ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با تنظیم من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۴۵ مطلب با موضوع «با تنظیم من» ثبت شده است

مَثَل قرآنی : ( آب) و (کف روی آب)

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ

أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَابِیًا وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ کَذَلِکَ یَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ (17) رعد -

((خداوند از آسمان آبى فرستاد و از هر درّه و رودخانه اى به اندازه آنها سیلابى جارى شد، سپس سیل بر روى خود کفى حمل کرد - و از آنچه (در کوره ها) براى به دست آوردن زینت آلات یا وسایل زندگى ، آتش روى آن روشن مى کنند نیز کفهایى مانند آن به وجود مى آید - خداوند، حق و باطل را چنین مثل مى زند! امّا کفها به بیرون پرتاب مى شوند ولى آنچه به مردم سود مى رساند [ آب یا فلز خالص ] در زمین مى ماند؛ خداوند این چنین مثال مى زند)).


وجه تشبیه :

خداوند متعال در اینجا براى حقّ و باطل مثلى زده و حق را به آب صاف زلال (و ماده خالص طلا و نقره ) تشبیه کرده که همیشه مفید و سودمند است و باطل را به کفهاى روى آب (و اجرام بى خاصیّت فلزّات ) تشبیه نموده است .

وجه شباهت در حقّ ((سودمندى و ثبات و پایدارى )) و در باطل ((بى خاصیتى و ناپایدارى )) است .


نکته ها :

1- بهره ها و ظرفیتها :

(( اءَوْدِیَة )): جمع وادى به معناى درّه ها و گودال هاست و معناى جمله (فَسَالَتْ اءَوْدِیَةٌ بِقَدَرِهَا) این است که : ((درّه ها و گودال ها و نهرهاى روى زمین هر کدام به اندازه گنجایش و ظرفیت خود بخشى از آب باران را پذیرا مى شوند)).

این جمله اشاره به این نکته است که در مبداء فیض الهى هیچ گونه بخل و محدودیّت و ممنوعیّت نیست ؛ ابرهاى آسمان بدون قید و شرط، همه جا باران مى پاشند، ولى قطعه هاى مختلف زمین و درّه ها هر کدام به مقدار وسعت وجود خویش از آن بهره مى گیرند، زمین کوچکتر بهره اش کمتر و زمین وسیع تر سهمش بیشتر است .

مولوى مى گوید:
گر بریزى بحر را در کوزه اى
چند گنجد قسمت یک روزه اى
- مثنوى معنوى -

یعنى اگر آب دریا را در کوزه اى سرازیر کنى ، کوزه بیش از ظرفیتش نمى تواند در خود آب جاى دهد و این محدودیّت از ناحیه کوزه است ، نه از آب دریا. بنا بر این دلهاى آدمیان و ارواح آنها در برابر فیض الهى نیز چنین است .

امام على علیه السّلام در نهج البلاغه به ((کمیل نخعى )) مى فرماید:

((إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ اءَوْعِیَةٌ فَخَیْرُها اءَوْعاها ...؛ این دلها ظرفهایى است (که حقایق و معارف الهى را در خود نگه مى دارد) و بهترین آنها دلى است که اسرار و علوم را بهتر در خود نگاه دارد)) - نهج البلاغه فیص الاسلام ، حکمت 139 -


2- معناى ((زَبَد)) و ((رابى )) :

(( زَبَد )) به معناى کف روى آب و یا هرگونه کف مى باشد و (( رابى )) به معناى بلندى و برترى است ، در نتیجه معناى جمله (فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَدًا رَّابِیًا) این است که : ((سیلاب ، کفهایى را بر بالاى خود حمل مى کند))، یعنى باطل همواره مستکبر، بالانشین و همچون کف روى آب خود نما و میان تهى است ؛ ولى حق همیشه پر محتوا و سنگین وزن است!

بعضى از مفسّران گفته اند:

((در آیه بالا در حقیقت سه تشبیه است :
الف ((نزول آیات قرآن )) ازآسمان وحى ، تشبیه شده به نزول قطرات حیاتبخش باران .

ب ((دلهاى انسانها)) تشبیه شده به زمین ها و درّه ها که هر کدام به اندازه وسعت وجودیشان بهره مى گیرند.
ج ((وسوسه هاى شیطانى )) به کفهاى آلوده روى آب تشبیه شده است که این کفها از آب پیدا نشده ، بلکه از آلودگى محل ریزش آب به وجود مى آید و به همین جهت وسوسه هاى نفس و شیطان از تعلیمات الهى نیست ، بلکه از آلودگى قلب انسان است و به هر حال سرانجام ، این وسوسه ها از دل مؤ منان بر طرف مى گردد و آب زلال وحى که مایه هدایت و حیات انسانهاست باقى مى ماند
)) -

تفسیر نمونه ، ج 10، ص 168 (با اندکى تصرف ) -

3- کف آب و کف فلزّات

عبارت (وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِی النَّارِ ابْتِغَاءَ حِلْیَةٍ أَوْ مَتَاعٍ زَبَدٌ مِثْلُهُ) اشاره به این مطلب است که :

پیدایش کفها منحصر به نزول باران و جارى شدن سیلاب نیست ، بلکه در فلزاتى که به وسیله آتش ذوب مى شوند تا از آن زینت آلات یا وسایل زندگى بسازند، نیز کفهایى همانند کفهاى روى آب وجود دارد.

جمله (وَمِمَّا یُوقِدُونَ عَلَیْهِ فِى النَّارِ) اشاره به کوره هایى است که فلزات را در آن ذوب مى کنند که هم آتش در زیر مواد فلزى وجود دارد و هم در روى آن ، به این معنا که یک طبقه آتش در زیر است و سپس روى آن را سنگهایى که مواد کافى دارد، مى گذارند و مجدّداً روى آن آتش مى ریزند و این بهترین نوع کوره است که از هر طرف ، آتش مواد قابل ذوب را احاطه مى کند.


4- پرتاب شدن باطل به خارج :

((جُفاء)) به معناى پرتاب شدن و بیرون پریدن است . جمله (فَاءَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفَآءً) نکته لطیفى در بر دارد و آن این که :

باطل به جایى مى رسد که قدرت نگهدارى خویش را ندارد و در این لحظه از متن جامعه به خارج پرتاب مى گردد و این در همان حال است که حقّ به جوشش مى آید! هنگامى که حق به خروش افتاد، باطل همچون کفهاى روى دیگ به هنگام جوشش به بیرون پرتاب مى شود و این خود دلیلى است براین که حقّ همیشه باید بجوشد و بخروشد تا باطل را از خود دور سازد - تفسیر نمونه ، ج 10، ص 170 (با اندکى تصرف ) -


5- بقا به میزان سود رسانى :

عبارت (وَاءَمَّا مَایَنفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِى الاَْرْضِ) اشاره به این نکته است که :

((بقاى هر چیزى بسته به میزان سود رسانى اوست! ))،

نه تنها آب که مایه حیات است مى ماند و کفها از میان مى روند، بلکه در فلزّات چه آنها که براى ((حلیه )) و زینتند و چه آنها که براى تهیه ((متاع )) و وسایل زندگى ، در آنجا نیز فلز خالص که مفید و سودمند یا شفاف و زیباست ، مى ماند و کفها را به دور مى افکنند.

به همین ترتیب انسانها، گروه ها، مکتبها و برنامه ها به همان اندازه که مفید و سودمندند، حق بقا و حیات دارند! و اگر مى بینیم انسان یا مکتب باطلى مدّتى سرپا مى ماند، این به خاطر آن مقدار از حقّى است که با آن آمیخته شده که به همان نسبت ، حق حیات پیدا کرده است - تفسیر نمونه ، ج 10، ص 10 (با اندکى تصرف ) -


6- زندگى در پرتو تلاش و جهاد :

مثال زیباى آیه مورد بحث این اصل اساسى زندگى انسانها را نیز روشن مى سازد که حیات بدون جهاد و بقا و سربلندى بدون تلاش ممکن نیست ، چرا که مى گوید:

آنچه را مردم براى تهیه وسایل زندگى (ضروریات زندگى ) و یا زینت (رفاه زندگى ) به درون کوره ها مى فرستند، همواره زَبَد و کفهایى دارد و براى به دست آوردن این دو (وسایل ضرورى و وسایل رفاهى اِبْتِغاءَ حِلْیَةٍ اءَوْمَتاعٍ) باید مواد اصلى را که در طبیعت به صورت خالص یافت نمى شود و همواره آمیخته با اشیاى دیگر است ، در زیر فشار آتش در کوره قرار داد و آنها را تصفیه و پاکسازى کرد، تا فلز خالص و پاک از آن بیرون آید و این کار جز در سایه تلاش ‍ و کوشش و مجاهده انجام نمى شود.

اصولاً طبیعت زندگى دنیا این است که در کنار گلها، خارها و در کنار نوشها، نیشها و پیروزیها در لابلاى سختیها و مشکلات قرار دارد.
از قدیم گفته اند: ((گنجها در ویرانه هاست و در بالاى هر گنجى اژدهاى خطرناکى خفته است )) آیا آن ویرانه و این اژدها چیزى جز همان انبوه مشکلاتى است که در به دست آوردن هر موفّقیتى وجود دارد.

در داستانهاى ایرانى خودمان نیز ((رستم )) براى رسیدن به پیروزى مجبور بود از ((هفت خوان )) بگذرد که هر کدام اشاره به نوعى از انبوه مشکلات بوده که در مسیر هر فعالیّت مثبتى است - تفسیر نمونه ، ج 10، ص 171 172، (با اندکى تصرّف ) -


7- تداوم مبارزه حقّ و باطل :

قرآن در اینجا براى مجسّم ساختن هویّت حقّ و باطل مثالى زده که مخصوص ‍ به زمان و مکان معیّنى نیست ، صحنه اى است که همیشه و در همه جا مقابل چشم انسانها مجسّم مى شود و این نشان مى دهد که:

پیکار حق و باطل یک درگیرى موقت و موضعى نیست ، این رگ رگ آب شیرین و شور همواره بر خلایق تا نفخ صور جریان دارد!

مگر آن زمانى که جهان و انسانها به صورت یک جامعه ایده آل (همچون جامعه عصر قیام حضرت مهدى علیه السّلام ) در آید که پایان این مبارزه اعلام گردد، لشگر حق پیروز و بساط باطل برچیده شود و بشریت وارد مرحله تازه اى از تاریخ خود گردد - تفسیر نمونه ، ج 10، ص 171 (با اندکى تصرّف ) -

چنانکه خداوند متعال چنین جامعه اى را نوید مى دهد و مى فرماید:

(...جَاَّءَ ا لْحَقُّ وَزَهَقَ ا لْبَطِلُ إِنَّ ا لْبَطِلَ کَانَ زَهُوقًا ) - اسراء / 81 - ((حق فرا رسید و باطل نابود شد؛ زیرا باطل یقیناً نابود شدنى است )).

از امام باقر علیه السّلام روایت شده که فرمود:

((إِذا قامَ الْقائِمُ علیه السّلام ذَهَبَتْ دَوْلَة الْباطِلُ؛ هنگامى که امام قائم علیه السّلام قیام کند، دولت باطل برچیده خواهد شد)) - بحار الانوار، ج 24، ص 313 -

خداوند در سوره انبیاء مى فرماید:

(بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَطِلِ فَیَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ ...) - انبیاء / 18 - ((بلکه ما حق را بر سر باطل مى کوبیم تا آن را هلاک سازد؛ و این گونه ، باطل محو و نابود مى شود)).

تا زمانى که این مرحله تاریخى فرا نرسد، باید همه جا در انتظار برخورد حقّ و باطل بود و موضع گیرى لازم را در این میان در برابر باطل نشان داد.


منبع:

چهل مثل از قرآن
حسین حقیقت جو


پیشگویی...

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۵۱ ب.ظ

در ایام تجاوز عراق به جمهورى اسلامى ایران که مردم به فرمان امام خمینى در جبهه هاى غرب و جنوب حاضر بودند، بنده ( قرائتی ) نیز در خدمت آیة الله اشرفى اصفهانى که حدود نود سال داشت در عملیات (( مسلم بن عقیل )) بودم .

ایشان بارها در شب حمله به من فرمود: من بوى بهشت را مى یابم . ولى من هرچه بو کشیدم چیزى نیافتم!.
آرى کسى که نود سال در علم وتقوى وزهد وتهجّد بوده ، مى تواند احساسى داشته باشد که دیگران نداشته باشند.

همانگونه که پیشگویى ایشان که گفتند: « من چهارمین شهید محراب خواهم بود! » عملى شد!


منبع:

تفسیر نور ، استاد قرائتی. ذیل آیه:

وَلَمَّا فَصَلَتِ الْعِیرُ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّی لَأَجِدُ رِیحَ یُوسُفَ لَوْلَا أَنْ تُفَنِّدُونِ (94) سوره یوسف - وچون کاروان (از مصر به سوى کنعان محل زندگى یعقوب ) رهسپار شد، پدرشان گفت : همانا من بوى یوسف را مى یابم ، البته اگر مرا کم خرد ندانید!


پناه بر ـــــــــــــ سگ!!

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ب.ظ

بشر وقتی دین را از دست داد، به همه جا و همه چیز جز خدا پناه می برد، حتی به حیوانات از جمله سگ.

اگر باور ندارید، به این آمار توجّه کنید:

به گزارش تلویزیون دولتی اتریش (DRF) میزان دخالت سگ در زندگی انسان به این شرح است:

65 درصد زنان و مردان متأهل اعلام کردند که سگهایشان را بیش از همسرانشان دوست دارند.

43 درصد مادران گفتند که سگشان را بر کودکشان ترجیح می دهند.

70 درصد فرزندان اعلام کردند که غم از دست دادن سگشان برای آنها ناگوارتر از فوت والدینشان است.

30 درصد گفتند که درد دلهایشان را به سگهایشان می گویند.

30 درصد اعلام کردند که بدون وجود سگ قادر به ادامه حیات نیستند!!

