ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با تنظیم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۴۵ مطلب با موضوع «با تنظیم من» ثبت شده است

هنگامى که لشکر اسلام بر شهرهاى فارس هجوم آورد و پیروز شد غنیمت هاى بسیارى از آن جمله ، دختر یزدگرد را به دست آورد و آن ها را به شهر مدینه طیبّه آوردند.

غنائم جنگى را که داخل مسجد بردند، جمعیّت انبوهى گرد آمده بودند.

در این میان زیبائى دختر یزدگرد توجّه همگان را به خود جلب کرده بود.

پس چون چشم این دختر به عمر بن خطّاب افتاد صورت خود را از او پوشاند و گفت :

اى کاش چنین روزى براى هرمز نمى بود، که دخترش این چنین در نوجوانى اسیر شود.

سپس از طرف امام علىّ علیه السّلام به او پیشنهاد داده شد که هر یک از مردان و جوانان حاضر را که مایل است براى ازدواج انتخاب کند، و مهریه و صداق او از بیت المال تاءمین و پرداخت گردد.

دختر که خود را جهانشاه معرّفى کرده بود و امام علىّ امیرالمؤمنین علیه السّلام او را شهربانو نامید، نگاهى به اطراف خود کرد و پس از آن که افراد حاضر را مورد نظر قرار داد؛ از بین تمامى آنان ، حضرت ابا عبداللّه الحسین علیه السّلام را برگزید؛ و سپس جلو آمد و دست خود را بر شانه آن حضرت نهاد.

در همین حال مولاى متّقیان علىّ علیه السّلام جلو آمد و حسین علیه السّلام را مورد خطاب قرار داد و فرمود:

از او محافظت کن و به او نیکى نما، که به همین زودى بهترین خلق خدا بعد از تو، از این دختر به دنیا مى آید!

_______________________________________________________________


و چون از وى سؤ ال کردند که به چه علّت ، امام حسین علیه السّلام را به عنوان همسر خویش انتخاب نمود؟

در پاسخ گفت :

پیش از آن که لشکر اسلام بر ما هجوم آورد، من حضرت محمّد، رسول اللّه صلّى اللّه علیه و آله را در خواب دیدم که به همراه فرزندش حسین علیه السّلام وارد منزل ما شد و مرا به ازدواج حسین علیه السّلام درآورد.

وقتى از خواب بیدار شدم ، عشق و علاقه به او تمام وجودم را فرا گرفته بود و به غیر از او به چیز دیگرى نمى اندیشیدم!!

و چون شب دوّم فرا رسید، در خواب دیدم که حضرت فاطمه زهراء علیهاالسّلام ، به منزل ما آمد و دین اسلام را بر من عرضه نمود و من نیز اسلام را پذیرفتم و در عالم خواب توسّط حضرت زهراء مسلمان شدم .

سپس حضرت زهراء علیهاالسّلام به من فرمود:

به همین زودى لشکر اسلام بر فارس غالب و پیروز خواهد شد و تو را به عنوان اسیر مى برند؛ و پس از آن به وصال فرزندم حسین خواهى رسید و کسى نمى تواند نسبت به تو تجاوز و قصد سوئى کند.

مادر امام سجّاد زین العابدین علیه السّلام افزود: سخن و پیش گوئى حضرت فاطمه زهراء علیهاالسّلام به واقعیّت پیوست و من صحیح و سالم به وصال خود رسیدم و به همسرى و ازدواج امام حسین علیه السّلام درآمدم .

________________________________________________________________


پس از گذشت مدّتى سیّد السّاجدین ، امام زین العابدین سلام اللّه علیه در شهر مدینه منوّره دیده به جهان گشود و جهانى را به نور وجود مقدّس خود روشنائى بخشید.

و آن حضرت همانند دیگر ائمّه اطهار صلوات اللّه علیهم اجمعین در حالتى به دنیا قدم نهاد که پاک و پاکیزه و ختنه شده بود؛ و پس از تولّد، شهادت بر یگانگى خداوند و رسالت جدّش رسول خدا و امامت و خلافت امیرالمؤ منین علىّ و دیگر اوصیاء صلوات اللّه علیهم اجمعین داد.

حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله در مورد علی بن الحسین فرموده است: ( ابن الخِیرتَین ) یعنى او زاده « برگزیده عرب » و « برگزیده عجم » است!


منبع:

چهل داستان و چهل حدیث از إ مام زین العابدین (ع) (عبداللّه صالحى)

تلخیص از اصول کافى : ج 1، ص 466، عیون اءخبار الرّضا علیه السّلام : ج 2، ص 128، ارشاد مفید: ص 160، بحارالا نوار: ج 46، ص 8 وص 13.




امام گمنام

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۱ ب.ظ

 امام صادق علیه السلام می فرمایند:


امام سجاد علیه السلام هنگامی که مسافرت می نمود با قافله ای حرکت می کرد که او را نمی شناختند! و با اهل کاروان شرط می کرد که در طول سفر خدمت گذار آنان باشد!!!

روزی بر همین منوال مسافرت نمود، از قضا مردی که امام را از قبل می شناخت، آن حضرت را مشاهده کرد، نزد کاروانیان رفت و به آنان گفت: آیا می دانید او کیست؟ گفتند: خیر، گفت: او علی بن الحسین علیهما السلام است!

آن ها با شنیدن این سخن باسرعت به طرف امام علیه السلام رفتند و دست و پای او را بوسیدند و عرض کردند: ای پسر رسول خدا! آیا می خواهی که آتش جهنم ما را فرا بگیرد؟! اگر از جانب ما به شما بی احترامی صورت می گرفت، آیا تا ابد هلاک نمی شدیم؟ !

امام علیه السلام فرمود: روزی با گروهی مسافرت نمودم که آنان مرا می شناختند و به خاطر قرابتی که با رسول خدا صلی الله علیه و آله داشتم مرا بیش از حد مورد احترام قرار دادند!! و چون ترسیدم شما نیز چنین کنید، خود را معرفی نکردم!!


منبع: مبلغان ش 34 


محمد لگنهاوزن می گوید:

"من در کودکی، در کلاسهای تعلیمات دینی کلیسا شرکت می کردم. یک روز بعد از اتمام کلاس، پدرم از من پرسید که چه چیزی به شما گفتند. من درسهای آن روز را برای پدرم توضیح دادم.

پدرم به من گفت:

هرچه که آنها به تو می گویند، باور نکن! سعی کن خودت فکر کنی!"

لگنهاوزن روحیه نفوذ ناپذیری خود را مدیون پدر می داند و چنین تصور می کند که حتی اکنون نیز مدیون همان روحیه است.

گری لگنهاوزن در سال 1953 در شهر نیویورک آمریکا متولد شد. در سال 1983 دکترای خود را در رشته فلسفه از دانشگاه بوستون گرفت و تا سال 1989 م به تدریس مقدمه منطق، مقدمه فلسه، زیبایی شناسی، علم اخلاق، فلسفه مذهب و متافیزیک پرداخت.

گری، بعدها مسلمان می شود و نام "محمّد" را برای خود انتخاب می کند. او "تشیع" را بر می گزیند و آن را منطبق با روحیه سخت پذیر و جستجوگر خود می داند.

لگنهاوزن (که از اسمش پیداست باید اجداد آلمانی داشته باشد)، بعدها در مقاله ای که در یک نشریه فلسفی چاپ لندن منتشر کرد، توضیح داد که چگونه از دنیای اگزیستانسیالیسم ، به اسلام مهاجرت نموده است.

لگنهاوزن می گوید:

"وقتی به دین اسلام علاقه پیدا کردم و به جلسات مختلف مسلمانها رفتم و با مسلمانان درباره مسائل مختلف بحث کردم، چیزی که برای بنده خیلی خیلی جالب بود، این بود که شیعیان سؤالات بسیار خوبی داشتند.

سؤال درباره اینکه چطوری می توانیم از منابع دینی استفاده کنیم و شیوه زندگی کردن در جامعه امروز را بیابیم؟ چطور باید قرآن را در شرایط امروز بفهمیم؟ و... وقتی که با شیعیان بحث می کردم، می دیدم که دیدگاههای مختلفی در مورد این سؤالها دارند و آنها از منابع متفاوتی استفاده می کنند.

یک بار رفتم به جلسه گروهی از برادران اهل سنت که بحثشان در مورد تفسیر قرآن بود. بنده همین نوع سؤالها را داشتم، که فلسفه حکم این آیه چیست؟ آنها وحشت کردند و گفتند که نباید این سؤالات را بپرسی! یک حالاتی را در بعضی از آنها مشاهده می کردم که می گفتند: نباید بپرسی، گناه دارد! وظیفه ما فقط این است که قبول کنیم که این حرف خداست و آن را اطاعت کنیم، فهم معنا و تفسیر آن، کار ما نیست."


منبع:

سیری در اخبار و تحلیلها، معاونت سیاسی تیپ 83 رزمی تبلیغی امام جعفر صادق علیه السلام، سال یازدهم، ش 1، 24/2/86


چرا با ما نمی جوشی؟؟؟!

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ق.ظ

منصور دوانقی ( خلیفه عباسی ) تلاش می کرد که امام صادق«ع» را به سوی خود جذب کند، تا مردم بپندارند که زمامداری اش بر حق و کارهایش صحیح است!!


پیک و پیامی بسوی امام فرستاد که:

 « لم لا تغشانا کما یغشانا سائر الناس؟! ، چرا چون دیگران با ما نمی جوشی و گرم نیستی؟! »

امام در پاسخ نوشت:

« ما عندنا من الدنیا ما نخافک علیه ولا عندک من الآخرة مانرجوک له، ولا انت فی نعمة فنهنّیک علیها ولا تعدّها نقمةً فنعزّیک علیها، فلم نغشاک؟ نه ما دنیائی داریم که از تو بر از دست رفتنش بترسیم! و نه تو آخرتی داری که به امید آن پیش تو آییم!! و نه تو در نعمتی هستی که تبریکت گوئیم! و نه خود را درعذاب میدانی که بر آن تسلیتت گوئیم! پس به چه دلیل پیش تو رفت و آمد کنیم؟! »


منصور که خود را بی دلیل یافت، از در زهد و ریا بر آمد و دست برنداشت و در ادامه تلاش هایش برای او نوشت:

« انّک تصحبنا لتنصحنا ، با ما مصاحبت کن تا مارا نصیحت و ارشاد کنی!! »

امام صادق «ع» پاسخ داد:

« من اراد الدنیا فلا ینصحک و من اراد الآخرة فلا یصحبک ، آن که دنیا بخواهد تو را نصیحت نمی کند!! و آن که آخرت بخواهد، با تو مصاحبت نمی کند!! »


منبع:

مجله حوزه ش 21

زنگ تفریح ( تصاویر زیبا )

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ


این صافی و آن صافی !

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۴۳ ب.ظ

شنیدستم سر و سالار ابرار

حسین بن علی سلطان احرار

 

یکی باغ وسیع دلگشا داشت

غلامی باغبان و با وفا داشت

 

که اسمش همچو رسمش بود «صافی»

غلام او هزاران بُشر حافی

 

غلام شاه بود و پادشه بود

فراتر شأن او از مهر و مه بود

 

سگی نیز اندر آنجا پاسبان بود

غلام، او را به احسان مهربان بود

 

یکی از روزها آن شاه خوبان

نمود آن باغ، رشک باغ رضوان

 

به پنهانی قدم در باغ بنهاد

نگاهش از قضا بر «صافی» افتاد

 

که مشغول غذا و صرف نان بود

مر آن بسته زبان را میزبان بود

 

چو خود یک لقمه‌ای می‌خورد زان نان

به سگ هم لقمه‌ای می‌کرد احسان

 

نبُد آگه که نور چشم زهرا (ع)

نموده باغ را فردوس اعلی

 

نباشد باغ، میعاد حضور است

تو گویی موسی عمران به طور است

 

به ناگه آن ولیّ حق تعالی

جمال حقّ نما کرد آشکارا

 

به «صافی» طلعت میمون نشان داد

ز بند هر غم و محنت امان داد

 

سلامش کرد و مهر و مرحمت کرد

به عبد خویش، بذل مکرمت کرد

 

غلام باغبان از جای برخاست

ز روی شرمساری معذرت خواست

 

که ای مولا نبودم آگه از حال

که گردیده مبارک بخت و اقبال

 

تو ای دریای عفو و جود و احسان

ببخشا بر غلامِ جان به فرمان

 

جوابش داد آن محبوب داور

که تو ما را ببخش ای نیک اختر

 

کمال حُسن اخلاق این چنین است

بزرگان را ره و برنامه این است

 

بپرسید آنگه از آن نیک رفتار

که با سگ از چه می‌کردی تو ایثار؟

 

بگفت: این سگ در اینجا پاسبان است

نگهبان حریم بوستان است

 

سگ از تو، باغ از تو، صافی از تو

جلال و مجد و جود وافی از تو

 

سگ است امّا سگ اهل تمیز است

به این نسبت به پیش من عزیز است

 

امام، آن آیت کبرای خلّاق

خداوند کمال و حُسن اخلاق

 

چو از صافی چنین رحم و وفا دید

جوانمردی و ایثار و صفا دید

 

چنان در وجد و اندر شوق افتاد

که از آن حال نیکو گریه سر داد

 

گرفتش زیر بال مهر و اکرام

به او لطف و عنایت کرد اتمام

 

نمود او را لوجه الله، آزاد

به او بخشید آن بستان آباد

 

که این پاداش آن رحم است و آن خوی

دلا تا می‌توانی باش دلجوی

 

به حیوانات احسان و ترحّم

سزاوار و نکو باشد ز مردم

 

به هر جنبنده و انسان و حیوان

ترحّم هست کار نیک مردان

 

ز عالم گر تو می‌خواهی تبسّم

ترحّم کن، ترحّم کن، ترحّم

 

تشکّر کرد صافی زان عنایت

از آن آقایی و جود و رعایت

 

بگفتا بنده این آستانم

غلام و جان نثار و باغبانم

 

مرا آزادگی در این غلامی است

به آن بس افتخار و نیکنامی است

 

نمودم وقف، این بُستان آباد

نثار شیعیان و دوستان باد

 

خورند از میوه این باغ، اصحاب

همه اخوان صدق و شیعه ناب

 

کنم تا زنده‌ام من رایگانی

در این بستان خرّم باغبانی

 

حسین ای بحر رحم و جود و انصاف

حسین ای معدن انعام و الطاف

 

الا ای اسوه ایمان و ایثار

الا ای دین حقّ را یاور و یار

 

به حقّ الحق که حقّ پاینده از توست

به عالم، شمس دین، تابنده از توست

 

ز تو، اسلام و ایمان برقرار است

حقیقت از قیامت آشکار است

 

سراپای تو مجد است و شرافت

شهامت در شهامت در شهامت

 

ابوالاحرار و مولای شهیدان

بیان ظاهر و تأویل قرآن

 

تو اسم اعظم پروردگاری

تو روح دین و عالم را مداری

 

سزد گر حق به تو با این مقامات

نماید فخر و اعلام مباهات

 

غلام صافی تو صافیان اند

پر از مهر تو از پیر و جوان‌اند

 

همه از مرد و زن اهل ولایند

محبّ و جان نثاران شمایند

 

به الطاف شما امّیدوارند

غلامان شما را بنده‌وارند

 

به این اسم و به این عنوان «صافی»

ز حق خواهند هر یک فیض وافی



شعر از:

 آیت الله العظمی لطف الله صافی گلپایگانی (حفظه الله)

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیت الله صافی

_________________________________________________________________________________________

تخلّص و نام خانوادگی «صافی» داستان جالبی دارد که به آن اشاره می کنیم:


امام حسین علیه السّلام  غلام با صفایی داشت که نامش «صافی» بود.


 روزی با شماری از اصحاب وارد باغ شد و صافی را مشاهده کرد که گرده ی نانی به دست گرفته، نصف آن را جلوی سگ می اندازد و نصف دیگرش را خود می خورد.  


  چون از راز آن پرسید ،عرضه داشت:


  من غلام شما هستم و این حیوان از باغ شما پاسداری می کند، هر دو نشسته بودیم و از سفره ی ارباب متنعّم بودیم.


  امام حسین (علیه السّلام) او را در راه خدا آزاد کرد ،باغ را به او بخشید و2000 دینار به او عطا کرد.


  صافی در پاسخ گفت : من نیز این باغ را وقفِ یاران و شیعیان شما نمودم.


   بیت رفیع آیة الله صافی ، نام خاندان خود را برای تبرّک از غلام با صفای سالار شهیدان «صافی» انتخاب کرده اند.



