ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با تنظیم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۴۵ مطلب با موضوع «با تنظیم من» ثبت شده است

تفاوت افراد موفق با ناموفق

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ

کوتاه ترین راه موفقیت

در نظام آفرینش، هر پدیده اى از نخستین روزى که جامه هستى مى پوشد، تا هنگامى که به اوج کمال خود برسد، در دامان مبارزه با مشکلات پرورش مى یابد و این یک ناموس طبیعى است که بر سرتاسر موجودات حکومت مى کند.

هر انسانى در زندگى میل دارد براى به دست آوردن موفقیت، کوتاه ترین راه را برگزیند و هرچه زودتر، از نتیجه کار خود بهره برگیرد; ولى جز با شکیبایى در کارها نمى توان راه را کوتاه کرد و به هدفى که مورد نظر است رسید; امکان هیچ نوع تعالى و پیشرفت بدون این مزیت اخلاقى براى آدمى وجود ندارد.

هرکس ـ چه یک فرد عادى و یا شخص مبتکر و با اراده اى که از هوش و نبوغ فوق العاده برخوردار است ـ اگر بخواهد درهاى موفقیت را به روى خود بگشاید و از وجود خویش ثمرى برگیرد، باید با الهام از نظام آفرینش، در کارها شکیبایى به خرج دهد، به نیروى واقع بینى و تدبیر مجهز باشد و زندگى را در افق پهناور و فروزانى مشاهده کند.

هرگز کارهاى بزرگ به طور آنى و فورى به سامان نمى رسند، براى پیاده کردن طرح ها و نقشه هاى وسیع و به ثمررساندن امور پرارزش و گسترده، وقت و انرژى بسیارى لازم است; فعالیت موقت، هر اندازه هم که درخشان باشد، موفقیت پایدارى به بار نخواهد آورد.

آرى با همت و شکیبایى است که مى توان عوامل گوناگونى را که سد راه پیشرفت مى شوند، از میان برداشت و از روى انبوه سختى ها و دشوارى ها عبورکرد; زیرا پیروزى همواره با یک سلسله مشکلات و ناهموارى ها همراه است.

ما مى بینیم که بعضى افراد در زندگى به پیشرفت هاى عظیمى نایل مى گردند و برخى هم از قافله عقب مى مانند; تفاوت اساسى بین افراد کامیاب و شکست خورده و عقب افتاده در کیفیت فعالیت و میزان ثبات آن ها در برابر عوامل نامساعد زندگى است.

افراد زیادى هستند که هرگاه مانع کوچکى بر سر راهشان قرارگرفت، به جاى آن که در صدد چاره جویى برآیند، از حرکت و فعالیت باز مى مانند; درحالى که داراى توانایى هاى ارزنده اى هستند و یا این که از شاخى به شاخى مى پرند و در مورد هیچ یک از کارها به یک فعالیت جدى توأم با ثبات، مبادرت نمى ورزند، روحیه شان همواره با تزلزل و عدم اعتماد همراه است; غفلت و مسامحه و قصور براى آن ها عادت ثانوى شده است; چنین کسانى هرگز روى موفقیت نخواهند دید.

زندگانى عرصه جهاد دایمى و پیکار شدیدى است که از نخستین دوره حیات تا آخرین لحظات عمر، امتداد دارد و شکیبایى، قوى ترین سلاح برنده این نبرد مى باشد; در این صحنه مبارزه، پیروزى به افراد شجاع و دلیرى اختصاص دارد که در هیچ شرایطى تسلیم موانع نگردند و هرقدر به زمین بخورند بار دیگر به پاخیزند و تلاش خود را از سر گیرند و با سرانگشت تدبیر و درایت گره ها را بگشایند.

اگر قواى معنوىِ ما متوسط و یا حتى ضعیف باشد و از جهت ادراک و هوش خیلى عادى باشیم، در پرتو شکیبایى مى توانیم خود را کامل و نیرومند سازیم.

برداشتن یک مانع و مشکل از میان، ما را براى رفع موانع آینده آماده تر مى سازد و نیروى کشش فراوانى در وجودمان ایجاد مى کند.

هر کار کوچکى سبب مى شود چرخ هاى فعالیت به گردش افتد و شخص را به سوى کارهاى بزرگ تر و عالى ترى هدایت نماید و افکار براى ادامه جنگیدن با مشکلات و تعقیب مقاصد آماده تر گردد.

«دکتر ماردن» نقش دشوارى ها را در پرورش قواى روحى انسان چنین تشریح مى کند:

«همچنان که بهترین افزار و آلات، نیرومندىِ خود را از آتش به دست مى آورند، همچنان بهترین اخلاق ها در تنگناى مشکلاتْ پرورش مى یابند; هرچه الماس محکم تر و درخشان تر باشد، براى تراشیدن آن اصطکاک بیش ترى لازم است».

«کانت» فیلسوف آلمانى اظهار مى دارد:

«یک کبوتر چون در حین پرواز، باد را یگانه حایل و مانع پرواز خود مى بیند، پیش خود خیال مى کند که اگر باد نبود، راحت تر و سریع تر مى توانست به پرواز درآید; در صورتى که اگر باد نبود، کبوتر در خلأ از پرواز عاجز مى ماند و بر زمین مى افتاد; پس همان عنصرى که در حین پرواز به کبوتر فشار مى آورد، خود، عامل اساسى طیران اوست».

تلاشى که براى صعود به محل بلند به عمل مى آید، بسیار با ارزش است ولو نتوانیم خود را به هدفى که منظور نظر ماست برسانیم; مع ذلک ما خواهیم توانست با یک چنین تلاش، خود را نیرومندتر گردانیم.

افراد کاهلى که مغز خود را به کار نمى اندازند و در زندگى هدفى ندارند، بر اثر برخورد با رویدادهاى بزرگ، داراى فضایل و قابلیت هاى بى سابقه گشته، و در زندگى کامیاب مى گردند.

چه بسا جوانانى که پس از مرگِ پدر و یا فقدان دارایى و یا روبه رو شدن با یک مصیبت دیگر، عصاى زیر بغل خود را از دست داده و داراى انرژى غیرعادى و قابلیت شگفت انگیزى شده اند.

زندان، آتش نهفته در وجود بسیارى از افراد را آشکار ساخته است!

هنگامى که خدا مى خواهد مردى را تربیت کند و به مقام والا برساند، او را به مکتبِ احتیاج و نیاز مى فرستد، نه به مکتب توفیق و آسایش.

دو بلوط را که هر دو از یک درخت چیده شده اند و تقریباً مشابه هم هستند، در دو محل جداگانه بکارید; مثلاً یکى را روى کوه و دیگرى را در جنگل انبوه بکارید و ریشه آن ها را تماشا کنید: درخت بلوطى که تنها روى کوه رشد مى کند و در معرض باد و باران و طوفان و بوران قراردارد، به هر طرف ریشه مى دواند و به درختى تناور و سایه گستر مبدل مى گردد; ولى نهال بلوطى که در جنگل کاشته شده، چون زیر سایه درختان دیگر قرارگرفته، به درختى ضعیف و لاغر مبدل خواهدشد.

به همین ترتیب دو پسربچه را که تقریباً مانند هم هستند، در دو محل پرورش بدهید; مثلاً یکى را در محیطى بیندازید که از ایام طفولیت ناچار باشد که با موانع و مشکلات مواجه گردد و او را از ثروت و هرنوع عصاى زیر بغل دیگر محروم بدارید; یک چنین فردى چنان چه زمین بخورد، مجدداً با عزمى راسخ تر، از جاى خود برخواهدخاست و مانند توپى که هرچه شدیدتر بر زمینش بزنند، بلندتر به سوى بالا مى جهد، او هم هرچه مانع بزرگ تر باشد، عزمش راسخ تر خواهدشد; ولى از سوى دیگر طفلى که در ناز و نعمت پرورش یافته و پرستاران رنگارنگ داشته، هرچه آرزو و هوس مى کرده برایش فراهم بوده و پول زیاد در اختیار داشته، در مقابل مشکلات کم تر مقاومت مى کند و زودتر از پاى درخواهدآمد»

قدرت مواجه شدن با مشکلات، در وجود هر انسانى به ودیعت گذارده شده و ما موظفیم براى نبرد با آن ها خود را بسیج کنیم و نیروهاى شگرف خویش را به کار اندازیم.

قواى باطنى انسان منبع سرشارى است که هیچ گاه ذخایر آن پایان نمى پذیرد، بلکه هرچه بیش تر از آن بهره بردارى شود، جوشش زیادترى خواهدکرد; یأس و ناامیدى و عجز از مقاومت در برابر دشوارى ها، به علت فقدان استعداد نیست، بلکه این زنجیرهاى ناامیدى و سستى است که دست و پاى بعضى را مى بندد، و نیروى مقابله با مشکلات را در وجودشان خنثى مى کند.

این افراد در برابر هرنوع شکست جزئى به یک نوع بُهت و حیرت فلج کننده و بى حسى مفرطى دچار مى گردند و حتى ممکن است روحیه آن ها بر اثر یک حادثه ناگهانى و دردناک درهم شکسته شود و تعادل خود را از دست بدهند و ترمیم این ضعف نفسانى از همه نواقص دیگر دشوارتر است.

کسانى که به فعالیت مداوم خود تکیه دارند، بیش از آن هایى که به قریحه و استعداد شخصى خویش متکى هستند، به تعالى و پیشرفت نزدیکند; انسان هرقدر صاحب ادراک و هوش و ذوق باشد، تا این استعداد مقرون به عمل مثبت نباشد، ثمربخش نخواهدبود.

هیچ گاه متفکران جهان از طبقه خاصى برنخاسته اند، بلکه اغلب آنان از کانون سختى ها تجلى کرده و از میان مشکلات، درجات ترقى را آغاز کرده اند; آن هایى که براى خود شخصیت ممتاز و عالى ساخته اند و شهرتشان در آفاق پیچیده است و حتى گاهى اجتماع خود را به اوج افتخار رسانیده اند، فشار سختى و محرومیت بوده که مجبورشان ساخته براى ادامه زندگى با مصایب گوناگون و طاقت فرسا دست و پنجه نرم کنند; همین عامل، سبب ورزیدگى و نیرومندى ایشان شده، و توانسته اند با قاطعیت از نردبان ترقى بالا روند.

مى گویند:

یک دانش آموز چینى که در رشته تحصیلى خود پیشرفتى به دست نیاورده و ناکام شده بود، از شدت یاس و ناامیدى کتاب هایش را جمع کرد و به دور افکند; در همان لحظه مشاهده کرد که زنى مستمند قطعه اى آهن را با سرسختى و کوشش خستگى ناپذیر سوهان مى زند، تا از آن سوزنى درست کند.

مشاهده این صحنه، انقلاب عظیمى در وجودش ایجاد نمود و روحش را به شدت تکان داد و به او درسى آموزنده و پرمعنى آموخت; او تصمیم گرفت به کلاس درس برگردد و به هر قیمتى که هست، با قاطعیت تمام به ادامه تحصیلات بپردازد; این تصمیم را به مرحله اجرا درآورد و در سایه شکیبایى که از خود بروز داد، در ردیف دانشمندان شهیر عصر خود قرار گرفت و یکى از برجسته ترین رجال علمى آن زمان شد.


منبع:

رسالت اخلاق در تکامل انسان

سید مجتبی موسوی لاری

دست خودتو ببوس !!!!

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ
بوسه بر دستان خود

« آیا آنها نمى دانند که تنها خداوند توبه را از بندگانش مى پذیرد --- أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ » 

نه تنها پذیرنده توبه او است ، بلکه « زکات و یا صدقات دیگرى را که به عنوان کفاره گناه و تقرب به پروردگار مى دهند، نیز خدا مى گیرد --- وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ »


شک نیست که گیرنده زکات و صدقات یا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و امام (علیه السلام ) و پیشواى مسلمین است و یا افراد مستحق ، و در هر صورت خداوند به ظاهر آنها را نمى گیرد، ولى از آنجا که دست پیامبر و پیشوایان راستین دست خدا است (چرا که آنها نماینده خدا هستند) گوئى خداوند این صدقات را مى گیرد، همچنین بندگان نیازمندى که به اجازه و فرمان الهى این گونه کمکها را مى پذیرند آنها نیز در حقیقت نمایندگان پروردگارند، و به این ترتیب دست آنها نیز دست خدا است .


این تعبیر یکى از لطیف ترین تعبیراتى است که عظمت و شکوه این حکم اسلامى را مجسم مى سازد، و علاوه بر تشویق همه مسلمانان به این فریضه بزرگ الهى به آنها هشدار مى دهد که در پرداخت زکات و صدقات نهایت ادب و احترام را به خرج دهند چرا که گیرنده خدا است !

نکند همچون افراد کوتاه فکر چنین تصور کنند که مانعى ندارد شخص نیازمند مورد تحقیر قرار گیرد، و یا آنچنان زکات را به او بپردازند که شخصیتش در هم شکسته شود، بلکه به عکس باید همچون بنده خاضعى در مقابل ولى نعمت خود شرط ادب را در اداى زکات و رساندن به اهلش رعایت کنند.


در روایتى که از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده مى خوانیم:

(ان الصدقة تقع فى ید الله قبل ان تصل الى ید السائل : صدقه پیش از آنکه در دست نیازمند قرار بگیرد به دست خدا مى رسد)!

...

حتى در روایتى تصریح شده که همه اعمال این آدمى را فرشتگان تحویل مى گیرند جز صدقه که مستقیما به دست خدا مى رسد!


این مضمون که با عبارات گوناگون در روایات اهل بیت (علیهم السلام ) وارد شده، از طرق اهل تسنن نیز از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با تعبیر دیگرى نقل شده است، در صحیح مسلم و بخارى چنین آمده :

ما تصدق احدکم بصدقة من کسب حلال طیب - و لا یقبل الله الا الطیب - الا اخذها الرحمن بیمینه و ان کانت تمرة فتربوا فى کف الرحمن حتى تکون اعظم من الجبل : هیچ کس از شما صدقه اى از در آمد حلالى نمى پردازد - و البته خداوند جز حلال قبول نمى کند - مگر اینکه خداوند با دست راست خود آنرا مى گیرد حتى اگر یک دانه خرما باشد، سپس در دست خدا نمو مى کند تا بزرگتر از کوه شود).

این حدیث که پر از تشبیه و کنایه هاى پر معنى است روشنگر اهمیت فوق العاده خدمات انسانى و کمک به نیازمندان در تعلیمات اسلام است .


تعبیرات مختلف دیگرى که در احادیث در این زمینه وارد شده به قدرى جالب و پر اهمیت است که پرورش یافتگان این مکتب را چنان در برابر نیازمندانى که کمکهاى مالى را مى گیرند خاضع مى کند که گوئى شخص نیازمند بر آنها منت گذارده و افتخار داده که آن کمک را از آنان پذیرفته است !

مثلا از بعضى از احادیث استفاده مى شود که: پیشوایان معصوم گاهى پیش از آنکه صدقه اى را به شخص نیازمند بدهند نخست دست خود را به علامت احترام و تعظیم مى بوسیدند سپس آنرا به نیازمند مى دادند، و یا اینکه نخست آنرا به نیازمند مى دادند بعد از او مى گرفتند و آنرا مى بوسیدند و مى بوئیدند و به او باز مى گردانیدند، چرا؟ که با دست خدا روبرو بودند!


اما چقدر دورند مردمى که به هنگام یک کمک جزئى به برادران و خواهران نیازمند خود آنها را تحقیر مى کنند و یا با خشونت و بى اعتنائى با آنها رفتار مى کنند و یا حتى گاهى بسوى آنها با بى ادبى پرتاب مى کنند!!


البته همانگونه که در جاى خود گفته ایم اسلام نهایت کوشش خود را به خرج مى دهد که در تمام جامعه اسلامى حتى یک فقیر و نیازمند پیدا نشود، ولى بدون شک در هر جامعه اى افراد از کار افتاده آبرومند، کودکان یتیم ، بیماران و مانند آنها که توانائى بر تولید ندارند وجود دارد، که باید به وسیله بیت المال و افراد متمکن با نهایت ادب و احترام به شخصیت آنان بى نیاز شوند.


و در پایان آیه بار دیگر بعنوان تاءکید مى فرماید: « و خداوند توبه پذیر و مهربان است --- وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ »

همانگونه که از آیات متعددى از قرآن مجید استفاده مى شود توبه تنها ندامت و پشیمانى از گناه نیست ، بلکه باید توأم با اصلاح و جبران نیز باشد، این جبران مخصوصا ممکن است به صورت کمکهاى بلا عوض به نیازمندان باشد چنانکه در آیات فوق خواندیم .

و این تفاوت نمى کند که گناه یک گناه مالى باشد، یا گناه دیگر، همانگونه که شأن نزول این آیه در مورد متخلفان از جنگ تبوک بود ( و نه امور مالی ) .

در واقع هدف این است که روح آلوده به گناه ، با عمل صالح و شایسته اى شستشو شود، و پاکى نخستین و فطرى را بازیابد.


منبع: تفسیر نمونه ذیل آیه 104 سوره توبه -


آیاتی دیگر از این دست:

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (245 بقره -

کیست که به خدا قرض الحسنه اى دهد!! (و از اموالى که خدا به او بخشیده ، انفاق کند) تا آن را براى او، چندین برابر کند؟ و خداوند است که (روزى بندگان را) محدود یا گسترده مى سازد، (و انفاق ، هرگز باعث کمبود روزى آنها نمى شود). و به سوى او باز مى گردید (و پاداش خود را خواهید گرفت.

و

إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ (18 حدید -

مردان و زنان انفاق کننده و آنها که ( از این طریق ) به خدا قرض الحسنه دهند براى آنها مضاعف مى شود و پاداش پرارزشى دارند.

و

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (17 تغابن -

اگر به خدا قرض الحسنه دهید آن را براى شما مضاعف مى سازد، و شما را مى بخشد و خداوند شکر کننده و بردبار است .

do not waste water even if you were at a running stream

PROPHET MUHAMMAD

«هیچ وقت آب را هدر نده حتی اگر کنار نهر جاری از آب بودی!»

