ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با تنظیم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۴۵ مطلب با موضوع «با تنظیم من» ثبت شده است

جوانی

سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۲۲ ب.ظ

جوانا! ره طاعت امروز گیر

که فردا جوانى نیاید ز پیر


قضا روزگارى ز من در ربود

که هر روزش از پى شب قدر بود!!


من آن روز را قدر نشناختم

بدانستم اکنون که درباختم!


به غفلت بدادم ز دست آب پاک

چه چاره کنون جز تیمم به خاک؟!


مکن عمر ضایع به افسوس و حیف

که فرصت عزیز است و الوقت ضیف(1)


(1)  وقت میهمان است ( و خیلی سریع انسان را ترک می گوید)

شعر از : سعدی


دلم سیاه سیاه است ، گو چه باید کرد؟!

سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۵۶ ق.ظ

شخصی در حالی که کیسه ای در دست داشت، نزد مردی پارسا آمده و گفت:

استاد! دلم تاریک شده، مرا موعظه ای کن!

پارسا گفت: در کیسه ات چه داری؟!

گفت: دِرَم.

گفت: چقدر است؟

گفت: هزار دِرَم.

گفت: کیسه ات را باز می کنی؟!

مرد سر کیسه را باز کرد!

گفت: یک درهم از کیسه بردار و بر کاسه چشمت بگذار!

چنین کرد!

گفت: حالا چشمت را باز کن و ببین!

گفت: درهم بر چشم من است چگونه ببینم؟!!

گفت: ای مرد! یک درهم بر چشم سر گذاشته ای دنیا را نمی بینی! پس هزار درهم بر دل گذاشته ای چگونه دلت تاریک نشود و آخرت را بخواهی ببینی؟!


برگرفته از:

مبلغان ش 90

ابراهیم مجاب

سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۰۲ ق.ظ

___________________________________________________________________________________________


ابراهیم مجاب:

فرزند محمد بن امام موسی کاظم علیه‌السلام نخستین علوی دلباخته اباعبدالله الحسین علیه‌السلام بود که در کربلا اقامت گزید و چون به زهد و تقوا آراسته بود، پس از شنیدن جواب سلام از ضریح امام حسین علیه‌السلام به مجاب ملقب شد.


گفته شده که ابراهیم بن محمد بن امام موسی کاظم علیه‌السلام، مادری پیر و فرتوت داشت. هر هفته شب‌های جمعه به رسم ادب او را بر دوش خود سوار می‌کرد و به زیارت قبر امام حسین علیه‌السلام می‌برد، هرچند در این راه بسیار اذیت می‌شد.

 

در یکی از شب‌های جمعه که ابراهیم خسته بود، مادرش به او گفت: ابراهیم پسرم! به دلم برات شده که هفته دیگر از دنیا خواهم رفت؛ بیا و مرا به حرم مولایم ببر. ابراهیم که از شدت درد کمر و نابینایی رنج می‌برد به رسم ادب، مادر را بر دوش گرفت و راهی حرم شد و در مسیر از شدت درد به نجوا با امام مشغول می‌شد که آقا این خدمت را از من قبول کن.

 

مادرش نیز در گوش فرزندش نجوا می‌کرد که جدت جواب این زحمت و خوبی تو را بدهد. ابراهیم با مادر در حالی که او را بر دوش داشت وارد حرم شد و در مقابل مضجع شریف ایستاد و سلام داد، السلام علیک یا جدّی یا اباعبدالله!

 

همه آنهایی که در حرم بودند به گوش خود شنیدند که از داخل ضریح مطهر صدایی بس دلنواز پاسخ می‌گوید: السلام علیک یا ولدی! پس از این واقعه، عده‌ای از مردم در حرم به انتظار ابراهیم می‌نشستند تا وارد شود و سلام دهد و جواب امام را بشنوند.


به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، کتاب ( ابراهیم مجاب مدفون در حائر حسینی ) اثر محمدمهدی فقیه بحرالعلوم تدوین پژوهشکده حج و زیارت از سوی مؤسسه فرهنگی هنری مشعر وابسته به حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت به تازگی منتشر شده است.


منبع:

خبرگزاری رسا

_________________________________________________________________________________________________


« استغر الله » به خاطر « الحمد لله » !!!

دوشنبه, ۲۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ

ابن خلّکان در "وفیات الاعیان" نوشته است که سرّی سقطی (1) گفت:


سی سال است که از یک جمله " الحمد للّه " که بر زبانم جاری شد، استغفار می کنم!!!

گفتند: چگونه؟

گفت: شبی آتش سوزی در بازار رخ داد. بیرون آمدم ببینم که به دکان من رسیده یا نه؟

به من گفته شد: به دکان تو نرسیده است.

گفتم: " الحمد للّه "

یک مرتبه متنبّه شدم که گیرم دکان من آسیبی ندیده باشد، آیا نباید در اندیشه مسلمانان باشم؟!!


(1)  از عرفای معروف قرن سوم هجری، متوفای سال 245 یا 250 ق در سنّ 98 سالگی. او شاگرد و مرید معروف کرخی و استاد و دایی "جنید بغدادی" بوده است.


منبع:

مجله مبلغان ش 92


آتـــــش در خرمــــن ؛ بــــاد در آتـــــــش

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ب.ظ

حضرت آیة الله العظمی اراکى  :

پدرم نقل کرد:

آخوند کبیر (ملا محمد ، پدر مرحوم آقا ضیاء عراقى ) ارتزاقش از یک قطعه زمینی در همان اطراف سلطان آباد اراک بود . زراعت می کرد و نان سال خودش و اهل عیالش ازهمان قطعه زمین بود .

یک وقت که حاصل آن زمین را در خرمن گاه جمع کرده بودنددر اطرافش هم خرمنهایی بوده است .

کسی عمدا یا سهوا آتش روشن می کند باد هم بود ، و آتش افتاده بود توی خرمنها .

خرمنگاه است و خشک ، به محض افتادن آتش ، خرمنها آتش می گیرد . از این خرمن به آن خرمن تا آتش همه خرمنها را می گیرد!

کسی به آخوند می گوید :چه نشسته ای ؟ ! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد؟  

آخوند تا این را می شنود ، عبا و عمامه را برمی دارد و قرآن را و می رود به بیابان .

رو به آتش و در دستش هم قرآن می گوید :

ای آتش ! این نان خانواده و اهل و عیال من است ، تو را به این قرآن قسم به این خرمن متعرض نشو !!

پدرم می گفت:

تمام آن قبه ها که اطراف بود خاکستر شد و این یکی ماند!!

 هرکس که می آمد ، انگشت به دهان می گرفت و متحیر می شد که این چه جور مانده ؟! خبر نداشتند من خبر داشتم ( که جریان چیست! )


منبع:

کتاب : یادنامه آیت الله العظمی اراکی (ره)ص294

مصاحبه مجله حوزه با حضرت آیت الله اراکی



نقد و نقّادی

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۰۱ ب.ظ

مقدمه:

بنا به تصریح قرآن کریم، انسان با وجود نفس امّاره، همیشه در معرض لغزش قرار دارد. گاهی لغزشها به گونه ای هستند که دیگران بیش از خود انسان، متوجه آن می شوند و چنانچه انسان هر از چند گاه در مسیر زندگی، خود را از زاویه دید دیگران ملاحظه کند، بهتر به لغزشهای احتمالی خود پی می برد و اگر به فکر سعادت خویش باشد، بهتر می تواند به اصلاح بپردازد.

صلاح فرد و اصلاح جامعه، در سایه «شناختن عیوب» و تلاش برای «زدودن عیوب» است. این شناخت هم در خود فرد و نسبت به اندیشه ها و عملهای خویش است و هم نسبت به دیگران. زمینه ساز این عیب زدایی نیز «تذکر» از سویی و «تنبه» و «اقدام» از سوی دیگر است.

رشد انسان در گرو شناخت واقعیتهاست. آدمی در پرتو شناخت، راه بهره برداری از امکانات و نیروهای درونی خود و جهان را می آموزد. زندگی را بر اصول منطقی استوار می کند. بر مجهولات فائق می آید و مشکلات را یکی پس از دیگری از سر راه برمی دارد.

کشف مجهولات و رشد شناخت، راههای فراوانی دارد و «انتقاد و انتقادپذیری» یکی از عوامل مهم رشد شناخت است که بر نقطه های ابهام انگشت می گذارد، و ضعفها و سستیها را نشان می دهد.

در این نوشتار مختصر، برآنیم که مقوله انتقاد و انتقادپذیری را از نگاه دین، مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم تا بتوانیم بی هیچ مانعی خود را در این برکه زلال ببینیم و درون خویش را بنگریم و به اصلاح خود و جامعه بپردازیم.


مفهوم انتقاد

انتقاد، یعنی «سره کردن، سره گرفتن، جداکردن درهمهای سره از میان ناسره، بهین چیزی برگزیدن، آشکار کردن عیب شعر بر قائل آن، جدا کردن کاه از دانه.»

و نیز در «لسان العرب» درباره «نقد» آمده است: «نقد به معنای سره کردن درهمها و شناخت درست از نادرست آن است.» در روزگار گذشته که داد و ستد، با نقره سکه زده شده انجام می گرفت، افرادی بودند که سرب را به گونه پول رایج سکه می زدند و با پولهای نقره می آمیختند. در مقابل، افراد خبره و کارشناسی بودند که به آنان «ناقد» گفته می شد. ناقد با سنگ محک و نگاه خبره خود، هرگونه تقلبی را در مسکوکات رایج، تشخیص می داد و سره را از ناسره جدا می کرد. بعدها این مفهوم به ادبیات نیز راه یافت و نقد الشعر شکل گرفت که عبارت بود از: شناسایی و بیان معایب و نقایص اشعاری که سروده می شد. نقد در این دو عرصه، به معنای عیب یابی و عیب جویی بوده است.

در زبان انگلیسی نیز واژه «Criticidm» معادل «انتقاد» و به همین معنا آمده است. به عنوان مثال، واژه نامه یک جلدی «آکسفورد» ذیل مدخل «Criticidm» انتقاد را به معنای «عیب جویی» و «آشکار ساختن عیوب» معرفی کرده است.


اهمیت انتقاد و انتقادپذیری در آموزه های اسلامی

در آموزه های دینی، واژه های نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصی به حق، دعوت به خیر، و امر به معروف و نهی از منکر، هر یک به گونه ای، اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیری را بیان می کنند.

قرآن کریم می فرماید:

«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» - زمر آیه 18 -

«پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا می دهند، آنگاه بهترین آن را پیروی می کنند، مژده بده

در کلمه «استماع» نکته نغز ویژه ای نهفته که در «سماع» نیست. شنیدن سخن دیگران، با آن صورتی که ناخواسته سخن دیگری به گوش برسد، تفاوت دارد. آن که گوش فرا می دهد، نقد و بررسی نیز می کند، تمام پیامدهای خوب و بد و زیبا و زشت سخن را می سنجد، آن گاه دست به گزینش می زند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوب ترها، به گونه ای ارزیابی می کند و در پایان با آگاهی و بررسی همه جانبه، سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیک تر و طرح و برنامه خردمندانه تر را برمی گزیند.

قرآن کریم می فرماید:

«وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُوءْمِنینَ» - ذاریات 55

« و پند ده! زیرا که پند در مؤمنان سودمند می افتد

تذکر، فراموشیها و ناآگاهیها را به هوشیاریها و بیداریها دگرگون می کند و همگان را در جامعه به حضور و مراقبت همه سویه فرا می خواند. در چنین جامعه ای، کم کاریها، کندکاریها و بدکاریها، کمتر به چشم می خورد و هر یک از افراد خود را موظف می دانند که به دیگران هشدار و تذکر دهند تا کارها در روال و روند واقعی خود قرار گیرد.

آیات و روایات بسیاری بر این معنی دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و کسانی که همواره از خوبیها سخن می گویند و بر سستیها سرپوش می گذارند، میدان دهند!

و اینان باید دوستانی برگزینند که در کنار ستایش، به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز بپردازند و مثل آینه خوبی و بدی، شایستگیها و کاستیها را بر آنان بنمایانند.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

«الْمُوءْمِنُ أَخُو الْمُوءْمِنِ عَیْنُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ وَ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَغُشُّهُ وَ لَا یَعِدُهُ عِدَةً فَیُخْلِفَهُ - بحار الانوار ج 71 ص 268 -

مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنمای اوست؛ هرگز به او خیانت و ستم نمی کند، با او غش و تقلب نمی کند و هر وعده ای به او دهد، سر برنخواهد تافت

و نیز امام کاظم علیه السلام می فرماید:

«... وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ؛ ... - بحار الانوار ج 75 ص 321 -

و بخشی از زمان را برای رفت و آمد با برادران دینی و مورد اعتمادی که کاستیها و سستیهای شما را به شما معرّفی می کنند و در باطن برای شما اخلاص می ورزند، ویژه سازید.»

نکات آموزنده این روایات عبارت است از:

الف. بایستگی برنامه ریزی و سرمایه گذاری برای آسیب شناسی فردی و اجتماعی در جامعه دینی.

ب. انتقادپذیری و پیدا کردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.

ج. ناقدان باید دردشناس و دارای معرفت در مسائل مورد نقد باشند.

د. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.


انواع نقد

الف. خود انتقادی

انسان افزون بر پذیرش نقد، باید در گام نخست، به نقد خویش بپردازد و پیش از آنکه به کاستی و عیب دیگران توجه کند، در جستجوی زدودن عیبهای خویش باشد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ - بحار الانوار ج 64 ص 350 -

خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش، وی را از عیب دیگران باز دارد!»

و نیز فرمود:

« مَنْ لَمْ یَسُسْ نَفْسَهُ اَضاعَها - غرر الحکم و درر الکلم ش ح 4827 -

آن که نفس خویش را سیاست [و ادب] نکند، آن را تباه ساخته است


اگر آدمی خود آینه خویش شود، از بسیاری انتقادها در امان می ماند و اگر همگان به فکر نقد خود برآیند، زمینه نقد اجتماعی کمتری پیدا می شود و در نتیجه پاره ای تنشها و تشنجها، به خودی خود، از بین می روند و جلو بسیاری از نقدهای ویرانگر گرفته می شود.

در احوال عرفا و علمای بزرگ آمده است که اغلب آنها در سکوت شب خود را به نقد می کشیدند و گاهی در یک اتاق خلوت و در چاله ای شبیه قبر می رفتند و اعمال و نیّات روز خود را به دقت مورد بررسی قرار می دادند. آنان با استفاده از نفس لوّامه در واقع به توصیه قرآن کریم و عترت علیهم السلام در مورد محاسبه نفس عمل می کردند.

نکته شایان توجه اینکه خود انتقادی در واقع، رفتار صادقانه انسان با خویش است که آثار تربیتی، اجتماعی، روحی و روانی فراوان دارد.


آثار نقد از خود

که بهترین نمونه آن بر اساس روایات، نقد شبانه نسبت به عملکرد روزانه است، عبارت اند از:

1. یادآوری کارهای روزانه موجب تقویت حافظه می شود.

2. بازنگری وقایع و اعمال روزانه، باعث جدا سازی مطالب و وسائل زائد می شود که نتیجه آن دسته بندی مسائل می باشد.

3. نقد اعمال و نیات روزانه عامل ایجاد آرامش روحی می شود؛ زیرا نقد خویش نوعی اکتساب بینش مثبت و شهامت خود بازنگری و موجب رضایت شخصی می شود.

4. نقد رفتارها، باعث بازنگری صادقانه و روشن رفتارها شده و موجب توجه بیشتر فرد به رفتارهای نیکو می شود.