حضرت آیت الله حاج آقا علی صافی گلپایگانی (قدّس سرّه) - برادر آیت الله العظمی لطف الله صافی - هم این جریان را چنین به نظم در آورده است:


شـــنیدم قـصّه ای کآمـــوزگار است                                 ز ســـالار شـــهیدان یـــادگار است


هـــمان آقــا کـه مــانده از قـــیامش                                 هـــمیشه زنـــده و جـــاوید نــامش


حسـینی کـو به راه حــق فــدا شـد                                از ایـن رو خـــون او خـــون خــدا شـد  


حسینی کـو گــذشت از سر به عزّت                               ولی نگــذاشت او تـــن بـــر مـــذلّت


حســینی کــو قــیامی پـــر ثـمر کرد                               نـــهال دیـــن زخـــونش بــارور کــــرد 


کــــنم ایـن داســتان بــهرت حکـایت                               بــــــــه شــأن و قــــدر او دارد دلالـت


بـــقدری کــه شنیدم مــن بـه ایــجاز                                بــــرایت مــــیکنم ایــــن قصه آغـــاز


عــزیز مــصطفی یک بـوستان داشت                               قـــضا روزی بــه آنـجا پــای بگــذاشت


غــــلامی داشت کآنجا بـــاغبان بــود                               کـــه شـــغلش بــاغبانی انـــدر آن بود 


بُد اســـم آن غــلامِ خـــوب (صـافی)                              بـــــــرای خــــدمت آن بـــــاغ کــــافی


چو وارد شد بـه بـاغ و چشم بگشـود                             غـــلام خـــویش مشــغول غـــذا بــود


بـــه پشت یک درخـتی جــای بگزید                               سگـــی را بــا غــلامش هــم غـذا دیـد


بدین سان چون غلامش لقمه ای خورد                          دگـــــر لقــــمه بـــرای آن سگش بـــرد 


هــمی بــنمود بــا آن سگ مـواسـات                            به سگ داد آنـچه خــود بــردی ز لذات


از او پــــرسید چـون ایــنسان نــمودی                           سگـــی را بــا خودت یکســان نـمودی 


غـــــلام ایـــنگونه پـــاسخ را ادا کـــرد                           بــــیان عـــلت آن مــــــــاجرا کـــــــرد


که باغ ازتو،من ازتو،سگ هم از توست                           از این رو آنچه واقـع گشــته نــیکوست    


چــــو آن مـــردانگی دیـــد از غــلامش                           از آن رفـــــــتار و از آن اهـــــــــتمامش


بــزرگی را حســین بـــن عـــــلی کــرد                          کــه قـدر و شأن خــود را مُــنجلی کــرد


غــــــــلام بـــــــــاغبان را کـــــــرد آزاد                          تـــــــمام بــاغ خـــــود را هم بــه او داد    


بزرگی چون حسـین جـان شیوه تـوست                        هــــمیشه شــــیوه مــــرضیه تـــوست


(عـــــــــلی صـــــــافی گــــــلپایگانی )                       ســــرود این شــــعرها بــــا نـــــاتوانــی


پـــذیر از او کــه ایــــمانش تـــمام است                       به در گاهت بـــه صـدق دل غـــلام است   


تــو مــــیدانی کـــــه عمری والــدِ مـــن                       دلش اَز نـــــــور عشـــقت بــــود روشــن


تـــو دانـــی کــــو غـــلامی بـــا وفا بـود                       غــــــلامی صــادق از بـــهر شـــما بــود


بـــــه راه این ســــعادت کــــارها کــــرد                        از ایـــن رو عــــمر خـــود را پر بـــها کـــرد


بـــه نـــظم و نـــثر خـــود بــا طـبع وقـّاد                       تـــــمام عـــــــمر مـــیکرد از شــــما یـــاد


تـــخلص هم به (صـــافی) گـــر نـموده                         تأســــی بــــــــر غـــــــلام تـــــو نــموده


چـو آن صــافی کــه نــامی شد زنـامت                        هــــمه هســتیم مــا ،چـــون او غــــلامت


غــــــــــلامان از نـــــظر شـاها مـینداز                        بــــــــه احســـانت نـــــما ما را ســـرافــراز 


 منبع:

دوستداران حضرت آیت الله حاج آقا علی صافی گلپایگانی



در ایّام بیماری مرحوم علّامه امینی، روزی فردی برای عیادت به منزل موقت ایشان - در تهران پیچ شمیران - رفته بود و علّامه سخت بیمار و به پشت خوابیده بود.

آن فرد ضمن سخنانی گفته بود که:

" آقا! مثلاً اگر انسان به حضرت عبّاس علیه السلام علاقه نداشته باشد، به کجای ایمان او صدمه می خورد؟! "

علّامه امینی متغیّر شد و با آن حالت نقاهت نشست و گفت:

" به حضرت ابوالفضل علیه السلام که سهل است، اگر به بند کفش من!! که نوکری از نوکران ابوالفضل علیه السلام هستم، علاقه نداشته باشد - از این جهت که نوکرم - و اللّه! به رو در آتش خواهد افتاد!! "


منبع:

فصلنامه مکاتبه و اندیشه ش 26



سرود میلاد ( ابو الفضل العباس )

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ب.ظ

سرمستان کجایید ؟ یار از ره بیاید      میخانه ی بهشت است ، ساقی در گشاید

جلوه عشق سرمدی      یا ابا الفضل

مطیع امر ایزدی             یا ابا الفضل

دسته گل محمدی       یا ابا الفضل

« خوش آمدی خوش آمدی   یا ابا الفضل » (2)


شوق نام عباس ، در دل ها نشسته      گل های محبت ، ریزد دسته دسته

راز و نیاز ما تویی         یا ابا الفضل

سوز و گداز ما تویی     یا ابا الفضل

محرم راز ما تویی       یا ابا الفضل

« خوش آمدی خوش آمدی   یا ابا الفضل » (2)


از اُمّ البنین است ، این ماه یگانه       دارد در ولایت ، از مولا نشانه

معنی غیرت و وفا       یا ابا الفضل

گل بهار مرتضی       یا ابا الفضل

حماسه ساز کربلا     یا ابا الفضل

« خوش آمدی خوش آمدی   یا ابا الفضل » (2)


بوسه ی بازویش را ، لب های خدایی      گوید بهر مادر ، سرّ کربلایی

عشق حسین فاطمه    یا ابا الفضل

پناه آل دین همه      یا ابا الفضل

بگو به شور و زمزمه    یا ابا الفضل

« خوش آمدی خوش آمدی   یا ابا الفضل » (2)


سرمستان کجایید ؟ یار از ره بیاید      میخانه ی بهشت است ، ساقی در گشاید

امید ما عطای تو      یا ابا الفضل

سرود ما ثنای تو      یا ابا الفضل

به عشق کربلای تو    یا ابا الفضل

« خوش آمدی خوش آمدی   یا ابا الفضل » (2)


منبع:

اصول مداحی

ناصری نژاد

نام ، کنیه ها ، و القاب « ابو الفضل العباس »

جمعه, ۱ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۴۸ ق.ظ

نام :

امیرالمؤ منین ( علیه السّلام ) از پس پرده هاى غیب ، جنگاورى و دلیرى فرزند را در عرصه هاى پیکار دریافته بود و مى دانست که او یکى از قهرمانان اسلام خواهد بود، لذا او را عباس (دُژم : شیر بیشه ) نامید؛ زیرا در برابر کژیها و باطل ، ترشرو و پرآژنگ بود و در مقابل نیکى ، خندان و چهره گشوده .

همان گونه که پدر دریافته بود، فرزندش در میادین رزم و جنگهایى که به وسیله دشمنان اهل بیت ( علیهم السّلام ) به وجود مى آمد، چون شیرى خشمگین مى غرّید، گردان و دلیران سپاه کفر را درهم مى کوفت و در میدان کربلا تمامى سپاه دشمن را دچار هراس مرگ آورى کرد.

شاعر عرب درباره حضرتش مى گوید:

عَبَسَت وُجُوهُ القَومِ خَوفَ المَوتِ     وَالعَبّاسُ فِیهِم ضاحِکٌ مُتَبَسِّمٌ

((هراس از مرگ ، چهره دشمن را درهم کشیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسم بود))


کنیه ها :

به حضرت عباس ، این کنیه ها را داده بودند:

1 ابوالفضل :

از آنجا که حضرت را فرزندى به نام ((فضل )) بود، او را به ((ابوالفضل )) کنیه داده بودند.

شاعرى در سوگ ایشان مى گوید:

أباالفَضلِ یا مَن أسَّسَ الفَضلَ و الاِباء   أبَى الفَضلُ اِلاّ أن تَکونَ لَهُ أبا

((اى ابوالفضل ! اى بنیانگذار فضیلت و خویشتندارى ! « فضیلت » جز تو را به پدرى نپذیرفت!! ))

این کنیه با حقیقت وجودى حضرت هماهنگ است و او اگر به فرض ‍ فرزندى به نام فضل نداشت ، باز به راستى ابوالفضل (منبع فضیلت ) بود و سرچشمه جوشان هر فضیلتى به شمار مى رفت.

زیرا در زندگى خود با تمام هستى به دفاع از فضایل و ارزشها پرداخت و خون پاکش را در راه خدا بخشید.

حضرت پس از شهادت ، پناهگاه دردمندان شد و هرکس با ضمیرى صاف او را نزد خداوند شفیع قرار داد، پروردگار رنج و اندوهش را برطرف ساخت .

2 ابوالقاسم :

حضرت را فرزند دیگرى بود به نام ((قاسم ))، لذا ایشان را ((ابوالقاسم )) کنیه داده بودند. برخى از مورخان معتقدند قاسم همراه پدر و در راه دفاع از ریحانه رسول اکرم در سرزمین کربلا به شهادت رسید و پدر، او را در راه خدا فدا کرد.


القاب :

معمولاً القاب ، ویژگیهاى نیک و بد آدمى را مشخص مى سازد و هر کس ‍ را بر اساس خصوصیتى که دارد لقبى مى دهند.

ابوالفضل را نیز به سبب داشتن صفات والا و گرایشهاى عمیق اسلامى ، لقبهایى داده اند، از آن جمله :

1 قمر بنى هاشم :

حضرت عباس با رخسار نیکو و تلألؤ چهره ، یکى از آیات کمال و جمال به شمار مى رفت ، لذا او را قمر بنى هاشم لقب داده بودند. در حقیقت نه تنها قمر خاندان گرامى علوى بود، بلکه قمرى درخشان در جهان اسلام به شمار مى رفت که بر راه شهادت پرتو افشانى مى کرد و مقاصد آن را براى همه مسلمانان آشکار مى نمود.

2 سقّا:

از بزرگترین و بهترین القاب حضرت که بیش از دیگر القاب مورد علاقه اش بود، ((سقّا)) مى باشد.

پس از بستن راه آب رسانى به تشنگان اهل بیت ( علیهم السّلام ) به وسیله نیروهاى فرزند مرجانه ، جنایتکار و تروریست ، جهت از پا درآوردن فرزندان رسول خدا( صلّى اللّه علیه و آله ) قهرمان اسلام ، بارها صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و تشنگان اهل بیت و اصحاب امام را سیراب ساخت که تفصیل آن را هنگام گزارش شهادت حضرت بیان خواهیم کرد.

3 قهرمان علقمى :

((علقمى )) نام رودى بود که حضرت بر کناره آن به شهات رسید و به وسیله صفوف به هم فشرده سپاه فرزند مرجانه ، محافظت مى شد تا کسى از یاران حضرت اباعبداللّه را یاراى دستیابى به آب نباشد و همراهان امام و اهل بیت ایشان تشنه بمانند.

حضرت عباس با عزمى نیرومند و قهرمانى بى نظیر خود توانست بارها به نگهبانان پلید علقمى حمله کند، آنان را درهم شکند و متوارى سازد و پس از برداشتن آب ، سربلند بازگردد. در آخرین بار، حضرت در کنار همین رود، به شهادت رسید، لذا او را ((قهرمان علقمى )) لقب دادند.

4 پرچمدار:

از القاب مشهور حضرت ، پرچمدار (حامِلُ اللِواء) است ؛ زیرا ایشان ارزنده ترین پرچمها؛ پرچم پدر آزادگان ؛ امام حسین ( علیه السّلام ) را در دست داشتند.

حضرت به دلیل مشاهده تواناییهاى نظامى فوق العاده در برادر خود، پرچم را تنها به ایشان سپردند و از میان اهل بیت و اصحاب ، او را نامزد این مقام کردند؛ زیرا در آن هنگام سپردن پرچم سپاه از بزرگترین مقامهاى حساس در سپاه به شمار مى رفت و تنها دلاوران و کارآمدان ، بدین امتیاز مفتخر مى گشتند.

حضرت عباس نیز پرچم را با دستانى پولادین برفراز سر برادر بزرگوارش به اهتزاز درآورد و از هنگام خروج از مدینه تا کربلا، همچنان در دست داشت . پرچم از دست حضرت به زمین نیفتاد مگر پس از آنکه دو دست خود را فدا کرد و در کنار رود علقمى به خاک افتاد.

5 کَبشُ الکَتِیبة :

لقبى است که به بالاترین رده فرماندهى سپاه به سبب حسن تدبیر و دلاورى که از خود نشان مى دهد و نیروهاى تحت امر خود را حفظ مى کند، داده مى شود. این نشان دلیرى ، به دلیل رشادت بى مانند حضرت عباس در روز عاشورا و حمایت بى دریغ از لشکر امام حسین ( علیه السّلام ) بدو داده شده است . ابوالفضل در این روز، نیرویى کوبنده در سپاه برادر و صاعقه اى هولناک بر دشمنان اسلام و پیروان باطل بود.

6 سپهسالار:

لقبى است که به بزرگترین شخصیت فرماندهى و ستاد نظامى داده مى شود. و حضرت را به سبب آنکه فرمانده نیروهاى مسلح برادر در روز عاشورا بود و رهبرى نظامى لشکر امام را بر عهده داشت ، این گونه لقب داده اند.

7 حامى بانوان :

از القاب مشهور حضرت ابوالفضل ، ((حامى بانوان ، حامِى الظَّعِینة )) است .

سید جعفر حلى در قصیده استوار و زیباى خود در سوگ حضرت به این نکته چنین اشاره مى کند:

حامى الظعینة این منه ربیعة      ام این من علّیا ابیه مُکرم

به دلیل نقش حساس حضرت در حمایت از بانوان حرم و اهل بیت نبوت ، چنین لقبى به حضرت داده شده است . ایشان تمام تلاش خود را مصروف بانوان رسالت و مخدرات اهل بیت نمود و فرود آوردن از هودجها یا سوار کردن به آنهارا به عهده داشت و در طى سفربه کربلا این وظیفه دشوار را به خوبى انجام داد.

لازم به ذکر است که این لقب را به یکى از جنگاوران و دلاوران عرب به نام ((ربیعة بن مُکَدَّم )) که در راه دفاع از همسرش ، شجاعت بى نظیرى از خود نشان داد، داده بودند.

8 بابُ الحَوائِج :

لقب مشهور ایشان در میان مردم ((باب الحوائج )) است .

آنان به این مطلب یقین دارند که دردمند و نیازمندى قصد حضرت را نمى کند، مگر آنکه خداوند حاجت او را برآورده و درد و اندوهش را برطرف مى سازد و گره مشکلات او را مى گشاید.

ابوالفضل نسیمى از رحمتهاى الهى ، درِ رحمتى از درهایش ، و وسیله اى از وسایل اوست و او را نزد خداوند منزلتى والاست .

این موقعیت ، نتیجه جهاد خالصانه در راه خدا و دفاع از آرمانها و اعتقادات اسلامى و پشتیبانى از سالار شهیدان در سخت ترین شرایط است ؛ دفاع از ریحانه رسول خدا تا آخرین مرحله و جانبازى در راه اهداف مقدسش .


منبع:

زندگانى حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام

شیخ باقر شریف قرشى



سرود میلاد ( امام حسین ع )

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۲۵ ب.ظ

بی تابم به نوا امشب  دارم شوق تو را برلب        با یادت همه جا امشب حسین

امّید دل ها   عزیز زهرا    حسین


ای نامت گل محفل ها    عشقت آئینه دل ها     شد در کوی تو منزل ها حسین

امّید دل ها   عزیز زهرا    حسین


خدای عالم، عالم و آدم، کرده غلامت      خدای رحمت، تمام جنّت، کرده به نامت حسین

امّید دل ها   عزیز زهرا   حسین


احمد زیر گلو بوسد   حیدر روی نکو بوسد        زهرا بوسد و او بوسد حسین

امّید دل ها   عزیز زهرا   حسین


جبریلش به شعف خواند   گهواره که جنباند      گل ریزد ، گهر افشاند حسین

امّید دل ها   عزیز زهرا   حسین


برگرفته از:

گلچین احمدی ج 2


گهواره جنبان ابی عبدالله

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۲۶ ق.ظ

علامه مجلسى رحمه الله مى گوید:

در احادیث معتبر از طرق شیعه و سنى روایت کرده اند که:


بسیار مى شد فاطمه علیها السلام در خواب بود و امام حسین علیه السلام در گهواره مى گریست ، پس کسی گهواره آن حضرت را مى جنباند و با او سخن مى گفت و او را ساکت مى کرد!

چون فاطمه علیهاالسلام از خواب بیدار مى شد - مى دید که گهواره آن حضرت مى جنبد، وکسى با آن حضرت سخن مى گوید، ولى کسى را نمى دید!!

جریان امر را به محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله عرضه داشت، حضرت رسول فرموند: او جبرئیل است!!


برگرفته از:

چهره درخشان حسین بن على علیه السلام

على ربانى خلخالى


پاره ای از گوشت پیغمبر ، در دامن امّ ایمن !

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۱۴ ق.ظ

به پیامبر صلی الله علیه و آله خبر دادند که امّ ایمن شب و روز گریه می کند!! وی را به حضور آوردند.


_ چرا گریه می کنی؟

_ خوابی دیدم که بسی دردناک است!