حضرت محمد (ص)


روایتی اسلامی روی بطری های آب غیر اسلامی (استرالیا)


در روایت آمده است:

پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از راهى عبور مى کرد، یکى از یارانش به نام سعد مشغول وضو گرفتن بود، و آب زیاد مى ریخت ، فرمود:

چرا اسراف مى کنى، اى سعد؟!

عرض کرد:

آیا در آب وضو نیز اسراف است ؟

فرمود:

نعم و ان کنت على نهر جار: ( آرى هر چند در کنار نهر جارى باشى ).

- تفسیر نمونه ذیل آیه 27 ، اسراء -


فَأَیْـــــــــــــنَ تَذْهَبُـــــــــــــونَ ...

با این حال شما به کجا مى روید؟؟؟!


داستان بسم الله

پنجشنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۱۹ ب.ظ

داستان اول

عبدالله بن یحیى که از دوستان امیر مؤمنان على (علیه السلام ) بود به خدمتش آمد و بدون گفتن بسم الله بر تختى که در آنجا بود نشست ، ناگهان بدنش منحرف شد و بر زمین افتاد و سرش شکست!

على (علیه السلام ) دست بر سر او کشید و زخم او التیام یافت، بعد فرمود:

 آیا نمى دانى که پیامبر از سوى خدا براى من حدیث کرد که:

هر کار بدون نام خدا شروع شود بى سرانجام خواهد بود!

گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد، مى دانم و بعد از این ترک نمى گویم.

فرمود: در این حال بهره مند و سعادتمند خواهى شد.


امام صادق (علیه السلام ) هنگام نقل این حدیث فرمود:

بسیار مى شود که بعضى از شیعیان ما بسم الله را در آغاز کارشان ترک مى گویند و خداوند آنها را با ناراحتى مواجه مى سازد تا بیدار شوند! و ضمنا این خطا از نامه اعمالشان شسته شود!!

- تفسیر نمونه ذیل سوره حمد -


داستان دوم

ابن اثیر و دیگران نوشته اند که:

مؤمن آل فرعون همسرى داشت که ماشطه - یعنى آرایشگر - دختر فرعون بود و او نیز مانند شوهر خود پیش از داستان ساحران به خداى موسى ایمان آورده بود، ولى ایمان خود را پـنهان مى داشت تا روزى پـس از قتل ساحران و مؤمن آل فرعون ، همان طور که دختر فرعون را آرایش مى کرد و سرش را شانه مى زد، ناگهان شانه از دستش افتاد. بى اختیار گفت : بسم اللّه .

دختر فرعون گفت : پدرم را مى گویى ؟

گفت : نه ، بلکه پروردگار من و پروردگار تو و پروردگار پدرت .

دختر فرعون موضوع را به پـدرش گـزارش داد و فرعون آن زن را خواست و گفت :

پروردگار تو کیست ؟

زن پاسخ داد: پروردگار من و پروردگار تو خداى یکتاست .

فرعون با کمال بى رحمى دستور داد تنورى از آتش آماده کنند تا او و فرزندانش را بسوزاند.

زن بدو گفت : مرا به تو حاجتى است ؟

فرعون پرسید: حاجتت چیست ؟

زن گفت : حاجتم آن است که چون من و فرزندانم را سوزاندى ، استخوان هاى ما را جمع کنى و دفن نمایى .

فرعون قبول کرد، آن گاه دستور داد فرزندان او را یک یک میان تنور انداختند تا نوبت به آخرین فرزندش که کودک کوچکى بود رسید، وقتى خواستند او را نیز به آتش افکنند، آن زن به وى رو کرد و گفت :

 مادر جان ! صبر کن که تو بر حق هستى .

سپس مادرشان را نیز در تنور انداخته و سوزاندند.

- تاریخ انبیاء ، سید هاشم رسولى محلاتى -


داستان سوم

ابوطالب عموى رسول اکرم و خدیجه همسر مهربان آن حضرت ، به فاصله چند روز هر دو از دنیا رفتند. و به این ترتیب ، رسول اکرم بهترین پشتیبان و مدافع خویش را در بیرون خانه ، یعنى ابوطالب و بهترین مایه دلدارى و انیس خویش را در داخل خانه یعنى خدیجه ، در فاصله کمى از دست داد.

وفات ابوطالب به همان نسبت که بر رسول اکرم گران تمام شد، دست قریش ‍ را در آزار رسول اکرم بازتر کرد.

هنوز از وفات ابوطالب چند روزى نگذشته بود که هنگام عبور رسول اکرم از کوچه ، ظرفى پر از خاکروبه روى سرش ‍ خالى کردند. خاک آلود به خانه برگشت .

یکى از دختران آن حضرت (کوچکترین دخترانش ، فاطمه سلام اللّه علیها) جلو دوید و سر و موى پدر را شستشو داد.

رسول اکرم دید که دختر عزیزش اشک مى ریزد، فرمود:

(دخترکم ! گریه نکن و غصه نخور، پدر تو تنها نیست ، خداوند مدافع او است ).

بعد از این جریان ، تنها از مکه خارج شد و به عزم دعوت و ارشاد قبیله ثقیف ، به شهر معروف و خوش آب و هوا و پر ناز و نعمت (طائف )، در جنوب مکه که ضمنا تفرجگاه ثروتمندان مکه نیز بود رهسپار شد.

از مردم طائف انتظار زیادى نمى رفت .

مردم آن شهر پر ناز و نعمت نیز همان روحیه مکیان را داشتند که در مجاورت کعبه مى زیستند و از صدقه سر بتها در زندگى مرفهى به سر مى بردند.

ولى رسول اکرم کسى نبود که به خود یاءس و نومیدى راه بدهد و در باره مشکلات بیندیشد او براى ربودن دل یک صاحبدل و جذب یک عنصر مستعد، حاضر بود با بزرگترین دشواریها روبرو شود.

وارد طائف شد.

از مردم طائف همان سخنانى را شنید که قبلاً از اهل مکه شنیده بود.

یکى گفت : هیچ کس دیگر در دنیا نبود که خدا تو را مبعوث کرد؟!

دیگرى گفت : من جامه کعبه را دزدیده باشم اگر تو پیغمبر خدا باشى

سومى گفت : اصلاً من حاضر نیستم یک کلمه با تو همسخن شوم و از این قبیل سخنان .

نه تنها دعوت آن حضرت را نپذیرفتند، بلکه از ترس اینکه مبادا در گوشه و کنار افرادى پیدا شوند و به سخنان او گوش بدهند یک عده بچه و یک عده اراذل و اوباش را تحریک کردند تا آن حضرت را از طائف اخراج کنند.

آنها هم با دشنام و سنگ پراکندن او را بدرقه کردند.

رسول اکرم در میان سختیها و دشواریها و جراحتهاى فراوان از طائف دور شد و خود را به باغى در خارج طائف رساند که متعلق به عتبه و شیبه دو نفر از ثروتمندان قریش بود و اتفاقا خودشان هم در آنجا بودند.

آن دو نفر از دور شاهد و ناظر احوال بودند و در دل خود از این پیشامد شادى مى کردند.

بچه ها و اراذل و اوباش طائف برگشتند.

رسول اکرم در سایه شاخه هاى انگور دور از عتبه و شیبه نشست تا دمى استراحت کند.

تنها بود، او بود و خداى خودش . روى نیاز به درگاه خداى بى نیاز کرد و گفت :

(خدایا! ضعف و ناتوانى خودم و بسته شدن راه چاره و استهزا و سخریه مردم را به تو شکایت مى کنم .

اى مهربانترین مهربانان ! تویى خداى زیردستان و خوار شمرده شده گان .

تویى خداى من ، مرا به که وا مى گذارى ؟

به بیگانه اى که به من اخم کند، یا دشمنى که او را بر من تفوق داده اى ؟

خدایا! اگر آنچه بر من رسید، نه از آن راه است که من مستحق بوده ام و تو بر من خشم گرفته اى باکى ندارم ، ولى میدان سلامت و عافیت بر من وسیعتر است .

پناه مى برم به نور ذات تو که تاریکیها با آن روشن شده و کار آخرت با آن راست گردیده است از اینکه خشم خویش بر من بفرستى ، یا عذاب خودت را بر من نازل گردانى .

من بدانچه مى رسد خوشنودم تا تو از من خوشنود شوى ، هیچ گردشى و تغییرى و هیچ نیرویى در جهان نیست مگر از تو و به وسیله تو).

عتبه و شیبه در عین اینکه از شکست رسول خدا خوشحال بودند، به ملاحظه قرابت و حس خویشاوندى ، (عداس ) غلام مسیحى خود را که همراهشان بود دستور دادند تا یک طبق انگور پر کند و ببرد جلو آن مردى که در آن دور زیر سایه شاخه هاى انگور نشسته بگذارد و زود برگردد.

(عداس ) انگورها را آورد و گذاشت و گفت :(بخور!)

رسول اکرم دست دراز کرد و قبل از آنکه دانه انگور را به دهان بگذارد، کلمه مبارکه بسم اللّه را بر زبان راند.

این کلمه تا آن روز به گوش عداس نخورده بود.

اولین مرتبه بود که آن را مى شنید.

نگاهى عمیق به چهره رسول اکرم انداخت و گفت : این جمله معمول مردم این منطقه نیست ، این چه جمله اى بود؟

رسول اکرم :

(عداس ! اهل کجایى ؟ و چه دینى دارى ؟).

من اصلاً اهل نینوایم و نصرانى هستم .

اهل نینوا، اهل شهر بنده صالح خدا یونس بن متى ؟).

- عجب ! تو در این جا و در میان این مردم از کجا اسم یونس بن متى را مى دانى ؟ در خود نینوا وقتى که من آنجا بودم ده نفر پیدا نمى شد که اسم (متى ) پدر یونس را بداند.

- (یونس برادر من است ، او پیغمبر خدا بود، من نیز پیغمبر خدایم ).

عتبه و شیبه دیدند عداس همچنان ایستاده و معلوم است که مشغول گفتگو است . دلشان فروریخت ؛ زیرا از گفتگوى اشخاص با رسول اکرم بیش از هرچیزى بیم داشتند.

یک وقت دیدند که عداس افتاده و سر و دست و پاى رسول خدا را مى بوسد.

یکى به دیگرى گفت : دیدى غلام بیچاره را خراب کرد!

- داستان راستان ش 69 ، ثمره سفر طائف -

شعری از شهیدا در 3 سالگی

پنجشنبه, ۲۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۰:۲۴ ب.ظ

ماه به من میخنده !

خورشید به من میخنده !

ستاره به من میخنده !

هاپو به من میخنده !

گربه ها به من میخندن !

من به همه می خندم !


شعر: شهیدا در 3 سالگی


چرا دختران  برای امر  ازدواج باید «اذن پدر» داشته باشند؟!


  1- طبیعت احساساتی بودن زنان

  این یک امتیاز بزرگ در زنان است که به واسطه آن نقش‌های بزرگ و کلیدی همچون مادری و تربیت فرزندان به او سپرده شده است و طبیعتاً به لحاظ رعایت این طبیعت (که در نهاد همه زنان است مگر آن که به واسطه برخی کارها این حالت تحت الشعاع قرار گرفته و به حالت خمودی در آید) بعضی از محدودیت‌ها در تصدی کارها یا مدیریت رفتاری برای آنان مقرر می‌شود. 

ناگفته پیداست همان طور که افلاطون گفته است: مادر با همان دستی که گهواره فرزند را تکان می‌دهد، با همان دست عالمی را تکان می‌دهد.

مگر مدیران و رهبران جامعه جز دست پروردگان همین مادران هستند؟

از این رو رسول مکرم اسلام(ص) فرمودند: بهشت زیر پای مادران است، یعنی سعادت و شقاوت فرزندان تا حد بسیار بالایی مرهون رفتارها و تربیت‌های مادران است.

 2- طبیعت عقلانی مردان

 چه زنان و چه مردان از عقل و خرد برخوردارند لیکن در زنان استفاده از رهنمودهای عقلی بیشتر بروز می‌یابد در حالی که زنان به واسطه تأثیر احساسات و عواطف بر دریافت‌های عقلانی آنها، عاطفی‌تر برخورد نموده، کمتر از مردان از آن رهنمود‌ها استفاده می‌کنند. 

آری، پسران نیز گاهی احساساتی هستند و بر عکس، زنان نیز گاهی به دور از احساسات و عواطف، رفتار می‌کنند، لیکن این صفات روحی، در نوع مردان و زنان همان است که گفتیم و قانون نیز برای نوع افراد وضع می‌شود نه یکایک آنها، گر چه نباید از این نکته غفلت کرد که مشورت با پدر و مادر برای پسران نیز مورد توصیه اسلام است.

 3- اجتماعی‌تر بودن مردان و کم تجربه‌تر بودن زنان نسبت به مردان

  در همه جوامع، مردان به هر دلیلی فرصت‌های تجربه رفتارهای اجتماعی بیشتری دارند تا زنان، به ویژه آن که کار در بیرون از منزل برای تأمین زندگی همسر و فرزندان (خانواده) به عنوان یک وظیفه شرعی و قانونی به عهده پدر نهاده شده است و از طرف دیگر اختلاط بین زنان و مردان، ناپسند و نکوهیده است.

طبیعتاً دختران به دلیل بی‌تجربه گی‌ها و ناآشنایی با حیله و فریب و یا اخلاقیات اجتماعی، نیاز به کمک مشاوره‌ای بیشتری دارند. 

به همین دلیل پدران به عنوان بهترین مشاوران دلسوز برای دختران در نظر گرفته شده‌اند تا کسی نتواند با سوء استفاده از عواطف پاک و احساسات لطیف زنان و به دلیل کم تجربه بودن دختران، آنان را فریب داده، مایه انحطاط آنان را فراهم آورند و الا دخترانی که قبلاً شوهر کرده باشند، و از این تجربه برخوردار باشند، اجازه پدر برای ازدواج آنها شرط نیست.

از این رو هر گاه پدران از حد مشاوره پا را فراتر نهاده به اجبار و تحمیل نظرات خود بپردازند اجازه آنان فاقد اعتبار است.

توجه به نکات ذیل در فهم بهتر این حکم مفید است. 

شهوت در مرد غالب است و زن اسیر محبت است. آن چه مرد را می‌لغزاند و از پا در می‌آورد، شهوت است و آن چه زن را اسیر می‌کند این است که از زبان مردی نغمه محبت و صفا و وفا و عشق بشنود.

 رسول اکرم(ص)، این حقیقت را چهارده قرن پیش به وضوح بیان کرده، می‌فرماید:

«این سخن مرد به زن که تو را دوست دارم، هرگز از دل زن بیرون نمی رود» و همین جنبه است که مردان ناپاک با استفاده از آن، احساس زن را به بازی می‌گیرند؛ چه بسیار دخترانی که با جمله‌ای محبت‌آمیز از سوی پسری یا مردی ناپاک، منحرف شده و بدون هیچ تحقیقی دل به او سپرده است. 

پس لازم است دختر ناآزموده، با پدرش که از اندیشه‌های مردان بهتر آگاه است مشورت کند و موافقت او را جلب کند.

اسلام با این کار، زن را تحقیر نکرده، بلکه دست حمایت خود را بر روی شانه او نهاده است.

اگر پسران ادعا کنند که چرا قانون ما را ملزم به جلب موافقت پدران نکرده است، آن قدر دور از منطق نیست که کسی به نام دختران به لزوم جلب موافقت پدران اعتراض کند. 

افزون بر این، اگر مردی در ازدواج خود فریب بخورد، می‌تواند همسرش را طلاق بدهد، در حالی که اسلام برای زن حق طلاق قرار نداده است. از این رو، زن باید در کار خویش دقت و احتیاط بیشتری کند تا مبادا در وضعی قرار گیرد که نتواند به راحتی از آن رهایی یابد. 

البته باید گفت که همه فقهایی که اجازه ولی را در نکاح دختر شوهر نکرده، معتبر دانسته اند، قید می‌کنند که اعتبار اجازه ی ولی تنها در صورتی است که ولی بدون علت موجه از دادن اجازه مضایقه نکند.

اگر ولی با وجود خواستگار شایسته و متناسب و مورد تمایل دختر، از دادن اجازه خودداری کند، نیازی به کسب اجازه از پدر نیست و شرط فوق ساقط است و همچنین هرگاه پدر دختر غایب باشد و به او دسترسی نباشد، اجازه پدر معتبر نیست. 

مطلب مسلم دیگر این است که پسران اگر به سن بلوغ برسند و واجد عقل و رشد باشند، خود اختیاردار خود هستند و کسی حق دخالت در ازدواج آنان را ندارد. اما دختر اگر یک بار شوهر کرده است و اکنون بیوه است، کسی حق دخالت در کار او را ندارد. 

اما وضع دختری که دوشیزه است و اولین بار است که می‌خواهد با مردی پیمان زناشویی ببندد، در این که پدر اختیاردار مطلق او نیست و نمی‌تواند بدون میل و رضای او، او را به هر کس که دلش می‌خواهد، شوهر بدهد، حرفی نیست. 

چنان که در روایتی هست:

دختری نگران و هراسان نزد رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد: یا رسول الله(ص)! پدرم برادرزاده‌ای دارد و بی‌آن که نظر مرا بخواهد، مرا به عقد او درآورده است. حضرت فرمود: حالا که او این کار را کرده است، تو هم مخالفت نکن، صحه بگذار و زن پسرعمویت باش.

دختر گفت: یا رسول الله(ص)! من پسر عمویم را دوست ندارم. چگونه زن کسی شوم که دوستش ندارم؟ حضرت فرمود: اگر او را دوست نداری هیچ، اختیار با خودت. برو هر کس را که خودت دوست داری، به شوهری برگزین.

دختر عرض کرد: اتفاقاً او را خیلی دوست دارم و جز او کس دیگر را دوست ندارم و زن کسی غیر از او نخواهم شد، اما چون پدرم بی آن که نظر مرا بخواهد این کار را کرده است، به عمد آمدم، با شما سؤال و جواب کنم تا از شما این جمله را بشنوم و به همه زنان اعلام کنم از این پس پدران حق ندارند، سر خود هر تصمیمی که می‌خواهند بگیرند و دختران را به هر کس که دل خودشان می‌خواهد شوهر دهند. 