5. نقد عملکرد روزانه، برنامه ریزی برای روزهای بعد را روان تر و دقیق تر می کند.

ب. نقد توسط دیگران

انسانها به جهت رفتارها و عملکرد و عکس العملهای گوناگونشان گاهی مورد ملامت نفس قرار می گیرند و گاه مورد ملامت و انتقاد دیگران؛ از فرد یا جمع.

از جمله سفارشهای تربیتی اسلام همین است که اولاً انسانها ضمن سعه صدر و حلم، گوش شنوا در مورد دیگران داشته باشند! و ثانیاً دیگران آینه وار! عیوب را همانند هدیه! به آنان تقدیم کنند!!

رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

«الْمُوءْمِنُ مِرْآةُ الْمُوءْمِنِ - بحار الانوار ج 71 ص 270 - مؤمن آینه مؤمن است


آثار نقدپذیری از دیگران

1. نقد پذیری موجب نوعی کسب معیار سنجش برای رفتارهای آینده است.

2. نقد پذیری باعث کاهش وسوسه انسان نسبت به انجام بسیار زیاد کارها در یک زمان و آگاهی نسبت به خطر پراکندگی قواست.

3. نقد پذیری موجب تبیین اولویتهای زندگی است؛ زیرا معمولاً رفتارهای اضافی وغلط مورد نقد قرار می گیرند.

4. نقد پذیری نوعی غربال رفتاری و اخلاقی است که عیوب را از محسنات جدا می کند.

5. نقد پذیری، موجب تشخیص دوستان مناسب نیز می شود؛

چنان که علی علیه السلام فرمود:

« برگزیده ترین مردم در نظر تو باید کسی باشد که عیبهای زندگی ات را به تو هدیه کند و در تکامل نفس کمک تو باشد

از این شاید بالاتر نشود گفت که امیر (ع) فرموده: من ساترک عیبک فهو عدوک

6. با توجه به محدودیت عمر، با پذیرش نقد دیگران (نقد صادقانه و خیرخواهانه)، انسان می تواند زمان عمر مفید خویش را بیشتر کند.


آداب انتقاد، منتقِد و منتقَد

الف. انتقاد با عمل نیک همراه باشد:

کسی که دیگران را پند می دهد، اما خودش اهل عمل به گفته هایش نیست، سخنش اثری در شخص مقابل ندارد.

امام علی علیه السلام فرمود:

« اِسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ وَاعِظٍ مُتَّعِظ ِ وَ اقْبَلُوا نَصِیحَة ناصِحٍ مُتَّعِظٍ - غرر و درر ش ح 4573 -

از فروغ واعظ و پند دهنده ای که خود، پندپذیر است، روشنایی برگیرید و نصیحت نصیحتگر موعظه پذیر را پذیرا باشید!»


این سخن، هم به پندپذیری اشاره دارد، هم به شیوه موءثر وعظ و نصیحت و انتقاد.

ب. انتقاد، سالم و اصلاحگرانه باشد:

نکته درخور توجه در فرهنگ نقد، رعایت آداب و ویژگیهایی است که انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و یا ویرانگر تقسیم می کند. انتقادهای برخاسته از حسدها و غرض ورزیها و...، نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه وضع را بدتر می سازد؛ زیرا انسان کینه توز نمی تواند به انتقاد درست دست یابد.

امام صادق (ع) می فرماید:

«النَّصِیحَةُ مِنَ الْحَاسِدِ مُحالٌ - بحار الانوار ج 71 ص 194 - 

نصیحت و خیرخواهی از حسود، محال است.» از این رو، بسیاری از نقدهای وی انتقام است.

هدف از انتقاد، تنها برشمردن عیبها و کاستیها نیست، بلکه پیدا کردن راههای درمان برای دردهای موجود و رهایی از بحران و آشفتگی و نابسامانی نیز هست.

در انتقاد سالم، عالَم محضر خداست و انسانها همه آفریده های او. کاستیها و ضعفها، با توجه به این بینش، به گونه ای مطرح می شوند که ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خویی است حیوانی، در برابر انتقاد سالم.

انتقاد، غیر از انتقام جویی است. اگر دیو کینه توزی به جای مهرورزی و مهربانی بنشیند، پرده ای تار در پیش چشم آدمی می کشد که بین او و حقیقت و واقعیت، فرسنگها فاصله می اندازد و در نتیجه، نگاه او نگاهی دشمنانه و حرکتهای او هم حرکتهای براندازی خواهد شد.

اگر نقد و انتقاد به درگیری و دشمنی ـ و به قول معروف، مچ گیری و رو کم کنی ـ و انتقام جویی منجر شود، نه تنها مشکلی گشوده نخواهد شد، بلکه بر مشکلها افزوده می شود.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«إِیَّاکُمْ وَ الْمِراءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُما یُمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَی الْإِخْوانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفاقَ - بحار الانوار ج 70 ص 399 -

از بگو مگوهای بی حاصل و دشمنیها بپرهیزید! زیرا این دو مایه بیماری دلها و زمینه ساز نفاق در میان مؤمنان است

پرخاشگری و پریدن به یکدیگر و به کار گرفتن عبارتها و تعبیرهای نیشدار و کینه توزانه، بذر بدبینی و بدخواهی را در جامعه می افشاند و نتیجه ای جز تشنج و سلب آرامش و آسایش به دنبال ندارد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«لا سُؤْدَدَ مَعَ انْتِقامٍ  - غرر و درر ش ح 7956 -

بزرگواری و آقایی از راه انتقام به دست نمی آید!» 


کسی که به بهانه انتقاد می خواهد انتقام شخصی و یا گروهی خود را از دیگران بگیرد، دارای روحیه خود کم بینی و حقارت نفس گردیده است که شفای خاطر خود را در تخریب دیگران می بیند.

از این رو، هیچ گاه نمی تواند گام اصلاحی بردارد و سخن مصلحانه و خیرخواهانه بر زبان و قلم خودجاری سازد. ناقد مبتلای به این درد، نمی تواند نسخه شفابخش بپیچد و باید به او گفت: یک قدم بر خویشتن نِه و آن دگر در کوی دوست.

نقد باید به گونه ای باشد که شخصیت و منزلت افراد تحقیر نشود.

در مورد رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که:

«اِذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ شَیْ ءٌ لَمْ یَقُلْ ما بالَ فِلانٌ وَ لکِنْ یَقُولُ ما بالَ اَقْوامٌ یَقُولُونَ حَتَّی لا یَفْضَحْ اَحَدا - سنن النبی ( السید الطباطبایی) ش ح 96 -

هنگامی که به آن حضرت خبر می رسید که فلانی عملی خلاف انجام داده، [در مقام انتقاد با حضور مردم از آن شخص نام نمی برد و به آبروی او لطمه نمی زد و] نمی فرمود: چرا فلانی چنین کرده؟ بلکه می فرمود: چرا کسانی چنین می گویند؟! [و چنین می کنند؟!] تا کسی رسوا نشود!»

ج. زمان و مکان در نقد رعایت شود:

نقّادی و سره از ناسره شناسی، فنّ و هنری است که در هر زمان و مکان شیوه و روش ویژه ای می طلبد. چه بسا در برهه ای از زمان، سخنی را به عنوان انتقاد بتوان گفت که همان سخن در شرایط دیگر روا نباشد.

گاه ناقدی از روی اخلاص، فرد و یا گروه و یا حاکم را به نقد می کشد که دشمن از آن، به سود خود و به زیان جامعه اسلامی بهره می برد

و از سخن حق بهره برداری تبلیغاتی علیه زمامداران و نظام اسلامی می کند. از این جهت، توجه به زمان و شناخت زمینه ها در طرح مسائل انتقادی نقش کلیدی و سرنوشت ساز دارد.

د. نقد صمیمی و خصوصی باشد:

روح حاکم بر جامعه دینی، روح برادری و حرمت و آبرومندی است. همگان در حفظ و پاسداشت آبرو و شرف یکدیگر می کوشند. آبرو و شرف فردی و اجتماعی افراد در امان است باید نگه داشته شود.

آنچه به شخصیت شهروندان صدمه می زند و بی حرمتی به شمار می رود، در جامعه دینی وجود ندارد. در پیدا و پنهان، حریمهای قانونی و ایمانی موءمنان محترم شمرده می شود.

این اصل اصیل، بیانگر این است که انتقادها نیز در چنین فضایی باید به گونه ای باشد که آبروی مؤمنی زیر سوءال نرود و موقعیت مدیر و مسئولی به ناحق دچار تزلزل نگردد.

شایسته است شیوه و روش برخورد با کاستیها و کژیها، به گونه ای گزینش شود که با این اصل اساسی، ناسازگاری نداشته باشد.

امام علی علیه السلام می فرماید:

«اَلنُّصْحُ بَیْنَ الْمَلَأِ تَقْرِیعٌ - مطلوب کل طالب ( رشید وطواط ) کلمه سی و هفتم - 

نصیحت و خیرخواهی آشکارا و علنی ، نوعی سرکوب به شمار می رود!»

اگر انسان بتواند عیب و کاستی کسی را به گونه ای مطرح کند که جایگاه اجتماعی و حیثیت حقوقی و حقیقی او خدشه دار نشود، باید چنین کند و هرگز افشاگری و در بوق و کرنا دمیدن، پسندیده نیست.

گرهی که به آرامی و نرمی و با دست گشوده می شود، چرا با سر و صدا و با دندان بگشائیم!

در آموزه های علوی آمده است:

«هر که به مسلمانی سخنی بگوید و مقصودش بردن آبروی وی باشد، خداوند او را در لجنزار دوزخ زندانی کند تا از آنچه گفته، عذری آورد!»

امام خمینی رحمه الله با الهام از این آموزه ها، همواره سفارش می کرد:

«در انتقادها مواظب باشید با حیثیت و آبروی کسی بازی نکنید و کسی را از موقعیت و مسئولیتی که دارد؛ فرو نیفکنید. انتقاد آزاد است، به اندازه ای که نخواهند کسی را خفیف کنند یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند. انتقادات برای اصلاح امور لازم است

اگر کسی خدای ناخواسته برای استوارسازی موقعیت اجتماعی خویش، به ویرانگری دیگران بپردازد و با اشاره و یا با بیان روشن، سبب فرو افتادن دیگران از جایگاه اجتماعی خود به ناحق گردد، دچار آفت اخلاقی بزرگی شده است که به آسانی قابل گذشت و جبران نیست.

 درهم شکستن جایگاه اجتماعی افراد، کاری نیست که با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد.

کسی که به وسیله قلم مسموم و زهرآگین نویسنده ای و یا با زبان نیشدار گوینده ای، خوار می گردد و در دید جامعه و مردم جایگاه پست و گاه خیانتکار و خلافکار پیدا می کند، به آسانی نمی تواند نگاههای سرزنش آلود و بدبین را از خود برگرداند و ذهنیتها را دگرگون سازد و جایگاه ویژه خود را بیابد و این گناهی است بس بزرگ.

بنابراین، نقد و تذکر هر چه صمیمی تر و خودمانی تر و در خلوت و بدون آبروریزی و هتک حیثیت باشد هم مؤثرتر و هم از کینه توزی و کینه افروزی و لجاجت، دورتر است و افزون بر آن، مخرب نیست و ترور شخصیتی فردی را به دنبال ندارد.

گاهی نقادی آشکار و پند و تذکر در حضور دیگران، اثر منفی دارد و شخصیت فرد نقد شونده را خرد می کند و او را به عکس العمل وا می دارد.

ه . انتقاد خیرخواهانه باشد:

واژه «نصیحت» به معنای خیرخواه و از ریشه «نُصح» به معنای خالص شدن و خالص کردن است.

در زبان عرب، به عسل صاف و خالص گویند: «نصح العسل». و نیز به خیاط، «ناصح» گویند و به نخی که در دوختن به کار می برد، «نصاح» گفته می شود.

از این جهت، در نصیحت علاوه بر خیرخواهی، نوعی پیوند دادن نیز وجود دارد.

انتقاد اگر به انگیزه خیرخواهی صورت بگیرد، می شود انتقاد سالم و سازنده و در این گونه انتقادها، پیوند مردم با یکدیگر بر اساس خیرخواهی و وحدت تقویت می شود و نیروها و استعدادها در جهت شکوفایی و بالندگی به کار می افتد.

اگر انتقاد از روی خیرخواهی و بدون خدعه و نیرنگ انجام بگیرد، سالم و سودمند است و در برابر آن نقدی که بر اساس هدفهای شخصی و گروهی شکل می گیرد، انتقاد ناسالم و «غشّ» نام دارد. از این رو، ارباب لغت، واژه «غش» را در برابر واژه «نصیحت» دانسته اند.

کسی که از روی دلسوزی و مهرورزی و با انگیزه بهبود بخشیدن به پیوندهای اجتماعی لب به سخن می گشاید و دست به قلم می زند، ناصح و خیرخواه است. بدین جهت، قرآن کریم در موارد بسیاری از پیامبران الهی، به عنوان «ناصح امین - اعراف 68 -» نام برده است.

جامعه ای که زمینه پذیرش نقد سالم و ناصحان امین در آن وجود داشته باشد، جامعه ای است عزّتمند. در برابر، اگر در جامعه ای زمینه پذیرش نقد وجود نداشته باشد و ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش دیگران برسانند، آن جامعه بیمار است.

علی علیه السلام می فرماید:

« لا خَیْرَ فِی قَوْمٍ لَیْسُوا بِناصِحِینَ وَ لایُحِبُّونَ النّاصِحِینَ - غرر و درر ش ح 4557 -

آن مردمی که خیرخواه یکدیگر نیستند و خیرخواهان را دوست ندارند، از سعادت و بهروزی بی بهره اند

و. آگاهی و شناخت ناقد:

در منابع روایی اسلام برای کسانی که می خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند و این وظیفه و تکلیف دینی را به شایستگی انجام دهند، ویژگیهایی بیان شده است، از جمله:

« عَالِمٌ بِمَا یَأْمُرُ وَ عَالِمٌ بِمَا یَنْهی عَادِلٌ فیما یَأْمُرُ وَ عَادِلٌ فیما یَنْهَی؛

به آنچه فرمان می دهد و از آنچه باز می دارد، آگاهی داشته باشد و در هر دو مورد، عدل و داد را نگه دارد

روشن است که بدون آگاهی و شناخت واقعیتها، دیگران را زیر سوءال بردن و به نقد کشیدن آنها، کاری نافرجام و بی اثر و یا دست کم، کم اثر خواهد بود و زیانی که از سوی این گونه افراد به مردم و جامعه وارد می شود، بیش از سود آن خواهد بود.

ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر باید شرایط معروف و منکر و موارد واجب بودن و ... را بشناسند؛ چنان که امام خمینی رحمه الله در تحریرالوسیلة فرمود:

« کسی که امر و نهی می کند، باید آگاهی داشته باشد که آنچه از معروفها که در جامعه جامه عمل نمی پوشد، چیست؟ و آنچه انجام می گیرد از منکرها کدام است؟ بنابراین، کسی که چنین شناختی ندارد، بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست

و نیز می افزاید:

« واجب است که [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر] شرایط معروف و منکر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند تا اینکه در انجام این دو فریضه، خود گرفتار منکر نشوند!»

از این دیدگاه فقهی، چنین به دست می آید که هرگونه نقد و انتقاد در مسائل فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی باید از روی آگاهی و شناخت انجام گیرد.

