ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

متفرقه ها :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲۴۶ مطلب با موضوع «متفرقه ها» ثبت شده است

هیچ

يكشنبه, ۷ شهریور ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ق.ظ

بالا می رویم، نفس نفس زنان -

به زحمت!

پا می لغزذ و مصدوم می شویم -

به شدت!

در افت و خیزی روزمره ایم -

یک عمر!


با آن که می دانی؟! -

از « هیـچ » 

کوهـــــــــــــــــی 

ساخته بودیم!!!

عشق زمینی

شنبه, ۶ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۰ ق.ظ

روز ، شب

روز ، شب

روز ، شب

یک چرخ تاب پنچر بود تو که نبودی!!

عشق زمینی من! 

بی تو به آسمان هم نمی توان رفت!

غم نوشته

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۰۱ ب.ظ

به دل:درد وغم واندوه دارم/به سر:سنگینی یک کوه دارم/

تبرهای خوشی،شاخه به شاخه/چه سازد؟جنگلی انبوه دارم!/

تنهایــــــــــــــی

چهارشنبه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۲ ق.ظ

بی کسی چه سخت است! / بسیار سخت تر از تنهایی! / من در تنهایی با تو حرف حرف می زنم... که نمی شکنم!!

حالم گرفته است...

سه شنبه, ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۴۷ ق.ظ

حالم گرفته است/ می گوید: نفست را عمیق تر بکش/ سرفه هم به لیست دردهایم افزوده می شود!!/

رب

چهارشنبه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۵ ب.ظ

1 -

حاجی رحمانی هوا رو گرفت و از سر و ته هر جنس یه چند تومانی انداخت!

گفتم ای بابا! اینجور نمیشه که! شمام کاسبین و باید زندگیتون بچرخه!

گفت: می چرخه... شما به محل سود می رسونین، یه بار بذار ما به شما سود برسونیم...

خوشحال از اینکه یه بیست تومنی خلاصه تو جیبمون موند!

2

خونه رسیدم یکی از بچه ها زیر پنجره نشسته بود!

حواسش نبود، بلند که شد بدنش به شدت به پنجره گرفت... پنجره از لولا در اومد و سقوط کرد رو سرش

از زیر شیشه شکسته ها با احتیاط آوردمش بیرون

دیدم از پاش خون بالا زد

ماشین دیدم

بیمارستان 22 بهمن و بخیه و پانسمان و با بیمه 60 تومنی پیاده شدیم!

3 -

گفتم : خدا ببخش میدونم این خسارت بدنی و مالی چوب خوشحالی بیجا سر اون چندرغاز مال دنیا بود!

محمدباقر گفت: 

نه بابا! راستش چند روز قبل با دوستا داشتیم صحبت می کردیم یکی گفت تا حالا دوبار بدنش بخیه خورده، با خنده گفتم منو که تا حالا کوک نزدن!!

این جواب کار من بود.

خانمم گفت: راستش منم...

فکر کردم دیدم با یه حادثه جواب همه مون رو داده! خیلی هم مناسب و به جا

خدایا! شکرت

ممنونم که حواست به ما هست

ممنونم که با حوادثی که برامون ایجاد می کنی باهامون حرف می زنی!

اشتباهاتمونو گوشزد می کنی

دستمونو می گیری و رشد میدی

الحق که ربّی... 

پرورش دهنده عالمیان


+ آقا! خواهشا پنجره میخواین بذارین، از این کشویی ها بذارین...

نفَس

يكشنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۱ ب.ظ

تصدّق هم می رفتیم

لب انداخت پنج من!

به خانمی رساندم که دریاب

گفت: 

عزیزم! تو هم نفسم هستی!

گفت: 

نفس یعنی چه؟!

گفت: 

نباشی نیستم!

لبخندی زد که نگو!!!

سبدهایی برای خرید خیرات

پنجشنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۵۵ ق.ظ

طراحی خلاقانه سبدهای خرید فروشگاه، برای جلب کمک به نیازمندان...

شـــــــــوم

دوشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۴ ب.ظ

دو حیوون تو این منطقه - نسبت به دیگر مناطق تبلیغی که رفتیم - خیلی کمیابه : گربه و یاکریم.


