ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بایگانی بهمن ۱۳۹۳ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۸ مطلب در بهمن ۱۳۹۳ ثبت شده است

حد همجنس بازى در اسلام

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۴۰ ب.ظ

 لواط (همجنس بازی مردان)

مساءله 4 - اگر کسى مذکرى را وطى کند و در او دخول کند قتل او و قتل مفعول ثابت مى شود، البته این در صورتى است که هر دو بالغ و عاقل و مختار باشند، و در حکم قتل آن دو فرقى نیست در اینکه مسلمان باشند یا کافر، زن داشته باشند یا نه ، و اگر فاعل بالغ و عاقل باشد و مفعول نابالغ در صورت تحقق دخول فاعل کشته مى شود و مفعول تادیب مى گردد، و همچنین است اگر بالغ عاقل در مجنونى دخول کند که بالغ عاقل اعدام و مجنون اگر شعورى داشته باشد بوسیله حاکم بمقداریکه او مقتضى بداند تادیب مى شود. و اگر کودک با کودک چنین کند هر دو تادیب مى شوند، و اگر مجنونى با عاقل چنین کند تنها عاقل اعدام مى شود نه مجنون ، و اگر با بالغى چنین کند بالغ اعدام و کودک تادیب مى شود و اگر ذمى با مسلمان لواط کند ذمى کشته مى شود هر چند دخولى صورت نداده باشد. و اگر زمى با مسلمان لواط کند ذمى کشته مى شود هر چند دخولى صورت نداده باشد. و اگر ذمى با ذمى دیگر چنین کند بعضى گفته اند امام علیه السلام مخیر است بین اینکه خودش حد را بر آن دو جارى سازد و یا اینکه فاعل را تحویل اهل ملتش دهد تا آنها حدى که خودشان دارند بر او جارى سازند، لکن اگر نگوئیم اقوى حداقل احتیاط در این است که خودش حد را جارى کند.
مساءله 5 - در چگونگى اعدام لواط کننده و لواط دهنده حاکم مخیر است بین اینکه گردنش را با شمشیر بزند، و یا از کوه یا هر مکان بلند با دست و پاى بسته پرتابش کند، و یا او را در آتش بسوزاند، و یا سنگسارش کند. و بنابر قولى نیز مى تواند دیوارى را بر سرش خراب کند چه فاعل باشد و چه مفعول . حتى جائز است او را به هر طریقى که اعدام کرد مرده اش را در آتش بسوزاند.

مساءله 6 - اگر هم جنس بازى به دخول کشیده نشود مثلا به ران یا سرین او اکتفا کرده باشد، حدش صد تازیانه است . و در این حکم فرقى نیست بین اینکه زن داشته باشند یا نه ، مسلمان باشند یا کافر، البته در صورتیکه فاعل کافر و مفعول مسلمان نباشد و گرنه فاعل کافر حدش اعدام است همچنانکه گذشت ، و اگر این عمل را مکرر انجام داده باشد و سه بار هر نوبت صد تازیانه خورده باشد بار چهارم اعدام مى شود، و بعضى گفته اند بار سوم اعدام مى شود، لکن قول اول اشبه است.

مساءله 7 - دو نفر مذکر اگر لخت و عریان در زیر لحافى دیده شوند و بین آن دو قرابت رحمى نباشد و ضرورتى هم این عمل را اقتضاء نکرده باشد هر دو تعزیر مى شوند، و مقدار تعزیر آن دو بنظر حاکم است ، و نزدیکتر به احتیاط این است که حد را بر آنها جارى سازند ولى یک تازیانه کمتر بزنند، و همچنین تعزیر مى شود کسى که پسرى را بلکه حتى مردى یا زنى بالغ یا نابالغ را از روى شهوت ببوسد.
مساءله 8 - اگر کسى که عمل لواط را مرتکب شده باشد چه دخول کرده و چه نکرده ، بعد از عمل پشیمان شود و توبه کند اگر توبه اش قبل از شهادت شهود باشد حد از او ساقط مى گردد و اما بعد از شهادت شهوت ساقط نمى شود، این در صورتى است که ثبوت این عمل به شهادت شهود باشد، اما اگر خودش اقرار کرده باشد و سپس توبه کند امام علیه السلام و همچنین على الظاهر نائب او مختار است بین اینکه عفوش کند و حدش را جار سازد.

مساحقه (همجنس بازى زنان)

مساءله 9 - مساحقه که عملى نظیر لواط است و بین دو زن اتفاق مى افتد ... حد آن بشرطى که مرتکبش بالغ و عاقل و مختار باشد صدتازیانه است چه شوهر داشته باشد و چه نداشته باشد. و بعضى از فقهاء گفته اند اگر زنى شوهردار این عمل را مرتکب شود حدش سنگسار است ، لکن قول اول اشبه است . و در این عمل فرقى بین فاعل و مفعول و کافره و مسلمه نیست .

