ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

قرآن و تفسیر :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۴۰ مطلب با موضوع «قرآن و تفسیر» ثبت شده است

عیدالله الاکبر

دوشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۵:۴۹ ب.ظ

الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا ... - آیه 3 مائده -

- امروز کافران از (زوال ) آئین شما مایوس شدند، بنابراین از آنها نترسید و از (مخالفت ) من بترسید، امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تکمیل نمودم و اسلام را به عنوان آئین (جاودان ) شما پذیرفتم -


در بعضی از روایات هست که یهودیان و مسیحیانی که این آیه را از مسلمانان می شنیدند، می گفتند اگر در دین ما چنین روزی بود (روز تکمیل دین، و پذیرفته شدن آن به عنوان آئینی آسمانی)  قطعا آن را روز عید - وبلکه بزرگترین عید دینمان - اعلام می کردیم!!


حالا نگاه در تقویم مسلمانان که می کنیم میبینیم اهل سنت روزی در خور را که متناسب با این تعابیر بلند بوده باشد، نمی توانند معرفی نمایند!!

آیا 1 - منظور روزى است که احکام بالا حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنْزِیرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّیَةُ وَالنَّطِیحَةُ وَمَا أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَکَّیْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِکُمْ فِسْقٌدرباره گوشتهاى حلال و حرام نازل شده؟! 

قطعا چنین نیست، زیرا نزول این احکام واجد این همه اهمیت نیست نه باعث تکمیل دین است زیرا آخرین احکامى نبوده که بر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نازل شده ، بدلیل اینکه در دنباله این سوره به احکام دیگرى نیز برخورد میکنیم.

و تازه نزول این احکام سبب یآس کفار نمیشود، چیزى که سبب یآس کفار مى شود، فراهم ساختن پشتوانه محکمى براى آینده اسلام است ، و به عبارت دیگر نزول این احکام و مانند آن تاثیر چندانى در روحیه کافران ندارد و اینکه گوشتهائى حلال یا حرام باشد آنها حساسیتى روى آن ندارند.

آیا 2 - منظور از آن روز عرفه در آخرین حج پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) است؟!! (همانطور که جمعى از مفسران احتمال داده اند)

پاسخ این سؤ ال نیز منفى است، زیرا نشانه هاى فوق بر آن روز نیز تطبیق نمى کند، چون حادثه خاصى که باعث یآس کفار بشود در آن روز واقع نشد، اگر منظور انبوه اجتماع مسلمانان است که قبل از روز عرفه نیز در خدمت پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در مکه بودند. 

و اگر 3 - منظور نزول احکام فوق در روز عرفه است که آن نیز همانطور که گفتیم چیز وحشتناکى براى کفار نبود.

و آیا 4 - مراد روز فتح مکه است (چنانکه بعضى احتمال داده اند) با اینکه تاریخ نزول این سوره مدتها بعد از فتح مکه بوده است ؟!

و یا 5 - منظور روز نزول آیات سوره برائت است که آن هم مدتها قبل از نزول این سوره بوده است ؟!

و از همه عجیبتر احتمالى است که بعضى داده اند که 6 -  این روز، روز ظهور اسلام و یا بعثت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) باشد؟! با اینکه آنها هیچگونه ارتباطى با روز نزول این آیه ندارند و سالهاى متمادى در میان آنها فاصله بوده است .

بنابراین هیچیک از احتمالات ششگانه فوق با محتویات آیه سازگار نیست . 

و اساسا چنین روز مهم و مورد اهتمامی نمیتواند مردد بین اینهمه روز بوده باشد!!

و آن شیعه هست که با غدیرش تفسیری مناسب برای این روز ارائه می کند!!

 روزى که پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) امیر مؤمنان على (علیه السلام ) را رسما براى جانشینى خود تعیین کرد، آن روز بود که کفار در میان امواج یأس فرو رفتند! زیرا انتظار داشتند که آئین اسلام قائم به شخص باشد، و با از میان رفتن پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اوضاع به حال سابق برگردد، و اسلام تدریجا برچیده شود، اما هنگامى که مشاهده کردند مردى که از نظر علم و تقوا و قدرت و عدالت بعد از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) در میان مسلمانان بى نظیر بود بعنوان جانشینى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) انتخاب شد و از مردم براى او بیعت گرفت یاس و نومیدى نسبت به آینده اسلام آنها را فرا گرفت و فهمیدند که آئینى است ریشه دار و پایدار.

در این روز بود که آئین اسلام به تکامل نهائى خود رسید، زیرا بدون تعیین جانشین براى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و بدون روشن شدن وضع آینده مسلمانان ، این آئین به تکامل نهائى نمى رسید.

آن روز بود که نعمت خدا با تعیین رهبر لایقى همچون على (علیه السلام ) براى آینده مردم تکامل یافت .

و نیز آن روز بود که اسلام با تکمیل برنامه هایش بعنوان آئین نهائى از طرف خداوند پذیرفته شد (بنابراین جهات چهارگانه در آن جمع بوده ).

همان غدیری که در روایات اهل بیت عصمت وطهارت (ع) از آن به « عید الله الاکبر بزررگترین عید الهی » تعبیر شده است. - بحارالانوار ج 37 ص 156 - 

و اتفاقا در کتب فریقین شواهدی بسیاری بر این تفسیر در دست است!

از اهل سنت که به این روایات اشاره کرده اند می شود این افراد را نام برد: دانشمند معروف سنى ابن جریر طبرى، حافظ ابو نعیم اصفهانى، خطیب بغدادى و...


سؤال : ظاهر آیه در مورد احکام خوردنیهاست که؟!

ممکن است قرار دادن آیه مربوط به (غدیر) در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد، زیرا بسیار می شود که براى محفوظ ماندن یک شى ء نفیس آن را با مطالب ساده اى مى آمیزند تا کمتر جلب توجه کند (دقت کنید).

حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) واقع شد، و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) به عمل آمد تا آنجا که حتى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را (العیاذ بالله ) متهم به هذیان و بیمارى ! و گفتن سخنان ناموزون کردند و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده (صحیح بخاری ش ح 4431شاهد گویائى است بر اینکه بعضى از افراد حساسیت خاصى در مسأله خلافت و جانشینى پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) داشتند و براى انکار آن حد و مرزى قائل نبودند!!!


برگرفته از:

تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه

با اضافات

یادبود

پنجشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۲۱ ق.ظ

سوره مریم:

وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (41) ... وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ کَانَ مُخْلَصًا وَکَانَ رَسُولًا نَبِیًّا (51) ... وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْمَاعِیلَ إِنَّهُ کَانَ صَادِقَ الْوَعْدِ وَکَانَ رَسُولًا نَبِیًّا (54) ... وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقًا نَبِیًّا (56)

سوره ص :

وَاذْکُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (17) ... وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ (41) ... وَاذْکُرْ عِبَادَنَا إِبْرَاهِیمَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَالْأَبْصَارِ (45) ...  وَاذْکُرْ إِسْمَاعِیلَ وَالْیَسَعَ وَذَا الْکِفْلِ وَکُلٌّ مِنَ الْأَخْیَارِ (48) ...


این دو سوره رو میشه مجلس بزرگداشت و یادبود به شمار آورد!

برگزار کننده مجلس: خدا و پیغمبرش هستند، و خود خدا هم سخنران آنه!!

مجلس به یادبود و پاسداشت مقام انبیاء و رسولانی برگزار شده که عمری در راه تحقق دین توحیدی تمام تلاش خود رو مبذول داشته و منشأ خدمات بسیار ارزشمندی بر گستره این کره خاکی شدند.

(از طرفی رفتار اونها هم میتونه و باید مورد الگوبرداری مؤمنین عالم قرار بگیره. لذا خداوند عالمیان برای توجه دادن به هر دوی این امر، از هرکدام که سخنی به میان آورده به صفتی بارز از او هم اشاره و راهنمایی فرموده که دوستان جهت اطلاع از این صفات میتونن به آیات مورد نظر مراجعه فرمایند.)


+ ما چقدر از خدمات دیگران یاد می کنیم و تقدیر؟!

علاوه بر انبیاء و اولیاء، از علماء و شهداء و صلحاء؟!

علاوه بر اونها، از شوراها و امناء و مسئولین محلی و از همه کسانی که به نحوی در آبادانی معنوی و مادی محل نقشی ایفا نموده اند؟!

+ من لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق

اصلا تشکر از دیگران، تشکر از خداست که کننده اصلی کار خود اوست لذا فرمود: الحمد لله رب العالمین (همه سپاس ها و تشکرات از آن خدا - پروردگار عالمیان است.) 

پس بدون قید و بند از دیگران و کارهاشون تشکر و قدردانی کنیم، و با بکارگیری این ادب قرآنی شاهد برکات فراوان اون هم در پیرامون خود باشیم، ان شاءالله.

ویدئویی که حقانیت قرآن را اثبات می کند!!!

دوشنبه, ۱ شهریور ۱۳۹۵، ۰۲:۴۳ ب.ظ


 

زیانکارترین

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۵۴ ب.ظ

قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا (103) الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا (104)کهف-

 بگو آیا به شما خبر دهم زیانکارترین مردم کیست ؟! زیانکارترین مردم کسانى هستند که کوششهایشان در زندگى دنیا گم و نابود شده، با این حال گـمان مى کنند کار نیک انجام مى دهند!!!

در زندگى خود و دیگران بسیار دیده ایم که گاه انسان کار خلافى انجام می دهد، در حالى که فکر مى کند که کار خوب و مهمى انجام داده است!! 

این گـونه جهل مرکب ممکن است یک لحظه و یا یک سال، و یا حتى یک عمر ادامه یابد! 

و راستى بدبختى از این بزرگتر تصور نمى شود!!

و اگر مى بینیم قرآن چنین کسان را زیانکارترین مردم نام نهاده دلیلش روشن است براى اینکه کسانى که مرتکب گناهى مى شوند اما مى دانند خلافکارند غالبا حد و مرزى براى خلافکارى خود قرار مى دهند، و لااقل چهار اسبه نمى تازند، و بسیار مى شود که به خود مى آیند و براى جبران آن به سراغ توبه و اعمال صالح مى روند.

اما آنها که گـنهکارند و در عین حال گناهشان را عبادت ، و اعمال سوءشان را صالحات و کژى ها را درستى ها مى پندارند، نه تنها در صدد جبران نخواهند بود بلکه با شدت هر چه تمامتر به کار خود ادامه مى دهند، حتى تمام سرمایه هاى وجود خود را در این مسیر به کار مى گیرند - تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه -


برا این که بحث کاربردی تر بشه نمونه هایی از این رفتارها رو شماره می کنیم که اگه در اطراف خودمون مشاهده کردیم، اقدامات اصلاحی رو انجام بدیم (دوستان هم جهت تکمیل بحث میتونند مواردی که به ذهنشون میرسه رو در قسمت نظرات اعلام بفرمایند)

1- ورود بدعت ها

مثلا:

دعای سلامتی امام زمانو می خونن آخرش اضافه می کنند: برحمتک یا ارحم الراحمین!. میگی این تو منبع نیست ، شروع می کنه به توجیه.


شب قدر مجلس قرآن بسر ، بعد از بک یا الله و بمحمد و بباقی اهل بیت، طرف فکر کرده چه کار خوبی می کنم: حالا همه با هم ده مرتبه بأبی الفضل بأبی الفضل...!


امام صادق(ع) به این اضافه کردنها هشدار میده:

عن عبدالله ابن سنان قال: قال أبو عبد الله علیه السلام: ستصیبکم شبهة فتبقون بلا علم یرى ولا إمام هدى لاینجو منها إلا من دعا بدعاء الغریق قلت: وکیف دعاء الغریق ؟ قال: تقول: یا الله یا رحمان یا رحیم، یا مقلب القلوب ثبت قلبی على دینک، فقلت: یا مقلب القلوب والابصار ثبت قلبی على دینک، فقال: إن الله عزوجل مقلب القلوب والابصار ولکن قل کما أقول: یا مقلب القلوب ثبت قلبی على دینک - بحار ج 52 ص 149


راوی به ذکر امام (ع) کلمه ای افزود و «یا مقلب القلوب» را «یا مقلب القلوب والابصار» خواند، فرمودند:

درسته خدا مقلب القلوب والابصار هر دو هست، ولی اون جور بگو که من گفتم!!


چیزی بالاتر از ولایت هست؟! 

در اذان و اقامه اگر کسی اشهد ان علیا ولی الله رو به نیت جزئیّت بگه، کار حرامی انجام داده! (بلکه به نیت تیمن و تبرک و قربت باید گفت) حتی مثل آیات زنجانی و مکارم فرموده ند: 

جوری بگه که با سایر فقرات متفاوت باشه و معلوم بشه جزء آن نیست.


2 - مستحباتی که لطمه به واجبات می زنن:

عزاداریهایی که توأم است با آزار رسانی به دیگران، عزاداریهای طولانی مدتی که به فرایض عزاداران لطمه می زنه، عزاداریهایی که وهن دین رو در پی داره و...


3 - کارهایی که بر خواب و خیال و اوهام افراد بنا شده:

مدتی بود کتب زیارتی حرم امام رضا (ع) پر بود از نقل خواب و اینکه هر کسی وظیفه داره اینو هفت مرتبه در کتب دیگه منعکس کنه و اگر نکنه فلان میشه و... که منجر شده بود به تصرف ضمانت آور در اموال موقوفه!!

بعضی برا جلب دیگران به دین و دینداری قصه می بافند!! در حالی که در درازمدت ممکنه این حرف و حدیثها با مبانی دینی در تضاد قرار بگیره و مردم رو نسبت به اصل دین دچار بدبینی کنه!


4 - انسان مقدم بر خدا!:

دختره بدبخت ساده دل پیام داده : نمی تونم ارتباطمو با پسره قطع کنم برا خودم نمیگم، تهدید کرده خودمو می کشم و من می ترسم!

بارها و بارها شاهد بودیم برا خوشایند دیگران - حالا می خواد زن و شوهر باشن یا پدرو فرزند یا دوست و آشنا - از وظایف دینیشون کوتاه میان!!

کانه دیواری از دیوار خدا کوتاهتر نیست!

وَإِنْ جَاهَدَاکَ عَلَى أَنْ تُشْرِکَ بِی مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ فَلَا تُطِعْهُمَا وَصَاحِبْهُمَا فِی الدُّنْیَا مَعْرُوفًا... - آیه 15 لقمان -

اگر پدر و مادر ( که خداوند در موردشان امر به احسان کرده است و جایگاه بسیار بالاتری از سایرین دارند)  به تو اصرار ورزند که چیزى را که شریک خدا نمى دانى براى او شریک قرار دهى، هرگز از آنها اطاعت مکن! ولى در زندگى دنیا با آنها به نیکى رفتار کن .


5 - رهبانیت و فرار از مواهب الهی...

زنه جوان، گفتم فلانی نیاز داره گرفتار گناهه ، تو هم که جوانی و دارای غریزه... صیغه ش شو!

نه نمیتونم به خودم اجازه چنین کاری بدم! نمیتونم بعد اون مرحوم...

اسمشو گذاشتم: زجرهای بی اجر!!


6 - بها دادن به رسومات غلط:

بسیاری از عروسی ها به توجیه همراهی با میزبان (یا میهمان) و احترام به رسوم دیرینه و آبا اجدادی، آلوده به انواع گناهانه و بدتر اینکه زشتی وقباحتش رو هم برا ما از دست داده!


7 - بی مبالاتی نسبت به انحرافات و کج روی ها، به توجیه آسان بودن دین و ضرورتهای جامعه امروزی. 

نمونه بارزش: امر حجاب و اختلاط زن و مرد.


برای اینکه ندانسته ما هم یکی از این اخسرین اعمالا نباشیم: لازمه رفتارهای خودمون رو به نحو کامل بر مبانی دینی عرضه کنیم و از درست بودن اونها اطمینان حاصل نمائیم.

مخصوصا اونها که به دنبال نوآوری در برنامه های دینی و اجتماعی هستند، می طلبه دقت بیشتری نسبت به این امر مبذول دارند!


مؤید باشید.

داستان یک ریزش...

شنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۴ ب.ظ

أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ مِنْ بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِیٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِنْ دِیَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا کُتِبَ عَلَیْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمِینَ (246) وَقَالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَکُمْ طَالُوتَ مَلِکًا قَالُوا أَنَّى یَکُونُ لَهُ الْمُلْکُ عَلَیْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْکِ مِنْهُ وَلَمْ یُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَیْکُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِی الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ یُؤْتِی مُلْکَهُ مَنْ یَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ (247)... فَلَمَّا فَصَلَ طَالُوتُ بِالْجُنُودِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِیکُمْ بِنَهَرٍ فَمَنْ شَرِبَ مِنْهُ فَلَیْسَ مِنِّی وَمَنْ لَمْ یَطْعَمْهُ فَإِنَّهُ مِنِّی إِلَّا مَنِ اغْتَرَفَ غُرْفَةً بِیَدِهِ فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَلَمَّا جَاوَزَهُ هُوَ وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ قَالُوا لَا طَاقَةَ لَنَا الْیَوْمَ بِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلَاقُو اللَّهِ کَمْ مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ (249) وَلَمَّا بَرَزُوا لِجَالُوتَ وَجُنُودِهِ قَالُوا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (250) فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللَّهِ... 