این روایت را فقهایی مانند شهید ثانی در مسالک و صاحب جواهر از طرق اهل سنت نقل کرده‌اند. 

 خود پیغمبر اکرم(ص) هرگز اراده و اختیار دختر عزیز خود را در ازدواج سلب نکرد.

هنگامی که علی بن ابی طالب(ع) برای خواستگاری زهرای مرضیه(س) نزد پیغمبر اکرم رفت، پیغمبر اکرم فرمود:

 «تاکنون چند نفر دیگر نیز به خواستگاری زهرا آمده اند و من با زهرا در میان گذاشته ام. اما او به علامت نارضایتی، چهره خود را برگردانده است.

اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او می‌رسانم». پیغمبر نزد زهرا رفت و مطلب را با دختر عزیزش درمیان گذاشت، ولی زهرا(س) بر خلاف نوبت‌های دیگر، چهره خود را برنگرداند و با سکوت، رضایت خود را اعلام کرد و پیغمبر اکرم تکبیرگویان از نزد زهرا بیرون آمد. 



 برگرفته از:

سایت ائمه جمعه

چشمه ای از علم امام 8 ساله !!

دوشنبه, ۲۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ب.ظ

روزى مأمون عبّاسى عدّه اى از علماء و حکما و قضات را جهت بحث با امام محمّد جواد علیه السلام - که در سنین 9 سالگى بود - به دربار خود دعوت کرد، که از جمله دعوت شدگان یحیى بن اکثم بود، که با توطئه اى از قبل تعیین شده خطاب به مأمون کرد و گفت :

یا امیرالمؤمنین ! آیا اجازه مى فرمائى از « ابوجعفر، محمّد جواد » سؤالى را جویا شوم ؟

مأمون گفت : از خود حضرت اجازه بگیر.

یحیى بن اکثم ، امام جواد علیه السلام را مخاطب قرار داد و عرضه داشت :

اى سرورم ! آیا اجازه مى فرمائى که سؤال کنم ؟

حضرت جواد علیه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سؤال کن .

یحیى پرسید:

نظر شما درباره شخصى که احرام حجّ بسته است و در حین احرام حیوانى را شکار کند، چیست ؟

حضرت فرمود:

منظورت چیست ؟

آیا حیوان را در داخل حرم و یا بیرون از آن شکار کرده است ؟

آیا عالِم به مسئله بوده ، یا جاهل ؟

آیا از روى عمد و توجّه آن را شکار کرده ؟

آیا به تکلیف رسیده بوده یا نابالغ بوده است ؟

آیا دفعه اوّل شکار او بوده و یا آن که به طور مکرّر در حرم شکار انجام داده است ؟

و آیا شکار پرنده بوده ، یا غیر پرنده ؟

آیا شکار از حیوانات کوچک بوده ، یا از حیوانات بزرگ ؟

آیا در شب شکار کرده است ، یا در روز؟

آیا در احرام عمره شکار کرده ، یا در احرام حَجّة الا سلام ؟

و آیا آن شخص از گناه خود پشیمان شده بود، یا خیر؟

با طرح چنین فرع هائى از مسائل ، یحیى بن اکثم متحیّر و سرافکنده شد و عاجز و درمانده گشت ؛ و در میان تمام حضّار خجالت زده و شرمسار گردید.

و چون جمعیّت مجلس را ترک کردند و خلوت شد، امام علیه السلام به تقاضاى مأمون ، جواب تمام فروع آن مسائل را به طور کامل بیان نمود.

سپس مأمون خطاب به حضرت جواد الائمّه علیه السلام کرد و گفت : یاابن رسول اللّه ! اکنون شما سؤالى را براى یحیى بن اکثم مطرح نما، تا جواب آن را بگوید.

حضرت پس از اجازه از یحیى ، فرمود:

بگو، جواب این مسئله چگونه است :

شخصى در اوّل روز به زنى نگاه کرد؛ ولى نگاهش حرام بود.

و چون مقدارى از روز گذشت ، آن زن بر این شخص حلال گشت .

وقتى ظهر شد زن حرام گردید؛ و نزدیک عصر نیز حلال شد.

هنگامى که خورشید غروب کرد، زن دو مرتبه بر او حرام گشت .

همین که مقدارى از شب گذشت حلال گردید.

و همچنین در نیمه شب آن زن بر او حرام گردید.

و در هنگام طلوع سپیده صبح نیز بر آن شخص حلال گشت ؟!

یحیى گفت :

سوگند به خداى یکتا، جواب و علّت آن را نمى دانم ، و چنانچه صلاح مى دانى ، خودتان بیان فرما؟

امام جواد علیه السلام فرمود:

آن زن کنیز مردى بود، که نگاه کردن دیگران به او حرام بود، چون مقدارى از روز سپرى شد، شخصى آن کنیز را خریدارى نمود و بر او حلال شد، هنگام ظهر کنیز را آزاد کرد و بر او حرام گردید.

پس چون عصر فرا رسید آن کنیز را به ازدواج خود درآورد؛ و نیز بر او حلال شد، هنگام غروب خورشید زن را « ظهار » کرد و از جهت زناشوئى بر او حرام گشت .

پس از گذشت پاسى از شب با پرداخت کفّاره ظهار آن کنیز را مَحرم خود ساخت ؛ و در نیمه شب او را طلاق رجعى داد و باز بر او حرام گردید؛ و هنگام طلوع سپیده صبح نیز بدون جارى کردن صیغه عقد به او رجوع کرد و حلال گردید!


منبع:

چهل داستان و چهل حدیث از امام جواد (ع )

عبداللّه صالحى


صفوان بن یحیى روایت مى کند به امام رضا علیه السلام عرض کردم :

پیش ‍ از آنکه خداوند ابوجعفر - جواد - علیه السلام را به شما عطا فرماید در جواب ما مى فرمودید:

خدا به من پسرى عطا خواهد فرمود.

اینک که عطا فرموده و چشم ما را - به نور جمال او - روشن کرده است خداوند مرگ شما را براى ما پیش نیاورد، ولى اگر مسئله اى پیش آید، امام بعدی که خواهد بود؟!

امام به ابى جعفر علیه السلام که در مقابلش ایستاده بود اشاره کرد!!

گفتم : 

فدایت شوم ؛ این سه ساله است!!!

فرمود:

سه ساله بودن چه ضررى دارد؟!! عیسى بن مریم در کمتر از سه سالگى حجت خدا بود!!

( من : و خوب 5 سال بعد، یعنی در سن 8 سالگی با شهادت پدر بزرگوارشان امام رضا (ع) به مقام امامت نائل آمدند! )


منبع:

زندگانى امام جواد علیه السلام

حسین ایمانى یامچى

دستور پیامبر در مورد چگونگی ساخت مقبره ها

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۴۵ ب.ظ

پس از جنگ بدر، پیامبر (ص) دستور داد شهداى مسلمان را در قبر بگذارند و فرمود:

قبرها را در یک ردیف قرار دهید!! و دقت کنید که ظاهر قبرها خوب و زیبا باشد!!

یکى از مسلمانان گفت :

اى رسول خدا (ص) ! اگر ظاهر قبرها خوب و زیبا نباشد، تصور مى کنید که شهیدان را ناراحت کند؟!!

پیامبر (ص) در پاسخ فرمود:

آنها را ناراحت نمى کند، زندگان را ناراحت و اندوهگین مى کند!!!

زیرا مشاهده ی یک قبر زشت و ناموزون ، یکى از مناظر غم انگیز است!

- داستانها و پندها جلد 6 ، مصطفی زمانی وجدانی -


و در جریان دفن سعد بن معاذ چنین می خوانیم:

... به نزدیکى قبر سعد که رسیدند ، حضرت پیامبر (ص) خود داخل قبر شدند و او را در لحد گذاشتند و دستور دادند سنگ و آجر و وسایل دیگر را بیاورند!

سپس با دست مبارک خود، لحد را ساختند و خاک بر او ریختند و در آن خللى دیدند آنرا بر طرف کردند! و پس از آن فرمودند:

من مى دانم این قبر به زودى کهنه و فرسوده خواهد شد، لکن خداوند دوست دارد بنده ای را که وقتی کاری انجام می دهد، درست انجام داده و محکم کاری کند!!! ...

- داستانهای بحارالانوار ج 1 محمود ناصری ( با اندکی تغییر ) -

عدل الهی

إِنَّ اللَّهَ لَا یَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَکُ حَسَنَةً یُضَاعِفْهَا وَیُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرًا عَظِیمًا (40) نساء -

یقیناً خدا به اندازه ی وزن ذره ای [به أحدی] ستم نمی کند. و اگر [هم وزن آن ذره] کار نیکی داشته باشد، آن را دو چندان می کند، و از نزد خود پاداشی بزرگ می دهد. 


عدل الهی و بلاها

الف . حتمی بودن امتحان

أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آَمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ (2) وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذِینَ صَدَقُوا وَلَیَعْلَمَنَّ الْکَاذِبِینَ (3) عنکبوت -

آیا مردم گمان کرده اند ، همین که بگویند: ایمان آوردیم ، رها می شوند و [به وسیله ی جان، مال، اولاد، و حوادث] مورد آزمایش قرار نمی گیرند؟!

در حالی که یقیناً کسانی را که پیش از آنان بودند ، آزمایش کرده ایم [پس اینان هم بی تردید آزمایش می شوند] مسلماً خدا کسانی را که [در ادعای ایمان] راست گفته اند، می شناسد. و قطعاً دروغگویان را نیز می شناسد.


انواع امتحانات

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (155) بقرة -

و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و محصولات [نباتی، یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبر کنندگان را بشارت ده.


ب . فلسفه ی بلاها

1 - بلا ؛ امتحان بندگان

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرِینَ وَنَبْلُوَ أَخْبَارَکُمْ (31) محمد -

مسلماً ما شما را امتحان می کنیم تا مجاهدان از شما و صابران را مشخص نمایییم ، و اخبار شما را نیز [که اعمال و اسرار شماست] می آزماییم [تا صدق و کذب شما را در همه ی امور معلوم بداریم.]

2 - جزای خود عمل

وَمَا أَصَابَکُمْ مِنْ مُصِیبَةٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَنْ کَثِیرٍ (30) شوری -

هر آسیبی به شما رسد به سبب اعمالی است که مرتکب شده اید، و از بسیاری [از همان اعمال هم] در می گذرد!

3 - تضرع و زاری در پیشگاه خداوند

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا إِلَى أُمَمٍ مِنْ قَبْلِکَ فَأَخَذْنَاهُمْ بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَتَضَرَّعُونَ (42) انعام -

و بی تردید ما به سوی امّت هایی که پیش از تو بودند [پیامبرانی] فرستادیم ؛ پس آنان را [چون با پیامبران به مخالفت و دشمنی برخاستند] به تهیدستی و سختی و رنج و بیماری دچار کردیم ، تا [در پیشگاه ما] فروتنی و زاری کنند.

4 - بالا بردن مقام مؤمنان

وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ (155) الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قَالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ (156) أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ (157) بقرة -

و بی تردید شما را به چیزی اندک از ترس و گرسنگی و کاهش بخشی از اموال و محصولات [نباتی، یا ثمرات باغ زندگی از زن و فرزند] آزمایش می کنیم. و صبر کنندگان را بشارت ده.

همان کسانی که چون مصیبتی سخت به آنان رسد، می گویند: انا لله و انا الیه راجعون « ما مملوک خداییم و یقیناً به سوی او باز می گردیم »

آنانند که درودها و رحمتی از سوی پروردگارشان بر آنان است و آنانند که هدایت یافته اند.

5 - جلوگیری از غرور و سرکشی بندگان

وَلَوْ رَحِمْنَاهُمْ وَکَشَفْنَا مَا بِهِمْ مِنْ ضُرٍّ لَلَجُّوا فِی طُغْیَانِهِمْ یَعْمَهُونَ (75) مؤمنون -

اگر به آنان رحم کنیم و آسیبی را که دچار آن هستند [از آنان] برطرف سازیم ؛ باز هم سرگردانند و در طغیانشان لجاجت می ورزند.

حکمت روزی اندک برای مؤمنان

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ (27) شوری -

اگر خدا رزق را بر بندگانش وسعت دهد ، در زمین سرکشی و ستم کنند. ولی آنچه را بخواهد به اندازه نازل می کند ؛ یقیناً او به بندگانش آگاه و بیناست.

6 - خیر و مصلحت بندگان

کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ کُرْهٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (216) بقرة -

جنگ [با دشمن] بر شما مقرّر شده و حال آنکه برایتان ناخوشایند است!

و بسا چیزی را خوش ندارید و آن برای شما خیر است.

و بسا چیزی را دوست دارید و آن برای شما زیان دارد ؛ و خدا [مصلحت شما را در همه ی امور] می داند و شما نمی دانید.

7 - بروز توانایی و استعدادها

فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (6) انشراح - شرح -

بی تردید با دشواری ، آسانی است! [آری] بی تردید با دشواری ، آسانی است!


ج . فلسفه آسایش کفار در دنیا

1 - بی ارزشی دنیا

لَا یَغُرَّنَّکَ تَقَلُّبُ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی الْبِلَادِ (196) مَتَاعٌ قَلِیلٌ ثُمَّ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمِهَادُ (197) آل عمران -

رفت و آمد کافران در شهرها [با وسایل و ابزار فراوان و شوکت ظاهری] تو را به طمع نیندازد!

[این] برخورداری اندک [و ناچیزی از زندگی زودگذر دنیا] است ؛ سپس جایگاهشان دوزخ است و آن بد آرامگاهی ست.

2 - عذاب استدراجی - پلّه پلّه -

وَالَّذِینَ کَذَّبُوا بِآَیَاتِنَا سَنَسْتَدْرِجُهُمْ مِنْ حَیْثُ لَا یَعْلَمُونَ (182) وَأُمْلِی لَهُمْ إِنَّ کَیْدِی مَتِینٌ (183) اعراف -

و کسانی که آیات ما را تکذیب کردند ، به تدریج از جایی که نمی دانند [ به ورطه ی سقوط و هلاکت می کشانیم ، تا عاقبت به عذاب دنیا و آخرت دچار شوند]

و به آنان مهلت می دهیم [زیرا از سیطره ی قدرت ما بیرون رفتنی نیستند] یقیناً تدبیر و نقشه ی من استوار است.

3 - مهلت ، برای افزایش گناهان

وَلَا یَحْسَبَنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ خَیْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِی لَهُمْ لِیَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِینٌ (178) آل عمران -

و کسانی که کافر شدند ، گمان نکنند مهلتی که به آنان می دهیم ، به سودشان خواهد بود!

جز این نیست که مهلتشان می دهیم تا بر گناه خود بیفزایند ، و برای آنان عذابی خوار کننده است.

4 - عدم قابلیّت دنیا برای مجازات کامل

وَلَوْ یُؤَاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ مَا تَرَکَ عَلَیْهَا مِنْ دَابَّةٍ وَلَکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لَا یَسْتَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلَا یَسْتَقْدِمُونَ (61) نحل -

و اگر خدا مردم را به سبب ستمشان مؤاخذه کند ، هیچ جنبنده ای را بر روی زمین باقی نمی گذاشت!

ولی آنان را تا مدتی معین مهلت می دهد ، پس هنگامی که اجلشان سر آید ، نه ساعتی پس می مانند و نه ساعتی پیش می افتند.

عدم غفلت خداوند از اعمال ستمگران

وَلَا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّمَا یُؤَخِّرُهُمْ لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصَارُ (42)

و خدا را از آنچه ستمکاران انجام می دهند ، بی خبر مپندار.

مسلماً [کیفر] آنان را برای روزی که چشم ها در آن خیره می شود به تأخیر می اندازد.

5 - ثروت برای کفار ، مایه ی عذاب در دنیا

فَلَا تُعْجِبْکَ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُمْ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِهَا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ کَافِرُونَ (55) توبه -

اموال و فرزندانشان تو را به شگفت نیاورد ، خدا می خواهد آنان را در این زندگی دنیا به وسیله ی آنها عذاب کند ، و جانشان در حالی که کافرند بیرون رود!

6 - امتحان و آزمایش

وَلَا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَى مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا لِنَفْتِنَهُمْ فِیهِ وَرِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَأَبْقَى (131) طه -

دیدگانت را به آنچه برخی از اصناف آنان را بهره مند کردیم ، مدوز.

[آنچه به آنان داده ایم] شکوفه ی [بی میوه و زیور و زینت] دنیاست تا آنان را در آن بیازماییم ، و رزق پروردگارت بهتر و پایدارتر است.


منبع:

حفظ موضوعی قرآن کریم - فصل دوم : عدل الهی -

زیارتت مبارک (ثواب زیارت هر یک از معصومین)

شنبه, ۱۴ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۲۰ ب.ظ

یکی از برنامه های بسیار سازنده و فضیلت ساز، زیارت معصومان علیهم السلام در دوران حیات آنها، و زیارت قبورشان بعد از رحلت و شهادت آنان است.


زیارت معصومان علیهم السلام خصوصاً اگر از سَر عشق و محبّت باشد، آثار گراسنگ و عظیمی دارد؛ از جمله:

1 - باعث شناخت بیشتر مقام پیشوایان بزرگ اسلامی می شود و افزایش عشق و محبّت بیشتر آنها را که پاداش رسالت پیامبر است، در پی خواهد داشت.
2 - زیارت معصومان علیهم السلام زمینه کمال خواهی و فضیلت طلبی بیشتر را در انسان فراهم می سازد و عامل رشد فضائل و کرامتهای انسانی می شود.

3 - زیارت باعث زنده نگه داشتن نام امامان معصوم علیهم السلام و در نتیجه، زنده نگه داشتن اسلام و قرآن می گردد؛ چرا که گفتار و رفتار و سیره معصومان علیهم السلام برگرفته از قرآن و اسلام است و در واقع، آنها مفسّران قرآن و اسلام به شمار می روند.

4 - افزون بر آن، آثار گران بها و ثوابهای فراوان اخروی و ریزش گناهان، بر زیارت ایشان مترتب می باشد.