مساءله 10 - اگر چند بار مساحقه کند و هر بار تازیانه آن را بخورد در نوبت چهارم حدش کشته شدن است ، و اگر قبل از شهادت شهود توبه کند حد از او ساقط مى شود و اما بعد از آن ساقط نمى شود. و اگر ارتکاب آن بطریق اقرار مرتکب ثابت شده باشد در صورتیکه مرتکب توبه کند حاکم چه امام علیه السلام باشد و چه نائب او مخیر است بین عفو و اجراء حد مثل لواط.

مساءله 11 - اگر دو نفر زن اجنبى با یکدیگر زیر لحاف برهنه دیده شوند حاکم به هر یک از آن دو تازیانه هائى کمتر از حد مى زند، و نزدیکتر به احتیاط آنست که نود و نه تازیانه بزند.


منبع:

تحریرالوسیله امام(ره)

حد زنا در اسلام

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۱۰:۲۲ ب.ظ

حد زنا چند قسم است :


قسم اول - کشتن که در چند مورد واجب است :

اول ، در زناى با محارم نسبى نظیر مادر و دختر و خواهر و امثال اینها...

دوم ، زناى کافر ذمى با زن مسلمان است چه اینکه زن خودش هم طالب و مایل باشد یا او را مجبور کرده باشد، و چه اینکه کافر ذمى به شرائط ذمه عمل بکند و چه نکند، و ظاهرا این حکم در همه اقسام کفار جریان دارد.

سوم ، کسى است که با اکراه و اجبار با زنى زنا کند.

توجه:

در این چند موردى که گذشت شرط جریان حد این نیست که زنا کار محصن (همسردار) باشد بلکه زناکار کشته مى شود هر چند که محصن نباشد. و در این حکم فرقى بین پیر و جوان ، مسلمان و کافر، آزاد و برده ، نیست.


قسم دوم - از اقسام حد سنگسار تنها است ، که واجب است آن را در مورد مرد محصن یعنى داراى همسر که با زنى بالغه و عاقله زنا کند، و نیز در مورد زنى محصنه یعنى داراى شوهر که به مردى بالغ و عاقل زنا دهد، اعمال نمود هر چند که زن و مرد جوان باشند، و در فتوائى معروف است که اگر زن و مرد جوان باشند هم تازیانه مى خورند و هم سنگسار مى شوند، و لکن اقرب آنست که تنها سنگسار کردن آن دو واجب باشد.


قسم سوم - از اقسام حد تازیانه تنها است ، که بر چند طایفه جارى است .

اول ، بر مرد زنا کارى که عزب باشد یعنى همسر نداشته باشد و نتواند همسر بگیرد.

دوم ، بر زن عاقل و بالغى که طفلى با او زنا کرده باشد که این زن تنها تازیانه مى خورد چه شوهر داشته باشد و چه عزب باشد. سوم ، بر زنى غیر محصنه که با مردى زنا داده باشد.


قسم چهارم - از اقسام حد مواردى است که هم تازیانه باید بخورد و هم سنگسار شوند، که این حد پیر زن داراى شوهر و پیرمرد داراى همسریست که او با داشتن شوهر و این با داشتن زن مرتکب زنا شوند در اینصورت ابتداء تازیانه مى خورند و سپس سنگسار مى شوند.


قسم پنجم - از اقسام حد تازیانه و سرتراشیدن و تبعید کردن است ، و این عقوبت حد پسر بکر است یعنى پسرى که نامزدى عقد بسته دارد، لکن بنابر اقرب هنوز بر او دخول نکرده باشد، این پسر اگر زنا کند اول تازیانه اش مى زنند و سپس سر او را مى تراشند و در آخر او را بشهرى دیگر تبعید مى کنند.


منبع:

تحریرالوسیله امام (ره)

سحر وجادو

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۵۵ ب.ظ

سحر چیست و از چه زمانى پیدا شده ؟


در اینکه (سحر) چیست ، و از چه تاریخى به وجود آمده ؟ بحث فراوان است این قدر مى توان گفت که سحر از زمانهاى خیلى قدیم در میان مردم رواج داشته است ، ولى تاریخ دقیقى براى آن در دست نیست ، و نیز نمى توان گفت چه کسى براى نخستین بار جادوگرى را به وجود آورد؟
ولى از نظر معنى و حقیقت سحر مى توان گفت : سحر نوعى اعمال خارق العاده است که آثارى از خود در وجود انسانها به جا مى گذارد و گاهى یکنوع چشمبندى و تردستى است ، و گاه تنها جنبه روانى و خیالى دارد.