- سوره مبارکه بقره -

(246) آیا ندیدى گروهى از بزرگان بنى اسرائیل را که بعد از موسى به پیامبر خود گفتند: 

براى ما زمامدار (و فرماندهى ) برانگیز تا (تحت فرماندهى او) در راه خدا پیکار کنیم.

او گفت : آیا احتمال مى دهید که اگر دستور جنگ به شما داده شود (نافرمانى کرده و) پیکار و جهاد نکنید؟! 

گفتند: چگونه ممکن است در راه خدا پیکار نکنیم؟! در حالى که از خانه و فرزندانمان رانده شده ایم؟! 

پس چون دستور جنگ بر آنان مقرّر گشت، جز عدّه اندکى سرپیچى کردند!! و خداوند به ظالمان آگاه است .

(247) وپیامبرشان به آنها گفت : 

همانا خداوند « طالوت » را براى زمامدارى شما مبعوث (و انتخاب) کرده است.

گفتند: چگونه او بر ما حکومت داشته باشد؟! در حالى که ما از او به فرمانروایى شایسته تریم و به او ثروت زیادى داده نشده است؟! 

پیامبرشان گفت : 

خداوند او را بر شما برگزیده و توان علمى و جسمى او را افزون نموده است وخداوند ملکش (فرماندهى ورهبرى) را به هر کس بخواهد مى بخشد، و خداوند (احسانش) وسیع و (به لیاقت ها وتوانایى هاى افراد) آگاه است .

...

(249) پس هنگامى که طالوت ، سپاهیان را با خود بیرون برد، به آنها گفت : 

خداوند شمارا به یک نهر آب آزمایش مى کند: 

پس هر که از آن بنوشد از من نیست! و هرکس از آن نخورد از من هست - مگر آنکه با دست، مشتى برگیرد (و بیاشامد) -

پس (همین که به نهر آب رسیدند) جز اندکى همه از آن نوشیدند!!

سپس هنگامى که او و یاوران با ایمان او از آن نهر گذشتند (و دشمن را دیدند) گفتند: 

امروز ما توانایى مقابله با جالوت و سپاهیان او را نداریم!! 

امّا آنها که اعتقاد داشتند خدا را ملاقات خواهند کرد (و به روز قیامت ایمان داشتند) گفتند: 

چه بسا گروهى اندک که با اذن خدا بر گروهى بسیار پیروز شدند و خداوند با صابران (و استقامت کنندگان) است .

(250) و هنگامى که در برابر جالوت و سپاهیان او قرار گرفتند، گفتند: 
پروردگارا صبر و شکیبایى بر ما فرو ریز و قدمهاى ما را ثابت و استوار بدار و مارا بر گروه کافران پیروز فرما.

(251) سپس آنها (طالوت و یاران اندک او) به اذن خداوند، سپاه دشمن را درهم شکستند!!
__________________________________________________________________

خلاصه: 

1 - هر کسی که پا در مسیر گذاشت، لزوما تا اخر در مسیر باقی نخواهد ماند!! بعضی خیلی زود، و بعضی دیرترک از جمعیت جدا خواهند شد! و این تلنگری ست که همواره ما را به هوشیاری و مراقبت بیشتر از خود فرا می خواند!

امام  باقر علیه السّلام مى فرمایند: 

افرادى که تا آخر کار به طالوت وفادار ماندند، سیصد و سیزده نفر بودند - تفسیر نور ذیل آیات -

2 - هر چند جز افراد اندکی در مسیر حق باقی نمی مانند، اما در نهایت پیروزی هم با همانها خواهد بود: فهزموهم...


+ دعای غریق را زیاد بخوانید: 

یَا الله یَا رَحْمَانُ یَا رَحِیمُ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ

خضرم کو ؟!

دوشنبه, ۲۵ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۵ ب.ظ

داستان موسی و خضر را زیاد شنیدین ، کاری به اون ندارم.

میخوام به مقدمه این داستان که در آیات 60 تا 70 سوره کهف بهش پرداخته شده، اشاره کنم که بسیار جالب و در عین حال مورد غفلت است:


یه پیامبر اولوالعزمی مثل حضرت موسی (علی نبینا و آله و علیه السلام) وقتی علم پیدا می کنه به وجود عالمتری از خود در عالم وجود، بلند میشه و به دنبال کسب فیض از او بار سفر می بنده!!

اونقدر کسب علم مهمه که می گه ولو سالهای بسیاری از عمرم رو هم بر سر اون بگذارم، اما دنبالش خواهم رفت!!


به مجمع البحرین (محل تلاقی دو دریا) که رسیدند ماهیی که برای غذا تهیه دیده بودند، به آب می افته و زنده میشه و در کمال شگفتی راه دریا رو پی می گیره و میره!!!

موسی و شاگردش ادامه مسیر میدن تا وقتی احساس گرسنگی به موسی دست میده و از شاگردش طلب غذا می کنه، میگه یادم رفت بگم: در فلان جا که توقف مختصری کردیم غذامون زنده شد و در آب افتاد و رفت!

موسی فرمود: اون نشانه ست بر اینکه محل ملاقات ما اونجاس!!

چه نشانه ای؟!


من جایی ندیدم اشاره کنند اما بسیار زیباست:

موسی به دنبال علمه

محلی که قرار است با عالم برخورد کنه ماهی مرده زنده میشه و در دریا شناکنان پیش میره

آری این واقعا نشانه ای ست بر انچه موسی به دنبالش بود

علم انسان را  زنده می کنه، موانع حرکت رو از مسیر زندگی انسان برمی داره و او را به سمت جلو به حرکت درخواهد آورد.


اما تعبیر خداوند از گمشده ی موسی هم جالب است: عبد من عبادنا

که یعنی فضایل در بندگی خلاصه میشه و با بندگی ست که میشه به همه چیز من جمله علم و معرفت بالا دست پیدا کرد.


تقاضای موسی از خضر برای درک محضرش

او وقت استاد رو اونقدر با ارزش میدونه که نمیگه بخشی از وقتت رو به من اختصاص بده، میگه اجازه میدی دنبالت راه بیفتم و چیز یاد بگیرم؟! تو کار خودتو بکن من مثل کسی که زیر درختی نشسته و منتظره از درخت میوه بیفته، در کنار تو ازت استفاده ببرم؟!

علم به خودی خود ارزش نیست...

میگه بیام دنبالت تا از علومی که مایه رشدم هست چیزی گیر من بیاد.


خضر فرمود: تو تحمل کارای منو نداری!

علتی که میاره خیلی قشنگه: 

چه جوری صبر و تحمل داشته باشی در حالی که از رموز کارهام بی خبری؟!

بسیاری از اعتراضات و گله و شکایت های ما بخاطر اینه که از اسرار اتفاقات کنار خودمون آگاهی نداریم...

که اگه کسی ما رو آگاه می کرد سرمونو پائین مینداختیم و تمکین می کردیم

همون حوادثی که ظاهر ناخوشایندی برا ما داره و بهونه ای شده برای گسیل داشتن اعتراضات و گله شکایت ها مون...


خوش باشید و سرافراز

اصل و فرع

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۲۳ ب.ظ

تو برنامه تفسیری شبانه مون رسیدیم به این آیه :

سَیَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَیَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ کَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَیْبِ وَیَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ کَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا یَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِیلٌ فَلَا تُمَارِ فِیهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِیهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا - 22 کهف

گروهى خواهند گفت آنها سه نفر بودند که چهارمینشان سگ آنها بود، و گروهى مى گـویند پـنج نفر بودند که ششمین آنها سـگشان بود - همه اینها سخنانى بدون دلیل است - و گـروهى مى گـویند آنها هفت نفر بودند و هشتمینشان سگ آنها بود، بگو پـروردگـار من از تعداد آنها آگـاهتر است جز گـروه کمى تعداد آنها را نمى دانند، بنابراین در باره آنها جز با دلیل سخن مـگـوى و از هیـچـکس پـیرامون آنها سؤ ال منما.

خداوند با این آیه داره بهمون خط میده:

مبادا اونجا که مسأله ای جدی درمیانه، وارد حواشی بشین و از اصل ماجرا باز بمونین !!


داستان اصحاب کهف  بسیار جدی ست :

اولا عظمت تصمیم گروهی رو میرسونه که به خاطر دینشون ، صدارت و وزارت رو رها کردند و به ابتدائی ترین شکل زندگی بشریت یعنی غارنشینی برگشتند ( ما دین و دنیامون چقدر به هم گره خورده؟! )

ثانیا بیداری بعد از خواب سیصد و اندی ساله بیانگر قدرتمندی خدا، و گواه و نشانه ای ست عظیم بر معاد...


مبادا اینها رو با وارد شدن به فرعیات و اینکه تعداد اونها مثلا چند نفر بوده ست؟! و شاید حتی از طرف دشمن برای خنثی سازی درس های موجود در آن القا شده باشد، به ورطه ی فراموشی بسپریم...


و چقدر به این توصیه نیاز داریم تو خونه ها مون، تو دانشگاهها مون، تو ادارات و سازمانها مون، تو مجلسمون، تو دولتمون، و هکذا بخش بخش جامعه مون...


بهوش باشیم

بوی پیراهن یوسف

سه شنبه, ۲۹ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۰۴ ب.ظ

وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94) قَالُوا تَاللَّهِ إِنَّکَ لَفِی ضَلَالِکَ الْقَدِیمِ (95) فَلَمَّا أَنْ جَاءَ الْبَشِیرُ أَلْقَاهُ عَلَى وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصِیرًا قَالَ أَلَمْ أَقُلْ لَکُمْ إِنِّی أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ (96) یوسف

94 - هنگامى که کاروان (از سرزمین مصر) جدا شد پدرشان (یعقوب ) گفت من بوى یوسف را احساس مى کنم اگر مرا به نادانى و کم عقلى نسبت ندهید!

95 - گفتند: به خدا تو در همان گمراهى سابقت هستى !

96 - اما هنگامى که بشارت دهنده آمد، آن (پیراهن ) را بر صورت او افکند ناگهان بینا شد، گفت آیا به شما نگفتم من از خدا چیزهائى سراغ دارم که شما نمیدانید؟!!


چگونه یعقوب ، بوى پیراهن یوسف را حس کرد؟

این سؤالى است که بسیارى از مفسران ، آن را مطرح کرده و معمولا به عنوان یک معجزه و خارق عادت براى یعقوب یا یوسف شمرده اند، ولى با توجه به اینکه قرآن از این نظر سکوت دارد، و آن را به عنوان اعجاز یا غیر اعجاز قلمداد نمى کند، مى توان توجیه علمى نیز بر آن یافت .

چرا که امروز مساله (تله پاتى) - انتقال فکر از نقاط دور دست - یک مسأله مسلم علمى است ، که در میان افرادى که پیوند نزدیک با یکدیگر دارند و یا از قدرت روحى فوق العاده اى برخوردارند بر قرار مى شود.

شاید بسیارى از ما در زندگى روزمره خود به این مسأله برخورد کرده ایم که گاهى فلان مادر یا برادر بدون جهت احساس ناراحتى فوق العاده در خود مى کند، چیزى نمیگذرد که به او خبر مى رسد براى فرزند یا برادرش در نقطه دور دستى حادثه ناگوارى اتفاق افتاده است .

دانشمندان این نوع احساس را از طریق تله پاتى و انتقال فکر از نقاط دور توجیه مى کنند.

در داستان یعقوب نیز ممکن است پیوند فوق العاده شدید او با یوسف و عظمت روح او سبب شده باشد که احساسى را که از حمل پیراهن یوسف بر برادران دست داده بود از آن فاصله دور در مغز خود جذب کند.

البته این امر نیز کاملا امکان دارد که این مساله مربوط به وسعت دائره علم پیامبران بوده باشد.

در بعضى از روایات نیز اشاره جالبى به مساله انتقال فکر شده است و آن اینکه کسى از امام باقر (علیه السلام) پرسید: 

گاهى اندوهناک میشوم بى آنکه مصیبتى به من رسیده باشد یا حادثه ناگوارى اتفاق بیفتد، آنچنانکه خانواده و دوستانم در چهره من مشاهده مى کنند، فرمود: 

آرى خداوند مؤمنان را از طینت واحد بهشتى آفریده و از روحش در آنها دمیده لذا مؤ منان برادر یکدیگرند هنگامى که در یکى از شهرها به یکى از این برادران مصیبتى برسد در بقیه تاثیر میگذارد!!

از بعضى از روایات نیز استفاده مى شود که این پیراهن یک پیراهن معمولى نبوده یک پیراهن بهشتى بوده که از ابراهیم خلیل در خاندان یعقوب به یادگار مانده بود و کسى که همچون یعقوب شامه بهشتى داشت ، بوى این پیراهن بهشتى را از دور احساس مى کرد.


تفاوت حالات پیامبران

اشکال معروف دیگرى در اینجاست که در اشعار فارسى نیز منعکس شده است ، که کسى به یعقوب گفت :

ز مصرش بوى پیراهن شنیدى

چرا در چاه کنعانش ندیدى ؟

چگونه مى شود این پیامبر بزرگ از آن همه راه که بعضى هشتاد فرسخ و بعضى ده روز راه نوشته اند، بوى پیراهن یوسف را بشنود اما در بیخ گوش خودش در سرزمین کنعان به هنگامى که او را در چاه انداخته بودند، از حوادثى که میگذرد، آگاه نشود؟!

پاسخ این سؤ ال با توجه به آنچه قبلا در زمینه علم غیب و حدود علم پیامبر و امامان گفته ایم ، چندان پیچیده نیست ، چرا که علم آنها نسبت به امور غیبى متکى به علم و اراده پروردگار است ، و آنجا که خدا بخواهد آنها میدانند هر چند مربوط به نزدیکترین نقاط جهان باشد.

آنها را از این نظر مى توان به مسافرانى تشبیه کرد که در یک شب تاریک و ظلمانى از بیابانى که ابرها آسمان آن را فرا گرفته است میگذرند، لحظه اى برق در آسمان میزند و تا اعماق بیابان را روشن مى سازد، و همه چیز در برابر چشم این مسافران روشن مى شود، اما لحظه اى دیگر خاموش مى شود و تاریکى همه جا را فرا مى گیرد بطورى که هیچ چیز به چشم نمى خورد.

شاید حدیثى که از امام صادق (علیه السلام ) در مورد علم امام نقل شده نیز اشاره به همین معنى باشد آنجا که مى فرماید: 

جعل الله بینه و بین الامام عمودا من نور ینظر الله به الى الامام و ینظر الامام به الیه فاذا اراد علم شى ء نظر فى ذلک النور فعرفه : 

(خداوند در میان خودش و امام و پیشواى خلق ، ستونى از نور قرار داده که خداوند از این طریق به امام مینگرد و امام نیز از این طریق به پروردگارش ، و هنگامى که بخواهد چیزى را بداند در آن ستون نور نظر میافکند و از آن آگاه مى شود).

و شعر معروف سعدى در دنباله شعر فوق نیز ناظر به همین بیان و همین گونه روایات است :

بگفت احوال ما برق جهان است

گهى پیدا و دیگر دم نهان است

گهى بر طارم اعلا نشینیم

گهى تا پشت پاى خود نبینیم

و با توجه به این واقعیت جاى تعجب نیست که روزى بنا به مشیت الهى براى آزمودن یعقوب از حوادث کنعان که در نزدیکیش ‍ میگذرد بیخبر باشد، و روز دیگر که دوران محنت و آزمون به پایان مى رسد، از مصر بوى پیراهنش را احساس کند.

- تفسیر نمونه ذیل آیه شریفه -


+ اگر موضوع دریافت واستشمام بوى یوسف علیه السلام را مربوط به قواى شامّه بدانیم ، باید به عنوان یک امر خارق العاده ومعجزه پذیرفت که یعقوب بویى را از دور استشمام مى کند.

خاطره
در ایام تجاوز عراق به جمهورى اسلامى ایران که مردم به فرمان امام خمینى در جبهه هاى غرب و جنوب حاضر بودند، بنده نیز در خدمت آیة الله اشرفى اصفهانى که حدود نود سال داشت در عملیات « مسلم بن عقیل » بودم . ایشان بارها در شب حمله به من فرمود: 
من بوى بهشت را مى یابم . ولى من هرچه بو کشیدم چیزى نیافتم !.
آرى کسى که نود سال در علم وتقوى وزهد وتهجّد بوده ، مى تواند احساسى داشته باشد که دیگران نداشته باشند. همانگونه که پیشگویى ایشان که گفتند: من چهارمین شهید محراب خواهم بود، عملى شد!!!

