ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بوسه بر دست :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «بوسه بر دست» ثبت شده است

دست خودتو ببوس !!!!

دوشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۳۸ ق.ظ
بوسه بر دستان خود

« آیا آنها نمى دانند که تنها خداوند توبه را از بندگانش مى پذیرد --- أَلَمْ یَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ هُوَ یَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ » 

نه تنها پذیرنده توبه او است ، بلکه « زکات و یا صدقات دیگرى را که به عنوان کفاره گناه و تقرب به پروردگار مى دهند، نیز خدا مى گیرد --- وَیَأْخُذُ الصَّدَقَاتِ »


شک نیست که گیرنده زکات و صدقات یا پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و امام (علیه السلام ) و پیشواى مسلمین است و یا افراد مستحق ، و در هر صورت خداوند به ظاهر آنها را نمى گیرد، ولى از آنجا که دست پیامبر و پیشوایان راستین دست خدا است (چرا که آنها نماینده خدا هستند) گوئى خداوند این صدقات را مى گیرد، همچنین بندگان نیازمندى که به اجازه و فرمان الهى این گونه کمکها را مى پذیرند آنها نیز در حقیقت نمایندگان پروردگارند، و به این ترتیب دست آنها نیز دست خدا است .


این تعبیر یکى از لطیف ترین تعبیراتى است که عظمت و شکوه این حکم اسلامى را مجسم مى سازد، و علاوه بر تشویق همه مسلمانان به این فریضه بزرگ الهى به آنها هشدار مى دهد که در پرداخت زکات و صدقات نهایت ادب و احترام را به خرج دهند چرا که گیرنده خدا است !

نکند همچون افراد کوتاه فکر چنین تصور کنند که مانعى ندارد شخص نیازمند مورد تحقیر قرار گیرد، و یا آنچنان زکات را به او بپردازند که شخصیتش در هم شکسته شود، بلکه به عکس باید همچون بنده خاضعى در مقابل ولى نعمت خود شرط ادب را در اداى زکات و رساندن به اهلش رعایت کنند.


در روایتى که از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده مى خوانیم:

(ان الصدقة تقع فى ید الله قبل ان تصل الى ید السائل : صدقه پیش از آنکه در دست نیازمند قرار بگیرد به دست خدا مى رسد)!

...

حتى در روایتى تصریح شده که همه اعمال این آدمى را فرشتگان تحویل مى گیرند جز صدقه که مستقیما به دست خدا مى رسد!


این مضمون که با عبارات گوناگون در روایات اهل بیت (علیهم السلام ) وارد شده، از طرق اهل تسنن نیز از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) با تعبیر دیگرى نقل شده است، در صحیح مسلم و بخارى چنین آمده :

ما تصدق احدکم بصدقة من کسب حلال طیب - و لا یقبل الله الا الطیب - الا اخذها الرحمن بیمینه و ان کانت تمرة فتربوا فى کف الرحمن حتى تکون اعظم من الجبل : هیچ کس از شما صدقه اى از در آمد حلالى نمى پردازد - و البته خداوند جز حلال قبول نمى کند - مگر اینکه خداوند با دست راست خود آنرا مى گیرد حتى اگر یک دانه خرما باشد، سپس در دست خدا نمو مى کند تا بزرگتر از کوه شود).

این حدیث که پر از تشبیه و کنایه هاى پر معنى است روشنگر اهمیت فوق العاده خدمات انسانى و کمک به نیازمندان در تعلیمات اسلام است .


تعبیرات مختلف دیگرى که در احادیث در این زمینه وارد شده به قدرى جالب و پر اهمیت است که پرورش یافتگان این مکتب را چنان در برابر نیازمندانى که کمکهاى مالى را مى گیرند خاضع مى کند که گوئى شخص نیازمند بر آنها منت گذارده و افتخار داده که آن کمک را از آنان پذیرفته است !