_ خوابت را بگو...

_ بر من سخت و ناگوار است که خواب را بر زبان آورم!

_ خوابت آن جور نیست که تو می پنداری!

_ خواب دیدم که پاره ای از پیکرت جدا شد و در خانه ی من افتاد!!

_ آسوده باش، فاطمه پسری به نام حسین به دنیا می آورد که تو او را پرورش می دهی و نگهداری اش می نمایی و او پاره ی تن من است که در خانه ی تو خواهد بود.

روز هفتمِ ولادت، أمّ ایمن حسین علیه السلام را به بغل گرفت و نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد.

پیامبر با خوشحالی زیاد فرمود:

_ مَرْحَبا بِالْحامِلٍ وَالْمَحْمُولِ، هذا تَأْویلُ رُؤیاکِ ، آفرین بر تو و کودکی که در بغل داری! این است تعبیر خوابی که دیده بودی!


برگرفته از:

مبلغان ش 10

ارتباط بیست دقیقه ای

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۲ ق.ظ

در یکی از بازدیدهای غیرمنتظره که به اصفهان و پادگان نظامی مرکز توپخانه رفته بود، وقتی در سالن پادگان قدری صحبت کرد از مسؤولان خواست که آنان نیز حرف هایشان را بزنند. یکی از معاونان استانداری مسایل و مشکلات استان را مطرح کرد و کم کم صحبت تا اذان ادامه یافت.


رجایی وقتی متوجه شد جلسه ممکن است به درازا بکشد، به آن برادر گفت: اگر همین الان اطلاع داده باشند که من نخست وزیر برای کار مهمی لازم است با مرکزی یا جایی ارتباط تلفنی برقرار کنم و این مذاکره تلفنی ممکن است حدود بیست دقیقه وقت بگیرد، آیا این حق و اجازه هست که همین جا صحبت را نگاه داریم و همه حرف ها و صحبت ها را به پس از پایان مذاکره تلفنی موکول کنیم؟!


او و سایرین همه متعجب شده و بدون این که بدانند موضوع از چه قرار است موافقت می کنند. آن گاه آقای رجایی می گوید: بله! همین الان دستگاه بی سیم الهی (اذان) خبر از انجام فریضه ظهر و عصر داد!! و ما خود را موظف می دانیم که با اقامه نماز ارتباط خود را با خدای خود برقرار کنیم!!


منبع:

خاطراتی از شهید رجایی، حدیث جاودانگی، ص 198


امام شافعـــــــی هم شیعـــــــــه است؟؟؟!

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۲۳ ب.ظ

مقدمه
«ابوعبدالله محمد بن ادریس بن العباس » معروف به « الامام الشافعی » (150 - 204ق) پیشوای مذهب شافعی - یکی از مذاهب چهارگانه اهل سنت - است (مذهبهای چهارگانه به ترتیب تاریخی: مالکی، حنفی، شافعی و حنبلی اند)

او از طرف پدر و مادر قرشی است . وی نوه خواهر حضرت فاطمه بنت اسد، مادر امام امیرالمؤمنین علیه السلام است . (1)

از دو سالگی پدر را از دست داد و مادرش او را به مکه مکرمه برد .

وی در جوانی حافظ قرآن شد و به دانشهای گوناگون دست یافت!

وی در میان قبایل هذیل، ربیعه، مضر به سر برد و مسافرتهای زیادی به یمن، حجاز، ایران، شام، مصر داشت .

او فقه را از شاگردان ابن عباس، که خود شاگرد امیرالمؤمنین علیه السلام بود و برخی دیگر از شاگردان اهل بیت علیهم السلام فرا گرفت و نزد مالک و ... شاگردی کرد و در عراق و مصر به تدریس و فتوا پرداخت .

از وی به جز آثار فقهی، دیوان شعری به جامانده است که 9 بار به نام دیوان الشافعی ، و 7 بار به نام دیوان الامام الشافعی و نیز به نامهای دیگر منتشر شده است . (2)

در بین اشعار او مواردی که نشانگر شدت علاقه او به اهل بیت است دیده می شود که اکنون نمونه هایی ذکر می شود .



1 - آل بیت الرسول صلی الله علیه و آله

یا آلَ بیتِ رسولِ الله حبُّکُم         فَرضٌ من اللهِ فی القرآنِ أنزَلَهُ
یَکفیکُم من عظیمِ الفَخرِ أنَّکُم      مَن لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلاةَ لَهُ


«ای خاندان رسول خدا! محبت و دوستی شما از طرف خداوند واجب شده! و این فریضه ای است که در قرآن نازل فرموده است!(3)

همین افتخار بزرگ برای شما بس ، که هر کس بر شما صلوات نفرستد ، نمازش باطل است !!.» (4)



2 - آل رسول الله صلی الله علیه و آله (5)

آلُ النَّبیِّ ذَریعَتی         وَ هُمُو اِلَیهِ وَسیلَتی (6)
أرجُو بِهِم (7) اُعطَی غَداً     بِیَدی الیَمینِ صَحیفَتی (8)

«آل پیامبر صلی الله علیه و آله دستگیره و چنگ آویز منند!! و همانان وسیله من به سوی خدایند .

امیدوارم که به [عنایت و حرمت] آنان فردای قیامت نامه اعمالم به دست راستم داده شود !!»



3 - محصب و منی (9)
ربیع بن سلیمان مصری (174 - 270 ق). که یار و یاور و راوی کتابهای شافعی است گوید:

«با شافعی در سفر حج بودیم . او بر هیچ تپه ای بالا و به هیچ وادیی سرازیر نشد، جز اینکه می گریست و این اشعار را زمزمه می کرد:

یا راکِباً قِف بالمُحَصبِ (10) مِن مِنیً    وَاهتِف بِقاعدِ خَیفِها (11) و الناهِضِ

«ای سواره در شنزار منی (که معروف به خیف بنی کنانه است) بایست و همه حاجیان را، چه آنکه در [مسجد] خیف منی نشسته یا به نماز ایستاده، ندا بده

سَحَراً اذا فاضَ الحَجیجُ (12) اِلَی مِنیً     فیضاً کَمُلتَطم ِ (13) الفُراتِ الفائِضِ

«به سحرگاه هنگامی که سیل مواج حاجیان از مشعر سرازیر منی می گردد و بسان فرات مواج و پرتلاطمی بر سر هم می ریزند [به آواز بلند به همگان بگو:]

اِن کانَ رَفضاً (14) حُبُّ آلِ محمّدٍ    فَلیَشهَدِ الثَّقَلانِ أنّی رافِضی

«اگر دوستی آل محمد صلی الله علیه و آله سبب رافضی بودن است، پس جن و انس شاهد باشند که من رافضی هستم!!»

وَ أخبِر هُم أنّی مِنَ النَّفَرِ (15) الَّذی     لِوَلاءِ أهلِ البَیتِ لَیسَ بِناقِضِ

«و جمعیت حجاج را خبر کن که قطعا من از آن گروهی هستم که نسبت به ولایت و نصرت اهل بیت علیهم السلام [ثابت قدمم و هیچ گاه] عهد شکن نخواهم بود



4 - حب اهل البیت (16)
هنگامی که شافعی با صراحت، محبت اهل بیت علیهم السلام را بر زبان آورد و اصرار داشت که او از شیعیان و پیروان آنان است، درباره او بگو مگوها و شایعات زیادی بر سر زبانها افتاد; نهایتا در پاسخ بدگوییها، چنین گفت:

اِذا نَحنُ فَضَّلنا عَلیّاً فَاِنَّنا       رَوافِضٌ بِالتَّفضیلِ عِندَ ذُوی الجَهلِ

«هنگامی که ما علی علیه السلام را بر دیگران برتری دادیم، نزد افراد نادان، ما رافضی قلمداد می شویم



5 - سفن النجاة (17)
وَلمَّا رَأَیتُ النَّاسَ قَد ذَهَبت بِهِم     مَذاهِبُهُم فِی أبحُرِ الغَیِّ وَالجَهلِ

«وقتی مردم رادیدم که مذهبهایشان آنان را در دریاهای جهل و گمراهی فرو می ریزد،»

رَکِبتُ عَلَی اِسمِ اللهِ فِی سُفَنِ النَّجا      وَ هُم آلُ بَیتِ المُصطَفَی خاتَمِ الرُّسُلِ (18)

«با نام خدا به کشتیهای نجات پیوستم و آنان اهل بیت حضرت مصطفی خاتم پیامبران هستند »

وَ أمسَکتُ حَبلَ اللهِ وَ هُوَ وَلاؤُهُم       کَما قَد اُمِرنا بِالتَّمَسُّکِ بِالحَبلِ

«وچنگ زدم به « حبل الله » و آن ولایت آنان است; همان گونه که به ما دستور داده شده که به حبل الله تمسک جوییم .» (19)

اِذَا افتَرَقَت (20) فِی الدّینِ سَبعُونَ فِرقَةً      وَ نَیِّفاً کَما قَد صَحَّ فِی مُحکَم النَّقلِ

«هنگامی که امت واحده اسلامی به بیش از هفتاد فرقه تبدیل شدند، چنان که در روایت معتبر و محکم وارد شده است،»

وَلَم یَکُ ناجٍ مِنهُم غَیرَ فِرقَةٍ        فَقُل لِی بِها یَا ذَا الرَّجاحَةِ (21) وَالعَقلِ

«و جز یک فرقه از آنها اهل نجات نخواهد بود، ای صاحب کمال عقل و حلم! به من بگو

أ فِی فِرَقِ الهَلاکِ آلُ محمّدٍ (22)     أمِ الفِرقَةُ الَّتِی نَجَت مِنهُم قُل لِی

«آیا آل محمد در میان فرقه های هلاک و نابود شونده اند؟ یا آنان فرقه ناجیه و رستگارند؟ جواب مرا بده!! »

فَاِن قُلتَ فِی النَّاجینَ فَالقُولُ واحِدٌ      وَ اِن قُلتَ فِی الهَلاکِ حَفتَ عَنِ العَدلِ

«پس اگر بگویی آل محمد در میان نجات یافتگانند که عقیده من و شما یکی است [و مدعایم ثابت خواهد شد] و اگر بگویی آنان جزو نابود شوندگانند، بی انصافی کرده ای و از حق و عدل، کناره گرفته ای

اِذا کانَ مَولَی القَومِ (23) مِنهُم فَاِنَّنِی    رَضِیتُ بِهِم مازال فِی طَلِّهِم طَلِی

«هنگامی که امام و مولای مسلمانان از اهل بیت علیهم السلام باشد - که چنین است - پس به ضرس قاطع می گویم که من به همخطی و همگامی با آنان خشنودم مادامی که نم نم بارش من در میان بارانشان باشد [و در بین یارانشان سهمی داشته باشم]

فَخَلِّ عَلیّاً لِی اِماماً وَ نَسلَهُ     وَ أنتَ مِنَ الباقینَ فِی سائِرِ الحِلِّ

«پس علی و نسلش را به عنوان امامان من رها کن [و به من واگذار] و تو نسبت به دیگران، آزادی .» 

________________________________________________________________


پی نوشت:

1) دیوان الامام الشافعی، ص 25; مائة اوائل من الرجال، ص 488 .

2) مأخذ ما در نقل اشعار و بسیاری از توضیحات، دیوان الامام الشافعی به تصحیح محمد عبدالرحیم و زیر نظر مکتب البحوث و الدراسات، چاپ دارالفکر بیروت، 1415 ق است .

3) بیش از صد کتاب درباره فضایل اهل بیت علیهم السلام در قرآن کریم نوشته شده است، و این بیت اشاره دارد به آیه مودت و آیه تطهیر و ... .

4) شاید اشاره است به تشهد نماز که واجب است بخوانیم: «اللهم صل علی محمد و آل محمد» و درباره صلوات بر پیامبر صلی الله علیه و آله و آل او، اهل سنت کتابهایی به نظم و نثر نوشته اند . و درباره چگونگی صلوات بر خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله تقریبا به همان شکلی که پس از تکبیر دوم نماز میت می خوانیم توصیه شده است . ر . ک: کنزالعمال، از فاضل هندی، شماره های: 3991 - 4014; سنن نسایی، کتاب السهو، باب 49; سنن ابو داوود، ص 978 و ... .

5) دیوان، ص 162، ش 34 .

6) ذریعه » یعنی وسیله و سبب برای رسیدن به چیزی; دست آویزی که انسان بتواند به کمک او خود را از مهلکه نگه دارد . وسیله الی الله، چیزی است که می توان به سبب آن به درگاه خدا توسل جست و به رضا و قرب الهی نایل گشت . قرآن کریم می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله وابتغوا الیه الوسیلة وجاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون » ; «ای کسانی که ایمان آورده اید، از خدا پروا کنید; و به سوی او وسیله [و تقرب] جوئید و در راهش جهاد کنید باشد که رستگار شوید .» (مائده/36) .

از مصادیق وسیله، اهل بیت علیهم السلام هستند . و از مصادیقش مقام و درجه پیامبر صلی الله علیه و آله در بهشت است . آن حضرت دعا فرمود: «اللهم رب هذه الدعوة التامة والصلاة القائمة، آت محمدا الوسیلة والفضیلة وابعثه مقاما محمودا الذی وعدته حلت له شفاعتی یوم القیامة » ; (صحیح بخاری، ج 1، ص 159، و ج 6، ص 108، مسند احمد، ج 3، ص 354; کنزالعمال، ش (20983) و (21016) و (21019) و ... .

در آغاز دعای ندبه می خوانیم: «... وجعلتهم الذریعة الیک والوسیلة الی رضوانک; و پیامبر و آلش صلی الله علیه و آله را وسیله ای به سوی خودت و رضوانت قرار دادی

7) امید داشتن به شفاعت اهل بیت علیهم السلام روشن است چنان که در آخر زیارت جامعه کبیره به درگاه الهی عرض می کنیم: «اللهم انی لو وجدت شفعاء اقرب الیک من محمد و اهل بیته الاخیار الائمة الابرار لجعلتهم شفعائی; ای خدای من، اگر به درگاه تو شفیعانی مقرب تر از محمد و - خاندانش - که ابرار و بهترینهایند - پیدا می کردم، حتما آنها را شفیعان خودم قرار می دادم

8) روز قیامت نامه اعمال مؤمنان به دست راست و نامه تبهکاران از پشت سر یا به دست چپ داده می شود . قرآن کریم می فرماید: «فاما من اوتی کتابه بیمینه فسوف یحاسب حسابا یسیرا وینقلب الی اهله مسرورا واما من اوتی کتابه وراء ظهره فسوف یدعوا ثبورا و یصلی سعیرا ... ; اما کسی که کارنامه اش به دست راستش داده شود، او بزودی و بس آسان محاسبه شود و شادمان به سوی کسانش باز گردد و اما کسی که کارنامه اش از پشت سر به او داده شود، زود است که هلاک خویش خواهد و در آتش افروخته در آید .» (انشقاق/12) .

9) قصیده شماره 109، ص 266 - 267 .

10) محصب »: شنزار; محل رمی جمره، اگر به فتح صاد خوانده شود، شارح دیوان گوید: محلی است بین مکه و منی که به منی نزدیک تر است ودامنه بنی کنانه همان جاست و حدودش از حجون مکه به سوی منی شروع می شود .

11) خیف »: دامنه کوه که حد فاصل ارتفاع کوه و گودیهای دره ها و سیلاب است . مسجد خیف که در منی قرار دارد . خیف به معنای اخیاف مردم یعنی دستجات مردم و طوایف گوناگون هم ذکر شده است .

12) الحجیج »: جمع حاج .

13) ملتطم »: محل تلاطم موج آبها .

14) « رفض » یعنی ترک و چون شیعه نه با تزویر حاکمان جور فریب خورد و نه تسلیم زور طاغوتها شد و نه تن به تطمیع داد و در هر حال، سران ستم اموی و عباسی را ترک کرد، «رافضه » نامیده شد; البته دشمنان شیعه برای این تسمیه وجوهی ناروا مطرح کرده اند . به هر حال نزد اهل سنت، این تعبیر همراه با تحقیر برای شیعه به کار می رود .

15) نفر» یعنی یک شخص، یک فرد، و نفر به قبیله، قوم و گروهی که همراه کسی هستند گفته می شود .

16) ش 159، ص 325 .

17) ش 167، ص 334 - 335 .

18) شارح گوید: نجات، رهایی ورستگاری است . و این برگرفته از حدیث معروف است: «مثل اهل بیتی کسفینة نوح، من رکبها نجا ومن تخلف عنها هلک (غرق) ; مثل خاندانم بسان کشتی حضرت نوح است که هر که بر آن کشتی سوار شد نجات یافت و هر که واماند، هلاک و یا غرق شد

و «رکبت علی اسم الله » از این آیه شریفه برگرفته شده که از زبان حضرت نوح علیه السلام می فرماید: «ارکبوا فیها بسم الله مجریها ومرسیها» .

19) قرآن کریم در سوره آل عمران آیه 103 می فرماید: «واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا» ; «همگی به حبل الله چنگ زنید و پراکنده نشوید

20) . «افتراق امت »

روایات فراوانی از شیعه و سنی به ما رسیده که پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: امتم 73 فرقه می شوند و همگی جز یک فرقه در آتشند .