کسی که می خواهد از ارزشهای اسلامی دفاع کند و جلو ضدارزشها را در جامعه بگیرد، شایسته است پیش از آن، خود را با سلاح آگاهی همه سویه آماده سازد و وظیفه خود را به درستی بشناسد، آن گاه در پی انجام وظیفه برآید. هر موضوعی را که می خواهد به نقد بکشد و امر و نهی نسبت به آن داشته باشد، باید تمام زوایای آن را مورد جستجو قرار دهد و تمام احتمالها را پیش روی نهد؛ آن گاه با تجزیه و تحلیل منطقی و روش و شیوه ای خردپسند و همسو با شریعت اسلامی، نکته های مورد نظر خود را بیان کند. ناقد مبتلا به درد نادانی نمی تواند نسخه شفابخش بپیچد.


فواید انتقاد و نقدپذیری

روشن است که انتقاد عامل رشد و اصلاح امور است. معنای ضمنی این سخن آن است که نبود انتقاد، مانع رشد، و بی انتقادی عامل درجا زدن است.

برای اینکه به ارزش و اهمیت این داوری بهتر پی ببریم، آن را در سطح فردی و اجتماعی، مورد بررسی قرار می دهیم:

در سطح فردی:

 کافی است که نگاهی به مهارتهای خویش بیفکنیم. حداقل مهارت هر فرد این است که توانایی سخن گفتن دارد. اما، همین مهارت به ظاهر ساده، یک شبه حاصل نشده، بلکه حداقل محصول چند ساله دوره کودکی است که زیر ضربات کوبنده انتقاد دیگران شکل گرفته است!

بسیاری از کودکان ـ اگر نگوییم تقریباً همه آنان ـ ادای برخی از حروف برایشان مشکل است و غلط ادا می کنند. ولی با هر بار ادای غلط، با انتقاد دیگران مواجه می شوند و دیگران بر این گفته خطا به آنان می خندند و شکل صحیح تلفظ کلمات را برایشان تکرار می کنند. این درس آموزی شبانه روزی، سالها بعد نتیجه می دهد و آن کودک دیروزی که ادای کلمات غلط او موجب خنده دیگران می شد، امروز به سخنوری توانا تبدیل می شود که از آن همه خطاهای آغازین خود، دیگر یادی نمی کند.

در سطح اجتماعی:

نیز همین داوری درست است. همه ابزارها و امکانات ساخته شده توسط بشر که شاخص تمدن امروز و نمایانگر تسلط و چیرگی انسان بر طبیعت به شمار می آید نیز چیزی جز اندیشه هایی خام که در دستان پرتوان انتقاد، به ابزارهای نیرومندی تبدیل شده اند، نیست!

 بنابراین، با اندکی تأمل در می یابیم که در پس هر مهارت و پیشرفت و ترقی ای، انباری از انتقادها نهفته است. ناگفته نماند که این موضوع، اختصاص به صنعت و ... ندارد، بلکه همه عرصه های زندگی بشر را در برمی گیرد.

اگر روح انتقادگری از جامعه رخت بربندد و همگان هر چیز را آن گونه که هست، بپذیرند، در این صورت جامعه سیر تکاملی خویش را گم می کند و درجا می زند. مقررات اداری در این جامعه تغییر نمی کنند و اصلاح نمی گردند، نظام مبادله کالا ثابت می ماند، روش و عملکرد آموزش و پرورش بی تغییر می ماند، آثار هنری به آثار کلیشه ای و قالبی تبدیل می شوند، و به طور کلی، هر گونه خلاقیت و نوآوری کنار گذاشته می شود.

«جرج استاینر» در مورد جایگاه نقد در جامعه، مثالی دارد که قابل توجه است. هر چند او بر آن است تا انتقاد را در عرصه ادبیات نشان دهد، ولی حکم او عام است و همه اَشکال زندگی اجتماعی را در بر می گیرد. به گفته او:

« فرض کنیم که در جامعه ای، به هر دلیل، هرگونه سخن نقادانه ممنوع شده باشد و حکم بر این باشد که فقط کارهای اصیل هنری ارائه شوند، بی آنکه کسی بتواند در مورد آنها بحث کند و ارزیابی یا نقادی خود را از آن آثار به مردم ارائه کند. در این جامعه، ... چه رخ خواهد داد؟ خیلی ساده، کارهای ـ به اصطلاح ـ ناب هنری نیز ارائه نخواهد شد. نه فقط به این دلیل که برای رشد ادبیات و هنر نقادی ضرورت دارد، بلکه به این دلیل پیچیده تر نیز که هر اثر هنری جدید، خود در حکم نقادی آثار کهن است!»

البته ناگفته پیداست که چنین جامعه ای را نمی توان یافت؛ زیرا ظاهراً خصلت انتقادگری ریشه در سرشت انسان دارد و همه جا این خصلت کم و بیش خود را نشان می دهد و آثار خود را به جای می گذارد.

بنابراین، انتقاد عامل ضروری رشد و اصلاح فرد و جامعه است و گریزی از آن نیست؛ چنان که بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی رحمه الله ، در این باره فرمود:

« انتقاد باید بشود! تا انتقاد نشود، اصلاح نمی شود یک جامعه. عیب هم در همه جا هست؛ سر تا پای انسان عیب است و باید این عیبها را گفت و انتقادها را کرد؛ برای اینکه اصلاح بشود جامعه. »

این گونه نگرش به انتقاد، آن را از یک شرّ اجتناب ناپذیر، به خیری ضروری و هدیه ای الهی تبدیل می کند.

اگر پذیرفته باشیم که کمال فردی و اجتماعی انسانها در گرو انتقاد است، آن گاه به جای آنکه از آن بگریزیم و یا چون داروی تلخی آن را بپذیریم، آن را چونان هدیه ای گرامی خواهیم داشت و از آن بهره مند خواهیم گشت و خواهیم گفت: «اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه ای الهی است برای رشد انسانها.»

چنین نگرشی است که انتقاد را زمینه ساز سعادت جامعه می داند و صاحب آن همگان را به گسترش فرهنگ انتقادی دعوت می کند و می گوید: «در جمهوری اسلامی، همه باید با انتقادها و طرح اشکالها، راه را برای سعادت جامعه باز کنند.»

بی گمان، نقد به عنوان عاملی اصلاحی و پیش برنده و بالنده، به برنامه ریزان، سیاستگذاران و مدیران و مجریان، مجال بازنگری، همه سونگری و واقعیت نگری می بخشد و جلوی بسیاری از ریزشها و دوباره کاریها و تکرویها را می گیرد و در نتیجه، طرحها را در راستای سوددهی و بهره مندی بهتر و بیشتری قرار می دهد و از اسرافها و اتلافها و گاه از ریخت و پاشهای حاشیه ای و جانبی نیز جلوگیری می کند.

بنابراین، در اصل نیاز انسان و جامعه و مدیران به نقد و بایستگی وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمی توان تردید کرد؛ اما این نیمی از کار است، نیم دیگر که کامل کننده این بخش است، مسئله «نقدپذیری» و به کار بستن نقد ناقدان است.

نقدپذیری به عنوان خوی و خصلتی انسانی و اسلامی، نقش مهمی در فرو نشاندن آسیبها و آفتهای فردی و اجتماعی دارد. رواج فرهنگ نقدپذیری در اجتماع، کمک فراوانی به پایان دادن کشمکشها و درگیریها می کند.

به همان اندازه که نقد و نقادی مایه کمال و رشد رفتارها و عملکردهاست، نقدپذیری نیز زمینه ساز بسیاری از خوشبینیها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. دست اندرکارانی که از نقد استقبال می کنند و از آن بیم و ترسی ندارند، از مدیریتی بهتر و کمال یافته تر برخوردارند و کمتر دچار چالش، دوباره کاری و نابسامانی می شوند.

سرزمینی که گود است، دو بهره از باران آسمان می برد: یکی بهره مستقیم و دیگر آنکه بارانی که در بلندی می بارد نیز به سوی آن سرازیر می گردد.

پذیرش نقد، نه تنها چیزی از بزرگواری و شخصیت سیاسی و اجتماعی انسان نمی کاهد، بلکه می توان گفت: روشن ترین گواه بر شخصیت و کمال آدمی است.

چنان که امام خمینی رحمه الله در این باره فرمود:

«اگر یک چیزی را دیدید که واقعاً خلاف کردید، اعتراف کنید و این اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ می کند، نه اینکه اعتراف به خطا، شما را کوچک می کند!»

تلخی نخستین نقد و انتقاد، با دستاوردهای شیرین آن از میان می رود. پیامدهای سازنده و سودمند نقد، سبب می شود که آدمی همواره خود را در دید نقد دیگران بگذارد و هیچ گاه کارکرد خویش را از آن بی نیاز نداند.

امام جواد علیه السلام می فرماید:

«الْمُوءْمِنُ یَحْتاجُ إِلی تَوْفِیقٍ مِنَ اللّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ - موسوعة الامام الجواد (السید الحسنی القزوینی ج 1 ) -

مؤمن، به توفیق الهی و پند دهنده درونی و پذیرش نصیحت ناصحان نیازمند است

و نیز امام علی علیه السلام می فرماید:

«اَلْعاقِلُ مَنْ اتَّهَمَ رَأْیَهُ وَ لَمْ یَثِقْ بِکُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفْسُهُ - غرر و درر ش ح 498 -

خردمند کسی است که نظر خود را متهم کند! و به آنچه که نفسش وسوسه می کند، اعتماد نداشته باشد!»

با توجه به تعبیر «اِتَّهَمَ رَأْیَهُ» مؤمن باید برای اندیشه های خود، دادگاه تشکیل دهد و از صاحب نظران بخواهد که درباره افکار او داوری کنند.

در تعبیری دیگر، این ضرورت را آن امام بزرگ چنین ترسیم فرموده است:

«حَقٌّ عَلَی الْعاقِلِ اَنْ یُضِیفَ اِلی رَأْیِهِ رَأْیَ الْفُضَلاءِ وَ یَضُمُّ اِلی عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکَماءِ - غرر و درر ش ح 496 -

شایسته است که انسان عاقل [با نظرخواهی و نقد و بررسی]، رأی اندیشمندان را بر نظر خود بیفزاید و دانش حکیمان را ضمیمه دانش خود سازد

بنابراین، نقد کردن دیگران و نقد پذیرفتن از دیگران، در کنار یکدیگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه است. اگر این نقد و بررسی در کار نباشد و اندیشه و کار، بدون بازنگری و بررسی و خرده گیری به راه خود ادامه دهد، بی گمان به نتیجه ای نمی رسد؛ زیرا، خالی از نقص و اشتباه نیست.


فلسفه گریز از انتقاد

علت گریز از انتقاد، ترس از روبه رو شدن با خویشتن خویش است. هر شخصی در پی آن است تا تصویر بی نقصی از خود ارائه دهد و همواره در آینه ای ساختگی که هیچ عیبی را نمی نمایاند، بنگرد.

روانشناسان از این گونه افراد به افراد «خود شیفته» تعبیر می کنند.

افراد خود شیفته، افرادی هستند که شیفته خویش اند و از خود، تصور قطب بودن دارند. این گونه افراد هستی خویش را وقف این می کنند که قلمرو و محدوده وجود خود را به صورت مطلق بنگرند. این افراد همه را پر اشکال می بینند و همیشه به سرزنش حضوری یا غیابی دیگران مشغول اند. این گرایش آدمی، او را بر آن می دارد تا نه تنها خود را کامل بپندارد، بلکه همه متعلقات خود را نیز بهترین بداند.

به گفته سعدی شیرین سخن، «همه کس عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال

طبیعت انتقادگر نیز آشکارا ساختن عیبها و نقصهاست و این کار حمله به ذات و رفتار شخص مورد انتقاد تلقی می شود. از این رو، او نیز می کوشد تا این حمله را دفع کند.

قرآن کریم در این باره می فرماید:

«وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ» - بقره 206 - «به برخی از مردم آن گاه که [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را می گیرد [و از پذیرش حق سر باز می زند]، پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.»

این ویژگی انسانهای نادرست و ناقص و خود پسند است که از سخن حق سرباز می زنند. بر عکس انسانهای اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود می آورند.

شایان ذکر است که چنین نیست که انسان همواره اسیر این خودخواهی باشد و نتواند از آن رها شود، بلکه بر اثر ممارست و تأمل در فواید انتقادپذیری و پیامدهای ناخوشایند خودپسندی، می تواند خود را رشد دهد و به آستانه ای برساند که به استقبال انتقاد برود و آن را چون شرابی طهور بنوشد. تنها کسی می تواند به این حالت برسد که خود را ساخته باشد.

امام خمینی رحمه الله در این باره فرمود:

«اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیتی از او انتقاد کند. اصلاً بدش نمی آمد


پیامدهای ناگوار گریز از انتقاد

نقدپذیری با شرایط خاص، رشد و تعالی انسان را به ارمغان می آورد؛ اما اگر این روحیه تقویت نشود، عوارض سوئی به دنبال خواهد داشت که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:

1. استبداد رأی و احساس محوریت در کارها و مطلق اندیشی؛

که خود باعث و بانی گرفتاریهای دیگری است. چنان که امام علی علیه السلام در مورد آثار استبداد به رأی می فرماید: «اَلاِْسْتِبْدادُ بِرَأْیِکَ یُزِلُّکَ وَ یُهَوِّرُکَ فِی الْمَهاوِی؛ استبداد و تکیه بر اندیشه خودت، تو را دچار لغزش می کند و در پرتگاه سقوط می افکند.» همچنین در سخن دیگری می فرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ؛ آن که استبداد در رأی به خرج دهد، به یقین نابود خواهد شد.»

2. سرسختی بی جا و خودسری در امور و در نتیجه آسیب روحی ـ روانی در اثر برخورد مستقیم با هر نوع نقد.

3. عدم بهره گیری از اندیشه ها و تجارب دیگران و سرمایه های فکری و انسانی.

4. از بین رفتن روحیه خلاقیت و نوآوری در کارها.

5. توقف و عدم همگامی با زمان. چنین فردی (کسی که روحیه نقدپذیری ندارد) توقف و ایستادن را می پذیرد و در واقع نمی خواهد حرکت کند.

6. جدایی و بیگانگی از دیگران.

انتقادناپذیری، روح یگانگی، دوستی، صفا و صمیمیت و یکرنگی را از بین می برد. در جامعه ای که هم رأیی و هم اندیشی در کار نباشد و گروهی خود محور، کارها را انجام دهند و به رأی و نظر دیگران هیچ احترامی نگذارند، مردم از یکدیگر بیگانه می شوند و سرانجام در چنین اجتماعی راههای درست و منطقی بسته می شود و خشونت و تحمیل و فشار آشکار می گردد.


( در پایان کلامی از حضرت امیر را اضافه می کنم که نهایت چیزی ست که در زمینه نقد ونقادی میتوان گفت :

من ساترک عیبک فهو عدوک - غرر و درر ش ح 9573 - دشمن تو آن کسی ست که عیبت را بر تو بپوشاند! )


منبع:

مبلغان ش 88

با دخل و تصرف

اطلاعاتی در مورد سلمان فارسی + تاج کسری بر سر سلمان

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۵۸ ب.ظ

نام : سلمان .

کنیه : ((ابوعبدلله )) یا ((ابوالحسن )) یا ((ابواسحاق ))

تاریخ تولد: نامعلوم .

تاریخ وفات : سال سى و چهارم هجرى .

مدت عمر: گفته شده که سیصد سال زیست ،به قول دیگر کمتر و به قولى بیشتر.