اینکه چرا گربه کمه؟! راست یا دروغ ، ربطش میدن به کارخانه چینی ها!!! خخخخخ

- کارخانه کارتون سازی بغل گوش ما که از آلودگی و بوی تعفّنش بی بهره نیستیم! -

اینکه چرا یاکریم کمه؟!

حاج خانمی از اهالی وقتی فهمیده بود یه یاکریم تو خونه ما لونه ساخته، سفارش کرده بود بزنین لونه ش رو خراب کنین ... شومه و بلا سرتون میاره!!

نمیدونم با این حساب یاکریم برا ما شومه؟! یا ما برا یاکریم؟!!!

قال رسول الله (ص): 

لا عدوى ولا طیرة ولا هامة ولا شوم ولا صفر - الفصول المهمة فی أصول الأئمة، الحر العاملی ج 3 ص 283 باب 16 - انه لا عدوى ولا طیرة ونحوهما

سرایت مرض (خارج از خواست خدا) نیست، و فال بد زدن صحیح نیست، و جغد شوم پایه و اساسی ندارد، و (به طور کلی) شومی نیست، و نحسی ماه صفر هم صحت ندارد .

(ناگفته نماند این از جمله روایاتی ست که بحث گسترده ای پیرامون مفردات آن در جریان است. کسانی که مایلند میتونند به بحارالانوار ج 55 ص 318 تا 321 مراجعه فرمایند.)


میگه : دست خودم نیست ، چه کنم با دیدن این حیوون به دلم بد میاد؟!

قال رسول الله (ص): 

کفارة الطیرة، التوکل على الله - الفصول المهمة فی اصول الائمة، همان -

علاج بد دلی، توکل بر خداست.


قال أبو عبد الله (ع): 

الطیرة على ما تجعلها، ان هونتها تهونت وان شددتها تشددت وان لم تجعلها شیئا، لم تکن شیئا - همان

امام صادق(ع) فرموده اند:

فال بد اثرش به همان اندازه است که آنرا مى پذیرى!! اگر آن را سبک بگیرى کم اثر خواهد بود! و اگر آنرا محکم بگیرى پر اثر!! و اگر به آن اعتنا نکنى، هیچ اثرى نخواهد داشت!!


+ قال النبی (ص) :

ان کان فی شئ شوم ففى اللسان - بحارالانوار ج 68 ص 305

اگر در چیزی شومی باشد، همانا در زبان خواهد بود!!!

سوارکار

يكشنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۱ ق.ظ

عن الصادق علیه السلام، عن أبیه، عن جده علیهم السلام:

ان النبى (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) اجرى الابل مقبلة من تبوک فسبقت الغضباء و علیها اسامة ، فجعل الناس یقولون سبق رسول الله (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و رسول الله یقول سبق اسامة - بحارالانوار ج 100 ص 190


هنگامى که پیامبر از جنگ تبوک بر مى گشتند ، میان یاران خود مسابقه ی سوارى برگزار کردند.

شتر معروف پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) - به نام «غضباء» - از همه پیشى گرفت در حالی که سوارکار آن اسامه بود.

مردم به خاطر اینکه شتر مال پیامبر بود ، صدا می زدند: « رسول الله برنده شد. » و اما پیامبر صدا می زد : « اسامه برنده شد! » 

(اشاره به اینکه آنچه مهم است سوارکار است نه مرکب ، و چه بسا مرکب راهوارى که بدست افراد ناشى بیفتد و کارى از آن ساخته نباشد.)

و همه ما سوار بر مرکب دنیائیم، درسته مرکب ها مون سریع و کند داره اما درصد مهمی از موفقیت، در دستان خودِ ما سوارکارهاست!


تفسیر نمونه ذیل آیه 12 یوسف
- با تصرف -

نظر شما؟! (2)

شنبه, ۲ مرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۱ ب.ظ



نظر شما؟!

__________________________________

نظری که پسند دوستان افتاد: نظر رفیق خاموش است.