در باب اول از مجلد 28 کتاب شریف بحارالانوار، روایات فراوانی در این زمینه ذکر شده است; مانند: قال رسول الله صلی الله علیه و آله: «سیاتی علی امتی ما اتی علی بنی اسرائیل مثل بمثل وانهم تفرقوا علی اثنتین وسبعین ملة، وستفرق امتی علی ثلاث وسبعین ملة، تزید علیهم واحدة کلها فی النار غیر واحدة، قال: قیل: یا رسول الله وما تلک الواحدة؟ قال: هو ما نحن علیه الیوم انا واهل بیتی;

بزودی همان سرنوشتی که برای امت بنی اسرائیل پیش آمد برای امت من نیز پیش خواهد آمد و آنان 72 فرقه شدند و بزودی امتم 73 گروه خواهند شد; یکی بیش از آنها، تمامی این فرقه ها در آتشند [و منحرف] جز یک فرقه . از پیامبر صلی الله علیه و آله پرسیدند: آن یک فرقه ناجیه کدام است؟ فرمود: فرقه ناجیه همان است که امروز ما برآنیم; من و اهل بیتم . (بحارالانوار، ج 28، ص 3، ح 204).

اهل سنت، ذیل حدیث را به صورتهای ذیل تحریف می کنند: «ما انا علیه الیوم واصحابی » با اینکه همین اصحاب در مراسم تجهیز خود پیامبر صلی الله علیه و آله و حضرت زهراء علیها السلام و قیام علیه عثمان و جنگ صفین، جمل تا کربلا، هزاران بار اختلاف کردند!!! . گاهی می نویسند: «هم اهل السنة » . با اینکه خودشان می گویند اصطلاح شیعه و سنی بعدها پدید آمد و به ویژه تلاش می کنند پیدایش شیعه را هرچه بیشتر تاخیر بیاندازند . (مجمع الزوائد هیثمی، ج 1، ص 189; کنزالعمال، ش 1057 و 1058; تاریخ بغداد، ج 13، ص 310) .

21) الرجاحة: اکتمال العقل والحلم .

22) أ فی فرق الهلاک آل محمد» اشاره است به 72 فرقه هلاک شونده . نظیر همین استدلال را مبلغ توانا حضرت حجة الاسلام قرائتی در دانشگاه چین بین دانشجویان سنی، از قرآن کریم مطرح کرد; یعنی فهرست آیه هایی که می گوید: اطاعت کنید را در یک ستون نوشت; مثل واژه های: اتبعوا، اتبع، اطیعوا و ... در مقابل ستونی دیگر از مواردی که خداوند می فرماید: پیروی مکنید مثل: لاتطع، لاتتبع، لاتطیعوا .

و نتیجه گرفت: آیا اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله و صحابی بزرگواری که در محور آنان بودند مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عماریاسر، ابن عباس، ابن مسعود، ابی بن کعب، جزو کدام گروهند و ما اکنون، جزو کدام گروه می توانیم باشیم .

23) « مولی القوم » اشاره است به حدیث غدیر که در آن پیامبر درباره ولایت خویش پرسید: «ألست اولی بکم من انفسکم؟ ; آیا از خودتان نسبت به شما اولی [; برتر] نیستم؟» یعنی ولایت حکومتی ندارم؟ گفتند: بلی . فرمود: «من کنت مولاه فهذا علی مولاه; هر که من مولای اویم، علی علیه السلام هم مولای او است .» شافعی گوید: وقتی مولای مسلمانان از اهل بیت است، من هم از آنهایم .


منبع:

مبلغان ش 47

برادران شیطان

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۵ ق.ظ

هر کس در دنیا برادر یا برادرانى دارد، و اگر احیانا برادرى نداشته باشد براى خود از بین کسانی که همفکر و هم رأی اوست کسانی را به عنوان برادر برمی گزیند.


برادران شیطان کیانند؟!

إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ کَانُوا إِخْوَانَ الشَّیَاطِینِ وَکَانَ الشَّیْطَانُ لِرَبِّهِ کَفُورًا (27) سوره اسراء -

(به درستى که تبذیر کنندگان برادران شیطان اند و شیطان نسبت به ( نعمتهای ) پروردگارش ناسپاس بود )


اما اینکه شیطان ، کفران نعمتهاى پروردگار را کرد روشن است ، زیرا خداوند نیرو و توان و هوش و استعداد فوق العاده اى به او داده بود، و او اینهمه نیروها را در غیر موردش یعنى در طریق اغوا و گمراهى مردم صرف کرد.

و اما اینکه تبذیرکنندگان برادران شیاطینند به خاطر آنست که اعمالشان همردیف و هماهنگ اعمال شیاطین است آنها نیز نعمتهاى خداداد را کفران مى کنند و در غیر مورد قابل استفاده صرف مى نمایند ، و یا به خاطر آنست که قرین و همنشین شیطان در دوزخ هستند.


(تبذیر) در اصل از ماده (بذر) و به معنى پاشیدن دانه مى آید، منتها این کلمه مخصوص مواردى است که انسان اموال خود را به صورت غیر منطقى و فساد، مصرف مى کند، و معادل آن در فارسى امروز (ریخت و پاش ) است .


بدون شک ، نعمتها و مواهب موجود در کره زمین ، براى ساکنانش کافى است ، اما به یک شرط و آن اینکه بیهوده به هدر داده نشوند، بلکه به صورت صحیح و معقول و دور از هر گونه افراط و تفریط مورد بهره بردارى قرار گیرد، و گرنه این مواهب آنقدر زیاد و نامحدود نیست که با بهره گیرى نادرست ، آسیب نپذیرد.


و اى بسا اسراف و تبذیر در منطقه اى از زمین باعث محرومیت منطقه دیگرى شود، و یا اسراف و تبذیر انسانهاى امروز باعث محرومیت نسلهاى آینده گردد.


آن روز که ارقام و آمار، همـچـون امروز دست انسانها نبود، اسلام هشدار داد که در بهره گیرى از مواهب خدا در زمین ، اسراف و تبذیر روا مدارید.

دقت در مساله اسراف و تبذیر تا آن حد است که در حدیثى مى خوانیم :

پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از راهى عبور مى کرد، یکى از یارانش بنام سعد مشغول وضوء گرفتن بود، و آب زیاد مى ریخت ، فرمود: چرا اسراف مى کنى اى سعد! عرض کرد: آیا در آب وضو نیز اسراف است ؟ فرمود: نعم و ان کنت على نهر جار: (آرى هر چند در کنار نهر جارى باشى )

از امام صادق (ع) نقل شده که :

روزى دستور داد رطب براى خوردن حاضران بیاورند، بعضى رطب را مى خوردند و هسته آنرا به دور مى افکندند، فرمود: (این کار را نکنید که این تبذیر است و خدا فساد را دوست نمى دارد)

دنیاى امروز که احساس مضیقه در پاره اى از مواد مى کند، سخت به این موضوع توجه کرده است تا آنجا که از همه چیز استفاده مى کند، از زباله بهترین کود را مى سازند، و از تفاله ها، وسائل مورد نیاز، و حتى از فاضلابها پـس از تصفیه کردن جهت زراعت بهره می گیرند چرا که احساس کرده اند مواد موجود در طبیعت نامحدود نیست که به آسانى بتوان از آنها صرف نظر کرد، باید از همه به صورت (دورانى ) بهره گیرى نمود.


برگرفته از:

تفسیر نمونه


من تو را شناختم ، تو مرا می شناسی؟!!

سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۵ ب.ظ

روزی حجاج بن یوسف برای تفریح و گردش در باغها با چند نفر از خواص از شهر خارج شد.

پس از پایان تفریح، همراهان را مرخص کرد و خود به تنهایی قدم می زد.

در راه به پیرمردی بر خورد نمود.


پرسید: پیر مرد! اهل کجایی؟

گفت: اهل همین آبادی.

پرسید: مأمورین دولت در آبادی شما چگونه اند؟

پاسخ داد: بدترین مأمورین هستند. به مردم ستم می کنند و اموالشان را حلال می دانند.

گفت: درباره حجاج چه می گویی؟

جواب داد: استاندار عراق از مأمورینش بدتر است!! خداوند او و مأمورینش را رو سیاه کند!!

حجاج به پیرمرد گفت: مرا می شناسی؟

جواب داد: نه.

گفت: من حجاج هستم!

پیرمرد گفت: نه!

او گفت: من حجاج هستم!

پیرمرد جواب داد: فدایت شوم! آیا شما مرا می شناسی؟

پاسخ داد: نه.

گفت: من فلان پسر فلان ، دیوانه بنی عجل هستم ؛ هر روز دوبار گرفتار جنون می شوم!!!


حجاج از گفته او خندید. سپس دستور داد به وی صله دادند.


منبع:

مبلغان ش 93


پیامبر و جوانان

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۵۱ ب.ظ

توجه به خواسته های جوانی

جوانان به لحاظ ویژگى هاى دوران جوانى هم تربیت پذیر و در عین حال نوگرا و آرمان خواه و تنوع طلبند. مشارکت در برنامه هاى یک نواخت و خشک و بى روح خوش آیند آنان نیست .

جامعه رسول الله صلى الله علیه و آله درگیر چشم و هم چشمیها، سخت گیرى ها و انتظارات بى جا از همسران نبود. 

یک جوان به همان سهولت که کارهاى روزمره زندگى را سامان مى داد، پیوند زناشویى برقرار مى نمود! و این بهترین شیوه و بیشترین توجه به خواسته ها و تمایلات جوانان است ، که در جامعه رسول الله صلى الله علیه و آله متجلى شده بود.

رسول الله صلى الله علیه و آله با اقشار گوناگون و من جمله با جوانان به مشاوره مى پرداخت . به آنها شخصیت مى داد. و به عزت نفس این قشر بنیادى توجه داشت.

هیچ جوانى در محضر رسول الله صلى اللّه علیه و آله و از موضع گیرى رسول الله صلى الله علیه و آله نرنجید.


آموزش جوانان

اگر دین دستور مى دهد که پیش از این که دگراندیشان قلب و فطرت جوانان را بیالایند، به سراغ آنها بروید و باورهاى صحیح و اعتقادى آنان را شکوفا کنید: بادروا احداثکم بالحدیث قبل ان تسبقکم فئه المرجعه - وسائل، ج 12، ص 247 -

در همه ابعاد زندگی بر آموزش جوانان تاکید دارد: علموا اولادکم السباحة والرمایة - وسائل، ج 12، ص 247 - به فرزندان خویش تیراندازى و شناگرى بیاموزید.

و از آنجا که در فرهنگ ها و زمان هاى گوناگون نیازها متفاوت و گوناگون است ،جامعه دینى باید توجه کافى به این امر نموده و بسترهاى شکوفایى خلاقیت را در همه زمینه های مورد نظر براى جوانان فراهم آورد.


مسئولیت دادن به جوانان

رسول الله صلى الله علیه و آله جوانان را باور داشت ، و هنگامى که شایستگى آنها را در احراز مسئولیتها به دست مى آورد از توانمندى آنها کمال بهره برداری را مى نمود.

و به آنها مسئولیت واگذار مى کرد و هیچ اعتراض ‍ و نکوهش و پى آمد هم سبب نمى شد از تصمیم خویش باز گردند.

و همین باور موجب شد محفل رسول الله صلى الله علیه و آله محفل جوانان باشد . 

آنها آنچنان شیفته حضرت شدند که حتی دست از پدر و مادر ، خانه و وطن و... شستند و مهمتر اینکه به آرمانهای خویش در شرایط سخت پایدار ماندند.

پیش از هجرت حضرت به مدینه « مصعب بن عمیر » که نوجوانى بیش نبود از سوى رسول الله صلى الله علیه و آله براى انجام رسالت فرهنگى و تبلیغى به مدینه اعزام مى شود! ( و قال رسول الله صلى الله علیه و آله لمصعب و کان فتا حدثا و امره رسول الله صلى الله علیه و آله بالخروج - بحار، ج 6، ص 405؛ اسد الغابه، ج 5، ص 181، ش 4929 -

همین جوان در جنگ هاى بدر و احد فرمانده و پرچمدار سپاه حق است، که با حماسه آفرینى در جنگ احد به شهادت مى رسد.

« عتاب بن اسید » بعد از فتح مکه از سوى حضرت به عنوان والى مکه ،  مسئولیت امور سیاسى را به عهده گرفت ؛ در حالى که بیست و یک سال بیش نداشت! و افراد بزرگتر از وى در بین صحابه فراوان وجود داشتند!

این کار حضرت وقتى مورد اعتراض قرار مى گیرد، که چرا جوان را بر بزرگسالان ترجیح داده است ؟! حضرت بسیار متین جواب مى دهد که:

ملاک مسئولیت ، بزرگى سن نیست ، ملاک « شایستگى و فضیلت » است : فلیس الاکبر هو الافضل بل الافضل هو الاکبر - سیره حلبی، ج 3، ص 59؛ اسد الغابه، ج 3، ص 556، ش 3532 -

در بسیج عمومی علیه رومیان با این که بزرگسالان فراوانی در بین جنگجویان اسلامی حضور داشتند و با این که جنگ از اهمیت زیادى برخوردار بود، حضرت « اسامه 18 ساله » را به فرماندهى برگزید و درجواب اعتراضات فرمود اسامه همانند پدرش زید شایسته این مقام است : انهما لخلیقان لها - اسد الغابه، ج 1، ص 80؛ طبقات الکبری، ج 2، ص 374 - و این سیره حضرت بود، هرچند که به ترک لشکر از طرف گروهی انجامید.

خلاصه یاران رسول الله صلى الله علیه و آله را جوانان شکل مى دادند و اگر حضرت فرموده باشد: نُصِرت بالشباب من با جوانان یارى شدم یک حقیقت است .


برگرفته از:

رسول اللّه صلى الله علیه و آله الگوى زندگى

حبیب اللّه احمدى


بی توفیقی أعشای کبیر ( عشق شراب )

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۰۲ ب.ظ

ابوبصیر ( أعشى ) معروف به ( أعشى قیس ) و ( أعشاى کبیر ) که قصیده لامیّه اش از ( معلّقات عشر ) است - ده شاهکار ادبی جاهلیت که بر دیوار کعبه آویزان کرده بودند

قصیده اى نیز در مدح رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت و رهسپار مکّه شد تا شرفیاب شود، امّا در مکّه یا نزدیک مکّه کسى از مشرکان قریش با وى ملاقات کرد و به او گفت : محمّد زنا را حرام مى داند! گفت : با زنا سرى ندارم .

گفت میگسارى را هم حرام مى داند! ( أعشى ) گفت : به خدا قسم ، به این کار هنوز علاقه مندم!! اکنون باز مى گردم و سال آینده دوباره مى آیم و اسلام مى آورم!!!

وى بازگشت و همان سال مرد ، و توفیق اسلام آوردن نیافت!