موطن : ((جى )) از قراء اصفهان و گفته شده از ((رامهرمز)) فارس بوده است .

مدفن : ((مدائن )) در نزدیکى بغداد. قبر ((حذیفة بن الیمان )) نیز در آنجا واقع است .

پدر: پدرش دهقان بوده است (یعنى ریاست مردم منطقه خود را داشته است ).

گروه و طبقه : از موالى (آزادشدگان ) رسول الله - صلى الله علیه و آله - شمرده مى شود. بیش از ده مولى او را در بردگى داشتند تا این که پیامبر - صلى الله علیه و آله - او را خرید و آزاد فرمود.

شغل و پیشه : در زمانى که حاکم مدائن! بود برگ درخت خرما مى بافت و آن را فروخته ارتزاق مى کرد!!

اسلام آوردن : در برخى از روایات ،او و على - علیه السلام - از سابقین و اولین (نخستین ایمان آورندگان ) شمرده شده اند چنانکه ((ابن مردویه )) چنین گفته است و چنانکه خواهد آمد. قول دیگر این است که در اوایل هجرت اسلام آورد.

جنگها : روایت شده است در جنگ بدر و احد شرکت داشته و پس از آن در هیچ کارزارى غایب نبوده است!!

حقوق و مواجب : پنج هزار درهم که آن را صدقه مى داد! و حاصل دسترنج خود را مى خورد!

منزل مسکونى : خانه اى که در آن مسکن نداشت و در زیر سایه دیوارها و درختها به سر مى برد تا این که برخى او را راضى کردند و برایش سرپناهى ساختند که چون بر مى خاست سرش به سقف آن اصابت مى کرد! و چون پاهایش را دراز مى کرد به دیوار آن مى خورد!


از ویژگیهاى سلمان :

از وضع مسکن سلمان ،پیشه او و کارى که با حقوق و مواجبش مى کرد زهد آن جناب و اعراض او را از دنیا دانستیم در این جا بیش از این به این صفت او نمى پردازیم ...

بعضى او را چنین وصف کرده اند: خیر،فاضل ،،عالم ،زاهد و به دور از رفاه و نعمت بود(2)

عبایى داشت که قسمتى از آن را زیر خود مى انداخت و قسمت دیگرش را روى خود مى کشید...

فقیران را دوست مى داشت و ایشان را بر صاحبان ثروت و مکنت ،مقدم مى داشت .

و به طورى که گفته مى شود ((اسم اعظم )) را مى دانستاز هوشمندان بود.و ایمان داراى ده درجه و مرتبه است سلمان از بالاترین درجه ایمان برخوردار بود. و دوستدار علم و علما بود.

و بنابر آنچه از امام صادق - علیه السلام - روایت شده : ((سلمان بنده صالح ،حنیف و مسلم بود و از مشرکان نبود)).

و در حدیثى از رسول الله - صلى الله علیه و آله و سلم - آمده است که :

((در مورد سلمان تو را به اشتباه نیندازند! که خداى تبارک و تعالى به من دستور داده که او را از علم بلایا،مرگها،انساب و قضاوت باخبر سازم!! )).

و علم اول و آخر را مى دانست ،دریایى بى پایان بود. و از مقتل شهدا در کربلا و جریان خوارج خبر داده بود.


مقام و منزلت سلمان :

بخشى از آنچه گذشت به والایى مقام و بلندى منزلت سلمان اشاره دارد و در این باره به بیان بیشتر نیازى نمى بینم اما به این حال اضافه مى کنیم که : صاحب کتاب ((الاستیعاب )) گفته است :

از طرق مختلف روایت شده که رسول الله - صلى الله علیه و آله و سلم - فرمود:

((اگر دین نزد ستارگان ثریا باشد سلمان بدان مى رسد!)).

و از عایشه روایت شده که گفته است : ((سلمان شب هنگام با رسول الله صلى الله علیه و آله - نزد ما بود با او همنشین بود))

و رسول الله - صلى الله علیه و آله - فرمود: ((سلمان از خانواده ماست )).

و از امام صادق - علیه السلام - روایت شده است که ((رسول الله - صلى الله علیه و آله و سلم - و امیرالمؤمنین - صلوات الله علیه - از علم مخزون و مکنون الهى چیزهایى را که دیگران تحمل آن را نداشتند به سلمان مى گفتند!!)).

و به او امر شد: اى سلمان ! به منزل فاطمه دختر رسول خدا - صلى الله علیه و آله - برو که او مشتاق دیدار توست ،مى خواهد هدیه اى را که از بهشت بدو اهدا شده به تو اهدا کند.

و نیز حضرت فاطمه - سلام الله علیها - یکى از دعاها را به او آموخت

و از پیامبر - صلى الله علیه و آله و سلم - روایت شده که فرمود: ((سلمان از من است هر کس بدو جفا کند به من جفا کرده و هر کس او را بیازارد مرا آزرده ...!!

و - بنابر آنچه روایت شده - امام صادق - علیه السلام - به منصور بن بزرج فرمود:

( (نگو سلمان فارسى بلکه بگو سلمان محمدى (ص) )).

و گفتى این که : رسول الله - صلى الله علیه و آله و سلم - بین سلمان و ابوذر قرار برادرى گذاشت و بر ابوذر شرط کرد که سلمان را نافرمانى نکند!!

و با این که خلیفه دوم عمر بن خطاب به هر نحو از زن دادن به سلمان سرباز زد! و درباره این مرد بى همتا تعبیر ((الکن !)) بر زبان آورد! - به عللى خاص - او را حاکم مدائن ساخت ...

و گفته مى شود همانطور که رسول الله - صلى الله علیه و آله - به سلمان گفته بود به هنگام تسخیر فارس توسط مسلمانان تاج کسرى (پادشاه ایران ) بر سر سلمان گذاشته شد!!

و در موقع رفتن فاطمه - علیها السلام - به خانه على - علیه السلام - فاطمه - سلام الله علیها - بر استر پیامبر - صلى الله علیه و آله - نشست و رسول الله به سلمان دستور داد افسار استر را در دست بگیرد و خود از عقب استر را مى راند.

و سلمان - خدایش رحمت کند - یکى از کسانى بود که پس از رحلت رسول الله - صلى الله علیه و آله - بدانچه آن حضرت فرموده بود وفادار ماند. و همواره از جمله کسانى بود که به برگرداندن خلافت از على به دیگران اعتراض کرد و او و ((ابى بن کعب )) را در این باره با آن مردم گفتگوها و مباحثاتى بوده است .


درگذشت سلمان

چون سلمان وفات یافت امیرالمؤمنین على - علیه السلام - غسل ،کفن ،نماز بر جنازه و دفن او را به انجام رسانید

آن حضرت به همین منظور از مدینه به ((مدائن )) آمد!! و این ماجرا از کرامات معروف امیرالمؤمنین - علیه الصلاة و السلام - است .

ابوالفضل تمیمى این ماجرا را به نظم آورده است :

سمعت منى یسیرا من عجائبه

و کل امر على لم یزل عجبا!

ادریت فى لیلة سار الوصى الى

ارض المدائن لما ان لها طلبا

فالحد الطهر سلمانا و عاد الى

عراص یثرب و الاصباح ما قرب

...


منبع:

سلمان فارسى

سید جعفر مرتضى عاملى

سؤال:

بهترین شیوه ارتباط با امام زمان (ع) در این عصر چیست؟!

آیت الله بهجت ( ره) :

به دفتر امام زمان عمل کردن!

اطاعت او کردن - کَأَنّه می بینه! کانّه نداره یقیناً می بینه!

- این صحبتی که بنده می کنم به شما ، امام زمان جلوتر از شما می شنود ؛ شما با بنده صحبت می کنید امام زمان جلوتر از بنده ... عین الله الناظره و اذنه الواعیه... -

سؤال:

یعنی همین دستورات را عمل کنیم کافی ست؟! دعایی؟! یادی؟!

آیت الله بهجت (ره) :

بالاترین دعا اطاعتش است!!


پیاده شده از فایل صوتی 

منبع: باشگاه خبرنگاران جوان

کد خبر: ۵۱۹۵۲۲۳  تاریخ انتشار: ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ - ۰۳:۳۴

مطالعه در دود

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ب.ظ

علامه جعفری می گوید:

 "هنگام تحصیل در مدرسه صدر نجف اشرف، روزی نزدیک ظهر در حجره آبگوشتی بر سر چراغ بار گذاشتم و سپس مشغول مطالعه شدم.

پس از چندی، ناگهان متوجه شدم که طلّاب مدرسه در حال شکستن درب حجره هستند.

با سرعت درب را باز کردم و با حالت اعتراض خطاب به آنان گفتم:

من مشغول مطالعه هستم، چرا مزاحم من می شوید؟!

در همین حین، به ناگاه متوجه شدم که تمامی حجره را دود گرفته! و طلاب به تصور اینکه حجره من آتش گرفته، برای کمک و نجات من آمده اند و من از فرط توجه به مطالب مورد مطالعه، متوجه نشده ام!!"


منبع:

ابن سینای زمان، ص 55

علیرضا جعفری

با دعای « علی » شیعه شد ؛ با یاد « حسین » شهید !

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ


کمال کورسل فرانسوی بعد از آنکه به دین اسلام مشرف می شود و تشیع را بر می گزیند، با ملاحظه دعای کمیل حضرت امیر علیه السلام می گوید:

"آنچه در ذهن من بود و دنبال آن می گشتم، این دعاست!! و آنچه من از تشیع انتظار داشتم، همین است."

بعد از مدتی که احساس نیاز بیشتری به آموزه های دین اسلام می کند، به قم می آید و طلبه می شود. سپس به او می گویند: اگر مصادیق دعای حضرت امیر علیه السلام را می خواهی، باید به جبهه بیایی!

از قم به جبهه اعزام می شود و در عملیات مرصاد، همراه سایر نیروها توسط بالگردها به پشت نیروهای دشمن برده می شود. در موقع درگیری می بیند که بی سیم چی خیلی سر و صدا می کند و به فرمانده اعتراض می کند که بچه ها تشنه اند.

کمال وقتی از جریان تشنگی بچه ها با خبر می شود، برای رزمندگان سخنرانی کرده، می گوید:

"من از ابتدا که با امام حسین علیه السلام آشنا شدم، خیلی انتظار می کشیدم که یک مرتبه آن وضعیت را لمس کنم و تشنگی را حس نمایم... ."
آن گاه کمال کورسل در همان جا بعد از لحظاتی به شهادت می رسد.


مقبره کمال در گلزار شهدای قم قطعه 18 ردیف دوم است


منبع: مبلغان ش 88

_____________________________________________________________________

کمال (ژوان) کورسل (درگذشتهٔ ۵ مرداد ۱۳۶۷، اسلام آباد) از کشته شدگان فرانسوی جنگ ایران و عراق است.[۱]

وی پس از آنکه در فرانسه به تشیع گروید نامش را به کمال تغییر داد و برای ادامهٔ تحصیل به حوزه علمیه قم (مدرسهٔ حجتیه) رفت. وی به سپاه بدر پیوست و در عملیات مرصاد در آخرین روزهای جنگ ایران و عراق و در سن ۲۴ سالگی در شهر اسلام آباد کشته شد.

او همچنین دو کتاب «چهل حدیث» و «مسأله حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد.

از او نقل شده‌است: «دعای کمیل علی باعث شیعه شدن من شد.»    

     

 منبع: ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

____________________________________________________________________

یک نفر بود مثل آدم‌های دیگر، موهایی داشت بور با ریشی نرم و کم پشت و سنی حدود هفده سال. پدرش مسلمان بود و از تاجرهای مراکش و مادرش، فرانسوی و اهل دین مسیح.

«ژوان» دنبال هدایت بود. در سفری با پدرش به مراکش رفت و مسلمان شد.

محال بود زیر بار حرفی برود که برای خودش،‌ مستدل نباشد و محال بود حقی را بیابد و با اخلاص از آن دفاع نکند.

در نماز جمعه اهل سنت پاریس، سخنرانی‌های حضرت امام را که به فرانسه ترجمه شده بود، پخش می‌کردند. یکی از آن‌ها را گرفت و گوشه خلوتی پیدا کرد برای خواندن، خیلی خوشش آمد و خواست که باز هم برای او از این سخنرانی‌ها بیاورند.

بعد از مدتی، رفت و‌آمد «ژوان کورسل» با دانشجوهای ایرانی کانون پاریس، بیشتر شد.

غروب شب جمعه‌ای، یکی ازدوستانش «مسعود» لباس پوشید برود کانون برای مراسم، «ژوان» پرسید:«کجا می‌ری؟» گفت: «دعای کمیل» ژوان گفت:«دعای کمیل چیه؟! ما رو هم اجازه می‌دی بیاییم!» گفت: «بفرمایید».

چون پدرش مراکشی بود، عربی را خوب می‌دانست. با «مسعود» رفت و آخر مجلس نشست. آن شب «ژوان» توسل خوبی پیدا کرد. این را همه بچه‌ها می‌گفتند.

هفتة آینده از ظهر آمد. با لباس مرتب و عطر زده گفت: «بریم دعای کمیل»

گفتند:«حالا که دعای کمیل نمی‌روند»؛ تا شب خیلی بی‌تاب بود.

یک روز بچه‌های کانون، دیدند «ژوان» نماز می‌خواند، اما دست‌هایش را روی هم نگذاشته و هفته بعد دیدند که بر مُهر سجده می‌کند.

«مسعود» شیعه شدن او را جشن گرفت.

وقتی از «ژوان» پرسید: «کی تو رو شیعه کرد؟» او جواب داد: «دعای کمیل علی(ع)»

گفت: «می‌خواهم اسمم رو بذارم علی»

مسلمان‌های پاریس، عمدتاً اهل سنت بودند و اذیتش می‌کردند. «مسعود» گفت: «نه، بذار یه راز باشه بین خودت و خدا با امیرالمؤمنین(ع).»

گفت: «پس چی»

ـ «هرچی دوست داری»

گفت: «کمال»یک روز گفت: «مسعود! می‌خوام برم ایران طلبه بشم»
مزار شهید کمال کورسل

چه اسم زیبایی، برای خودش انتخاب کرد. مسیحی بود. شد مسلمان اهل سنت و بعد هم شیعه، در حالی که هنوز هفده بهار از عمرش نگذشته بود.

مادرش، خیلی ناراحت بود. می‌گفت:«شما بچه منو منحرف می‌کنید»

بچه‌ها گفتند: «چند وقتی مادرت را بیار کانون» بالاخره هم مادرش را آورد. وقتی دید بچه‌ها، اهل انحراف و فساد نیستند، خیالش راحت شد.

کتابخانه کانون، بسیار غنی بود. «کمال» هم معمولاً کتاب می‌خواند. به خصوص کتاب‌های شهید مطهری.

خیلی سؤال می‌کرد. بسیار تیزهوش بود و زود جواب را می گرفت. یک روز گفت: «مسعود! می‌خوام برم ایران طلبه بشم»

ـ «برو پی کارت. تو اصلاً نمی‌توانی توی غربت زندگی کنی. برو درست را بخوان.»

آن زمان دبیرستانی بود.

اجازه نمی‌داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می‌گفت: «معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.»

رفت و بعد از مدتی آمد و گفت:«کارم برای ایران درست شد. رفتم با بچه‌ها، صحبت کردم. بنا شده برم عراق. از راه کردستان هم قاچاقی برم قم.» با برادرهای مبارز عراقی رفاقت داشت. مسعود گفت: «تو که فارسی بلد نیستی، با این قیافه بوری هم که داری، معلومه ایرانی نیستی! 