سحر در لغت:
1- به معنى خدعه و نیرنگ و شعبده و تردستى و به تعبیر قاموس اللغه سحر یعنى خدعه کردن .
2- (کل ما لطف و دق ):(آنچه عوامل آن نامرئى و مرموز باشد).
در مفردات راغب که مخصوص واژه هاى قرآن است به سه معنى اشاره شده :
1- خدعه و خیالات بدون حقیقت و واقعیت ، همانند شعبده و تردستى .
2- جلب شیطانها از راه هاى خاصى و کمک گرفتن از آنان .
3- معنى دیگرى است که بعضى پنداشته اند و آن اینکه : ممکن است با وسائلى ماهیت و شکل اشخاص و موجودات را تغییر داد، مثلا انسان را بوسیله آن به صورت حیوانى در آورد، ولى این نوع خیال و پندارى بیش ‍ نیست و واقعیت ندارد.

سحر در قران

از بررسى حدود 51 مورد کلمه سحر و مشتقات آن در سوره هاى قرآن از قبیل : طه ، شعراء، یونس و اعراف و... راجع به سرگذشت پیامبران خدا: موسى ، عیسى و پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلم ) به این نتیجه مى رسیم که سحر از نظر قرآن به دو بخش تقسیم مى شود:
1- آنجا که مقصود از آن فریفتن و تردستى و شعبده و چشمبندى است و حقیقتى ندارد چنانکه مى خوانیم : فاذا حبالهم و عصیهم یخیل الیه من سحرهم انها تسعى : (ریسمانها و عصاهاى جادوگران زمان موسى در اثر سحر، خیال مى شد که حرکت مى کنند) (سوره طه آیه 66 و در آیه دیگر آمده است فلما القوا سحروا اعین الناس و استرهبوهم ) (هنگامى که ریسمانها را انداختند چشمهاى مردم را سحر کردند و آنها را ارعاب نمودند) (اعراف آیه 116) از این آیات روشن مى شود که سحر داراى حقیقتى نیست که بتوان در اشیاء تصرفى کند و اثرى بگذارد بلکه این تردستى و چشمبندى ساحران است که آنچنان جلوه مى دهد.
2- از بعضى از آیات قرآن استفاده مى شود که بعضى از انواع سحر به راستى اثر مى گذارد مانند آیه فوق که مى گوید آنها سحرهائى را فرا مى گرفتند که میان مرد و همسرش جدائى میافکند (فیتعلمون منهما ما یفرقون به بین المرء و زوجه ) یا تعبیر دیگرى که در آیات فوق بود که آنها چیزهائى را فرا مى گرفتند که مضر به حالشان بود و نافع نبود (و یتعلمون ما یضرهم و لا ینفعهم ).
ولى آیا تاثیر سحر فقط جنبه روانى دارد و یا اینکه اثر جسمانى و خارجى هم ممکن است داشته باشد؟ در آیات بالا اشارهاى به آن نشده ، و لذا بعضى معتقدند اثر سحر تنها در جنبه هاى روانى است .
نکته دیگرى که در اینجا تذکر آن لازم است اینکه : به نظر میرسد قسمت قابل توجهى از سحرها بوسیله استفاده از خواص شیمیائى و فیزیکى به عنوان اغفال مردم ساده لوح انجام مى شده است .