و بنده هم نیازی نمی بینم چیزی بهش اضافه کنم جز این که:  دنیا اول تا به آخرش نیست مگر میدان مسابقه! پس هماره باید بهوش بود و مجدّ. 

(پیروز باشین وسرافراز) 


رفیق خاموش در مطلب نظر شما؟! (2) 
یکی بخاطر غرور دست از تلاش برمیداره و میشه بازنده

ویکی تا لحظه آخر امیدواره و تلاش میکنه و میشه برنده

خرکیف

يكشنبه, ۲۷ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ب.ظ

دبیر شروع کرد به تعریف و تمجیدش 

کاش همه تون مثل فلانی بودین!

کتابشو رو دست گرفت و نشون بقیه می داد!

ببینین چقدر تمیزه!

آدم فکر می کنه تازه از بازار تهیه شده!!

طرف که حسابی خرکیف شد و نیشش تا بناگوش باز

کتابو لوله کرد و کوبوند تو سرش :

خاک تو اون سرت کنند، پس تو کی می خوای لای کتابتو باز کنی؟!!

+ مواظب تعریفها باشین، شاید قراره لوله بشه و بخوره تو فرق سرتون!!!

کاربردهای الله اکبــــــــر ( جدی شوخی )

شنبه, ۲۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۹:۴۲ ب.ظ

الله اکبر عارفین: یعنی خدا بزرگ تر است ( از هر چیز و هرکس و هر توصیفی).

( بلکه خدا تنها بزرگ است و نه که بزرگتر!! یعنی غیر او را اصلا نمی شود در کنار او به حساب آورد و بعد گفت خدا بزرگتر است! )


الله اکبر مؤذّنین: یعنی فرارسیدن وقت اذان شرعی.


الله اکبر مکبّرین: تکبیر اولی یعنی نماز بسته شد ، و الله اکبرهای وسط نماز یعنی ورود به عمل بعدی.


الله اکبر مستمعین: یعنی صحیح است! صحیح است! ( تکبیرهایی که در وسط خطبه ها و سخنرانی ها گفته می شود. )


الله اکبر شگفت زده گان: یعنی عجب!! چه جالب! ( الله اکبرهایی که در هنگام دیدن یا شنیدن چیزی شگفت گفته می شود! )


اما الله اکبرهای کشدار وسط نماز!! : 

- که نوعا با حرکات سر و دست هم همراه است - دارای معانی بسیار گسترده ای ست که به تناسب افراد و موقعیت ها معنا می شود: 


گاهی الله اکبر یعنی: اعلام خطر! ( وقتی بچه کوچیک نزدیک اجاق گاز و بخاری میشه!)

گاهی یعنی: کری؟! نمی شنوی؟! ( وقتی کسی زنگ میزنه و اهل خونه توجهی نمی کنن! )

گاهی یعنی: بی شعور! چرا کانال تلویزیون رو عوض کردی؟! نمی بینی که می بینم؟! ( وقتی طرف وسط فوتبال نماز میخونه و موقعیت خطرناکی روی دروازه ای ایجاد شده باشه!! )

گاهی یعنی: مگه نمازم تموم نشه من دانم و تو !! جفت گوشهاتو می برم میذارم کف دستت تا آدم شی!!! - به همین دور و درازی!! -  ( وقتی بچه صبر میکنه مامان نمازشو ببنده و بعد شروع به تخسی میکنه!! ) 

و ...


یک معنا شما بگید ...

کفش هایم...

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۰۱:۵۳ ب.ظ

این طرف و آن طرف را می پایم

آهسته در گوشش می گویم:

جناب! دیگر بریده ام!

کفشم درد می کند!

بد جور هم درد می کند!

مثل کاسه ماستی که با قاشق طرح لبخندی بر آن بکشی

زیر نگاه من گوشی را برمی دارد و پچ پچی می کند

دقایقی بعد ، صدای آمبولانس تیمارستان ...


+ کاش می شد کفشهایم را کنار بگذارم!!

ساق شلواری

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۹ ب.ظ

شفیعه:

خدا مگه همه چیزو درست نکرده؟!

من:

خوب بله

شفیعه: 

خدا کار بد می کنه؟!