به هر حال ممکن است مراد از بوى بهشت ، یک بوى عرفانى باشد. نظیر شیرینى مناجات که یک مزه معنوى است . و ممکن است بوى طبیعى باشد، لکن هر شامه اى لایق استمشام آن نیست . نظیر امواج رادیویى که در فضاست ، لکن هر رادیویى تمام آنها را نمى گیرد.
- تفسیر نور ذیل آیه شریفه -

نگهبان

سه شنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۰۶ ق.ظ

گامهاى شیطان

شنبه, ۱۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۶ ب.ظ

... وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیْطَانِ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبِینٌ (168) - سوره مبارکه بقره -

... و از گامهاى شیطان پیروى نکنید، چه اینکه او دشمن آشکار شما است.

(خطوات الشیطان ) (گامهاى شیطان ) گویا اشاره به یک مساءله دقیق تربیتى دارد و آن اینکه انحرافها و تبهکاریها غالبا بطور تدریج در انسان نفوذ مى کند، نه به صورت دفعى و فورى.

مثلا براى آلوده شدن یک جوان به مواد مخدر و قمار و شراب معمولا مراحلى وجود دارد: 

نخست به صورت تماشاچى در یکى از این جلسات شرکت مى کند و انجام اینکار را ساده مى شمرد.
گام دوم شرکت تفریحى در قمار (بدون برد و یا باخت ) و یا استفاده از مواد مخدر به عنوان رفع خستگى و یا درمان بیمارى و مانند آن است .
گام سوم استفاده از این مواد به صورت کم و به قصد اینکه در مدت کوتاهى از آن صرفنظر کند.
سرانجام گامها یکى پس از دیگرى برداشته مى شود و شخص به صورت یک قمار باز حرفه اى خطرناک و یا یک معتاد سخت و بینوا در مى آید!!
وسوسه هاى شیطان معمولا به همین صورت است ، انسان را قدم به قدم و تدریجا در پشت سر خود به سوى پرتگاه مى کشاند.

این موضوع منحصر به شیطان اصلى نیست ، تمام دستگاه هاى شیطانى و آلوده براى پیاده کردن نقشه هاى شوم خود از همین روش (خطوات ) (گام به گام ) استفاده مى کنند.

لذا قرآن مى گوید

از همان گام اول باید به هوش بود و با شیطان همراه نشد.


منبع:

تفسیر نمونه

یا مبدل السیئات بالحسنات

پنجشنبه, ۱۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۰ ق.ظ

آیه 70 سوره فرقان می فرماید:  إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا :

الّا کسانی که توبه کنند و ایمان آورده و عمل صالح انجام دهند پس اینها خدا گناهانشان را به حسنات تبدیل خواهد کرد!! و خدا بخشنده ی مهربان است.

در ادعیه وارده هم این تعبیر را می بینیم : یا مبدل السیئات بالحسنات!

در روایتى از پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) هم مى خوانیم : 

« روز قیامت که مى شود بعضى از افراد را حاضر مى کنند خداوند دستور مى دهد گناهان صغیره او را به وی عرضه کنید و کبیره ها را بپوشانید، به او گفته مى شود تو در فلان روز فلان گناه صغیره را انجام دادى ، و او به آن اعتراف مى کند، ولى قلبش از کبائر ترسان و لرزان است!

در اینجا هر گاه خدا بخواهد به او لطفى کند دستور مى دهد بجاى هر «سیئه» «حسنه اى» به او بدهید، عرض مى کند پروردگارا! من گناهان مهمى داشتم که آنها را در اینجا نمى بینم .

ابو ذر مى گـوید: در این هنـگـام پـیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) تبسم کرد که دندانهایش آشکار گـشت سـپـس این آیه را تلاوت فرمود فاولئک یبدل الله سیئاتهم حسنات » - تفسیر نمونه ذیل آیه -


آیا این تعابیر چراغ سبز برای گناه و گنهکار نیست؟!

گناهان اگه قراره با توبه و اصلاح تبدیل به حسنات بشن، پس هرچه طرف گناه بیشتری داشته باشه در نهایت ثواب بیشتری عائدش خواهد شد؟!


جواب: نکته ظریفی در این تعابیر نهفته است که اغلب از آن غفلت می ورزیم:

درست است انسان هر مقدار گناهش بیشتر باشه از امتیاز ذکر شده در آیه بهره بیشتری خواهد برد و اینچنین به فرد انگیزه برای بازگشت می دهد، اما کار وی به همان میزان برای توبه و اصلاح سخت تر از دیگرانی خواهد بود که گناهان کمتری دارند و فلسفه آن امتیاز چیزی جز این نیست!

آری همان خدا که آن آیه را فرموده است در آیه 10 روم ، نیز فرموده است: 

ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاءُوا السُّوأَى أَنْ کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِئُونَ 

عاقبت افرادى که اعمال بد انجام مى دهند به اینجا منتهى شد که آیات خدا را تکذیب کردند و مورد استهزاء قرار دادند!!

+ تفسیر دیگری هم ذیل آیه مورد بحث بیان گردیده که خالی از وجه نیست:

هنـگـامى که انسان توبه مى کند و ایمان به خدا مى آورد دگرگونى عمیقى در سراسر وجودش پـیدا مى شود، و به خاطر همین تحول و انقلاب درونى سیئات اعمالش در آینده تبدیل به حسنات مى شود، اگـر در گـذشته مرتکب قتل نفس مى شد در آینده دفاع از مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد، و اگر زناکار بود بعدا عفیف و پاکدامن مى شود و این توفیق الهى را در سایه ایمان و توبه پیدا مى کند - تفسیر نمونه - (پس آیه ناظر به بعد توبه هست، نه گناهان قبل)

سؤال یکی از دوستان (همین الان)

پنجشنبه, ۲۰ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۸ ق.ظ

ممکنه پیامبر دروغ بگه مگه؟؟؟؟

سلام. سوال داشتم.دیروز خوندم هر کسی شب اول رمضان سوره یس و نصر و بخونه همیشه شاد و فلان و این چیزاست.عینه جملشو بخواین براتون میارم.ولی من بشدت بی خود و بی جهت الان حالم بده.چرا؟؟؟؟؟

================================

سلام.

ماهت مبارک.

هر که این سوره ها رو بخونه...

میگن: «  هر کی درسشو بخونه آینده درخشانی خواهد داشت » 
کدوم خوندن رو میگن؟!

اگه مضامین این سوره ها رو توجهی بهش داشته باشی بله اون حالتی که وعده داده ند براتون حتما محقق میشه: 
ایجاد حسی معنوی که همراه خواهد بود با آرامش و نشاط.

اگر جز این باشه فرمود: لاخیر فی قرائة لیس فیها التدبر - خیری نیست در قرائتی که پشت بندش فکر و اندیشه نباشه! -

دکتر که رفتین؟ میگه اگه این نسخه رو بخوری حالت خوب میشه اما می خوری و نمیشه!! 
چون شرایط دیگری هم در کنارش لازم بود رعایت بشه و نشده! چون اونجوری که باید به اون نسخه عمل می کردی نکردی! 
حتی کسی به بیماری مشابه شما ممکنه جواب گرفته باشه و شما نه ، چرا که شرایط جسمی و روحی افراد در تأثیر آن نقش بسزایی خواهند داشت...

+
گفتن "هر"کس.نگفتن عالم و فلان که؟
==================
جواب: هر کس ، کس به کی میگن؟ بخونه خوندن مال کیه؟
در خود همین تعابیر عقل و فهم خواننده لحاظ شده هرچند قرائت خالی قران هم بی اثر نیست اما اثر کاملش برا کسی ست که با توجه می خوانه.
همین قران بر مشرکین هم خوانده می شد اما حتی برا بعضی تیرگی مضاعف به دنبال داشت... 

رمضان = سوزاندن ( ماه سوزاندن بر شما مبارک )

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۰۵ ب.ظ


 یَاءَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمْ الْصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ (183) سوره بقره -


ترجمه :

اى کسانى که ایمان آورده اید! روزه بر شما مقرّر گردید، همانگونه که بر کسانى که پیش از شما بودند مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگار شوید.


نکته ها:

O تقوى ، به معناى خویشتن دارى از گناه است . 

بیشتر گناهان ، از دو ریشه غضب و شهوت سرچشمه مى گیرند. و روزه ، جلوى تندى هاى این دو غریزه را مى گیرد و لذا سبب کاهش فساد و افزایش تقواست.

O به نظر مفسّران و دانشمندان علوم قرآنى ، آیاتى که با خطاب (یا ایّها الّذین آمنوا) شروع شده اند، در مدینه نازل شده و جزء آیات مدنى مى باشند. فرمان روزه نیز همچون دستور جهاد و پرداخت زکات در سال دوّم هجرى صادر گردیده است .



آثار و برکات روزه:

O تقوى و خداترسى ، در ظاهر و باطن ، مهم ترین اثر روزه است .

 روزه ، یگانه عبادت مخفى است . نماز، حج ، جهاد، زکات و خمس را مردم مى بینند، امّا روزه دیدنى نیست .

روزه ، اراده انسان را تقویت مى کند. کسى که یک ماه نان وآب وهمسر خود را کنار گذاشت ، مى تواند نسبت به مال وناموس دیگران خود را کنترل کند.

روزه ، باعث تقویت عاطفه است . کسى که یک ماه مزه ى گرسنگى را چشید، درد آشنا مى شود ورنج گرسنگان را احساس ودرک مى کند.

رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: روزه ، نصف صبر است.

روزه ى مردمان عادّى ، همان خوددارى از نان و آب و همسر است ، امّا در روزه خواص علاوه بر اجتناب از مفطرات ، اجتناب از گناهان نیز لازم است ، و روزه ى خاصّ الخاص علاوه بر اجتناب از مفطرات و پرهیز از گناهان ، خالى بودن دل از غیر خداست.

روزه ، انسان را شبیه فرشتگان مى کند، فرشتگانى که از خوردن و آشامیدن و شهوت دورند.

O رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمودند: 

هرکس ماه رمضان را براى خدا روزه بدارد، تمام گناهانش بخشیده مى شود!

چنانکه در حدیث قدسى نیز آمده است که خداوند مى فرماید: 

(( الصوم لى و اَنَا اَجزى به )) روزه براى من است و من آن را پاداش مى دهم .

اهمیّت روزه به قدرى است که در روایات پاداش بسیارى از عبادات را همچون پاداش روزه دانسته اند.

هرچند که روزه بر امّت هاى پیشین نیز واجب بوده ، ولى روزه ى ماه رمضان ، مخصوص انبیاء بوده است و در امّت اسلامى ، روزه رمضان بر همه واجب شده است.

از رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمود: 

براى هر چیز زکاتى است و زکات بدنها، روزه است.


پیام ها:

1خطابِ زیبا، گامى براى تاءثیر گذارى پیام است . (یا ایّها الّذین آمنوا)

در حدیثى از تفسیر مجمع البیان مى خوانیم : لذّت خطاب (یا ایّها الّذین آمنوا) سختى روزه را آسان مى کند. اگر والدین بخواهند که فرزندشان به سخنانشان گوش دهند، باید آنان را زیبا صدا زنند.


2 - از شیوه هاى تبلیغ آن است که دستورات مشکل ، آسان جلوه داده شود. این آیه مى فرماید: فرمان روزه مختص شما مسلمانان نیست ، در امّت هاى پیشین نیز این قانون بوده است . و عمل به دستورى که براى همه امّت ها بوده ، آسان تر از دستورى است که تنها براى یک گروه باشد. (کما کُتب على الّذین من قبلکم )


3 - قرآن ، فلسفه بعضى احکام همچون روزه را بیان داشته است . زیرا اگر مردم نتیجه ى کارى را بدانند، در انجام آن نشاط بیشترى از خود نشان مى دهند. (لعلّکم تتّقون )


 اءَیَّاماً مَعْدُودَاتٍ فَمَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَّرِیْضاً اءَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ اءَیَّامٍ اءُخَرَ وَ عَلَى الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ فِدْیَةٌ طَعَامُ مِسْکِینٍ فَمَنْ تَطَوَّعَ خَیْراً فَهُوَ خَیْرٌ لَهُ وَاءَنْ تَصُومُواْ خَیْرٌ لَّکُمْ إِنْکُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (184) بقرة -


ترجمه :

چند روزى معدود (روزه بر شما مقرّر شده است )، ولى هر کس از شما بیمار یا در سفر باشد، پس (به همان ) تعداد از روزهاى دیگر (را روزه بگیرد) و بر کسانى که طاقت روزه ندارند (همچون بیماران مزمن و پیرمردان و پیرزنان )، لازم است کفّاره اى بدهند، مسکینى را اطعام کنند. و هر کس ‍ به میل خود بیشتر نیکى کند (وبیش از مقدار واجب ، طعام بدهد)، براى او بهتر است ، ولى اگر (آثار روزه را) بدانید، (مى فهمید که ) روزه گرفتن ، برایتان بهتر است . (و هرگز به روزه خوارى معذوران ، غبطه نمى خوردید.)


نکته ها:

O یکى از معانى باب اِفعال در زبان عربى ، سلب است . مثلا کلمه ((عُجْمه )) به معناى گنگى است ، وقتى به باب افعال مى رود و ((اِعجام )) مى شود، به معناى از بین بردن گنگى است . در این آیه نیز کلمه (یُطیقونه ) به معناى سلب طاقت و توان است .

 O تسلیم فرمان خدا بودن ، ارزش است . اگر دستور روزه گرفتن داد، باید روزه گرفت و اگر حکم به افطار کرد، باید روزه را شکست .

در مجمع البیان آمده است : 

گروهى از اصحاب پیامبر حتّى در حال سفر روزه گرفته و مایل نبودند که روزه خود را بشکنند!!!

 رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله آنان را گناهکار خواندند.

امام صادق علیه السّلام فرمود: 

اگر کسى در سفر روزه بگیرد، من بر جنازه ى او نماز نمى گزارم !!

در تفسیر قرطبى نیز آمده است که رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله در سفر از مدینه به مکّه در ماه رمضان ، آب خواستند، آنگاه ظرف آب را بر سر دست گرفتند تا مردم ببینند و سپس از آب میل فرمودند.

به هر حال اگر مسافر یا مریضى روزه گرفت ، روزه اش باطل و باید قضاى آنرا به جا آورد.

امام صادق علیه السّلام فرمودند: 

حتّى اگر مادرى نسبت به شیر کودک یا جنین نگرانى داشت ، باید روزه خود را افطار نماید و این نشانه ى رأفت خداوند است.


پیام ها:

1 - اسلام براى هر فرد در هر شرایطى ، قانون مناسب دارد. در این آیه ، حکم مسافران ، بیماران و سالمندان بیان شده است . (فمن کان منکم مریضا او على سفر)

2 - شرایط نباید فلسفه کلّى حکم و آثار و منافع آنرا تماماً از بین ببرد. اگر انسان مریض یا مسافر در شرایطى نمى تواند روزه بگیرد، باید در ایام دیگرى قضا کند تا از منافع روزه برخوردار شود. (فعدة من ایّام اُخر)

3 - قصد سفر، به تنهایى مانع روزه نیست ، در سفر بودن لازم است . (على سفر)

4 - قضاى روزه ، زمان خاصّى ندارد. (فعدة من ایام اُخر)

5 - توانایى ، شرط تکلیف است . (على الّذین یطیقونه )

6 - تغذیه ى فقرا، در متن احکام جاسازى شده است . (طعام مسکین )

7 - عباداتى سبب رشد و قرب است که با علاقه و رغبت باشد. (فمن تطوّع )

8 - دستورات الهى بگونه اى است که حداقل را بر همه واجب کرده است و بیش از آن را به اختیار انسان مى گذارد. در این آیه سیر کردن یک گرسنه واجب ، ولى بیش از آن به عنوان عمل مستحبّى در اختیار خود انسان است . (فمن تطوع خیرا فهو خیر له )

9 - انجام دستورات خداوند، آثار خوبى دارد که به خود انسان باز مى گردد نه خدا. (ان تصوموا خیر لکم )


 شَهْرُ رَمَضَانَ اَلَّذِى اءُنْزِلَ فِیهِ الْقُرْءَانُ هُدىً لِّلنَّاسِ وَبَیِّنَتٍ مِنَ الْهُدَى وَالْفُرْقَانِ فَمَنْ شَهِدَ مِنْکُمْ الْشَّهْرَ فَلْیَصُمْهُ وَمَنْ کَانَ مَرِیْضاً اءَوْ عَلَى سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ اءَیَّامٍ اءُخَرَ یُرِیدُ اللّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَلاَ یُرِیدُ بِکُمُ الْعُسْرَ وَلِتُکْمِلُواْ الْعِدَّةَ وَلِتُکَبِّرُواْ اللّهَ عَلَى مَا هَدَیکُم وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (185) بقرة -


ترجمه :

(روزه در) ماه رمضان ؛ ماهى است که قرآن در آن نازل شده است . (و قرآن کتابى است که ) هدایتگر مردم همراه با دلائل روشنِ هدایت و وسیله تشخیص حقّ از باطل است ، پس هر کس از شما که این ماه را دریابد، باید روزه بگیرد.