مثلا در تاریخ ساحران زمان موسى (علیه السلام ) مى خوانیم که آنها درون ریسمانها و عصاهاى خویش مقدارى مواد شیمیائى مخصوص (احتمالا جیوه و مانند آن ) قرار داده بودند که پس از تابش آفتاب ، و یا بر اثر وسائل حرارتى که در زیر آن تعبیه کرده بودند، به حرکت در آمدند، و تماشا کنندگان خیال مى کردند آنها زنده شده اند.
این گونه سحرها حتى در زمان ما نیز کمیاب نیست .
سحر از نظر اسلام
در این مورد فقهاى اسلام همه مى گویند: یاد گرفتن و انجام اعمال سحر و جادوگرى حرام است .
در این قسمت احادیثى از پیشوایان بزرگ اسلام رسیده است که در کتابهاى معتبر ما نقل گردیده ، از جمله اینکه :
على (علیه السلام ) مى فرماید: (من تعلم شیئا من السحر قلیلا او کثیرا فقد کفر و کان آخر عهده بربه ...) (کسى که سحر بیاموزد، کم یا زیاد، کافر شده است و رابطه او با خداوند به کلى قطع مى شود ...).
اما همانطور که گفتیم چنانچه یاد گرفتن آن به منظور ابطال سحر ساحران باشد اشکالى ندارد، بلکه گاهى به عنوان واجب کفائى مى بایست عده اى سحر را بیاموزند تا اگر مدعى دروغگوئى خواست از این طریق مردم را اغفال یا گمراه کند سحر و جادوى او را ابطال نمایند، و دروغ مدعى را فاش سازند.
شاهد این سخن که اگر سحر براى ابطال سحر و حل و گشودن آن باشد بى مانع است ، حدیثى است که از امام صادق نقل شده ، در این حدیث مى خوانیم : (یکى از ساحران و جادوگران که در برابر انجام عمل سحر مزد مى گرفت خدمت امام صادق (علیه السلام ) رسید و عرض کرد: حرفه من سحر بوده است و در برابر آن مزد مى گرفتم ، خرج زندگى من نیز از همین راه تامین مى شد، و با همان در آمد، حج خانه خدا را انجام دادهام ، ولى اکنون آنرا ترک و توبه کردهام ، آیا براى من راه نجاتى هست ؟
امام صادق (علیه السلام ) در پاسخ فرمود:(عقده سحر را بگشاولى گره جادوگرى مزن ).

از این حدیث استفاده مى شود که براى گشودن گره سحر، آموختن و عمل آن بى اشکال است .

هاروت وماروت

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۳۷ ب.ظ

درباره این دو فرشته که به سرزمین بابل آمدند، افسانه ها و اساطیر عجیبى بوسیله داستان پردازان ساخته شده و به این دو ملک بزرگ الهى بسته اند تا آنجا که به آنها چهره خرافى داده اند، و حتى کار تحقیق و مطالعه پیرامون این حادثه تاریخى را بر دانشمندان مشکل ساخته اند آنچه از میان همه اینها صحیحتر به نظر مى رسد و با موازین عقلى و تاریخى و منابع حدیث سازگار است همان است که در ذیل مى خوانید:

(در سرزمین بابل سحر و جادوگرى به اوج خود رسید و باعث ناراحتى و ایذاء مردم گردیده بود، خداوند دو فرشته را به صورت انسان ماءمور ساخت که عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیاموزند، تا بتوانند خود را از شر ساحران بر کنار دارند.

ولى این تعلیمات بالاخره قابل سوء استفاده بود، چرا که فرشتگان ناچار بودند براى ابطال سحر ساحران طرز آن را نیز تشریح کنند، تا مردم بتوانند از این راه به پیشگیرى پردازند، این موضوع سبب شد که گروهى پس از آگاهى از طرز سحرخود در ردیف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهاى براى مردم شدند.
با اینکه آن دو فرشته به مردم هشدار دادند که این یکنوع آزمایش الهى براى شما است و حتى گفتند: سوء استفاده از این تعلیمات یکنوع کفر است ، اما آنها به کارهائى پرداختند که موجب ضرر و زیان مردم شد).

آنچه در بالا آوردیم چیزى است که از بسیارى از احادیث و منابع اسلامى
استفاده مى شود و هماهنگى آن با عقل و منطق آشکار است ، از جمله حدیثى که از عیون اخبار الرضا (علیه السلام ) نقل شده (که در یک طریق از خود امام على بن موسى الرضا (علیهماالسلام ) و در طریق دیگرى از امام حسن عسکرى (علیه السلام ) است ) به روشنى این معنى را تاءیید مى کند .


اما متاسفانه بعضى از مورخان و نویسندگان دائرة المعارفها و حتى بعضى از مفسران در این زمینه تحت تاثیر افسانه هاى مجعولى قرار گرفته اند و داستانى را که در افواه بعضى از عوام مشهور است درباره این دو فرشته معصوم الهى ذکر کرده اند که : آنان دو فرشته بودند، خداوند آنها را براى این به زمین فرستاد تا بدانند اگر آنها نیز جاى انسانها بودند از گناه مصون نمى ماندند، و خدا را معصیت مى کردند، آنها هم پس از فرود آمدن به زمین مرتکب چندین گناه بزرگ شدند و به دنبال آن افسانهاى درباره ستاره زهره نیز ساختند، همه اینها بى اساس و جزء خرافات است و قرآن از این امور پاک مى باشد و اگر تنها در متن آیات فوق بیندیشیم خواهیم دید که بیان قرآن هیچ ارتباطى با این مسائل ندارد.