از حسن بن علی وشا نقل شده که می گوید:

به امام رضا علیه السلام عرض کردم:

کسی که یکی از امامان را زیارت کند، چه [پاداشی ] دارد؟

فرمود:

"لَهُ مِثْلُ مَنْ اَتی قَبْرَ اَبی عَبْدِاللَّهِ علیه السلام ،مثل کسی که قبر امام حسین علیه السلام را زیارت کند.

قالَ: قُلْتُ وَ ما لِمَنْ زارَ قَبْرَ اَبی عَبْدِاللَّهِ 

عرض کردم: پاداش زیارت قبر امام حسین علیه السلام چیست؟

قالَ الْجَنَّهُ وَاللَّهِ؛(1)

فرمود: بهشت است به خدا قسم!"


جالب این است که در این حدیث، پاداش زیارت هر یک از امامان علیهم السلام پاداش زیارت امام حسین علیه السلام دانسته شده است. در خود این جمله، عنایتی به عظمت زیارت امام حسین علیه السلام شده است که گویا زیارت او محور قرار دارد.


در روایات مربوط به زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نیز همان پاداشی که برای زیارت امام حسین علیه السلام در نظر گرفته شده، وعده داده شده است.

...

امام هشتم علیه السلام فرمود:

"هر امامی عهدی بر گردن شیعیان و دوستان خود دارد که زیارت قبور آنان به وجه احسن ، وفای به این عهد را کامل می کند.

و هر کس از روی میل و رغبت به زیارتشان رود، روز قیامت مورد شفاعت آنها قرار می گیرد."(2)


1. زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
زیارت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حیات و بعد از رحلت آن حضرت، مورد سفارش قرار گرفته است؛ چنان که رسول خدا صلی الله علیه وآله خود می فرماید:

"مَنْ زَارَ قَبْرِی بَعْدَ مَمَاتِی فَکَاَنَّمَا زَارَنِی فِی حَیَاتِی وَ مَنْ لَمْ یَزُرْ قَبْرِی فَقَدْ جَفَانی ؛(3)

کسی که قبر مرا بعد از رحلتم زیارت کند، مثل این است که مرا در زمان حیاتم زیارت کرده است!

و کسی که قبر مرا زیارت نکند ، به حقیقت بر من جفا کرده است."


2. زیارت فاطمه زهرا علیها السلام
رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود:

"مَنْ زَارَ فَاطِمَةَ فَکَاَنَّمَا زَارَنِی؛(4)

کسی که فاطمه را زیارت کند، گویا من را زیارت کرده است."


امیرالمؤمنین علیه السلام از فاطمه علیها السلام نقل کرده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله به من فرمود:

"یَا فَاطِمَةُ مَنْ صَلَّی عَلَیْکَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ وَ اَلْحَقَهُ بِی حَیْثُ کُنْتُ مِنَ الْجَنَّةِ؛(5)

ای فاطمه! کسی که بر تو درود بفرستد، خداوند او را می بخشد و به من در هر جای بهشت باشم، ملحق می کند!!"


3. امیرالمؤمنین علی علیه السلام
از امامانی که به زیارت او سفارش زیاد شده و پاداش فراوانی بر زیارت او مترتب شده است، امیرمؤمنان علی علیه السلام است.


پیامبر خدا صلی الله علیه وآله به امام حسین علیه السلام فرمود:

".. وَ مَنْ اَتَی اَبَاکَ بَعْدَ وَفَاتِهِ زَائِراً لَا یُرِیدُ اِلَّا زِیارَتَهُ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛(6)...

و کسی که بعد از وفات پدرت به زیارت [قبر] او بیاید و جز زیارت [قبر ] او قصدی نداشته باشد، بهشت برای او [واجب ] خواهد بود."


و امام صادق علیه السلام فرمود:

"مَنْ زَارَ اَمِیْرَ الْمُؤْمِنِینَ عَارِفاً حَقَّهُ غَیْرَ مُتَجَبِّرٍ وَلَا مُتَکَبِّرٍ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ اَجْرَ مِأَةَ اَلْفِ شَهِیدٍ وَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ وَ بُعِثَ مِنَ الْآمِنِینَ وَ هُوِّنَ عَلَیْهِ الْحِسَابُ وَ اسْتَقْبَلَتْهُ الْمَلَائِکَةُ فَاِذَا انْصَرَفَ شِیعَتُهُ اِلَی مَنْزِلِهِ فَاِنْ مَرِضَ عَادُوهُ وَ اِنْ مَاتَ شَیَّعُوا بِالْاِسْتِغْفَارِ اِلَی قَبْرِه؛(7)

کسی که امیرمؤمنان علیه السلام را در حالی که به حقش آگاهی دارد و غرور و تکبر ندارد، زیارت کند، خداوند پاداش صد هزار شهید! را به او می دهد ، و گناه گذشته و آینده او را می بخشد! و [در روز قیامت] از جمله امان یافتگان برانگیخته می شود! و حساب [قبر و قیامت نیز] بر او آسان می گردد و ملائکه از او استقبال می کنند.

وقتی شیعه او به خانه خویش بر می گردد، اگر بیمار شود، ملائکه عیادتش می کنند و اگر از دنیا رفت، با استغفار [او را] به سوی قبرش تشییع می کنند."


و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

"مَنْ زَارَ عَلِیّاً فَقَدْ زَارَنِی؛(8) کسی که علی علیه السلام را زیارت کند، من را زیارت کرده است."


4. زیارت امام حسن علیه السلام
رسول خدا صلی الله علیه وآله به امام حسین علیه السلام فرمود:

"... وَ مَنْ اَتی اَخَاکَ بَعْدَ وَفَاتِهِ زَائِراً لَا یُرِیْدُ اِلَّا زِیَارَتَهُ فَلَهُ الْجَنَّةُ؛(9)...

و کسی که [قبر] برادرت را بعد از وفاتش زیارت کند و جز زیارت او قصدی نداشته باشد، پس بهشت برای او [واجب ]است."


پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در حدیث دیگری فرمود:

"وَ اَمَّا الْحَسَنُ... مَنْ زَارَهُ فِی بَقِیعِهِ ثَبَتَتْ قَدَمُهُ عَلَی الصِّرَاطِ یَوْمَ تَزِلُّ فِیهِ الْاَقْدَامُ؛(10)

امّا حسن علیه السلام... کسی که او را در [قبرستان ] بقیعش زیارت کند، خداوند در روزی که قدمها در آن روز [از صراط] می لغزد، قدم او را بر صراط ثابت نگه می دارد."


و امام صادق علیه السلام فرمود:

"اِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ کَانَ یَزُورُ قَبْرَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ کُلَّ عَشِیَّةِ جُمُعَةٍ؛(11)

به راستی حسین بن علی علیهما السلام همیشه قبر امام حسن علیه السلام را در هر شب جمعه زیارت می کرد."


و پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به امام حسین فرمود:

"وَ مَنْ زَارَ اَخَاکَ حَیّاً وَ مَیِّتاً کَانَ حَقِیقاً عَلَیَّ اَنْ اَزُورَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَ اُخَلِّصَهُ مِنْ ذُنُوبِهِ وَ اُدْخِلَهُ الْجَنَّةَ؛(12)

و کسی که برادرت را در حال حیات و بعد از مرگ زیارت کند، سزاوار بر من است که او را در روز قیامت زیارت کنم!! و از گناهان پاکش سازم و او را داخل بهشت گردانم!"


5. زیارت امام حسین علیه السلام
از امامانی که فراوان بر زیارتش سفارش شده و آثار گرانسنگی برای زیارت وی بیان شده است، امام حسین علیه السلام است.


پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

"یَا ابْنَ عَبَّاسٍ مَنْ زَارَهُ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَتَبَ اللَّهُ لَهُ ثَوَابَ اَلْفِ حَجَّةٍ وَ اَلْفِ عُمْرَةٍ اَلَا وَ مَنْ زَارَهُ فَقَدْ زَارَنِی وَ مَنْ زَارَنِی فَکَاَنَّمَا قَدْ زَارَ اللَّهَ وَ حَقُّ الزَّائِرِ عَلَی اللَّهِ اَنْ لَا یُعَذِّبَهُ بِالنَّارِ؛(13)

ای ابن عباس! کسی که حسین علیه السلام را با آگاهی به حقش زیارت کند، خداوند ثواب هزار حج و هزار عمره برای او می نویسد!

آگاه باش! کسی که او (حسین علیه السلام) را زیارت کند، مرا زیارت کرده! و کسی که من را زیارت کند، گویا خدا را زیارت کرده است!!! و حق زائر بر خداوند این است که او را به آتش عذاب نکند!"


امام صادق علیه السلام فرمود:

"اِنَّ لِزُوَّارِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَضْلاً عَلَی النَّاسِ قُلْتُ وَ مَا فَضْلُهُمْ قَالَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ قَبْلَ النَّاسِ بِاَرْبَعِینَ عَاماً وَ سَائِرُ النَّاسِ فِی الْحِسَابِ وَ الْمَوْقِفِ؛(14)

به راستی برای زائران حسین بن علی علیهما السلام در روز قیامت برتری بر مردم است.

عرض کردم: برتری آنها چیست؟

فرمود: چهل سال قبل از مردم وارد بهشت می شوند، در حالی که دیگران هنوز در [حال ] حساب و [در ]موقف به سر می برند!!"
...


6. زیارت امام سجاد علیه السلام
از زراره نقل شده که گفت: به امام باقر علیه السلام گفتم:

چه می گویی درباره کسی که پدرت (علی بن الحسین علیهما السلام) را با حال ترس زیارت کند؟

فرمود:

 "یُؤْمِنُهُ اللَّهُ یَوْمَ الْفَزَعِ الْأَکْبَرِ وَ تَلَقَّاهُ الْمَلَائِکَةُ بِالْبِشَارَةِ وَ یُقَالُ لَهُ لَا تَخَفْ وَ لَا تَحْزَنْ هَذَا یَوْمُکَ الَّذِی فِیهِ فَوْزُکَ؛(15)

در روز قیامت خداوند به او امان دهد و ملائکه او را با مژده و بشارت استقبال کنند و به او گفته می شود:

به خود ترس و اندوه راه مده! این روز رستگاری [و سعادت ]توست."


7. زیارت امام باقر علیه السلام
شخصی به نزد امام صادق علیه السلام آمد و گفت:

"هَلْ یُزَارُ وَالِدُکَ فَقَالَ نَعَمْ قَالَ فَمَا لِمَنْ زَارَهُ قَالَ علیه السلام الْجَنَّةُ إِنْ کَانَ یَأْتَمُّ بِهِ قَالَ فَمَا لِمَنْ تَرَکَهُ رَغْبَةً عَنْهُ قَالَ الْحَسْرَةُ یَوْمَ الْحَسْرَةِ؛(16)

آیا می شود پدرتان را زیارت کرد؟

امام فرمود: بله.

عرض کرد: کسی که او را زیارت کند، چه پاداشی دارد؟

فرمود: پاداش او بهشت است، به شرطی که امامتش را پذیرفته باشد [و از پیروان او باشد].

عرض کرد: کسی که زیارتش را از روی بی اعتنایی ترک کند، چه عاقبتی دارد؟

فرمود: در روز حسرت (قیامت) اندوه و حسرت خواهد داشت."


8. زیارت امام صادق علیه السلام
امام حسن عسکری علیه السلام فرمود:

"مَنْ زَارَ جَعْفَراً أَوْ أَبَاهُ لَمْ یَشْتَکِ عَیْنُهُ وَ لَمْ یُصِبْهُ سُقْمٌ وَ لَمْ یَمُتْ مُبْتَلًی؛(17)

هر کس جعفر [بن محمد الصادق ] یا پدر [بزرگوارش ] امام باقر علیهما السلام را زیارت کند، چشمانش به درد نیاید و درد و مریضی به او نرسد و به حالت ابتلاء [به حوادث سخت و ناگوار] از دنیا نرود."


و از خود امام صادق علیه السلام نقل شده است که فرمود:

"مَنْ زَارَنِی غُفِرَتْ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ یَمُتْ فَقِیراً؛(18)

کسی که مرا زیارت کند، گناهانش بخشیده می شود و فقیر نمی میرد."


9. زیارت ائمه کاظمین علیهما السلام
ابن سنان می گوید: به امام رضا علیه السلام عرض کردم:

پاداش زیارت پدرت چیست؟

فرمود: "الْجَنَّةُ فَزُرْهُ؛(19)

بهش ؛ پس او را زیارت کن!"


ابراهیم بن عقبة گوید:

به امام هادی علیه السلام نامه ای نوشتم

أَسْأَلُهُ عَنْ زِیَارَةِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَیْنِ وَ عَنْ زِیَارَةِ أَبِی الْحَسَنِ وَ أَبِی جَعْفَرٍعلیهم السلام أَجْمَعِینَ فَکَتَبَ إِلَیَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام الْمُقَدَّمُ وَ هَذَا أَجْمَعُ وَ أَعْظَمُ أَجْراً؛(20)

از زیارت امام حسین و زیارت ابی الحسن (امام کاظم) و ابی جعفر (امام جواد) علیهم السلام سؤال کردم.

پس حضرت در جوابم نوشت:

 زیارت امام حسین علیه السلام مقدم است، ولی زیارت این [دو امام ] جامع تر و پاداشش بزرگ تر است."


- برای حدیث فوق، توضیحاتی وارد شده است؛ از جمله اینکه مراد آن است که زیارت امام حسین علیه السلام به تنهایی مقدّم و بهتر است، ولی مجموع زیارت کاظمین جامع تر و افضل است.
یا آنکه زیارت امام حسین علیه السلام مقدم است و اگر زیارت دو امام اضافه گردد، جامع تر و موجب اجر بیشتر می باشد (21) -


10. زیارت امام رضا علیه السلام
رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود:

"سَتُدْفَنُ بَضْعَةٌ مِنِّی بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَا یَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللَّهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَ حَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَی النَّارِ؛(22)

به زودی پاره تن من! در زمین خراسان دفن می شود. مؤمنی او را زیارت نمی کند، مگر آنکه خداوند بهشت را برای او واجب می کند و جسدش را بر آتش حرام می کند."


امام جواد علیه السلام نیز فرمود:

"ضَمِنْتُ لِمَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی بِطُوسَ عَارِفاً بِحَقِّهِ الْجَنَّةَ عَلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ؛(23)

من بهشت را برای کسی که از روی آگاهی به حق پدرم ، او را در طوس (مشهد) زیارت کند، بر خداوند عزیز و جلیل ضمانت می کنم!"


همچنین فرمود:

"مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِی بِطُوسَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ مَا تَأَخَّرَ فَإِذَا کَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ نُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ بِحِذَاءِ مِنْبَرِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وآله حَتَّی یَفْرُغَ اللَّهُ مِنْ حِسَابِ عِبَادِهِ؛(24)

کسی که قبر پدرم را در طوس زیارت کند، خداوند گناهان گذشته و آینده او را می بخشد، پس در روز قیامت، منبری برای او در مقابل منبر رسول خدا صلی الله علیه وآله نصب می شود تا خداوند از حساب رسی بندگانش فارغ شود."


و امام رضا علیه السلام خود فرمود:

"مَنْ زَارَنِی عَلَی بُعْدِ دَارِی أَتَیْتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فِی ثَلَاثَ مَوَاطِنَ حَتَّی أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَایَرَتِ الْکُتُبُ یَمِیناً وَ شِمَالاً وَ عِنْدَ الصِّرَاطِ وَ عِنْدَ الْمِیزَانِ؛(25)

هر کس مرا در غربت زیارت کند، روز قیامت در سه جا به نزد او خواهم آمد تا او را از ترسهایش نجات بخشم:

 1. هنگام تحویل گرفتن نامه اعمال از سمت راست و یا چپ؛ 2. در نزد [پل ] صراط؛ 3. در نزد ترازو [ی اعمال] ."


11. زیارت عسکریین علیهما السلام در سامراء
شخصی به نام منصور از عموی پدرش نقل می کند که به امام هادی علیه السلام عرض کرد:

"عَلِّمْنِی یَا سَیِّدِی دُعَاءً أَتَقَرَّبُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ فَقَالَ لِی هَذَا دُعَاءٌ کَثِیراً مَا أَدْعُو بِهِ وَ قَدْ سَأَلْتُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْ لَا یُخَیِّبَ مَنْ دَعَا بِهِ فِی مَشْهَدِی وَ هُوَ یَا عُدَّتِی عِنْدَ الْعُدَدِ وَ یَا رَجَائِی...؛(26)

مولای من! دعایی به من بیاموز که با آن به خدای عزیز و جلیل تقرّب جویم!
حضرت فرمود: این دعایی است که زیاد آن را می خوانم و از خداوند عزوجل خواسته ام که هر کس با این الفاظ، در کنار بارگاه من دعا کند، ناامید بر نگردد و دعا این است: "یَا عُدَّتی عِنْدَ العُدَدِ و یَا رَجَائِی...
."


امام حسن عسکری علیه السلام فرمود:

"قَبْرِی بِسُرَّ مَنْ رَأَی أَمَانٌ لِأَهْلِ الْجَانِبَیْنِ؛(27)

مزار من در سامِرّا موجب امنیّت دو گروه (سنّی و شیعه) است!!"


12. زیارت امام زمان علیه السلام
برای امام زمان علیه السلام زیارتهای مختلفی نقل شده است.


امام صادق علیه السلام فرمود:

"مَنْ دَعَا إِلَی اللَّهِ تَعَالَی أَرْبَعِینَ صَبَاحاً بِهَذَا الْعَهْدِ کَانَ مِنْ أَنْصَارِ قَائِمِنَا فَإِنْ مَاتَ قَبْلَهُ أَخْرَجَهُ اللَّهُ تَعَالَی مِنْ قَبْرِهِ وَ أَعْطَاهُ بِکُلِّ کَلِمَةٍ أَلْفَ حَسَنَةٍ وَ مَحَا عَنْهُ أَلْفَ سَیِّئَةٍ وَ هُوَ هَذَا اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِیمِ...؛(28)

کسی که به سوی خدای بلند مرتبه، چهل صبح با [خواندن دعای] عهد دعا کند، از یاران قائم [مهدی علیه السلام ]خواهد بود.