من: 

خوب نه

شفیعه:

خدا پس چرا ساق شلواریها رو سوراخ سوراخی درست کرده؟!!!

من: 

یه جاهایی البته پوشیدن این ساق شلواریها هم بد نیست ، حالا اونو ولش کن ... اینو بهم بگو:

گوشت و سبزی و نخود و لوبیا و سیب زمینی و پیاز و ... رو کی می خره؟!

شفیعه: 

بابایی

من: 

کی می پزه؟!

شفیعه: 

مامانی

من:

خدا هم اصل این چیزا رو به آدما داده ، اما کی درست می کنه ؟! خود آدما 

گاهی البته خوب درست می کنند و گاهی هم خوب بد!


+ نمیدونم چرا خانمیم از مثلم خوشش نیومد؟! شما میدونین؟! خخخخخ

امان از شلوغی!!

يكشنبه, ۲۰ تیر ۱۳۹۵، ۰۸:۵۳ ق.ظ

سلام

همه ماه رمضون که تموم میشه پاک میشن ما بدتر شدیم!! نه تنها از ماه رمضون استفاده نکردم بدتر گناهم کردم!!

تو این چند روز که گذشت یه مشکلی رو تو خودم تشخیص دادم!! 

اینکه من همیشه تو جاهای شلوغ ایمانم ضعیف میشه!! 

مثلا همین چند روز ماه رمضون که همه فامیلا و برادرم و... از شهر های دور اومدن خونمون...به کلی انگار ایمانم رفت..کنترلم از دستم خارج شد...

نمیدونم چرا؟!! 

ولی این چند روز نمازمو دیر تر میخونم...قران نمیخونم...عهدم با خدا رو شکستم و..../ نباید اینطوری باشه!!!

آخه چرا من اینطوریم؟!!!

چیکار باید بکنم حاج آقا؟😞

سلام

هنر یه مسلمونم همینه که خودش رو تو جاهای شلوغ بتونه حفظ کنه. 

اسلام دین رهبانیت نیست. اینکه یه غاری پیدا کنی و بخزی توش و خودتو حفظ کنی که هنر نکردی. 

بله بلای جان آدمی غفلته! و شلوغی ها غفلت زا هستند.

مثل بچه ای که با خودش قرار گذاشته درس بخونه ولی تلویزیون هم جلوش روشنه ...


راه علاجشش اینه که هر روز یه فرصت خلوتی برا خودتون ایجاد کنین، و تو اون فرصت به کاراتون و اتفاقاتی که افتاده و اینکه حرکتتون رو به جلو هست یا متوقف شدین، فکر کنین.

نماز که مجبورا در فاصله های چند ساعتی دست انسان رو می گیره و به کناری می کشونه یه فلسفه ش همینه ، میخواد غرق نشی تو دنیات ... سر هر نوبت نماز یه خورده ای به این چیزها بشینین و فکر کنین...


راه علاجش اینه ، مثل بعضیا که نخ به انگشتشون می بستند که خریدشون رو از خاطر نبرند، نشونه هایی با خودتون داشته باشین که شما رو به یاد قول و قراراتون بندازه ( مثلا یه انگشتری رو شاهد بر قول و قراراتون بگیرین و تو دست داشته باشین، قولاتونو تکرار کنینو...)


یه جهت این اتفاقات هم بی برنامگی ماهاست! اگه برنامه ای برا خودتون تعریف کنین و طبق اون برنامه ساعاتتون رو تنظیم کنین، این افسوس ها هم کمتر مجال خودنمایی پیدا می کنند.


موفق باشید وسربلند

التماس دعا

مردان کوچک

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۰۳ ب.ظ

 برسجاده نشسته منتظر اذون بودم

سه تایی از جلو جمعیت گذشتند که بیان به من دست بدن!

حالشونو پرسیدم و به بهی و لبخندی...

نماز که تموم شد با مصافحه و تقبل الله دیگران، از دور دوباره بدو کردند سمت من به دست دادن...

قرائت یه صفحه قرآن که تموم شد و قرآنها رو داشتند جمع می کردند مجدد دویدند به سمتم ...