واژه هاروت و ماروت :

نام (هاروت ) و (ماروت ) به عقیده بعضى از نویسندگان ، ایرانى الاصل است او مى گوید در کتاب ارمنى با نام (هرروت ) به معنى حاصلخیزى و (مروت ) به معنى (بى مرگى ) برخورد کرده است ، او معتقد است که هاروت و ماروت ماخوذ از این دو لفظ مى باشد.
ولى این استنباط دلیل روشنى ندارد.
در (اوستا) الفاظ (هرودات ) که همان (خرداد) باشد و همچنین (امردات )
به معنى بى مرگ که همان مرداد است به چشم میخورد.
دهخدا در لغت نامه خود نیز مطلبى در این زمینه نقل کرده است که بى شباهت به معنى اخیر نیست .
و عجیب اینکه : بعضى هاروت و ماروت را دو مرد از ساکنان بابل دانسته اند و بعضى حتى آنها را به عنوان شیاطین معرفى کرده اند در حالى که آیه فوق به وضوح این مسائل را رد مى کند .


منبع:

تفسیر نمونه ذیل أیه : وَاتَّبَعُوا مَا تَتْلُو الشَّیَاطِینُ عَلَى مُلْکِ سُلَیْمَانَ وَمَا کَفَرَ سُلَیْمَانُ وَلَکِنَّ الشَّیَاطِینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَمَا أُنْزِلَ عَلَى الْمَلَکَیْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ وَمَا یُعَلِّمَانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّى یَقُولَا إِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَةٌ فَلَا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُمَا مَا یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَزَوْجِهِ وَمَا هُمْ بِضَارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَلَا یَنْفَعُهُمْ وَلَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَرَاهُ مَا لَهُ فِی الْآَخِرَةِ مِنْ خَلَاقٍ وَلَبِئْسَ مَا شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (102) وَلَوْ أَنَّهُمْ آَمَنُوا وَاتَّقَوْا لَمَثُوبَةٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ (103)-سوره مبارکه بقره-

پیرامون پیمان الست وعالم ذر

پنجشنبه, ۳۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۴۹ ب.ظ

وَإِذْ أَخَذَ رَبُّکَ مِنْ بَنِی آَدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّکُمْ قَالُوا بَلَى شَهِدْنَا أَنْ تَقُولُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِنَّا کُنَّا عَنْ هَذَا غَافِلِینَ (172) أَوْ تَقُولُوا إِنَّمَا أَشْرَکَ آَبَاؤُنَا مِنْ قَبْلُ وَکُنَّا ذُرِّیَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَفَتُهْلِکُنَا بِمَا فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ (173) -سوره مبارکه اعراف-

ترجمه :
172- به خاطر بیاور زمانى را که پروردگارت از پشت و صلب فرزندان آدم ، ذریه آنها را برگرفت و آنها را گواه بر خویشتن ساخت (و فرمود:) آیا من پروردگار شما نیستم ؟! گفتند آرى ، گواهى مى دهیم (چرا چنین کرد؟) براى اینکه در روز رستاخیز نگوئید ما از این غافل بودیم (و از پیمان فطرى توحید و خداشناسى بى خبر).
173- یا نگوئید پدران ما قبل از ما بت پرستى را اختیار کردند و ما هم فرزندانى بعد از آنها بودیم (و چاره اى جز پیروى از آنان نداشتیم ) آیا ما را به آنچه باطلگرایان انجام دادند مجازات مى کنى .

تفسیر:

توضیح و داورى درباره عالم ذر


همان گونه که دیدیم آیات فوق سخن از پیمانى به میان مى آورد که به طور سربسته از فرزندان آدم گرفته شده ، اما اینکه این پیمان چگونه بوده است توضیحى درباره جزئیات آن در متن آیه نیامده ، ولى مفسران به اتکاء روایات فراوان و گوناگونى که در ذیل این آیات در منابع اسلامى نقل شده است نظراتى دارند که از همه مهمتر دو نظر زیر است :
1- هنگامى که آدم آفریده شد فرزندان آینده او تا آخرین فرد بشر از پشت او به صورت ذراتى بیرون آمدند (و طبق بعضى از روایات این ذرات از گل آدم بیرون آمدند) آنها داراى عقل و شعور کافى براى شنیدن سخن و پاسخ گفتن بودند، در این هنگام از طرف خداوند به آنها خطاب شد (الست بربکم ): (آیا پروردگار شما نیستم )؟!
همگى در پاسخ گفتند: (بلى شهدنا) آرى بر این حقیقت همگى گواهیم .
سپس همه این ذرات به صلب آدم (یا به گل آدم ) بازگشتند و به همین جهت این عالم را (عالم ذر) و این پیمان را (پیمان الست ) مى نامند.
بنابراین پیمان مزبور یک (پیمان تشریعى ) و قرارداد خود آگاه در میان انسانها و پروردگارشان بوده است .