اکثریت قریب به اتفاق اینها گفته اند:

دیدن مرگ سگشان سخت تر از دیدن مرگ انسانی در مقابل چشمهایشان است!!


منبع:

آمارها پرده بر می دارند!

علی اصغر جدایی

نگـــــــاه به لبـــــــــــاس زن!

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ

یکی از خلفای بنی عباس دستور اکید داده بود که از مردم مالیات گرفته شود.

خانواده ای در شهر بلخ توانایی پرداخت مالیات را نداشت.

زن این خانواده که لباس زربافتی داشت، به شوهرش پیشنهاد کرد آن لباس را به جای مالیات بدهند؛ در حالی که ارزش آن بسیار بیشتر از مالیات تعیین شده بود.

شوهر، لباس را به خلیفه رساند.

خلیفه وقتی آن لباس با ارزش و همت بلند را دید، گفت:

این را به صاحبش برگردانید که من مالیات او را بخشیدم.

وقتی لباس را باز گرداندند، زن گفت:

آیا خلیفه این لباس را دید؟

گفتند: آری.

زن خطاب به شوهرش گفت:

من دیگر لباسی را که نامحرم دیده باشد، نمی پوشم!!! این لباس را بفروش و در بلخ مسجدی بساز و او هم چنین کرد.


منبع:

مروارید عفاف، محمود اکبری، ص 104

یک خواستگـــــــــــار خوب

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

خواسته ها و سلیقه های افراد در تمام امور مختلف است، از اینرو تکیه کردن بر خواسته های فردی اشخاص در هر امری از جمله ازدواج کار را دچار مشکل می کند.

برای حل معضل انتخاب در ازدواج، خوب است انسان نگاهی به راهنماییهای معصومین داشته باشد.

ما دراین جا به برخی از ویژگیهای خواستگار خوب از دیدگاه معصومین علیهم السلام اشاره می کنیم:

1. خوش اخلاق باشد.

حسین بشار می گوید: به امام کاظم نامه نوشتم که یکی از بستگان من دخترم را خواستگاری نموده است، ولی خلقش بد است. حضرت فرمود:

اگر بداخلاق است با او وصلت نکن - بحارالانوار، ج103، ص235 -

2. با تقوا باشد.

مردی نزد امام حسن مجتبی علیه السلام آمد تا درباره ازدواج دخترش با او مشورت کند.

حضرت به او فرمود:

« زَوِّجْها مِنْ رَجُلٍ تَقیّ فَاِنَّهُ اِنْ اَحَبَّها اَکْرَمَها واِنْ اَبْغَضَها لَمْ یَظْلِمْها - مکارم الاخلاق، ص204 - دخترت را به مرد با تقوا تزویج کن؛ زیرا اگر دخترت را دوست بدارد او را گرامی می دارد و اگر او را دوست نداشته باشد، به او ستم روا نمی دارد! »

3. اهل شراب نباشد.

امام هشتم علیه السلام فرمود:

« بر تو باد که از تزویج [دختر خویش] با شرابخوار دوری کنی. پس اگر او را به تزویج شرابخوار درآوردی، گویا وی را به کار خلاف عفت سوق داده ای! » - بحارالانوار، ج79، ص142 -

واضح است که شارب الخمر علاوه بر دردسرهایی که دارد و رنجهایی که بر همسرش تحمیل خواهد کرد، نسل او نیز دچار مشکلاتی خواهد شد. در یک گزارش آمده است:

« به طور کلی هشتاد درصد اشخاص ناقص الخلقه و معلول، محصول شب اول ژانویه می باشند؛ زیرا در این شب، مسیحیان عید بزرگی دارند، به عیش و نوش پرداخته و بیش از حد متعارف مشروب خواری و عیاشی می کنند. » - دکتر غیاث الدین جزایری، اعجاز خوراکیها، ص214 -

4. اهل فسق نباشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

« کسی که دخترش را به شخص فاسق تزویج نماید، هر روز بر او هزار لعنت نازل می گردد. » - مستدرک الوسایل، ج14، ص192 -

فسق: خروج از بندگی ست ؛ کافر به تمام وجود خارج از بندگی خدا شده و گنهکار به میزان گناهش - قاموس ماده « فسق » -


منبع:

واحد احیای سنت های حسنه

کد خبر: ۱۲۸۳۸۴

طی قرن معاصر، بی حرمتی های بسیاری از سوی حکومت عربستان بر ضد زوار شیعه ی ایرانی ، روا داشته شده ، از هتک حرکت و تحقیر گرفته تا محکومیت به مرگ!


 72 سال پیش، اما اتفاقی تلخ به وقوع پیوست. ابوطالب یزدی که از وی به نام ابوطالب اردکانی نیز یاد می‌شود، جوانی ایرانی بود که در سال ۱۳۲۲ در حین انجام طواف در مسجدالحرام دچار حالت استفراغ شد و توسط ماموران عربستان سعودی دستگیر و به اتهام قصد آلوده کردن خانه خدا، در دادگاه محاکمه و سپس اعدام شد. 

خبر قتل وی باعث واکنش‌های شدید مردم و علما در ایران و عراق و سایر کشورهای اسلامی شد و همچنین فشار مراجع عظام تقلید، موجب قطع ارتباط دیپلماتیک ایران و عربستان و امتناع ایران از فرستادن حجاج برای چهار سال گشت.


حادثه

ابوطالب یزدی در سن ۲۲ سالگی در سال 1322 خورشیدی همراه همسرش در مراسم حج شرکت کرد.

وی پس از انجام عمره تمتّع، پس از وقوف در عرفات و مشعر و منا وارد مسجدالحرام شده و مشغول طواف می‌شود. وی در این هنگام دچار استفراغ شد و برای آلوده نشدن زمین آن در دامان احرام خود ریخت، مراقبت کرد تا روی زمین نریزد. اشتباه او این بوده که در این حال از کعبه فاصله نمی گیرد و با حمل این مواد به طواف ادامه می دهد. عده‌ای از حجّاج که برخی از آنها مصری بودند وقتی ابوطالب را با آن حال مشاهده می‌کنند، با این تصور که وی به قصد آلوده کردن مسجدالحرام نجاست به همراه خود آورده است، به وی حمله کرده و کتک سختی به او می‌زنند که به ناچار دامن احرام از دست او رها می‌شود و قی روی زمینِ حرم می‌ریزد. پس از آن شرطه‌های حرم وی را دستگیر کرده به همراه برخی دیگر از طواف کنندگان، در دادگاه حاضر و علیه وی شهادت می‌دهند که او قصد آلوده کردن حرم و کعبه را داشته است. بسیاری از حجاج ایرانی و عراقی و دیگران شهادت دادند که وی در نتیجه بیماری و گرمای هوا حالت استفراغ به وی دست داده بود. ولی قاضی حکم اعدام او را صادر کرد.

حادثه در روز ۱۲ ذیحجه رخ داده بود و وی در روز ۱۴ ذیحجه گردن زده شد.

واکنش‌ها


پس از رسیدن خبر قتل ابوطالب، موجی از خشم و ناراحتی و اعتراض در میان شیعیان جهان به وجود می‌آید.آیت‌الله سیدابوالحسن اصفهانی که در کربلا مقیم بود واکنش شدید به حادثه نشان داد. اهالی نجف و کربلا اعتراضشان را با حادثه اعلام داشتند. در ایران عزای عمومی اعلام و در اکثر شهرها مجالس ختم برگزار گردید. دو خواهر وی در مدّت کوتاهی در اثر اندوه حادثه جان خود را از دست دادند.

در پی این حادثه، براثر فشار بی امان مراحع عظام تقلید، رابطه دیپلماتیک ایران و عربستان سعودی قطع گردید و به مدت چهار سال ایران از اعزام حجاج به مکه خودداری نمود.

تجلی سبزواری در آن دوران در مثنوی بلندی به نام "طالب نامه" خطاب به سعودی ها چنین سرود:

ای رئیس دولت نجد و حجاز! /
ای ندانسته حقیقت از مجاز! /
شرط مهمانداری و رسم صفا /
قاعده احسان و آئین وفا /
در عرب گردن زدن یا کشتن است؟ /
در میان خاک و خون آغشتن است؟/
بر شما طالب مگر مهمان نبود؟ /
زائر آن کعبة الایمان نبود؟ /
شیعه بود، اما به دین کافر نبود /
منکر قرآن و پیغمبر نبود /
تدخلن المسجد ان شاء آمنین /
 نیست این آیت ز قرآن مبین؟ /

منبع:
روز نو


من و خدا

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۰ ق.ظ
پیامبر بزرگوار اسلام فرمود:

اگر مى خواهید با خدا گفتگو کنید! نماز بخوانید؛
 
و اگر مى خواهید خدا با شما گفتگو کند! قرآن بخوانید.


منبع:

پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى
عباس عزیزى


وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَیْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَکِنْ کَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا کَانُوا یَکْسِبُونَ (96) سوره اعراف -

و اگر مردمى که در شهرها و آبادیها زندگى دارند ایمان بیاورند و تقوى پیشه کنند برکات آسمان و زمین را بر آنها مى گشائیم! ولى (آنها حقایق را) تکذیب کردند ما هم آنانرا به کیفر اعمالشان مجازات کردیم!


پاسخ سؤ ال فوق با توجه به دو نکته روشن مى گردد:

1 - اینکه تصور مى شود ملتهاى فاقد ایمان و پرهیزگارى غرق در ناز و نعمتند ، اشتباه بزرگى است که از اشتباه دیگرى یعنى ثروت را دلیل بر خوشبختى گرفتن سرچشمه مى گیرد.

معمولا مردم این طور فکر مى کنند که هر ملتى صنایعش پیشرفته تر و ثروتش بیشتر باشد خوشبختر است در حالى که اگر به درون این جوامع نفوذ کنیم و دردهاى جانکاهى که روح و جسم آنها را درهم مى کوبد از نزدیک ببینیم قبول خواهیم کرد که بسیارى از آنها از بیچاره ترین مردم روى زمین هستند ، بگذریم از اینکه همان پیشرفت نسبى ، نتیجه بکار بستن اصولى همانند کوشش و تلاش و نظم و حس مسئولیت است که در متن تعلیمات انبیا قرار دارد.
در همین ایام که این قسمت از تفسیر را مى نویسیم ، این خبر در جرائد منتشر شد که:

در نیویورک یعنى یکى از ثروتمندترین و پیشرفته ترین نقاط دنیاى مادى ، بر اثر خاموشى ناگهانى برق صحنه عجیبى به وجود آمد، یعنى بسیارى از مردم به مغازه ها حمله بردند و هستى آنها را غارت کردند، تا آنجا که سه هزار نفر از غارتگران بوسیله پلیس بازداشت شدند.
مسلما تعداد غارتگران واقعى چندین برابر این عدد بوده و تنها این عده بودند که نتوانستند به موقع فرار کنند ، و نیز مسلم است که آنها غارتگران حرفه اى نبوده اند که نفرات خود را براى چنان حمله عمومى از قبل آماده کرده باشند ، زیرا حادثه یک حادثه ناگهانى بود.

بنابراین چنین نتیجه مى گیریم که با یک خاموشى برق ، ده ها هزار نفر از مردم یک شهر ثروتمند و به اصطلاح پیشرفته تبدیل به غارتگر شدند، این نه تنها دلیل بر انحطاط اخلاقى یک ملت است بلکه دلیل بر ناامنى شدید اجتماعى نیز مى باشد.

خبر دیگرى که در جرائد بود این خبر را تکمیل کرد و آن اینکه یکى از شخصیتهاى معروف که در همین ایام در نیویورک در یکى از هتلهاى مشهور چندین ده طبقهاى نیویورک سکونت داشت مى گوید:

قطع برق ، سبب شد که راه رفتن در راهروهاى هتل به صورت کار خطرناکى درآید ، به طورى که متصدیان هتل اجازه نمى دادند کسى تنها از راهروها بگذرد و به اطاق خود برسد مبادا گرفتار غارتگران گردد ، لذا مسافران را در اکیپهاى ده نفرى یا بیشتر ، با مامورین مسلح به اطاقهاى خود مى فرستادند!،

شخص مزبور اضافه مى کند که تا گرسنگى شدید به او فشار نمى آورده جرئت نداشته است از اطاق خویش خارج گردد!

اما همین خاموشى برق در کشورهاى عقب مانده شرقى هرگز چنین مشکلاتى را به وجود نمى آورده و این نشان مى دهد که آنها در عین ثروت و پیشرفت صنایع کمترین امنیت در محیط خودشان ندارند ، از این گذشته ناظران عینى مى گویند آدمکشى در آن محیطها همانند نوشیدن یک جرعه آب است ، به همین آسانى .

و مى دانیم اگر تمام دنیا را به کسى بدهند و در چنین شرائطى زندگى کند ، از بیچاره ترین مردم جهان خواهد بود ، تازه مشکل امنیت تنها یکى از مشکلات آنها است ، نابسامانیهاى فراوان اجتماعى دیگرى دارند که آنها نیز به نوبه خود بسیار دردناکند ، با توجه به این حقایق ثروت را نباید با خوشبختى اشتباه کرد.

2 - اما اینکه گفته مى شود چرا جوامعى که داراى ایمان و پرهیزگارى هستند عقب مانده اند اگر منظور از ایمان و پرهیزگارى تنها ادعاى اسلام و ادعاى پایبند بودن به اصول تعلیمات انبیاء بوده باشد ، قبول داریم چنین افرادى عقب مانده اند ، ولى مى دانیم حقیقت ایمان و پرهیزگارى چیزى جز نفوذ آن در تمام اعمال و همه شئون زندگى نیست ، و این امرى است که با ادعا تامین نمى گردد.