مثلا از بعضى از احادیث استفاده مى شود که: پیشوایان معصوم گاهى پیش از آنکه صدقه اى را به شخص نیازمند بدهند نخست دست خود را به علامت احترام و تعظیم مى بوسیدند سپس آنرا به نیازمند مى دادند، و یا اینکه نخست آنرا به نیازمند مى دادند بعد از او مى گرفتند و آنرا مى بوسیدند و مى بوئیدند و به او باز مى گردانیدند، چرا؟ که با دست خدا روبرو بودند!


اما چقدر دورند مردمى که به هنگام یک کمک جزئى به برادران و خواهران نیازمند خود آنها را تحقیر مى کنند و یا با خشونت و بى اعتنائى با آنها رفتار مى کنند و یا حتى گاهى بسوى آنها با بى ادبى پرتاب مى کنند!!


البته همانگونه که در جاى خود گفته ایم اسلام نهایت کوشش خود را به خرج مى دهد که در تمام جامعه اسلامى حتى یک فقیر و نیازمند پیدا نشود، ولى بدون شک در هر جامعه اى افراد از کار افتاده آبرومند، کودکان یتیم ، بیماران و مانند آنها که توانائى بر تولید ندارند وجود دارد، که باید به وسیله بیت المال و افراد متمکن با نهایت ادب و احترام به شخصیت آنان بى نیاز شوند.


و در پایان آیه بار دیگر بعنوان تاءکید مى فرماید: « و خداوند توبه پذیر و مهربان است --- وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ »

همانگونه که از آیات متعددى از قرآن مجید استفاده مى شود توبه تنها ندامت و پشیمانى از گناه نیست ، بلکه باید توأم با اصلاح و جبران نیز باشد، این جبران مخصوصا ممکن است به صورت کمکهاى بلا عوض به نیازمندان باشد چنانکه در آیات فوق خواندیم .

و این تفاوت نمى کند که گناه یک گناه مالى باشد، یا گناه دیگر، همانگونه که شأن نزول این آیه در مورد متخلفان از جنگ تبوک بود ( و نه امور مالی ) .

در واقع هدف این است که روح آلوده به گناه ، با عمل صالح و شایسته اى شستشو شود، و پاکى نخستین و فطرى را بازیابد.


منبع: تفسیر نمونه ذیل آیه 104 سوره توبه -


آیاتی دیگر از این دست:

مَنْ ذَا الَّذِی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا فَیُضَاعِفَهُ لَهُ أَضْعَافًا کَثِیرَةً وَاللَّهُ یَقْبِضُ وَیَبْسُطُ وَإِلَیْهِ تُرْجَعُونَ (245 بقره -

کیست که به خدا قرض الحسنه اى دهد!! (و از اموالى که خدا به او بخشیده ، انفاق کند) تا آن را براى او، چندین برابر کند؟ و خداوند است که (روزى بندگان را) محدود یا گسترده مى سازد، (و انفاق ، هرگز باعث کمبود روزى آنها نمى شود). و به سوى او باز مى گردید (و پاداش خود را خواهید گرفت.

و

إِنَّ الْمُصَّدِّقِینَ وَالْمُصَّدِّقَاتِ وَأَقْرَضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعَفُ لَهُمْ وَلَهُمْ أَجْرٌ کَرِیمٌ (18 حدید -

مردان و زنان انفاق کننده و آنها که ( از این طریق ) به خدا قرض الحسنه دهند براى آنها مضاعف مى شود و پاداش پرارزشى دارند.

و

إِنْ تُقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا یُضَاعِفْهُ لَکُمْ وَیَغْفِرْ لَکُمْ وَاللَّهُ شَکُورٌ حَلِیمٌ (17 تغابن -

اگر به خدا قرض الحسنه دهید آن را براى شما مضاعف مى سازد، و شما را مى بخشد و خداوند شکر کننده و بردبار است .

نمیدونم اسمشو چی میشه گذاشت؟!

بی دینی که نیست!

اما دینداری هم نیست!

نه هم میخواسته که برای خودش افتخار درست کنه و کلاس بذاره که مثلا من دستم به دست امام خورده ! 

شاید ارادت به ایشان برای یک لحظه چنان فوران کرده که واقعا نفهمیده چی شد؟!

و خودش هم بعد از آن خودش رو سرزنش ها کرده باشه و ...