خیلی اصرار داشت. بالاخره با سفارت صحبت کردند و آن‌ها هم با قم و در مدرسه حجتیه پذیرش شد. سال شصت و دو ـ شصت و سه بود.

ظرف پنج ـ شش ماه به راحتی فارسی صحبت می‌کرد.

اجازه نمی‌داد یک دقیقه از وقتش ضایع شود. همیشه به دوستانش می‌گفت: «معنا ندارد کسی روی نظم نخوابد؛ روی نظم بیدار نشود.»

خیلی راحت می‌گفت:«من کار دارم. شما نشستید با من حرف بزنید که چی بشه! برید سر درستون. من هم باید مطالعه کنم.»

یک کتاب «چهل حدیث» و «مسألة حجاب» را به زبان فرانسه ترجمه کرد.

همیشه دوست داشت یک نامی از امیرالمؤمنین(ع) روی او بماند. می‌گفت:«به من بگید ابوحیدر، این آن رمز بین علی(ع) و من هست.»

یک روز از «مدرسه حجتیه» زنگ زدند که آقا پایش را کرده توی یک کفش که من زن می‌خواهم. هرچه می‌گوییم حالا اجازه بده چندسالی از درست بگذره، قبول نمی‌کند.

خیلی به حضرت امام ارادت داشت. معتقد بود فرامین ولی فقیه، در واقع، دستورات اهل بیت(ع) است.
نوای جبهه

مسعود گفت:«حالا چه زنی می‌خواهی؟»

گفت:«نمی‌دونم، طلبه باشد، سیده باشد، پدرش روحانی باشد، خوشگل باشد.»

مسعود هم گفت:«این زنی که تو می‌خوای، خدا توی بهشت نصیبت می‌کند.»

هرچه توجیهش کردند، فایده نداشت.

«مسعود» یاد جمله‌ای از کتاب حضرت امام افتاد که توصیه کرده بودند «طلبه‌ها، چند سال اول تحصیل را اگر می‌توانند، وارد فضای خانوادگی نشوند.»

رفت کتاب را آورد. گفت: «اصلاً به من مربوط نیست، ببین امام چی نوشته.»

جمله را که خواند، کتاب را بست. سرش را انداخت پایین. فکر کرد و فکر کرد. بعد از چند دقیقه سکوت گفت: «باشه»

خیلی به حضرت امام ارادت داشت. معتقد بود فرامین ولی فقیه، در واقع، دستورات اهل بیت(ع) است.

هر وقت‌ ما گفتیم:«امام» می‌گفت: «نه! حضرت امام»

یک روز رفت پیش مسعود و گفت: «می‌خواهم برم جبهه» ایام عملیات مرصاد2 بود.

مسعود گفت:«حق نداری» گفت: «باید برم» مسعود:«جبهه مال ایرانی‌هاست؛ تو برو درست رو بخوان» گفت: «نه! حضرت امام گفتند واجب است.»

فردای آن روز، رفته بود لشگر بدر و به عنوان بسیجی، اسم نوشته بود و رفت عملیات مرصاد. هنوز یک هفته نشده بود که خبر شهادتش را آوردند. آن موقع، تقریباً بیست و چهار سال داشت.

از زمان بلوغش تا شهادت هشت ـ نه سال بیشتر عمر نکرد، ولی هر روز یک‌قدم جلوتر بود. مسیحی بود، سنی شد، و بعد شیعه. مقلد امام شد و مترجم و بالاخره رزمنده.

چقدر راحت این قوس صعودی را طی کرد، چقدر سریع.

کمال، آگاهانه کامل شد و در یک کلام، بنده خوبی شد.

یکی از دانشجویان ایرانی مقیم فرانسه می‌گوید: اگر «کمال کورسل» شهید نمی‌شد، امروز با یک دانشمند روبه‌رو بودیم، شاید با یک روژه‌گاردی دیگر!

کمال عزیز! ریشه‌های باورت در ضمیرما، تا همیشه سبز باد!

منبع: سایت تبیان


دزدی بسم الله !

شنبه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۱۰ ب.ظ

آیا بسم اللّه الرحمن الرحیم جز سوره است ؟


در میان دانشمندان و علماء شیعه اختلافى نیست که بسم اللّه الرحمن الرحیم جز سوره حمد و همه سوره هاى قرآن است.

 اصولا ثبت (( بسم اللّه )) در آغاز همه سوره ها, خودگواه زنده این امر است , زیرا مى دانیم در متن قرآن چیزى اضافه نوشته نشده است ، و ذکر (( بسم اللّه )) درآغاز سوره ها از زمان پیامبر(ص ) تاکنون معمول بوده است.

به علاوه سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن بسم اللّه را در آغاز هرسوره اى مى خواندند ، و متواترا نیز ثابت شده که پیامبر(ص ) آن را تلاوت مى فرمود.

چگونه ممکن است چیزى جز قرآن نباشد و پیامبر و مسلمانان همواره آن را ضمن قرآن بخوانند و برآن مداومت کنند؟!

به هرحال مساله آنقدر روشن است که مى گویند:

یک روز معاویه در دوران حکومتش در نماز جماعت بسم اللّه را نگفت , بعد از نماز جمعى از مهاجران و انصار فریاد زدند: « أسرقت أم نسیت ؟! آیا بسم اللّه را دزدیدى یا فراموش کردى؟! »


منبع:

برگزیده تفسیر نمونه

سوره مبارکه حمد

امام زین العابدین علیه السلام فرمود:

انسان نمى داند با مردم چه کند! اگر بعضى امور که از پیامبر صلى الله علیه وآله شنیده ایم به آنان بگوییم ممکن است مورد تمسخر قرار دهند!

از طرفى طاقت هم نداریم این حقایق را ناگفته بگذاریم !


ضمرة بن معبد گفت :

شما آنچه شنیده اید بگویید!

فرمود:

_ مى دانید وقتى دشمن خدا را در تابوت مى گذارند، و به گورستان مى برند، چه مى گوید؟

_ خیر!

_ به کسانى که او را مى برند مى گوید:

آیا نمى شنوید؟ از دشمن خدا به شما شکایت دارم که مرا فریب داد و به این روز سیاه انداخت و نجاتم نداد. من شکایت دارم از دوستانى که با من دوستى کردند و مرا خوار نمودند و از اولادى که حمایتشان کردم ولى مرا ذلیل کردند و از خانه اى که ثروتم را در آبادى آن خرج کردم ولى سرانجام ، دیگران آنجا ساکن شدند. به من رحم کنید! این قدر عجله نکنید!

ضمرة گفت :

اگر بتواند به این خوبى صحبت کند ممکن است حتى حرکت کند و روى شانه حاملین خود بنشیند!!

امام علیه السلام فرمود:

خدایا! اگر ضمرة سخنان پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره مى کند از او انتقام بگیر!


ضمرة چهل روز زنده بود و بعد فوت کرد. غلام وى که در کنار جنازه اش ‍ بود، پس از مراسم دفن محضر امام زین العابدین علیه السلام رسید و در کنار وى نشست . امام فرمود:

_ از کجا مى آیى ؟

عرض کرد:

از دفن ضمرة . وقتى که خاک بر او ریختند صدایش را شنیدم که کاملا آن صدا را در زمان زندگى اش مى شناختم . مى گفت :

واى بر تو ضمرة بن معبد! امروز هر دوستى که داشتى خوارت کرد و عاقبت رهسپار جهنم شدى که پناهگاه و خوابگاه ابدى توست .

امام زین العابدین فرمود:

_ از خداوند عافیت مسألت دارم ، زیرا سزاى کسى که حدیث پیغمبر صلى الله علیه وآله را مسخره کند، همین است .


منبع:

داستانهاى بحارالانوار جلد 1

محمود ناصرى



زیبای زیبا پسند

جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۰۱ ب.ظ

ارزش زیبایی و پاکیزگی در اسلام

از امتیازات دین مبین اسلام توجه به زیبایی و آراستگی ظاهری و پاکیزگی در کنار سیرت پاک و آراستگی باطنی است.

اسلام همچنان که انسانها را به سوی پاکی و سلامت روح فرا می خواند، همان طور به آنان دستور می دهد که ظاهری جذاب، با سلیقه و زیبا داشته باشند.

قرآن کریم در این زمینه می فرماید: "إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّ ابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ "؛(7) "خداوند متعال توبه کننده گان [و کسانی که روح و روان خود را از آلودگیهای گناه شستشو می دهند] و پاکان [که با طهارت و نظافت، جسم خود را از آلودگیها حفظ می کنند ]را دوست دارد."

علی علیه السلام نیز فرموده است:

"اَلطُّهْرُ نِصْفُ الْاِیمانِ؛(8) پاکیزگی نیمی از ایمان است."

و در گفتار دیگری زیبایی در اسلام را در یک جمله خلاصه کرده و فرموده است:

"اِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمالَ وَ یُحِبُّ أَنْ یَری اَثَرَ النِّعْمَةِ عَلی عَبْدِهِ؛(9) خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و دوست دارد که اثر نعمت را بر [وجود] بنده اش ببیند."

آن حضرت همچنین به فضل بن عباس فرمود:

"فَاَلْبِسْ وَتَجَمَّلْ فَاِنَّ اللَّهَ جَمِیلٌ یُحِبُّ الْجَمالَ وَلْیَکُنْ مِنْ حَلالٍ؛(10) لباس [زیبا] بپوش و خود را بیارای؛ چرا که خداوند زیباست و زیبایی را دوست دارد و البته به شرط اینکه از راه حلال باشد."

رعایت نظافت و پاکیزگی ظاهر، ناخواسته در دیگران جاذبه ایجاد می کند و انسانها به سوی فردی که ظاهری آراسته و زیبا داشته باشد، به طور ناخودآگاه کشیده می شوند.

پس شایسته است که یک انسان با ایمان با رسیدگی به وضع ظاهری خویش و مرتب کردن لباس و پوشش مناسب و تمیز، خود را در جامعه دوست داشتنی و محبوب قرار دهد. این عمل علاوه بر اینکه موجب عزت و آرامش است، جلوه ای از خصلتهای زیبای انسان نیز می باشد.

اساساً عشق به زیبایی و زیبادوستی از تمایلات فطری بشر است و تمام طبقات مردم، از اقوام و ملتهای پیشرفته تا عقب افتاده ترین افراد جامعه به این حقیقت اذعان دارند.

در روایات اهل بیت علیهم السلام به پوشش ظاهری زیبا و تمیز و پاکیزه تأکید فراوان شده است.
امام مجتبی علیه السلام فرمود:

"اِنَّ مِنْ اَخْلاقِ الْمُؤْمِنِینَ... تَجَمُّلاً فِی فاقَةٍ؛(11) از ویژگیهای مؤمنین این است که... در عین فقر و ناداری، ظاهری آراسته [و پاکیزه ] دارند."

آری، مؤمنین هر چقدر هم فقیر و بی چیز باشند، خود را در ظاهر مفلوک و درمانده و کثیف نشان نمی دهند.

ظاهر فرد با ایمان، جلوه ای از ایمان باطنی اوست. امام مجتبی علیه السلام خود نیز چنین بود و جمال ظاهری را با جمال باطنی درهم آمیخته بود و صورت زیبا را با سیرت نیکو یکسان می نمود.

امام صادق علیه السلام در این زمینه فرموده است:

"کانَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله یُنْفِقُ عَلَی الطِّیبِ اَکْثَرَ مِمَّا یُنْفِقُ عَلَی الطَّعامِ؛(12) رسول خدا صلی الله علیه وآله همواره برای عطر بیشتر از غذا پول می پرداخت!!"

و این اهمیت زیبایی ظاهری را در سیره آن حضرت می رساند.

...

امام خمینی رحمه الله و آراستگی ظاهری 

در آراستگی ظاهری و باطنی شخصیتی کم نظیر بود.

امام در سی سالگی از مدرسین نامی قم بود و از همان دوران با سایر طلبه ها فرق می کرد. قیافه ایشان خیلی زیبا و لباسشان خیلی تمیز و منظم بود. ایشان مقید بود که کفش تمیز و جوراب مرتبی بپوشد. عمامه خود را مرتب می کرد و در جامعه به صورت یک انسان پاک و منظم ظاهر می شد.

در منزل امام آینه ای بر دیوار قرار داشت که هر وقت بلند می شد، در آینه خود را مرتب می کرد.

به اعتراف بسیاری از شاگردان، امام از نفاق و ریاکاری متنفر بودند و از حالت فقر نمایی بدشان می آمد.

حتی با اینکه مقروض بودند، به وضع ظاهری خودشان می رسیدند.

سالها یک قبا و لباده داشتند!! ولی همین یک قبا آن قدر تمیز بود که شاید کمتر کسی به نظافت ایشان پیدا می شد!

موقع صرف غذا دستمالی بلند را جلوی گردن و سینه قرار می دادند که احیاناً غذا روی لباس ایشان نریزد و لباسشان لک نگیرد!

همیشه از چند متری اتاق امام بوی عطر به مشام می رسید.(13)

منبع:

مبلغان ش 95

این سه جا « دعا » معنا ندارد!!

جمعه, ۱۸ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۸ ب.ظ

ولید بن صبیح مى گوید:

بین راه مکه و مدینه ، همراه امام صادق (ع ) بودم ، سائلى آمد و درخواست کمک کرد، امام صادق (ع ) دستور داد به او چیزى دادند.

چیزى نگذشت سائل دیگرى آمد و درخواست کمک کرد، باز آن حضرت دستور داد چیزى به او دادند.

 بعد از ساعتى ، باز سائلى آمد و تقاضاى کمک کرد، آن حضرت ، دستور داد به او نیز چیزى دادند.

تا اینکه سائل چهارم آمد و تقاضاى کمک کرد، امام صادق (ع ) درباره او دستور کمک نداد، فقط دعا کرد و فرمود:(خدا سیرت کند).


سپس امام صادق (ع ) به ما رو کرد و فرمود:

( آگاه باشید که در نزدم چیزى هست که بتوانم به او (سائل چهارم ) کمک کنم ، ولى مى ترسم مانند یکى از سه شخص شویم که دعاى آنها به استجابت نمى رسد، آن سه شخص ‍ عبارتند از:

1- شخصى که خداوند مالى به او بدهد، و او آن را در مورد ناشایسته اش ‍ مصرف کند، سپس بگوید:(خدایا به من بده )، دعایش مستجاب نگردد. (خوب خدا می گوید من دادمت وخودی درست عمل نکردی).

2- مردى که درباره همسرش دعا کند که : (خدایا مرا از او راحت کن )، با اینکه خداوند اختیار (طلاق ) او را بدست آن مرد داده است ، چنین فردى نیز دعایش مستجاب نمى شود.

3- مردى که در مورد همسایه اش نفرین مى کند ( و مى گوید: (خدایا این همسایه ام را نابود کن ) )با اینکه راه خلاصى براى او وجود دارد، و آن اینکه خانه خود را بفروشد و بجاى دیگر برود، چنین کسى نیز دعایش به استجابت نمى رسد.


منبع:

داستانهاى اصول کافى جلدهاى 1 و 2

محمد محمدى اشتهاردى


نردبان علم

پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۵۴ ب.ظ

مردى نزد حضرت رسول صلى الله علیه و آله آمده عرض کرد:

یا رسول اللّه ! علم کدام است ؟

حضرت فرمود: سکوت .

عرض کرد: پس از آن ؟

فرمود: گوش دادن .

 عرض کرد: پس از آن چیست ؟

فرمود: حفظ نمودن.

عرض کرد: پس از آن ؟

فرمود: به کار بستن  .