با نهایت تاسف امروز اصول تعلیمات اسلام و پیامبران خدا در بسیارى از جوامع اسلامى متروک یا نیمه متروک مانده است و چهره این جوامع چهره مسلمانان راستین نیست .
اسلام دعوت به پاکى و درستکارى و امانت و تلاش و کوشش مى کند کو آن امانت و تلاش ؟ اسلام دعوت به علم و دانش و آگاهى و بیدارى مى کند کو آن علم و آگاهى سرشار؟ اسلام دعوت به اتحاد و فشردگى صفوف و فداکارى مى کند ، آیا براستى این اصل به طور کامل در جوامع اسلامى امروز حکمفرما است و با این حال عقب مانده اند؟! بنابراین باید اعتراف کرد اسلام چیزى است و ما مسلمانان چیز دیگر
- تفسیر نمونه ذیل آیه -

با مراجعه به تاریخ مشخص می شود آنجا که مبانی اسلام تا حدودی مراعات می شود مسلمین پیشرو سایرین هستند و آن وقتی عقب افتادند که از اسلام فاصله گرفتند:

« گوستاولوبون » از دانشمندان بزرگ و بنام اروپا می نویسد:
« برخی از دانشمندان می گویند: برای اروپای مسیحی ننگ است که بیرون آمدن از دوران توحش خود را مرهون تمدن یک قوم کافری مانند مسلمانان بدانند! و البته چنین ننگی را به سختی باید پذیرفت .

به طور خلاصه می گویم:

تمدن اسلامی در جهان تاثیر عظیم و شگفت انگیزی داشته است و مسلمانان بودند که ملت های وحشی نابود کننده دولت روم را به وسیله اخلاق خود اصلاح کردند و همین مسلمانان بودند که درهایی از معارف علمی و ادبی و فلسفی را که اروپا اطلاعی از آن ها نداشت، بر روی ما باز کردند و در مدت ششصد سال استاد ما اروپاییان بودند » - دکتر گوستاولوبون فرانسوی، تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سید هاشم حسینی، ص 719- 722 -

« ویل دورانت » مورخ بزرگ اروپا می گوید:

« پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است . اسلام طی پنج قرن، از سال 81 هجری تا 597 هجری، (700 تا 1200م) از لحاظ نیرو، نظم، بسط قلمرو حکومت، تصفیه اخلاق و رفتار، تکامل سطح زندگی، وضع قوانین منصفانه انسانی، . . . ادبیات، دانشوری، علوم، طب و فلسفه، پیشاهنگ جهان بود » - ویل دورانت، تاریخ تمدن، (عصر ایمان، بخش اول)، ترجمه: ابوالقاسم طاهری، ج 4، ص 432، فصل 14 -

در جای دیگر می گوید:

« دنیای اسلام در جهان مسیحی، نفوذهای گوناگون داشت .

اروپای مسیحی غذاها، شربت ها، دارو، درمان، اسلحه، استفاده از نشان های مخصوص خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، ابزار، فنون صنعت، تجارت، قوانین و راه های دریانوردی را از اسلام فرا گرفت و غالبا لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد . . .

علمای اسلامی ریاضیات، طبیعیات، شیمی، ستاره شناسی و پزشکی یونان را حفظ کرده و به کمال رسانیدند و این میراث یونان را که بسیار غنی تر شده بود، به اروپا انتقال دادند . فیلسوفان اسلامی، تالیفات ارسطو را برای اروپای مسیحی حفظ و ضمنا ترجمه کردند . ابن سینا و ابن رشد از مشرق زمین، بر فلاسفه مدرسی اروپا، پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود . . . این نفوذ اسلامی از راه بازرگانی و جنگ های صلیبی و ترجمه هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرت های دانشورانی از قبیل «ژربرت » ، «مایکل اسکات » ، «ادلاردباثی » به اسپانیای مسلمان انجام گرفت » - ویل دورانت، تاریخ تمدن، (عصر ایمان، بخش اول)، ترجمه: ابوالقاسم طاهری، ج 4، ص 432 تا 434، فصل 14 -



نامه ای سه حرفی!!!

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ب.ظ

سلطان محمود پیکی نزد خلیفه (القادر باللّه) فرستاد و او را تهدید کرد که:

بغداد را ویران خواهد کرد و خاک بغداد را بر پشت فیلها به غزنین خواهد آورد!

خلیفه نامه ای به سلطان محمود نوشت و در آن نامه فقط نوشته شده بود « الم »

سلطان معنی این کلمه را نفهمید و دانشمندان را گرد هم آورد تا آنها چیزی بگویند و آنها هم پاسخی مناسب نیافتند!

جوانی در میان آنان بود که به او توجهی نمی کردند.

او گفت: اگر سلطان اجازه دهد، رمز آن را خواهم گشود. سلطان به او اجازه داد.

گفت:

چون سلطان ، خلیفه را با « فیل » تهدید کرده، خلیفه نیز در پاسخ نوشته است « الم » که اشاره است به آیه:

« اَلَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأصحاب الفیل ، آیا ندیدی که خدای تو با اصحاب فیل چه کرد؟!»

سلطان پاسخ را پسندید و به او جایزه داد.


منبع:

مبلغان ش 83

مرجعیت و دروغ ؟؟؟

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۴۸ ب.ظ

در زمان اقامت « حاج آقا حسین قمی » در عراق ، روزی یکی از فرزندانش برای گرفتن شناسنامه ، به کنسولگری ایران مستقر در کربلا مراجعه می‌کند و برای آنکه مشمول نظام وظیفه اجباری نشود، سن خود را کمتر از سن بلوغ اعلام می‌کند.

کنسول می‌گوید:

چون شما هنوز بالغ نیستید، باید ولیّ شما بنویسد تا ما شناسنامه را صادر نماییم.

فرزند نزد پدر می‌آید و چنین اظهار می‌کند:

به کنسولگری نامه‌ای بنویسید تا برای من شناسنامه صادر نمایند؛ زیرا من به آنها گفته‌ام که سن من به بلوغ نرسیده است.

آقا در جواب می‌گوید:

من دروغ بنویسم تا تو کاغذ را برای کنسول ببری؟! خاک بر سر حاج آقا حسین! که خود را مرجع بداند و مردم هم او را نائب امام ـ علیه السلام ـ بدانند و دروغ هم بگوید!

اگر من صد پسر هم داشته باشم و آنها را دم توپ بگذارند، یک دروغ نخواهم گفت!!...


منبع:

پیکار با منکر

محمد عابدی

همسر پیغمبر و همراهی با همجنس بازان!

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۲ ب.ظ

همسر لوط:

همسر لوط همانند همسر نوح از جمله زنان بدکردارى بود که خدا در قرآن مجید از وى به سختى نکوهش کرده است .

لوط پیغمبر ، برادرزاده حضرت ابراهیم خلیل بود.

در (( اُور کلدانیان )) از سرزمین بابل واقع در ((بین النهرین )) متولد شد و همراه عمویش ابراهیم به فلسطین آمد و مدتى بعد هم به اتفاق وى راهى مصر شد و از آن پس با هم به فلسطین باز گشتند. چون مردم شهرهاى ((سُدُوم )) واقع در اراضى مقدسه یا (( اردن )) گرفتار عادات ناپسند شده بودند و نیاز به راهنما و تبلیغ داشتند، حضرت ابراهیم ، لوط را براى راهنمایى و هدایت مردم سدوم به آن دیار اعزام نمود.

لوط در سدوم دست به اقدامات جدى زد و از هر راهى که امکان داشت مردم را به راه بیاورد، خوددارى نکرد.

مردم بى بندو بار سدوم چنان در فساد فرو رفته بودند که دست به هر کارى مى زدند و از هیچ عمل زشتى روى گردان نبودند. مردمى بى ایمان ، خدانشناس ، ستمگر، جسور و فرومایه بودند. آنان علاوه به مرور ایام که در انواع گناهان و معاصى و سنگدلى و شرارت وظلم و فساد فرو رفتند، بى شرمى و رسوایى را به جایى رساندند که پسران را به جاى زنان مورد عمل نامشروع قرار مى دادند و از زنان فاصله گرفته آنان را به حال خود رها کرده بودند و از ازدواج با آنان خوددارى مى کردند.
زنان هم که این وضع را دیدند به عنوان اعتراض به کار مردانشان و براى انتقام گرفتن از آنان به یکدیگر پرداختند و بدینگونه ننگین ترین عمل شیطانى یعنى (( همجنس بازى )) در میانشان شیوع یافت .

کار رسوائى قوم لوط به جایى رسید که اگر پسرى از قلمرو آنان مى گذشت ،سخت درمعرض خطر قرار مى گرفت و آبرویش را ازدست مى داد!

لوط پیغمبر سالها در میان قوم ماند و آنان را دعوت به پاکى و دورى از گناه و ایمان به خدا و روز جزا نمود.

لوط، قوم را از کیفر الهى بیم داد و یادآور شد که چگونه اقوام پیشین بر اثر نافرمانى خداوند و کجرویها مورد قهر الهى قرار گرفتند و به سرنوشت دردناکى مبتلا گشتند ولى قوم چنان در فساد و خوشى و لذت کاذب و لجام گسیختگى فرو رفته بودند که گوش شنوایى براى شنیدن نصایح مشفقانه حضرت لوط نداشتند.

هر چه قوم لوط بیشتر به عمل ناپسند و بسیار زشت خود ادامه مى دادند، تبلیغات و پایمردى لوط هم استوارتر و پیگیرتر مى شد.

قوم که وجود لوط را مخل آسایش و آزادى کار خویش مى دانستند، او و پیروانش را تهدید به تبعید کردند.

لوط به قوم اعلام خطر نمود که اگر از این هم بیشتر در فسق و فجور و فساد اخلاق پیش روند و دست از اعمال ناروا و ننگین خود برندارند، عذابى دردناک خواهند دید ولى قوم آن را با خیره سرى و جسارت برگزار کردند و از روى استهزا به لوط گفتند: (( پس عذاب خدایت کى خواهد آمد؟! )).

آنچه بیشتر حضرت لوط را مى آزرد، انحراف فکرى و گمراهى همسرش بود.

زن لوط هم تحت تاءثیر بى دینى مردم محیط، کافر و خدانشناس بود. دامنش ‍ پاک بود، ولى میانه اى با شوى خود پیغمبر خدا نداشت . زنى نانجیب و فرومایه و بدکردار بود.

لوط که از اصلاح قوم و بهبود وضع آنان ماءیوس شده بود، دست به نفرین برداشت و از خدا خواست که آن مردم گمراه و فاسد را به کیفر اعمالشان برساند.

خداوند نفرین لوط را درباره قوم پذیرفت و فرشتگان را براى تنبیه قوم نافرمان ، ماءمور ساخت .

فرشتگان الهى شب هنگام (در فلسطین ) به خانه ابراهیم در آمدند و به وى سلام کردند و گفتند:

ما سر راه خود براى نابودى قوم لوط آمده ایم به تو مژده دهیم که خدا پسرى به تو و همسرت ساره به نام ((اسحاق )) مى دهد و پس از وى ((یعقوب )) پسر او را به تو موهبت مى فرماید.

وقتى ابراهیم متوجه شد که مهمانان ، فرشتگان الهى هستند از آنان خواست که در عذاب قوم لوط شتاب نکنند تا شاید به راه آیند ولى خداوند وحى فرستاد که اى ابراهیم ! از این خواهش در گذر که فرمان خدایت براى نابودى قوم لوط فرا رسیده و عذابى به آنان مى رسد که بازگشت ندارد.

فرشتگان از آنجا (در صورت جوانان زیبا) به خانه لوط در آمدند. لوط از دیدن آنان با آن شکل و صورت ، ناراحت ، دلتنگ و پریشان شد و گفت :

امروز، روز دردناکى خواهد بود.

وقتى همسر لوط جوانانى با آن قیافه خوش ترکیب و شکل زیبا دید که در خانه آنان پناه گرفته اند، پشت بام خانه رفت و دستها را به هم زد و علامت داد تا قوم را با خبر کند ولى چون کسى متوجه نشد آتش افروخت تا بدین وسیله قوم بدانند جوانانى به خانه لوط آمداند!

این عادت ناپسند همسر لوط بود که هر وقت جوانانى وارد شهر مى شدند و از بیم آبروى خود پناه به خانه لوط مى بردند، او بدانگونه که اشاره نمودیم قوم را آگاه مى ساخت . به دنبال آن مردم بى بندو بار و فاسد، به طرف خانه لوط سرازیر مى شدند و چه وضع ناگوارى که پیش نمى آمد؟

در این موقع نیز زن لوط با افروختن آتش ، قوم را مطلع ساخت ، مردم تبهکار و بى آبرو از هر سو روى به خانه لوط نهادند.

لوط به هراس افتاد و از خانه در آمد و راه را بر آنان گرفت و گفت :

(( اى مردم ! از خدا بترسید و شرم کنید و مرا نزد مهمانانم شرمنده منمایید. بیایید با دخترانم ازدواج کنید که آنان براى تاءمین منظور شما پاکترند، آیا یک مرد رشید در میان شما نیست که پندتان دهد و از خدا بترسد؟ ( قالَ یا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتى هُنَّ اَطْهَرُ لَکُمْ فَاتَّقُوا اللّهَ وَلا تُخْزوُنِ فى ضَیْفى اَلَیْسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشیدٌ ) (سوره هود، آیه 78)

قوم گفتند:

اى لوط! تو آگاهى که ما میلى به دخترانت نداریم و مى دانى که ما چه مى خواهیم !

لوط که خود را در میان آن جمع فاسد، تنها دید و از هر جهت بى پناه مانده بود گفت :

اى کاش ! من قدرتى مى داشتم که شما را عقب بزنم و یا خود و مهمانانم به پناهگاه محکمى روى مى آوردم !

ولى قوم چنان در فساد فرو رفته بودند که کوچکترین ترتیب اثرى به ناله و اندوه لوط نمى دادند.

تمایلات نفسانى همچون پرده اى ضخیم جلو گوشها و دیدگان آنان را گرفته ، همه را کر و کورکرده بود و در حالى که همچون دیوانگان عربده مى کشیدند و سخنان زشت بر زبان مى راندند، مانند سیل به طرف خانه لوط هجوم بردند.

لوط به سرعت به خانه برگشت و در را محکم بست .

مردم سفله و نادان به دنبال لوط به در خانه وى رسیدند و هجوم آوردند که در را بشکنند و به خانه در آیند!