مشغول تفسیر شدم ، قران رو همینکه بستم باز بدو بدوشون شروع شد!!

این دفعه چندتا از پیرمردا بهشون توپیدند که چندبار به یه نفر مگه دست میدن؟!

فرار کردند به سمت بیرون مسجد...

با لبخند گفتم چه اشکالی داره، چرا دعواشون می کنین؟!

بیرون که رفتم دیدم اونجا هم منتظر واستادن که باز دستی بدن و به بهی بشنوند و لبخندی ببینن!!


از آثار مسجد اومدن با ماماناشون تو ماه رمضونه...

این معناش اینه که به بچه ها متأسفانه بهای کافی از طرف بزرگترا داده نمیشه که اینقدر از دست دادن با یه بزرگتر و احترام او لذت می برند..

و اینهمه علی رغم توصیه های بسیاری ست که در دین ما نسبت به شخصیت دهی و محبت به اطفال شده است:

نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه وآله) :

اکرموا اولادکم - بحارالانوار ج 101 ص 95 - به فرزندان خودتان اکرام کرده و احترام بگذارید.

قال موسى بن عمران (علیه السلام)

یا رب ! أی الأعمال أفضل عندک ؟ فقال: حب الأطفال - میزان الحکمة حرف الواو ، باب الوالد والولد -

موسی بن عمران به خدا عرض کرد: پروردگارا! کدام عمل پیش تو از فضیلت بیشتری برخوردار است؟! فرمود: دوست داشتن کودکان!

الإمام الصادق (علیه السلام)

إن الله عزوجل لیرحم العبد لشدة حبه لولده - میزان الحکمة همان -  

امام صادق(ع) فرمودند: 

براستی خداوند بنده اش را مورد رحمت خویش قرار می دهد بخاطر محبت شدیدش به فرزندش.

تقلید گوسفندی

شنبه, ۱۹ تیر ۱۳۹۵، ۰۴:۰۱ ب.ظ



پست مناسب:

تقلید گوسفندى!

چقدر می نالی؟!

دوشنبه, ۱۴ تیر ۱۳۹۵، ۰۲:۰۰ ق.ظ

منال... منال... منال...

زمین آنقدر شیرینی دارد که می شود از آن رطب ساخت!!

فقط باید نخل بود!!

فکس

چهارشنبه, ۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۲۸ ب.ظ

از بیکاری یه دستگاه فکس رو زدیم خرابش کردیم!!

یعنی خراب بود ، زدیم دل و روده ش رو بیرون ریختیم!!

هر کسی چیزی ازش در میاورد و نشون بقیه میداد!!

آهن ربا و آرمیچر و کلی فنر و مدارهای الکترونیکی و قطعاتی که اسمشم نمیدونستیم و ...

یهو شفیعه رو کرده میگه:

آبنبات هم توش پیدا میشه؟!!!

+ دارم فکر می کنم که چقدر عوالم انسان های در کنار هم ، می تونه از همدیگه فاصله داشته باشه!!

ححححاج آقا! بببببریم عععقد

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

یادم نمیره محله ای بودیم صدای زنگ در خونه بلند شد 

متعاقب اون هم ضربات مشت و لگدی که حواله در می شد!

خدایا! چه خبره ؟! با عجله رفتم درو باز کردم

جوونکی عینک ته استکانی ، قیافه کج و کوله با لکنتی که تو زبونش بود!

بریده بریده گفت :

ححححاج آقا! بببببریم عععقد

نگاهی به این طرف و اون طرف کوچه ، کسی نبود!

ناراحت که یعنی یه آدم درست و حسابی تو خانواده اینا نبوده که این طفلک رو با این وضعیت فرستادند؟!

گفتم: باشه کارامو بکنم

با سرعت لباس پوشیدم و اومدم که راه بیفتیم دیدم عجب لنگ هم می زنه بنده خدا!

بین راه ازش پرسیدم حالا عقد کی هست؟!

گفت: خودم!!

تا اینو گفت اولش جا خوردم و بعد حدس زدم که لابد برا تقویت روحیه ش برنامه رو اینجور چیدن که احساس مردانگی و بزرگی کنه و ...