پس اگر قبل از [ظهور] او از دنیا رفت، خداوند او را از قبرش خارج می کند و در مقابل هر کلمه [دعا] هزار حسنه می دهد و هزار گناه از او محو می کند و آن دعا این است: اللهم رب النور العظیم... ."


حسن ختام را حدیثی در باره استقبال از زائران ائمه اطهار علیهم السلام قرار می دهیم:
امام صادق علیه السلام فرمود:

"إِذَا انْصَرَفَ الرَّجُلُ مِنْ إِخْوَانِکُمْ مِنْ زِیَارَتِنَا أَوْ زِیَارَةِ قُبُورِنَا فَاسْتَقْبِلُوهُ وَ سَلِّمُوا عَلَیْهِ وَ هَنِّئُوهُ بِمَا وَهَبَ اللَّهُ لَهُ فَإِنَّ لَکُمْ مِثْلَ ثَوَابِهِ؛(29)

وقتی یکی از شما (شیعیان) از زیارت ما یا زیارت قبور ما برگشت، به استقبال او بروید و به او سلام کنید و او را به این نعمت زیارت تبریک بگویید تا پاداشی مثل پاداش او ببرید... ."



  • پاورقــــــــــــــــــــی



1) مستدرک الوسائل، میرزا حسین نوری، مؤسسة آل البیت، ج 10، ص 183، ح 11800.
2) بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، وفا، بیروت، ج 100، ص 116.
3) الغدیر، علامه امینی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج 5، ص 104.
4) ثواب الاعمال، شیخ صدوق، ص 217.
5) بحارالانوار، ج 97، ص 194، ح 10.
6) تهذیب الاحکام، شیخ طوسی، ج 6، ص 21؛ بحارالانوار، ج 97، ص 140 و 142.
7) الامالی، شیخ طوسی، ج 1، ص 218.
8) بحارالانوار، ج 97، ص 263، ذیل روایت 17.
9) ]. تهذیب الاحکام، ج 6، ص 21؛ بحارالانوار، ج 97، ص 142، ح 16.
10) الامالی، شیخ صدوق، ص 115؛ بحارالانوار، ج 97، ص 141، ح 14.
11) قرب الاسناد، حمیری، ص 65.
12) بحارالانوار، ج 97، ص 142، ذیل روایت 15.
13) مستدرک الوسائل، ج 10، ص 276، ح 12009.
14) کامل الزیارات، ابن قولویه، ص 137. 20) وسائل الشیعة، ج 14، ص 456، ح 19591.
15) وسائل الشیعة، ج 14، ص 456، ح
16) بحارالانوار، ج 100، ص 145، ح 39.
17) وسائل الشیعة، شیخ حر عاملی، دار احیاء التراث، ج 10، ص 426؛ بحار الانوار، ج 97، ص 145، ح 35.
18) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 78، ح 1؛ بحارالانوار، ح 97، ص 145، ح 34.
19) بحارالانوار، ج 102، ص 2، ح 5.
20) الکافی، شیخ کلینی، ج 4، ص 583، ح 3. 
21) زیارت در آیینه روایات، عبد الرحمن باقرزاده، قم، سازمان تبلیغات اسلامی، 1375، ص 71.
22) من لا یحضره الفقیه، شیخ صدوق، ج 2، ص 351، ح 3194.
23) همان، ج 2، ص 349، ح 3186.
24) بحارالانوار، ج 102، ص 34، ح 13؛ الامالی، شیخ صدوق، ص 120، ح 7.
25) الخصال، شیخ صدوق، چاپ اسلامیة، ص 168.
26) بحارالانوار، ج 102، ص 59، ح 2.
27) تهذیب الاحکام، ج 6، ص 93، ح 3.
28) بحارالانوار، ج 102، ص 111.

29) همان، ج 102، ص 302، ح 1.


برگرفته از:

مجله مبلغان ش 76

با اندکی تصرف

تا مهدی هست ...

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۵۸ ب.ظ

طلبه ای در زمان آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری اعلی الله مقامه (مؤسس حوزه علمیه قم)

می خواست برای دیدار خانواده ش به شهرش برگردد و پنج تومان نداشت که بتواند برود!!

آیت الله العظمی سید محمدرضاگلپایگانی رحمة الله علیه

خدمت حاج شیخ می رود و عرض حال می کند.

حاج شیخ می فرماید:

ندارم؛ دو سه ماه است برای شهریه طلبه ها قرض کرده ام!!

رویش را که برمی گرداند، قطره ی اشکی از چشمانش جاری می شود و ناراحت که چرا نمی تواند کمک کند!

آیت الله گلپایگانی شب خواب می بیند که رسول خدا صلی الله علیه وآله و سلم می فرمایند:

برو به شیخ بگو :

تا فرزندم حضرت مهدی علیه السلام هستند، نگران طلبه ها نباش!!

صبح که شد ، می رود به منزل حاج شیخ ؛ ایشان تا در را باز می کند می فرماید:

آمده ای خوابت را بگویی؟؟!!!

بیا این پانزده تومان را بگیر و به آن طلبه بده!، دیشب از آشتیان پانزده هزار تومان رسید!


حاج شیخ عبدالکریم حائری با اینکه این همه وجوهات برایش می آمد ، شبی که از دنیا رفت ، زن و بچه اش شام نداشتند بخورند!!!

این مطلب را به کسانی که به علماء بد می گویند، بگویید!!


راوی:

آیت الله مجتهدی تهرانی - گنج سعادت ص 37 -


نامحرم

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۱۱ ب.ظ

روایت

قال الصادق (ع) :

ایاکم و مجالسة الملوک و أبناء الدنیا ففی ذلک ذهاب دینکم و یعقبکم نفاقا - بحارالانوار ج 72 ص 367 -

از همنشینی با صاحب منصبان و دنیاپرستان بپرهیزید که این همنشینی ، دین شما را از بین برده و نفاق می آورد!


حکایت

یکی از طلاب می گوید:

روزی از جناب استاد حسن زاده آملی ، موعظه ای طلبیدم ، فرمود:

سعی کنید با نامحرمان تماس نداشته باشید!

- و اضافه کردند: -

چه زن باشد ، چه مرد !!

متعجبانه پرسیدم:

آیا مرد هم نامحرم می شود؟!

فرمود:

بله هرکسی که با خدا انس نداشته باشد، نامحرم است!

- درس زندگی ص 122 -


منبع:

بنای بندگی

- با اندکی تصرف -

ری و رازی

چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ب.ظ

بدانکه رى نام شهریست ... و منسوب به آن را رازى مى گویند.

چنانکه گویند: « فخر رازى » و مراد نسبت به رى است.

و سرّ اینکه شهر را رى و منسوب به آن را رازى گویند ، صاحب فرهنگ جهان گیرى بیان کرده و مى گوید:

دیدم به خط فخر رازى که نوشته بود:

« راز و رى نام دو برادر است که به اتفاق یکدیگر شهرى را بنا نمودند و در نامگذاری شهر بعد از اتمام ، مابین ایشان گفتگو واقع شد که هر یک مى خواستند شهر را به نام خود بنامند!

آخرالأمر حکماء و عقلاء چنان قرار دادند که شهر را به نام یکى از ایشان نامند، و منسوب شهر را به نام دیگرى!

پس شهر را رى نامیدند و منسوب آنرا رازى »

- خزائن ملا احمد نراقی -


من:

قابل توجه ری نشین ها!!! :

ری اختلاف افکن است ، حتی بین برادرها!!

ری فریبنده ست ، حتی به قتل اباعبدالله

شما چقدر کوچکترید؟!

چهارشنبه, ۱۱ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۴۴ ق.ظ

روایت:

قال الحسن بن علی (علیهما السلام) :

عجب لمن یتفکر فی مأکوله کیف لا یتفکر فی معقوله ؟! فیجنب بطنه ما یؤذیه و یودع صدره ما یردیه - بحارالانوار ج 1 ص 218 -

شگفت از کسی که در خوراکش دقت می کند و در افکارش (که غذای روح اوست) نه!!

پس از چیزی که معده اش را اذیت می کند پرهیز می کند و از چیزی که جانش را می آلاید نه!!


حکایت:

در هنگام تفحص برای یافتن شهدا، دفترچه یادداشت یک شهید شانزده ساله پیدا شد که او گناهان هر روزش را در آن یادداشت کرده بود.

گناهان یک روز او عبارت بودند از:

1 - سجده نماز ظهر طولانی نبود!

2 - زیاد خندیدم!

3 - هنگام فوتبال شوت خوبی زدم که از خودم خوشم آمد!!


( راوی این خاطره که از گروه تفحص شهدا بوده می نویسد: « دارم فکر می کنم چقدر از یک پسر شانزده ساله کوچکترم!! » )

- فرهنگ جنوب شماره 1824 -

خاکریزهای شیشه ای

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۰ ب.ظ

جنگی که بود ؛ جنگی که هست!


خیلی ها تک پسرهایشان را فرستادند جبهه.

خیلی ها همه پسرهایشان را!

خیلی از آن تک پسرها که تنها رفته بودند برنگشتند.

خیلی از آن برادرها هم که با هم رفته بودند برنگشتند.

حالا جای خالی آن پسرها را قاب عکس هایشان در خانه ها پر کرده است.

و البته ایمانی که در دل پدر و مادرهایشان وجود دارد به اینکه شهدا زنده اند.



اما آن پدر و مادرها برای جبهه نفرستادن پاره های جگرشان به اندازه ی کافی بهانه داشتند.

آن روزها اگر می خواستی، می توانستی برای جبهه نرفتن کلی بهانه پیدا کنی.

مثلا :

می توانستی بگویی نمی شود با دشمنِ تا دندان مسلح جنگید!

می توانستی بگویی کشور از نظر تسلیحات و فناوری های جنگی از دشمن ضعیف تر است و اگر برویم آسیب می بینیم!

 می توانستی بگویی ما چرا باید با گوشت و خون و جانمان کمبودهای تسلیحاتی کشور را جبران کنیم؟!

می توانستی بگویی صبر می کنیم تا اوضاع اقتصادی کشور درست شود و وضع تسلیحاتی اش سامان بگیرد، آنوقت می رویم و می جنگیم!



والدین شهدا و خود شهدا می توانستند این را بگویند اما نگفتند.

آن ها رفتند و با ایمانشان و با همتشان و با غیرتشان همه کمبودها را جبران کردند.

آن ها منتظر نماندند تا همه چیز درست شود و بعد بروند جبهه و از کشورشان دفاع کنند. که اگر منتظر می ماندند، دیگر چیزی از کشور باقی نمی ماند تا درست بشود و بعد بروند از آن دفاع کنند. که اگر منتظر می ماندند و بر فرض محال همه چیز درست می شد و بعد می رفتند، دیگر شاهکار نکرده بودند.



حالا سی سال گذشته است و هنوز جنگ است.

خاکریزهای خاکی شده است خاکریزهای شیشه ای ویترین مغازه ها.

سی سال گذشته است و در این جنگ اقتصادی بهانه ها هنوز از همان جنس است.

می گوییم کالای داخلی کیفیت ندارد.

می گوییم کمی بیشتر پول می دهم اما کالای بهتری را با برند خارجی می خرم.

می گوییم هر وقت کالاهای داخلی کیفیت شان خوب شد من هم کالای داخلی می خرم!

اینها را می گوییم و فکر نمی کنیم که اگر کالای داخلی کیفیتش بهتر از کالای خارجی باشد که دیگر خریدش شاهکار نیست!! بلکه بدیهی ترین کاری است که صاحب عقلی انجام می دهد، چه عاشق وطنش باشد چه نباشد!

اینها را می گوییم و فکر نمی کنیم که اگر بخواهیم منتظر باکیفیت شدن همه کالاها بشویم شاید دیگر نه چیزی از تولید داخلی باقی مانده باشد و نه از اقتصاد ملی و در آخر نه چیزی از کشورمان!



فکر می کنیم کالاهای خارجی در برخی صنایع مثل وسایل الکترونیک خیلی بهتر از کالای داخلی است اما موقع خرید، مسواک و خمیر دندان و پودر لباس شویی مان را هم خارجی می خریم!

اینکار را انجام می دهیم و اصلا حواسمان نیست که اینطور خارجی خریدنِ همه چیز ثابت می کند که علاقه مان به کالای خارجی بیش تر از آنکه بخاطر کیفیتش باشد به خاطر یک مشکل فرهنگی است، بخاطر یک کمبود هویتی است...


منبع:

نشریه(بوی سیب) مدرسه علمیه کرمانی ها

عکس: صالحین

درس هایی از معلم شهید « رجایی »

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۱:۵۲ ق.ظ


1 ـ پیرمرد با آن بدن نحیف، آخر همه میوه فروش‌های بازار بساط می‌کرد.
بساط کوچک و میوه های لک دارش معلوم بود که خریدار ندارند.

پیرمرد یک مشتری ثابت داشت...

محمد‌علی می‌گفت میوه‌هایش برکت خدا هستند، خوردنش لطفی دارد که نگو و نپرس.
به دوستانش می‌گفت پیرمرد چند سر عائله دارد، از او خرید کنید.
(خدا که هست ص 10)


 
2 ـ آن کلاس درس هندسه یک طرف، این 5 دقیقه حدیث اول کلاس هم یک طرف.
خیلی از دانش‌آموزان، هندسه زندگی‌شان را با همان احادیث 5 دقیقه‌ای ترسیم کردند.

(ص 1)
 


3 ـ آنقدر غرق در افکارش شده بود که متوجه نگاه خانم نمی‌شد.
ـ به چی فکر می‌کنید؟
خانم را دید که ایستاده و به او نگاه می‌کند.
ـ امروز نماز اول وقتم عقب افتاد ؛ دنبال رفتار امروزم می‌گردم تا گیر کارم را پیدا کنم.
(ص 15)


 
4 ـ شیفته سید معمم شده بود.

هر شب جمعه به امید دیدنش تا مسجد هدایت می‌رفت.
سید گفته بود:

«معلمی، پیامبری جامعه است.»
می‌گفت معلمی‌ام را از این گفته مرحوم طالقانی دارم.
( همان ص 16)


 
5 ـ برگه‌های امتحانی رجایی، همیشه غیر از سؤال یک درس هم داشت.

درس هم آن جمله‌ای بود که با دقت بالای ورقه سؤالات می‌نوشت.
درس آن روز امتحان هم یک جمله بود: «خواهی نشوی رسوا همرنگ حقیقت شو»
می‌گفت لزوما حقیقت با جماعت نیست.
( همان ص 24)


 
6 ـ بالای سر بچه‌ها می‌ایستاد و با صدای بلند می‌گفت:

«بلند صحبت نکنید تا بچه‌ها بیدار نشوند!!»

با شوخی و خنده دست بچه‌ها را می‌گرفت و تا دستشویی می‌برد تا صورتشان را بشویند.
این نمازهای صبح برای همه بچه‌ها لذت بخش بود.

می‌گفت نباید بچه‌ها از نماز دلزده شوند.
(همان ص 27)


 
7 ـ مثل همیشه مجله سازمان مجاهدین خلق را گرفته بود و مطالعه می‌کرد.

انگار که دنبال مطلبی بگردد، آن را زیر و رو می‌کرد.
ـ دنبال چه مطلبی می‌گردید؟
با همان نگاه متعجب گفت:
ـ این‌ها بسم‌الله الرحمن الرحیم را از مجله حذف کرده‌اند ؛ اینها نشانه‌های انحراف است.
ارتباطش را با سازمان قطع کرد.
(همان ص35)
 


8 ـ هزینه موکت و نقاشی دفتر کار زیاد شده بود.

 اعتراض کرد، بعد هم گفت:

 مسئول این کار نصفش را می‌دهد و خودم نصفش را تا ریالی از بیت‌المال خرج نشود!
( همان ص 36)


 
9 ـ سفره انداختند. با راننده‌اش آمده بود و نان و پنیر و خربزه آورده بود.
دلش غذای مفصل وزارت خانه نمی‌خواست.
( همان ص 38)


 
10 ـ دوست داری به من خدمت کنی؟
«این چه سؤالی است؟!! هر کسی دوست دارد به رجایی رئیس‌جمهور خدمت کند!!»

این سؤال مثل صاعقه از ذهن مرد گذشت که روبروی رجایی نشسته و او را خطاب کرده است.
ـ بفرمایید، سراپا گوشم!
« همیشه به یادم بیاورید که من محمد‌‌علی رجایی‌ام، پسر عبدالصمد و اهل قزوین، کاسه بشقاب فروش و دوره گرد!!»
مرد بهت‌زده فقط به رئیس‌جمهور کشورش نگاه می‌کند!
( همان ص 68)


منبع:

خدا که هست

مجید تولایی

- به نقل از گذرستان -

تجرّی

سه شنبه, ۱۰ شهریور ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

و من کلامه صلى الله علیه واله :

لا تنظروا إلى صغیر الذنب ولکن انظروا إلى ما اجترأتم - وسائل الشیعة ش ح 20615 -

پیامبر اکرم فرمودند:

نگاه به کوچکی گناه نکنید ، بلکه بنگرید به آنچه بر آن جرأت یافته اید ( یعنی مخالفت خداوند عالمیان) !!


حکایـــــــت:

مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمد و گفت:

(( یا رسول الله! گناهان من بسیار است . آیا در توبه به روى من نیز باز است؟! ))

پیامبر (ص) فرمود:

(( آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نیز از آن محروم نیستى . ))

مرد حبشى از نزد پیامبر (ص)رفت .

مدتى نگذشت که بازگشت و گفت:

((یا رسول الله! آن هنگام که معصیت مى کردم، خداوند، مرا مى دید؟! ))

پیامبر (ص) فرمود:

(( آرى، مى دید ))

مرد حبشى، آهى سرد از سینه بیرون داد و گفت:

(( توبه، جرم گناه را مى پوشاند؛ چه کنم با شرم آن؟!! ))

در دم نعره اى زد و جان بداد!

- حکایت پارسایان ، رضا بابایى -


شعـــــــر:

شب های دراز بی عبادت چه کنم؟

طبعم به گناه کرده عادت ، چه کنم؟

گویند: کریم است و گنه می بخشد!