لوط در خانه از یک طرف به فکر جوانان زیبا بود که آنان را کجا ببرد و چگونه از دستبرد مردم بى شرم و فاسق نجات دهد و از طرفى در پشت در مردم را پى در پى نصیحت مى کرد، باشد که براى آخرین بار دست از هجوم بردارند و او را بیش از آن نیازارند.

لوط در میان آن شهر و میان قوم ، غریب و بى کس بود، از بى کسى خود ناله مى کرد و آرزو مى نمود اى کاش نزد عمویش ابراهیم مى بود تا با کمک او این مردم هوا پرست آلوده را به سختى تنبیه مى کرد.

درست در همین هنگام آن دو جوان ، خود را معرفى کردند و به لوط گفتند:

اى لوط! ما بشر نیستیم بلکه فرشته و فرستادگان خداى توییم آنان هرگز به تو و ما دست نخواهند یافت .

سپس فرشتگان اشاره اى کردند و به دنبال آن بیم و هراس بر قوم مستولى شد که گویى همگى نابینا شدند لذا به عقب برگشتند و در حالى که در هم ریخته بودند و به طور نامنظم مى گریختند، لوط را تهدید مى کردند که سرانجام به حساب او خواهند رسید!

پس از آن فرشتگان به لوط گفتند:

اى لوط! چون پاسى از شب بگذرد، خود و کسانت از این قلمرو آلوده به گناه خارج شوید و مواظب باشید کسى شما را نبیند، ولى همسرت را با خود مبر، که پس از بیرون رفتن تو، عذاب الهى نازل مى شود و همسرت و سایر بدکاران به کیفر اعمال خود خواهند رسید، این را بدان همینکه صبح شد همگى به هلاکت مى رسند ( قالُوا یا لوُطُ اِنّا رُسُلُ رَبِّکَ لَنْ یَصِلوُا اِلَیْکَ فَاءَسْرِ بِاَهْلِکَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّیْلِ وَ لا یَلْتَفِتْ مِنْکُمْ اَحَدٌ اِلا امْراءَتَکَ اِنَّهُ مُصی بُها ما اَصابَهُمْ اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ اَلَیْسَ الصُّبْحُ بِقَریبٍ ) (سوره هود، آیه 81)

صبح هنگام ، لوط و کسانش غیر از زن کافرش از مرز شهر سدوم خارج شده بودند. در آن وقت به امر خداوند و اشاره فرشتگان زلزله اى آمد و تمام قلمرو تبهکاران را زیر و رو کرد ؛ سپس بارانى از سنگریزه بر آنجا بارید و اندکى بعد شهر سدوم به صورت ویرانه اى در آمد. تمام قوم و کلیه خانه و زندگى آنان چنان نابود شد که گویى نه در آنجا شهرى بوده و نه مردمى در آن سکونت داشته اند.

لوط و کسان و پیروانش به سلامت از آن منطقه آلوده به گناه گذشتند و از عذاب نجات یافتند.

از جمله کسانى که در این هلاکت و نابودى سهیم بود همسر لوط بود.

خداوند از این زن بدکار که پاس احترام شوهر محترم خود را نگاه نداشت در 8 آیه قرآن یاد کرده است . از جمله در سوره اعراف ، آیه 83 مى فرماید: (( ما لوط و همه کسان و پیروانش را نجات دادیم مگر زنش را که از هلاک شدگان بود ( فَاَنْجَیْناهُ وَ اَهْلَهُ اِلا امْرَاءَتَهُ کانَتْ مِنَ الْغابِرینَ ) (سوره اعراف ، آیه 83)

و نیز در آیه 135 سوره صافات مى فرماید: (( لوط و همه کسانش را نجات دادیم جز پیرزنى که در میان کافران هلاک شده بود)). و تقریبا به همین الفاظ در بقیه سوره ها(16).


منبع:

زن در قرآن
على دوانى


علمــــــاء بر دربار شــــــاه!

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ب.ظ

مرحوم شیخ حرّ عاملی ( صاحب کتاب نفیس وسائل الشیعه ) از لبنان به ایران آمد و وارد اصفهان شد،

علامه مجلسی ، از شاه سلیمان صفوی خواست که از شیخ دیدن کند.

شاه سلیمان نیز در نهایت احترام، به دیدن شیخ رفت.

پس از چند روز و در جواب آن دیدار ، شیخ حرّ به همراه علامه مجلسی و چند تن از علمای دیگر، به بازدید شاه رفتند.

در آن زمان، رسم! بر این بود که وقتی علماء به دربار شاه می رفتند، سلطان جهت احترام آنها، بر فرش مخصوص شاهی نمی نشست و اگر به علما تعارف می کردند که بر روی فرش مخصوص بنشینند، آنها هم به احترام سلطان، روی آن نمی نشستند!

اما از آنجایی که شیخ حرّ به رسومات دربار ایران آشنا نبود، پس از ورود به دربار، بر روی فرش مخصوص شاهی نشست.

سلطان صفوی از این کار، دلگیر شد! و به شیخ حرّ گفت:

« بین حرّ با خر چقدر فاصله است؟!! »

شیخ فوراً جواب داد:

« یک مسند!! » ( یعنی خر، دارای مسند شاهی است و حرّ، این مسند را ندارد!! )


- البته این داستان معلوم هم میکنه که خیلی از تعارفات ما ایرانی ها متأسفانه تعارف خشک و خالیه و گاهی این گونه نتایج و برخوردها را هم به دنبال داره! -


منبع:

مبلغان ش 68


ذَلفاء و جُوَیبِر...

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۷ ق.ظ

مردى از اهل یمامه (: نقطه اى در حجاز بوده است) به نام جویبر به منظور جستجوى آئین اسلام به حضور پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم شتافت و با اشتیاق اسلام آورد و دیرى نپائید که از خوبان اصحاب پیغمبر به شمار آمد.
جویبر مردى سیاه پوست و فقیر بود، قامتى کوتاه و چهره اى زشت داشت . پیغمبر به ملاحظه اینکه وى مردى غریب و برهنه بود، او را مورد تفقد قرار داد و فرمود دو پیراهن به طرز پوشش آن روز به وى بپوشانند و روزانه یک من خوراک برایش مقرر دارند؛ و در مسجد سکونت کند، ولى شبها را بیدار بماند.
کم کم افراد غریب و حاجتمند که مانند او به شرف اسلام فائز مى گشتند و از روى ناچارى در مدینه مى ماندند، رو به فزونى گذاشت و مسجد پیغمبر براى سکونت آنها تنگ شد.

در این هنگام خداوند به پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم وحى فرستاد که آنها را از مسجد خارج سازد، و آن مکان مقدس را همچنان براى عبادت پاک و پاکیزه نگاه دارد.
همچنین پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم ماءمور شد تمام درهاى خانه هائى را که به مسجد باز مى شد و ساکنان آن از مسجد آمد و رفت مى کردند، جز در خانه على علیه السلام و دخترش فاطمه زهرا علیها السلام را ببندد و کارى کند که نه شخص جنب از آنجا بگذرد و نه غریبى در آن به سر برد.
پیغمبر هم دستور داد صفه اى (سکوئى ) در جنب مسجد براى اسکان این عده ساختند و آنها را در آن محل جاى دادند. به همین جهت این عده از فقرا و غرباى تهى دست که در صدر اسلام و روزگار تنگدستى مسلمین با این وضع رقت بار و شرائط طاقت فرسا مى سوختند و مى ساختند به اصحاب صفه یعنى (ساکنان سکو) معروف گشتند.
چون پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم از مشاهده آنان متاءثر مى گردید، شخصا از آنها دلجوئى مى نمود و فرد فرد آنها را مورد تفقد قرار مى داد، و هر قدر میسور بود نان و خرما و مویز به آنها مى رسانید.
مسلمانان متمکن هم از آن حضرت پیروى نموده به مقدارى که توانائى داشتند از آنها دستگیرى مى کردند.

روزى پیغمبر در آن جمع با کمال راءفت و حالى رقت بار به جویبر نگریست و فرمود: جویبر! چه خوب بود که همسرى اختیار مى کردى تا شریک زندگیت گردد و در امور دنیا و آخرت با تو همکارى کند!
جویبر عرض کرد: اى پیغمبر خدا پدر و مادرم فدایت شوند، کدام زن حاضر است به همسرى من تن در دهد؟

من که نه حسب و نسب و نه مال و نه جمال دارم چه زنى رغبت مى کند با من ازدواج نماید؟ پیغمبر فرمود: اى جویبر: خداوند جهان به برکت دین حنیف اسلام آنکس را که در جاهلیت شرافت داشت ، پست نمود، و کسانى را که پست بودند، شرافت داد، و آنها را که سابقا ذلیل بودند عزیز گردانید، و آن همه نخوت جاهلیت و تفاخر و بالیدن به قبیله و نسب را که میان آنها مرسوم بود، به کلى برانداخت .
امروز دیگر همه مردم : سفید، سیاه ، قریش ، عرب و عجم برابرند. همه فرزندان آدم هستند و آدم را هم خداوند از خاک آفرید!!
در روز قیامت محبوب ترین مردم در پیشگاه خداوند فقط پارسایان و پرهیزکارانند.
من امروز کسى را نمى بینم که نسبت به تو فضیلتى داشته باشد، مگر این که پرهیزکارى و تقواى او در پیشگاه خداوند از تو بیشتر باشد!
سپس پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: اى جویبر! هم اکنون بى درنگ مى روى نزد زیاد بن لبید که شریفترین مردم قبیله بنى بیاضه است ، و مى گوئى رسولخدا مرا فرستاده و دستور داده است که دخترت ذلفا را بعقد همسرى جویبر در آورى !
وقتى جویبر وارد خانه زیاد بن لبید شد زیاد با گروهى از بستگان خود نشسته و سرگرم گفتگو بود، جویبر اجازه ورود خواست و بعد از آنکه به مجلس درآمد سلام کرد، آنگاه زیاد را مخاطب ساخت و گفت : من از جانب رسول خدا آمده ام و براى انجام کارى حامل پیامى مى باشم ، آنرا به طور آشکار بگویم یا خصوصى و پنهانى ؟
زیاد نه ! چرا پنهانى ! آشکار بگو! من پیام رسول خدا را موجب فخر و شرافت خود مى دانم !
جویبر - پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم پیغام داده که دخترت ذلفا را به عقد همسرى من در آورى !!
زیاد - پیغمبر تو را فقط براى ابلاغ این پیام فرستاده ؟
جویبر - آرى ! من سخن دروغ به رسول خدا نسبت نمى دهم .

زیاد - ما مردم مدینه ، دختران خود را به اشخاصى که همشاءن ما نیستند تزویج نمى کنیم ! برگرد و عذر مرا به سمع مبارک پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم برسان .
جویبر ناراحت شد و در حالیکه مى گفت : به خدا قسم این رفتار شما مطابق دستور قرآن مجید و گفته پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلم نیست ، مراجعت کرد.
ذلفا دختر زیاد سخنان جویبر را شنید. کسى فرستاد و پدرش را به اندرون خواست و پرسید: پدر جان ! چه گفتگوئى با جویبر داشتى ؟
زیاد - جویبر مى گفت : پیغمبر مرا فرستاده که دخترت ذلفا را به من تزویج نمایى .
ذلفا - به خدا جویبر دروغ نمى گوید، بفرست تا پیش از آنکه او به نزد پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم مراجعت کند برگردد.
زیاد فرستاد جویبر را از میان راه برگردانیده و مورد تفقد و احترام قرار داد، سپس گفت : اینجا باش تا من برگردم .
آنگاه خود به حضور پیغمبر شرفیاب شد و گفت : پدر و مادرم فدایت گردد، جویبر پیامى از جانب شما آورده ولى من پاسخ او را به نرمى ندادم . اینک شخصا به حضور مبارکت شرفیاب شده و عرض مى کنم که ما طایفه انصار دختران خود را جز به افراد همشاءن خود تزویج نمى کنیم .
پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: اى زیاد: جویبر مردى باایمان است . مرد مؤمن همشاءن زن مؤمنه و مرد مسلمان همشاءن زن مسلمان است ، دخترت را به همسرى جویبر در آور و از دامادى او ننگ مدار!
زیاد برگشت به خانه و آنچه پیغمبر فرموده بود به اطلاع دخترش ‍ رسانید.
دختر گفت : پدر جان این را بدان که اگر از فرمان پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم سرپیچى کنى کافر خواهى شد، با صلاحدید پیغمبر خدا جویبر را به دامادى خود بپذیر!!
زیاد هم چون چنین دید بیرون آمد و دست جویبر را گرفت و به میان بزرگان قوم خود آورد و ذلفا دخترش را به وى تزویج نمود، مهریه و جهیزیه عروس را نیز شخصا به عهده گرفت !