و آنکس که بیمار یا در سفر باشد، روزهاى دیگرى را به همان تعداد روزه بگیرد.

خداوند براى شما آسانى مى خواهد و براى شما دشوارى نمى خواهد (این قضاى روزه ) براى آن است که شماره مقرّر روزها را تکمیل کنید وخدا را بر اینکه شما را هدایت کرده ، به بزرگى یاد کنید، باشد که شکرگزار گردید.


نکته ها:

O ((رمضان )) از ماده ((رَمض )) به معناى سوزاندن است . البتّه سوزاندنى که دود و خاکستر به همراه نداشته باشد. وجه تسمیه این ماه از آن روست که در ماه رمضان ، گناهان انسان سوزانده مى شود.

O ماه رمضان ، ماه نزول قرآن مى باشد و تنها ماهى است که نامش در قرآن آمده و شب قدر نیز در این ماه است .

در تفسیر برهان از پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله نقل شده است که فرمودند: 

تمام کتاب هاى آسمانى ، در ماه رمضان نازل شده اند.

ماه رمضان ، بهترین ماه خدا است .

 آن حضرت در جمعه آخر ماه شعبان ، خطبه مفصلى در عظمت ماه رمضان ایراد کرده اند که در بعضى از تفاسیر وکتب روایى آمده است. 

همچنین در صحیفه سجادیه ، امام سجاد علیه السّلام در وداع ماه رمضان مناجات جان سوزى دارند.

O اسلام دین آسان و بناى آن بر سهولت و عدم سخت گیرى است . هر کس مریض یا مسافر بود روزه نگیرد و قضاى آن را انجام دهد. اگر وضو گرفتن مشکل است ، تیمّم را جایگزین مى کند. اگر ایستادن در نماز مشکل است ، اجازه ى نشسته نماز خواندن را مى دهد. که این قانون به نام ((قاعده لاحرج )) در فقه مشهور است .



رمضان ماه مهمانى خدا

O در رمضان ، مؤمنان با کارت (یا ایّها الّذین آمنوا کُتب علیکم الصّیام ) به میهمانى خداوند دعوت شده اند، و این میهمانى ویژگى هایى دارد:

1 میزبان ، خداوند است و میهمانان را شخصاً دعوت کرده است .


2 وسیله پذیرایى ، شب قدر، نزول قرآن ، فرود آمدن فرشتگان ، استجابت دعا، لطافت روح ، و دورى از دوزخ است .


3 زمان پذیرایى ، ماه رمضان است که به گفته ى روایات ، اوّل آن رحمت ، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است .


4 چگونگى پذیرایى ، شب قدر به گونه اى است که در آن نیاز یک سال میهمانان تأمین مى شود و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن مى گردد.


5 غذاى این ماه ، غذاى روح است که براى رشد معنوى لازم است ، نه غذاى جسم . لطف غذاى این مهمانى ، آیات قرآن است که تلاوت یک آیه آن در ماه رمضان همچون تلاوت تمام قرآن در ماه هاى دیگر است .


این میهمانى هیچ سنخیّتى با میهمانى هاى دنیوى ندارد.

+ خداوندِ عالِم و غنى و خالق و باقى و عزیز و جلیل ، میزبان انسان هاى جاهل و فقیر و فانى و مخلوق و ذلیل مى شود و مى گوید: من دعایتان را مستجاب مى کنم و براى هر نفسى که در ماه رمضان مى کشید، پاداش تسبیحى عطا مى کنم.


آداب مهمانى

O در وسائل الشیعه براى اخلاق روزه دار در ضمن روایت مفصلى مى خوانیم : 

روزه دار از دروغ ، گناه ، مجادله ، حسادت ، غیبت ، مخالفت با حقّ، فحش و سرزنش و خشم ، طعنه و ظلم و مردم آزارى ، غفلت ، معاشرت با فاسدان ، سخن چینى و حرام خوارى ، دورى کند و نسبت به نماز، صبر، و صداقت، و یاد قیامت، توجّه خاصّ داشته باشد.

شرط حضور در این مهمانى ، فقط تحمّل گرسنگى نیست . در حدیث آمده است : 

آن کس که از اطاعت رهبران آسمانى ، سرباز زند ویا در مسائل خانوادگى و شخصى با همسر خود بدرفتار و نامهربان باشد ویا از تأمین خواسته هاى مشروع او خوددارى کند و یا والدین از او ناراضى باشند، روزه او قبول نیست وشرایط این ضیافت را به جاى نیاورده است .

O روزه گرچه فوائد ومنافع طبّى از قبیل دفع وبرطرف شدن مواد زاید بدن در اثر گرسنگى را دارد، امّا سحرخیزى ولطافت روح واستجابت دعا در ماه رمضان چیز دیگرى است ومحروم واقعى کسى است که از این همه خیر وبرکت محروم باشد.


پیام ها:

1 -  ارزش رمضان ، به نزول قرآن است . ارزش انسان ها نیز مى تواند به مقدارى باشد که قرآن در آنها نفوذ کرده باشد. (الّذى اُنزل فیه القرآن )

2 - هدایت ، داراى مراحلى است : یک مرحله ى عمومى است ؛ (هدى للناس ) و یک مرحله ى خاصّ است . (وبیّنات من الهدى )

3 - وجوب روزه ، بعد از یقین به حلول ماه رمضان است . (فمن شهد منکم فلیصمه )

4 - قضاى روزه بر مریض و مسافر واجب است . (فعدة من ایام اُخر)

5 - روزه ى قضا، مشروط به زمان خاصّى نیست . (ایّام اُخر)

6 - احکام خداوند بر اساس آسانى و مطابق طاقت انسان است . (یرید بکم الیسر)

7 - عسر وحرج ، واجبات را از دوش انسان برمى دارد. (لایرید بکم العسر)

8 - روزه ى قضا باید به تعداد روزهایى باشد که عذر داشته است . (لتکملوا العدة )

9 - هدایت و توفیق انجام عبادات ، از طرف خداست . تکبیر، نشان بزرگداشت خدا و عدم توجّه به خود و دیگران است . (لتکبّروا اللّه على ما هداکم )

10 - روزه ، زمینه ساز هدایت انسان و سپاسگزارى اوست . (لتکبّروا اللّه على ما هداکم و لعلّکم تشکرون )


منبع:

تفسیر نور

اگه شما جای اینا بودین، چه حسی داشتین؟!

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ق.ظ

رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا (66) وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا (67) أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا (68) أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا (69) سوره مبارکه اسراء -

66 - پـروردگارتان کسى است که کشتى را در دریا براى شما به حرکت در مى آورد تا از نعمت او بهره مند شوید، او نسبت به شما مهربان است .

67 - و هنگامى که در دریا ناراحتى به شما برسد همه کس را جز او فراموش خواهید کرد، اما هنگامى که شما را به خشکى نجات دهد روى مى گردانید، و انسان کفران کننده است !.

68 - آیا از این ایمن هستید که در خشکى (با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد یا طوفانى از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان کند) سپس حافظ (و یاورى ) براى خود نیابید؟!

69 - یا اینکه ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند و تندباد کوبنده اى بر شما بفرستد و شما را بخاطر کفرتان غرق کند، حتى کسى که خونتان را مطالبه نماید پیدا نکنید.


+ شخصى منکر خدا، از امام صادق علیه السلام دلیلى بر اثبات خدا مى خواست ، حضرت پرسید: 

آیا تاکنون سوار کشتى شده اى که دچار حادثه شود؟ 

گفت : آرى ، یک بار در سفرى دریایى کشتى ما متلاشى شد و من بر تخته پاره اى سوار شدم . 

امام پرسید: آیا در آن هنگام ، دل تو متوجّه قدرتى بود که تو را نجات دهد؟ !

گفت : آرى 

فرمود: همان قدرت غیبى « خدا » ست .

- تفسیر نور ذیل آیه -

_________________________________________________

بعدا نوشت:

یا فاطمة الزهراء در مطلب اگه شما جای اینا بودین، چه حسی داشتین؟! 
من چند وقتیه سعی کردم خودمو عادت بدم هر جا ترسیدم اسم خدا رو بگم 
احتمالا اینجام اسم خدا رو میگفتم البته بعد یه جیغ بنفش شاید -_- 
 پاسخ توسط محمد * شـــــــــورگشتی * در ۱۵ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۵
نمیشه دقیقا ترسیمش کرد اما میشه کمک به ایجاد این حس بکنیم!!
حسی که به روح خفته انسانی میتونه شلاق بزنه و اونو به خودش بیاره.

اقیانوسی متلاطم که کرانه های اون معلوم نیست!
هر چه چشم کار می کنه آب است و آب
کشتی غرق میشه...
صدای ضجه و ناله بلنده...
انسان به هرچه دم دستش میاد چنگ میندازه ...
اما یواش یواش از این نیروهای مادی قطع امید می کنه...
در میان آب مثل پر کاهی بالا و پائین میره و آب شور دریا خودش رو به سر و صورت اون می کوبه که مگه راهی به حلقوم او پیدا کنه...
انسان ناامید نیست...
که اگر بود دست و پا نمی زد!!!!
همین دست و پا زدن او یعنی به یک نیرویی که میتونه در بحرانی ترین شرایط به دادش برسه، ایمان داره ( اسمش رو میذارن توحید فطری...)
دست به دامن او میشه ...
و خدای سراسر مهر هم دست رد به سینه ش نمی زنه...
اما این انسان کفور که در دل اقیانوس چشمم بیدار شده بود به مجرد رسیدن به خشکی شروع می کنه به فراموشی آنچه بین او و خداش گذشت...
و این حکایت من وشماست در سختی های زندگیمون...

+ الهی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا

فرمول پیدا کردن سریع جزء های قرآن

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

یه فرمول جالب براتون آوردم که میدونم خیلی بدردتون میخوره...

تاحالا شده لازم بشه بدونین هر جزء قرآن تو صفحه چنده؟؟؟!


خب حالا من بهتون میگم😊


فرض کنیم میخوایم جزء ۸ رو ببینیم از کدوم صفحه شروع میکنه

از ۸ یه عدد کم میکنیم میشه ۷ 

حالا ۷ رو ضرب در ۲ میکنیم میشه ۱۴

اون ۲ رو میزاریم بغل ۱۴ 

میشه :

۱۴۲

پس جزء ۸ از صفحه ۱۴۲ شروع میشه

به همین راحتی😊


حالا یکی دیگه رو امتحان کنیم

جزء ۲۱

20=21-1

40=2×20

۴۰۲

پس جزء ۲۱ از صفحه ۴۰۲ شروع میشه...

خوب بود!؟؟


سرِ جزءخوانی قرآن در ماه مبارک رمضان ما رو هم دعا بفرمائین.😊🌹


حالا راستی راستی فهمیدین علتش چیه؟!

حل معما: 

این نیست مگر به این جهت که جزء اول به خط عثمان طه 21 صفحه ای ست و دیگر جزء های قرآن 20 صفحه ای.

یعنی غیر جزء دوم که صفحه 22 شروع میشه هر 20 عدد که به اون اضافه کنین شروع جزء بعدی ست بنابراین اینجور هم میشه سریع به اول هر جزء دست پیدا کرد ( با حداکثر یک آیه تخلف) 

جزء2: ص 22

جزء3: ص 42

جزء4 : ص 62

جزء5 : ص 82

جزء6: ص102

جزء7 ص 122

و ...


+ ( نکته: کتابت جزء آخر قران هم به خط عثمان طه 22 صفحه شده است بنابراین سی جزء قرآن با عدد 604 پایان می پذیرد)

17717000=1 ؛ شدنى ست؟!!

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ق.ظ

مدت زمان روز و شب ، و ماه و سال به شرائط اقلیمى و اوضاع کرات بستگى دارد.

به همین لحاظ ممکن است یک روز در کره اى معادل چندین روز کره دیگر باشد.


چنانکه یک سال در نپتون معادل 164 سال زمین، یک سال پلوتون معادل 249 سال کره زمین است (یعنى نپتون در هر 164 سال و پلوتون در هر 249 سال یکبار به دور خورشید مى چرخد. به عبارت دیگر طول یک روز در نپتون معادل 164 روز زمین ، و طول یک روز پلوتون 249 برابر روز زمین است.)

 

همچنین یک سال عطارد معادل 88 شبانه روز، و یک سال زهره معادل 125 شبانه روز زمین مى باشد (یعنى عطارد در مدت 88 روز، و زهره در مدت 125 روز به دور خورشید مى گردد. در حالى که زمین در هر 365 روز یک بار گرد خورشید مى چرخد.)


حتى در همین کره زمین ، مدت زمان شب و روز در نقاط مختلف ، اختلاف فاحشى دارد. چنانکه در قطب شمال و جنوب ، مدت زمان شب و روز تقریباً 6 ماه است (یعنى یک روز در قطب به اندازه 180 روز در منطقه استوائى مى باشد.)


شایان ذکر است که روز کره ماه ، معادل 15 روز کره زمین است .


بنابر این هیچ استبعادى ندارد در قیامت با تغییر نظام جهان و پیدایش اوضاع وشرائط جدید، طول یک روز به اندازه پنجاه هزار سال دنیا باشد.

تَعرُجُ المَلئِکَةُ وَالرُّوحُ اِلَیهِ فى یَومٍ کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَةٍ - سوره معارج / آیه 4 -
فرشتگان و روح به سوى خدا بالا مى روند در روزى که مقدار آن 50 هزار سال است.

(1 روز= 50000 سال، هر سال قمری هم 354 و خورده ای روز که بگیریم میشه: هفده میلیون و هفتصدو هفده هزار روز !!! )


و این امر با تغییر نظام آفرینش کاملا امکان عقلى دارد، و قابل انکار و مورد شبهه و تردید نیست .

قرآن کریم بر این مطلب تصریح دارد که این زمین و آسمان در روز قیامت به زمین و آسمان دیگرى مبدل مى گردد. یَومَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَیْرَ الاَْرْضِ وَ السَّمواتُ - سوره ابراهیم / آیه 48 -


منبع:

کشکول جبهه - با اندکی تصرف -

از همه چیــــــــــــــز ...

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ق.ظ

معترضانه گفت:

قرآن می گوید:

وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (89) سوره نحل -

و ما این کتاب (آسمانى ) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است ، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است .

از من در کجای قرآن سخن گفته؟!

گفتند:

در کنار علماء !!! آنجا که می فرماید:

... قُلْ هَلْ یَسْتَویَ الّذینَ یَعْلَمونَ وَالّذینَ لا یَعْلْمون إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (9) سوره زمر -

بـگـو آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند! یکسانند؟ تنها صاحبان مغز متذکر مى شوند!!

________________________


وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ... - سوره اعراف آیه 145 -


نکته:

از تعبیر من کل شى ء موعظة چنین استفاده مى شود که همه مواعظ و اندرزها و مسائل لازم در الواح موسى (علیه السلام ) نبود، زیرا می گوید از هر چیزى ، اندرزى براى او نوشتیم!

و این به خاطر آن است که آئین موسى (علیه السلام ) آخرین آئین و شخص ‍ موسى (علیه السلام ) خاتم انبیاء نبود، و مسلما در آن زمان به مقدار استعداد مردم ، احکام الهى نازل گشت ، ولى هنگامى که مردم جهان به آخرین مرحله از تعلیمات انبیاء رسیدند، آخرین دستور که شامل همه نیازمندیهاى مادى و معنوى مردم بود نازل گردید.


و از اینجا روشن میشود اینکه در بعضى از روایات در زمینه ترجیح مقام على (علیه السلام ) بر مقام موسى (علیه السلام ) آمده است که على (علیه السلام ) آگاه به همه قرآن بود و در قرآن بیان همه چیز آمده است ( نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء ) در حالى که در تورات بخشى از این مسائل آمده ، طبق همین مطلب است - تفسیر نمونه ذیل آیه -

___________________________


وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (89) سوره نحل -

و ما این کتاب (آسمانى ) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است ، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است .


توجه:

 قرآن بیانگر همه چیز است .
از مهمترین مباحثى که در آیات فوق به میان آمده تبیان کل شى ء بودن قرآن است .

(تبیان ) (به کسر (ت ) یا فتح آن ) معنى مصدرى دارد، یعنى بیان کردن و از این تعبیر با توجه به وسعت مفهوم ( کل شى ء) به خوبى مى توان استدلال کرد که :


در قرآن ، بیان همه چیز هست ، ولى با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسان سازى است که براى تکامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مى شود که منظور از همه چیز : تمام امورى است که براى پیمودن این راه لازم است ، نه اینکه قرآن یک دائرة المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضى و جغرافیائى و شیمى و فیزیک و گیاه شناسى و مانند آن در آن آمده است.