گیرم که ببخشد ، ز خجالت چه کنم؟!


و شعـــــــر:

با نفس ، همیشه در نبردم! چه کنم؟

و ز کرده خویشتن بدردم چه کنم ؟

گیرم که تو از کرده ی من درگذری

زین شرم که دیده اى چه کردم چه کنم؟!

جمیعنا نعرف ما معنی کلمة انفجار نووی فالانفجار النووی معناه الدمار التام للبشریة لیس فقط للبشریة بل لجمیع الکائنات الحیة علی کوکب الأرض سواء کانت فی البر أم البحر ولکنک...

فقد صرح الدکتور فرانز ویلشتاینر  وهو من أحد أشهر علماء البیئة فی العالم والذی یعمل بالمرکز الأمریکی للطواری الذریة وبعد ثلاثون عام من الأبحاث فقد توصل إلی نتائج مهمة جدا وهی ...

همه ما معنی انفجار اتمی را می دانیم.

اگر چنین حادثه ای رخ بدهد علاوه بر انسانها همه موجودات خشکی و دریایی زمین خواهند مرد ؛ جز یک موجود!

دکتر فرانتز ویلشتاینر یکی از دانشمندان مشهور علوم زیستی جهان که در مرکز آمریکایی عوارض اتم کار می کند، پس از سی سال تحقیق به نتایج مهمی دست پیدا کرده است:

و آن اینکه با حادثه انفجار اتمی همه موجودات تا فاصله ده مایلی نابود خواهند شد، جز یک موجود که امکان نجاتش می رود و آن چیزی نیست جز سوسک!

این موجودی که 280 میلیون سال از حیاتش بر زمین می گذرد - یعنی از دوره کربن -

همانی که یک ماه کامل بدون هیچ غذایی می تواند زندگی کند!

آنچنانی که بعد از قطع سرش هم تا یک هفته می تواند به زندگی خود ادامه دهد!

قلبش یک ساعت کامل می تواند متوقف بماند بدون اینکه از فعالیتش کاسته گردد!

می تواند 45 دقیقه از تنفس بازداشته شده و دچار مشکلی نشود!

و هم اینک علماء متخصص سخت به دنبال یافتن این راز بزرگند تا در آینده بتوانند از آن بهره گیرند!


برگرفته از :

نجوم مصریه


- چه دیدی ؟ شاید نجات نسل انسانها از تهدیدات اتمی، در دستان این حشره منفور چندش آور باشد!!

پس زنده باد سوسک!! خخخخ -


طلبگی یا دکتری مهندسی ؟!

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ب.ظ

طلبه ای داشتیم به نام اصغر فرشچی که شهید شد.

خیلی عالی بود!

مکاسب خوان بود.

وقتی می خواست طلبه شود، فامیل هایش گفتند:

برو دکتر، مهندس شو !!

گفت:

« اگر دکتر، مهندس کم بیاوریم می توانیم از خارج بیاوریم! اما شهید مطهری یا علامه طباطبایی (رضوان الله تعالی علیهما) را نمی شود از خارج آورد!!!

باید درس بخوانیم تا مثل آنها شویم. »

خیلی عالی جواب داد!

یک نوجوان این طور جواب دهد، معلوم می شود خیلی با استعداد است.


منبع:

اخلاص، گنج سعادت(رهنمودهای آیت الله مجتهدی تهرانی)

مؤذِّن مصری: ألصَّلوةُ خَیرٌ مِن فیسبوک !!

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

مؤذن مصری ، در عصر اینترنت:

به جای « ألصَّلوةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم - که در اذان صبحگاهی اهل سنت معمول استألصَّلوةُ خَیرٌ مِن فیسبوک »  سر داد!!

و

 آغاز تحقیقات اداره اوقاف این کشور از او...


منبع:

الهداف الجزائر


خوب باید گفت کار عُمَری نتایجی جز این هم به بار نخواهد آورد!

مطلب ذیل برگرفته از « انسان کامل » (شهید مطهری) و دارای نکات ارزشمندی ست:


روشنفکری " عُمَری "

بعضی می گویند نماز خواندن یعنی چه ؟ ! عبادت یعنی چه ؟ !

اینها مال پیرزنها است ، انسان باید اجتماعی باشد .

این حرفها یک نوع روشنفکری است اما " روشنفکری عمری " .

شنیده اید که عمر ، " حَیَّ عَلَی خَیرِ العَمَل " را از اذان برداشت ، چرا ؟

به خاطر یک روشنفکری ئی که پیش خود کرد.

ولی در واقع یک اشتباه بزرگ [ مرتکب شد ] .


زمان او [ دوران اوج ] فتوحات اسلامی و مجاهده اسلامی بود و سربازها خیل خیل به جنگ دشمن می رفتند و با عده کم ، دشمن قوی را به زانو درمی آوردند .

عده همه مسلمانان پنجاه ، شصت هزار بیشتر نیست و با دو امپراطوری بزرگ ایران و روم که هر کدام با سپاههای چند صدهزاری به جنگ اینها آمده اند ، می جنگند و اینها عده ای کمتر از صد هزار هستند و در هر دو جبهه دشمنان را شکست می دهند . 

جهاد بار دیگر ارزش خود را ثابت می کند و [ مشخص می شود ] که وقتی اسلام ، مجاهد می پرورد یعنی چه؟ .


عمر گفت :

وقتی مؤذن در اذان با صدای بلند می گوید : " الله اکبر " و بعد شهادتین و " حی علی الصلوة " و " حی علی الفلاح " ( به نماز روبیاور ، به رستگاری روبیاور ) را می گوید عیبی ندارد .

اما " حی علی خیرالعمل " ( به بهترین اعمال رو بیاور ) [ که معنای آن این است که ] نماز بهترین اعمال است ، روحیه مجاهدین را خراب می کند!! چون مجاهدین پیش خود می گویند:

حال که نماز بهترین اعمال است ، ما به جای اینکه برویم در میدان جنگ جهاد کنیم ، در مسجد مدینه می مانیم و در جوار قبر پیغمبر ( ص ) نماز می خوانیم که بهترین عملهاست . آنها بروند بکشند و خود را به کشتن بدهند ، زخم بردارند ، چشمشان کور شود ، دستشان بریده شود ، پایشان قطع شود ، شکمشان سفره شود ولی ما اینجا راحت در خانه و پیش زن و بچه خود می مانیم و چهار رکعت نماز می خوانیم و از آنها افضل هستیم .

عُمَر گفت :

نه ، این بد آموزی دارد ، مصلحت این است که این عبارت را از اذان برداریم . به جای این جمله بگوئید : " الصلوة خیر من النوم " نماز ، خوب چیزی است ، از خواب بهتر است - یعنی به جای اینکه بخوابید ، بیائید در مسجد نماز بخوانید -


این مرد ( عُمَر ) آن قدر فکر نکرد که آخر این چند ده هزار سرباز که قطعا تعدادشان به صد هزار نمی رسیده با چه قدرتی دارد با دو تا چند صدهزار نفر ، در دو جبهه مختلف می جنگد و فاتح می شود ؟!!

این فتح ، فتح چیست ؟

فتح اسلحه است ؟

آیا اسلحه عرب بر اسلحه ایرانی و رومی می چربید ؟

 ابداً.

ایرانیان و رومیان از دو کشور متمدن بودند و عالیترین سلاحهای زمان خود را در اختیار داشتند ، در حالی که شمشیر عرب ، در مقابل شمشیرهایی که در ایران یا روم وجود داشت ، مثل یک آهن شکسته بود .

آیا نژاد عرب از نژاد روم یا نژاد ایران قویتر و نیرومندتر و پهلوانتر بود ؟

ابداً.

مگر نمی دانید که [ قبل از اسلام ] شاپور ذوالاکتاف چه به سر عربها آورد ؟

مگر شاپور ذوالاکتاف نبود که هزاران عرب را اسیر کرد ؟

مگر شانه های آنها را سیاه [ و سوراخ ] نکرد و آنان را به زنجیر نکشید ؟

زور عرب در آن ایام کجا بود ؟

مگر صد سال بعد همین ایران ، عرب را شکست نداد ؟

پس عرب با چه نیروئی با ایران و روم می جنگد و آنها را شکست می دهد ؟

نیروی او ، نیروی ایمانش است ، همان نیرویی است که از " حی علی خیرالعمل " گرفته ، نیروئی است که از نماز گرفته ، نیروئی است که از راز و نیاز با خدای خودش گرفته است .

...

این روحیه را از الله اکبر گرفته است . وقتی که در نماز چندین بار می گوید : " الله اکبر " جواب همه را می دهد ، همه اینها هیچ است .

وقتی چند صدهزار سرباز را در مقابل خود می بیند ، می گوید : " لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم " ،

...

همین نماز است که به او نیرو داده است ، اگر این نماز نبود ، آن سرباز مجاهد ، مجاهد نبود .

تو او را از اشتباه بیرون بیاور .

مگر اسلام نمی گوید که این دستورها به یکدیگر وابسته است ؟

آنکه جهاد بر او واجب است ، باید جهاد کند و ماندنش برای نماز در مسجد مدینه حرام است .

شرط قبول نماز جهاد است ، و شرط قبول جهاد ، نماز .

...

قرآن به ما گفته است که نماز ، آن وقت نماز است که اثرش هویدا باشد ، اثر خود را نشان دهد . چطور نشان می دهد ؟

" « ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر »"خصلت نماز درست ، این است که انسان را از کارهای زشت باز می دارد .

اگر دیدی نماز می خوانی و در عین حال معصیت می کنی ، بدان که نمازت نماز نیست .

پس نمازت را درست کن . نماز ، تو را به همه ارزشهای دیگر می رساند به شرط اینکه نمازت واقعا نماز باشد .


 همه درسها را باید از علی ( ع ) یاد بگیریم . علی ( ع ) مجمع تمام ارزشهای اسلامی است ...

یک جا منطقش ، منطق حماسه است ، گوئی پس از دوره کودکی ، وارد نظام شده و دوره سربازی و بعد درجات نظامی را طی کرده و یک فرمانده شده است ، و غیر از مسائل فرماندهی چیز دیگری نمی داند ، روحی است مملو از حماسه نظامی .

در جای دیگر سراغ همین علی می رویم ، او را عارفی می بینیم که گوئی جز راز و نیاز عاشقانه چیز دیگری را متوجه نیست...

آتیه ...

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۱۸ ب.ظ

امیرالمؤمنین (ع) :

تَرَحَّلوا فَقَد جُدَّ بِکُم و استَعِدّوا لِلمَوتِ فَقَد أظَلَّکُم

برای رفتن توشه برداری کنید که رفتنتان حتمی ست! و برای مرگ آماده شوید ، که بر سر شما سایه انداخته است!

- غررالحکم و دررالکلم ح 4507 -

شهید آیت الله دستغیب (ره) :

همه می گویند: « باید در فکر آتیه بود و تأمین آتیه کرد. »

درست است.

بسیار خوب.

حرفی عقلایی ست.

لیکن تطبیقش را بد کرده اند و نفهمیده اند!

آیا تأمین آتیه یعنی: پول در بانک گذاشتن؟!

آیا عمر پنجاه ، شصت ساله - آن هم احتمالی! نه یقینی - ارزش این را دارد که انسان وقت خودش و عمر عزیزش را در جمع کردن مال تلف کند؟! بعد هم بگذارد و برود؟!

این ها از جهل است !!!

شما اگر راستی می خواهید تأمین آتیه کنید، صندوق پس اندازی نزد پروردگارتان باز کنید!

این عبادات و انفاق ها پس انداز شماست!

خدا هم خوب نگهداری می کند و فردای قیامت ، بلکه در همین دنیا بهتر و خوبتر عوضش را می دهد!

- معاد شهید دستغیب ص 92 -


منبع:

کتابچه «بنای بندگی»

ما و امام و مرجعیت ؟

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۲:۰۷ ب.ظ

امام و کیسه کشی؟

زمانی که امام رضا علیه السلام به عنوان ولیعهد در خراسان بود، آشکار است که تا چه اندازه موقعیت سیاسی داشت.

ایشان به عنوان جانشین خلیفه وقت شناخته می‌شدند و طبیعی بود که مردم سخت به آن حضرت احترام می‌گذاشتند...

اما همین امام - بنا به روایتی که ابن شهر آشوب، نویسنده مشهور شیعه در قرن ششم به نقل از یعقوب بن اسحاق نوبختی روایت کرده است - به گونه‌ای وارد حمام نیشابور شد، که حاضران متوجه نشدند آن حضرت دارای چنان مقامی است.

ابن شهر آشوب می‌نویسد:

حضرت رضا علیه‌السلام وارد حمام شد.

یکی از کسانی که حاضر بود ـ و ایشان را نمی‌شناخت ـ از آن حضرت خواست تا دلاکی او را کرده و به اصطلاح امروزه کیسه او را بکشد.

حضرت درخواست او را پذیرفت و مشغول کار شد.

برخی که امام را می‌شناختند، آن مرد را درباره امام رضا علیه السلام آگاه کردند و او مشغول عذرخواهی شد.

با این حال امام ( با صحبت کردن با او ) به او آرامش داده و همچنان به دلاکی او مشغول بود.


منبع: تبیان

از: مناقب ابن شهر آشوب، ج 2، ص412.

_____________________________________________________________________________________________________________

مرجع و گازری؟!

شیخ احمد اردبیلى معروف به مقدس اردبیلى (م 993) یکى از عالمان زاهد و با عمل بوده که معاصر با شیخ بهائى و ملاصدرا و میرداماد بوده است ، و قبر شریفش در حجره ایوان نجف اشرف است .

نقل شده که در یکى از سفر ها، شخصى که زائر بوده است او را نمى شناخت و از او تقاضا کرد که جامه مرا به لب آب ببر و آنها را شستشو بده .

مقدس قبول کرد و لباس او را شست و شو داد و نزد آن زائر آورد. زائر به علائمى آن جناب را شناخت خجالت کشید، و مردم هم او را توبیخ نمودند. مقدس فرمود: چرا او را ملامت مى کنید، مطلبى نشده ، حقوق برادران مؤ من زیادتر از این هاست.


منبع:

یکصد موضوع 500 داستان

سید على اکبر صداقت

__________________________________________________________________________________________

و ما ... ؟؟؟؟!!!

...

نقل می کنند:

سالی مرحوم آیة الله العظمی شیخ جعفر کاشف الغطاء گذرش به رشت افتاد.

اهالی آنجا خواستند نماز را با آن جناب به جماعت بگزارند و چون مسجد شهر برای چنین جماعتی کم وسعت بود، بالاخره در میدان شهر اجتماع کردند و به شیخ اقتدا نمودند.

پس از نماز از وی خواستند به منبر برود و مردم را موعظه کند.

شیخ گفت:

من فارسی را خوب نمی دانم.

اما مردم با اصرار زیاد از او خواستند ، لذا ایشان قبول کرده و بالای منبر قرار گرفت و فرمود:

ایّها الناس! همه شما می میرید و شیخ هم خواهد مرد ؛ فکر روز قیامت باشید.

ای مردم! « رشت » شما مانند بهشت است، زیرا :

در بهشت قصور است و در رشت شما هم کاخ و قصور و بوستانهائی وجود دارد که نهرها در آن جاری ست!

در بهشت حورالعین است که در نهایت حُسن و جمال و زیبائی هستند و زنان رشت نیز مانند حورالعین در کمال وجاهتند!!!

در بهشت غِلمان است و در رشت هم هست.

در بهشت تکلیف از نماز و روزه و سایر عبادات برداشته شده است ، و در رشت هم ... !!!!

سپس به پای منبر نظر کرده و به یکی از مداحان و مرثیه خوانان فرمودند تا مصیبت بخواند!! و از منبر پائین آمد.


منبع:

آداب الطلاب ص 518

در حالی که می زیبد هرچه انسان از مواهب بیشتر الهی برخوردار باشد، عبودیت و سپاس گذاری او هم بیشتر باشد، و متأسفانه اغلب چنین نیست.

مواقعه

پنجشنبه, ۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۴:۵۳ ب.ظ

یه شخصی نزد آیت الله العظمی مرعشی نجفی آمدند و عوض دست بوسی آنچنان که معمول است، خواست معانقه ( در آغوش کشیدن و گردن به گردن گذاشتن ) کند.

آقا فکر کردند طرف سرش را جلو آورده حتماً سؤالی دارد لذا پرسیدند: امری دارید؟!

بنده خدا چون شنیده بود معانقه از آداب اسلامی ست، خواست بگوید « معانقه » اما از آنجا که عوام بود و به خوبی کلمه را نمی دانست، گفت:

آقا! می خواهم با شما « مواقعه » ( نزدیکی )!!! کنم!

با کلام ایشان که فرمودند: « آخر اینجا که جایش نیست!! » مجلس منفجر شد!!


راوی:

مرحوم آیت الله مجنهدی تهرانی

- آداب الطلاب ص443 -

با اندکی تصرف

ضدّ موعظه !!!

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۳۳ ب.ظ

روزى مجلسی آراسته شد و در آن جمعیتى حاضر.

یکى از آنان بر صدر نشسته ، آغاز نصیحت و موعظه کرد.

در اثناى سخن چنین گفت:

به جان آمدم از بس که زحمت کشیدم و کار کردم و شکم بخورد!

یکى از ته مجلس آواز داد که :

سرورا! از این پس غیر این کنید!

گفت: چه کنیم؟!

گفت:

شکم کار کند و شما بخورید!!


برگرفته از:

خزائن ملا احمد نراقی

باید و نبایدهای پوشش در آقایان

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۳۱ ب.ظ

پایگاه خبری تحلیلی «پارس»-

دست خانواده را گرفته اید و برای خرید یا پیاده روی، به خیابان های شهر سری زده اید به این امید که همه جا امن و امان است اما گاهی بخشی از حلقه امنیت جامعه که می توان آن را امنیت روانی یا بصری نامید، مفقود است و احساس خوب حضور در جامعه را خدشه دار می کند.

چون در خیابان، مغازه، پارک، سینما و... با مردان و پسران جوانی مواجه می شوید که هر لحظه ممکن است شلوارشان از پایشان بیفتد! یا تی شرت هایی به تن دارند که با هر خم و راست شدنی بخشی از بدن آن ها نمایان می شود!