منبع:

چکیده تاریخ پیامبر اسلام

دکتر محمد ابراهیم آیتى

_______________________________________________________________________________________

اعشی

از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد:

أعشی قیس فرزند قیس (... - ۷ هـ = ... - ۶۲۸ م).[۱] [۲] ، نام کامل وی: ( میمون بن قیس بن جندل بن شراحیل بن عوف بن سعد بن ضُبیعة بن ثعلبة بن بکر بن وائل )[۳][۴] . از قبیلهٔ بکر بن وائل. کنیه اش «أبی بصیر»، همچنین دارای چند القاب بود مانند: «الأعشی الکبیر» ، «أعشی بکر بن وائل» ، «صنّاجة العرب» . سبب نامگذاری وی به «الأعشی» از آنجاست که: او در شب چشمانش کم سو ونابینا می‌شد، نامش «الأعشی» گذاشته بودند، ودر لغة عرب «الأعشی» به کسی که در شب دارای دیدن ندارد، ونابینا در شب می‌شود گفته می‌شود.[۵]

عمری طولانی آورد، اسلام را درک کرد أما ایمان نیاورد و مسلمان نشد.[۶] در آخر عمرش کاملاً نابینا شد. تولدش و وفاتش در روستای منفوحه در «الیمامة»، خانه أش و قبرش در همانجا واقع شده‌است. وی از شاعران طبقهٔ یکم دوران جاهلی بود. حضوری وافر در بارگاه‌های ملوک عرب و عجم داشته بود، لذا در بعضی از اشعارش کلماتی فارسی نیز دیده می‌شود. «أبو الفرج الأصفهانی» در کتاب خود (الأغانی)، و «التبریزی» می‌گویند که أعشی بن قیس یکی از أعلام ومشاهیر فحول شعراء دوران جاهلیت عرب بوده‌است.[۷]


    چند بیت از معلقه لامیه او ( که به لام ختم می شود):

    ودِّع هریرةَ إنَّ الرکبَ مرتحلُ وهل تطیقُ وداعاً أیُّها الرجلُ
    غرّاءُ فرعاءُ مصقولٌ عوارضها تمشی الهوینا کما یمشی الوجلُ
    کأنَّ مشیتها من بیتِ جارتها مرُّ السحابةِ لاریثٌ ولا عجلٌ
    لیست کمن یکرهُ الجیرانُ طلعتها ولا تراها لسرِّ الجارِ تختتلُ
    تکادُ تصرعها لولا تشدُّدها إذا تقومُ إلی جاراتها الکسلُ
    إذا تقومُ یضوعُ المسکُ أصورةً والزنبقُ الوردُ من أردانها شملُ
    ما روضةٌ من ریاضِ الحزنِ معشبةٌ خضراءُ جادَ علیها مسیلٌ هطلُ
    یضاحکُ الشمسَ منها کوکبٌ شرقٌ مؤزَّرٌ بعمیمِ النبتِ مکتهلُ
    یوماً بأطیبَ منها نشرَ رائحةٍ ولا بأحسنَ منها إذ دنا الأُصُلُ
    قالت هریرةُ لمّا جئتُ زائرها ویلی علیکَ وویلی منکَ یا رجلُ
    إمّا ترینا حفاةً لا نعالَ لنا إنّا کذلکَ ما نحفی وننتعلُ
    وبلدةً مثلِ ظهرِ الترسِ موحشةٍ للجنِّ باللیلِ فی حافاتها زجلُ
    جاوزنها بطلیحٍ جسرةٍ سرحٍ فی مرفقیها إذا استعضتها فتَلُ
    بل هل تری عارضاً قد بتُّ أرمقهُ کأنما البرقُ فی حافاتهِ شعلُ
    لهُ ردافٌ وجوزٌ مفأَمٌ عملٌ منطَّقٌ بسجالِ الماءِ متصلُ

محمد(ص) و قرآن ، در شعر و کلام شبلی شمیّل

شنبه, ۲۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۲۶ ب.ظ

الشاعر والفیلسوف شبلی شمیّل،
وهو کان فیمــــــــــــا قبل نصرانیــــــــا ً کـــــــاثولیکیـــــا ً ثم صـــــــــــــــار ملحداً لا یؤمن بـــــــأی دین من الأدیان، ولکن مع ذلک کیف یعترف بقدر النبی صلى الله علیه وسلّم،
فعندما کان یقرأ فی مجلة ( المنار ) صفحـــــات یخصصها صاحب المنار لمنـاقب النبی صلى الله علیه وسلّم کتب إلیه رسالة مختصرة وبعدهـــــــــــــا أبیات ، یقول فی رسالته : إلى غزالی عصره السید محمد رشید رضـــــــــــا صاحبمجلة المنار :أنت تنظر إلى محمد کنبی وتجعله عظیما ، وأنا أنظر إلیه کرجل وأجعله أعظم .ونحن وإن کان فی الاعتقاد الدینی أو المبدأ الدینی على طرفی نقیض فإننا یجمع بیننا العقل الواسع والإخلاص فی القول وذلکأوثق لعرى المودة بیننا (1)


شاعر وفیلسوف « شبلی شمیّل » او پیشتر مسیحی کاتولیک بود سپس ملحد شده و متدین به دینی نبود و با اینهمه چه جالب به ارزش و مقام نبی اسلام (ص) معترف است

او وقتی در مجله المنار صفحاتی را خواند که صاحب المنار اختصاص به ذکر مناقب رسول الله (ص)داده بود، به او نامه ای نوشت به این مضمون

 تو نگاهت به محمد نگاه به یک پیغمبر است و او را عظیم و بزرگ شمردی ، و من نگاهم به او نگاه به یک مرد و انسان است اما او را اعظم می شمرم

و ما اگرچه در اعتقاد دینی در مقابل هم هستیم اما وجه اشتراک ما فکر باز و صداقت در گفتار است و این محکمترین رشته برای دوستی بین ماست

سپس اشعاری سروده تحت عنوان: الحق أولـــــــــى أن یقــــــال حق سزاوار است گفته شود که در ذیل آن را می خوانیم

_______________________________________________________________________________


إنـــــــــی وإن أکُ قد کفرت بدینه
هل اکفرنَّ بمحکم ِالآیــــــــــــات

من گر چه مسلمان نیستم اما آیا می توانم به آیات محکم قرآن کفر ورزم؟


أو ما حوت فی ناصع الألفاظ من
حکم روادع للهوى وعظــــــــات


یا به پندها و اندرزهایی که در آن آیات آمده است و همه بازدارنده نفس از هوی و هوس، و در لباس شکوهمندترین واژه ها می باشند منکر شوم؟


وشرائع لــــــو أنهم عقلوا بـــهــا
مـــــــــــا قیّدوا العمران بالعادات


یا به قوانینی که اگر مردمان آنها را درک می کردند برای تحقق بخشیدن به عمران [و تمدن جهان]، همه آیینها و سنتها را جز تعالیم اسلام کنار می گذاشتند، می توانم بی تفاوت باشم؟ 

نعم المـــــدبر والحکیم وإنـــــــــه
رب الفصـــاحة مصطفى الکلمات


[محمد] بهترین تدبیر کننده و بهترین حکیم بود . او خدای فصاحت و [گوینده] گزیده ترین سخنان است


ببلاغة القرآن قد غلب النهـــــــى
وبسیفه أنحى على الهامــــــــــات


[محمد] با بلاغت قرآن، بر همه خردها و اندیشه ها چیره گشت و سرها [ی دشمنان ارزشهای انسانی] را زیر سایه شمشیر گرفت


من دونه الأبطـــال فی کل الورى
من ســـــــــابق أو حاضر أو آتی

قهرمانان تاریخ بشر چه گذشتگان، چه آنان که اکنون حاضرند و چه آیندگان، [همه و همه] در پایه ای فروتر و پایین تر از مرتبت او جای دارند (2)


(1) سایت:الحارة العمانیه

(2) ترجمه اشعار: مبلغان ش 41


مساءله مبعث و ماهیت آن و برکات آن چیزى نیست که بتوان با زبان هاى الکن ما از آن ذکرى کرد و به قدرى ابعاد آن زیاد است و جهات معنوى و مادى او زیاد است که گـمان ندارم بتوان حول و بر او هم صحبت کرد. مساءله بعثت یک تحول علمى! عرفانى! در عالم ایجاد کرد که آن فلسفه هاى خشک یونانى را که به دست یونانى ها تحقق پـیدا کرده بود و ارزش هم داشت و دارد، لکن مبدل کرد به یک عرفان عینى و یک شهود واقعى براى ارباب شهود.

قرآن در این بعدش براى کسى تاکنون منکشف نشده است مگر (مَن خُوطِب به - یعنی رسول -) و در بعضى ابعادش حتى براى (من خوطب به ) منکشف نشده است فقط براى ذات ذوالجلال - جلّت عظمته - معلوم است .

اگـر کسى سیر کند در فلسفه هاى قبل از اسلام و فلسفه هاى بعد از اسلام و خصوصا قرن هاى آخر و عرفاى قبل از اسلام و آن کسانى که در هندوستان و امثال آن یک همچو مسائلى داشتند، با عرفاى بعد از اسلام که به تعلیم اسلام در این امر وارد شده اند، مى فهمد که چه تحولى در این بعد حاصل شده است . در صورتى که عرفاى بزرگ اسلام هم راجل ( پیاده ) هستند در کشف حقایق قرآن!

لسان قرآن که از برکات بعثت است ، از برکات بزرگ بعثت رسول خداست ، لسانى است که سهل و ممتنع است . بسیارى شاید گمان کنند که قرآن را مى توانند بفهمند، از باب اینکه به نظرشان سهل است . بسیارى از ارباب معرفت و ارباب فلسفه گمان مى کنند که قرآن را مى توانند بفهمند، براى اینکه آن بعدى که براى آنها جلوه کرده است و آن بعدى که در پس این ابعاد است براى آنها معلوم نشده است .

قرآن داراى ابعادى است که تا رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم مبعوث نشده بودند و قرآن متنزل نشده بود از آن مقام غیب ، نازل نشده بود از آنجا، و با آن جلوه نزولى اش در قلب رسول خدا جلوه نکرده بود، براى احدى از موجودات ملک و ملکوت ظاهر نبود.

بعد از آنکه اتصال پـیدا کرد مقام مقدس نبوى ولىّ اعظم با مبداء فیض به آن اندازه اى که قابل اتصال بود، قرآن را نازلتا و منزلتا کسب کرد، در قلب مبارکش جلوه کرد و با نزول به مراتب هفتگانه به زبان مبارکش جارى شد.

 قرآنى که الان در دست ماست نازله ی هفتم قرآن است و این از برکات بعثت است و همین نازله ی هفتم آنچنان تحول در عرفان اسلامى ، در عرفان جهانى بوجود آورد که اهل معرفت شمه اى از آن را مى دانند و بشر از همه ابعاد او، یعنى جمیع ابعاد او براى بشر باز معلوم نشده است و معلوم نیست معلوم شود.

آیاتى در قرآن کریم که باز از برکات بعثت است مشاهده شود که این آیات را در عین حالى که انسان گمان مى کند که خوب ، ظاهر است ، لکن تاکنون کشف نشده است (هوالاول و الاخر و الظاهروالباطن و هو معکم الله نور السموات و الارض ) اینها آیاتى است که نه مفسرتواند بفهمد، نه فیلسوف و نه عارف . هرکس ادعا کند که معنى او را فهمیده است ، در جهل فرو رفته است .

قرآن را (انما یعرف القرآن من خوطب به ) به وسیله من (خوطب به ) به یک عده معدودى از اولیاء خدا و ائمه ء معصومین علیهم السلام تحویل داده شده است و به وسیله ء آنها یک حدودى که قابل فهم است براى بشر تفسیر شده است

...

کیفیت وحى از امورى است که غیر از خود رسول خدا و کسانى که در خلوت با رسول خدا بودند با اینکه از او الهام گـرفته اند کیفیت نزول وحى را کسى نمى تواند بفهمد و لهذا هروقت خواستند معرفى هم بکنند با زبان ما عامى ها معرفى کردند، چنانچه خداى تبارک و تعالى با زبان آن بشر عامى خودش را با شتر معرفى مى کند، با آسمان معرفى مى کند، با زمین معرفى مى کند، با خلق و امثال اینها. و این براى این است که بیان قاصر است از اینکه آن مطلبى که هست ادا بشود و تا آن حدى که بیان مى توانسته ادا کند قرآن ادا کرده است و هیچ کتاب معرفتى ادا نکرده است ، آنهائى که ادا کردند به تبع قرآن ادا کردند.

اگر قرآن نبود باب معرفت الله بسته بود الى الابد! و آن فلسفه یونانى یک باب دیـگـرى است که در محل خودش ‍ بسیار ارجمند است براى اینکه با استدلال ثابت مى کند، نه معرفت حاصل مى شود، باب دلیل اثبات مى شود وجود خداى تبارک و تعالى .

معرفت غیر اثبات وجود است و قرآن آمده است که هم اثبات بکند به همان طریقه هاى متعارف و طریقه هاى بلکه گاهى نازل تر از او و هم پرده ء دیگرش عرفان قرآن است که او را همین مقدارش هم که در قرآن هست در هیچ کتابى نمى یابید حتى در کتب عرفانى اسلامى که متحول شده است و با عرفان قبل از اسلام بسیار فرق دارد، باز تعبیرات قرآن غیرآنى است که آنها دارند.

یک نحوه دیگرى هست ، یک لطایف دیگرى در قرآن هست و اینها همه از برکات بعثت است و برکات بعثت آن مقدارى که در معنویات هست آنقدر در مادیات ظاهر نشده است ، لکن آن مقدارى هم که در مادیات ظاهر شده است باز قبل از اسلام نبوده است . اتصال معنا به معنویت به مادیات و انعکاس معنویت در همه جهات مادیات از خصوصیات قرآن است که افاضه فرموده است .

قرآن در عین حالى که یک کتاب معنوى ، عرفانى و آنطورى است که به دست ماها، به خیال ماها، به خیال جبرئیل امین هم نمى رسد، در عین حال یک کتابى است که تهذیب اخلاق را مى کند، استدلال هم مى کند، حکومت هم مى کند و وحدت را هم سفارش مى کند و قتال را هم سفارش مى کند و این از خصوصیات کتاب آسمانى ماست که هم باب معرفت را باز کرده است تا حدودى که در حد انسان است و هم باب مادیات را و اتصال مادیات به معنویات را و هم باب حکومت را و هم باب خلافت را و همه چیز را و ما که امید است از پیروان اسلام باشیم و از پیروان قرآن باشیم باید همه ابعاد این را در نظر داشته باشیم . نه در نظر داشته باشیم ، بلکه دنبالش ‍ باشیم تا حاصل بشود براى ما، مجاهده کنیم تا حاصل بشود براى ما. و اگر چنانچه ما با همان بعد ظاهرى قرآن ، به همان بعدى که قرآن براى اداره امور بشر آمده است ، براى رفع ظلم از بین بشر آمده است یعنى یک بعدش این است که ظلم را از بین بشر بردارد و عدالت اجتماعى را در بشر ایجاد کند،

اما اگر کوشش کنیم و آنهایى که تابع قرآن خودشان را مى دانند، مسلمین جهان اگر کوشش کنند تا اینکه این بُعد از قرآن را که بعد اجراى عدالت اسلامى است ، در جهان پخش کنند، آنوقت یک دنیایى مى شود که صورت ظاهر قرآن مى شود...

و آن چیزى که ما در روز مبعث باید توجه به آن بکنیم این است که با بعثت رسول خدا، بعثت رسول خدا براى این است که راه رفع ظلم را به مردم بفهماند، راه اینکه مردم بتوانند با قدرت هاى بزرگ مقابله کنند به مردم بفهماند. بعثت براى این است که اخلاق مردم را، نفوس مردم را، ارواح مردم را و اجسام مردم را، تمام اینها را از ظلمت ها نجات بدهد، ظلمات را بکلى کنار بزند و به جاى او نور بنشاند، ظلمت جهل را کنار بزند و به جاى او نور عمل بیاورد، ظلمت ظلم را به کنار بزند و به جاى او عدالت بگذارد، نور عدالت را به جاى او بگذارد و راه او را به ما فهمانده است ، فهمانده است که تمام مردم ، تمام مسلمین برادر هستند و باید با هم وحدت داشته باشند، تفرق نداشته باشند.


بیانات امام خمینی درتاریخ 62/2/26 - صحیفه نور -




سر تراشی

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۰۴ ب.ظ

حافظ در شعری می گوید:


هزار نکته باریکتر ز مو اینجاست

نه هر که سر بتراشد قلندرى داند


مى نویسند:

شیخ جمال الدین ساوه اى ( مفتى دمیاط مصر ) صاحب جمال و کمال بود، زنى شیفته او شد و همچون زلیخا، دست بر نمى داشت! شیخ جمال که مرد زاهد و پرهیزکارى بود، موى سر و ریش و سبیل و ابروى خود را تراشید تا بد منظر گردد و آن زن به او بى میل شود، همین حیله مؤثر واقع شد و زن از او دست کشید.


از آن پس مریدانش براى حفظ این واقعه ، تراشیدن موى سر و ریش و سبیل و ابرو را که به آن چهار ضرب مى گویند، آئین خود مى کنند.


حافظ در شعر فوق ، اشاره به این نکته دارد.


منبع:

داستان دوستان جلد 4

محمدى اشتهاردى



اعمال شب و روز عید مبعث ( 27 رجب )

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ

شب مبعث:

از لیالی متبرکه است و در آن چند عمل است

اول شیخ در مصباح فرموده روایت شده از حضرت ابو جعفر امام جواد علیه السلام که فرمود: همانا در رجب شبی است که بهتر است از آنچه که می‌تابد بر آن آفتاب و آن شب بیست و هفتم رجب است که در صبح آن پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله به رسالت مبعوث گردید و بدرستی که از برای عامل در آن شب از شیعه ما اجر عمل شصت سال است به خدمت آن حضرت عرض شد که عمل در آن شب چیست فرمود چون بجا آوردی نماز عشا را و به رختخواب رفتی پس بیدار می‌شوی هر ساعتی که خواستی از شب تا پیش از نیمه آن و بجا می‌آوری دوازده رکعت نماز می‌خوانی در هر رکعتی حمد و سوره‌ای از سوره‌های کوچک مفصل و مفصل از سوره محمد است تا آخر قرآن پس چون سلام دادی در هر دو رکعتی و فارغ شدی از نمازها می‌نشینی بعد از سلام و می‌خوانی حمد را هفت مرتبه و معوذتین را هفت مرتبه و قل هو الله أحد و قل یأیها الکافرون هر کدام را هفت مرتبه و إنا أنزلناه و آیة الکرسی هر کدام را هفت مرتبه و بخوان در عقب همه این دعا را الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرا اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِمَعَاقِدِ عِزِّکَ عَلَی أَرْکَانِ عَرْشِکَ وَ مُنْتَهَی الرَّحْمَةِ مِنْ کِتَابِکَ وَ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ وَ ذِکْرِکَ الْأَعْلَی الْأَعْلَی الْأَعْلَی وَ بِکَلِمَاتِکَ التَّامَّاتِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِی مَا أَنْتَ أَهْلُهُ پس بخوان هر دعایی که خواستی و مستحب است غسل در این شب و گذشت در شب نیمه نمازی که در این شب نیز خوانده می‌شود

دوم زیارت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام‌

که افضل اعمال این شب است و از برای آن حضرت در این شب سه زیارت است که در باب زیارات به آن اشاره خواهد شد إن شاء الله و بدانکه ابو عبد الله محمد بن بطوطه که یکی از علمای اهل سنت است و در ششصد سال پیش از این زمان بوده در سفرنامه خود که معروف است برحله ابن بطوطه در بیان ورود خود از مکه معظمه به نجف اشرف ذکر کرده روضه و قبر مبارک مولایمان امیر المؤمنین علیه السلام را و گفته اهل این شهر تمامی رافضی هستند و از برای این روضه مبارکه کراماتی ظاهر شده از جمله آنکه در شب بیست و هفتم ماه رجب که نام آن شب نزد اهل آنجا لیلة المحیا است می‌آورند از عراقین و خراسان و بلاد فارس و روم هر شل و مفلوج و زمین گیری که هست و جمع می‌شود از آنها قریب سی چهل نفر در آنجا پس بعد از عشا می‌آورند این مبتلایان را نزد ضریح مقدس و مردم جمع می‌شوند و منتظرند خوب شدن و برخاستن آنها را و این جماعت مردم بعضی نماز می‌خوانند و بعضی ذکر می‌گویند و بعضی قرآن تلاوت می‌کنند و بعضی تماشای روضه می‌کنند تا آنکه بگذرد نصف یا دو ثلث از شب آن وقت جمیع این مبتلایان و زمین گیران که حرکت نمی‌توانستند بکنند برمی‌خیزند در حالی که صحیح و تندرست می‌باشند و علتی در آنها نیست و می‌گویند لا إله إلا الله محمد رسول الله علی ولی الله و این امری است مشهور و مستفیض و من خودم آن شب را در آنجا درک نکردم لکن از مردمان ثقه که اعتماد بر قول آنها بود شنیدم و هم دیدم در مدرسه‌ای که مهمانخانه آن حضرت است سه نفر زمینگیر که قادر بر حرکت نبودند یکی از اهل روم و دیگری از اهل اصفهان و سومی از اهل خراسان بود از آنها پرسیدم چگونه شما خوب نشده‌اید و اینجا مانده‌اید گفتند ما به شب بیست و هفتم نرسیدیم و همین جا مانده‌ایم تا شب بیست و هفتم آینده که شفا بگیریم و از برای این شب مردم زیاد از شهرها جمع می‌شوند و بازار بزرگی اقامه می‌شود تا مدت ده روز.