شاید خواسته بیعت کنه و چگونگی آن را نمیدونسته!

و ...

همین اما فرصت خوبی ست که افکار را توجه بدیم که نامحرم ، نامحرم است ولو رهبر ، ولو رئیس جمهور ، ولو فلان مسئول ، ولو فلان هنرمند کشور و بهمان ورزشکار ملی ، ولو روحانی و دکتر محل و ... که متأسفانه در این برخوردها به کرّات مشاهده شده که موازین شرعی از طرف افراد رعایت نمی گردد.

حتی شما بگو امام معصوم و پیغمبر خدا که در حکم پدران جامعه هستند ، تماس بدنی با این بزرگواران هم جایز نیست!

به آیه بیعت زنان با رسول الله توجه بفرمائید:


یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِذَا جَاءَکَ الْمُؤْمِنَاتُ یُبَایِعْنَکَ عَلَى أَنْ لَا یُشْرِکْنَ بِاللَّهِ شَیْئًا وَلَا یَسْرِقْنَ وَلَا یَزْنِینَ وَلَا یَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا یَأْتِینَ بِبُهْتَانٍ یَفْتَرِینَهُ بَیْنَ أَیْدِیهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا یَعْصِینَکَ فِی مَعْرُوفٍ فَبَایِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ (12) ممتحنة -


شرایط بیعت زنان

در تعقیب آیات گذشته که احکام زنان مهاجر را بیان مى کرد در آیه مورد بحث حکم بیعت زنان را با پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) شرح مى دهد.

به طورى که مفسران نوشته اند این آیه روز فتح مکه نازل شد، آن هنگام که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بر کوه صفا قرار گرفته بود از مردان بیعت گـرفت ، زنان مکه که ایمان آورده بودند براى بیعت خدمتش آمدند، آیه فوق نازل شد و کیفیت بیعت با آنان را شرح داد.

روى سخن را به پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) کرده ، مى فرماید:

(اى پیامبر! هنگامى که زنان مؤ من نزد تو آیند و با این شرائط با تو بیعت کنند که چیزى را شریک خدا قرار ندهند، دزدى نکنند، آلوده زنا نشوند، فرزندان خود را به قتل نرسانند، و تهمت و افترائى پیش دست و پاى خود نیاورند، و در هیچ دستور شایسته اى نافرمانى تو نکنند، با آنها بیعت کن و طلب آمرزش ‍ نما، که خداوند آمرزنده و مهربان است )


و به دنبال این ماجرا پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از آنها بیعت گرفت .

در مورد چـگـونـگـى بیعت بعضى نوشته اند که :

پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) دستور داد ظرف آبى آوردند، و دست خود را در آن ظرف آب گذارد و زنان هم دست خود را در طرف دیگر ظرف مى گذاردند!

و بعضى گفته اند پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از روى لباس با آنها بیعت مى کرد.


قابل توجه این که در آیه فوق شش شرط براى بیعت زنان ذکر شده که آنها باید همه را پذیرا شوند:

1 - ترک هرگونه شرک و بت پرستى - این شرط اساس اسلام و ایمان است .


2 - ترک سرقت ، و شاید بیشتر ناظر به اموال شوهر باشد، چرا که وضع بد مالى آن زمان و سختـگـیرى مردان و پـائین بودن سطح فرهنـگ ، سبب مى شد که زنان از اموال همسران خود سرقت کنند، و احتمالا به بستگان خود دهند.

داستان هند که بعدا خواهد آمد، نیز شاهد این معنى است ، ولى به هر حال مفهوم آیه ، وسیع و گسترده است .


3 - ترک آلودگى به زنا، چرا که تاریخ مى گوید: در عصر جاهلیت انحراف از جاده عفت بسیار زیاد بود.


4 - عدم قتل اولاد که به دو صورت انجام مى شد، گاه به صورت (سقط جنین ) بود و گاه به صورت (وئاد) (زنده به گور کردن دختران و پسران )!


5 - ترک بهتان و افترا - بعضى آن را چنین تفسیر کرده اند که فرزندان مشکوکى را از سر راه برمى داشتند، و مدعى مى شدند که این فرزند از همسرشان است (این امر در غیبتهاى طولانى شوهر بیشتر امکان پذیر بود).