از جویبر پرسیدند: خانه اى دارى که عروس را به خانه ات بیاوریم ؟ گفت : نه ! به دستور زیاد خانه اى با وسائل و لوازم زندگى تهیه دیدند، و به وى اختصاص دادند. عروس را نیز آرایش کرده و خوشبو نمودند و به جویبر نیز لباس دامادى پوشانیدند.
بدین گونه ذلفا دختر زیباى یکى از بزرگترین اشراف مدینه و قبیله معروف خزرج به همسرى مرد سیاه پوست از نظر افتاده اى که فقط به زیور ایمان و معرفت آراسته بود، در آمد.
لحظه اى بعد جویبر را به حجله آوردند. وقتى اتاق خلوت شد، و نگاهش به رخسار زیباى عروس افتاد، و خود را در خانه اى دید که همه چیز دارد، و غرق در زینت و عطر است ، برخاست به گوشه اى رفت و تا سپیده دم مشغول قرائت قرآن و نماز و عبادت شد!
وقتى صداى اذان شنید برخاست و براى اداى نماز در پشت سر پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم از خانه بیرون رفت . ذلفا نیز وضو گرفت و نماز گزارد.
روز بعد که ماجراى شب را از ذلفا پرسیدند گفت از سر شب تا بامداد یا قرآن مى خواند، یا در رکوع بود، و یا سجده مى نمود! شب بعد نیز همین طور گذشت ، ولى چون شب سوم بدین گونه سپرى شد و زیاد هم از موضوع اطلاع یافت ، به حضور پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم رسید و عرض کرد: یا رسول الله ! امر فرمودى جویبر را به دامادى انتخاب کنم ، با وجودى که همشاءن ما نبود، به فرمان مبارکت گردن نهادم و دخترم را به همسرى او در آوردم .
پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: خوب مگر چه شده ؟ زیاد ماجراى سه شب گذشته را به عرض رسانید و اضافه کرد که جویبر تاکنون با عروس سخن نگفته ، و اصولا شاید میلى به جنس زن نداشته باشد! سپس گفت اکنون هر طور صلاح مى دانید اطاعت مى کنم . این را گفت و از حضور پیغمبر مرخص شد.
بعد از رفتن او پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم جویبر را احضار نمود و فرمود: جویبر! مگر تو میل به زن ندارى ؟

جویبر عرض کرد: یا رسول الله ! براى چه ؟ اتفاقا علاقه من به جنس ‍ زن بیش از دیگران است !
پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم فرمود: من عکس این را شنیده ام . مى گویند: خانه وسیعى با تمام اثاث و لوازم زندگى برایت فراهم نموده و تو را به آنجا برده اند، ولى تو اصلا به عروس زیبا و خوشبوى خود توجه نکرده و تاکنون با او سخن نگفته و به وى نزدیک نشده اى ، علت این بى اعتنائى چیست ؟
جویبر عرض کرد یا رسول الله ! من چون خود را در خانه اى وسیع و فرش ‍ کرده و پر از لوازم زندگى و عطر و زینت دیدم ، به وضعى که سابقا داشتم اندیشیدم ، و بیکسى و نیازمندى و تنگدستى خود را با غریبان و بیچارگان به یاد آوردم !
از اینرو خواستم قبل از هر چیز شکر نعمت را به جاى آورده و بدین گونه به ذات مقدس باریتعالى تقرب جویم ، شبها را تا صبح به عبادت و قرائت قرآن پرداختم و روزها را به همین منظور روزه گرفتم . در عین حال آن را در مقابل آنچه خداوند به من ارزانى داشته ناچیز مى بینم !
ولى قول مى دهم که امشب را با عروس خود به سر برم و رضایت کسان او را جلب کنم !
پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم فرستاد و جریان را به اطلاع زیاد بن لبید پدر عروس رسانید، و آنها هم خشنود شدند. جویبر نیز در شب چهارم همان طور که گفته بود عمل کرد.
چیزى نگذشت که جویبر در رکاب پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم بعزم جنگى از مدینه خارج شد، و در آن جنگ شربت شهادت نوشید. بعد از شهادت او ذلفا خواستگاران زیادى پیدا کرد، به طورى که هیچ زنى در مدینه نبود که مانند او آن همه خواستگار داشته باشد، و در راهش آن اندازه اموال فراوان صرف کنند!!


منبع:

داستان هاى ما جلد اول
على دوانى

از:

کافى ، طبع جدید جلد پنجم باب ان المؤمن کفو المؤمنه



ازدواج به راحتی آب خوردن!

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۹ ق.ظ

از مسائل مهمی که امروزه به صورت یک معضل جدی درآمده است، تجملات و رسم و رسومات سنگینی است که دُور امر مقدس ازدواج را احاطه نموده است مانند: مهریه سنگین، جهیزیه کمرشکن، جشن عروسی مفصل همراه با رقابتهای ناروا و اسراف فراوان، توقعات بیش از حد مانند داشتن کار با درآمد زیاد، خانه آنچنانی، ماشین و... .

اسلام در این بخش سفارشاتی دارد که می تواند گره گشا باشد.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره مهریه می فرماید:

« اَفْضَلُ نِساءِ اُمَّتی اَقَلُّهُنَّ مَهْرا وَاَحْسَنُهُنَّ وَجْها - میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج14، ص161 - بهترین زنان امت من، زنانی هستند که مهریه کمتر و سیمای نیکوتری داشته باشند. »

و درباره شرائط خواستگار و اینکه حتما لازم نیست داماد و یا پدر او از ثروتمندان باشند، فرمود:

« اِذا خَطَبَ اِلَیْکُمْ رَجُلٌ فَرَضیتُمْ دینَهُ وَاَمانَتَهُ فَزَوِّجُوهُ وَاِلاّ تَفْعَلُوهُ تَکُنْ فِتْنَةً فِی الاَْرْضِ - میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج14، ص 189 - هرگاه خواستگاری [برای دختر شما] نزد شما آمد که دین و امانتداری وی رضایت بخش بود، پس [دختر خود را] به او تزویج نمایید. در غیر این صورت، فتنه و فساد در زمین پیدا می شود »

خاطره ای از مرحوم کاشف الغطاء:

مرحوم آیت الله شیخ جعفر کاشف الغطاء ملجأ و پناه مستمندان بود و تا می توانست در رفع نیازهای مردم می کوشید.

در حالات او نوشته اند:

روزی بعد از تمام شدن کلاس درس شیخ، طلبه ای نزد او آمد، ولی از اظهار حاجت خویش خجالت می کشید.

شیخ جعفر آنقدر با او گرم گرفت و با او با مهربانی صحبت کرد که او جرأت یافت و عرض کرد:

« دختر خود را همسر من گردان! »

شیخ بلافاصله! دست او را گرفته، به اندرون خانه اش برد و بدون هیچ تشریفاتی! بعد از رضایت دختر، عقد آنها را خواند، و در همان شب! مراسم عروسی صورت گرفت! - حکایتهای شنیدنی، محمدی اشتهاردی، ص207 -

آری آنچه مورد نظر اسلام است، ازدواجهای ساده و بی آلایش است که باعث راحتی دنیا و برکات معنوی می شود.


منبع:

واحد احیای سنت های حسنه


خدایا! بنده پروری را هم که نمی دانی!

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

مرد فقیری، غلامهای عبید خراسانی را دید که لباسهای بسیار زیبا و پیراهنهای دیبا بر تن دارند.

رو به آسمان کرد و گفت:

« خدایا! بنده پروری را از عمید خراسانی یاد بگیر! که غلامهایش را با لباس زربافت و زیبا می آراید! »

از قضا پس از اندک زمانی، بین عمید و یکی از امیرانش، جنگی در گرفت و عمید شکست خورد و فرار کرد.

امیر، غلامهای عمید را دستگیر کرد و هر چه به آنها وعده و وعید داد و هرچه آنها را شکنجه کرد تا جای گنجینه عمید را به او بگویند ، نگفتند.

وقتی آن مرد فقیر، وفا و همت بالای آنها را دید، خودش انصاف داد و گفت:

« بندگی را هم باید از بندگان عمید خراسانی یاد گرفت!! »

منبع:

الکلام یجر الکلام، ج 1، ص 181


امام خامنه‌ای: این حرفی که می‌گویم خواهش می‌کنم مردها نشنوند چون ممکن است بدشان بیاید!

این را شما خانم ها بدانید، وجود شما آن تحولی را در روحیات مرد به وجود می‌آورد که گاه هیچ عاملی نمی‌تواند آن تحول را ایجاد کند. شما می‌توانید دل مرد را گرم کنید و به او امیدواری به زندگی و شوق ادامه کار بدهید.

اصلاً این توان در شما هست که در وجود مرد نیرو بدمید. وجود شما این قدر مهم است. مرد هم نسبت به زن همین است. حالا مرد گاهی ممکن است مثلاً اخم‌آلود وارد خانه شود.

اگر زن قدری عقل و پختگی‌اش بیشتر باشد و از اخم او جا نخورد و لبخند نشان دهد و در مقابل محبت بورزد، یواش یواش با افسون محبت، می‌تواند گره اوقات تلخی و بداخلاقی مرد را باز کند و ببیند که او چه احتیاج داشت.

من این حرفی که می‌گویم خواهش می‌کنم مردها نشنوند؛ چون ممکن است بدشان بیاید! شما خانم‌ها این را بدانید آقایان تا آخر هم مثل یک پسربچه هستند و باید اداره‌شان کنید. البته اگر این حرف از زبان ما به گوش مردها برسد، لابد از ما گله خواهند کرد. واقعاً خانم‌ها باید این بچّه‌پسری را که حالا ریشش هم بعد از پنجاه، شصت سال زندگی سفید شده اداره کنند!!


(بیانات رهبر معظم انقلاب در تاریخ  11/7/ 81 ؛ کتاب خانواده، نشر صهبا، ص70)


* کدبانو * در کلام رهبری

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۳۳ ب.ظ

مسأله‌ی مادری، مسأله‌ی همسری، مسأله‌ی خانه و خانواده، مسائل بسیار اساسی و حیاتی است.... یعنی شما اگر بزرگترین متخصص پزشکی یا هر رشته‌ی دیگری بشوید، چنانچه زن خانه نباشید، این برای شما یک نقص است.

کدبانوی خانه شما باید باشید؛ اصلًا محور این است.

اگر بخواهیم تشبیه ناقصی بکنیم، باید به ملکه‌ی زنبور عسل تشبیه کنیم. کانون خانواده، جایی است که عواطف و احساسات باید در آنجا رشد و بالندگی پیدا کند؛ بچه‌ها محبت و نوازش ببینند.

شوهر که مرد است و طبیعت مرد، طبیعت خام‌تری نسبت به زن است و در میدان خاصی، شکننده‌تر است و مرهم زخم او، فقط و فقط نوازش همسر است حتّی نه نوازش مادر!!

برای یک مرد بزرگ، این همسر کاری را می‌کند که مادر برای یک بچه‌ی کوچک آن کار را می‌کند! و زنان دقیق و ظریف، به این نکته آشنا هستند!

(بیانات رهبر معظم انقلاب در دیدار اعضای شورای فرهنگی، اجتماعی زنان؛
1370/10/04

مادرِ پدر!

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۲۵ ب.ظ

 روى فی مقاتل الطالبیین بإسناده إلى جعفر بن محمد، عن أبیه (علیهما السلام):

أن فاطمة (علیها السلام) کانت تکنى أم أبیها - بحارالانوار ج 43 ص 19

اما صادق (ع) از امام باقر (ع) :

به راستی فاطمه به امّ ابیها ( مادرِ پدرش ) کنیه گذاری شده بود.


دو جهت برای مادری فاطمه (س) بر رسول الله (ص) :

1- مقام پرستاری :

پیامبر در مقابل آزار و اذیتهای مشرکین دو مدافع جدی داشت  1 - ابوطالب 2 - خدیجه.

در سال دهم هجری این دو را از دست داد و آنقدر این دو داغ در یک سال بر پیامبر گران آمد که آن سال به نام عام الحزن نامیده شد!

بعد از آن دو ، پسر ابو طالب ( علی 19 ساله ) و دختر خدیجه ( فاطمه 5 ساله ) بودند که پا جای پای آن دو گذاشته و دفاع از رسول را وظیفه خود دانستند. و فاطمه با دستان کوچک خود گرد و خاکهایی را که بر سر پدر می ریختند از سر و صورت ایشان گرفته و پاک می کرد و دلداری پدر می داد.

وقتی رسول در کنار کعبه نماز می خواند و ابوجهل کثافات گاو  به سمت او حواله کرد در میان سکوت همگان تنها مدافع او فاطمه کوچک بود و این دفاع و عنایات ادامه داشت تا نوبت به جنگ ها رسید و آنجا هم فاطمه در مداوای زخم های رسول نقش مادرانه خود را در نبود مادر ایفا می کند!...

برداشتی از :

الزهراء (علیها السلام) سیدة نساء العالمین
سماحة آیة اللّه العظمى الشیخ ناصر مکارم الشیرازى
تعریب: عبدالرحیم الحمرانی


2- مؤثر در وجود :

وقتی رسول به حکم حدیث قدسی ( لولاک لما خلقت الافلاک : یا رسول الله ! اگر تو نبودی ، افلاک را خلق نمی کردم! ) علت نهایی برای خلقت باشد - چرا که او انسان کامل است و جامع اسماءو صفات الهی -

می بایست معلولی از جنس او  و همسنخ با او هم باشد و او کسی نیست جز علی که به دلالت آیه مباهله حکم نفس پیغمبر را دارد ( و انفسنا و انفسکم ) . لذا فرمود : ( و لولا علی لما خلقتک : یا رسول الله! اگر علی نبود تو را خلق نمی کردم! )

محمد (ص) نور رسالت است و علی نور امامت ، و هردو از نور توحید گرفته شده اند و ناچار برای این دو هم معلولی باید باشد که نور آن دو را جمع کند و او هم می بایست شبیه به آن دو و همسنخ آن دو باشد و آن وجود نازنین فاطمه زهراء ( س) است و لذا فرمود ( و لولا فاطمه لماخلقتکما : یا رسول الله و یا علی ! اگر فاطمه نبود هیچکدام از شما را خلق نمی کردم!! )

با این حساب : فاطمه (س) نه مادر رسول الله ، بلکه مادر همه عالم و رمز خلقت است!

برداشتی از :

فاطمة الزهراء (علیها السلام) سرّ الوجود

تألیف السید عادل العلوی -


گنجشک و دعوای خانوادگی!

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۵۸ ق.ظ

حضرت سلیمان پیغمبر(ع ) گنجشکى را دید که به ماده خود میگفت :

براى چه از من دورى جسته و در مقابل خواسته هاى من تسلیم و منقاد نمى شوى؟! در حالی که من چنانم که اگر بخواهم : سراپا بارگاه و قبه سلیمان را با منقار گرفته و به دریا مى اندازم !

حضرت سلیمان از سخن گنجشک به تبسم آمده ، و آن ها را به پیشگاه خود خوانده و گفت :

چگونه میتوانى چنین کارى را به جا آورى؟!