فقیر گوید مبادا استبعاد کنی این مطلب را همانا معجزات و کراماتی که از این مشاهد مشرفه بروز کرده و به تواتر رسیده زیاده از آن است که احصا شود و در ماه شوال گذشته سنه هزار و سیصد و چهل و سه در حرم مطهر حضرت ثامن الائمة الهداة و ضامن الامة العصاة مولانا أبو الحسن علی بن موسی الرضا صلوات الله علیهما سه نفر زن که هر کدام به سبب مرض فلج و نحو آن زمینگیر بودند و اطبا و دکترها از معالجه آنها عاجز شده بودند شفا یافتند و این معجزات از آن قبر مطهر بر همه واضح و آشکارا گردید مانند نمودار شدن خورشید در سماء صاحیه مثل باز شدن در دروازه نجف اشرف بر روی عربهای بادیه و به حدی این مطلب واضح بود که نقل شده دکترهایی که مطلع بر مرضهای آن زنها بودند تصدیق نمودند با آنکه در این باب خیلی دقیق بودند بلکه بعضی از آنها تصدیق خود را بر شفای آنها نوشتند و اگر ملاحظه اختصار و عدم مناسبت محل نبود قصه آنها را نقل می‌نمودم و لقد أجاد شیخنا الحر العاملی فی أرجوزته وَ مَا بَدَا مِنْ بَرَکَاتِ مَشْهَدِهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ أَمْسُهُ مِثْلُ غَدِهِ وَ کَشِفَا الْعَمَی وَ الْمَرْضَی بِهِ إِجَابَةُ الدُّعَاءِ فِی أَعْتَابِهِ

سوم‌ شیخ کفعمی در بلد الامین فرموده که: در شب مبعث این دعا را بخوانند:

اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِالتَّجَلِّی [بِالنَّجْلِ‌] الْأَعْظَمِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ مِنَ الشَّهْرِ الْمُعَظَّمِ وَ الْمُرْسَلِ الْمُکَرَّمِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا مَا أَنْتَ بِهِ مِنَّا أَعْلَمُ یَا مَنْ یَعْلَمُ وَ لا نَعْلَمُ اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی لَیْلَتِنَا هَذِهِ الَّتِی بِشَرَفِ الرِّسَالَةِ فَضَّلْتَهَا وَ بِکَرَامَتِکَ أَجْلَلْتَهَا وَ بِالْمَحَلِّ الشَّرِیفِ أَحْلَلْتَهَا اللَّهُمَّ فَإِنَّا نَسْأَلُکَ بِالْمَبْعَثِ الشَّرِیفِ وَ السَّیِّدِ اللَّطِیفِ وَ الْعُنْصُرِ الْعَفِیفِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ أَنْ تَجْعَلَ أَعْمَالَنَا فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ وَ فِی سَائِرِ اللَّیَالِی مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا مَغْفُورَةً وَ حَسَنَاتِنَا مَشْکُورَةً وَ سَیِّئَاتِنَا مَسْتُورَةً وَ قُلُوبَنَا بِحُسْنِ الْقَوْلِ مَسْرُورَةً وَ أَرْزَاقَنَا مِنْ لَدُنْکَ بِالْیُسْرِ مَدْرُورَةً اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَرَی وَ لا تُرَی وَ أَنْتَ بِالْمَنْظَرِ الْأَعْلَی وَ إِنَّ إِلَیْکَ الرُّجْعَی وَ الْمُنْتَهَی وَ إِنَّ لَکَ الْمَمَاتَ وَ الْمَحْیَا وَ إِنَّ لَکَ الْآخِرَةَ وَ الْأُولَی اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِکَ أَنْ نَذِلَّ وَ نَخْزَی وَ أَنْ نَأْتِیَ مَا عَنْهُ تَنْهَی اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِکَ وَ نَسْتَعِیذُ بِکَ مِنَ النَّارِ فَأَعِذْنَا مِنْهَا بِقُدْرَتِکَ وَ نَسْأَلُکَ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ فَارْزُقْنَا بِعِزَّتِکَ وَ اجْعَلْ أَوْسَعَ أَرْزَاقِنَا عِنْدَ کِبَرِ سِنِّنَا وَ أَحْسَنَ أَعْمَالِنَا عِنْدَ اقْتِرَابِ آجَالِنَا وَ أَطِلْ فِی طَاعَتِکَ وَ مَا یُقَرِّبُ إِلَیْکَ وَ یُحْظِی عِنْدَکَ وَ یُزْلِفُ لَدَیْکَ أَعْمَارَنَا وَ أَحْسِنْ فِی جَمِیعِ أَحْوَالِنَا وَ أُمُورِنَا مَعْرِفَتَنَا وَ لا تَکِلْنَا إِلَی أَحَدٍ مِنْ خَلْقِکَ فَیَمُنَّ عَلَیْنَا وَ تَفَضَّلْ عَلَیْنَا بِجَمِیعِ حَوَائِجِنَا لِلدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ ابْدَأْ بِآبَائِنَا وَ أَبْنَائِنَا وَ جَمِیعِ إِخْوَانِنَا الْمُؤْمِنِینَ فِی جَمِیعِ مَا سَأَلْنَاکَ لِأَنْفُسِنَا یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ بِاسْمِکَ الْعَظِیمِ وَ مُلْکِکَ الْقَدِیمِ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَغْفِرَ لَنَا الذَّنْبَ الْعَظِیمَ إِنَّهُ لا یَغْفِرُ الْعَظِیمَ إِلا الْعَظِیمُ اللَّهُمَّ وَ هَذَا رَجَبٌ الْمُکَرَّمُ الَّذِی أَکْرَمْتَنَا بِهِ أَوَّلُ أَشْهُرِ الْحُرُمِ أَکْرَمْتَنَا بِهِ مِنْ بَیْنِ الْأُمَمِ فَلَکَ الْحَمْدُ یَا ذَا الْجُودِ وَ الْکَرَمِ فَأَسْأَلُکَ بِهِ وَ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ الَّذِی خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِی ظِلِّکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ إِلَی غَیْرِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ وَ أَنْ تَجْعَلَنَا مِنَ الْعَامِلِینَ فِیهِ بِطَاعَتِکَ وَ الْآمِلِینَ فِیهِ لِشَفَاعَتِکَ اللَّهُمَّ اهْدِنَا إِلَی سَوَاءِ السَّبِیلِ وَ اجْعَلْ مَقِیلَنَا عِنْدَکَ خَیْرَ مَقِیلٍ فِی ظِلٍّ ظَلِیلٍ وَ مُلْکٍ جَزِیلٍ فَإِنَّکَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ اللَّهُمَّ اقْلِبْنَا مُفْلِحِینَ مُنْجِحِینَ غَیْرَ مَغْضُوبٍ عَلَیْنَا وَ لا ضَالِّینَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ بِعَزَائِمِ مَغْفِرَتِکَ وَ بِوَاجِبِ رَحْمَتِکَ السَّلامَةَ مِنْ کُلِّ إِثْمٍ وَ الْغَنِیمَةَ مِنْ کُلِّ بِرٍّ وَ الْفَوْزَ بِالْجَنَّةِ وَ النَّجَاةَ مِنَ النَّارِ اللَّهُمَّ دَعَاکَ الدَّاعُونَ وَ دَعَوْتُکَ وَ سَأَلَکَ السَّائِلُونَ وَ سَأَلْتُکَ وَ طَلَبَ إِلَیْکَ الطَّالِبُونَ وَ طَلَبْتُ إِلَیْکَ اللَّهُمَّ أَنْتَ الثِّقَةُ وَ الرَّجَاءُ وَ إِلَیْکَ مُنْتَهَی الرَّغْبَةِ فِی الدُّعَاءِ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ اجْعَلِ الْیَقِینَ فِی قَلْبِی وَ النُّورَ فِی بَصَرِی وَ النَّصِیحَةَ فِی صَدْرِی وَ ذِکْرَکَ بِاللَّیْلِ وَ النَّهَارِ عَلَی لِسَانِی وَ رِزْقا وَاسِعا غَیْرَ مَمْنُونٍ وَ لا مَحْظُورٍ فَارْزُقْنِی وَ بَارِکْ لِی فِیمَا رَزَقْتَنِی وَ اجْعَلْ غِنَایَ فِی نَفْسِی وَ رَغْبَتِی فِیمَا عِنْدَکَ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ پس به سجده برو و بگو الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی هَدَانَا لِمَعْرِفَتِهِ وَ خَصَّنَا بِوِلایَتِهِ وَ وَفَّقَنَا لِطَاعَتِهِ شُکْرا شُکْرا صد مرتبه پس سر از سجده بردار و بگو اللَّهُمَّ إِنِّی قَصَدْتُکَ بِحَاجَتِی وَ اعْتَمَدْتُ عَلَیْکَ بِمَسْأَلَتِی وَ تَوَجَّهْتُ إِلَیْکَ بِأَئِمَّتِی وَ سَادَتِی اللَّهُمَّ انْفَعْنَا بِحُبِّهِمْ وَ أَوْرِدْنَا مَوْرِدَهُمْ وَ ارْزُقْنَا مُرَافَقَتَهُمْ وَ أَدْخِلْنَا الْجَنَّةَ فِی زُمْرَتِهِمْ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ و این دعا را سید برای روز مبعث ذکر کرده)


روز مبعث

بیست و هفتم رجب از جمله اعیاد عظیمه است و روزی است که حضرت رسول صلی الله علیه و آله در آن روز به رسالت مبعوث گردید و جبرئیل به پیغمبری بر آن حضرت نازل شد و از برای آن چند عمل است

اول غسل

دوم روزه‌ و آن یکی از چهار روزی است که در تمام سال امتیاز دارد برای روزه گرفتن و برابر است با روزه هفتاد سال

سوم بسیار صلوات فرستادن‌

چهارم زیارت حضرت رسول الله و امیرالمؤمنین علیهما السلام‌

پنجم شیخ در مصباح فرموده از ریان بن الصلت مروی است که: حضرت امام جواد علیه السلام در زمانی که در بغداد بود روز نیمه رجب و روز بیست و هفتم را روزه گرفت و جمیع حشم آن حضرت روزه گرفتند و ما را امر فرمود که بجا آوریم دوازده رکعت نماز که خوانده شود در هر رکعت حمد و سوره و بعد از فراغ از نمازها خوانده شود هر یک از حمد و توحید و معوذتین چهار مرتبه و لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ چهار مرتبه اللَّهُ اللَّهُ رَبِّی لا أُشْرِکُ بِهِ شَیْئا چهار مرتبه لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَدا چهار مرتبه

ششم و نیز شیخ روایت کرده از جناب ابو القاسم حسین بن روح رحمة الله علیه که فرموده بجا می‌آوری در این روز دوازده رکعت نماز می‌خوانی در هر رکعت حمد و سوره‌ای که آسان باشد و تشهد می‌خوانی و سلام می‌دهی و می‌نشینی و می‌گویی بین هر دو رکعتی الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَمْ یَتَّخِذْ وَلَدا وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیرا یَا عُدَّتِی فِی مُدَّتِی یَا صَاحِبِی فِی شِدَّتِی یَا وَلِیِّی فِی نِعْمَتِی یَا غِیَاثِی فِی رَغْبَتِی یَا نَجَاحِی فِی حَاجَتِی یَا حَافِظِی فِی غَیْبَتِی یَا کَافِیَّ فِی وَحْدَتِی یَا أُنْسِی فِی وَحْشَتِی أَنْتَ السَّاتِرُ عَوْرَتِی فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ الْمُقِیلُ عَثْرَتِی فَلَکَ الْحَمْدُ وَ أَنْتَ الْمُنْعِشُ صَرْعَتِی فَلَکَ الْحَمْدُ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْتُرْ عَوْرَتِی وَ آمِنْ رَوْعَتِی وَ أَقِلْنِی عَثْرَتِی وَ اصْفَحْ عَنْ جُرْمِی وَ تَجَاوَزْ عَنْ سَیِّئَاتِی فِی أَصْحَابِ الْجَنَّةِ وَعْدَ الصِّدْقِ الَّذِی کَانُوا یُوعَدُونَ پس چون فارغ شدی از نماز و دعا، می‌خوانی هر یک از حمد و اخلاص و معوذتین و قل یأیها الکافرون و إنا أنزلناه و آیة الکرسی را هفت مرتبه و بعد می‌گوییلا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَکْبَرُ وَ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلا بِاللَّهِ هفت مرتبه و بعد می‌گویی هفت مرتبه اللَّهُ اللَّهُ رَبِّی لا أُشْرِکُ بِهِ شَیْئا و می‌خوانی هر دعا که خواهی