بعضى نیز آن را اشاره به عمل شرم آورى دانسته اند که باز از بقایاى عصر جاهلى بود که یک زن خود را در اختیار چند مرد قرار مى داد، و هنگامى که فرزندى از او متولد مى شد، به هر یک از آنها که مایل بود، فرزند را به او نسبت مى داد.

ولى با توجه به اینکه مساءله زنا قبلا ذکر شده و ادامه چنین امرى در اسلام امکان پذیر نبود، این تفسیر بعید به نظر مى رسد، و تفسیر اول مناسبتر است هر چـند گـستردگـى مفهوم آیه هرگـونه افتراء و بهتان را شامل مى شود.

تعبیر (بین ایدیهن و ارجلهن ) (پـیش دست و پاهایشان ) ممکن است اشاره به همان فرزندان سرراهى باشد که به هنگام شیر دادن در دامان آنها قرار مى گرفت و طبعا پیش پا و دست آنها بود.


6 - نافرمانى نکردن در برابر دستورات سازنده پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) این حکم نیز گـسترده است ، و تمام فرمانهاى پـیامبر را شامل مى شود هر چـند بعضى آن را اشاره به بعضى از اعمال زنان در جاهلیت مانند نوحه گـرى با صداى بلند بر مردگان و پاره کردن گریبان و خراشیدن صورت و مانند آن دانسته اند ولى منحصر به اینها نیست .


در اینجا این سؤال پیش مى آید که چرا بیعت با زنان مشروط به این شرائط بود، در حالى که بیعت با مردان ، تنها بر اسلام و جهاد بود.

در پاسخ مى توان گفت :

آنچه در مورد مردان در آن محیط از همه مهمتر بوده ، همان ایمان و جهاد بوده است ، و در مورد زنان ، چون جهاد، مشروع نبود، شرائط دیگرى ذکر شده که مهمتر از همه بعد از توحید امورى بوده که زنان در آن جامعه گرفتار انحراف ، از آن بودند.


نکته ها:

الف - رابطه بیعت زنان با شخصیت اسلامى آنها

در تفسیر سوره فتح (ذیل آیه 18) بحث مشروحى پیرامون بیعت و شرائط و خصوصیات آن در اسلام داشتیم ...

آنچه یادآورى آن در اینجا لازم است ، مسأله بیعت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) با زنان است ، آنهم با شرائطى مفید و سازنده که در آیه فوق آمد.

این مسأله نشان مى دهد که بر خلاف گفته بیخبران یا مغرضانى که مى گویند « اسلام براى نیمى از جامعه انسانى یعنى زنان ، ارزشى قائل نشده و آنها را به حساب نیاورده است » دقیقا آنها را در مهمترین مسائل به حساب آورده است ، از جمله مساءله «بیعت» است که یکبار در حدیبیه (در سال ششم هجرت ) و یکبار در فتح مکه انجام گرفت ، و آنها نیز دوشادوش مردان در این پـیمان الهى وارد شدند، و حتى شرائط بیشترى را نسبت به مردان پذیرا گشتند.

شرائطى که هویت انسانى زن را زنده مى کرد، و او را از اینکه تبدیل به متاع بى ارزش یا وسیله اى براى کامجوئى مردان بوالهوس گردد نجات مى داد.


ب - ماجراى بیعت هند همسر ابوسفیان:

در جریان فتح مکه از جمله زنانى که آمدند و با پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بیعت کردند (هند) همسر ابوسفیان بود، زنى که تاریخ اسلام ماجراهاى دردناکى از او به خاطر دارد، از جمله ماجراى شهادت حمزه سیدالشهداء در میدان احد با آن وضع غم انگیز است .

گـرچـه او سرانجام ناچار شد در برابر اسلام و پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) زانو بزند و ظاهرا مسلمان شود، ولى ماجراى بیعتش نشان مى دهد که در واقع همچنان به عقائد سابقش وفادار بود، و لذا جاى تعجب نیست که دودمان بنى امیه و فرزندان او بعد از پـیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) چـنان جنایاتى را مرتکب شوند که سابقه نداشت .