گنجشک پاسخ داد:

نمى توانم یا رسول الله! ، ولى مرد گاهى خود را در مقابل زوجه اش بزرگ و توانا نشان داده ، و بخاطر تعظیم و تزیین خود اظهاراتى میکند!!

و گذشته از اینها شخص محبّ در گفتار و رفتار و حرکاتش مورد ملامت واقع نمی شود!

حضرت سلیمان به گنجشک ماده فرمود:

براى چه از اطاعت زوج خود سرپیچى کرده ، و خود را تسلیم او نمیکنى ؟ در صورتیکه او تو را دوست میدارد؟!

گنجشک ماده گفت :

یا رسول الله ! او در محبت من صادق نیست!! زیرا که به جز من به دیگرى هم علاقه و محبت پیدا میکند!


***

این سخن در قلب حضرت سلیمان (ص ) اثر شدیدى بخشیده و گریه و زارى نمود! و سپس مدت چهل روز از میان مردم کناره گیرى کرده و پیوسته از پروردگار جهان مسئلت می نمود:

که محبت و علاقه او را خالص کرده و علاقه هاى دیگر را از قلب او خارج کند!


منبع:

مجموعه قصه هاى شیرین
آیت الله حاج شیخ حسن مصطفوى

 هند جگر خوار :

در جنگ احد جناب حمزة سیدالشهداء - عموى پیامبر - نزدیک به سى نفر را کشت و خود نیز به شهادت رسید.
هند زن ابوسفیان که در کینه جوئى سر آمد همه زنان عصر خود بود به وحشى ( برده جبیر بن مطعم ) وعده مالی فراوان داد که در صورت قتل حمزه ، نصیب او گردد.

لذا وحشى در کمین نشست و در فرصتی مناسب به جناب حمزه حمله نموده و ایشان را به شهادت رساند.
طبق وعده ، شکم حمزه را پاره کرد و جگر او را به نزد هند آورد. او جگر را به دندان گرفت! اما نتوانست بخورد! از این جهت به هند جگر خوار معروف شد.

پس هند هر زیورى که داشت به وحشى داد و خودش بالاى جسد حمزه آمد و از کینه جوئى ، گوش و دماغ و لب حمزه را برید و با آنها گردن بندی درست کرد!! تا به مکه ببرد و به زنان قریش نشان بدهد!

و زنان دیگر هم به تقلید از او اجساد شهداى دیگر را مثله کردند.

ابوسفیان کینه جو هم وقتى بالاى جسد حمزه آمد سر نیزه را در گوشه دهان حمزه فرو کرد و گفت : اى عاق! بچش.

( و چقدر رفتار این زن و شوهر منو یاد اعمال امروز داعشی های ملعون می اندازد!! شما هم حتما چنین حسی پیدا کردین؟! آیا میشه گفت ارتباطی بین این دو رفتار وجود دارد؟! به نظر من که آری!)


برگرفته از:

یکصد موضوع 500 داستان
سید على اکبر صداقت

از :

منتهی الآمال

______________________________________________________________________________


هند جگردار :

هند همسر عمرو بن جموح به احد آمد و شهیدان و عزیزان خود را از روى خاک برداشت و بر روى شتر انداخت و رهسپار مدینه گردید.

در مدینه انتشار یافته بود که پیامبر (ص ) در صحنه جنگ کشته شده است .

زنان براى یافتن خبر صحیح ، از حال پیامبر، رهسپار (احد) بودند ؛ او در نیمه راه با همسران رسول خدا ملاقات کرد.

آنان از وى حال رسول خدا را سؤ ال نمودند، این زن در حالى که اجساد شوهر و برادر و فرزند خود را بر شترى بسته و به مدینه مى برد مثل این که کوچکترین مصیبت متوجه وى نگردیده بود، با قیافه باز به آنان گفت :

خبر خوشى دارم و آن این که پیامبر (ص ) زنده و سالم است ؛ در برابر این نعمت بزرگ تمام مصائب ، کوچک و ناچیز است!

خبر دیگر این که : خداوند کافران را در حالى که مملو از خشم و غضب بودند به وطنشان برگردانید.

سپس از وى پرسیدند که این جنازه ها از کیست ؟ گفت :

مربوط به من است . یکى شوهرم ، دیگرى فرزندم ، سومى برادرم ، مى برم در مدینه به خاک بسپارم .

( بار دیگر در این صحنه از تاریخ اسلام یکى از عالیترین اثر ایمان که همان ناچیز شمردن مصائب و هضم تمام شدائد و آلام در راه هدف مقدس ‍ است ، تجلى مى کند. مکتب مادیت هرگز نتوانسته است چنین زنان و مردان فداکارى تربیت کند. این افراد براى هدف مى جنگند، نه براى زندگى مادى و نیل به مقام . این داستان ، شگفت انگیز است و هرگز با مقیاسهاى مادى و قواعدى که مادیت براى تحلیل مسائل تاریخى طراحى نموده است ، تطبیق نمى کند. فقط مردان الهى و کسانى که به تاءثیر عالم بالا اعتقاد دارند و مسائل اعجاز و کرامت را حل کرده اند مى توانند داستان را تحلیل نموده و از هر نظر صحیح بدانند )

اینک ادامه داستان :

هند، مهار شتر را در دست داشت ، به سوى مدینه مى کشید. اما شتر به زحمت راه مى رفت .

زنى از زنان رسول خدا (ص ) گفت :

لابد بار شتر سنگین است ، هند در پاسخ گفت :

این شتر بسیار نیرومند است و مى تواند بار دو شتر را بردارد و حتما علت دیگرى دارد. زیرا هر موقع روى شتر را به طرف احد بر مى گردانم ، این حیوان به آسانى مى رود ولى هر موقع آن را به سمت مدینه مى نمایم به زحمت کشیده مى شود و یا زانو به زمین مى زند.

هند تصمیم گرفت که به احد برگردد و پیامبر را از جریان آگاه سازد. او با همان شتر و اجساد به ( احد) آمد و وضع راه رفتن شتر را به پیامبر (ص ) گفت :

پیامبر فرمود :

هنگامی که شوهرت به سوى میدان رفت از خدا چه خواست ؟

وى عرض کرد : شوهرم رو به درگاه خدا کرد و گفت : خداوندا، مرا به خانه ام باز نگردان!

پیامبر فرمود :

علت این امتناع روشن گردید دعاى شوهرت مستجاب شده! خداوند نمى خواهد این جنازه به سوى خانه برگردد.

بر تو لازم است که هر سه جنازه را در این سرزمین ( احد) به خاک بسپارى و بدان که این سه نفر در سراى دیگر پیش هم خواهند بود.

هند در حالى که اشک از گوشه چشمانش مى ریخت از پیامبر درخواست کرد، که از خداوند بخواهند که او نیز در سراى آخرت پیش ‍ آنها باشد.


منبع:

چهل داستان
اکبر زاهرى


دعا بفرمایید...

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ب.ظ

شیخ عباس قمی ( صاحب مفاتیح الجنان ) برای فرزندش چنین نقل کرده است:

وقتی کتاب « منازل الآخره » را تألیف و چاپ کردم و به قم آمدم ؛ شخصی به نام شیخ عبدالرزاق که هر روز قبل از اذان ظهر در صحن حضرت معصومه (س) مسئله می گفت ـ و مرحوم پدرم، کربلایی محمد رضا هر روز در مجلس او حاضر می شد و به او علاقه خاصی داشت ـ ایشان روزها کتاب « منازل الآخره » را می گشود و برای مستمعین می خواند و توضیح می داد.

یک روز پدرم به خانه آمد و گفت:

شیخ عباس! کاش مثل این مسئله گو می شدی!! و می توانستی منبر بروی و این کتاب را که امروز برای ما می خواند، بخوانی!

چند مرتبه خواستم بگویم که آن کتاب از آثار و تألیفات من است!! اما هر بار خودداری کردم و چیزی نگفتم! و فقط عرض کردم: دعا بفرمایید خداوند توفیقی مرحمت بفرماید!!


منبع:

عبرتها در آینه داستانها،

احمد دهقان

حجــــــــــــاب بعد از مــــــــــــرگ!!

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

عبداللّه بن عباس و دیگران روایت کنند:

هنگامى که زمان رحلت یگانه دخت نبوّت ، همسر ولایت ، حضرت فاطمه زهراء علیها السلام نزدیک شد، أسماء بنت عمیس را طلب کرد.
و چون اسماء نزد ایشان حضور یافت ، به او فرمود:

اى اسماء! وقت جدائى و فراق من فرا رسیده است ، مى خواهم بعد از آن که فوت نمودم ، جسد مرا به وسیله اى بپوشانى ، تا آن که هنگام تشییع ، جنازه ام و حجم بدنم مورد دید افراد نامحرم قرار نگیرد!! ( جالب اینکه تشییع هم قرار است شبانه برگزار بشود!! )
اسماء با شنیدن این کلمات بسیار اندوهگین و محزون گردید.

و چون حضرت زهراء مرضیّه علیها السلام ، بر خواسته و پیشنهاد خود اصرار ورزید، اسماء اظهار داشت :

اى حبیبه خدا! من در حبشه ، تخت هائى را دیده ام که مخصوص حمل و تشییع جنازه زن درست مى کنند.

حضرت زهراء علیها السلام با شنیدن آن خوشحال شد و تقاضا نمود که تابوتى همانند آن را برایش تهیّه نمایند.

وقتى اسماء آن تابوت را تهیّه کرد و نزد ایشان آورد، حضرت آن را مشاهده نمود و فرمود:

شما با این تابوت ، جسد مرا از دید افراد و نامحرمان مستور و پنهان داشتید ، خداوند متعال بدن شما را از آتش دوزخ مستور گرداند.


منبع:

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام
عبداللّه صالحى

از:

إ حقاق الحقّ: ج 25، ص 549، اءعیان الشّیعة : ج 1، ص 320.
و همین داستان را نیز امام جعفر صادق علیه السلام با اندک تفاوتى بیان فرموده است و در پایان به نقل از قول پدرش حضرت باقر العلوم علیه السلام مى افزاید: اوّلین تابوتى که در اسلام براى حمل جنازه ساخته شد، تابوت مادرم ، زهراء علیها السلام بود.
دعائم الاسلام : ج 1، ص 232 و مستدرک الوسائل : ج 2، ص 316، ح 5

- چون دیده بودم این داستان را انکار میکنند مستندات مؤلف را هم آوردم -

باباش ... فداش!

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۸ ب.ظ

در روایات بسیارى وارد شده است :

هرگاه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله از مسافرت مراجعت مى نمود، ابتدا به حضور دختر گرامی اش فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد مى شد و دقایقى را در کنار وى مى نشست!

تا آن که جریان غزوه تبوک پیش آمد و حضرت رسول به همراه امیرالمؤ منین علىّ صلوات اللّه علیهما به قصد جنگ تبوک حرکت کردند و رفتند.
و حضرت زهراء سلام اللّه علیها خود و فرزندانش را با گوشواره و گردنبند نقره زینت کرد، همچنین روسرى خود را با زعفران رنگ نمود و پرده اى هم براى اتاق تهیّه و آویزان کرد.

و این حرکت بدان جهت بود که وقتى پدرش رسول خدا و شوهرش امیرمؤ منان از مسافرت و میدان نبرد جنگ بازگشتند خوشحال شوند.

هنگامى که حضرت رسول از مسافرت بازگشت ، طبق معمول به منزل حضرت زهراء وارد شد؛ و چون آن صحنه را مشاهده نمود با ناراحتى از منزل خارج گشت و به مسجد رفت .

حضرت فاطمه سلام اللّه علیها متوجّه علّت ناراحتى پدرش شد، به همین جهت سریع تمام آنچه را که براى زینت خود و بچّه ها و براى زینت اتاق تهیّه کرده بود، در آورد و همه آن ها را براى پدرش فرستاد و پیام داد تا آن ها را، به هر کارى که صلاح مى داند در راه خداوند متعال مصرف نماید.

موقعى که آن اسباب و وسایل را خدمت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله آوردند، حضرت سه مرتبه فرمود: ( فداها أبوها ) - پدرش فدایش گردد -

و سپس افزود:

دنیا از براى محمّد و اهل بیتش (صلوات اللّه علیهم و نیز براى شیعیانشان -) نخواهد بود!

و چنانچه دنیا به اندازه بال پشه اى ارزش مى داشت ، ذرّه اى از آن را کافران بهره مند نمى شدند!!


منبع:

چهل داستان و چهل حدیث از حضرت فاطمه زهرا علیها السلام
عبداللّه صالحى


 وَبَرًّا بِوَالِدَتِی وَلَمْ یَجْعَلْنِی جَبَّارًا شَقِیًّا (32) سوره مریم - و مرا نسبت به مادرم نیکوکار قرار داده ، و جبار و شقى قرار نداده است!


مقام مادر:

گـر چه حضرت مسیح (علیهالسلام ) به فرمان نافذ پروردگار از مادر بدون پدر تولد یافت ولى همین اندازه که در آیه فوق از زبان او مى خوانیم که در مقام بر شمردن افتخارات خود نیکوکارى نسبت به مادر را ذکر مى کند دلیل روشنى بر اهمیت مقام مادر است. 

به هر حال گرچه در جهان امروز در باره مقام مادر سخن بسیار گفته مى شود و حتى روزى را بنام ( روز مادر) اختصاص ‍ داده اند، اما متاسفانه وضع تمدن ماشینى چنان است که رابطه پـدران و مادران را از فرزندان خیلى زود قطع مى کند آنچنان که کمتر روابط عاطفى بعد از بزرگ شدن در میان آنها دیده مى شود.

در اسلام روایات شـگـفت انـگیزى در این زمینه داریم که اهمیت فوق العاده مقام مادر را به مسلمانان توصیه مى کند، تا در عمل ، نه تنها در سخن ، در این باره بکوشند.

____________________________________________

در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم :

مردى نزد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و عرض کرد: یا رسول الله من ابر؟ قال امک ، قال ثم من ؟ قال امک ! قال ثم من قال امک ! قال ثم من قال اباک !:

( اى پیامبر به چه کسى نیکوئى کنم ؟ فرمود: به مادرت ، عرض کرد بعد از او به چـه کسى ؟ فرمود: به مادرت ، بار سوم عرض کرد بعد از او به چه کسى ؟ فرمود: به مادرت! در چـهارمین بار که این سؤ ال را تکرار کرد، فرمود: به پدرت!