هفتم در اقبال و در بعض نسخ مصباح است که مستحب است در این روز این دعا را بخوانند یَا مَنْ أَمَرَ بِالْعَفْوِ وَ التَّجَاوُزِ وَ ضَمَّنَ نَفْسَهُ الْعَفْوَ وَ التَّجَاوُزَ یَا مَنْ عَفَا وَ تَجَاوَزَ اعْفُ عَنِّی وَ تَجَاوَزْ یَا کَرِیمُ اللَّهُمَّ وَ قَدْ أَکْدَی الطَّلَبُ وَ أَعْیَتِ الْحِیلَةُ وَ الْمَذْهَبُ وَ دَرَسَتِ الْآمَالُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ إِلا مِنْکَ وَحْدَکَ لا شَرِیکَ لَکَ اللَّهُمَّ إِنِّی أَجِدُ سُبُلَ الْمَطَالِبِ إِلَیْکَ مُشْرَعَةً وَ مَنَاهِلَ الرَّجَاءِ لَدَیْکَ مُتْرَعَةً وَ أَبْوَابَ الدُّعَاءِ لِمَنْ دَعَاکَ مُفَتَّحَةً وَ الاسْتِعَانَةَ لِمَنِ اسْتَعَانَ بِکَ مُبَاحَةً وَ أَعْلَمُ أَنَّکَ لِدَاعِیکَ بِمَوْضِعِ إِجَابَةٍ وَ لِلصَّارِخِ إِلَیْکَ بِمَرْصَدِ إِغَاثَةٍ وَ أَنَّ فِی اللَّهْفِ إِلَی جُودِکَ وَ الضَّمَانِ بِعِدَتِکَ عِوَضا مِنْ مَنْعِ الْبَاخِلِینَ وَ مَنْدُوحَةً عَمَّا فِی أَیْدِی الْمُسْتَأْثِرِینَ وَ أَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ إِلا أَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعْمَالُ دُونَکَ وَ قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَفْضَلَ زَادِ الرَّاحِلِ إِلَیْکَ عَزْمُ إِرَادَةٍ یَخْتَارُکَ بِهَا وَ قَدْ نَاجَاکَ بِعَزْمِ الْإِرَادَةِ قَلْبِی وَ أَسْأَلُکَ بِکُلِّ دَعْوَةٍ دَعَاکَ بِهَا رَاجٍ بَلَّغْتَهُ أَمَلَهُ أَوْ صَارِخٌ إِلَیْکَ أَغَثْتَ صَرْخَتَهُ أَوْ مَلْهُوفٌ مَکْرُوبٌ فَرَّجْتَ کَرْبَهُ أَوْ مُذْنِبٌ خَاطِئٌ غَفَرْتَ لَهُ أَوْ مُعَافًی أَتْمَمْتَ نِعْمَتَکَ عَلَیْهِ أَوْ فَقِیرٌ أَهْدَیْتَ غِنَاکَ إِلَیْهِ وَ لِتِلْکَ الدَّعْوَةِ عَلَیْکَ حَقٌّ وَ عِنْدَکَ مَنْزِلَةٌ إِلا صَلَّیْتَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ قَضَیْتَ حَوَائِجِی حَوَائِجَ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ وَ هَذَا رَجَبٌ الْمُرَجَّبُ الْمُکَرَّمُ الَّذِی أَکْرَمْتَنَا بِهِ أَوَّلُ أَشْهُرِ الْحُرُمِ أَکْرَمْتَنَا بِهِ مِنْ بَیْنِ الْأُمَمِ یَا ذَا الْجُودِ وَ الْکَرَمِ فَنَسْأَلُکَ بِهِ وَ بِاسْمِکَ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَعْظَمِ الْأَجَلِّ الْأَکْرَمِ الَّذِی خَلَقْتَهُ فَاسْتَقَرَّ فِی ظِلِّکَ فَلا یَخْرُجُ مِنْکَ إِلَی غَیْرِکَ أَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ الطَّاهِرِینَ وَ تَجْعَلَنَا مِنَ الْعَامِلِینَ فِیهِ بِطَاعَتِکَ وَ الْآمِلِینَ فِیهِ بِشَفَاعَتِکَ اللَّهُمَّ وَ اهْدِنَا إِلَی سَوَاءِ السَّبِیلِ وَ اجْعَلْ مَقِیلَنَا عِنْدَکَ خَیْرَ مَقِیلٍ فِی ظِلٍّ ظَلِیلٍ فَإِنَّکَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ وَ السَّلامُ عَلَی عِبَادِهِ الْمُصْطَفَیْنَ وَ صَلَوَاتُهُ [صَلاتُهُ‌] عَلَیْهِمْ أَجْمَعِینَ اللَّهُمَّ وَ بَارِکْ لَنَا فِی یَوْمِنَا هَذَا الَّذِی فَضَّلْتَهُ وَ بِکَرَامَتِکَ جَلَّلْتَهُ وَ بِالْمَنْزِلِ [الْعَظِیمِ‌] الْأَعْلَی أَنْزَلْتَهُ صَلِّ عَلَی مَنْ فِیهِ إِلَی عِبَادِکَ أَرْسَلْتَهُ وَ بِالْمَحَلِّ الْکَرِیمِ أَحْلَلْتَهُ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَیْهِ صَلاةً دَائِمَةً تَکُونُ لَکَ شُکْرا وَ لَنَا ذُخْرا وَ اجْعَلْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا یُسْرا وَ اخْتِمْ لَنَا بِالسَّعَادَةِ إِلَی مُنْتَهَی آجَالِنَا وَ قَدْ قَبِلْتَ الْیَسِیرَ مِنْ أَعْمَالِنَا وَ بَلَّغْتَنَا بِرَحْمَتِکَ أَفْضَلَ آمَالِنَا إِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیْ‌ءٍ قَدِیرٌ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ مؤلف گوید که این دعا را حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام خواند در آن روزی که آن جناب را به جانب بغداد حرکت دادند و آن روز بیست و هفتم رجب بود و این دعا از مذخور ادعیه رجب است

هشتم سید در اقبال فرموده بخواند اللهم إنی أسألک بالنجل الاعظم الدعاء و این دعا به روایت کفعمی در اعمال شب این روز گذشت


منبع:

مفاتیح الجنان


سرود بعثت

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۴ ب.ظ

شده غار حرا   مهبط جبرئیل         مژده آورده از     سوی رب جلیل


احمد! احمد!        غنچه ی لب گشا      اِقرَء اِقرَء      ایُّها المصطفی!


فیض رحمت رسد   از خدای کریم     تاج عزت به سر   زد گدای کریم


گشته روح الامین   مست و شیدای او    کرده بتها همه    سجده بر پای او


احمد! احمد!        غنچه ی لب گشا      اِقرَء اِقرَء      ایُّها المصطفی!


تشنه ی جام او    خضر پیغمبر است       مصطفی رهبرِ     اول و آخر است


پر ز عطر خدا      گشته غار حرا      آیه نازل شده      بر حبیب خدا


احمد! احمد!        غنچه ی لب گشا      اِقرَء اِقرَء      ایُّها المصطفی!


بت گران را همه     شام ظلمت رسید      چون رسول خدا     به رسالت رسید


دیده ی  دل گشا    روی سرمد بجوی    امشب از جان و دل    یا محمد! بگوی


احمد! احمد!        غنچه ی لب گشا      اِقرَء اِقرَء      ایُّها المصطفی!


زنان شلوارپوش

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۱۲ ق.ظ

علی علیه السلام فرمود:

"در یک روز ابری و بارانی خدمت رسول خداصلی الله علیه وآله در بقیع نشسته بودیم.

زنی در حالی که بر الاغی سوار بود، بر ما گذشت.

ناگهان دست حیوان در گودی فرو رفت و زن از پشت حیوان به زمین افتاد.

پیامبرصلی الله علیه وآله صورتش را برگرداند.

اصحاب عرض کردند:

ای رسول خدا! این زن شلوار پوشیده بود [لذا جایی از بدنش آشکار نگردید].

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله سه مرتبه فرمودند:

خدایا! زنانی را که شلوار می پوشند ( پوششهای احتیاطی را بکار می گیرند) مورد لطفت قرارشان بده!

سپس فرمودند: ای مردم! از شلوار استفاده کنید که پوشش بهتری است ( و اکتفا به لباسهای بلندی که تنها ظاهر را در حال عادی می پوشاند نکنید) و هنگام خارج شدن از منزل، به وسیله شلوار زنانتان را [از نگاه نامحرم ]حفظ کنید."


منبع:

مبلغان 95


حَسَب و نَسَب

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۵۲ ق.ظ

امام باقر علیه السلام فرمودند:

"سلمان فارسی با جمعی از قریش در مسجد نشسته بود.

  آنان به افتخارات نسبی و رفعت خانوادگی آغاز سخن کردند و هر یک خود را معرّفی نمودند ، تا نوبت به سلمان رسید.

عُمَر به وی گفت:

 بگو تو کیستی؟ پدرت کیست و اصلت از کجاست؟

سلمان گفت:

« من فرزند بنده خدا هستم!

گمراه بودم، خداوند به وسیله حضرت محمّد صلی الله علیه وآله مرا هدایت کرد!

فقیر بودم، خداوند توسط محمّد صلی الله علیه وآله مرا غنی ساخت!

برده بودم، خداوند بوسیله پیامبر صلی الله علیه وآله مرا آزاد کرد!

این است حسب و نسب من!! »


منبع:

سخن و سخنوری

فلسفی

___________________________________________________________________


قوم تو از رنگ و خون بالاتر است        قیمت یک أسودش (1) صد أحمر (2) است
قطره ی آب وضوی قنبری                  در بهاء، برتر ز خون قیصر (3) است


فارغ از باب و اُم و أعمام (4) باش            همچو «سلمان» زاده ی اسلام باش
گر نسب را جزء ملت کرده ای             رخنه در کار اخُوّت (5) کرده ای


در زمین ما نگیرد ریشه ات           هست نامسلم هنوز اندیشه ات


1 - سیاه

2 - سرخ

3 - لقب پادشاهان روم

4 - پدر و مادر و عموها

5 - برادری


شعر از: اقبال لاهوری




دختر فوکولی: حاج آقا! بفرما پفک !!

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ب.ظ

یک روز عصر برای رفتن از قم به شهرستان همراه با خانواده سوار یک اتوبوس سیر و سفر شدیم. راننده جایی وسط اتوبوس به ما داد. دو دختر هم که حجابشان کامل نبود در ردیف ما نشستند. روسری هایشان وسط سر بود و با صدای بلند می گفتند و می خندیدند.

من در آن فضا و جو چه می توانستم بکنم و چه باید می کردم؟ آیا باید مصداق «عبس و تولی » (1) می شدم یا آنکه آن ها را در موضع «ذرهم فی خوضهم یلعبون » (2) رها می کردم؟

در آن شرایط تنها فکری که به ذهنم رسید سکوت بود و سکوت.

وقتی نتیجه کار یا گفته خودت را نمی دانی هر گونه اقدام یا عملی به منزله تیر در تاریکی رها کردن است.

در جایی که نسبت به انجام یک کار شبهه داری بهترین کار در وهله اول دست از کار کشیدن و فکر کردن است. «فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات » (3) با خود گفتم این ها را که فقط برای امتحان مرکز مدیریت و ارتقاء رتبه نخوانده ای. در برخوردها هم باید بتوانی از آن ها استفاده کنی. از این رو فقط ساکت شدم و منتظر فرصت ماندم.

ربع ساعتی گذشت، اما «بگو و بخند» همچنان ادامه داشت. کم کم حرف ها کوتاه و صداها فروکش کرد.

یکی از دخترها خم شد و یک پاکت پفک در آورد. آن را باز کرد و به کناریش داد، بعد هم به طرف من گرفت.

- بفرمایید.

اینجا باید چه می کردم؟ قصد او چه بود؟ آیا واقعا می خواست پفک تعارف کند یا قصد داشت سکوت مرا در هم شکن؟

آیا باید او را تحریم می کردم؟

 آیا باید تعارفش را ولو محترمانه رد می کردم؟!

باز هم تردید و دودلی.

- می بینی که برخوردها چقدر ظریف و لطیف اند و ریزبینی و باریک اندیشی می طلبند

دست دراز کردم، چند دانه پفک برداشتم و تشکر کردم. (4)

گفت: به خانمتان هم بدهید.

- خودتان بدهید.

خانم هم برداشت و تشکر کرد. تا اینجا او ابتکار عمل را به دست داشت.

او شروع کرده بود و من واکنشی (و انفعالی) عمل کرده بودم.

حالا وقت آن بود که ابتکار را به دست می گرفتم. اما چگونه؟

چند قوطی سوهان گرفته بودیم. به خانم گفتم: سوهان را در بیاور. سوهان را تعارف کردم. اول تعارف کرد. بعد با اصرار من تکه ای برداشت و بسیار تشکر کرد. گفتم: به دوستتان هم بدهید. او هم برداشت و تشکر کرد.

تا اینجا مسابقه یک به یک بود. (5)

اما باید نتیجه را تغییر می دادم.

چگونه؟ از چه راهی؟ با چه شیوه و روشی؟ نمی دانستم.

چون نه هیچگونه اطلاعی از او داشتم و نیز هیچ نقطه مشترکی با او.

و هر گونه اقدام تبلیغی سازنده متفرع بر شناختن روحیه مخاطب است.

باز هم سکوت کردم و به انتظار ماندم.

دیدم جزوه ای در دست گرفتند و از یکدیگر درس پرسیدند. حدس زدم باید دانشجو باشند اما یقین نداشتم. پرسیدم:

- دانشجو هستید؟

- بله.

- چه رشته ای؟

- حقوق.

- این رشته را از روی علاقه و انگیزه انتخاب کرده اید یا چون امتیازش را آورده اید به این رشته رفتید؟

- نه، دوست داشتم.

چند سؤال حقوقی از او پرسیدم: «اصالة اللزوم در معاملات چه معنایی دارد؟»

فکری کرد و گفت: والله نمی دانم. تازه ترم اول هستیم.

توضیح دادم که «اصالة اللزوم » همان مفاد ماده 219 قانون مدنی است که مقرر می دارد: «عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین... لازم الاتباع است.» و توضیح دادم: لازم الاتباع بودن قراردادهای لازم را اصالة اللزوم گویند.

حس تازه ای درونش به جوش آمد.

پرسید: شما در دانشگاه درس خوانده اید؟ گفتم: خوانده ام اما این مباحث را بیشتر در حوزه مورد کالبد شکافی قرار داده ایم.

- یکی از دردهای بزرگ ما تصویری است که از یک عالم دینی در ذهن ها ایجاد کرده ایم و موارد استفاده محدود و تنگ نظرانه ای است که برای او ترسیم کرده و خود را نیز به آن ها پایبند و وفادار ساخته ایم.

چرا باید برداشت عموم مردم از یک روحانی این باشد که فقط مسائلی از اسلام مثل غسل، خمس، طهارت و نجاست را می داند. کارش گفتن و تکرار همین هاست.

البته در روستاها موارد مصرف دیگری نیز برای «آقا» قائلند: استخاره گرفتن، سعد و نحس ایام را مشخص کردن، اوقات عقد و عروسی و اثاث کشی را معین نمودن، به هنگام ازدواج، صیغه عقد را جاری کردن و وقت مردن تلقین و نماز میت را خواندن. آیا به راستی «هویت صنفی روحانی » همین هاست؟

آیا هنوز وقت آن نرسیده که بر این برداشت سنتی از روحانی نگاهی مجدد بیندازیم و وظایف اصلی را از فرعی تفکیک و بازشناسی کنیم؟! سخن در آن نیست که آیا موارد فوق را روحانی باید انجام دهد یا نه تا شبهه واجب عینی و کفائی مطرح گردد. سخن بر سر انحصار وظایف روحانیت در موارد یاد شده است.

مهمترین ویژگی عالمان موفق و تاثیرگذار همچون مطهری رحمه الله، بهشتی رحمه الله و... آن نبود که کارهایی مثل عقد و استخاره و تلقین را وظیفه اصلی تلقی کنند و از وظایف عمده ای که عالمان بر عهده دارند چشم بپوشند. مهمترین ویژگی آن ها عنصر زمان شناسی و آگاهی بر مقتضیات و شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حضور در زمان بود. همان که امام صادق علیه السلام بر آن بسیار پای می فشرد و می فرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس; عالمی که زمان شناس باشد، اشتباهات [در موضعگیری ها، برخوردها، تربیت ها، و هدایت ها] بر او هجوم نمی آورد.» (6)

به تعبیر اسلام شناس معاصر، استاد مطهری رحمه الله:

«مفهوم مخالف جمله گرانقیمت فوق این است: «الجاهل بزمانه تهجم علیه اللوابس » ، آنکه نمی داند در جهانی که زندگی می کند چه می گذرد، چه عواملی دست اندرکار ساختن جامعه به میل خود هستند، چه تخم هایی در زمان حاضر پاشیده می شود که در آینده سر بر خواهند آورد، روزگار آبستن چه حوادثی است، هرگز نمی تواند به مقابله با نیروهای مهاجم برخیزد و یا از فرصت های طلائی زودگذر اغتنام جوید...

اگر وضع امروز خود را با هشتاد سال پیش (پیش از مشروطیت ایران) مقایسه کنیم می بینیم روحانیت آن روز مواجه بوده با جامعه ای بسته و راکد، با جامعه ای که هیچگونه واردات فکری نداشته جز آنچه از حوزه علمی دینی صادر می شده است. فرضا از آن حوزه ها جز رساله ای عملی یا کتاب هایی در حدود جلاء العیون و حلیة المتقین و معراج السعاده صادر نمی شده است، آن جامعه نیز مصرف فکری جز این ها نداشته است.

ولی امروز این توازن به شدت به هم خورده است. امروز به طور مستمر از طریق دبستان ها، دبیرستان ها، دانشگاه ها، مؤسسات آشکار و پنهان نشر کتاب، وسائل ارتباط جمعی از قبیل رادیو، تلویزیون، سینماها، روزنامه ها، مجلات هفتگی و ماهانه و سالانه، (7) کنفرانس ها، سخنرانی ها و از طریق برخورد با مردمی که از سرزمین های دیگر به کشورما آمده اند و از طریق مسافرت ها به کشورهای خارج، هزاران نوع اندیشه به این جامعه صادر می شود که اگر اندیشه هائی که از حوزه های علمی دینی و یا وسیله شخصیت های مبرز مذهبی در خارج این حوزه ها صادر می شود - با اینکه نسبت به گذشته در سطح بالاتری قرار گرفته است - با آنچه از جاهای دیگر صادر می شود مقایسه شود، رقم ناچیزی را تشکیل می دهد و می توان گفت نزدیک به صفر است... اینجاست که هر فرد متدین آگاه، ضرورت تجدید نظر در برنامه های حوزه های علمیه را شدیدا احساس می کند.» (8)

به هر حال پس از آن، بحث به جاهای دیگر حقوق کشیده شد. همه بحث که بیست دقیقه بیشتر طول نکشید در کل باعث شد که نقش سائل و مجیب تغییر کند (حالا آن ها می پرسیدند و من پاسخ می دادم). و من این را هرچند قدم اول بود اما موفقیت بزرگی به شمار می آوردم; یعنی «ایجاد تشنگی در مخاطب

آب کم جو تشنگی آور به دست     تا بجوشد آبت از بالا و پست (9)

در آخر من و خانم جایمان را تغییر دادیم و او مشغول صحبت با آن ها شد. حالا آن ها بیشتر از احکام می پرسیدند و خانم من که دوره جامعة الزهرا علیها السلام را گذرانده بود به آن ها پاسخ می داد.

وقتی به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم بسیار تشکر کردند. روسری آن ها نیز بدون اینکه اشاره ای به آن کرده باشیم در جای بایسته قرار گرفت!

________________________________________________________________________

1) چهره درهم کشید و روی برتافت.» (عبس/1).

