ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

با حاشیه من :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۳ مطلب با موضوع «با حاشیه من» ثبت شده است

به کاخ نشین ها

سه شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۵:۰۷ ق.ظ

در حدیثى از پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: روزى از گذرگاهى مى گذشت چشمش به قبه و بارگاهى افتاد که مشرف بر جاده بود، پرسید: این چیست؟
یاران عرض کردند: متعلق به یکى از انصار است، حضرت کمى توقف کرد صاحب آن فرا رسیده سلام کرد، پیامبر(صلى الله علیه وآله) صورت از او گرداند...
مرد انصارى این مطلب را با یاران خود در میان گذاشت و گفت: به خدا سوگند من نظر رسول اللّه را نسبت به خودم ناخوش آیند مى بینم، نمى دانم درباره من چه اتفاقى افتاده، و من چه کرده ام؟!
گفتند: پیامبر(صلى الله علیه وآله) آن ساختمان مجلل تو را دیده و ناراحت شده.
مرد انصارى، رفت و آن قبه و بارگاه را با خاک یکسان کرد، یک روز پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و آن را ندید، فرمود: بر سر این ساختمان که اینجا بود چه آمده؟ جریان را عرض کردند: فرمود:
اِنَّ لِکُلِّ بَناء یُبْنى وَبالاً عَلى صاحِبِهِ یَوْمَ الْقِیامَةِ اِلاّ ما لابُدَّ مِنْهُ:
 هر بنائى در روز قیامت وبال صاحب آن است، مگر آن مقدار که انسان از آن ناگزیر است !.(۲)
از این روایت و روایات مشابه آن، بینش اسلام کاملاً روشن مى شود که با ساختمان هاى طاغوتى و غافل کننده که توأم با اسراف و زیاده روى است، مخالف است و به مسلمانان اجازه نمى دهد همچون مستکبران مغرور، و از خدا بى خبر ـ آن هم در محیط هائى که معمولاً محرومان و نیازمندان فراوانند ـ اقدام به چنین ساختمان هائى کنند.
ولى جالب این که: پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) براى رسیدن به این هدف انسانى، متوسل به زور نشد، و هرگز دستور تخریب چنان ساختمانى را نداد، بلکه از طریق یک واکنش اخلاقى لطیف ـ رو ترش کردن و بى اعتنائى نمودن ـ هدف خود را تأمین فرمود.
-تفسیرنمونه ذیل آیه 129 شعراء-

جالبتر اینکه تخریب اونو مصداق اسراف به حساب نیاوردند
چرا که وجود چنین خانه ای تبلیغ روزانه مادیگری ست و نبودش بالتبع به معنی رد مادیگری
برای تبلیغ چنین فرهنگی اگه باید هزینه و خرج کرد اون تخریب هزینه اون خواهد بود
تجاوز به حریم رودخانه و زمینای کشاورزی کردند بی ملاحظه وبی واهمه باید تخریب بشه والبته کاری باید کرد که به دست خودشون صورت بگیره

سلوک

سه شنبه, ۷ خرداد ۱۳۹۸، ۰۳:۲۳ ب.ظ

لقمان کنار چشمه‌ای نشسته بود. مردی که از آنجا می‌گذشت از وی پرسید: «چند ساعت دیگر تا به ده بعدی راه است؟!»
لقمان گفت: «راه برو.»
آن مرد پنداشت لقمان نشنیده دوباره رو کرد: «مگر نشنیدی؟ پرسیدم چند ساعت دیگر تا ده بعدی راه است؟»
گفت: «راه برو.»
گمان کرد که لقمان دیوانه است و رفتن را پیشه کرد. چند قدمی بیشتر نرفته بود که لقمان بانگ برآورد: «ای مرد! یک ساعت دیگر بدان ده خواهی رسید.»
مرد گفت: «چرا از اول جوابم نگفتی؟»
گفت: «چون راه رفتن تو را ندیده بودم!! نمی‌دانستم تند می‌روی یا کند؟! حال که دیدم دانستم که تو یک ساعت دیگر به ده بعدی خواهی رسید.»

+ تو امور معنوی هم سرعت سیر افراد همینجور متفاوته...
یکی یه عمر لازمه تا بالاخره به آبادیی برسه!
یکی عمرا بخواد به جایی برسه!! چرا که اگه گام هم برمیداره دقیقا بر همان جای قبلی میذاره حرکتی در کار نیست تا رسیدنی باشه!!
- و اینجاست که شک هم میکنه نکنه اصلا خبر مبری نیست و آدرس غلط بهش داده باشند؟!! -
اما این وادی وادیی ست که یه شبه هم اگه اهلش باشی میشه اونو طی کرد! نمونه هاش در طول تاریخ کم نبودند.
شبهای قدر از اون محدود زمانهایی ست که میتونه به حرکت معنوی انسان شتاب لازمو بده اگه قدرشو البته بدونیم و راهشو بلد باشیم!

دوسوم از شب قدر با گذشت شبهای 19 و 21 از دستمون رفت؛ یه سوم باقیمونده ش رو دریابیم!
شب 23 در راه است...