هر چند قرآن یک دعوت کلى به کسب همه علوم و دانشها کرده که تمام دانشهاى یاد شده و غیر آن در این دعوت کلى جمع است.

به علاوه گاه گاهى به تناسب بحثهاى توحیدى و تربیتى ، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است.

ولى با این حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهائى قرآن را تشکیل مى دهد، همان مساله انسان سازى است ، و در این زمینه چیزى را فروگذار نکرده است .


گاهى انگشت روى جزئیات این مسائل گذارده و تمام ریزه کاریها را بیان مى کند (مانند احکام نوشتن قراردادهاى تجارتى و اسناد بدهکارى که در طولانى ترین آیه قرآن یعنى آیه 282 سوره بقره طى 18 حکم ! بیان شده است ).


و گاهى مسائل حیاتى انسان را به صورتهاى کلى و کلى تر مطرح مى کند، مانند همین آیه بعدی: ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى (90) سوره نحل - : خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان مى دهد و شما را از هر گونه زشتى و منکر و ستم ، نهى مى کند.


وسعت این مفاهیم مانند وسعت مفهوم وفاى به عهد در آیه (ان العهد کان مسئولا - اسراء آیه 34) و (وفاى به عقد) در آیه اوفوا بالعقود (مائده آیه 1) و (لزوم اداء حق جهاد) در آیه (و جاهدوا فى الله حق جهاده ) (حج آیه 78) و (اقامه قسط و عدل ) در آیه (لیقوم الناس بالقسط) (حدید آیه 45) و (توجه به نظم در تمام زمینه ها) در آیه و السماء رفعها و وضع المیزان الا تطغوا فى المیزان و اقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان (سوره الرحمن 7 - 8 - 9) و (خوددارى از هر گونه فساد در روى زمین ) در آیه (و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها) (اعراف آیه 85) و (دعوت به تدبر و تفکر و تعقل ) که در بسیارى از آیات قرآن وارد شده است ، و امثال این برنامه هاى انسان شمول که مى تواند راهگشا در همه زمینه ها باشد، دلیل روشنى است بر اینکه در قرآن بیان همه چیز هست .


حتى فروع این دستورهاى کلى را نیز بلاتکلیف نگذارده ، و مجرائى که باید از آن مجرا این برنامه ها تبیین شود بیان کرده و مى گوید: و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا: (آنچه پیامبر به شما دستور مى دهد اجرا کنید و آنچه شما را از آن نهى مى کند باز ایستید) (حشر آیه 7).


هر قدر انسان در اقیانوس بیکرانه قرآن ، بیشتر شناور شود و به اعماق آن براى استخراج گوهرهاى برنامه هاى سعادت بخش ، فروتر رود، عظمت این کتاب آسمانى و شمول و جامعیت آن آشکارتر مى شود.

و درست به همین دلیل آنها که در زمینه این برنامه ها دست نیاز به این سو و آن سو، دراز مى کنند، مسلما قرآن را نشناخته اند، و آنچه خود دارند، از بیگانه تمنا مى کنند.

این آیه علاوه بر اینکه اصالت و استقلال تعلیمات اسلام را در همه زمینه ها مشخص مى کند بار مسئولیت مسلمانان را سنگین تر مى گرداند، و به آنها مى گوید:

با بحث مستمر و پیگیر در قرآن ، هر چه را لازم دارید از آن استخراج کنید.


در روایات اسلامى مخصوصا روى جامعیت قرآن به مناسبت همین آیه و مانند آن بسیار تاکید شده است .

از جمله در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم :

ان الله تبارک و تعالى انزل فى القرآن تبیان کل شى ء حتى و الله ما ترک شیئا تحتاج الیه العباد، حتى لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا، انزل فى القرآن ، الا و قد انزله الله فیه :

(خداوند در قرآن هر چیزى را بیان کرده است ، به خدا سوگند چیزى که مورد نیاز مردم بوده است کم نگذارده ، تا کسى نگوید اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مى شد، آگاه باشید همه نیازمندیهاى بشر را خدا در آن نازل کرده است! ).


در حدیث دیگرى از امام باقر (علیهالسلام ) مى خوانیم :

ان الله تبارک و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا انزله فى کتابه و بینه لرسوله (صلى الله علیه و آله و سلم ) و جعل لکل شى ء حدا، و جعل علیه دلیلا یدل علیه ، و جعل على من تعدى ذلک الحد حدا:

(خداوند متعال چیزى را که مورد نیاز این امت است در کتابش فرو گذار نکرده ، و براى رسولش تبیین نموده است ، و براى هر چیزى حدى قرار داده ، و دلیل روشنى براى آن نهاده ، و براى هر کسى که از این حد تجاوز کند، حد و مجازاتى قائل شده است ).


حتى در روایات اسلامى اشاره روشنى به این مساله شده که علاوه بر ظاهر قرآن و آنچه توده مردم و دانشمندان از آن مى فهمند، باطن قرآن نیز اقیانوسى است که بسیارى از مسائلى که فکر ما به آن نمى رسد در آن نهفته است ، این بخش از قرآن ، علم خاص و پیچیده اى دارد که در اختیار پیامبر و اوصیاى راستین او است ، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم:

ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فى کتاب الله عز و جل و لکن لا تبلغه عقول الرجال :

(تمام امورى که حتى دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطه اى در قرآن دارد ولى عقل و دانش مردم به آن نمى رسد).

عدم دسترسى عموم به این بخش که آنرا مى توان تشبیه به وجدان ناخود آگاه آدمى کرد، هرگز مانع از آن نخواهد بود که بخش ‍ خود آگاه و ظاهرش مورد استفاده همگان قرار گیرد - تفسیر نمونه ذیل آیه -

اهل یقین باش و عبادت نکن !

سه شنبه, ۲۸ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۵:۱۸ ب.ظ

وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ (99) حجر -

از بعضى از صوفیه نقل شده که آیه فوق را دستاویزى براى ترک عبادت قرار داده و گفته اند :

« آیه مى گوید: عبادت کن تا زمانى که یقین فرا رسد!! بنابراین بعد از حصول یقین نیازى به عبادت نیست!!! »

جواب:

اولا معروف و مشهور در میان مفسران این است که منظور از یقین در اینجا « مرگ » است.

به دلیل :

- در سوره مدثر آیه 46 و 47 از قول دوزخیان مى خوانیم : و کنا نکذب بیوم الدین حتى اءتانا الیقین (ما همواره روز رستاخیز را تکذیب مى کردیم تا اینکه یقین فرا رسید. ) که یقین به معنی مرگ آمده است.

( به این جهت مرگ ، یقین نامیده شده که: 1 - مرگ امری مسلم است ، و انسان در هر چیز شک کند در مرگ نمى تواند تردید به خود راه دهد. 2 - و یا اینکه به هنگام مرگ پرده ها کنار مى رود و حقایق در برابر چشم انسان آشکار مى شود، و حالت یقین براى او پیدا مى گردد)

پس آیه می گوید: همواره او را بندگى کن تا یقین - لحظه مرگ- فرا رسد (و اعبد ربک حتى یاتیک الیقین ).

2 - مخاطب به این سخن ، پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) است ، و مقام یقین پیامبر بر همگان محرز است.

آیا کسى مى تواند ادعا کند که ایشان داراى مقام یقین از نظر ایمان نبوده است؟! پس یقین در آیه به معنای دیگری ست!

- تواریخ متواتر نشان مى دهد که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) تا آخر ساعات عمرش عبادت را ترک نگفت و على (علیه السلام ) در محراب عبادت کشته شد، و همچنین سایر امامان .


ثانیاً : بر فرض که یقین به معنی خودش باشد ، اگر گفتیم : « نردبان بگذار تا دستت به شاخه بالاى درخت برسد » معنایش این نیست که هرگاه دستت به شاخه رسید، نردبان را بردار! چون سقوط مى کنى !!

کسى هم که از عبادت جدا شد، مثل کسى است که از آسمان سقوط کند؛ (فکانّما خرّ من السماء) 

پس نمی شود در هیچ زمانی عبادت را ترک کرد و کسانى که یقینا به یقین رسیده اند مانند: رسول خدا و امامان معصوم ، لحظه اى از عبادت دست برنداشتند.

بنابراین مراد آیه : بیان آثار عبادت است نه تعیین محدوده ى عبادت( یقین نتیجه عبادت است، نه انتهای عبادت)


+ و من اضافه می کنم  ثالثاً : کسی که به یقین رسید اصلا آیا می تواند عبادت را ترک گوید؟!! یعنی یقین او خواهد گذاشت؟! بله ادعا سهل و آسان است .

برگرفته از :
تفسیر نمونه ذیل آخرین آیه حجر
و تفسیر نور ذیل آیه 21 بقره

این ؛ آن

چهارشنبه, ۲۲ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۱۹ ب.ظ

این: اشاره به نزدیک

آن : اشاره به دور


قرآن 

هم این است :

إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یَهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ ... اسراء آیه 9

چون در دامن توست!


و هم آن !! :

ذَلِکَ الْکِتَابُ لَا رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِلْمُتَّقِینَ بقره آیه 2 

چون مقامش بسیار بالا و والاست!!


چقدر قدردان این نعمت بزرگ الهی هستیم ؟!

وَقَالَ الرَّسُولُ یَارَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا فرقان آیه 30 

این گوشت را نخورید...

سه شنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۶:۵۶ ب.ظ

أکل لحم الأخ میتاً

خوردنِ گوشتِ برادرِ مرده


این توصیفی ست که خداوند متعال از « غیبت » دارد.

توصیفی پر معنا و شگفت...

وَلَا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ... - حجرات آیه 12 -

توجه به کلمه کلمه آن ، در شناخت بهتر غیبت و عظمت این تعبیر ما را یاری خواهد کرد.


« غیبت » خوردن است.(أکل)

و خوردن ملازم با کم شدن.

اینکه با غیبت چه چیزی از غیبت شونده کم می گردد در ادامه بدان اشاره خواهیم کرد.


اما نکته مهم این است که از بین همه افعالی که می توانست دلالت بر کاستی بکند (مثل ضایع کردن، لگدمال نمودن، به باد دادن و...) واژه اکل (خوردن) را به کار می گیرد که:

اولا همخوانی با محل صدور غیبت دارد (هرچند غیبت منحصر به دهان و زبان نیست اما این غلبه وجود دارد) و در کنار آن، احساس واقعی بودن این توصیف هم به انسان دست می دهد.

به علاوه جدای از اثرات غیبت بر غیبت شونده، از تأثیرات بسیار مخرّب آن بر غیبت کننده هم پرده بر می دارد!!

آری این خاصیت خوردنی هاست که جذب خورنده شده و در ساختمان روح و جسم او تأثیرات متناسب با خودش را خواهد گذاشت.

تأثیرات غیبت بر غیبت کننده از قبیل: بی تفاوتی تدریجی نسبت به خوب و بد مسلمین، ایجاد فاصله بین او و دیگران، تثبیت روحیه عیب جویی و عیب پراکنی، فراهم شدن زمینه برای بی آبرویی خود او و ...


« غیبت » خوردن گوشت است. (أکل اللحم)

آن چیزی که در غیبت از غیبت شونده کم می شود چیزی نیست جز آبروی او!

آبرویی که جزء مهمی از وجود اوست و خداوند با تعبیر « لحم » به این جزءیّت، صورت محسوس و ملموس تری می بخشد تا بندگانش را اینچنین به اهمیت حفظ و صیانت از آبروی دیگران بخواند!

هستند کسانی بلکه اکثریت جامعه چنینند که حاضرند شدیدترین لطمات به جسم آنها وارد گردد، اما آبروی آنها در معرض کمترین تهدیدی قرار نگیرد.

معروف است که ترور شخصیت از ترور شخص مهمتر است و بیراه نگفته اند.


« غیبت » خوردن گوشت برادر است. (أکل لحم الأخ)

تعبیری که سخت انسان را از ارتکاب این رذیله دور کرده و در صورت ارتکاب، زمینه توبه و برگشت او را فراهم می آورد.

آیا می دانی کسی که با غیبت تو متضرر شد، غریبه نبود؟! بلکه برادر تو بود؟!

برادری که سربلندی او سربلندی تو ، و سرشکستگی او سرشکستگی خود تو محسوب میشود؟!

انما المؤمنون اخوة


« غیبت » خوردن گوشت برادر مرده است! (أکل لحم الأخ میتا)

مرده خصیصه اش این است که نمی بیند، قدرت دفاع ندارد، برای هر بی سر و پایی امکان جسارت به او فراهم است!

غیبت هم چون در غیاب فرد است چنین چیزی است.

به علاوه این تعبیر برای نشان دادن زشتی حقیقت غیبت بسیار تعبیر گیرا و تأثیرگذاری می تواند باشد.

خوردن گوشت برادر - بلکه انسان - به خودی خود و به قدر کافی مشمئز کننده هست، حالا خوردن گوشت مرده برادر چطور حالتی دارد؟! در حالی که انسان به مردار حلال گوشت حتی نزدیک هم نمی شود.

لذا می فرماید: فکرهتموه همه شما از اینچنین خوراکیی تنفر دارید!! پس چرا از غیبت که صورت برزخی اش چیزی جز این نیست، پروا نمی کنید؟!


در پایان به روایتی که بیانگر اهمیت غیبت در ادیان توحیدی ست، اشاره می نمائیم:

 و أوحى الله تعالى إلى موسى ع من مات تائبا من الغیبة فهو آخر من یدخل الجنة و من مات مصرا علیها فهو أول من یدخل النار - مجموعةورام ج : 1 ص : 116 -

خداوند متعال به موسی (ع) وحی فرستاد که:

هر کس بمیرد در حالی که از غیبت هایش توبه کرده باشد، آخر نفری خواهد بود که وارد بهشت گردد!! و اگر بمیرد در حالی که مصرّ بر غیبت است، اول کسی خواهد بود که داخل جهنم گردد!!

قوّامون (به بهانه روز مرد)

سه شنبه, ۳۱ فروردين ۱۳۹۵، ۰۱:۱۸ ب.ظ

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَاللَّاتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهْجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلَا تَبْغُوا عَلَیْهِنَّ سَبِیلًا إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا (34) نساء -


ترجمه :
مردان داراى ولایت بر زنانند از آن جهت که خدا بعضى از ایشان (مردان ) را بر بعضى (زنان ) برترى داده (قدرت بدنى ، تولیدى واراده بیشترى دارند) و از آن جهت که از اموال خود نفقه مى دهند.

پس زنانِ شایسته : فرمان بردارند، و نگهدار آنچه خدا (براى آنان ) حفظ کرده (حقوق واسرار شوهر) در غیاب اویند.

و (امّا) زنانى که از سرپیچى آنان بیم دارید، پس (نخست ) آنان را موعظه کنید و (اگر مؤثّر نشد) در خوابگاه از آنان دورى کنید و (اگر پند وقهر اثر نکرد) آنان را بزنید (وتنبیه بدنى کنید).

پس اگر اطاعت شما را کردند، بهانه اى بر آنان (براى ستم وآزار) مجویید. همانا خداوند بزرگوار و بزرگ مرتبه است .


نکته ها :
O ((قَوّام )) به کسى گفته مى شود که تدبیر و اصلاح دیگرى را بر عهده دارد.

O ((نشوز)) از ((نشز)) به معناى زمین بلند وبه سرکشى وبلندپروازى نیز گفته مى شود.

O شرط سرپرستى و مدیریّت : لیاقت ، تأمین و اداره زندگى است. و به این جهت ، مردان نه تنها در امور خانواده - بلکه در امور اجتماعى ، قضاوت و جنگ نیز - بر زنان مقدّمند (بما فضّل اللّه ... و بما انفقوا) و به این خاطر نفرمود: ((قوّامون على ازواجهم ))، زیرا که مسئله ى زوجیّت مخصوص زناشویى است و خدا این برترى را مخصوص خانه قرار نداده است .

O گرچه برخى زنان در توان بدنى یا درآمد مالى برترند، ولى در قانون و برنامه باید عموم را مراعات کرد، نه افراد نادر را !

...
O وقتى راههاى مسالمت آمیز سود نبخشید، یا باید دست از انجام وظیفه کشید، یا باید در صورت تأثیر نداشتن موعظه و قهر، خشونت به خرج داد؟!

به گفته ى روانشناسان : بعضى افراد، حالت مازوشیسم (آزار طلبى) پیدا مى کنند که تنبیه مختصر بدنى ، برایشان همچون مرهم است!!

در تنبیهات بدنى هم ، اسلام سفارش کرده که نباید به مرحله ى کبودى جسم یا زخمى شدن بدن برسد!!