عرض کرد: پس از آن چیست یا رسول اللّه ؟

فرمود: تعلیم دیگران


منبع:

داستانهایى از فضیلت علم

على میر خلف زاده

با تصرف


خدا شاه

پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۴۰ ق.ظ

میرزا مهدی الهی قمشه ای نقل فرمود که:

 روزی در زمان رضاخان پهلوی تنی چند نزد من آمدند و گفتند:

شما قصیده ای یا غزلی در مدح شاه سروده اید؟

گفتم: من در این باره چیزی نگفته ام.

از من خواستند و من عذر آوردم، ولی نپذیرفتند.

گفتم: پس اجازه بدهید تا امشب غزلی بسازم و فردا به شما تقدیم کنم. اگر مورد قبول افتاد، فبها و نعمة.

فرمود: در آن شب غزلی گفتم بدین مطلع:


جهان کشور من خدا شاه من
نداند جز این قلب آگاه من


فردا آنان آمدند و همین که مطلع یاد شده غزل را برای آنان خواندم،

گفتند: این که نشد.

گفتم:

من اینها را یاد گرفته ام؛ "چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم.


منبع:

مبلغان ش 86


شیعـــــــــه علـــــــــی

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۴۹ ب.ظ

اشاره

« شیعه » که در لغت به معنای پیرو می باشد، در اصطلاح به کسانی گفته می شود که جانشینی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله را حق اختصاصی خانواده رسالت می دانند و در معارف اسلام پیرو مکتب اهل بیت علیهم السلام می باشند.

واژه شیعه در زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله مطرح بود و سلمان و ابوذر و مقداد و عمّار به شیعه بودن شهرت داشتند.(1)

از آنجا که امام اوّل شیعیان علی علیه السلام بود، شیعه به نام شیعه علی علیه السلام معروف گشت و ریشه اصلی آن نیز کلماتی است که به طور مکرر از رسول خدا صلی الله علیه وآله رسیده است که بارها لفظ "شیعَتُکَ یا عَلِیُّ" را به زبان جاری فرمود.

آنچه پیش رو دارید، نگاهی است گذرا به شیعه و معنا و اوصاف آن از دیدگاه امیر مؤمنان علی علیه السلام؛ البته قبل از کلمات مولا، مختصراً شیعه را در قرآن مورد بررسی قرار می دهیم.


شیعه در قرآن :

آیاتی از قرآن بر شیعه تطبیق شده است،(2) از جمله آیه : "

إِنَّ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ ، جَزَاؤُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ ذَلِکَ لِمَنْ خَشِیَ رَبَّهُ "؛(3) "

به راستی کسانی که ایمان آوردند و اعمال صالح انجام دادند، بهترین مخلوقات خدا هستند. پاداش آنها نزد پروردگارشان، باغهای بهشت جاویدان است که نهرها از زیر درختانش جاری است، همیشه در آن می مانند، هم خدا از آنها خشنود است و هم آنها از خدا خشنودند و این مقام والا برای کسی است که از پروردگارش بترسد."

در روایات متعددی که منابع معروف اهل سنّت و همچنین در منابع معروف شیعه نقل شده، آیه "أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ "(4) به علی علیه السلام و شیعیان او تفسیر شده است.

"حاکم حسکانی نیشابوری" که از دانشمندان معروف اهل سنّت در قرن پنجم هجری است، این روایات را در کتاب معروفش به نام "شواهد التنزیل" با اسناد مختلف نقل نموده است که تعداد آن به بیش از بیست روایت می رسد. به عنوان نمونه، به برخی از آنها اشاره می شود:


1. "ابن عبّاس" می گوید:

وقتی که آیه "إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّلِحَتِ أُوْلَئِکَ هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ "؛(5) نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به علی علیه السلام فرمود:

"هُوَ اَنْتَ وَشِیعَتُکَ تَأْتِی اَنْتَ وَشِیعَتُکَ یَوْمَ الْقِیامَةِ راضِینَ مَرْضِیّینَ وَیَأْتِی عَدُوُّکَ غَضْباناً مُقْحَمینَ؛(6)

منظور از این آیه تو و شیعیانت هستید که در روز قیامت وارد [عرصه محشر] می شوید؛ در حالی که هم شما [از خدا] راضی هستید و هم خدا از شما راضی است و دشمنت وارد [محشر ]می شود در حالی که خشمگین و به زور به جهنّم می رود."(7)

2. در حدیث دیگری از "ابو برزه" آمده است که:

 وقتی پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله آیه "خَیْرُ الْبَرِیَّةِ" را قرائت کرد، فرمود:

"هُمْ اَنْتَ وَشِیعَتُکَ یا عَلِیُّ! وَمِیعادُ ما بَیْنِی وَبَیْنَکَ الْحَوْضُ؛(8)

 آنها تو و شیعیانت هستید ای علی! و وعده گاه من و شما کنار حوض کوثر است."

3. از " جابر بن عبد اللّه انصاری" نقل شده است که:

 ما خدمت پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله کنار خانه خدا نشسته بودیم، علی علیه السلام به سوی ما آمد. هنگامی که چشم پیامبرصلی الله علیه وآله به او افتاد، فرمود: " برادرم به سراغ شما می آید."

سپس رو به کعبه کرد و فرمود: "وَرَبِّ هذِهِ الْبَنِیَّةِ اِنَّ هذا وَشِیعَتَهُ هُمُ الْفائِزُونَ یَوْمَ الْقِیامَةِ؛

به خدای این بنا ( کعبه ) قسم که این [مرد ] و شیعیانش در قیامت رستگارند."

سپس رو به سوی ما کرد و افزود:"

به خدا سوگند! او قبل از همه شما به خدا ایمان آورد و قیام او به فرمان خدا بیش از همه شماست و وفایش به عهد الهی از همه بیشتر است... ."

جابر می گوید:

در اینجا خداوند آیه "إِنَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ... هُمْ خَیْرُ الْبَرِیَّةِ "؛(9) را نازل فرمود و از آن به بعد هنگامی که علی علیه السلام می آمد، یاران محمدصلی الله علیه وآله می گفتند: بهترین مخلوق خدا بعد از رسول اللَّه صلی الله علیه وآله آمد."(10)


همین مضمون از ابن حجر در "صواعق"(11)، محمد شبلنجی در "نور الابصار"(12) و جلال الدین سیوطی در "دُر المنثور"(13) نقل شده است.
بسیاری دیگر از دانشمندان اهل سنت نیز این روایات را در کتب خود نقل کرده اند، از جمله خطیب خوارزمی در "مناقب"، ابو نعیم اصفهانی در "کفایة الخصام"، طبری در تفسیر خود، ابن صباغ مالکی در "فصول المهمّة" و شوکانی در "فتح الغدیر".(14)


با توجّه به ارزش و منزلت شیعه علی علیه السلام خوب است و چهره واقعی شیعه علی علیه السلام را از زبان خود مولا بشنویم.

شیعه ، آبروی اسلام

پیامبر صلی الله علیه وآله بارها فرمود که :

پیروان من به هفتاد و سه فرقه تقسیم می شوند و تنها گروه ناجیه شیعیان علی علیه السلام هستند.

آری، این شیعه بوده است که با پیروی از امامان خویش از صدر اسلام تا امروز برای حفظ اسلام اصیل که در تشیّع تبلور یافته، فداکاریهای فراوان نموده و رنجهای بی شمار را تحمّل کرده است، تا آنجا که در قرن بیست و یکم و در اوج پیشرفتهای علمی و صنعتی، جهان تشنه شناخت معارف شیعه و مکتب آن است و به خاطر این عظمت است که علی علیه السلام فرمود:

"أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ عِزّاً وَعِزُّ الْإِسْلاَمِ الشِّیعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ دِعَامَةً وَدِعَامَةُ الْإِسْلاَمِ الشِّیعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ ذِرْوَةً وَذِرْوَةُ الْإِسْلاَمِ الشِّیعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ سَیِّداً وَسَیِّدُ الْمَجَالِسِ مَجَالِسُ الشِّیعَةِ أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ شَرَفاً وَشَرَفُ الْإِسْلاَمِ الشِّیعَةُ أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ شَیْ ءٍ إِمَاماً وَإِمَامُ الْأَرْضِ أَرْضٌ تَسْکُنُهَا الشِّیعَةُ؛(15)

بیدار باشید! آگاه باشید! به راستی هر چیزی را عزتی است و عزت اسلام شیعه است. آگاه باشید! برای هر چیزی رکنی است و رکن اسلام شیعه است. برای هر چیزی علوّ و برتری است و برتری اسلام شیعه است. بیدار باشید! برای هر چیزی آقا و سروری است و سید مجالس، مجالس شیعه است. آگاه باشید! برای هر چیزی آبرویی است و آبروی اسلام شیعه است. بیدار باشید! برای هر چیزی پیشوایی است و پیشوای سرزمین ها آن سرزمینی است که شیعه در آن زندگی می کند."

راستی که این همه عظمت جز بر قامت راستین شیعه نزیبد و جز بر پیروان راستین علی علیه السلام بر دیگران منطبق نشود. اینجاست که مسئولیت شیعه بودن صد چندان می شود. مبادا کسی ادّعای شیعه گری داشته باشد و باعث عزّت و آبروی اسلام نباشد! به این جهت، ضروری می نماید که به دنبال اوصاف شیعیان واقعی برویم و آنها را بشناسیم و در خود ایجاد نماییم.


اوصاف شیعیان علی علیه السلام

علی علیه السلام اگر آن چنان ازشیعه تعریف و تمجید می کند، اوصاف دقیق آنان را نیز بیان می نماید تا هر کسی ادّعای شیعه بودن و پیرو علی علیه السلام بودن را نداشته باشد. برخی از اوصاف و ویژگیهایی که یک شیعه واقعی باید دارا باشد عبارتند از:

1. حلم و علم و عمل

علی علیه السلام می فرماید:

 "شِیعَتِی وَاللَّهِ الْحُلَمَاءُ الْعُلَمَاءُ بِاللَّهِ وَدِینِهِ الْعَامِلُونَ بِطَاعَتِهِ وَأَمْرِهِ الْمُهْتَدُونَ بِحُبِّهِ أَنْضَاءُ عِبَادَةٍ أَحْلاَسُ زَهَادَةٍ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ التَّهَجُّدِ عُمْشُ الْعُیُونِ مِنَ الْبُکَاءِ ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الذِّکْرِ خُمُصُ الْبُطُونِ مِنَ الطَّوَی تُعْرَفُ الرَّبَّانِیَّةُ فِی وُجُوهِهِمْ وَالرَّهْبَانِیَّةُ فِی سَمْتِهِمْ مَصَابِیحُ کُلِّ ظُلْمَةٍ... إِنْ شَهِدُوا لَمْ یُعْرَفُوا وَإِنْ غَابُوا لَمْ یُفْتَقَدُوا أُولَئِکَ شِیعَتِیَ الْأَطْیَبُونَ وَإِخْوَانِیَ الْأَکْرَمُونَ أَلاَ هَاهْ شَوْقاً إِلَیْهِمْ؛(16)

شیعه من به خدا سوگند! بردبارند، دانای به خدا و دین اند، مطیع امر خدا هستند، هدایت یافتگان به محبّت الهی هستند، تشنه عبادت و ملازم زهد هستند، از شب بیداری چهره زرد دارند، از اثر گریه چشمهای فرو رفته و لبهای گویا به ذکر خدا و شکمهای خالی به خاطر گرسنگی دارند، خدایی بودن در چهره های آنها و رهبانیت در روششان شناخته می شود، چراغهای هر تاریکی هستند... اگر آشکار باشند، شناخته نمی شوند (خودنمایی نمی کنند) و اگر غایب باشند، مفقود نیستند (همه به آنها توجه دارند). آنها شیعیان [راستین و] پاکیزه و برادران گرامی من هستند. آه! چقدر شوق [دیدار] آنها را دارم!"

2. ولایتمداری

شیعیان هر جا باشند، بر محور ولایت و محبّت اهل بیت علیهم السلام با هم می جوشند و در راه احیای امر اهل بیت علیهم السلام تلاش می کنند و از حمایت همدیگر غافل نمی شوند.

علی علیه السلام در این باره فرمود:

  "شِیعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِی وَلاَیَتِنَا الْمُتَحَابُّونَ فِی مَوَدَّتِنَا الْمُتَزَاوِرُونَ فِی إِحْیَاءِ أَمْرِنَا الَّذِینَ إِنْ غَضِبُوا لَمْ یَظْلِمُوا وَإِنْ رَضُوا لَمْ یُسْرِفُوا بَرَکَةٌ عَلَی مَنْ جَاوَرُوا سِلْمٌ لِمَنْ خَالَطُوا؛(17)

شیعیان ما بر محور ولایت ما [به همدیگر] بذل و بخشش می کنند، همدیگر را در مسیر محبّت ما دوست می دارند، و برای زنده نمودن امر [و ولایت ]ما [اجتماع می کنند و] به دیدار یکدیگر می روند؛ کسانی که اگر غضب کنند، ستم نمی کنند و اگر خشنود شوند، اسراف و زیاده روی نمی کنند و برکت بر همسایگان خود و سلامتی [و آرامش ] برای همراهان خویش اند."

3. عرفان و فضل

شیعه اگر به اهل بیت علیهم السلام محبّت و عشق می ورزد، از سر آگاهی است؛ چرا که به خدا آگاهی دارند و از اوامر او با خبرند و این خداوند است که در قرآن دستور به محبّت اهل بیت علیهم السلام داده است.

شیعه غرق در جلال و جمال الهی است و عارف واقعی و سالک حقیقی کوی دوست می باشد؛

علی علیه السلام در این زمینه می فرماید:

 "شِیعَتُنَا هُمُ الْعَارِفُونَ بِاللَّهِ الْعَامِلُونَ بِأَمْرِ اللَّهِ أَهْلُ الْفَضَائِلِ النَّاطِقُونَ بِالصَّوَابِ مَأْکُولُهُمُ الْقُوتُ وَمَلْبَسُهُمُ الْاِقْتِصَادُ وَمَشْیُهُمُ التَّوَاضُعُ... تَحْسَبُهُمْ مَرْضَی وَقَدْ خُولِطُوا وَمَا هُمْ بِذَلِکَ بَلْ خَامَرَهُمْ مِنْ عَظَمَةِ رَبِّهِمْ وَشِدَّةِ سُلْطَانِهِ مَا طَاشَتْ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَذَهَلَتْ مِنْهُ عُقُولُهُمْ فَإِذَا اشْتَاقُوا مِنْ ذَلِکَ بَادَرُوا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی بِالْأَعْمَالِ الزَّکِیَّةِ لاَ یَرْضَوْنَ لَهُ بِالْقَلِیلِ وَلاَ یَسْتَکْثِرُونَ لَهُ الْجَزِیلَ؛(18)

شیعیان ما عارف به خدا، عمل کننده به امر خدا، دارای فضیلتها، و گویندگان به حقّ و صواب هستند. غذایشان قوت [لا یموت ] و لباسشان متوسط و راه رفتنشان با تواضع [و فروتنی ] است...

آنها را بیمار و دیوانه می پنداری!! و حال آنکه چنان نیستند! بلکه خماری (خاموشی و سکوت) آنها از [درک ] عظمت پروردگارشان و شدّت سلطنت الهی است که در دلشان به وجود آمده و عقولشان از آن عظمت متحیّر شده است!!

پس هر گاه مشتاق الهی شوند، به سوی خدای بلند مرتبه با اعمال پاکیزه سرعت می گیرند. برای خدا به [اعمال ]کم راضی نمی شوند و [اعمال ] زیاد را برای خدا فراوان نمی شمارند."