به هر حال مفسران چنین نوشته اند که:

هند نقابى بر صورت پوشیده بود، و خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) آمد در حالى که حضرت بر کوه صفا قرار داشت ، جمعى از زنان نیز با او بودند، هنگامى که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود:

من با شما زنان بیعت مى کنم که چیزى را شریک خدا قرار ندهید.

هند اعتراض کرد و گفت : (تعهدى از ما مى گیرى که از مردان نگرفتى ) (زیرا در آن روز بیعت مردان تنها بر ایمان و جهاد بود).

پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) بى آنکه اعتنائى به گفته او کند ادامه داد، فرمود:

و سرقت هم نکنید.

هند گـفت :

ابو سفیان مرد ممسکى (خسیس) است و من از اموال او چیزهائى برداشته ام ، نمى دانم مرا حلال مى کند یا نه ، ابوسفیان حاضر بود و گـفت آنـچـه را از اموال من در گذشته برداشته اى همه را حلال کردم ، اما در آینده مواظب باش !


اینجا بود که پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) خندید و هند را شناخت فرمود:

توئى هند؟

عرض کرد:

آرى اى پیامبر خدا! گذشته را ببخش خدا تو را ببخشد!.

پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ادامه داد:

و آلوده زنا نشوید.

هند از روى تعجب گـفت :

مـگـر زن آزاده هرگز چنین عملى انجام مى دهد؟!

بعضى از حاضران که در جاهلیت وضع او را مى دانستند از این سخن خندیدند، زیرا سابقه هند بر کسى مخفى نبود.

باز پـیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) ادامه داد و فرمود:

و فرزندان خود را به قتل نرسانید.

هند گفت :

ما در کودکى آنها را تربیت کردیم ، ولى هنگامى که بزرگ شدند شما آنها را کشتید! و شما و آنها خود بهتر مى دانید. (منظورش فرزندش حنظله بود که روز بدر به دست على (علیه السلام ) کشته شده بود).

پـیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) از این سخن تبسم کرد، و هنگامى که به این جمله رسید که فرمود:

بهتان و تهمت روا مدارید.

هند افزود : 

بهتان قبیح است ، و تو ما را جز به صلاح و خیر و مکارم اخلاق دعوت نمى کنى.

و هنگامى که فرمود:

باید در تمام کارهاى نیک فرمان مرا اطاعت کنید.

هند افزود : 

ما در اینجا ننشسته ایم که در دل قصد نافرمانى تو داشته باشیم. (در حالى که مسلما مطلب چنین نبود ولى طبق تعلیمات اسلام پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) موظف بود این اظهارات را بپذیرد).


3 - اطاعت در معروف

از نکته هاى جالبى که از آیه فوق استفاده مى شود این است که اطاعت از پیامبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) را مقید به معروف کرده ، با اینکه پیامبر معصوم است و هرگز امر به منکر نمى کند.

ولى این تعبیر ممکن است به عنوان الگوئى براى تمام اوامرى باشد که از زمامداران اسلامى صادر مى شود این اوامر در صورتى محترم و قابل اجرا است که با تعلیمات قرآن و اصول شریعت اسلام سازگار باشد و مصداق لا یعصینک فى معروف گردد.

و چـه دورند کسانى که اوامر زمامداران را واجب الاطاعة مى دانند هر چه باشد و از هر کس که باشد !!! چیزى که نه با عقل سازگار است! و نه با حکم شرع و قرآن!

امیر مؤمنان على (علیه السلام ) در نامه معروفى که به مردم مصر درباره فرمانروائى مالک اشتر نوشت با تمام توصیفهاى والائى که در مورد مالک فرمود، در پایان چنین گفت :

فاسمعوا له و اطیعوا امره فیما طابق الحق ، فانه سیف من سیوف الله : سخنش را بشنوید و فرمانش را اطاعت کنید، در آنچه مطابق حق است ، که او شمشیرى از شمشیرهاى خدا است.


منبع:

تفسیر نمونه