ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

زنگ تفریح :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲۰۹ مطلب با موضوع «زنگ تفریح» ثبت شده است

چوب کبریت!!

دوشنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۱۲ ق.ظ

اسرائیل چوب کبریتی

منبع: الایام

شمارش پول دیه: با استخدام 18 نفر و به مدت 8 ساعت!!

يكشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۵۶ ب.ظ

یک مرد چینی که در یک رستوران به جان همکارش که یک زن بود، افتاده بود و او را به شدت کتک زده بود بعد از محاکمه در دادگاه محکوم به پرداخت جریمه 10 هزار یوآن معادل 6 میلیون تومان به آن زن شد.


او که نمی توانست ببیند این پول به راحتی در اختیار آن زن قرار بگیرد و برایش بسیار تلخ و دردآور بود که این دیه را بپردازد، تصمیم گرفت که آن را به صورت پول خرد در اختیار آن زن قرار دهد تا او را عذاب دهد!
 


گفتنی است برای شمارش این پول بانک مجبور شد 18 نفر را به مدت 8 ساعت در اختیار بگیرد که بتوانند پول هارا بشمارند.




هلوماهی !!!!

پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۳۲ ب.ظ

ماهی خوری مرکل !!!

تفاوت زنان دیروز و امروز ...

پنجشنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۴، ۰۲:۰۶ ق.ظ

نظر شما چیه؟!!


منبع:

الایام

سلطان!!!

چهارشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۴، ۰۷:۰۹ ب.ظ


:) لبخندهای مستند :)

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ق.ظ

سعید بیابانکی در کتاب لبخندهای مستند:


1 -

در خیابان اتفاقی می‌خورم به یکی از خوانندگان سرشناس کشور که دارد با تلفن همراه صحبت می‌کند. به او سلام  می‌کنم. جواب مرا می‌دهد. می‌گویم ببخشید عرضی داشتم.  می‌گوید من عجله دارم. حتماً به شما زنگ می‌زنم و دور می‌شود. بلافاصله می‌گویم: می‌خواستم بگویم در آلبوم جدیدتان پنج بیت از شعرها را غلط خوانده‌اید. با شنیدن این حرف مکثی می‌کند و به سمت من می‌آید و می‌پرسد: ببخشید کدام شعرها؟

در حالی که سوار تاکسی شده‌ام، می‌گویم: من عجله دارم بعداً به شما زنگ می‌زنم!!


2 -

یکی از دوستان که به تازگی صاحب فرزند شده تماس گرفته و  می‌گوید: دوست دارم تعدادی اسم دختر به من پیشنهاد بدهی تا با مشورت فامیل یکی از  آنها را برای دخترم انتخاب کنم. می‌گویم حداقل باید ده روز به من فرصت بدهی تا فکر کنم. می‌گوید: ای بابا یعنی در این ده روز دختر ما اسم ندارد؟ می‌گویم فعلاً اسمش را بگذارید New Folder!


3 -

یکی از نمایندگان شورای شهر را در خیابان دیده‌ام که عینک دودی گذاشته تا کسی او را نشناسد! کاری که پیش‌ترها عمراً نمی‌کرد. تعجب می‌کنم این همه تبلیغ کرده برود شورای شهر برای خدمت به مردم ، بعد عینک دودی گذاشته مردم او را نشناسند مبادا مزاحم اوقات شریف او شوند!


4 -

با ناصر فیض و رضا رفیع که هر دو طنازند دعوت شده‌ایم سمنان برای شعرخوانی. یکی از مدیران استان  می‌گوید در وصف سمنان شعری ندارید؟ این دو بیت را  فی‌المجلس در آن مجلس انشاد فرموده و پشت تریبون می‌خوانیم. جماعت کلی تشویق  می‌کنند:

شهری پر از کرشمه پر از بنز و خاور است
استان که نیست موطن مردان اکبر است

نصف جهان اگر به هنر شهره است و گز
سمنان ما ولی پرزیدنت‌پرور است... !


منبع:

تسنیم


منبع: العالم

الإثنین 25 مایو 2015 - 18:28 بتوقیت غرینتش

مغز تروریست ها در کنترل کیست؟؟؟!

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۳۸ ق.ظ

منبع:

العالم

تغییر عربـــی !

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۱۳ ب.ظ

منبع:

الایام

« تدمر » در دندان داعش !

دوشنبه, ۴ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۹ ق.ظ

منبع:

الاهرام

رنگ محبوب امام حسن؟! رنگ محبوب امام حسین؟!

يكشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۴، ۰۵:۵۸ ب.ظ

جبرئیل نزد پیامبر آمد و عرض کرد:


از حسنین بپرس چه رنگى را دوست مى دارند تا با اذن الهى ، لباس در همان رنگ تهیه شود.