و خلاصه پوشششان به عنوان رفتاری که مرز آزادی دیگران را مخدوش می کند، زننده و نامناسب است.

لازم نیست دیگرانی باشند که با دیدن آن پوشش به گناه بیفتند.

گاهی خانواده ها، اعم از مرد و زن و دختر خانواده و... با دیدن چنین آدم هایی احساس بدی پیدا می کنند که ترکیبی است از ناامنی و گاهی چندش.

این مردان و پسران جوان فراموش می کنند که پوشش مناسب فقط برای خانم ها نیست و گرمای تابستان هم دلیل کافی محسوب نمی شود که هر جور خواستند به خیابان بیایند.

طبیعتاً مصادیق ساده ای مثل تی شرت و شلوار جین و... منظور ما از بد پوششی آقایان نیست، شاید کسی با پیراهن آستین بلند اما یقه خیلی باز، باعث ناراحتی دیگران شود.

این خودنمایی ها می تواند دلایل زیادی داشته باشد، به عنوان مثال وقتی بازیکنان داخلی لیگ برتر در شبکه های اجتماعی عکس هایی را منتشر می کنند که از مچ پایشان تا زیر چانه پر است از تتوهای مختلف! جوانی هم پیدا می شود که تصمیم می گیرد مثل آن ستاره!! تتوی مچ پایش را نشان دهد اما خب لازمه دستیابی به آن، پوشیدن شلواری است که انگار تا نزدیک زانو تا خورده!! یا تی شرتی که شبیه زیرپوش رکابی است. یا جوان دیگری که پرورش اندام کار کرده تی شرتی می پوشد که تک تک عضلات بازو، شانه، کول و شکمش قابل شمارش باشد.

در این میان عرصه بر خانواده ها تنگ تر می شود و تحمل چنین فضایی کمتر.

چند روز پیش سردار منتظرالمهدی سخنگوی نیروی انتظامی، در یک نشست خبری درباره پوشش آقایان گفت:

«پوشش یک هنجار اجتماعی است و همگان باید بر اساس هنجارهای اجتماعی عمل کنند.

بر همین اساس و با توجه به این که پوشش هر فرد نشانه شخصیت اوست از همه آقایان درخواست می‌کنیم تا در خصوص پوشششان هنجارها را رعایت کنند اما اگر فردی اصرار بر هنجارشکنی کند برابر قانون با وی برخورد می‌شود.»

با توجه به این وعده و مطالبه عمومی، به سراغ این موضوع، مصادیقش و مردم رفتیم تا از چند جنبه آن را بررسی کنیم.


پوشش نامناسب و نامتعارف مردان جوان، در گفت و گو با مردم

ظاهر آدم ها برای حضور در جامعه، مسئله ای اجتماعی است که برای بررسی تاثیرات مثبت و منفی آن، باید نظرات اقشار مختلف جامعه را دانست و در نظر گرفت. ما هم برای این که یک طرفه به قاضی نرفته باشیم، شال و کلاه می کنیم و به چندین خیابان شلوغ و پر رفت و آمد مشهد که محل گذر آدم هایی از طبقات مختلف اجتماعی است، سر می زنیم تا بدانیم مردم، به خصوص خانم ها چه حس و نگاهی درباره پوشش نامناسب آقایان در فصل گرما دارند؟ با ما باشید.

____________________________________________________________________________

رقابت اشتباه!

شیرین، 30 ساله و متاهل که دستِ دختر کوچولویش را در دست گرفته و پایین پله های یک مطب دکتر، منتظر ایستاده در جواب سوالم لبخند می زند که:

«راستش همسرِ خود من، از آن دسته مردانی است که با وجود مخالفت و ناراحتی بنده، شب ها با شلوارک و رکابی برای خرید از سوپرمارکت سر کوچه می رود یا زباله ها را دم در می گذارد. در جواب مخالفت من هم با مغالطه می گوید:

هر وقت این همه خانمی که با سر و وضع ناجور به کوچه و خیابان می آیند، پوشش و حجاب مناسب را رعایت کردند، چشم، من هم رعایت می کنم!!».

بی حیایی و بی غیرتی

زهرا، 23 ساله مادر یک کودک چندماهه هست و همان طور که ویترین مغازه ها را نگاه می کند و به آرامی کالسکه بچه را به جلو هل می دهد، در پاسخ به سوالم به فکر فرو می رود و می گوید:

«من خیاطم و می دانم که همه آدم ها، آنچه را می خرند، می دوزند، سفارش می دهند و می پوشند که فکر می کنند زیباست. اما این که بعضی مردانِ ما این روزها لباس هایی می خرند و می پوشند که با شرع و عرف ما در تضاد است، ریشه در بی حیایی دارد و بی حیایی قدمِ اول و مهمِ گذشتن از خط قرمزهای اخلاقی و زیر پا گذاشتن حرمت ها و ارزش هاست».

تی شرت کوتاه1

خودخواهی و خودشیفتگی

شادی، 31 ساله که به همراه دوستش، با عجله در پیاده رو در حال راه رفتن است، با شنیدن سوالم می خندد و می گوید:

«اتفاقا همین دیروز در خیابان، یک گروه پسر جوان دیدم که شلوارک های جین پوشیده بودند. شلوارهایی که طولشان تا زیر زانو بود و پاچه های کوتاه و تنگ و چسبان داشت. تعجب کردم و برایم سوال بود که چرا پسرها باید ساق پای پر مو و زمختشان را بیرون بیندازند؟ به هیچ نتیجه ای نرسیدم جز این که برخی پسرانمان دارند به سمت خودنمایی، جلوه گری، جلب توجه و در یک کلمه: خودخواهی و خودشیفتگی می روند».

مردانِ زن نما!

فاطمی، خانمِ 37 ساله و تقریبا جاافتاده ای که با ظاهری متین و موقر از محل کارش برمی گردد، حرف های جالــــبی دارد:

«خـــیـــلی وقت ها مردان جوانی را دیدم که با پوشیدنِ تی شرت های یقه باز و آستین حلقه، سعی در نشان دادنِ هیکل ورزیده و عضلانی شان دارند. کاری که به نظر من و از نگاه یک زن، اصلا حرکت جالبی نیست. یعنی با این کار، یک مرد از چشم من می افتد. چون مردانگی با یک ظاهر و رفتار سنگین معنی می شود نه با این جغله بازی ها و خودنمایی ها. این روزها نمی دانم به چه دلیل مردها دارند روز به روز به زنان شبیه می شوند: موهای بلند، ابروهای باریک و تمیز، خالکوبی های آنچنانی، تی شرت های یقه باز، زنجیرگردن و دستبندهای رنگارنگ! آخر این چه وضعی است؟ به نظر من با این کار فقط شخصیت خودشان را پایین می آورند».

یک امتیاز منفی!

سمیه، دختر 25 ساله محجبه دانشجویی که برای خرید به یکی از مراکز خرید پر رفت و آمد آمده، ماجرای بامزه ای را تعریف می کند:

«من خواستگاری داشتم که ظاهر خوب و معقولی داشت اما وقتی خانواده ام درباره اش تحقیق کردند، همسایه هایشان گفتند او از آن دسته جوانانی است که با شلوارک این ور و آن ور می رود. شنیدن این مسئله کافی بود تا نظر خانواده ام کاملا منفی شود و جواب رد بدهند. چون بدلباسی های این مدلی از نگاه ما ایرانی ها، حرکت زشت و ناپسندی است که نشانه بی اخلاقی و بی حیایی شخص به حساب می آید».

هیچ کس خوشش نمی آید

آقای صادقی، مرد شصت ساله ای است که به همراه همسر و فرزندش که یک دختر نوجوان است، کنار خودرویشان ایستاده است. با شنیدن سوژه گزارشم مکث می کند و می گوید:

«والا من به عنوانِ کسی که پسران و مردانِ نسل قبل را با ظاهر و رفتاری سنگین دیدم، حس بسیار بدی با دیدن برخی مردان این دوره و زمانه که لباس های تنگ و چسبان و کوتاه به تن دارند، ابروها را برمی دارند و موها را حالت می دهند، دارم. کار جالبی نیست و فکر نمی کنم جز خودشان، کسی از این تیپ خوشش بیاید».

واقعا اذیت می شوم

خانم صارم، مدیر 36 ساله و باتجربه فروشگاهی که نمایندگی یک برند خارجی است و کمی هم سرش شلوغ است، خلاصه و مختصر می گوید:

«حسّم در مورد مردانی که با شلوارهای راحت و چسبان به خیابان می آیند، در یک کلمه «چندش» است. این جور وقت ها واکنشم، رو برگرداندن و ندیدن است. نگاه نمی کنم چون واقعا اذیت می شوم».


این طوری راحت ترم!!

پوشش های نامتعارف پسران،

در گفت و گو با خود پسران

برای این که بدانیم چرا برخی پسران و مردانِ امروز با لباس های نامتعارف و نامناسب در جامعه ظاهر می شوند، چه راهی بهتر از این که از خودشان بپرسیم؟ گفت و گوی «زندگی سلام» را با چند پسر جوان بخوانید.

بهادر، 23 ساله که با موهای دم اسبی، خالکوبی های عجیب روی بازو و شلوار چسبانِ راحتی و اسپرت، در حالِ پیاده روی با دوستانش است، درباره نحوه پوشش خودش و پسرانِ شبیه خودش می گوید:

«والا من فکر نمی کنم پوشش من ایرادی داشته باشد و مشکلی برای جامعه ایجاد کند. البته اخیرا از دور و بر شنیدم که قرار است نیروی انتظامی با لباس ها و تیپ های عجیب برخورد کند، ولی در کل فکر نمی کنم اشتباهی مرتکب شده باشم. من الان از باشگاه ورزشی برمی گردم و طبیعی است که لباس راحتی بر تن داشته باشم یا مثلا مدت ها خارج از کشور زندگی می کردم و برای اثبات ایرانی بودنم، کوروش کبیر را روی دستم خالکوبی کردم. شاید جامعه این ها را نداند و نپسندد ولی این سلیقه شخصی من است و این طوری راحت ترم. حالا همه مشکلاتِ مملکت حل شده و فقط لباس من مانده؟»

رامین، عکاس 22 ساله ای است که برای انجام یک پروژه عکاسی از تهران به مشهد آمده است و در پاسخ به سوال ما درباره تی شرت کوتاه و شلوار ورزشیِ راحتی که به تن دارد می گوید:

«الان کشور و جامعه ما به سمتی رفته که هر کس، چه دختر و چه پسر، هر جور که دلش می خواهد و دوست دارد لباس می پوشد. من نمی خواهم از ظاهر خودم دفاع کنم ولی تیپ من در برابر بعضی پسران و دخترانِ این روزها، ساده و معمولی است. تیپ من، شاید متفاوت باشد اما حرام و هنجارشکن نیست ولی لباس های برخی جوانان امروز واقعا مغایر با شرع و عرف ماست. به هرحال ما همه مسلمانیم و هر چقدر هم امروزی و روشنفکر باشیم، اعتقاداتی داریم. ولی متاسفانه انگار تاثیر شبکه های ماهواره ای این قدر عمیق و گسترده شده که بعضی، پیشینه و اصالت خودشان را فراموش کرده اند

سینا که 20 سال دارد در دفاع از دوستش که ظاهر نامتعارفی دارد و حاضر به گفت و گو و عکاسی نمی شود، می گوید:

«چرا به جای برخورد با پسران، اول با دختران برخورد نمی شود؟ من خیلی از احکام دین سر در نمی آورم و نمی دانم پوشیدن رکابی و شلوارک توسط مردان در خیابان، چه حکمی دارد ولی مطمئنم پوشیدن مانتوهای باز و بی دکمه با شلوارهای چسبان و کوتاه برای خانم ها حرام است. پس چرا دختران بدحجاب و بی حجاب را جمع نمی کنند؛ گیر داده اند به یقه تی شرت و فاق شلوار پسرها؟ این خیابان ها پاتوق ماست و هر روز با دختران زیادی برخورد می کنیم که شال و روسری هایشان، دور گردنشان است و عملا حجاب ندارند


چرا بد رختی و کم رختی مردان مهم است؟

یکی از عناصر فرهنگی جامعه، لباس و پوشش است. در فرهنگ ایرانی-اسلامی، لباس جایگاه ویژه ای دارد. پوشش ظاهری نعمتی است که پروردگار منحصرا در اختیار انسان قرار داده است. طرح، مدل، رنگ و تزئینات لباس از این منظر که متناسب با جنسیت و سن افراد و شرایط اجتماعی، اقتصادی، جغرافیایی و محیطی باشد، اهمیت زیادی دارد.

در سال1304هجری شمسی، قانونی در کشورمان تصویب شد که بند 14 ماده 276 آن چنین بود:

«کسانی که با زیرشلواری یا لُنگ یا لباسِ خانه، بدون عذر موجه، در معابر عمومی تردد یا توقف نمایند، به دو تا پنج روز حبس و به تأدیه ده تا پنجاه ریال غرامت محکوم می شوند

در آن سال ها، بعضی مردان بی مبالات، با زیرشلواری در کوچه و خیابان تردد می کردند که با تصویب این قانون، پوشش مناسبِ حضور در فضای عمومی را رعایت کردند.

قانونی که شاید دوباره باید احیا شود تا بتوان با روند رو به افزایش مردان زیرشلوارپوش مُدرن برخورد کرد؛ جوانانی که بدون درنظر گرفتن عفت عمومی، با پوشیدنِ شلوارهای تنگ ورزشی که بیشتر شبیه زیرشلواری است و به تن کردن شلوارک و رکابی و تی شرت های یقه باز و شلوارهای زخمی و فاق کوتاه، هم موجب ناامنی روانی و بی حیایی اجتماعی می شوند و هم به یک جور زشتی و شلختگیِ بصری دامن می زنند.

فرهنگ ایرانی از سال های دور با مفهوم زیبایی و حجب وحیا گره خورده و از دوران باستان، بد رختی و کم رختی، عملی ناپسند به حساب می آمده؛ رخت و لباس فاخر و پوشیده اجداد ایرانی مان در موزه ایران باستان، نشان دهنده همین نکته است.

در دین اسلام هم، همواره در کنارِ حجاب و پوشش زنان، بر پوشش و عفت مردان هم تاکید شده است و احکام و دستورات دین، مردان را از پوشیدنِ لباس هایی که به اصطلاح موجب مفسده شود یا با نیت خودنمایی برای جنس مخالف باشد، برحذر داشته است.

معمولا با شنیدن کلمه حجاب، ذهنمان سریع به سمت روسری و چادر و پوشش زنان در مقابل نامحرم می رود اما پوشش مردان هم حد و حدود شرعی و عرفی دارد که باید برای حفظ عفت عمومی رعایت شود. ناگفته پیداست مقید بودن به چنین هنجارهای شرعی و عرفی، به امنیت و آرامشِ بیش از پیش جامعه ختم می شود.

مد جهانی و لباس های وارداتی، با فرهنگِ ما همخوان و هماهنگ نیست.

تولیدکنندگان داخلی هم، برای مد کردنِ پوشش مناسب ِ ایرانی اسلامی، امکانات و پویایی لازم را ندارند.

نوجوانان و جوانان، تحت تاثیر رسانه های خارجی و به منظور جلب توجه و دیده شدن، برای پوشیدنِ به روزترین برندهای خارجی در رقابتند. این تولیدات، با مدل های خاص یا نوشته های آنچنانی با قیمت های نه چندان بالا در اختیار مردان جوان قرار می گیرد.

خانواده ها کنترل چندانی روی لباس پوشیدن پسران و مردان ندارند و نتیجه این می شود که وقتی در کوچه و خیابان در حالِ رفت و آمد هستی، مدام باید با ناراحتی و عصبانیت و چندش، سرت را برگردانی تا با منظره کمر و بازو و زیربغل و ساق پای آقایان مواجه نشوی.

شاید وقتش رسیده از همان کودکی، بخشی از تعلیم و تربیت کودکان به بررسی حقوق اجتماعی و شاخصه هایش اختصاص یابد تا جا بیفتد آزادیِ اجتماعی هر کس، نباید آزادی و آرامش روانیِ بغل دستی را به خطر بیندازد.

اگر مردی مایل است خارج از شرع و عرف لباس بپوشد، می تواند این را در حریم خصوصی خانه و خانواده اش عملی کند نه در کوچه و خیابانی که محل رفت و آمد آدم هایی از اقشار گوناگون است.

آدم هایی که به هر دلیل، با دیدن لباس های نامناسب مردان، آزرده می شوند. نوجوانی و جوانی برای کنترل و تربیت زود نیست؛ از کودکی به پسرانمان سنگینی، مردانگی، حیا و عفت و احکام پوشش اسلامی و الفبای حقوق شهروندی را بیاموزیم.

معیارهای پوشش در جامعه خانواده محور

مصطفی قاسمیان- در برخی جوامع، هنجارهایی عرفی برای پوشش وجود دارد ولی برخی دیگر، عرف پذیرفته شده ای در این زمینه ندارند. اما عرف و هنجارهای اجتماعی تابع چه چیزهایی است و چه عواملی پوشش مطلوب را تعیین می کند؟ در این باره گفت وگویی داشتیم با «میثم مهدیار» دانشجوی دکترای جامعه شناسی که در ادامه می خوانید:

پوشش مطلوب چیست؟ آیا اصلاً در این عرصه، می توان لباس ها را به دو دسته خوب و بد تقسیم کرد؟

نحوه پوشش یک جامعه می تواند بر اساس آرمان ها و اهداف اجتماعی که جامعه را شکل می دهد، تغییر کند. پس لباس مطلوب در جوامع گوناگون با یکدیگر تفاوت دارد.

 مثلاً در جامعه ای که سرمایه در آن اصالت دارد، ملاک های پوشش را ملاک های سرمایه داری مشخص می کند. اما در جامعه ای که خانواده اصالت دارد، معیارهای پوشش متفاوت است. واضح است که در چنین جامعه ای، پوششی مطلوب است که نهاد خانواده را دچار مشکل نکند.