2- منظور از این عالم و این پیمان همان (عالم استعدادها) و (پیمان فطرت ) و تکوین و آفرینش است ، به این ترتیب که به هنگام خروج فرزندان آدم به صورت نطفه از صلب پدران به رحم مادران که در آن هنگام ذراتى بیش نیستند خداوند استعداد و آمادگى براى حقیقت توحید به آنها داده است ، هم در نهاد و فطرتشان این سر الهى به صورت یک حس درون ذاتى به ودیعه گذارده شده است و هم در عقل و خردشان به صورت یک حقیقت خودآگاه !.
بنابراین همه افراد بشر داراى روح توحیدند و سؤ الى که خداوند از آنها کرده به زبان تکوین و آفرینش است و پاسخى که آنها داده اند نیز به همین زبان است .
اینگونه تعبیرها در گفتگوهاى روزانه نیز کم نیست مثلا مى گوئیم : (رنگ رخساره خبر مى دهد از سر درون ) یا مى گوئیم : (چشمان به هم ریخته او مى گوید دیشب به خواب نرفته است )،
در قرآن مجید نیز تعبیر سخن گفتن در زمینه زبان حال در بعضى از آیات آمده است ، مانند (فقال لها و للارض اءئتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین ) (فصلت 11): (خداوند به آسمان و زمین فرمود: (با میل یا از روى اجبار بیائید و سر بر فرمان نهید آنها گفتند: ما از روى میل آمدیم و سر بر فرمان نهادیم ).
این بود خلاصه دو نظر معروف در تفسیر آیات فوق .

کدام تفسیر مورد پذیرش است؟
تفسیر اول داراى اشکالاتى است که ذیلا بیان مى شود:
1- در متن آیات سخن از خارج شدن ذرات از پشت فرزندان آدم است نه خود آدم (من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم ) در حالى که تفسیر اول از خود آدم یا از گل آدم سخن مى گوید.

2- اگر این پیمان با خود آگاهى کافى و عقل و شعور گرفته شده چگونه همگان آن را فراموش کرده اند و هیچکس آن را به خاطر نمى آورد؟ در حالى که فاصله آن نسبت به زمان ما بیش از فاصله این جهان با جهان دیگر و رستاخیز نیست با اینکه در آیات متعددى از قرآن مى خوانیم که افراد انسان (اعم از بهشتیان و دوزخیان ) در قیامت سرگذشتهاى دنیا را فراموش نکرده و به خوبى یاد دارند،
این نسیان عمومى در مورد عالم ذر به هیچوجه قابل توجیه نیست .
3- هدف از چنین پیمانى چه بوده است ؟ اگر هدف این بوده که پیمان گذاران با یادآورى چنین پیمانى در راه حق گام نهند و جز راه خداشناسى نپویند باید گفت چنین هدفى به هیچوجه از این پیمان به دست نمى آید زیرا همه آن را فراموش کرده و به اصطلاح به بستر (لا) خفته اند.
و بدون چنین هدفى این پیمان لغو و بیهوده به نظر مى رسد.
4- اعتقاد به وجود چنین جهانى در واقع مستلزم قبول یک نوع تناسخ است زیرا مطابق این تفسیر باید پذیرفت که روح انسان قبل از تولد فعلى او یک بار دیگر در این جهان گام گذارده است . و پس از طى دورانى کوتاه یا طولانى از این جهان باز گشته است ، و به این ترتیب بسیارى از اشکالات تناسخ متوجه آن خواهد شد.


ولى اگر تفسیر دوم را بپذیریم هیچیک از این ایرادها متوجه نخواهد شد زیرا سؤ ال و جواب و پیمان مزبور یک پیمان فطرى بوده است که الان هم هر کس در درون جان خود آثار آن را مى یابد و حتى طبق تحقیقات روانشناسان اخیر (حس مذهبى ) یکى از احساسات اصیل روان ناخودآگاه انسانى است ، و همین حس است که بشر را در طول تاریخ به سوى خداشناسى رهنمون بوده و با وجود این فطرت هیچگاه نمى تواند به این عذر که پدران ما بت پرست بودند توسل جوید فطرة الله التى فطر الناس علیها (روم 30)

تنها ایراد مهمى که به تفسیر دوم متوجه مى شود این است که سؤ ال و جواب در آن جنبه کنائى به خود مى گیرد، ولى با توجه به آنچه در بالا اشاره کردیم که این گونه تعبیرات در زبان عرب و همه زبانها وجود دارد، ایراد دیگرى متوجه آن نمى شود از همه تفاسیر نزدیکتر به نظر مى رسد.