به علاوه ، مرد متخلّف هم گاهى توسط قاضى تنبیه بدنى مى شود!! (تنبیه مخصوص به زن نیست)

O رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود: کتک شما نباید به نحوى باشد که اثر آن در جسم زن نمودى داشته باشد!! یا کتک نشانه خودنمایى و اظهار قدرت مرد باشد! که زهره چشمى بگیرد. ((ضرباً غیر مبرّج ))

O امام صادق علیه السّلام فرمودند: نشوز زن آن است که در فراش ‍(همبستر شدن ) از شوهر تبعیت نکند و مقصود از ((اضربوهنّ)) زدن با چوب مسواک و شبیه آن است!! زدنى که از روى رفق و دوستى باشد!!


پیام ها
1- در یک اجتماع دو نفرى هم ، یکى باید مسئول و سرپرست باشد!! مدیر خانه مرد است . (الرّجال قوّامون على النساء)

2- در اداره امور زندگى باید تعقّل و تدبیر، بر احساسات و عواطف حاکم باشد. (الرّجال قوّامون على النساء)

3- نظام حقوقى اسلام با نظام تکوین و آفرینش هماهنگ است! حقّ مدیریّت مرد، به خاطر ساختار جسمى و روحى اوست . (الرّجال قوّامون على النساء)

4- برترى هاى طبیعى فضل الهى است . (بما فضّل اللّه )

5- هزینه زندگى ، بر عهده مرد است . (بما انفقوا)

6- قانونگذار باید در وضع قانون ، به تفاوت هاى طبیعىِ زن و مرد در آفرینش توجه داشته باشد!! (الرّجال قوّامون ... بما فضّل اللّه )

7- نشانه شایستگى زن اطاعت و تواضع او نسبت به شوهر است . (قانتات )

8- نشانه همسر شایسته ، حفظ خود در غیاب شوهر است . (حافظات للغیب )

9- اطاعت زن از شوهر و حفظ حقوق وى ، مشروط به تأمین زندگى او از سوى مرد است . (بما انفقوا...فالصالحات قانتات حافظات )

10- علاج واقعه را قبل از وقوع باید کرد. پیش از آنکه زن ناشزه شود، چاره اى بیندیشید. (تخافون نشوزهنّ)

11- مرد هیچ حقّى در آزار همسر مطیع خود ندارد. (فان اطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً)

12- سه مرحله «موعظه» ، «ترک هم خوابى» ، «تنبیه» براى مطیع کردن زن است . پس اگر از راه دیگرى زن مطیع مى شود، مرد حقّ برخورد ندارد!! جمله ى (فان اطعنکم ) نشانه آن است که هدف اطاعت است گرچه از طریق دیگرى باشد.

13- «تواضع زن» ضعف نیست ، ارزش است . (فالصالحات قانتات )

14- نشانه ى همسر شایسته: رازدارى ، حفظ مال و آبرو و ناموس شوهر در غیاب اوست . (فالصالحات ... حافظات للغیب )

15- برخورد با منکرات باید گام به گام و مرحله به مرحله باشد. (موعظه... قهر... تنبیه) (فعظوهنّ واهجروهنّ...)

16- تا موعظه مؤ ثر باشد، قهر و خشونت ممنوع ؛ و تا قهر و جدایى موقت اثر کند، تنبیه بدنى ممنوع است . (فعظوهنّ واهجروهنّ... واضربوهنّ)

17- برخورد خشن و تنبیه ، تنها براى انجام وظیفه است ، نه انتقام و کینه و بهانه . (فان اطعنکم فلاتبغوا علیهن )

18- برترى مردان ، نباید سبب غرور شود، چون خدا از همه برتر است . (ان اللّه کان علیاً کبیراً)

19- توجّه به برترى خداوند، کلید تقوى و پرهیز از ستم بر همسران است . (ان اللّه کان علیاً)

- تفسیر نور -

___________________________________________________________

تکمیل بحث از تفسیر نمونه:

(مردان سرپرست و نگهبان زنان هستند) (الرجال قوامون على النساء).
مقصود از این تعبیر استبداد و اجحاف و تعدى نیست!!

بلکه منظور رهبرى واحد منظم با توجه به مسؤ ولیتها و مشورتهاى لازم است .
این مسأله در دنیاى امروز بیش از هر زمان روشن است که اگر هیأتى (حتى یک هیئت دو نفرى ) مأمور انجام کارى شود حتما باید یکى از آن دو «رئیس» و دیگرى «معاون یا عضو» باشد وگرنه هرج و مرج در کار آنها پیدا مى شود! - سرپرستى مرد در خانواده نیز از همین قبیل است -

و این موقعیت به خاطر وجود خصوصیاتى در مرد است مانند ترجیح قدرت تفکر او بر نیروى عاطفه و احساسات (به عکس زن که از نیروى سرشار عواطف بیشترى بهره مند است ) و دیگرى داشتن بنیه و نیروى جسمى بیشتر که با اولى بتواند بیندیشد و نقشه طرح کند و با دومى بتواند از حریم خانواده خود دفاع نماید.
به علاوه تعهد او در برابر زن و فرزندان نسبت به پرداختن هزینه هاى زندگى ، و پرداخت مهر و تأمین زندگى آبرومندانه همسر و فرزند، این حق را به او مى دهد که وظیفه سرپرستى به عهده او باشد.

...

ناگفته پیدا است که سپردن این وظیفه به مردان نه دلیل بالاتر بودن شخصیت انسانى آنها است و نه سبب امتیاز آنها در جهان دیگر، زیرا آن، صرفا بستگى به تقوى و پرهیزگارى دارد. همانطور که شخصیت انسانى یک معاون از یک رئیس ممکن است در جنبه هاى مختلفى بیشتر باشد اما رئیس براى سرپرستى کارى که به او محول شده از معاون خود شایسته تر است .

ایامتان به کام

«لقمان» چگونه «حکیم» شد؟!

سه شنبه, ۲۴ فروردين ۱۳۹۵، ۰۶:۰۸ ب.ظ

در حدیثى که از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده چنین مى خوانیم :

حقا اقول لم یکن لقمان نبیا، و لکن کان عبدا کثیر التفکر، حسن الیقین ، احب الله فاحبه و من علیه بالحکمة ...

به حق مى گویم که لقمان پیامبر نبود، ولى بنده اى بود که بسیار فکر میکرد، ایمان و یقینش عالى بود، خدا را دوست مى داشت ، و خدا نیز او را دوست داشت ، و نعمت حکمت بر او ارزانى فرمود... .


در بعضى از روایات آمده است که شخصى به لقمان گفت :

مگر تو با ما شبانى نمى کردى؟!

در پاسخ گفت :

آرى چنین است .

سؤال کننده پرسید:

پس از کجا اینهمه علم و حکمت نصیب تو شد؟!!

در پاسخ گفت :

1- قدر الله  2 - و اداء الامانة  3 - و صدق الحدیث  4 - و الصمت عما لا یعنینى :

این به خواست خدا بود ، و اداء امانت کردن ، و راستگوئى ، و سکوت در برابر آنچه به من مربوط نبود!


در ذیل روایتى که در بالا از پیامبر گرامى اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل کردیم نیز چنین آمده است :

روزى لقمان در وسط روز براى استراحت خوابیده بود، ناگهان ندائى شنید که:

اى لقمان ! آیا مى خواهى خداوند تو را خلیفه در زمین قرار دهد که در میان مردم به حق قضاوت کنى؟!
لقمان در پاسخ آن ندا گفت :

اگر پروردگارم مرا مخیر کند، راه عافیت را مى پذیرم و تن به این آزمون بزرگ نمى دهم ! ولى اگر فرمان دهد فرمانش را به جان پذیرا مى شوم ، زیرا مى دانم اگر چنین مسئولیتى بر دوش من بگذارد حتما مرا کمک مى کند و از لغزشها نگه مى دارد.
فرشتگان - در حالى که آنها را نمى دید - گفتند:

اى لقمان براى چه ؟!
گفت :

براى اینکه داورى در میان مردم سخت ترین منزلگاه ها و مهمترین مراحل است ، و امواج ظلم و ستم از هر سو متوجه آن است!! اگر خدا انسان را حفظ کند شایسته نجات است و اگر راه خطا برود از راه بهشت منحرف شده است! کسى که در دنیا سر به زیر و در آخرت سربلند باشد بهتر از کسى است که در دنیا سربلند و در آخرت سر به زیر باشد! و کسى که دنیا را بر آخرت برگزیند به دنیا نخواهد رسید و آخرت را نیز از دست خواهد داد!
- فرشتگان از منطق جالب لقمان در شگفتى فرو رفتند -

لقمان این سخن را گفت و به خواب فرو رفت ، و خداوند نور حکمت در دل او افکند، هنگامى که بیدار شد زبان به حکمت گشود!

...

امام صادق (ع) :

به خدا سوگند، حکمتى که به لقمان از سوى پروردگار عنایت شده بود، به خاطر نسبت و مال و جمال و جسم او نبود بلکه او مردى بود که در انجام فرمان خدا قوى و نیرومند بود، از گناه و شبهات اجتناب مى کرد، ساکت و خاموش بود با دقت مى نگریست بسیار فکر مى کرد، تیزبین بود، و هرگز در (آغاز) روز نخوابید و در مجالس (به رسم مستکبران ) تکیه نمى کرد، و رعایت آداب را کاملا مى نمود، آب دهن نمى افکند، با چیزى بازى نمى کرد، و هرگز در حال نامناسبى دیده نشد... هیچگاه دو نفر را در حال نزاع ندید مگر اینکه آنها را با هم صلح داد، و اگر سخن خوبى از کسى مى شنید حتما ماخذ آن سخن و تفسیر آن را سؤ ال مى کرد، با فقیهان و عالمان بسیار نشست و برخاست داشت ... به سراغ علومى مى رفت که بتواند به وسیله آن بر هواى نفس چیره شود، نفس ‍ خود را با نیروى فکر و اندیشه و عبرت مداوا مى نمود، و تنها به سراغ کارى مى رفت که به سود (دین یا دنیاى ) او بود، در امورى که به او ارتباط نداشت هرگز دخالت نمى کرد، و از این رو خداوند حکمت را به او ارزانى داشت .


-تفسیر نمونه ذیل أیه 12 سوره لقمان وَلَقَدْ آتَیْنَا لُقْمَانَ الْحِکْمَةَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ وَمَنْ یَشْکُرْ فَإِنَّمَا یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ حَمِیدٌ (12) -

قلیل اندر قلیل

سه شنبه, ۱۷ فروردين ۱۳۹۵، ۰۵:۳۰ ب.ظ

وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ (103)

...

وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَهُمْ مُشْرِکُونَ (106)

- سوره مبارکه یوسف -

و اکثر مردم - هرچند اصرار داشته باشی - ایمان نمی آورند!!

...

و اکثر آنها که ایمان می آورند ، ایمانشان شرک آلود است!!


>>  ما جزء اکثریت اول نباشیم، آیا تضمینی هست جزء اکثریت دوم نباشیم؟؟؟!!!

____________________________________________________________________________________________


+ بیانی از تفسیر نمونه ذیل آیه 106:

« ایمان تنها این نیست که انسان اعتقاد به وجود خدا داشته باشد بلکه:

یک موحّد خالص کسى است که غیر از خدا، معبودى به هیچ صورت در دل و جان او نباشد!!

گفتارش براى خدا، اعمالش براى خدا، و هر کارش براى او انجام پذیرد!!

قانونى جز قانون خدا را به رسمیت نشناسد!

و طوق بندگى غیر او را بر گردن ننهد!

و فرمانهاى الهى را خواه مطابق تمایلاتش باشد یا نه ، از جان و دل بپذیرد!

و بر سر دو راهیهاى خدا و هوى ، همواره خدا را مقدم بشمرد!

این است ایمان خالص از هر گونه شرک : «شرک در عقیده، شرک در سخن، شرک در عمل»

و راستى اگر بخواهیم حساب دقیقى در این زمینه بکنیم ، موحدان راستین و خالص و واقعى ، بسیار اندکند! »


+ این بحث وقتی اهمیت بیشتری پیدا می کند که آیه سوم را هم بدان ضمیمه کنیم:

إِنَّ اللَّهَ لَا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مَا دُونَ ذَلِکَ لِمَنْ یَشَاءُ وَمَنْ یُشْرِکْ بِاللَّهِ فَقَدِ افْتَرَى إِثْمًا عَظِیمًا (48) نساء -

خداوند (هرگز) شرک را نمى بخشد!!!  و پائین تر از آن را براى هر کس بخواهد (و شایسته بداند) مى بخشد، و آن کس که براى خدا، شریکى قرار دهد، گناه بزرگى مرتکب شده است .

اولیـــــــــــــــــــــــــاءالله

پنجشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۳:۵۵ ب.ظ

أَلَا إِنَّ أَوْلِیَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (62) یونس -

آگاه باشید اولیاء (و دوستان ) خدا نه ترسى دارند و نه غمگین مى شوند.


براى فهم دقیق محتواى این سخن باید معنى (اولیاء) به خوبى شناخته شود.

(اولیاء) جمع (ولى ) در اصل از ماده (ولى یلى ) گرفته شده که به معنى « نبودن واسطه میان دو چیز » و « نزدیکى و پى در پى بودن آنها » است ، به همین دلیل به هر چیزى که نسبت به دیگرى قرابت و نزدیکى داشته باشد، خواه از نظر مکان یا زمان یا نسب و یا مقام ، (ولى ) گفته مى شود.

استعمال این کلمه به معنى (سرپرست ) و (دوست ) و مانند اینها نیز از همین جا است .


بنابراین اولیاء خدا کسانى هستند که میان آنان و خدا حائل و فاصله اى نیست ، حجابها از قلبشان کنار رفته ، و در پرتو نور معرفت و ایمان و عمل پاک ، خدا را با چشم دل چنان مى بینند که هیچگونه شک و تردیدى به دلهایشان راه نمى یابد، و به خاطر همین آشنائى با خدا که وجود بى انتها و قدرت بى پایان و کمال مطلق است ، ماسواى خدا در نظرشان کوچک و کم ارزش و ناپایدار و بى مقدار است .

کسى که با اقیانوس آشنا است ، قطره در نظرش ارزشى ندارد و کسى که خورشید را مى بیند نسبت به یک شمع بى فروغ بى اعتنا است .


و از اینجا روشن مى شود که چرا آنها ترس و اندوهى ندارند:

زیرا خوف و ترس معمولا از احتمال فقدان نعمتهائى که انسان در اختیار دارد و یا خطراتى که ممکن است در آینده او را تهدید کند، ناشى مى شود، همانگونه که غم و اندوه معمولا نسبت به گذشته و فقدان امکاناتى است که در اختیار داشته است.

اولیاء و دوستان راستین خدا از هرگونه وابستگى و اسارت جهان ماده آزادند، و « زهد » به معنى حقیقیش بر وجود آنها حکومت مى کند، نه با از دست دادن امکانات مادى جزع و فزع مى کنند و نه ترس ‍ از آینده در این گونه مسائل افکارشان را به خود مشغول مى دارد.


بنابراین (غمها) و (ترسهائى ) که دیگران را دائما در حال اضطراب و نگرانى نسبت به گذشته و آینده نگه مى دارد در وجود آنها راه ندارد.

...


خلاصه اینکه غم و ترس در انسانها معمولا ناشى از روح دنیاپرستى است ، آنها که از این روح تهى هستند، اگر غم و ترسى نداشته باشند بسیار طبیعى است .


این بیان استدلالى مساله بود و گاهى همین موضوع به بیان دیگرى که شکل عرفانى دارد به این صورت عرضه مى شود.

اولیاى خدا آنچنان غرق صفات جمال و جلال او هستند و آنچنان محو مشاهده ذات پاک او مى باشند که غیر او را به دست فراموشى مى سپردند، روشن است در غم و اندوه و ترس و وحشت حتما نیاز به تصور فقدان و از دست دادن چیزى و یا مواجهه با دشمن و موجود خطرناکى دارد، کسى که غیر خدا در دل او نمى گنجد و به غیر او نمى اندیشد و جز او را در روح خود پذیرا نمى شود، چگونه ممکن است غم و اندوه و ترس و وحشتى داشته باشد.


از آنچه گفتیم این حقیقت نیز آشکار شد که :

منظور: غمهاى مادى و ترسهاى دنیوى است ، و گرنه دوستان خدا وجودشان از خوف او مالامال است ، ترس از عدم انجام وظائف و مسئولیتها، و اندوه بر آنچه از موفقیتها از آنان فوت شده ، که این ترس و اندوه جنبه معنوى دارد و مایه تکامل وجود انسان و ترقى او است ، به عکس ترس و اندوههاى مادى که مایه انحطاط و تنزل است .


...