امنیت روانی در نظام سرمایه داری اصالتی ندارد؛ به همین دلیل تا جایی اهمیت دارد که اخلالی در چرخه تولید و مصرف ایجاد نکند. طبیعتاً در چنین جامعه ای، حدِ مسئولیت مردم هم تا همان جاست و سلامت انسان ها تحت سیطره تولید و عرضه کالا قرار گرفته است. اما در جامعه ای که خانواده اصالت دارد، امنیت روانی انتخاب اول است چون به شکل گیری بهتر روابط خانوادگی کمک می کند. در این جوامع است که سلامت و امنیت فرهنگی اهمیت پیدا می کند.

آیا افراد یک جامعه آزاد هستند که هر لباسی را که دوست دارند بپوشند و بگویند دیگران نگاه نکنند؟

بستگی دارد که چطور به جامعه نگاه کنید. جامعه در نگاه لیبرالی، جمعی است از افرادی با منافع شخصی که افراد باید برای بیشینه کردن منافع خودشان، با هم «رقابت» کنند. این جامعه، از یک «کل» به مجموعه ای از «افراد» تجزیه شده است. اما اگر جامعه ای با این ایده شکل گرفته باشد که قرار است همه در خدمت یک هدف واحد باشند و نه در رقابت با هم بلکه در کنار هم به دنبال همکاری و مشارکت باشند، مسئولیتشان در قبال رفتارهای فرهنگی بیشتر خواهد بود.

نوع لباس پوشیدن افراد در امنیت روانی جامعه تأثیرگذار است؛ بنابراین افراد احساس مسئولیت می کنند و برای خودشان حد و مرزی قائل هستند.

به عنوان مثال در غرب، برای رنگِ خانه ها قوانینی وضع شده است یعنی مالکان خانه ها نمی توانند از هر رنگی برای نمای خانه خودشان استفاده کنند. چون رنگ نمای خانه، در سلامت روانی جامعه مؤثر است.

اما در همان کشورها نوع پوشش آزاد است چون نوع پوشش طبق فرآیندی به نام مد و فشن تعیین می شود و این فرآیند یکی از اصلی ترین صنایع فرهنگی غرب است. در این صنعت که تولید و عرضه پوشاک را هدایت می کند، امنیت روانی اهمیتی ندارد و سرمایه مهم تر است.

...

پنجم ذی القعدة ؛ روز « تجلیل از مقام امامزادگان »

پنجشنبه, ۲۹ مرداد ۱۳۹۴، ۱۲:۲۲ ق.ظ

امام و امامزاده:


على بن جعفر (ع ) برادر امام کاظم (ع ) از امامزادگان بزرگ و فقیهان پرهیزکار است.

...

ایشان در زمان امام جواد (ع ) از علماى سالمند و فقهاى با سابقه به شمار مى آمد.


محمدبن حسن بن عمار مى گوید:

در مدینه در محضر على بن جعفر (ع ) نشسته بودنم ، و روایاتى را که از امام کاظم (ع ) نقل مى کرد مى نوشتم ، در این هنگام ناگاه امام جواد (ع ) که آن وقت نوجوان بود، وارد مسجد شد.

دیدم على بن جعفر بدون رداء! و با پاى برهنه! برخاست و به استقبال امام جواد (ع ) رفت و خود را به سوى او افکند! و دست او را بوسید!

امام جواد (ع ) فرمود:

((عمو جان خدا تو را رحمت کند بنشین .))

على بن جعفر گفت :

اى آقاى من! چگونه بنشینم با آنکه تو ایستاده اى؟!!

هنگامى که على بن جعفر(ع ) به جلسه درس خود باز گشت ، شاگردان از روى سرزنش به على بن جعفر گفتند:

تو عموى پدر حضرت جواد (ع ) هستى ، در عین حال دیدیم که دست او را بوسیدى و احترامی کردى به دور از معمول .

على بن جعفر در پاسخ آنها، دست به محاسن سفید خود گرفت و فرمود:

ساکت باشید، هنگامى که خداوند صاحب این محاسن سفید را شایسته امامت ندانست ، و این جوان را شایسته نمود و مقام شامخ امامت را به او تفویض کرد، آیا من فضل او را انکار کنم ؟! پناه مى برم به خدا از این سخن که شما مى گوئید! بلکه من بنده  و غلام امام جواد (ع ) هستم!!


از احترامهاى على بن جعفر (ع ) به امام جواد (ع) اینکه :

هر گاه امام جواد (ع ) مى خواست به جائى برود، على بن جعفر بر مى خاست و کفش او را جفت مى کرد.


گویند:

روزى طبیبى براى فَصد (گشودن سر رگ) امام جواد (ع ) آمد، على بن جعفر به امام جواد (ع ) عرض کرد:

اى سرور من! اجازه بده اول رگ مرا قطع کند تا تیزى و سوزش نشتر قبل از تو به من برسد!!


منبع:

داستان دوستان جلد 4

محمد محمدى اشتهاردى

______________________________________________________________


عن أبی الحسن الثالث علیه السلام قال :

إن الله عز وجل جعل من أرضه بقاعاً تسمىّ المرحومات أحبّ أن یدعى فیها فیجیب ... - وسائل الشیعه ش ح 6654 -

امام هادی(ع) :

خداوند عز وجل در زمینش بقاعی قرار داده که اماکن رحمت نامیده می شوند، دوست دارد در آنجاها خدا را بخوانید تا شما را اجابت کند!


پنجم ذی القعدة روز تجلیل از امامزادگان و بقاع متبرکة ، مبارک!

نزدیکترین امامزاده محلتون رو ان شاءالله فردا زیارت کنین و ما رو هم از دعای خیر خودتون فراموش نفرمائید.

اگر در همین وبلاگ و در بخش نظرات به دوستان هم معرفی بفرمائید که چه بهتر!


سهم من:

نزدیک ترین امامزاده معروف و معتبر به محل خدمت فعلی ما : امامزاده محمد محروق (ع) است.

محمد بن حسین مشهور شده به محروق (نزد شیعیان : امامزاده محروق) یکی از نوادگان علی بن حسین بود که در پی قیامی که ضد خلیفه وقت -مأمون-صورت پذیرفت کشته شد.

پیکر او را به آتش کشیدند و خاکستر آن در محله تلاجرد از محله‌های قدیم شهرنیشابور به خاک سپرده شد.

از همین رو به محروق یعنی سوخته شده معروف شد.

آرامگاه وی که در کنار آرامگاه عمر خیام است، در شمار آثار تاریخی به ثبت رسیده‌است - ویکی پدیا -

___________________________________________________________________________


آیت الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی :

وقتى در سامراء اقامت داشتم ، شبى براى زیارت حضرت سیّد محمّد علیه السّلام از سامراء بیرون رفته و راه را گم نمودم .

 پس از یأس از زندگى خود بخاطر تشنگى فوق العاده و گرسنگى ، و وزیدن باد سموم در قلب الاسد، بیهوش شده روى خاکهاى گرم افتادم ؛ ولى دفعتاً چشم باز کردم و سر خود را بر زانوى شخصى دیدم .

آن شخص کوزه آبى به لب من رسانید که تاکنون نظیر آن آب را در گوارایى و شیرینى نیاشامیده بودم .

پس از خوردن آب ، سفره نان را باز نمودم .

دو - سه قرص نان ارزن در آن بود.

پس از صرف غذا، آن مرد عرب به من فرمود: نهرى جارى در اینجا وجود دارد ، خود را در آن شستشو بده .

من گفتم : در اینجا نهرى نیست وگرنه من این قدر تشنه نمى شدم که مشرف به هلاکت باشم .

آن مرد عرب فرمود:

این آب است که در اینجا جارى است .

من به مجرد صادر شدن این کلمه از آن شخص عرب ، دیدم در آنجا نهر باصفایى است و تعجّب کردم که نهر آب در کنار من بوده و من از تشنگى و عطش بسیار، نزدیک به هلاک شدن بوده ام !

سپس آن مرد عرب از من پرسید:

قصدکجا دارى ؟

گفتم حرم مطهّر سیّد محمّد علیه السّلام

آن شخص عرب فرمود:

این هم حرم سیّد محمّد است .

من مشاهده کردم ، دیدم نزدیک بقعه سیّد محمّد هستم و حال آنکه محلى که در آنجا راه را گم کرده بودم قادسیه بود و مسافت فراوانى از آنجا تا مرقد سیّد محمّد وجود داشت .

در فاصله مصاحبت با آن مرد عرب از وى استفاده فراوان بردم و مطالبى چند را برایم توضیح داد.

از سفارشها و توصیه هاى وى :

تأکید بر تلاوت قرآن مجید،

انکار تحریف قرآن ،

نیکى به والدین ،

رفتن به زیارت بقاع متبرکه و امامزادگان ،

 احترام به ذریه علوى ،

خواندن نماز شب ،

ذکر تسبیح حضرت زهراعلیهاالسّلام

و تاءکید در زیارت حضرت سیدالشهداءعلیه السّلام

بود.

 در این هنگام به فکرم خطور کرد که نکند این شخص محترم همان امام زمان (عج ) باشد؟!

با بروز این فکر در ذهنم ناگهان آن شخص عرب از نظرم ناپدید گردید!!

و چقدر متأسف شدم که یار در کنارم بود و گمشده ام را یافته بودم اما او را نشناختم!


منبع:

کرامات مرعشیّه

على رستمى چافى

پابرهنگان

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ب.ظ

آیت الله وحید خراسانی:

این فقیه متبحر، آیت الله بروجردی که اینجا خوابیده

این مرد، در اواخر عمرش با آن سن پیری، مطالعه می کرد دقیق ترین خطوط را.

بعد قصه خودش را نقل کرد، گفت:

چشم من به یک دردی مبتلا شد، معالجه هر چه کردم اثر نکرد!!

رفتم برای تشرف به عتبات به بصره که رسیدم، سوار قطار شدم، در آنجایی که من سوار بودم، این زوار پیاده، که عازم زیارت سیدالشهداء بودند، سوار شدند.
یکی از اینها خوابیده بود، من از آن گـِل بین انگشتهای پای این شخص، یک کمی برداشتم، به هر دو چشم مجروحم مالیدم.

به مجرد اینکه آن گـِل را مالیدم، درد برطرف شد و تا این سال محتاج به عینک نشدم!!

این معرفت این فقیه متبحّر است.

اگر آنها این معرفت را ندارند که بفهمند گـِل پای زوّار قبر این خاندان، گـِل پای زوّار قبرشان : می شود شفای درد بی درمان، آن وقت پای برهنه به بقیع بروی با حفظ الصحة مخالف است؟

اگر معرفت مثل این فحل علم را هم نداری، جوراب را پا کن، اما کفش ها را دربیار، آنجا می دانی چه خبر است؟

آنجا جائی است که (ذلک و من یعظم شعائر الله). آن قدرِ متیقن از شعائر الهیّه آن چهار قبر است، تعظیم آن چهار قبر، علامت تقوای دل است.

آنها که پا برهنه اند در بقیع، تقوای دلشان در عملشان مجسّم است.
اهل علم، مردم غافل را از خواب غفلت بیدار کنند، حرمت بقیع را نگه دارند.

به آن قبرهای خراب شده نگاه نکنند.

باید همه پا برهنه آنجا بروند تا به کوریِ چشم آنها که این قبور را خواستند از میان ببرند، روشن بشود که عظمت در حدّی است که سر از پا در این حرم شناخته نمی شود.


منبع:

سایت آیت الله العظمی وحید خراسانی ارشادات، نکته ها وحکایت ها

______________________________________________________________________________________________________

(فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى (12) طه - خداوند خطاب به موسی: پس کفشهایت را درآر! که تو در سرزمین مقدس طوی هستی)

مرحوم آیت الله شیخ جواد تبریزی در مراسم عزاداری اهل بیت

خلاقیت ( زیباترین تصاویر با قلم و اشیاء دم دستی )

چهارشنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ
















سعدى مدتى در مدرسه مستنصریه بغداد در نزد شیخ اجلّ ، ابوالفرج بن جوزى (وفات یافته در سال 636 ه . ق ) درس خوانده و از موعظه هاى او بهره مند می شد. ( از جمله مواعظ او که البته سعدی به گوش نمی گرفت : ترک مجالس رقص و آواز بود!!) خود در این رابطه مى گوید:

هر قدر که مرشد بزرگ ابوالفرج بن جوزى ، در پند و اندرز خود مرا از رفتن به بزمهاى ساز و آواز و شنیدن ترانه و غزل باز مى داشت و به گوشه گیرى و خلوت نشینى دستور مى داد ، باز حالت و غرور نوجوانى بر من چیره مى شد و خواهش دل و آرزویم مرا به مجالس طرب مى کشانید و از شنیدن آواز خوش و معاشرت با یاران سرمست از آواز خوش ، لذت مى بردم .

وقتى که پند و اندرز استاد به خاطرم مى آمد مى گفتم :

اگر خود او نیز با ما همنشین بود ، به رقص و دست افشانى و پایکوبى مى پرداخت ، زیرا اگر نهى از منکر کننده خودش شراب بنوشد، عذر مستان را مى پذیرد و آنها زا به خاطر گناه شرابخوارى ، بازخواست نمى کند.

قاضى ار با ما نشیند بر فشاند دست را

محتسب گر مى خورد معذور دارد مست را


تا اینکه یک شب به مجلسى وارد شدم ؛ گروهى در آن نشسته بودند و آوازه خوانى در میانشان آواز مى خواند.

ولى به قدرى صداى ناهنجار داشت که :

گویى رگ جان مى گسلد زخمه ناسازش

ناخوشتر از آوازه مرگ پدر، آوازش (1)


گاهى همکارانش ، انگشت در گوش خود مى نهادند تا آواز او را نشنوند، و گاهى انگشت خود را بر لب مى گذاشتند تا او را به سکوت فرا خوانند.

نبیند کسى در سماعت خوشى

مگر وقت مردن که دم در کشى (2)


چو در آواز آمد آن بربط سراى

کد خدا را گفتم از بهر خداى

زیبقم در گوش کن تا نشنوم

یا درم بگشاى تا بیرون روم (3)


خلاصه اینکه به پاس احترام یاران ، با رنج فراوان آن شب را به صبح آوردم . به قدرى شب سختى بود که گفته اند:

مؤذن بانگ بى هنگام برداشت

نمى داند که چند از شب گذشته است

درازى شب مژگان من پرس

که یکدم خواب در چشمم نگشته است


صبحگاه به عنوان تبرک شال سرم را و سکه طلایى را از همیانى که در کمرم بسته بودم ، گشودم و به آن آوازه خوان برآواز دادم و او را به بغل گرفتم و بسیار از او تشکر کردم .

یاران وقتى که این رفتار نامناسب مرا دیدند آن را برخلاف شیوه مرسوم من یافتند و مرا کم عقل خواندند!

یکى از آنها زبان اعتراض گشود و مرا سرزنش ‍ کرد که :

این رفتار تو بر خلاف رفتار خردمندان است ، چرا چنین کردى ؟!

خرقه مشایخ (شال سرت ) را به چنان آوازه خوان ناهنجارى دادى ، که در همه عمرش درهمى در دست نداشت و ریزه نقره و طلایى در دارائیش ‍ نبوده است؟!

مطربى (4) دور از این خجسته سراى

کس دوبارش ندیده در یکجاى

راست چون بانگش از دهن برخاست

خلق را موى بر بدن برخاست

مرغ ایوان زهول او بپرید (5)

مغز ما بر دو حلق او بدرید


به اعتراض کننده گفتم :

مصلحت آن است که زبان اعتراضت را کوتاه کنى ، زیرا من از این آوازه خوان ، کرامتى (6) دیدم ، از این رو به او جایزه دادم و او را در آغوش گرفتم .

اعتراض کننده گفت :

آن کرامت چه بود؟! بیان کن تا من نیز به خاطر آن به او تقرب جویم و از شوخى و گفتار بیهوده اى که در مورد او گفتم توبه نمایم .

به اعتراض کننده گفتم :

شیخ و مرشد (ابوالفرج بن جوزى ) بارها مرا به ترک مجلس بزم آوازه خوانان نصیحت و موعظه رسا مى کرد و من نصیحت او را نمى پذیرفتم ، ولى امشب دست صالح سعادت مرا به این مجلس آورد، تا با دیدن این آوازه خوان ناهنجار از هر گونه آوازه خوانى متنفر گردم و از رفتن به مجلس آنها توبه کنم . (خلاصه کاری که استاد به روزها نتوانست بکند ، این شخص ظاهرا بی همه چیز به شبی انجام داد ) به این ترتیب: عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد.

آواز خوش از کام و دهان و لب شیرین

گر نغمه کند ور نکند دل بفریبد

ور پرده عشاق و خراسان و حجاز است

از حنجره مطرب مکروه نزیبد (7)


1- یعنى : مضراب خارج از اصول و نغمه ناهنجار او، گویى شاهرگ زندگى انسان را قطع مى کند. آواز او از فریادى که از مرگ پدر بر مى خیزد دلخراشتر است .

2- یعنى : تو اى آوازه خوان ناهنجار! از آواز تو کسى بهره نجوید مگر آن هنگام که مرگ سراغت آید و دم فرو بندى .

3- یعنى : چون آن آوازه خوان به آوازخوانى پرداخت ، به صاحبخانه گفتم یا براى رضاى خدا، جیوه در گوشم بریز تا کر شوم ، یا در خانه را باز کن تا بیرون بروم .

4- مطربى : آوازه خوانى .

5- یعنى : کبوتر طاق بزرگ از ترس صداى ناهنجار او پرید و دور شد.

6- کرامت : کار خارق العاده که از دست اولیاى خدا آشکار شود.

7- یعنى : آواز دلپذیر از دهان آوازه خوان خوشخوان ، چه زیر بخواند چه بم (خواه نازک بخواند و خواه درشت ) دلرباست ، ولى اگر نواى عشاق و خراسان و حجاز (سه نوع از نواى موسیقى ) از خلق آوازه خوانى ناخوش ‍ آواز و زشت دیدار برآید، نیکو نمى نماید.


منبع:

حکایتهاى گلستان سعدى به قلم روان

محمد محمدى اشتهاردى

با دخل و تصرف