منبع: تفسیر نمونه

سند حقانیت پیامبر

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۰۹:۵۶ ب.ظ

وَإِنْ کُنْتُمْ فِی رَیْبٍ مِمَّا نَزَّلْنَا عَلَى عَبْدِنَا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَادْعُوا شُهَدَاءَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ (23) فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِی وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ أُعِدَّتْ لِلْکَافِرِینَ (24)

23- اگر درباره آنچه بر بنده خود (پیامبر) نازل کرده ایم شک و تردید دارید (لااقل ) یک سوره همانند آن بیاورید و گواهان خود را غیر از خدا بر این کار دعوت کنید اگر راست مى گوئید.
24- اگر این کار نکردید و هرگز نخواهید کرد از آتشى بترسید که هیزم آن بدنهاى مردم (گنهکار) و سنگهاى است که براى کافران مهیا شده است .

تفسیر:

قرآن مرز (زمان و مکان ) را در هم شکسته و مافوق زمان و مکان قرار گرفته است ، به خاطر اینکه معجزات پیامبران گذشته و حتى معجزات خود پیامبر اسلام غیر از قرآن ، روى نوار معینى از زمان ، و در نقطه مشخصى از مکان و در برابر عده خاصى صورت گرفته است ، سخن گفتن نوزاد مریم (علیهاالسلام ) و زنده کردن مردگان و مانند آن بوسیله مسیح (علیه السلام ) در زمان و مکان و در برابر اشخاص معینى بوده و چنانکه مى دانیم ، امورى که رنگ زمان و مکان به خود گرفته باشند، به همان نسبت که از آنها دورتر شویم ، کم رنگتر جلوه مى کنند، و این از خواص امور زمانى است .
ولى قرآن ، بستگى به زمان و مکان ندارد همچنان به همان قیافه اى که 1400 سال قبل در محیط تاریک حجاز تجلى کرد، امروز بر ما تجلى مى کند بلکه گذشت زمان و پیشرفت علم و دانش به ما امکاناتى داده که بتوانیم استفاده بیشترى از آن نسبت به مردم اعصار گذشته بنمائیم ، پیدا است هر چه رنگ زمان و مکان به خود نگیرد تا ابد و در سراسر جهان پیش خواهد رفت ، بدیهى است که یک دین جهانى و جاودانى باید یک سند حقانیت جهانى و جاودانى هم در اختیار داشته باشد.
روحانى بودن :
امور خارق العاده اى که از پیامبران پیشین به عنوان گواه صدق گفتار آنها دیده شده معمولا جنبه جسمانى داشته : شفاى بیماران غیر قابل علاج ، زنده کردن مردگان سخن گفتن کودک نوزاد در گاهواره ، و ... همه جنبه جسمى دارند و چشم و گوش انسان را تسخیر مى کنند، ولى الفاظ قرآن که از همین حروف و کلمات معمولى ترکیب یافته در اعماق دل و جان انسان نفوذ مى کند، روح او را مملو از اعجاب و تحسین مى سازد، افکار و عقول را در برابر خود وادار به تعظیم مى نماید معجزه اى است که تنها با مغزها و اندیشه ها و ارواح انسانها سر و کار دارد، برترى چنین معجزه اى بر معجزات جسمانى احتیاج به توضیح ندارد(واین نوعی احترام به مردمان عصر علم وتکنولوژی ست.)
آیا قرآن دعوت به مقابله کرده است ؟!

ادامه مطلب ...

فال... آرى یا نه؟!

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۱۴ ق.ظ

فال نیک و بد
شاید همیشه در میان انسانها و اقوام مختلف ، فال نیک و بد رواج داشته است ، امورى را به فال نیک مى گرفتند و دلیل بر پیروزى و پیشرفت کار مى دانستند، و امورى را به فال بد مى گرفتند و دلیل بر شکست و ناکامى و عدم پیروزى مى پنداشتند، در حالى که هیچگونه رابطه منطقى در میان پیروزى و شکست با اینگونه امور وجود نداشت و مخصوصا در قسمت فال بد، غالبا جنبه خرافى و نامعقول داشته و دارد.
این دو گرچه اثر طبیعى ندارند، ولى بدون تردید اثر روانى مى توانند داشته باشند، فال نیک غالبا مایه امیدوارى و حرکت است ولى (فال بد) موجب یاس و نومیدى و سستى و ناتوانى است .