در ذیل آیات فوق روایات جالبى از ائمه اهلبیت (علیهم السلام ) وارد شده است که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم :


1 - امیرمؤمنان على (علیه السلام ) آیه الا ان اولیاء الله... را تلاوت فرمود و سپس از یاران خویش سؤال کرد:

مى دانید (اولیاء الله ) چه اشخاصى هستند؟

عرض کردند: اى امیرمؤمنان! شما خودتان بفرمائید که آنان کیانند:

امام فرمود:

هم نحن و اتباعنا فمن تبعنا من بعدنا طوبى لنا، و طوبى لهم افضل من طوبى لنا، قالوا یا امیر المؤ منین ما شاءن طوبى لهم افضل من طوبى لنا؟ السنا نحن و هم على امر؟ قال لا، انهم حملوا ما لم تحملوا علیه ، و اطاقوا ما لم تطیقوا!:

« دوستان خدا » ما و پیروان ما که بعد از ما مى آیند هستند.

خوشا به حال ما، و بیشتر از آن خوشا به حال آنها !!

بعضى پرسیدند چرا بیشتر از ما؟ مگر ما و آنها هر دو پیرو یک مکتب نیستیم؟! و کارمان یک نواخت نمى باشد؟!

فرمود: نه ، آنها مسئولیتهائى بر دوش دارند که شما ندارید و تن به مشکلاتى مى دهند که شما نمى دهید!!


2 - در کتاب (کمال الدین ) از ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام ) نقل شده که فرمود:

طوبى لشیعة قائمنا المنتظرین لظهوره فى غیبته ، و المطیعین له فى ظهوره ، اولئک اولیاء الله الذین لا خوف علیهم و لا هم یحزنون :

خوشا بحال پیروان امام قائم که در غیبتش (با خودسازى ) انتظار ظهورش را مى کشند، و به هنگام ظهورش مطیع فرمان اویند، آنها اولیاى خدا هستند همانها که نه ترسى دارند و نه غمى.


3 - یکى از دوستان امام صادق (علیه السلام ) نقل مى کند که امام (علیه السلام ) فرمود:

پیروان این مکتب در لحظات آخر عمر چیزهائى مى بینند که چشمشان با آن روشن مى شود.

راوى مى گوید من اصرار کردم چه چیز مى بینند؟

و این سخن را بیش از ده بار تکرار کردم ولى در هر بار امام تنها به این جمله قناعت مى کرد که (مى بینند) ...

در آخر مجلس رو به سوى من کرد و مرا صدا زد فرمود:

مثل اینکه اصرار دارى بدانى چه چیز را مى بینند؟ گفتم آرى قطعا!...

سپس ‍ گریستم .

امام به حال من رقت کرد و گفت:

آن دو را مى بینند!

اصرار کردم کدام دو نفر؟!

فرمود: پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و على (علیه السلام ) را!

هیچ انسان با ایمانى چشم از جهان نمى پوشد مگر اینکه این دو بزرگوار را خواهد دید که به او بشارت مى دهند.

سپس فرمود این را خداوند در قرآن بیان کرده ، سؤ ال کردند در کجا و کدام سوره؟!

فرمود: در سوره یونس آنجا که مى گوید: الذین آمنوا و کانوا یتقون لهم البشرى فى الحیاة الدنیا و فى الاخرة .

به مضمون همین روایت ، روایات دیگرى نیز داریم .

...

برگرفته از: تفسیر نمونه ذیل آیه.


+

4 - على علیه السّلام فرمود: انّ اللّه اخفى ولیّه فى عباده فلاتستصغرنّ عبداً من عبیداللّهِ فربّما یکونُ ولیّه وانتَ لاتعلم :

خداوند ولىّ خود را میان مردم پنهان کرده است، پس هرگز مسلمانى را تحقیر نکنید، شاید او از اولیاى خدا باشد!! - تفسیر نور ذیل آیه -


مجلس عقدی بود!

گفتم :

برا سلامتی و خوشبختی همه جوونا مخصوصا عروس و داماد، رحم الله من ... ( یه پیرمردی فهمید چی میخوام بگم و شروع کرد به بال بال زدن و لب گزیدن و اشاره کردن که نگو نگو !!! ، و من بی اعتنا به همه این تلاشها ادامه دادم: ) قرء الفاتحة مع الاخلاص و مع الصلوات !!


بعضی فکر می کنند « فاتحه اخلاص » مال مرده هاست!!

و نه ؛ هیچ ارتباطی بین این دو سوره با مرگ و میر و این حرفا نیست!


از این به بعد به عیادت مریض هم رفتین براش فاتحه اخلاص بخوانین!!!

( البته من خودم دیگه نمی خونم! نه تو عقد نه هم عیادت!! چون نیاز به توضیح داره و خیلی جاها این فرصت ایجاد نمیشه و تنها برداشت منفی مخاطب است که باقی میمونه!)


« فاتحه » یعنی خود سوره حمد! چون قرآن مجید با این سوره افتتاح شده ، میگن « فاتحه » . کاملش « فاتحة الکتاب » است.

« اخلاص » یعنی سوره « قل هو الله احد » که چون این سوره خداوند متعال را به درستی توصیف میکنه و از ناشایسته ها منزهش می سازه اخلاصش گویند. اسم دیگرشم توحیده.


پس «فاتحه» و «اخلاص» نه مرگ و میر و نکبت! که یعنی زندگی و سلامتی و برکت !


به عنوان نمونه به روایات زیر توجه فرمائین:

سمعت أبا جعفر علیه السلام یقول: من لم یبرئه سورة الحمد وقل هو الله أحد لم یبرئه شئ، وکل علة تبرئها هاتین السورتین- بحارالانوار ج 89 ص 234 -

از امام باقر(ع) شنیدم که می گفت:

هر ناخوش احوالی را که حمد و اخلاص بهبودی اش نبخشد ، چیز دیگری چنین نکند!!! و این دو سوره بر هر درد و مرضی شفایند!


قال رسول الله صلى الله علیه وآله لجابر بن عبد الله: یا جابر ألا اعلمک أفضل سورة أنزلها الله فی کتابه ؟ قال: فقال جابر: بلى بأبی أنت وامی یا رسول الله علمنیها، قال: فعلمه الحمدلله ام الکتاب قال: ثم قال له: یا جابر ألا اخبرک عنها ؟ قال: بلى بأبی أنت وامی فأخبرنی قال: هی شفاء من کل داء، إلا السام یعنی الموت - بحارالانوار ج 89 ص 237 -

پیامبر(ص) به جابر :

 آیا بافضیلت ترین سوره ای را که خداوند در کتابش نازل کرده ، تعلیمت دهم؟

جابر: پدر و مادرم فدایت تعلیمم دهید.

پس حمد ( فاتحه ) را یادش داده ، فرمود:

آیا خبرت دهم از عظمت آن؟

جابر: بله پدر و مادرم فدایتان.

فرمود: آن شفاء هر دردی ست ، بجز مرگ!!


و در مورد سوره توحید پـیغمبر اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

« کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد خواندن سوره قل هو الله احد را بعد از هر نماز ترک نکند، چرا که هر کس آن را بخواند خداوند خیر دنیا و آخرت را براى او جمع مى کند، و خودش و پدر و مادر و فرزندانش را مى آمرزد. » - تفسیر نمونه ذیل تفسیر این سوره -


از روایت دیـگرى استفاده مى شود که:

« خواندن این سوره (اخلاص) به هنگام ورود به خانه روزى را فراوان مى کند و فقر را دور مى سازد » - تفسیر نمونه ذیل تفسیر این سوره -


پس خوشبختی خودتونم : الفاتحه مع الاخلاص

در حدیث معروفى مى خوانیم که پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:

شیبتنى سورة هود: سوره هود مرا پیر کرد!!


راز این سخن چیست؟!

از ابن عباس در تفسیر این حدیث چـنین نقل شده که:

ما نزل على رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آیة کان اشد علیه و لا اشق من آیة « فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ وَمَنْ تَابَ مَعَکَ وَلَا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ - آیه 112 این سوره -

هیچ آیه اى بر پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) شدیدتر و دشوارتر از آیه فَاسْتَقِمْ کَمَا أُمِرْتَ... - آیه 112 هود - نازل نشده است !!


در روایت دیـگـرى مى خوانیم :

هنـگـامى که آیه فوق نازل شد پـیامبر فرمود: ( شمروا، شمروا، فما رُئِى ضاحکادامن به کمر بزنید!! دامن به کمر بزنید!! (که وقت کار و تلاش است ) و از آن پس پیامبر هرگز خندان دیده نشد!! ).


دلیل آن هم روشن است ، زیرا چـهار دستور مهم در این آیه وجود دارد که هر کدام بار سنگینى بر دوش انسان مى گذارد.


از همه مهمتر، فرمان به استقامت است ( استقامت که از ماده قیام گرفته شده از این نظر که انسان در حال قیام بر کار و تلاش خود تسلط بیشترى دارد، استقامت که به معنى طلب قیام است یعنى در خود آنچنان حالتى ایجاد کن که سستى در تو راه نیابد، چه فرمان سخت و سنگینى ( فَاسْتَقِمْ )

استقامت در راه تبلیغ و ارشاد کن ، استقامت در طریق مبارزه و پیکار کن ، استقامت در انجام وظائف الهى و پیاده کردن تعلیمات قرآن کن .

همیشه بدست آوردن پـیروزی ها کار نسبتا آسانى است ، اما نـگه داشتن آن بسیار مشکل آنهم در جامعه اى آنـچـنان عقب افتاده و دور از عقل و دانش در برابر مردمى لجوج و سرسخت ، و در میان دشمنانى انبوه و مصمم ، و در طریق ساختن جامعه اى سالم و سر بلند و با ایمان و پیشتاز، استقامت در این راه کار ساده اى نبوده است .


دستور دیگر اینکه این استقامت باید تنها انگیزه الهى داشته باشد و هر گونه وسوسه شیطانى از آن دور بماند، یعنى بدست آوردن بزرگترین قدرتهاى سیاسى و اجتماعى ، آن هم براى خدا! ( کَمَا أُمِرْتَ )


سوم : مسأله رهبرى کسانى است که به راه حق برگشتند و آنها را هم به استقامت واداشتن ( وَمَنْ تَابَ مَعَکَ )


چـهارم : مبارزه را در مسیر حق و عدالت ، رهبرى نمودن و جلوگیرى از هر گونه تجاوز و طغیان .

زیرا بسیار شده است که افرادى در راه رسیدن به هدف نهایت استقامت را به خرج مى دهند اما رعایت عدالت براى آنها ممکن نیست و غالبا گرفتار طغیان و تجاوز از حد مى شوند ( وَلَا تَطْغَوْا )


آرى مجموع این جهات دست به دست هم داد و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) را آنـچـنان در زیر بار مسئولیت فرو برد که حتى مجال لبخند زدن را از او گرفت!! و او را پیر کرد!!


و به هر حال این تنها دستورى براى دیروز نبود بلکه براى امروز و فردا فرداهاى دیگر نیز هست .

امروز هم مسئولیت مهم ما مسلمانان و مخصوصا رهبران اسلامى در این چهار جمله خلاصه مى شود: استقامت - اخلاص - رهبرى مؤمنان (ایجادهمبستگی) - و عدم طغیان و تجاوز.

و بدون به کار بستن این اصول ، پـیروزى بر دشمنانى که از هر سو از داخل و خارج ما را احاطه کرده اند و از تمام وسائل فرهنگى و سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و نظامى بر ضد ما بهره گیرى مى کنند امکان پذیر نمى باشد.


و از این روست که امام صادق (علیه السلام ) فرمود:

کسى که این سوره را بنویسد و با خود داشته باشد، خداوند نیروى فوق العاده اى به او خواهد داد! و کسى که آن را به همراه داشته باشد و با دشمن بجنگد بر او پیروز و غالب مى شود! تا آنجا که هر کس او را ببیند از او مى ترسد!!!

گـر چـه افراد ظاهر بین و راحت طلب از اینگونه احادیث چنین برداشت مى کنند که فقط بودن خط و نقش قرآن با انسان براى رسیدن به این هدفها کافى است ، ولى روشن است که منظور از داشتن اینها با خود آن است که همـچـون یک دستورالعمل و برنامه زندگى همراه داشته باشد، پیوسته این برنامه را بخواند و مو به مو اجرا کند، و مسلما چنین کار آنهمه آثار را نیز خواهد داشت.


برگرفته از:

تفسیر نمونه (آغاز سوره هود و ذیل آیه)

« خسر الدنیا و الآخرة » های قرآنی :

دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ب.ظ

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (11) حج -


ترجمه :

و از (میان ) مردم ، کسى است که خداوند را تنها با زبان مى پرستد (ایمان او در حاشیه و در مرز کفر است و با حادثه اى کوچک مى لغزد!) پس اگر خیرى به او برسد، به آن اطمینان یابد، و اگر مصیبت و آزمایشى به او رسد، دگرگون شود (و به سوى کفر رود، چنین کسانى ) هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را !!! و این خسران و زیان آشکارى است !



پیام ها :


1 ایمان بعضى ها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شیرین آن را تغییر مى دهد. (و من النّاس ...)


2 حساب عقیده و عملى که بر اساس منطق است ، از حساب فراز و نشیب هاى مادّى جداست . (دین را براى نان نخواهیم ) (فَاِن اَصابَه خَیر...)


3 انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شیرین است . (اَصابَه ... اَصابته )

4 فقر و ناملایمات وسائل آزمایشند. (اَصابته فِتنة )

5 ارتداد و بازگشت از راه خداوند، قهر شدید الهى و عذاب دوزخ را به دنبال دارد. (اِنقَلَب على وَجهه خَسِرالدّنیا و الا خره )

- تفسیر نور -

______________________________________________


در آیات گـذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه ، و رهبران گمراه کننده ، اما در آیات مورد بحث سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.

...

(ابن عباس ) و جمعى دیـگـر از مفسران پـیشین در شأن نزول این آیه چنین نقل کرده اند که :

گاهى گروهى از بادیه نشینان خدمت پیامبر مى آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائید و اموال و چـهار پـایان آنان فزونى مى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) عقیده پیدا مى کردند!

اما اگر بیمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شیطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت تمام این بدبختیها بخاطر این آئینى است که پذیرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.


قابل توجه اینکه :

قرآن در مورد « روى آوردن دنیا به این اشخاص » تعبیر به خیر مى کند، و در مورد « پـشت کردن دنیا » تعبیر به فتنه (وسیله آزمایش ) نه شرّ ؛ اشاره به اینکه این حوادث ناگوار ، شر و بدى نیست ؛ بلکه وسیله اى است براى آزمایش .


این گروه هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را و این روشنترین خسران و زیان است!


در حقیقت این گونه افراد دین را تنها از دریچه منافع مادى خود مى نگریستند و معیار و محک حقانیت آن را روى آوردن دنیا مى پـنداشتند.

 این گروه که در عصر و زمان ما نیز تعدادشان کم نیست ، و در هر جامعه اى وجود دارند، ایمانى آلوده به شرک و بت پرستى دارند منتها بت آنها : همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بدیهى است که چنین ایمان و اعتقادى سست تر از تار عنکبوت است !

...


آیه بعد به عقیده شرک آلود این گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحید و ایمان به خدا ، اشاره کرده مى گوید:

یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ (12) حج -

او جز خدا کسى را مى خواند که نه زیانى مى تواند به او برساند و نه سودى!


اگـر به راستى او خواهان منافع مادى و گـریزان از زیان است ، و به همین دلیل معیار حقانیت دین را اقبال و ادبار دنیا مى گیرید، پس چرا به سراغ بتهائى مى رود که نه امیدى به نفعشان است ، نه ترسى از زیانشان ، موجوداتى بى خاصیت و فاقد هر گونه اثر در سرنوشت انسانها؟!


آرى (این گـمراهى بسیار عمیقى است ) (ذلک هو الضلال البعید).

فاصله آن از خط صراط مستقیم آنچنان زیاد است که امید بازگشتشان به سوى حق بسیار کم است .


باز مطلب را از این فراتر برده مى گوید:

یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ (13) حج -

(او کسى را مى خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است )!

چـرا که این معبودهاى ساختگى در دنیا فکر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مى دهند! و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند !


- تفسیر نمونه -


توضیح من:

کسانی که دین و دنیایشان را به هم گره می زنند ، خسر الدنیا والاخره اند چرا که:

وقت انجام کار آخرتی از آنجا که نگاهشان متوجه دنیا و بهره های دنیوی آن است و از خلوص و نیت الهی که شرط صحت و قبولی اعمال در پیشگاه خداوند متعال است ، خالی ست، پس بالتبع از پاداش های اخروی خبری نخواهد بود.

 و وقت بهره گیری از دنیا هم چون بالاخره نیم نگاهی به آخرت و حساب و کتاب ها و مجازات آن دارند ، سبب می گردد لذت و شیرینی گناه به درستی و آنچنانی که باید و شاید به مذاقشان ننشیند و همراه و همزمان با آن ، تلخی عذاب وجدان را هم به نوعی بر جانشان احساس کنند.

البته معنای این سخن این نیست که طالبین آخرت از دنیا محروم باید باشند ، بلکه یعنی آلوده به دنیا و محبت دنیا نشده و دین را برای دنیا نخواهند. 