محمد بن حنفیّه می گوید:

وقتی که علی علیه السلام بعد از جنگ جمل وارد بصره شد، احنف بن قیس او را دعوت کرد و غذا برای او آماده نمود. پس آن گاه دنبال آن حضرت و اصحابش فرستاد. حضرت آمدند و فرمودند:

احنف! یاران [و شیعیان ]مرا فرا بخوانید!

"فَدَخَلَ عَلَیْهِ قَوْمٌ مُتَخَشِّعُونَ کَأَنَّهُمْ شِنَانٌ بَوَالٍ فَقَالَ الْأَحْنَفُ بْنُ قَیْسٍ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ مَا هَذَا الَّذِی نَزَلَ بِهِمْ أَ مِنْ قِلَّةِ الطَّعَامِ أَوْ مِنْ هَوْلِ الْحَرْبِ فَقَالَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ لاَ یَا أَحْنَفُ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَحَبَّ أَقْوَاماً تَنَسَّکُوا لَهُ فِی دَارِ الدُّنْیَا تَنَسُّکَ مَنْ هَجَمَ عَلَی مَا عَلِمَ مِنْ قُرْبِهِمْ مِنْ یَوْمِ الْقِیَامَةِ مِنْ قَبْلِ أَنْ یُشَاهِدُوهَا فَحَمَلُوا أَنْفُسَهُمْ عَلَی مَجْهُودِهَا؛(19)

پس گروهی با فروتنی بر او داخل شدند که مانند مَشک خشکیده بودند!!

احنف گفت: ای امیر مؤمنان! چه بر یاران تو نازل شده است [که این گونه لاغراندام اند]؟ آیا به خاطر کمی غذاست یا ترس از جنگ؟ حضرت که صلوات خدا بر او باد فرمود:

نه [هیچ یک از آنها نیست ]ای احنف! [بلکه باید گفت:] به راستی خداوند سبحان دوست می دارد گروهی را که [زهد می ورزند و] خدا را در دنیا می پرستند؛ همچون [زهد و] عبادت کسانی که علم به نزدیکی قیامت بر آنها هجوم آورده و آنها نفسشان را بر تلاش برای قیامت قبل از مشاهده قیامت وادار می کنند."


اینکه از شیعه فقط نام بدانیم بد است
ما نمک گیر چنین لقمه بمانیم بد است


شیعه یعنی کفن سرخ بلا پوشیدن
شیعه یعنی می عشقی ز خدا نوشیدن


4. حُسْن ظاهر و باطن

شیعه هم ظاهر آراسته دارد و هم باطن زیبا و پاکیزه. علی علیه السلام در این باب می فرماید:

"شِیعَتُنا کَالْاُتْرُجَّةِ طَیِّبٌ رِیحُها حَسَنٌ ظاهِرُها وَباطِنُها؛(20)

شیعیان ما مانند ترنج هستند که بوی خوش دارد و ظاهر و باطنش نیکوست."


نقش علماء در حفظ شیعه

شیعه با اوصاف پیش گفته عزّت و شرف و آبروی اسلام، و نگه دارنده آن است. به این جهت، باید از شیعیان در تمام جهات محافظت شود؛ هم از جان و مالشان و هم از اندیشه و اعتقادشان و همین از ضعف و ناتوانی و جهل و نادانی آنان جلوگیری می کند.

این مهمّ را امامان معصوم علیهم السلام در دوران حضورشان به خوبی انجام دادند و با تقیّه و پنهانکاری و حتّی با تحمّل زندان و شکنجه و تألّمات روحی و یا پذیرش صلح تحمیلی و... شیعیان را محافظت نمودند.

در دوران غیبت این امر مهمّ به عهده علما و مراجع عظام قرار داده شده است که با رهبری و هدایتگری و نظارت بر اعمال و رفتار آنان و با تدبیر خردمندانه از تمام جهات شیعیان را محافظت کنند.

امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

"عُلَمَاءُ شِیعَتِنَا مُرَابِطُونَ بِالثَّغْرِ الَّذِی یَلِی إِبْلِیسُ وَعَفَارِیتُهُ یَمْنَعُونَهُمْ عَنِ الْخُرُوجِ عَلَی ضُعَفَاءِ شِیعَتِنَا وَعَنْ أَنْ یَتَسَلَّطَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ وَشِیعَتُهُ النَّوَاصِبُ أَلاَ فَمَنِ انْتَصَبَ لِذَلِکَ مِنْ شِیعَتِنَا کَانَ أَفْضَلَ مِمَّنْ جَاهَدَ الرُّومَ وَالتُّرْکَ وَالْخَزَرَ أَلْفَ أَلْفِ مَرَّةٍ لِأَنَّهُ یَدْفَعُ عَنْ أَدْیَانِ مُحِبِّینَا وَذَلِکَ یَدْفَعُ عَنْ أَبْدَانِهِمْ؛(21)

دانشمندان شیعیان ما مرزداران حدود و ثغوری هستند که شیطان و عفریتهای او [صف کشی کرده و] متولی آن حدود هستند، و این علما از خروج شیاطین بر ضعفای شیعه و از اینکه سپاه شیاطین و پیروان ناصب او از آن حدود [حمله کنند و] بر آنها مسلّط شوند، ممانعت می کنند. آگاه باشید! هر کس از شیعیان ما خود را به این امر خطیر موظّف نماید، هزار مرتبه از کسانی که با رومیان و ترکان و خزر(22) جهاد می کنند، برتر است؛ زیرا عالم از دین دوستان [و شیعیان ] ما دفاع می کند و رزمندگان از جان شیعیان دفاع می نمایند."

و با توجّه به این وظیفه خطیر علمای شیعه در حفظ شیعیان است که امیر و مولای شیعیان علی علیه السلام می فرماید:

 "مَنْ کَانَ مِنْ شِیعَتِنَا عَالِماً بِشَرِیعَتِنَا فَأَخْرَجَ ضُعَفَاءَ شِیعَتِنَا مِنْ ظُلْمَةِ جَهْلِهِمْ إِلَی نُورِ الْعِلْمِ الَّذِی حَبَوْنَاهُ جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَعَلَی رَأْسِهِ تَاجٌ مِنْ نُورٍ یُضِی ءُ لِأَهْلِ جَمِیعِ تِلْکَ الْعَرَصَاتِ...؛(23)

از شیعیان هر که به آیین ما آگاه باشد و شیعیان ناتوان ما را از تاریکی جهل به نور دانش - که ما به او بخشیده ایم - درآورد، روز قیامت با تاجی از نور بر سر - که به تمام اهل محشر نور می بخشد - وارد می شود... ."


پاداش شیعیان

قطعاً شیعه با آن فضایلی که در دنیا دارد، از جایگاه رفیع و مقام بلند اخروی برخوردار است که در کلمات امامان معصوم علیهم السلام بیان شده است.

در اینجا فقط به روایتی از پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله خطاب به علی علیه السلام درباره پاداش شیعیان اشاره می کنیم:

از جابر بن عبد اللّه انصاری نقل شده است که: روزی خدمت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه وآله بودم، صورت مبارک خود را به جانب علی علیه السلام کرد و آن گاه فرمود:

ای ابوالحسن! آیا به تو مژده ندهم؟ عرض کرد: آری یا رسول اللّه! فرمود: این جبرئیل است و از جانب خدا خبر می دهد که

 "قَدْ أَعْطَی شِیعَتَکَ وَمُحِبِّیکَ تِسْعَ خِصَالٍ الرِّفْقَ عِنْدَ الْمَوْتِ وَالْأُنْسَ عِنْدَ الْوَحْشَةِ وَالنُّورَ عِنْدَ الظُّلْمَةِ وَالْأَمْنَ عِنْدَ الْفَزَعِ وَالْقِسْطَ عِنْدَ الْمِیزَانِ وَالْجَوَازَ عَلَی الصِّرَاطِ وَدُخُولَ الْجَنَّةِ قَبْلَ سَائِرِ النَّاسِ وَنُورُهُمْ یَسْعی بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمانِهِمْ؛(24)

[خداوند ]به شیعیان و دوستان تو هفت خصلت عطا کرده است:

1. مدارا در وقت مردن؛ 2. آرامش در موقع وحشت [در عالم قبر]؛ 3. نور در وقت تاریکی [قبر]؛ 4. آسایش به هنگام بیم و هراس؛ 5. عدل و داد در وقت سنجش عمل؛ 6. عبور از [پل ] صراط؛ 7. ورود به بهشت پیش از دیگر مردم، درحالی که نورشان پیش رو و سمت راستشان [به سرعت ] حرکت می کند."

  • پاورقــــــــــــــــــــی



1) شیعه در اسلام، علّامه سید محمد حسین طباطبایی، قم، دار التبلیغ، صص 4 - 5؛ حاضر العالم الاسلامی، ص 188.
2) مانند: واقعه / 10 - 11: "وَ السَّبِقُونَ السَّبِقُونَ * أُوْلَل-ِکَ الْمُقَرَّبُونَ " و صافات / 83: "وَاِنَّ مِنْ شِیعَتِهِ لَاِبْراهِیمَ".
3) ]. بیّنة/ 7 - 8.
4) همان / 7.
5) همان.
6) شواهد التنزیل، حاکم حسکانی، ج 2، ص 357، ح 1126، بنا به نقل از: تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1370 ش، ج 27، ص 211.
7) در برخی از نسخه های حدیث "مُقمَحِین" آمده که به معنای بالا نگه داشتن سر به وسیله غل و زنجیر می باشد.
8) شواهد التنزیل، ج 2، ص 359، ح 1130.
9) بینه/7.
10) شواهد التنزیل، ج 2، ص 362، ح 1139.
11) الصواعق المحرقة، ص 96.
12) نور الابصار، ص 70 و ص 101.
13) در المنثور، ج 6، ص 379.
14) ر.ک: تفسیر نمونه، ج 27، ص 213.
15) بحارالأنوار، ج 65، ص 80.
16) الامالی، طوسی، ص 576، ح 1189، به نقل از: میزان الحکمة، ج 4، ص 1539، ح 9941.
17) الکافی، کلینی، ج 2، ص 236، ح 24، به نقل از: میزان الحکمة، ج 4، ص 1539، ح 9942.
18) مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 8، ص 313، ح 9530، به نقل از: میزان الحکمة، ج 4، ص 1540، ح 9945.
19) الامالی، طوسی، ص 576، ح 1189، به نقل از: اهل البیت فی الکتاب والسنّة، محمدی ری شهری، قم، دار الحدیث، ص 246، ح 540.
20) غرر الحکم، عبد الواحد آمدی، ترجمه محمدعلی انصاری، ص 451.
21) بحار الانوار، ج 2، ص 5.
22) خزر بنابه گفته دهخدا نام ولایتی است در توران که از شرق دریای خزر شروع می شود و از شمال و مغرب آن می گذرد که در واقع به حاشیه شرق و شمال غربی دریای خزر اطلاق می شود و شهرها و ولایت این منطقه و اهالی و ساکنین آنجا را خزر گویند و نام دریای خزر از نام این مرز و بوم و مردمان اقتباس شده و این مردمان در زمان خلفا بسیار با نفوذ بوده اند. ر.ک: فرهنگ دهخدا، ج 21، ص 514.
23) المحجّة البیضاء، فیض کاشانی، تهران، چاپ خانه صدوق، ج 1، ص 9؛ ر.ک: الحکم الزاهرة، ج 1، ص 470، ح 1283.
24) بحار الانوار، ج 68، ص 9، ح 4؛ میزان الحکمة، ج 4، ص 1544، ح 9977؛ الخصال، صدوق، ج 2، ص 402.

منبع:

مجله مبلغان ش 95


کرامتی از پیامبر که خیلی ها نشنیده اند!

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۵۹ ق.ظ

طبق محاسبات دانشمندان پیشین، عرض جغرافیایی مدینه 25 درجه و طول آن 75 درجه و 20 دقیقه بوده است. طبق این محاسبه، قبله هایی که در مدینه استخراج می شد، با محراب پیامبرصلی الله علیه وآله که اکنون، به همان وضع سابق مانده است، تطبیق نمی کرد. چنین اختلافی باعث تحیّر عده ای از اهل فن شده بود و گاهی هم توجیهاتی برای رفع اختلاف می کردند.

اخیراً دانشمند معروف، سردار کابلی - تحفة الأجلة فى معرفة القبلة - روی مقیاسهای امروزی اثبات کرده که عرض مدینه 24 درجه و 57 دقیقه و طول آن 39 درجه و 59 دقیقه است.

نتیجه این محاسبه این شد که قبله مدینه فقط 45 دقیقه از نقطه جنوب انحراف دارد و این استخراج درست با محراب پیامبر صلی الله علیه وآله بدون کم و زیاد انطباق دارد.  

این خود یک کرامت علمی است که در آن روز با نبودن کوچک ترین وسائل علمی؛ بلکه بدون محاسبه، آن حضرت در حالت نماز، چنان از بیت المقدس متوجه کعبه گردیده که حتی انحراف جزئی بخشودنی نیز در توجّه ایشان به کعبه پدید نیامده است؛ چرا که امین وحی دست او را گرفت و متوجه کعبه نمود.


منبع:

فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله

جعفر سبحانی

* روشن دل *

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

مرد نابینائى حضور پیامبر گرامى آمد و تقاضاى دعا کرد، گفت از خدا بخواه که پرده نابینائى را از چشمم بر کنار کند و قدرت دید مرا به من برگرداند.

 حضرت فرمود:

اگر میل دارى دعا میکنم امید است مستجاب شود و چشمت بینا گردد و اگر میخواهى در قیامت بى آنکه مورد محاسبه واقع شوى خدا را ملاقات کنى ، به وضع موجود راضى و صابر باش!

عرض کرد:

 ملاقات بدون محاسبه را برگزیدم .

 آنگاه رسول گرامى (ص ) فرمود:

خداوند بزرگتر از این است که در دنیا هر دو چشم کسى را بگیرد سپس در قیامت عذابش نماید!


منبع:

داستانها و پندها جلد 1

مصطفى زمانى وجدانى



بیت العنکبوت

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ
 دیده ی آن عنکبوت بی‌قرار

در خیالی می‌گذارد روزگار


پیش گیرد وهم دوراندیش را

خانه‌ای سازد به کنجی خویش را


بوالعجب دامی بسازد از هوس

تا مگر در دامش افتد یک مگس !


بعد از آن خشکش کند بر جایگاه

قُوت خود سازد از و تا دیرگاه

*

*

ناگهی باشد که آن صاحب سرای

چوب اندر دست، برخیزد ز جای


خانهٔ آن عنکبوت و آن مگس

جمله ناپیدا کند در یک نفس !!

*

*

هست دنیا ، وانک در وی ساخت قوت

چون مگس ، در خانه ی آن عنکبوت !


گر همه دنیا مسلم آیدت

گم شود تا چشم بر هم آیدت !

...


شعر از:

عطار نیشابوری



لااله الا الله

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ

اگر سالکى ، بدان که :

طى مراحل و قطع منازل جز به گام هاى نفى و اثبات میسر نیست! و این معنى جز در کلمه طیبه لا اله الا الله یافت نشود.


اهل الله گفتند که :

هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقى درجات و مقامات معنوى اثر این کلمه طیّبه را ندارد!