خلاصه رسیدیم در خونه ای...

زنگ رو زد و خودش کناری ایستاد!

خانمی میانسال درو باز کرد ، چشاش با دیدن من داشت از حدقه بیرون می زد!!

گفتم: ببخشین مجلس همینجاست؟!
چشمش که به جوونک افتاد از جلو در کنار رفت و ما رو تعارف منزل کرد.
با ورود ما خود او به سرعت بیرون زد و دو سه دقیقه بعد در معیّت پیرمردی برگشت!
متحیر شده بودم ! شرایط به هیچ عنوان عادی نمی نمود!
پیرمرد به محض ورودش به جوونک حمله ور شد و با نثار پس گردنی و فحش و ناسزا به زبون محلی اونو تحویل جوانی دم در داد و برگشت!
دخترک زیبای منزل که تا اون لحظه ساکت در گوشه ای نشسته بود ، به سمت آشپزخانه دوید و صداش به گریه بلند شد.
همچنان متحیر بودم که پیرمرد شروع به سخن کرد:
حاج آقا! ببخشید فکر کردیم این فلان فلان شده شوخی میکنه!
مرد این خونه راننده بیابونه ، خوبه نبود وگرنه که معلوم نبود چی میشد؟!
انکشف که طرف مستقیم برداشته ما رو برده بود خونه بختش!!
لامصب چه خوش سلیقه هم بود!!!
از خانم معذرت خواهی کردم و با حاجی زدیم بیرون...
گفتم: پدربزرگشین؟!
- بله
- فضولی نباشه، چشمش ضعیفه، زبونش لکنت داره، پاش می لنگه، اما دلیل نمیشه غریزه نداشته باشه!!
اجازه میدین به رفتارتون اعتراض داشته باشم؟!
رفتار رفتار مناسب با یه جوون ولو معلول نبود!
میگه خوب چه کار کنیم؟!
گفتم: زن می خواد زنش بدین...
- زن؟ ، این؟
- بله البته خوب به یکی مثل خودش
هستند دخترانی که به جهت مشکلاتشون آدمای سالم سراغشون نمیرن...
گفتم: این یه نقایصی داره کسی رو بگیرین که با نقایص او به جوری متضاد باشه که در کنار هم کامل بشن.
گفت: یعنی چی؟
گفتم یکی مثلا چشم نداره ولی گوش داره اگه این فرد همنشین بشه به کسی که چشم داره ولی گوش نداره خوب اینجوری میتونن نقایص هم  رو به خوبی پوشش بدن و در کنار هم تبدیل به یه آدم کامل بشن...
+ راستش دلم واقعا براش سوخت! به من واگذار می کردند زنی براش دست و پا می کردم!
حالا زنش نمیدین چرا فحش و ناسزا و کتک؟!

چاکرِ چه کسی باید بود؟!

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ

المفید رفعه الى الصادق علیه السلام أنه قال: أخدم أخاک، فإن استخدمک فلا ولا کرامة - ألف حدیث فی المؤمن

الشیخ هادی النجفی شماره حدیث 516 / 3  -

امام صادق در روایتی مرفوعه:

خدمت گزاری کن مر برادرت را .

اما اگر اوست که تو را در خدمت خویشتن می خواهد ( و در پی سوء استفاده و بیگاری کشیدن از توست) پس نه !!

و کرامتی هم ندارد.

عقل هایی که پاره آجر برداشته ند!!

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۶ ب.ظ

میگم: 

کاش عاقلامونم مثل فلانی بودند

مسجد میاد مرتب و مؤدب

به زبون خاص خودش نماز میخونه و دعا و روضه و نوحه و...

با لبخندی که همیشه رو لبشه !!

مهر جمع می کنه ، قندون میاره ، مصافحه و تقبل الله و ...

بماند بعضی بهش رو ترش می کنن!

میگن: 

از بقیه کاراش که خبر نداری!!

زنای غربتی (کولی) جرأت نمی کنن از تو کوچه اینا رد بشن!!!