« درک » کجاست که میگیم: « برو به درک »

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ق.ظ

مثلی ست برای خودش:

« برو به درک ! »


 این درک کجاست؟

به نظر می رسه این مثل از آیه زیر گرفته شده باشه ( هرچند راء در ایه ساکن است و در مثل متحرک اما هردو به یک معناست! )

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا (145) نساء -

ترجمه :

قطعاً منافقان ، در پائین ترین جای دوزخ هستند! و هرگز براى آنان هیچ یاورى نمى یابى!


نکته ها :

O ((دَرک )) عمیق ترین نقطه ى دریاست ؛ به مطلبى هم که عمق آن فهمیده شود، مى گویند: درک شد.

به پله هایى که رو به پایین مى رود ((درَک )) و به پله هایى که رو به بالا مى رود ((درجه )) مى گویند ؛ همان گونه که بهشت ، درجات دارد، دوزخ هم درکات دارد.


پیام ها

1- جایگاه منافقان در دوزخ از کفّار بدتر است . (فى الدرک الاسفل )

2- دوزخ ، مراتب و درجاتى دارد. (فى الدرک الاسفل )

3- در قیامت ، راهى براى نجات منافقان نیست . (لن تجدلهم نصیراً)

4- شفاعت ، شامل حال منافقان نمى شود. (لن تجدلهم نصیراً)

- تفسیر نور -


از این آیه به خوبى استفاده مى شود که از نظر اسلام « نفاق » بدترین انواع کفر، و منافقان دورترین مردم از خدا هستند و به همین دلیل جایگاه آنها بدترین و پست ترین نقطه دوزخ است ، و باید هم چنین باشد، زیرا خطراتى که از ناحیه منافقان به جوامع انسانى مى رسد با هیچ خطرى قابل مقایسه نیست!

آنها با استفاده از مصونیتى که در پناه اظهار ایمان پیدا مى کنند، ناجوانمردانه ، و آزادانه به افراد بى دفاع حمله ور شده ، از پشت به آنها خنجر مى زنند، مسلما حال چنین دشمنان ناجوانمرد و خطرناک که در قیافه دوست آشکار مى شوند از حال دشمنانى که با صراحت اعلان عداوت کرده و وضع خود را مشخص ساخته اند بمراتب بدتر است ، در حقیقت نفاق راه و رسم افراد بى شخصیت و پست ، و مرموز و ترسو، و به تمام معنى آلوده است .


توجه :

براى اینکه روشن شود حتى این افراد فوق العاده آلوده راه بازگشت به سوى خدا و اصلاح موقعیت خویشتن دارند، اضافه مى کند:

 إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا (146) نساء -

مگر آنها که توبه کرده و اعمال خود را اصلاح نمایند (و گذشته را جبران کنند) و به دامن لطف پروردگار چنگ بزنند و دین و ایمان خود را براى خدا خالص گردانند. چنین کسانى سرانجام اهل نجات خواهند شد و با مؤمنان قرین مى گردند و خداوند پاداش عظیمى به همه افراد با ایمان خواهد داد.


نکته:

( اینها همراه مؤمنان خواهند بود، اشاره به اینکه مقام مؤمنان ثابت قدم از آنها برتر و بالاتر است ، آنها اصلند و اینها فرع ، و از پرتو وجود مؤمنان راستین نور و صفائى مى یابند )

- تفسیر نمونه -


بنابرین آنهایی هم که ما از رفتار و کردارشان رنجیده خاطر شدیم و مثل خدا از خود رانده و گفتیم : « برو به درک » مثل خدا هم راه برگشت را برایشان باز نگه داریم و بگوئیم: الا ...


دلتان بی کینه

جلوه ی تازه اى از اعجاز قرآن

جالب اینکه با گذشت زمان جلوه هاى تازه اى از اعجاز قرآن آشکار مى شود که در گذشته مورد توجه قرار نمى گرفت.

از جمله محاسبات فراوانى است که روى کلمات آیات قرآن با مغزهاى الکترونیکى انجام شده ویژگیهاى تازه اى براى کلمات و جمله بندیهاى قرآن و رابطه آن با زمان نزول هر سوره ثابت کرده است و آنچه ذیلا مى خوانید نمونه اى از آن است :

پژوهشهاى برخى از دانشمندان محقق امروز، به کشف روابط پیچیده و فورمولهاى محاسباتى بسیار دقیق منجر شده است که حیرت انگیز است!!

با یقین به این امر که چنین نظم علمى در ساختمان قرآن است ، از طریق بررسیهاى آمارى و به زبان ریاضى به کشف قواعد دقیق و فورمولهاى ریاضى و منحنیهاى کامل و سالمى توفیق یافته است که از نظر اهمیت و شناخت ، کشف نیوتن را در جاذبه ، تداعى مى کند!!

یک قرآن شناس بزرگ نقطه شروع کارش این مسأله ساده است که آیات نازل شده در مکه کوتاه است و آیات نازل شده در مدینه ، بلند .

این یک مسأله طبیعى است هر نویسنده یا سخنران ورزیده ، طول جملات و آهنگ کلمات سخنش را بر حسب موضوع سخن تغییر مى دهد:

مسائل توصیفى : جملات کوتاه ؛

و مسائل تحلیلى و استدلالى : بلند ؛

آنجا که سخن ، تحریکى و انتقادى و یا بیان اصول کلى اعتقادى است لحن شعارى مى شود و عبارات کوتاه ؛

و آنجا که شروع داستان است و بیان کلام در نتیجه گیریهاى اخلاقى و... لحن ، آرام و عبارات طولانى و آهنگ نرم .


مسائل طرح شده در مکّه از نوع اول است و مسائل طرح شده در مدینه ، از نوع دوم .

چه در مکه آغاز یک نهضت است و بیان اصول کلى اعتقادى و انتقادى ، و در مدینه یک جامعه و مسائل حقوقى و اخلاقى و قصه هاى تاریخى و نتیجه گیریهاى فکرى و علمى .

اما قرآن یک سخن گفتن طبیعى است و ناچار تابع سبک زیبا و بلیغ سخن گفتن بشر، و در نتیجه رعایت کوتاهى و بلندى آیات نیز به تناسب مفاهیم .

اما اگر قبول کنیم که این کلام در عین حال که یک کتاب است یک طبیعت نیز هست ، باید این کوتاهى و بلندى بى حساب نباشد و طبق یک قاعده دقیق علمى از آیات کوتاه آغاز کند و یکنواخت و تصاعدى رو به آیات بلند رود.

بر این اساس باید طول هر آیه اى کوتاهتر از آیه نازل شده سال بعد و بلندتر از آیه نازل شده سال پیش باشد، و اندازه این طولانى شدن اندازه هاى دقیق و حساب شده باشد، بنابراین در طول 23 سال که وحى نازل مى شده است ، باید 23 طول معدل در آیات داشته باشیم!!!

بر این قاعده مى توانیم 23 ستون داشته باشیم که همه آیات بر حسب طول در این ستونها تقسیم بندى شود، حال از کجا مى توانیم بفهمیم که این تقسیم بندیها درست است ؟

 مى دانیم که شأن نزول بعضى از آیات قرآن معلوم است برخى را روایات تاریخى معین کرده و صریحا گفته که در چه سال نازل شده است ، و برخى را از روى مفاهیم آن مى توان تعیین کرد:

مثلا آیاتى که احکامى چون تغییر قبله ، حرمت شراب ، وضع حجاب ، زکوة و خمس را بیان مى کند و آیاتى که از هجرت سخن مى گویند سال تعیین این احکام معلوم است .

با شگفتى فوق العاده مى بینیم که این آیات - که سال نزولشان معلوم است - درست در همان ستونهایى قرار مى گیرند که در این جدول از نظر معدل طول آیات ویژه هر سال فرض شده اند! (دقت کنید).

آنچه جالب تر است پیدا شدن دو سه مورد استثنائى است .

به این معنى که سوره مائده  آخرین سوره بزرگ نازل شده است ، در حالى که چند آیه از آن طبق فرمول ، باید در سالهاى اولیه نازل شده باشد. پس از تحقیق در متون تفاسیر و روایات اسلامى ، اقوال مفسران معتبرى را مى یابیم که گفته اند این چند آیه در اوایل نازل شده ، اما از نظر تدوین به دستور پیامبر در سوره مائده جاى داده شده است!!!!

به این طریق مى توان سال نزول هر آیه را از روى این ملاک ریاضى تعیین کرد و قرآن را بر حسب سال نزول نیز تدوین نمود!!!

چه سخنورى است در عالم که بتوان از روى طول عبارت ، سال اداى هر جمله اش را معین کرد؟!!!

 بخصوص که این متن کتابى نباشد که مثل یک اثر علمى یا ادبى نویسنده اش نشسته باشد و آن را در یک مدت معین ، و پیوسته ، نوشته ، و بر زبانش رفته و بویژه کتابى نباشد که نویسنده اش در یک موضوع - یا حتى زمینه تعیین شده اى - تاءلیف کرده باشد، بلکه مسائل گوناگونى است که به تدریج بر حسب نیاز جامعه و در پاسخ به سؤ الاتى که عنوان مى شود، حوادث یا مسائلى که در مسیر مبارزه طولانى مطرح مى شود، به وسیله رهبر بیان و سپس جمع آورى و تنظیم شده است .


بلکه به گفته بعضى از مفسران ، آهنگ مخصوص لغات و کلمات قرآن نیز در نوع خود معجزآسا است .

شواهد گوناگون جالبى براى این موضوع ذکر کرده اند ، از جمله جریان زیر است که براى سید قطب مفسر معروف واقع شده :

او در ذیل آیه مورد بحث چنین مى گوید:


من از حوادثى که براى دیگران واقع شده سخنى نمى گویم ، تنها حادثه اى را بیان مى کنم که براى خود من واقع شد و شش نفر ناظر آن بودند (خودم و پنج نفر دیگر).

ما شش نفر از مسلمانان بودیم که با یک کشتى مصرى ، اقیانوس اطلس را به سوى نیویورک مى پیمودیم ، مسافران کشتى 120 مرد و زن بود، و کسى در میان مسافران جز ما مسلمان نبود.

 روز جمعه به این فکر افتادیم که نماز جمعه را در قلب اقیانوس و بر روى کشتى انجام دهیم ، و ما علاوه بر اقامه فریضه مذهبى مایل بودیم یک حماسه اسلامى در مقابل یک مبشر مسیحى که در داخل کشتى نیز دست از برنامه تبلیغاتى خود بر نمى داشت ، بیافرینیم ، بخصوص که او حتى مایل بود ما را هم به مسیحیت تبلیغ کند!

ناخداى کشتى که یک نفر انگلیسى بود موافقت کرد که ما نماز جماعت را در صفحه کشتى تشکیل دهیم ، و به کارکنان کشتى نیز که همه از مسلمانان آفریقا بودند نیز اجازه داده شد که با ما نماز بخوانند، و آنها از این جریان بسیار خوشحال شدند زیرا این نخستین بارى بود که نماز جمعه بر روى کشتى انجام مى گرفت !

من (سید قطب ) به خواندن خطبه نماز جمعه و امامت پرداختم و جالب اینکه مسافران غیر مسلمان اطراف ما حلقه زده بودند و با دقت مراقب انجام این فریضه اسلامى بودند.

پس از پایان نماز گروه زیادى از آنها نزد ما آمدند و این موفقیت را به ما تبریک گفتند، ولى در میان این گروه خانمى بود که بعدا فهمیدیم یک زن مسیحى یوگسلاوى است که از جهنم تیتو و کمونیسم او، فرار کرده است !.

او فوق العاده تحت تاثیر نماز ما قرار گرفته بود به حدى که اشک از چشمانش سرازیر بود و قادر به کنترل خویشتن نبود.

او به زبان انگلیسى ساده و آمیخته با تاثر شدید و خضوع و خشوع خاصى سخن مى گفت ، و از جمله سخنانش این بود، بگوئید ببینم کشیش شما با چه لغتى سخن مى گفت (او فکر میکرد که حتما باید کشیش یا یک مرد روحانى اقامه نماز کند آنچنانکه در نزد مسیحیان است ، ولى ما بزودى به او حالى کردیم که این برنامه اسلامى را هر مسلمان با ایمانى مى تواند انجام دهد)

و سرانجام به او گفتیم که ما با لغت عربى صحبت مى کردیم .

ولى او گفت من هر چند یک کلمه از مطالب شما را نفهمیدم اما بوضوح دیدم که این کلمات آهنگ عجیبى داشت اما از این مهمتر مطلبى که نظر مرا فوق العاده بخود جلب کرد این بود که :

در لابلاى خطبه امام شما جمله هائى وجود داشت که از بقیه ممتاز بود، آنها داراى آهنگ فوق العاده مؤ ثر و عمیقى بودند آنچنان که لرزه بر اندام من مى انداخت یقینا این جمله ها مطالب دیگرى بودند، فکر مى کنم امام شما به هنگامى که این جمله ها را ادا مى کرد مملو از روح القدس شده بود!

ما کمى فکر کردیم و متوجه شدیم این جمله ها همان آیاتى از قرآن بود که من در اثناء خطبه و در نماز آنها را مى خواندم ، این موضوع ما را تکان داد و متوجه این نکته ساخت که آهنگ مخصوص قرآن آنچنان مؤ ثر است که حتى بانوئى را که یک کلمه مفهوم آنرا نمى فهمد تحت تاثیر شدید خود قرار مى دهد!!


منبع:

تفسیر نمونه ذیل آیه 38 یونس

دنیا از دید خالق دنیا

يكشنبه, ۴ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۴۲ ق.ظ

زمین خشک و خالی ست.

باران می بارد

زمین جان می گیرد!

گیاهان یکی پس از دیگری سر از دل خاک بیرون می آورند!

درختان بر لباس سبز پولک های شکوفه زده و در نسیم دل ربای بهاری می رقصند!

پرندگان از سر مستی آواز می خوانند!

زمین یکدست طراوت و شادابی ست!

منظره های دلچسب یک طرف و انواع روئیدنی های مورد نیاز انسان و چهارپایانش از طرفی دیگر، او را به سالی خوش و خرم بشارت می دهند!

ناگهان صاعقه ای ، زلزله ای ، سیلی ...

و آنچه بجا می ماند ویرانی ست و اندوه و اشک.

این تمثیلی ست که خداوند متعال از زندگی دنیا ارائه می دهد:

إِنَّمَا مَثَلُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا کَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ مِمَّا یَأْکُلُ النَّاسُ وَالْأَنْعَامُ حَتَّى إِذَا أَخَذَتِ الْأَرْضُ زُخْرُفَهَا وَازَّیَّنَتْ وَظَنَّ أَهْلُهَا أَنَّهُمْ قَادِرُونَ عَلَیْهَا أَتَاهَا أَمْرُنَا لَیْلًا أَوْ نَهَارًا فَجَعَلْنَاهَا حَصِیدًا کَأَنْ لَمْ تَغْنَ بِالْأَمْسِ کَذَلِکَ نُفَصِّلُ الْآَیَاتِ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ (24) یونس -


کودکی ست دستش تهی از علم و تجربه و مال و منال و پست و مقام

با تلاش و زحمت شروع می کند به کسب مهارتهای مختلف و به دنبال آن ، بدن حالا نیرومند شده اش را می دهد به زیر کسب وکار.

پله های ترقی را یک به یک طی می کند!

تشکیل خانواده می دهد!

خانه و ماشین و زن و فرزند و جایگاه اجتماعی

همه چیز در حال کامل شدن هست که ناگهان بانگ برآید خواجه مرد!

و از او تنها خانواده ای داغدار و سیاه پوش بجا می ماند.


خوب اگر دنیا آنچنان که خالق و تدبیر کننده آن می فرماید، چنین چیزی ست ، حق اعتراض و گله و شکایت برای مخلوقینی که آمد و رفتشان به اختیار آنها نبوده و نیست ، وجود خواهد داشت یا خیر؟ 

نه مگر این بنده ضعیفت تازه پا گرفته بود مشکلات را پشت سر گذاشته بود تازه می خواست روی آرامش ببیند و از زندگی اش بهره مند گردد که اسباب لذتش را از او گرفتی و بعد اصل وجودش را !

آیا این انصاف است؟


لذا بلافاصله می فرماید:

وَاللَّهُ یَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلَامِ وَیَهْدِی مَنْ یَشَاءُ إِلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (25) یونس -

خدا شما را برای این دو روزه دنیا خلق نکرده است !! که اگر کرده بود جای اعتراض وجود داشت!!

بلکه او شما را می خواند به سرای صلح و صفا و آرامش ! به سرای زیبای آخرت! به جایی که نگرانی در آن بی معناست! به جایی که گرفتن و محروم کردن در آن نیست!

ونشانی آن را هم برای جویندگانش بیان می فرماید:

راه مستقیم دین داری و بندگی را که بروی بدان خواهی رسید.


التماس دعا