از این روى رسول الله (ص ) فرمود که :

در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود، جز گواهى دادن به لا اله الا الله که آن را در ترازو ننهند! چه اگر در ترازو رود، آسمان ها و زمین هاى هفتگانه با وى برابرى نکنند!! ( کنایه از این که ثواب این کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچ چیز همسنگ او نگردد )


منبع:

پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى

عباس عزیزى



میهمانی بچه ها

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۴ ب.ظ

روزی امام مجتبی علیه السلام از محلی عبور می کردند، کودکانی را در کوچه دیدند.

 آنان دور هم جمع شده، هم بازی می کردند و هم به خوردن خرده نانهایی مشغول بودند.

کودکان وقتی امام را دیدند، با شور و علاقه حضرت را به جمع کوچک و ساده خود دعوت کردند!

امام نیز با کمال تواضع دعوت آنان را پذیرفت! و به همراه آنان از آن نانهای خرده ریز تناول کرد!

*

*

آن گاه کودکان را مورد تفقد قرار داد و به منزل خود آورد و بعد از اطعام و پذیرایی کامل! لباسهای مناسبی نیز به ایشان اهدا کرد !

سپس خطاب به یارانش این جمله زیبا را فرمود:

"اَلْفَضْلُ لَهُمْ لِاَنَّهُمْ لَمْ یَجِدُوا غَیْرَ ما اَطْعَمُونِی وَنَحْنُ نَجِدُ اَکْثَرَ مِمَّا اَطْعَمْناهُمْ؛(20) [باز هم ] برتری [در این دید وبازدید از آنِ کودکان است!! زیرا آنان غیر از آنچه به ما اطعام کردند نیافتند! ولی ما بیشتر از آنچه به آنان اطعام کردیم، موجودی داریم!!"


منبع:

مجله مبلغان ش 95

کنار خانواده

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۵۵ ب.ظ

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلّم به مردى فرمود :

آیا امروز را روزه گرفته ای ؟! 

گفت : نه .

فرمود: به فقیرى غذا داده اى ؟

گفت : نه .

فرمود : برو نزد خانواده ات که این خود انفاق است !!!


منبع:

اخلاق در خانواده و تربیت فرزند

سید محمد نجفى یزدى

درخت ممنوعه ( و مقایسه ای بین معارف قرآن و تورات )

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

وَعَلَّمَ آَدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ... قَالَ یَا آَدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ... وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآَدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ (34) وَقُلْنَا یَا آَدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ (35) فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ ... - آیات 31 تا 38 بقره -


مقایسه معارف قرآن با تورات

طبق آیات فوق بزرگترین افتخار و نقطه قوت ، در وجود آدم ، که او را به عنوان یک برگزیده آفرینش مى توان معرفى نمود، و به همین دلیل مسجود فرشتگان شد همان آگاهى او از ( علم الاسماء) و اطلاع از (حقائق و اسرار آفرینش و جهان هستى ) بود.


پیدا است آدم بخاطر این علوم آفریده شد، و فرزندان آدم اگر بخواهند تکامل پیدا کنند باید هر چه بیشتر از این علوم بهره گیرند، تکامل بیشتر هر کدام از آنها نسبت مستقیم با معلومات آنها از اسرار آفرینش دارد.


آرى قرآن با صراحت تمام عظمت مقام آدم را در اینها مى داند ( و سقوط او را مربوط به توجه او به درخت ممنوعه )


[ شجره ممنوعه چه درختى بوده است ؟

در شش مورد از قرآن مجید اشاره به شجره ممنوعه شده است ، بدون اینکه درباره کیفیت و یا نام آن سخنى به میان آید، ولى در منابع اسلامى دو نوع تفسیر براى آن آمده است ، یکى تفسیر مادى که طبق معروف در روایات ، گندم بوده است باید توجه داشت که عرب شجرة را تنها به درخت اطلاق نمیکند، بلکه به بوته هاى گیاهان نیز شجره مى گوید و لذا در قرآن مجید به بوته کدو شجره اطلاق شده است و انبتنا علیه شجرة من یقطین (صافات آیه 146).


و دیگرى تفسیر معنوى که در روایات از آن تعبیر به شجره حسد شده است ، زیرا طبق این روایات ، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت ، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولیاء از فرزندان او (پیامبر اسلام و خاندانش ) آشنا ساخت ، او حالتى شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجره ممنوعه بود که آدم مامور بود به آن نزدیک نشود ( و شد ) - تفسیر نمونه ذیل آیه 19 اعراف - ]

_______________________________________________


ولى در تورات مى خوانیم ، سرّ بیرون رانده شدن آدم از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد مى داند!.


در فصل دوم (سفر تکوین ) از تورات آمده است :

( پس خداوند خدا، آدم را از خاک زمینى صورت داد و نسیم حیات را بر دماغش دمید، و آدم جان زنده شد.

و خداوند خدا، هر درخت خوشنما و بخوردن نیکو، از زمین رویانید، و هم درخت (حیات ) در وسط باغ و درخت ( دانستن نیک و بد ) را ... و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت که از تمامى درختان باغ مختارى که بخورى ، اما از درخت (دانستن نیک و بد) مخور چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ مى شوى ! ...)


و در فصل سوم چنین آمده است :

( و آواز خداوند خدا را شنیدند که به هنگام نسیم روز در باغ مى خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا، در میان درختان باغ پنهان کردند!!

و خداوند خدا آدم را آواز کرده ، وى را گفت که کجائى ؟

او دیگر جواب گفت که آواز تو را در باغ شنیدم و ترسیدم ، زیرا که برهنه ام !

به جهت آن پنهان شدم !

و خدا به او گفت که تو را که گفت که برهنه اى ؟! آیا از درختى که تو را امر کردم که نخورى خوردى ؟!.

و آدم گفت زنى که از براى بودن با من دادى او از آن درخت به من داد که خوردم ! ...

و خداوند خدا گفت که اینک آدم نظر به دانستن نیک و بد چون یکى از ما شده است ، پس حال مبادا که دست خود را دراز کرده و هم از (درخت حیات ) بگیرد و خورده دائما زنده ماند!

پس از آن سبب خداوند خدا او را از باغ عدن راند، تا آنکه در زمینى که از آن گرفته شده بود فلاحت نماید! ...)


همانطور که مشاهده فرمودید این افسانه زننده که در تورات کنونى به عنوان یک واقعیت تاریخى آمده است علت اصلى اخراج آدم را از بهشت ، و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد مى داند.

و چنانچه آدم دست به شجره نیک و بد دراز نمى کرد تا ابد در جهل باقى مى ماند تا آنجا که حتى نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است ! و براى همیشه در بهشت باقى مى ماند !!

به این ترتیب مسلما آدم نباید از کار خود پشیمان شده باشد زیرا از دست دادن بهشتى که شرط بقاى در آن ندانستن نیک و بد است ، در برابر بدست آوردن علم و دانش تجارت پر سودى محسوب مى گردد، چرا آدم از این تجارت نگران و پشیمان باشد؟


بنابراین افسانه تورات درست در نقطه مقابل قرآن که ارزش مقام انسان و سر آفرینش او را در علم الاسماء معرفى کرده قرار دارد.


از این گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجیبى درباره خداوند و یا مخلوقات او دیده مى شود که هر یک از دیگرى حیرت انگیزتر است و آن عبارت است از:

1- نسبت دادن دروغ به خدا (چنانکه در جمله شماره 17 فصل دوم مى گوید: خداوند گفت از آن درخت نخورید که مى میرید در حالى که نمى مردند بلکه دانا مى شدند).

2- نسبت بخل به خداوند ( چنانکه در جمله 22 فصل سوم مى گوید: که خدا نمى خواست آدم و حوا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند و زندگى جاویدان پیدا کنند ).

3- امکان وجود شریک براى خداوند (چنانکه در همان جمله مى گوید: آدم پس از خوردن از درخت نیک و بد همچون یکى از ما خدایان شده است ).

4- نسبت حسد به خداوند (چنانکه از همان جمله استفاده مى شود که خداوند بر این علم و دانشى که براى آدم پیدا شده بود رشک برد!).

5- نسبت جسم به خداوند (چنانکه از فصل سوم استفاده مى شود که خداوند به هنگام صبح در خیابانهاى بهشت مى خرامید)!

6- خداوند از حوادثى که در نزدیکى او مى گذرد بى خبر است ! (چنانکه در جمله 9 مى گوید صدا زد آدم کجائى و آنها در لابلاى درختان خود را از چشم خداوند پنهان کرده بودند).


(البته نباید فراموش کرد که این افسانه هاى دروغین از نخست در تورات نبوده و بعدا به آن افزوده شده است. )


منبع:

تفسیر نمونه ذیل آیات فوق


راز زنده بودن الیاس علیه السلام

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ

الیاس علیه السلام از پیامبرانی است که هنوز زنده و غایب از نظرهاست.

نقل شده:

حضرت عزرائیل علیه السلام نزد او رفت تا قبض روحش کند. الیاس علیه السلام به گریه افتاد.

عزرائیل علیه السلام گفت:

آیا گریه می کنی، در حالی که به سوی پروردگارت باز می گردی!

الیاس علیه السلام گفت:

گریه ام از ترس مرگ نیست، بلکه برای شبهای [طولانی] زمستان و روزهای [گرم و طولانی] تابستان است که دوستان خدا، در این شبها به عبادت می گذرانند و در این روزها روزه می گیرند و در خدمت خدا هستند و از مناجات با محبوب لذت می برند؛ ولی من از صف آنها جدا شده، اسیر خاک می گردم !!

خداوند به الیاس علیه السلام وحی کرد:

تو را به خاطر آنکه دوست داری در خدمت ما باشی، تا روز قیامت مهلت دادم تا زنده باشی [و در صف اولیاء خدا مشغول مناجات بمانی].


منبع:

مبلغان ش 83


أَمّن یُجیبُ ...

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۴ ب.ظ

آیه 62 نمل/ 27 را آیه « امّن یجیب » مى‏گویند و آیه با همین عبارت آغاز مى‏شود و به دلیل توجّه ویژه مسلمانان هنگام گرفتارى‏ها و مشکلات به آن، معروف شده است.

خداوند متعالى در این آیه توجّه مى‏دهد که هرگاه بندگان مضطرّش او را بخوانند، غم و اندوه و هر نوع مشکلى را از آنان برطرف مى‏سازد: « أَمّن یُجیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ و یَکشِفُ السّوءَ ... ».

از وجود روایتى درباره تأثیر قرائت این آیه در رفع بلاها و رسیدن به حوائج آگاهى نداریم؛ امّا مى‏دانیم که از همان قرن‏هاى نخستین اسلامى، مسلمانان با توجّه به این آیه در ناراحتى‏ها، بیمارى‏ها و درماندگى‏ها، به خداوند روى آورده، براى رفع نیازهایشان او را مى‏خوانده و یا یکدیگر را به دعا کردن به درگاه الهى دعوت مى‏کرده‏اند.

از این‏رو، آن چه در عرف رایج است که قرائت این آیه را به منزله ختم قرار مى‏دهند (مانند ختم برخى دعاها)، از باب فال نیک گرفتن است که احتمالًا با توجّه به جمله معروفِ خذ القرآن ما شئت لما شئت: به هر آیه‏اى از قرآن که مى‏خواهى براى رسیدن به خواسته‏ات تمسّک کن، بوده است؛ بنابراین، قرائت آیه از باب درخواست و دعا نیست؛ بلکه تعریض به خداوند است که بنده، حال مضطرّ خود را به او عرضه مى‏کند و وعده پروردگار به گشایش مشکل و استجابت دعا را به یاد مى‏آورد.

در دو روایت از امام باقر و صادق علیهما السلام مضطر در این آیه، بر امام زمان هنگام ظهور تطبیق داده شده که نزد مقام [ابراهیم‏] دو رکعت نماز مى‏گزارد و ( جهت ظهور ) به درگاه الهى دعا مى‏کند؛ آن گاه خداوند دعایش را اجابت، مشکلات حضرت را برطرف، و او را در زمین خلیفه مى‏گرداند؛ سپس جبرئیل و 313 نفر با وى بیعت مى‏کنند.
- منابع‏ : تفسیر الصافى؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمى؛ تفسیر نور الثقلین؛ تقریب القرآن الى الأذهان -


منبع:

 دائرة المعارف قرآن کریم، ج‏1، ص: 421


از شاگرد هم میشه چیزی یاد گرفت !

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ

خاطره ای از زبان آیت الله مرعشی نجفی:


بعد از پایان درس به همراه استاد روانه مى شدم و سؤالات و اشکالهاى خود را از او مى پرسیدم .

 در یکى از روزها استاد با عصبانیت بر سینه من زده ، من را به عقب راند !

 امّا من دست استاد را گرفته ، بوسیدم !!

 این عکس العمل ، استاد را سخت متأثر نمود، اظهار داشت:

 اى شهاب ! من از تو ادب آموختم !!


منبع:

کرامات مرعشیّه

على رستمى چافى


عسل زهر

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ب.ظ

ابو الاسْوَد دُئلی از بزرگان علم و فصاحت و از شیعیان خالص امیرمؤمنان علیه السلام بود.


معاویه برای فریفتن او حلوای خاص یا عسل زعفرانی برای او فرستاد !


دختر کوچک وی مقداری از آن عسل بر دهانش گذاشت.


پدرش به او گفت:

 یَا بِنْتِی! اَلْقِیهِ فَاِنَّهُ سَمٌّ؛ ای دختر عزیزم! آن را بیرون بریز که سمّ است !


این عسل گر چه شیرین است، ولی به هدف شومی برای ما فرستاده شده است و از این طریق می خواهند ما را از محبت و ولایت علی علیه السلام دور کنند...


آن دختر با انگشت زدن در گلو ، هر چه خورده بود - بیرون ریخت و اشعار زیر را انشاء کرد:

اَبِا الشَّهْدِ المُزَعْفَر یَابْنَ هِنْدٍ نَبِیعُ لَکَ اِسْلَاما وَ دِینا
مَعَاذَ اللَّهِ کَیْفَ یَکُونُ هَذَا وَ مَوْلَیْنَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنینا

یعنی:

ای پسر هند! با عسل زعفرانی می خواهی اسلام و ایمان را [از ما بگیری و ولایت را به همین ارزانی] به تو بفروشیم!

پناه بر خدا [از این معامله]! چگونه این کار ممکن است، در حالی که مولای ما و امام ما امیرالمؤمنین علیه السلام است!


منبع:

مبلغان ش 83


حضرت امام حسین (ع ) در آخرین وداع خود با خواهرش زینب (س ) فرمود:


( خواهرم !


هنگام نماز شب ،


مرا فراموش ‍ نکن )


منبع:

200 داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع )

عباس عزیزى




نگاه به زینب ...

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۴۹ ب.ظ

یحیى مازنى روایت کرده است :

مدتها در مدینه در خدمت حضرت على (ع ) به سر بردم و خانه ام نزدیک خانه زینب (س ) دختر امیرالمؤمنین (ع ) بود.

به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایى از او به گوشم نرسید !!

به هنگامى که مى خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص ) برود، شبانه از خانه بیرون مى رفت ، در حالى که حسن (ع ) در سمت راست او و حسین (ع ) در سمت چپ او و امیرالمؤمنین (ع ) پیش رویش راه مى رفتند.

هنگامى که به قبر شریف رسول خدا (ص ) نزدیک مى شد، حضرت على (ع ) جلو مى رفت و نور چراغ را کم مى کرد.

یک بار امام حسن (ع ) از پدر بزرگوارش درباره این کار سؤال کرد، حضرت فرمود:

مى ترسم کسى به خواهرت زینب نگاه کند !!


منبع:

200 داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع )

عباس عزیزى