امام حسن علیه السلام گفت: « اُرِیدُها خَضْراء؛ من : رنگ سبز »


امام حسین علیه السلام پاسخ داد: « یا جَدَّاهُ اُرِیدُها حَمْراء؛ من : رنگ سرخ ‌»


منبع:

فرهنگ سخنان امام حسین علیه السلام، ص 182


زنگ تفریح ( تصاویر زیبا )

شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۰۹ ق.ظ


تصویری که دفتر رهبری در اینستاگرام منتشر کرد؛

پنجشنبه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۱۹ ب.ظ


صفحه اینستاگرام منتسب به دفتر حفظ و نشر آثار مقام معظم رهبری، عکسی از احترام نظامی چند کودک به فرمانده معظم کل قوا از پای تلویزیون را منتشر کرد.

پایگاه خبری پیک خبر:

دفتر رهبری در توضیح این عکس نوشته است: «تصویر ارسالی یکی از مخاطبان؛ پیرامون حضور امروز فرمانده کل قوا در دانشگاه امام حسین علیه‌السلام»

 

کدخبر : 38137

۱۳۹۴/۰۲/۳۱ ۲۲:۱۳



کارت عروسی متفاوت

چهارشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۳۳ ب.ظ


برداشت شما؟!

سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۵۷ ب.ظ


برداشت شما از این تصویر ؟!



خطر داعش

سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۴۷ ب.ظ

منبع:

الایام

من تو را شناختم ، تو مرا می شناسی؟!!

سه شنبه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۵ ب.ظ

روزی حجاج بن یوسف برای تفریح و گردش در باغها با چند نفر از خواص از شهر خارج شد.

پس از پایان تفریح، همراهان را مرخص کرد و خود به تنهایی قدم می زد.

در راه به پیرمردی بر خورد نمود.


پرسید: پیر مرد! اهل کجایی؟

گفت: اهل همین آبادی.

پرسید: مأمورین دولت در آبادی شما چگونه اند؟

پاسخ داد: بدترین مأمورین هستند. به مردم ستم می کنند و اموالشان را حلال می دانند.

گفت: درباره حجاج چه می گویی؟

جواب داد: استاندار عراق از مأمورینش بدتر است!! خداوند او و مأمورینش را رو سیاه کند!!

حجاج به پیرمرد گفت: مرا می شناسی؟

جواب داد: نه.

گفت: من حجاج هستم!

پیرمرد گفت: نه!

او گفت: من حجاج هستم!

پیرمرد جواب داد: فدایت شوم! آیا شما مرا می شناسی؟

پاسخ داد: نه.

گفت: من فلان پسر فلان ، دیوانه بنی عجل هستم ؛ هر روز دوبار گرفتار جنون می شوم!!!


حجاج از گفته او خندید. سپس دستور داد به وی صله دادند.


منبع:

مبلغان ش 93


کلید ( کاریکاتور روز نکبت )

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۰۶ ب.ظ

تنها کلیدی که فلسطینی ها می تونند بوسیله اون، دوباره درب خونه هاشون رو باز بکنند، این کلید است!!


منبع:

جریدة الایام


لَنگ و لُنگ

جمعه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۳۹ ب.ظ

نقل شده:


روزی تیمور لَنگ به حمام رفته بود.


حمامی او را شستشو و نظافت می کرد ، که تیمور به جهت صرف وقت سربسر حمامی گذاشته ، گفت:


اگر گفتی من چقدر می ارزم؟!


 حمامی نگاهی به سراپای او کرد و گفت: سه درهم!


تیمور گفت: چه می گویی؟! فقط لُنگ حمام من سه درهم می ارزد!


حمامی پاسخ داد: من هم با لُنگ حساب کردم!!!



هو هو نتانیاهو !!! ( اینجوری دیگه ندیدینش!!)

سه شنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۲۶ ب.ظ

منبع: سایت الایام



بپا نری تو دماغش!! ( عکس )

يكشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۵:۵۱ ب.ظ

 بپا نری تو دماغش!!

ایران دهه 50 با روایت عکاس آمریکایی + عکس

پنجشنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۰۵ ب.ظ


فرادید: "توماس ابرکرومبی" یکی از مشهورترین عکاسان گردشگر معاصر به شمار می رود که در سال 1972 برای عکاسی به ایران آمد و ضمن گشت و گذار در شهرهای مختلف به عکاسی از بناها، زندگی و مردم ایران پرداخت.

"توماس جی ابرکرومبی"عکاس مسلمان امریکایی یکی از مهمترین عکاسان گردشگر به شمار می‌رود که سرتاسرجهان را برای عکاسی از تمدن و فرهنگ های مردمان مختلف طی کرد و بیش از 50 مجموعه عکس از زندگی اقوام و ملل مختلف تهیه و منتشر کرد.