2) آنان را رها کن تا در حرف های بیهوده شان رفته، بازی کنند.» (انعام/91).

3) در هنگام روی آوردن امور شبهه آمیز (اشتباه انداز) دست باز داشتن (و اندیشه کردن) برتر از فرو افتادن در دام هلاکت هاست.» (وسائل الشیعه، ج 27، ص 106).

4) قال علی علیه السلام: «لا یابی الکرامة الا الحمار; تنها الاغ از پذیرش احترام سرباز می زند. (بحار الانوار، ج 41، ص 53).

5) قال علی علیه السلام: «استغن عمن شئت فانت نظیره، واحتج الی من شئت فانت اسیره، و احسن الی من شئت فانت امیره; از هر که خواهی بی نیازی جو تا نظیرش باشی، دست نیاز به سوی او گشا تا در بندش باشی و به او نیکویی کن تا فرمانروایش باشی.» (مجموعه ورام، ج 1، ص 169).

6) الکافی، ج 1، ص 26 و بحارالانوار، ج 68، ص 307.

7) و امروزه باید ویدئو، اینترنت و ماهواره را نیز به این عوامل افزود.

8) پیرامون جمهوری اسلامی، استاد مرتضی مطهری، ص 32.

9) مثنوی معنوی.

منبع:

مبلغان ش 38 . خاطرات خطیب توانا فلسفی


$$ کیسه های موسی $$

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۸ ب.ظ

کان موسى ابن جعفر إذا بلغه عن الرجل ما یکره بعث إلیه بصرة دنانیر، وکانت صراره ما بین الثلاثمائة إلى المائتین دینار، فکانت صرار موسى مثلا - الإمام الکاظم (ع) عند أهل السنة ( الشیخ فارس الحسّون ) نقل از:مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی -

موسی بن جعفر (ع) وقتی از کسی چیزی ناخوشایند به او می رسید کیسه ای دینار برایش می فرستاد! و کیسه های او بین 200 تا 300 دینار داشت! « کیسه های موسی » ضرب المثلی شده بود برای مردم!


__________________________________________________________________


مدتى بود که شخصى دایم نزد امام کاظم علیه السلام مى آمد و فحش و ناسزا مى گفت . بعضى از نزدیکان حضرت که قضیه را چنین دیدند، به ایشان عرض کردند:


- اجازه بدهید ما این فاسق را بکشیم !


حضرت اجازه ندادند و از مکان و مزرعه او پرسیدند و سپس سوار بر مرکبى به مزرعه وى رفتند. آن مرد صدا زد:


- از میان زراعت من نیایید! حاصل مرا پایمال مى کنید!


حضرت آمدند نزدیک ایشان پیاده شدند. با لبخندى در کنارش نشستند و سپس فرمودند:


- چقدر براى زراعت خرج کرده اى ؟


گفت :


- صد دینار.


فرمود:


- چقدر امید دخل دارى ؟


گفت :


- دویست دینار.


فرمود:


- این سیصد دینار را بگیر و مزرعه هم مال خودت باشد. خداوند آنچه را که امید دارى به تو مرحمت مى کند.


مرد پول را گرفت و پیشانى حضرت را بوسید. حضرت تبسم کرده ، برگشت .


فردا که امام علیه السلام مسجد آمدند، آن مرد نشسته بود. وقتى که حضرت را دید گفت :


- الله اعلم حیث یجعل رسالته


اصحاب پرسیدند دیروز چه مى گفت ، امروز چه مى گوید، دیروز فحش ‍ و ناسزا مى گفت ، امروز تعریف و تمجید مى کند؟


حضرت به اصحاب فرمودند:


این که من کردم بهتر است یا آن که شما می خواستید ؟!


منبع:

داستانهاى بحارالانوار جلد 1

محمود ناصرى


ابــــــــــر رایانه ای به نام « انسان »

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۴۴ ب.ظ

هارد انسان در بدو خالی است و منتظر اطلاعاتی است که از طریق ورودیهای حواس ظاهری و باطنی دریافت می کند.(1)
البته این هارد، خالی خالی هم نیست، در درایو "دل" برنامه راه اندازی وجود دارد که انسان را به خوبیها می خواند و از بدیها می راند.(2) این برنامه به صورت پیش فرض وجود دارد که البته پذیرش آن اجباری نیست و انسان با استفاده از نرم افزار جانبی اختیار و اراده و سخت افزار بدن(3) می تواند این پیش فرض را تغییر دهد.
بعد از ارائه برنامه جدید، سخت افزار بدن نیز تابع همین برنامه خواهد شد.(4) در افرادی که نرم افزار اختیار و اراده خوب کار نمی کند، نرم افزارهایی مانند وراثت و محیط به انسان برنامه می دهند.
با ورود انسان به شبکه ارتباطات اجتماعی، ویروسهایی وارد هارد انسان می شود که ممکن است هر لحظه برنامه ذخیره شده و سیستم انسان را مختل کند. بعضیها به بهانه دنیای باز اطلاعات، انتظار دارند انسانها "بسته های غیر فرهنگی" آنها را بدون باز کردن و ویروس یابی، دربست بپذیرند.
آنتی ویروس "عبادت" محصول شرکت "معرفت" برای مقابله با چنین ویروسهایی ساخته شده است.(5)
برای به روز شدن برنامه "سعادت" و آنتی ویروس "عبادت"، انسان باید دائماً با شرکت سازنده خود در ارتباط باشد. شماره شبکه، 24434(6) است که شبانه روز فعّال است.(7) مواظب باشید، شماره را اشتباه نگیرید، چون به سایت دیگری متصل می شوید.
چنانچه در لوح وجودتان با اشتباهی تایپی برخورد کردید، می توانید آن را با کلید "Toubeh" (8)Delet کنید.
برای چک کردن خود، می توانید نسخه وجودتان را با نسخه اورژینال Quran (قرآن) مقایسه کنید و با انطباق این دو، از سلامت کامل نسخه در اختیار اطمینان حاصل کنید.
"هارد" انسان، "سخت" نیست و شکل آن تغییرپذیر است. به همین دلیل بهتر است نام آن را "روان" بگذاریم.
شکل روان انسان، دقیقاً شکل "علم و عمل" اوست.(9) برای تغییر شکل آن، چشمها را باید شست، جور دیگر دید و به گونه ای دیگر رفتار کرد. جای تعجب است که بعضی انسانها، ترجیح می دهند به روان خود شکل غیر انسانی دهند.
برای پی بردن به داستان شکل گیری روان خود، می توانید از History (تاریخ) استفاده کنید؛ چرا که همه رفتار شما، بدون آنکه خود خواسته یا متوجه شده باشید، در این قسمت یادداشت شده است. اگر از بخشی از این داستان ناراحت اید، روی آن کلیک و سپس Delet کنید.
به دلیل ثبت اطلاعات وجود ما بر روی "روان"، بعضیها نام روان را "کتاب" گذاشته اند. همین عده، از روی نسخه اصل کتاب ما، Copy تهیه می کنند و برای ما پرونده تشکیل می دهند.(10)
بعضی از اطلاعات ما، به صورت Hidden در درایو "ضمیر ناخودآگاه" مخفی شده است. این درایو گاهی آنچنان مخفی است که دست رسی به آن حتی برای خود ما هم بسیار مشکل است و فقط شرکت سازنده به آن دست رسی دارد.(11)
ظرفیت هارد ما محدود نیست. هر چه اطلاعات بیشتری روی آن ریخته شود، ظرفیت آن افزایش پیدا می کند(12) و اگر اطلاعاتی روی آن نریزیم، رفته رفته ظرفیت آن کاهش می یابد.
برای بهره برداری دائمی از اطلاعات ذخیره شده، باید دائماً کابل خود را به برق متصل داشته باشید.
برای پیشگیری از بروز هر گونه آسیب جدی و از بین رفتن اطلاعات وارد شده، در اثر قطع برق - به دلیل فرسودگی کابل ما - UPS "توسل" را دائماً روشن نگه دارید.(13) در غیر این صورت، ممکن است با فاجعه تخلیه کامل اطلاعات روبه رو شوید.(14)
برای استفاده کامل و سریع و آسان از اطلاعات خود، با پارتیش بندی صحیح، اطلاعات خود را دسته بندی کنید.
وجود فضاهای خالی در بین اطلاعات ذخیره شده شما، حجم اشغال شده حافظه را بی جهت افزایش می دهد و شما را در تعیین حجم واقعی اطلاعات، به اشتباه می اندازد.(15) به همین دلیل، هر چند وقت یک بار Defragکردن درایوها ضروری است.
بعد از هر عمل اشتباهی، فوراً از کلید Undo استفاده کنید تا به حالت قبل باز گردید. در غیر این صورت، اشتباهات بعدی پشت سر هم رخ خواهد داد.
برخی از ساده اندیشان، به دلیل اسم نرم افزار و محسوس نبودنش، آن را انکار می کنند و فقط وجود سخت افزار را می پذیرند. اما بر خلاف تصور این افراد و بر خلاف اسم نرم افزار، نرم افزار نه تنها وجود دارد، بلکه اساس کار رایانه را تشکیل می دهد. برخی همین اشتباه را در مورد روان انسان کرده اند. (16)
سخت افزار ما بر خلاف عنوانش، بسیار آسیب پذیر و از بین رفتنی است و نرم افزار ما بر عکس اسمش، بسیار سخت و ماندنی است.
در این دنیای شلوغ اطلاعات و رایانه بازی، هر وقت رایانه شما قفل کرد، با فشردن سه کلید "معرفت، معنویت و استقامت" مجدداً سیستم خود را راه اندازی کنید.
بعضیها برای قیمتی شدن سیستم خود، سعی می کنند Case خود را با روکش طلا، صفحه کلید را با روکش نقره،(17) و شیشه مانیتور را با زمرّد تزیین کنند، غافل از اینکه ارزش هر سیستمی به قدرت پردازش CPU و اطلاعات موجود در هارد آن است. متأسفانه این عده پس از استهلاک سخت افزارشان، متوجه می شوند که اطلاعات قابل توجهی روی هارد خود ذخیره نکرده اند و دیگر کاری هم از دستشان ساخته نیست.
در اثر حادثه ای به نام مرگ، سخت افزار شما آهسته، آهسته، از بین رفته، به مواد و اشیاء دیگری تبدیل می شود. اما نگران نباشید! هارد شما سالم می ماند و کلیه اطلاعات شما دست نخورده باقی خواهد ماند.
لوح فشرده روان ما، با "صور اسرافیل" باز می شود(18) و تمام محتوای آن به صورت سخت افزاری نمایان می گردد.(19) خوش به حال کسانی که تصاویری از رنگین کمان، گلهای رنگارنگ، آواز هزاره و عطر یاس و مریم به روی روان خود ذخیره کرده اند.


  • پاورقــــــــــــــــــــی



1) نحل / 77: "وَ اللَّهُ أَخْرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِکُمْ لا تَعْلَمُونَ شَیْئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ". (اشاره به مفاهیم ذهنی و علوم حصولی)
2) شمس / 7 و 8: "وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها اشاره به گرایشات فطری)
3) اسراء / 36: "إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً".
4) همان / 84: "قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبیلاً".
5) اعراف / 201: "إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَکَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُون".
6) اشاره به تعداد رکعات نماز در شبانه روز.
7) معارج / 23 و 34: "الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ دائِمُونَ ...وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلاتِهِمْ یُحافِظُونَ".
8) تحریم / 8: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَی اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً".
9) اشاره به قاعده فلسفی "اتحاد عاقل به معقول" در حکمت صدرایی.
10) جاثیه / 29: "هذا کِتابُنا یَنْطِقُ عَلَیْکُمْ بِالْحَقِّ إِنَّا کُنَّا نَسْتَنْسِخُ ما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ".
11) غافر / 19: "یَعْلَمُ خائِنَةَ الْأَعْیُنِ وَ ما تُخْفِی الصُّدُورُ".
12) علی علیه السلام "کُلُّ وِعَاءٍ یَضِیقُ بِمَا جُعِلَ فِیهِ اِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ فَاِنَّهُ یَتَّسِعُ؛ هر ظرفی در اثر آنچه در آن می گذارند، تنگ می شود، مگر ظرف علم که [هر چه به آن اضافه می کنند،] وسعتش زیادتر می گردد." (نهج البلاغه، حکمت 205)
13) مائده / 35: "یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسیلَةَ وَ جاهِدُوا فی سَبیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ".
14) نحل / 70: "وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْ لا یَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَیْئاً".
15) غافر / 83: "فَلَمَّا جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ فَرِحُوا بِما عِنْدَهُمْ مِنَ الْعِلْمِ وَ حاقَ بِهِمْ ما کانُوا بِهِ یَسْتَهْزِؤُن".
16) جاثیه / 24: "وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ".
17) زخرف / 33 و 35: "وَ لَوْ لا أَنْ یَکُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ یَکْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُیُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَیْها یَظْهَرُونَ وَ لِبُیُوتِهِمْ أَبْواباً وَ سُرُراً عَلَیْها یَتَّکِؤُن وَ زُخْرُفاً وَ إِنْ کُلُّ ذلِکَ لَمَّا مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ الآْخِرَةُ عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ".
18) اسراء/13: "وَ کُلُّ إِنسانٍ أَلْزَمْناهُ طائِرَهُ فی عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ کِتاباً یَلْقاهُ مَنْشُوراً".
19) تجسم اعمال.


منبع:

مبلغان ش 77

ابراهیم اهل بیت ؟؟؟!

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ق.ظ

مرحوم شیخ حرّ عاملى و راوندى و دیگران بزرگان آورده اند:


پس از آن که امام جعفر صادق علیه السلام به شهادت رسید، یکى از فرزندانش به نام عبداللّه - که بزرگ ترین فرزند حضرت بود - ادّعاى امامت کرد.

امام موسى کاظم علیه السلام دستور داد تا مقدار زیادى هیزم وسط حیاط منزلش جمع کنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نماید.

چون عبداللّه وارد شد، دید که جمعى از اصحاب و شیعیان سرشناس نیز در آن مجلس حضور دارند.

و چون عبداللّه کنار برادر خود امام کاظم علیه السلام نشست ، حضرت دستور داد تا هیزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هیزم ها، آتش زیادى تهیه گردید.

تمامى افراد حاضر در مجلس ، در حیرت و تعجّب فرو رفته بودند و از یکدیگر مى پرسیدند که چرا امام موسى کاظم علیه السلام چنین کارى را در آن محلّ و مجلس انجام مى دهد.

آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست ؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاکره گردید.

پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تکان داد و آمد در جایگاه اوّلیه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر این که تو بعد از پدرت امام جعفر صادق علیه السلام امام و خلیفه هستى ، بلند شو و همانند من در میان آتش بنشین .

عبداللّه چون چنان صحنه اى را دید و چنین سخنى را شنید، رنگ چهره اش دگرگون شد و بدون آن که پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترک کرد.


منبع:

چهل داستان و چهل حدیث از امام موسى کاظم (ع )

عبد الله صالحى


اینگونه دعا کن ...

سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ب.ظ

(( اینگونه دعا کن ))

پیامبر بزرگوار اسلام صلّى اللّه علیه و آله همواره جویاى حال یاران خویش بود.

روزى شنید که یکى از یارانش بیمار شده ، به عیادت او رفت و جویاى حالش شد.

بیمار گفت : نماز مغرب را به شما به جماعت خواندم ، شما سوره (( قارعه )) را خواندى :


_  بسم الله الرحمن الرحیم الْقَارِعَةُ (1) مَا الْقَارِعَةُ (2) وَمَا أَدْرَاکَ مَا الْقَارِعَةُ (3) یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ ... 

بنام خداوند بخشنده مهربان

1 - آن حادثه کوبنده ،

2 - و چه حادثه کوبنده اى !!

3 - و تو چه مى دانى که حادثه کوبنده چیست ؟!

4 - روزى که مردم مانند پروانه هاى پراکنده به هر سو می گریزند!

5 - و کوه ها مانند پشم رنگین حلاجى شده مى گردد!!

6 - (در آن روز) کسى که ترازوهاى اعمالش سنگین است .

7 - در یک زندگى خشنود خواهد بود.

8 - و اما کسى که ترازوهایش سبک است .

9 - پناهگاهش هاویه (دوزخ ) است .

10 - و تو چه مى دانى هاویه چیست ؟!

11 - آتشى است سوزان  _


آنچنان تحت تاءثیر قرار گرفتم که به خدا عرض ‍ کردم :

((خدایا! اگر در نزد تو گنهکارم ، طاقت عذاب آخرت را ندارم ، در همین دنیا مرا عذاب کن!))

اکنون مى بینید که بیمار شده ام!

پیامبر فرمود:

دعاى درستى نکرده اى ، مى بایست در دعا، از قرآن سرمشق بگیرى ؛ آنجا که مى فرماید:

(رَبَّنا آتِنا فى الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فى الاَّْخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النّارِ - سوره بقره آیه 201

پروردگارا! هم در دنیا و هم در آخرت ، به ما پاداش نیک بده و ما را از عذاب دوزخ نگهدار!)


 آنگاه پیامبرصلّى اللّه علیه و آله براى او دعا کرد و او از بیمارى نجات یافت .


منبع:

جلوه هائى از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نکته ها

عبدالکریم پاک نیا