شاید به خاطر همین موضوع است که در روایات اسلامى از فال نیک نهى نشده ، اما فال بد به شدت محکوم گردیده است ، در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده : تفالوا بالخیر تجدوه : (کارها را به فال نیک بگیرید (و امیدوار باشید) تا به آن برسید) جنبه اثباتى این موضوع منعکس است و در حالات خود پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و پیشوایان اسلام (علیهم الاسلام ) نیز دیده مى شود که گاهى مسائلى را به فال نیک مى گرفتند، مثلا در جریان برخورد مسلمانان با کفار مکه در سرزمین(حدیبیة )مى خوانیم هنگامى که (سهیل بن عمرو) به عنوان نماینده کفار مکه به سراغ پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) آمد و حضرت (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) از نام او آگاه گردید، فرمود: قد سهل علیکم امرکم : (یعنى از نام (سهیل ) من تفال مى زنم که کار بر شما سهل و آسان مى گردد.
دانشمند معروف (دمیرى ) که از نویسندگان قرن هشتم هجرى است ، در یکى از نوشته هاى خود اشاره به همین مطلب کرده و مى گوید اینکه پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فال نیک را دوست میداشت به خاطر آن بود که انسان هر گاه امیدوار به فضل پروردگار باشد در راه خیر گام برمى دارد و هنگامى که امید خود را از پروردگار قطع کند، در راه شر خواهد افتاد و فال بد زدن مایه سوء ظن و موجب انتظار بلا و بدبختى کشیدن است .
اما در مورد فال بد که عرب آنرا تطیر و طیره مى نامد، در روایات اسلامى - همانطور که گفتیم - شدیدا مذمت شده ، همانطور که در قرآن مجید نیز کرارا به آن اشاره گردیده و محکوم شده است از جمله در حدیثى مى خوانیم که پیغمبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) فرمود: الطیرة شرک (فال بد زدن (و آنرا مؤ ثر در سرنوشت آدمى دانستن ) یک نوع شرک به خدا است )و نیز مى خوانیم : که اگر فال بد اثرى داشته باشد همان اثر روانى است ، امام صادق فرمود: الطیرة على ما تجعلها ان هونتها تهونت و ان شددتها تشددت و ان لم تجعلها شیئا لم تکن شیئا:(فال بد اثرش به همان اندازه است که آنرا مى پذیرى ، اگر آن را سبک بگیرى کم اثر خواهد بود و اگر آنرا محکم بگیرى پر اثر، و اگر به آن اعتنا نکنى ، هیچ اثرى نخواهد داشت .)
در اخبار اسلامى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده است که راه مبارزه با فال بد بى اعتنائى است ، از پیغمبر اکرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده که فرمود: ثلاث لا یسلم منها احد الطیرة و الحسد و الظن قیل فما نصنع قال : اذا تطیرت فامض و اذا حسدت فلا تبغ و اذا ظننت فلا تحقق : (سه چیز است که هیچکس از آن سالم نمى ماند (و وسوسه هاى آن در درون قلب غالب اشخاص پیدا مى شود) فال بد و حسد و سوء ظن است ، عرض کردند پس چکنیم ؟ فرمود: هنگامى که فال بد زدى اعتنا مکن و بگذر و هنگامى که حسد در دلت پیدا شد عملا کارى بر طبق آن انجام مده و هنگامى که سوء ظن پیدا کردى آنرا نادیده بگیر. عجیب این است که موضوع فال نیک و بد حتى در کشورهاى پیشرفته صنعتى و در میان افراد به اصطلاح روشنفکر و حتى نوابغ معروف وجود داشته و دارد، از جمله در میان غربیها رد شدن از زیر نردبان و افتادن نمکدان و هدیه دادن چاقو به شدت به فال بد گرفته مى شود؟
البته وجود فال نیک همانطور که گفتیم مساله مهمى نیست بلکه غالبا اثر مثبت دارد، ولى با عوامل فال بد همیشه باید مبارزه کرد و آنها را از افکار دور ساخت و بهترین راه براى مبارزه با آن تقویت روح توکل و اعتماد بر خدا در دلها است ، همانطور که در روایات اسلامى نیز به آن اشاره شده است .


منبع:
- تفسیر نمونه
ذیل ایه : فَإِذَا جَاءَتْهُمُ الْحَسَنَةُ قَالُوا لَنَا هَذِهِ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَطَّیَّرُوا بِمُوسَى وَمَنْ مَعَهُ أَلَا إِنَّمَا طَائِرُهُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (131 - اعراف)

آ خدا!

چهارشنبه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۳، ۱۱:۰۱ ق.ظ

اومدم آشتی کنم وقتشه حالا آخدا

(پست ثابت)