___________________________________

در حدیث دیـگـرى مى خوانیم : 

جوانى نزد پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) براى شرکت در جهاد (آنجا که جهاد واجب عینى نبود) آمد، پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: ا لک والدة قال نعم قال فالزمها فان الجنة تحت قدمها:

( آیا مادرى دارى عرض کرد آرى ، فرمود: در خدمت مادر باش! که بهشت زیر پاى مادران است!)

بدون شک اگـر زحمات فراوانى را که مادر از هنـگـام حمل تا وضع حمل و دوران شیرخوارى و تا زمان بزرگ شدن او تحمل مى کند، رنجها و تعبها و بیداریها و بیماریها و پرستاریها را که او با آغوش باز در راه فرزند خود پذیرا مى گردد در نظر بگیریم ، خواهیم دید که هر قدر انسان در این راه بکوشد باز هم در برابر حقوق مادر بدهکار است .

_______________________________________

جالب اینکه در حدیثى مى خوانیم :

ام سلمه خدمت پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) رسید و عرض کرد:

همه افتخارات نصیب مردان شده ، زنان بیچاره چه سهمى از این افتخارات دارند؟!

پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود:

بلى اذا حملت المرأة کانت بمنزلة الصائم القائم المجاهد بنفسه و ماله فى سبیل الله فاذا وضعت کان لها من الاجر ما لا یدرى احد ما هو لعظمة ، فاذا ارضعت کان لها بکل مصة کعدل عتق محرر من ولد اسماعیل ، فاذا فرغت من رضاعه ضرب ملک کریم على جنبها و قال استانفى العمل فقد غفر لک !

آرى (زنان هم افتخارات فراوانى دارند) هنگامى که زن باردار مى شود در تمام طول مدت حمل به منزله روزه دار و شب زنده دار و مجاهد در راه خدا با جان و مال است!! ، و هنگامى که وضع حمل مى کند آنقدر خدا به او پاداش ‍ مى دهد که هیـچـکس حد آن را از عظمت نمى داند!! و هنگامى که فرزندش را شیر مى دهد در برابر هر مکیدنى از سوى کودک خداوند پـاداش آزاد کردن برده اى از فرزندان اسماعیل را به او مى دهد!! و هنـگـامى که دوران شیرخوارگى کودک تمام شد یکى از فرشتـگـان بزرگـوار خداوند بر پـهلوى او مى زند و مى گـوید: برنامه اعمال خود را از نو آغاز کن چرا که خداوند همه گناهان تو را بخشیده !! (گوئى نامه عملت از نو آغاز مى شود).


منبع:

تفسیر نمونه

نکاتی زیبا در مورد حضرت زهرا

پنجشنبه, ۲۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۴۳ ب.ظ

1. سوره کوثر که در شأن و منزلت حضرت زهراعلیها السلام نازل شده، دارای ویژگی ژرف و شگرفی است به گونه ای که همه کلمات کلیدی آن، یعنی "أعطینا"، "کوثر"، "فصلّ"، "انحر"، "شانی ء" و "أبتر"، فقط یک بار در کل قرآن به کار رفته اند - نکته گو: آیت اللَّه احمد صابری همدانی -

2. در زبان عربی هنگامی که گفته می شود: "قامَ لَها"، یعنی این مرد به احترام آن زن از جای خود برخاست، ولی هنگامی که گفته می شود: "قامَ اِلَیها"، یعنی این مرد به احترام آن زن از جای خود برخاست و به جهت احترام ویژه ای که برای آن زن قائل بود، چند قدمی نیز به طرف او حرکت کرد. در کتاب حدیثی - بحار الانوار، جلد 37، صفحه 71 - گفته شده است که هرگاه حضرت زهراعلیها السلام نزد پیامبر خداصلی الله علیه وآله می آمدند "قامَ اِلَیها"، یعنی پیامبرصلی الله علیه وآله نه فقط به احترام حضرت زهراعلیها السلام از جای خود بر می خاستند، بلکه به جهت احترام ویژه ای که برای حضرت زهراعلیها السلام قائل بودند، چند قدمی نیز به طرف او حرکت می کردند و سپس حضرت زهراعلیها السلام را در جای خود می نشاندند - نکته گو: حجت الاسلام والمسلمین سیدعبدالله فاطمی نیا -

3. گاهی حضرت امیرمؤمنان علی علیه السلام برای تبیین سخنان خود به دیگران، به گفتار و رفتار حضرت فاطمه زهراعلیها السلام استناد و استشهاد می کردند - الخصال، ج 2، ص 618 -

شاید این کار حضرت بدین سبب بوده است که به مخاطبان خود بگویند دختر رسول خداصلی الله علیه وآله که در دامان وحی پرورش یافته اند، نیز این سخن را گفته و این کار را کرده اند.

4. هرگاه امام باقر علیه السلام دچار تب می شدند، از پارچه ای که با آب سرد، مرطوب شده بود، استفاده می کردند و برای شفای خویش به مادرشان حضرت فاطمه زهراعلیها السلام توسل می جستند و با صدای بلند می گفتند: "یا فاطمة بنت محمّد" - الکافی، ج 8، ص 109 -

5. امام صادق علیه السلام به شخصی که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمودند: "حالا که نام او را فاطمه گذاشته ای، مبادا که دشنامش دهی یا نفرینش کنی و یا کتکش زنی!" - کافی، ج 6، ص 49 -

البته این سخن بدین معنی نیست که کارهای ناپسند مذکور را نسبت به دختران دیگر روا بدانیم؛ بلکه نشان دهنده احترام ویژه برای دخترانی است که نامشان همسانِ نام حضرت فاطمه علیها السلام است.

6. از فرزند محدّث قمی رحمه الله پرسیدند: "چه چیز باعث شد که مردم، این همه، از کتاب پدرتان، مفاتیحُ الجِنان، استقبال کنند و آن را در خانه خود داشته باشند؟" وی در پاسخ گفت: "یکی اخلاص پدرم و دیگر اینکه ایشان ثواب همه این کتاب را به حضرت فاطمه زهراعلیها السلام هدیه کرده بود." - پرسش کننده: حجت الاسلام محمدحسین فکور -

7. عالِم ربّانی و عارف صمدانی، مرحوم آیت اللَّه ملاعلی معصومی همدانی، فرموده بودند که برای برآورده شدن حاجات و توسل به حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، 530 بار بگویید: "اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَةَ و أَبیها و بَعلِها و بَنیها بِعَدَدِ ما أَحاطَ بِهِ عِلمُکَ؛ خدایا! به تعداد آنچه دانش تو بر آن احاطه دارد، بر فاطمه و پدر و همسر و فرزندانش درود فرست." یا 530 بار بگویید: "إِلهی بِحَقِّ فاطِمَةَ و أَبیها وبَعلِها وبَنیها والسِّرِّ الْمُسْتَودَعِ فیها؛ خدای من! به حق فاطمه و پدر و همسر و فرزندانش و آن راز به ودیعه نهاده شده در وجود او، [حاجاتم را برآورده کن ]." - فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفی، احمد رحمانی همدانی، ص 252 -

شایان توجه است نام مبارک فاطمة که حرف پایانی آن تاء گِرد عربی است، طبق حساب حروف اَبجَد با عدد 530 برابر است. همچنین طبق همین حساب، نام "زهراء" با عدد 214 و "یا زهراء" با عدد 225 برابر است.

8. یکی از القاب حضرت زهرا علیها السلام حانیه (با حرف حاء) است نه هانیه (با حرف هاء) - بحارالانوار ج 43 ص 17 - شایان توجه است که حانیه به معنای زن دلسوز و مهربان (نسبت به همسر و فرزندان) و اما هانیه به معنای زن خدمتکار است. از این رو، هنگام نامگذاری دختران و گرفتن شناسنامه برای آنان، به تلفظ و املای درست این کلمه توجه داشته باشیم.


گزیده ای از:

مبلغان ش 80

آبله صورت

چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ب.ظ

امیر اسماعیل گیلکی پسر خوانده ای داشت که دچار مرض آبله شد و زیبایی صورت وی در اثر این بیماری از بین رفت.

وی روزی در برابر امیر اسماعیل ایستاده بود؛ امیر از تغییر زیبایی صورت آن پسر تعجب می کرد که چگونه تبدیل به این زشتی شده است؟

قاضی ابو منصور که در آنجا حاضر بود، این آیه را خواند:

« لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقْویم ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سَافِلینَ » - تین آیات 4 و 5 - « ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، سپس او را به پایین ترین مرحله باز گرداندیم. »

چون خود قاضی نیز چهره زیبایی نداشت، پسر در پاسخ گفت:

« وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ...» - یس آیه 78 - « و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد!! »

قاضی خجل گشت و دیگران از حاضر جوابی پسر متعجب شدند.



به ساقى اى صبا! بگو، حاجت ما برآورد

ساغرى از براى ما، ز آب کوثر آورد


به ساغر لطیفه گو، بگو لطیفه اى بگو

که مطرب از ره وفا، چنگ به مضمر آورد


بگو به ماه آسمان ، به خود نبالد این قَدَر

که ماه بى قرین من ، سر از افق در آورد


ماه جمادى آمده ، موقع شادى آمده

باز منادى آمده ، به نخل دل بر آورد


دوباره گشته این جهان به رتبه ، برتَر از جنان

که حقّ به خیل بانوان، هادى و رهبر آورد

دوش شنیدم این ندا که امشب از ره وفا

براى ختم الانبیاء ، خدیجه دختر آورد


چه دخترى که مظهر شرم و حیا و عفّت است

چه عفّتى که عصمتش صفاى دیگر آورد


نیافریده ذات حقّ به جز خدیجه مادرى

که دخترى چو فاطمه پاک و مطهّر آورد


به بحر رحمتش، خدا بیافرید یک صدف

که یازده گهر از او و صُلب حیدر آورد

خدا براى عقل کلّ، دخترى همچو برگ گل

به کورى دو دیده ی مرده ی أبتر آورد


بهر نثار مقدمش ز فرّ و شادى و شعف

لعل گهر ، طبق طبق ، مریم و هاجر آورد


به شأن دخت مصطفى، جبریل امشب از سَما

چو برگ گل ورق ورق آیه ز داور آورد


ندیده مهر مادرى چو خاتم پیمبران

فاطمه را خداى او به جاى مادر آورد!


شعر از:

ژولیده نیشابوری

( حرج ) یا ( لا حرج ) ؟

چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۰۱ ب.ظ

هرچند در آیات متعدد قرآنی از مردم نفی حرج شده است:

... مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ... - مائده آیه 6وَ مَا جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ ... - حج آیه 78 - و در دین کار سنـگـین و شاقى بر شما نگذارد!

و مخصوصا در مورد گروهی از جامعه مثل کور و لنگ و مریض می فرماید: لَیْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِیضِ حَرَجٌ ... - فتح آیه 48 -

و آنقدر مسأله روشن است که بزرگان ما از آن قاعده ای به نام ( لا حرج ) استخراج کرده اند که می گوید:

اساس قوانین اسلام بر سختگیرى نیست ، و اگر در جائى حکمى تولید مشقت شدید کند، موقتا برداشته مى شود، مثلا: هر گاه وضو گرفتن یا ایستادن به هنگام نماز و مانند اینها انسان را شدیدا به زحمت بیندازد، مبدل به تیمم و نماز نشسته مى شود.

اما آن به این معنا نیست که اگر در میدانی کسی توان حضور نداشته باشد ، از حضور در تمام میادین بخشوده شده باشد!

آنچنانی که در آیه 91 توبه ، تصریح می فرماید:

لَیْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِینَ لَا یَجِدُونَ مَا یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِینَ مِنْ سَبِیلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ : بر ضعیفان و بیماران و آنها که وسیله اى براى انفاق (در راه جهاد) ندارند ایرادى نیست (که در میدان مبارزه شرکت نکنند)

اما یک شرط مهم براى حکم معافى آنها بیان کرده و مى گوید:

این در صورتى است که آنها از هر گونه خیر خواهى مخلصانه درباره خدا و پیامبرش دریغ ندارند ( اذا نصحوا لله و رسوله )

یعنى گر چه آنها توانائى گرفتن سلاح بدست و شرکت در میدان نبرد ندارند ولى این توانائى را دارند که با سخن و طرز رفتار خود مجاهدان را تشویق کنند و مبارزان را دلگرم سازند، و روحیه آنها را با شمردن ثمرات جهاد تقویت کنند و به عکس تا آنجا که توانائى دارند در تضعیف روحیه دشمن و فراهم آوردن مقدمات شکست آنها کوتاهى نورزند... - تفسیر نمونه -

داستان ذیل هم از این نمونه است:

پیامبر صلى الله علیه وآله تصمیم گرفت خانه های کسانى را که (بدون عذر شرعى ) در منزل هاى خود نماز مى خواندند و در جماعت مسلمانان شرکت نمى کنند، آتش بزند!!

یک نفر نابینا به حضور پیامبر صلى الله علیه وآله رسید و عرض کرد:

من نابینا (یا شب کور) هستم ، صداى اذان جماعت را مى شنوم ، ولى کسى نیست که دستم را بگیرد و مرا به جماعت برساند. پیامبر صلى الله علیه وآله فرمود:

از منزل خود تا مسجد طنابى ببند، هنگام نماز جماعت آن طناب را بگیر و با کمک آن خود را به مسجد برسان و در نماز جماعت شرکت کن - داستانها و پندها جلد 5 -


حساس بشیم یا نشیم؟؟؟!

چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۳۰ ب.ظ

تصویری مربوط به سال 1906 میلادی به دستم رسید؛ تصویری از مهاجرین به آمریکا. باور نمی کردم! بله، باور نمی کردم اینها همان کسانی باشند که امروزه، به آنها می گوییم: آمریکایی فاسد و... .