ابر کرومبی در سال 1954 زمانی که 24 سال بیشتر نداشت با انتشار عکس هایی از اولین سفر خارجی اش به لبنان در نشنال جئوگرافی توجه مطبوعات را به خود جلب کرد و پس از عضویت در آژانس عکس نشنال جئوگرافی سفر خود به هفت قاره جهان را آغاز کرد. او اولین عکاسی بود که برای ثبت تصاویر به قطب جنوب رفت و همچنین اولین روزنامه نگار و عکاسی بود که توانست در موسم حج از این مراسم معنوی عکاسی کند. با این حال ابرکرومبی بیشتر به خاطر عکس هایش از کشورهای خاورمیانه شهرت دارد. حاصل نزدیک به 3 دهه زندگی و گردش در عربستان، فلسطین، الجزایر و هند مجموعه عکس هایی است که خاورمیانه آن روز را به تصویر می‌کشد؛ وی به خاطر همین مجموعه ها دوبار توانست جایزه عکاس سال روزنامه ها در سال 1954 و عکاس سال مجلات در سال 1959 را به دست آورد.

کارهای ابرکرومبی گرچه بیشتر بر کشورهای عرب منطقه متمرکز است اما وی مجموعه ای با ارزش نیز از سفرش به ایران عکاسی کرده است که مربوط به آخرین دهه حکومت محمدرضا پهلوی در ایران است. این مجموعه که در سال 1972 میلادی و 1350 شمسی عکاسی شده است در سفر به شهرهای مختلف ایران تهیه و تصاویری از مساجد، بازارها، حرفه ها، خانه ها و ساختمانهای قدیمی، صنعت قالی باف، صنایع دستی و زندگی مردم را در بردارد.  ابر کرومبی در سال 2006 و در سن 75 سالگی در بالتیمور امریکا از دنیا رفت.

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
خشک کردن فرش های شسته شده، جایی در نزدیکی تهران

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
دختر چوپان قشقایی با لباس محلی

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
مادر و فرزندش با لباس محلی لرهای بهبهان

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
ماهیگیران در دریای خزر

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
پیرمرد کرد با خنجری که به کمر بسته است در روستاهای کرمانشاه

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
نمایی از روستای حشمت آباد

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
منطقه مرزی در شهرستان جلفا

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
نمای هوایی از کارون

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
دختر قالیباف در کرمان

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
خانه یک روستایی در کرمانشاه

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
بازدید از تخت جمشید

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
گنبد مدرسه امام صادق(ع) در اصفهان

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
نمایی از میدان نقش جهان در اصفهان

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
مزرعه چای در منطقه نامعلوم

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
گروهبان ژاندارمری در منطقه نامعلوم

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
مرکز بسته بندی خاویار برای دربار

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
بازار روز در بندرعباس

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
زنان در بندرعباس

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
دو دختر روستایی در علی آباد

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
شرکت بهره برداری نفت در آقاجاری

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
بانوی قالیباف در نائین


...


روایت عکاس امریکایی از ایران1350
عشایر قشقایی در مناطق نزدیک شیراز

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
نماز جماعت و نیاش در مدرسه سپهسالار تهران

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
بازار تهران

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
کاخ گلستان در تهران

روایت عکاس امریکایی از ایران1350
زورخانه در تهران

...


به آقا گفتند:

می دونین برا شما هم جوکهایی ساخته ند؟!

فرمود: بله

گفتند:

حالا یکی از اون جوکهایی که در مورد خودتون شنیدین ، برا ما نقل میکنین ؟!

فرمود:

میگن یه شب مقام معظم رهبری بدون هماهنگی تصمیم می گیرن از یه وزارتخانه شبانه روزیی بازدید کنن.

دوازده شب میرن و دو نیم که دارن برمیگردن می بینن خیابونها خلوته!

به راننده میگن :

میشه من بشینم پشت فرمون؟!

اول نه و نمیشه و درست نیست و بالاخره جا رو عوض می کنن!

سر یه چهار راه تو خیابون خلوت چراغ قرمز میشه!

ایشون ترمز می کنند! مأمور راهنمایی که انگار چیز عجیبی دیده میاد جلو و از ایشون گواهینامه طلب میکنه!!

میگن: همراه خودم نیاوردم!

سرباز اینقدر این دست و اون دست میکنه که رهبری میگن:

 لااقل زنگ بزنین به مسئولین بالادستی از اونها کسب تکلیف کنین!

زنگ میزنه به افسر !

اونم که خوابش خراب شده با قاطعیت میگه توقیف کنین ماشینشو !

میگه: قربان! ایشان آدم مهمی اند!

میگه: باشه

میگه: خیلی مهمند!