میگم:

مسجد که خوب معلومه ، اما بگین کارای کوچه رو کی تعلیمش داده ؟! می زنن زیر خنده!!


کم ندیدم این طفلکیارو به کارای عجیب و غریب و مسخره وادار و یا تشویق می کنن و کناری میشینن به پوزخند!

محله قدیمی مون شاهد بودم به یکی از اینا گفتن برو دست بکن تو اون سوراخه بهت کیک و بیسکویت میدیم این طفلکم رفت و انگشت کرد تو سوراخ و زنبور قرمز بود که رو سرش آوار می شد! سر وصدای مخصوص او یک طرف و قهقهه بچه ها یک طرف!

مرّ رسول الله (صلى الله علیه وآله) بمجنون، فقال: ما له ؟ فقیل: إنه مجنون، فقال: بل هو مصاب، إنما المجنون من آثر الدنیا على الآخرة - میزان الحکمة باب الجنون -

رسول اکرم بر مجنونی گذر کردند فرمودند: او را چه می شود؟ گفتند: دیوانه ای ست. فرمود: نه، او مریضی ست! دیوانه کسی ست که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد.

من میگم دیوونه اونایی هستند که یه انسان ولو به لحاظ ذهنی عقب مونده رو به سخره و مزاح می گیرند!!

دیوونه اونایی هستند که عقل و فهم مثلا دارند ولی آکبند و دست نخورده تحویل گور میدن!!!


+ (خاطره ای در خصوص غرایز طبیعی این دست افراد هم دارم که به زودی براتون تعریف خواهم کرد)

رررررررررررررر

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۲ ق.ظ

سرِ ساعت کوکش کرد ...

ررررررررررررررر (صدای زنگ)

تو سرِ ساعت کوبید !

ساعتی دیگر ... 

تو سرِ خودش هم !!!

آلبوم عکس

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ ب.ظ

زندگی در میان لاشه ها

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۰:۳۸ ب.ظ

عکس از: مشرق نیوز

مثل لاشه افتاده اند

- لاشه زیاد دیده ام -

بی اثر 

کور و کر

پاگیر 

موذی

وهم ناک ...


گو نفس هم بکشند!

گو راه هم بروند!

گو اندازه بشکه ای هم بخورند!

گو لباس شیک هم بپوشند!

گو بهترین آدکلن ها را هم حرام خود کنند!


نمی دانید زندگی میان لاشه ها چه دردناک عذابی ست!!


کسی نیست اینها را جمع کند؟! -

به واجب کفایی.


خدا خیرتان دهد!

آخرین جــــرعه

جمعه, ۳۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۰ ق.ظ

دل رفت، ولی پا و سر و جان مانده ست!

تا تو چه همه کوه و بیابان مانده ست!


برگرد... که در پای تو گیرد آرام -

این جان که فقط جرعه ای از آن مانده ست!

شعری از: شورگشتی

الاغ بـــــــــر الاغ

دوشنبه, ۲۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۷:۰۲ ب.ظ

در نگاه من « بدن » یک مَرکَب است!!

حال مرکب یکی چاق است و یکی لاغر!

یکی سرحال است و یکی کم حال!

یکی برخوردار از پالان و افسار است و یکی نابرخوردار!

یکی خوشرنگ و روتر است و یکی نیست!

ببین چه کسی سوار بر آن مرکب است؟!!

اگر به مرکب نگاه کردی و به صاحبش نکردی، ظالم هستی... 

به او ، و به خودت!!


گاهی الاغ است که سوار الاغ است!

سست تر از خانه عنکبوت...

دوشنبه, ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۸ ق.ظ

شکار بر دام بال بال می زند...  شکارچی را اما خبری نیست!   سست تر از خانه عنکبوت، جان او بود!!

لخ و لخ می کشیدم و می رفتم ...

جمعه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۹:۳۲ ب.ظ

لخ و لخ می کشیدم و می رفتم...

ماشین رو چسبوند بغلم و بفرمایی زد!

سوار که شدم، یه ورانداز کامل و گفت:

همه ی شیخا که ماشین دارن ، شما چرا پیاده این؟!

گفتم:

برا اینکه نگین همه شیخا!!