دهها تن از زن و مرد و پیر و جوان روی عرشه کشتی جمع شده بودند. در بین این جمعیت، زنان بسیاری دیده می شدند که با حجاب (روسری و غیره) هستند. این عکس را در کتابی دیدم که در مورد آمریکا نوشته شده بود.

در توضیح این عکس مطالبی آمده بود که خواب را از چشمان من ربود؛ مطلبی که شاید در نگاه اول در نظر برخی ساده باشد؛ اما کمی دقت و کمی انصاف سبب می شود که خواننده تکان بخورد؛ تکانی بس محکم با عرقی سرد روی پیشانی و تعجبی ناتمام!

بله، نویسنده که خودش حدود 21 سال در آمریکا زندگی می کرده، چنین می نویسد:

"زمانی که صهیونیستهای هالیود شروع به تولید فیلم نمودند - هر چند که هدف آنان اشاعه فساد و نابودی فرهنگ و اعتقادات دینی مردم و ایجاد یک جامعه فاسد و تبهکار بود - ولی در اوایل، صحنه های مبتذل را در آن ایجاد نمی کردند و زنها با پوششی مناسب در فیلمها ظاهر می شدند ؛ اما روز به روز پوششها کنار رفت و صحنه های مبتذل و... به فیلمها افزوده شد و تولید کنندگان نیز دلایلی [... ]برای توجیه تهیه این گونه فیلمها ارائه دادند؛ توجیه هایی نظیر: اینها فقط سرگرمی است. ما فقط حقیقت را منعکس می کنیم. ما را سرزنش نکنید ؛ جامعه را سرزنش کنید. هر کس دوست ندارد، نبیند و... ."
او در ادامه می نویسد: "متأسفانه تهیه و پخش این گونه فیلمها، جامعه آمریکا را به صورتی در آورده است که مهاجرینی که معتقد به مسائل اخلاقی و حفظ ارزشها می باشند نیز از خطر مصون نبوده و غالباً نسلهای بعدی آنان هویت خود را از دست داده، روز به روز در منجلاب فرو می روند
."

بله، این عوامل سبب شد که جامعه آمریکا به جایی برسد که الآن شاهد آن هستیم.

من می گویم: آنها مسلمان نبودند؛ دین تحریف شده داشتند. آنها فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر نداشتند و لذا در مقابل این ضربه های کوچک ساکت ماندند تا کم کم قطرات آبگونه بی حیایی تپه عفت و پاکدامنی نسبی آنها را سوراخ کرد و به اینجا رسیدند و چنین شد که سیاست حساسیت زدایی که یهود صهیونیستی در پیش گرفت، کاملاً دقیق و حساب شده هدایت شد و به هدف رسید.

اما ما چطور؟ آیا ما هم مثل آنها هستیم؟ آیا آن قدر ساده و بی فکریم که گامهای شیطان را احساس نکنیم و ساکت بمانیم تا هر چه می خواهند بکنند؟ هیهات! هیهات!

چرا ابتدا سینما و اکنون صدا و سیما به سمت هالیوودی شدن پیش رفته و می رود؟ این سؤالی است که نه من، بلکه در ذهن بسیاری از مردم به وجود آمده است. برای روشن تر شدن سؤال خویش از شما می خواهم کمی به عقب برگردیم.

حدود سالهای 76 و 77 سینمای ایران دچار رکود شده بود. یادم می آید کوچک تر که بودم، دائماً در تلویزیون فیلمهای سینمایی تبلیغ می شد؛ اما در این سالها تبلیغات خیلی خیلی کم شده بود.

ناگهان رنگهای سرخ تبلیغات فیلم قرمز روی صحنه تلویزیون نقش بست. هدیه تهرانی با پای برهنه و پیراهن و شلوار در خیابان می دود! کاری که نه عرف قبول دارد و نه شرع. اسلام اجازه نمی دهد که زن با پای برهنه هر چند از مچ به پایین باشد، جلوی نامحرم ظاهر شود؛ اما او آمد... با همان پیراهن و شلوار از روی نرده های وسط خیابان پرید و ما نگاه کردیم و ساکت ماندیم ؛ چرا که گفتیم: "احتمالاً همین یک بار است و بس." اما چه اشتباه بزرگی کردیم...

دیری نپایید که "شوکران" و "دختری با کفشهای کتانی"، "زندان زنان" و "شام آخر"، "قارچ سمی" و "این زن حرف نمی زند"، "کلاه قرمزی و سرو ناز" و دهها و بلکه صدها فیلم دیگر به دنبال یکدیگر آمدند؛ به طوری که یکی از دیگری بدتر بود!

خاطرم هست که فیلم زندان زنان به حدی شرم آور بود که زنانی که این فیلم را دیده بودند، می گفتند:

"ما با خود می گفتیم که حتماً مردها این فیلم را ندیده اند والا خیلی شرم آور است." اما چه فکر ساده ای. صحنه های زایمان یک زن در زندان، همراه با جیغ و داد و حضور زنهای کچل همراه با گردن باز و گوشهای پیدا، صحنه هایی بود که در سراسر ایران پخش شد و همه دیدند. چه جوانهایی که از این صحنه ها ضربه خوردند و دیگر برنگشتند!

بله، پای عریان هدیه تهرانی تبدیل شد به گردن عریان و سر کچل زندان زنان، و زندان زنان تبدیل شد به تن عریان قارچ سمی که زیر حوله ای تمام پوش، تمام حجم بدن آن زن، بدون هیچ کم و کاستی پیدا بود. این عوامل باعث گردید که کم کم پای قشر مذهبی به سینما بسته شد و یا اگر به سینما رفتند، پای مذهب از خانه هایشان قطع شد؛ یا نرفتند یا اگر رفتند، دیگر برنگشتند.

گفتیم: "عطایش را به لقایش بخشیدیم؛ سینما نمی رویم. ما به جای سینما در خانه فیلم تماشا می کنیم؛ تلویزیون مسلمان تر است."

آمدیم خانه... برنامه ها خوب بود. "قصه های مجید"، "سر نخ" و "در پناه تو" و دهها فیلم دیگر که همه می دیدیم و لذت می بردیم. هم آموزنده بود و هم مفرح ؛ اما همین ناچیز هم تمام شد. گویا کفگیر صدا و سیما به ته دیگ خورد.

فیلمهای سینمایی یکی پس از دیگری برای پخش در سیما آماده شدند؛ "دختری با کفشهای کتانی"، "کلاه قرمزی و سروناز"، "شیدا"، "مرد عوضی"، "مهمان مامان" و... همین طور الی آخر.

این روند به جایی رسید که کم کم خود سریالهای تلویزیونی هم به این ویروس مبتلا شدند.

یادم هست که در سریال "مزرعه آفتابگردان" دختری به دوست مدرسه ای برادرش گفت: "حسین آقا! دیگر به ما سر نمی زنید؟" حسین آقا در جواب گفت: "امروز همدیگر را در پارک ببینیم." و به همین راحتی، رابطه نامشروع دو جوان به تصویر کشیده شد و همه دیدند، و چه چیزی یاد گرفتند؟ خدا می داند.

بعد نوبت به فیلم "خاک سرخ" رسید؛ فیلمی از دفاع مقدس! صحنه های مقاومت و بردباری مردم خرمشهر! نه، عروس بزک کرده این فیلم در کوچه ها می دود.... او به حدی آرایش کرده بود که پسر پنج ساله یکی از اقوام ما به پدرش گفت: "بابا! این زن آرایش کرده!"

وقتی علت این امر از حاتمی کیا سؤال شد، او با جسارت پاسخ داد: "ما واقعیت را منعکس کردیم." و وقتی از او سؤال شد که چرا در این فیلم از مقاومت 45 روزه مردم خرمشهر چیزی نگفتید؟ با خستگی و بی حالی - طوری که دل هر شنونده ای کباب شود - جواب داد: "ما که نمی توانیم همه چیز را در فیلم بیاوریم. بالاخره باید از جایی کم کنیم تا فیلم آماده شود."

آری، خاک سرخ هم تمام شد و نوبت به فیلم "مهر و ماه" رسید؛ فیلمی که آرایش زنانش زبانزد همه شده بود. فیلمی که من نمی دانم می خواست زحمات کمیته امداد را نشان دهد یا زحمات آرایش گران را، مهر و ماه هم تمام شد.

نوبت به "آهوی ماه نهم" رسید. آهو دختر مرد ثروتمند فیلم با پیراهن یقه اسکی و شلوار تنگ در خانه قدم می زند. با پسر نامحرمی که زن دارد، مثل دو رفیق چندین ساله صحبت می کند و کسی دم بر نمی آورد.

...
ساعت "15:13" اخبار ورزشی شبکه سوم شروع شد. نوبت به خبرهایی از ورزش بانوان رسید. خانمی محجبه آمد و صحبت کرد: "امروز تیمهای فوتبال دختران تهران با دختران کیش رقابت کردند." همزمان با کلام او متنی روی صحنه تلویزیون ظاهر شد.
دختران تهران 2 دختران کیش 2
فوتبال قهرمانی دختران کشور
کار به همین ترتیب می گذشت. یک روز دیدم که در همین اخبار به جای متن مذکور، عکس این ورزشها پخش شد. روز دیگر دیدم عکسها بیشتر و بیشتر شد و به صورت متعدد پخش شد؛ مثلاً 10 تصویر از یک خبر. این تصاویر کم کم به صورت فیلمی کوچک در گوشه صحنه تلویزیون نمایش داده شد. بعد از مدتی همین فیلم کوچک به صورت تمام صفحه در آمد و کاملاً بزرگ پخش شد؛ فیلمهایی از فوتبال، تنیس، گلبال، بسکتبال، بدمینتون و شنای زنان ؛ البته شنا، نه ؛ اما بعداً شنا هم می آید! دختران نابینا در گلبال با آستین کوتاه روی زمین پهن می شوند و دوربین فیلم آنها را بر می دارد و به تمام ایران نشان می دهد.

نمی دانم باز هم بگویم یا بس است؟ آیا بگویم که در برنامه های سیما روز ولادت مهدی فاطمه - عجل الله تعالی فرجه الشریف - زنی کاملاً آرایش کرده آمده و از مهدی علیه السلام می گوید. با همان آرایش غلیظ رو در روی مردان نامحرم می نشیند و از انتظار دم می زند.

آه! مهدی جان! بیا و شب هجران سحر کن! واقعاً آه! مجریهای زن و مهمانان مرد؛ مجریهای مرد و مهمانان زن و همین طور زن و مرد مختلط با هم گپ می زنند و کسی جلودارشان نیست.
بیایید با هم فکر کنیم!
درست است که ما امام زمان علیه السلام داریم و هوای ما را دارد؛ اما با توجه به آیه شریفه "إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّی یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ" -
رعد / 11 - و اصل اختیار آدمی در تعیین سرنوشت خویش، آیا چیزی جز هالیوود در انتظار جامعه ماست؟!

...


منبع:

مجله مبلغان ش

برخی مداحان می گویند کف زدن دارای ثواب است و هر چه بهتر و محکمتر کف بزنید ثواب بیشتری می برید و اساسا این گونه حرکات مانند کف زدن و رقص اگر برای اهل بیت علیهم السلام باشد اشکال ندارد. آیا بر این گونه اعمال اگر برای اهل بیت علیهم السلام انجام شد ثواب مترتب می شود؟!

حضرت آیت ا... فاضل لنکرانی:

به طور کلی کف زدن در مساجد و حسینیه ها و اماکن مقدس به هر عنوان که باشد جایز نیست و در غیر آن هم با توجه به اینکه در طول تاریخ اسلام و تشیع، شعار مسلمانان ذکر صلوات بوده است، خصوصا در مجالسی که به نام و یاد ائمه تشکیل شده، لذا مناسب است مسلمانان احساسات و علائق مذهبی خویش را با فرستادن صلوات ابراز دارند. (جامع المسائل 1/486)

حضرت آیت ا... صافی گلپایگانی:

واضح است کسی که چنین امری را اظهار می دارد لاابالی است و یا جاهل و این گونه اشخاص بدعت گذار محسوب می شوند. صحت و یا فساد عمل و یا ثواب داشتن و نداشتن آن را باید مجتهد جامع الشرایط بفرماید.

حضرت آیت ا... تبریزی:

کف زدن و رقص با مجالس معصومین علیهم السلام مناسبت ندارد و لازم است در این مجالس ترک شود، مجالس معصومین علیهم السلام باید طوری باشد که مردم را به یاد خداوند متعال بیندازد و فضایل و سفارش های معصومین علیهم السلام را برای مردم بیان کنند نه اینکه العیاذ بالله در آن کار حرام انجام شود یا کاری که موجب غافل شدن مردم از خداوند شود که در این صورت ثوابی بر آن مترتب نمی شود.

حضرت آیت ا... بهجت:

شایسته مجالس اهل بیت علیهم السلام نیست، بلکه اگر به حد لهو برسد یا هتک مکان یا معصوم باشد باید اجتناب شود.

حضرت آیت ا... مظاهری:

این گونه کارها حرام است و موجب غضب اهل بیت علیهم السلام است.


منبع:

فرهنگ اسلام ، 80


پرسش: کف زدن در مجالس اعیاد برای بزرگداشت اهل بیت (علیهم السلام) در غیر حسینیه و مسجد اگر موجب وهن ائمه (علیهم السلام) نباشد چه حکمی دارد؟

پاسخ: اشکال ندارد ولی سزاوار نیست جای صلوات را بگیرد. سایت آیت الله سیستانی

پرسش: آیا دست زدن هماهنگ و مرتّب، یا نامرتّب، در مجالس مولودى ائمّه اطهار(علیهم السلام) جایز است؟ آیا با احترام و قداست این مجالس سازگار است؟ شرکت در این مجالس، که جهت اظهار شادى به دست زدن مشغول مى شوند، چه حکمى دارد؟
جواب: کف زدن مانعى ندارد; امّا در مساجد و حسینیّه ها باید ترک شود. سایت آیت الله مکارم