میگه: همینه که گفتم

میخواد نماینده مجلس باشه فرماندار و شهردار باشه و هرکس دیگه ای!

میگه: مهمتر از اینایی هس که گفتین!

میگه : رئیس جمهور که نیست! اصلا فرقی نمیکنه مقام رهبری هم که بود حکم همینه!!

سرباز میگه: قربان مهمتره!

افسر که حسابی بریده میگه: از اونم مهمتر؟! اون وقت طرف کی باشن؟!

میگه: قربان! نمیدونم ، فقط اینو بگم همین مقام معظم رهبری که میگین ، راننده ایشونند!!!


راوی:

استاد سعید قاسمی

در جمع روحانیون طرح  هجرت نیشابور

برد تضمینی ! در بازی « گل یا پوچ »

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۸ ق.ظ

برد تضمینی در بازی « گل یا پوچ » 


برای این کار کافی ست که :

 از رقیب بخواهید برای آن دستی که گل در آن قرار دارد عددی زوج و برای دست دیگر عددی فرد را در نظر بگیرد.

سپس از او بخواهید که عدد دست راست را در عددی زوج ضرب کرده و آنگاه حاصل آن را با عدد دست چپ جمع نماید.

پس اگر عدد بدست آمده فرد باشد، گل در دست راست و اگر زوج باشد در دست چپ قرار دارد.


اقتباس از:

 کتاب خزائن

 ملا احمد نراقی

خدا به تو عطایی کرده که به پیغمبرش هم نکرده است !!

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ب.ظ

شخصی به احمد بن خالد گفت:


خدا به تو عطایی کرده که به پیغمبرش هم نکرده است!!

 احمد از این گفته در خود فرو رفت و به خشم آمد و با عتاب بسیار از گوینده سؤال کرد:

 که ای کم خرد! آن چیست که خداوند به من عطا کرده و به رسول خدا صلی الله علیه وآله ارزانی نداشته است؟

 آن مرد در پاسخ گفت:

خداوند به رسول خودش می فرماید:

 "لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ" - آل عمران آیه 159 - "ای پیامبر! اگر تندخو و سخت دل بودی، مردم از گرد تو متفرق می شدند."

در صورتی که تو تندخو و سخت دل هستی ، و ما از گردت متفرق نمی شویم !!!



چه نعمتى بالاتر از این !

شنبه, ۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۱۰ ب.ظ

شخصى از روى غرور و تمسخر رو به نابینائى کرده گفت :


مشهور است که خداوند هر نعمتى را که از بنده اى مى گیرد ؛ در عوض نعمتی دیگرش مى دهد چنانکه شاعر گوید:


خدا گر ز حکمت ببندد درى

ز رحمت گشاید در دیگرى


حال بگو بدانم خدا به جاى نابینائى چه نعمتى به تو داده است ؟!


نابینا گفت :

چه نعمتى بالاتر از این که روى چون توئی نبینم ؟!!


از سگ کمتر

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ب.ظ

مرد مسلمانى، وارد شهر یهودى نشین شد.

مردى یهودى او را دید و گفت:

« این روزها چقدر مسلمان بدینجا مى‏ آید! هم اکنون در این شهر، مسلمان از سگ بیشتر است! »

مرد مسلمان با خونسردى گفت:

« ولى در شهر ما، یهودى از سگ کمتر است!! »


آخرش هم معلوم نشد شیعه ست یا سنی؟؟!

سه شنبه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۳۶ ب.ظ

ابن جوزى واعظ، بنابر نظر بعضى از بزرگان، شیعه مذهب بوده و از روى تقیّه، اظهار تسنّن مى‏ کرده است.

از وی پرسیدند:

« خلیفه بلافصل پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله ، على علیه ‏السلام بود یا ابوبکر؟ »

گفت:

«کسى که دخترش در خانه او بود!».

(این جمله دو پهلوست از این جهت که مرجع ضمیرها مشخص نیست یکى اینکه: خلیفه بلافصل، على علیه‏ السلام است که دختر پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله در خانه على علیه ‏السلام است دوم اینکه: خلیفه بلافصل، ابوبکر است که دختر ابوبکر در خانه پیامبر صلى‏ الله‏ علیه ‏و‏آله مى‏ باشد).

از او در مورد تعداد خلفاى بعد از حضرت رسول صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله سؤال کردند. گفت:

« چند بار بگویم چهار نفر، چهار نفر، چهار نفر! »

(در اینجا نیز معلوم نیست که آیا منظور او، واقعا چهار نفر است که طبق نظر اهل سنّت مى‏ باشد. یا منظورش سه تا چهار تا یعنى دوازده تا است که طبق نظر مذهب تشیّع مى‏ باشد!!)


منبع:

مردان علم در میدان عمل، ج1