+ من طبق برداشتی که از بعضی روایات دارم، هر سه شب رو یه شب واحد میبینم... یه شبی که از شبای معمولی طولانی ترش کردند که قدرشو بیشتر بدونیم و فرصت کافی برا استفاده ش رو داشته باشیم.

طاعات قبول
التماس دعا

نمیدونم سر مزار که میرن از کجا دراوردن که: رحم الله من قرء الفاتحه؟!!
شاید به این جهت که همه سوره فاتحه الکتاب رو حفظند!!
وگرنه در روایات متعدد اون چیزی که ابتداءا مورد تاکید قرار گرفته، خواندن (هفت مرتبه سوره قدر) است!
بله در روایاتی علاوه بر هفت مرتبه سوره قدر، آیات و سور زیر را هم فرمودند سه بار بر قبر میت بخواند: فاتحه (سوره حمد)، اخلاص، کافرون، ناس، فلق و آیه الکرسی(بقره آیات 255 تا 257)
البته سلام به اهل قبور و دعا در حق آنها و قرائت یازده مرتبه قل هوالله احد بر قبرستان از جمله آداب دیگر زیارت قبور مومنین است.

.........    ........     .........     .........
زیارت قبور مومنین از مفاتیح الجنان:
شیخ ثقة جلیل القدر جعفر بن قولویه قمى از عمرو بن عثمان رازى روایت کرده که گفت: از حضرت موسى بن جعفر علیه السّلام شنیدم که مى فرمود:
هرکه بر زیارت ما قادر نباشد پس زیارت کند صالحان از دوستان ما را تا ثواب زیارت ما را براى او نوشته شود، و کسیکه بر صله و نیکى به ما ناتوان باشد با صالحان از دوستان ما از در صله و نیکى برآید تا براى او ثواب صله و نیکى به ما نوشته شود.

و نیز به صند صحیح از محمد بن احمد بن یحیى الاشعرى روایت کرده که من در فید( جایى است در راه مکه) با على بن بلال به جانب قبر محمّد بن اسماعیل بن بزیع روانه شدیم، على بن بلال به من گفت: صاحب این قبر براى من از حضرت رضا علیه السّلام روایت کرد:

هرکه به نزد قبر برادر مؤمن خود بیاید، و دست بر قبر گذارد، و هفت بار سوره «قدر» را بخواند، روز فزع اکبر [یعنى ترس بزرگ روز قیامت] ایمن شود.
و در روایت دیگرى مانند همین مطلب را نقل کرده، جز آنکه در آن آمده: رو به قبله کند.

فقیر گوید: این ایمن بودن که روایت بر آن دلالت دارد، ممکن است براى خواننده باشد چنانکه ظاهر حدیث چنین است و احتمال دارد براى صاحب قبر باشد چنانکه آن را تایید مى کند حدیثى که بعد از این از سید ابن طاووس نقل میشود.

و نیز در کامل الزیارات به سند معتبر نقل شده عبد الرحمن بن ابى عبد اللّه به حضرت صادق علیه السّلام عرضه داشت چگونه دست خود را بر قبور مسلمانان بگذارم؟ پس حضرت با دست خود اشاره به زمین فرمود و دست را بر زمین نهاد در حالى که مقابل قبله بودند.

و نیز به سند صحیح روایت شده عبد اللّه بن سنان به حضرت صادق علیه السّلام عرض کرد، چگونه باید بر اهل قبور سلام کرد؟ فرمود: میگویى:
السَّلامُ عَلَى أَهْلِ الدِّیَارِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ وَ نَحْنُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ بِکُمْ لاحِقُونَ.

و از حضرت حسین علیه السّلام روایت شده:
هرکه وارد قبرستان شود و بگوید:
اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الْأَرْوَاحِ الْفَانِیَةِ وَ الْأَجْسَادِ الْبَالِیَةِ وَ الْعِظَامِ النَّخِرَةِ الَّتِی خَرَجَتْ مِنَ الدُّنْیَا وَ هِیَ بِکَ مُؤْمِنَةٌ أَدْخِلْ عَلَیْهِمْ رَوْحا مِنْکَ وَ سَلاما مِنِّی
حق تعالى براى او به عدد خلق، از زمان آدم تا قیام قیامت، حسنات بنویسد.

و از امیر مؤمنان علیه السّلام روایت شده است، هرکه وارد قبرستان شود و بگوید:
السَّلامُ عَلَى أَهْلِ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مِنْ أَهْلِ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ یَا أَهْلَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ کَیْفَ وَجَدْتُمْ قَوْلَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مِنْ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ یَا لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ بِحَقِّ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ اغْفِرْ لِمَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ وَ احْشُرْنَا فِی زُمْرَةِ مَنْ قَالَ لا إِلَهَ إِلّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ عَلِیٌّ وَلِیُّ اللَّهِ.
حق سبحانه و تعالى ثواب پنجاه سال عبادت را براى او بنویسد و گناه پنجاه ساله را از او و پدر و مادرش محو نماید.

و در روایت دیگرى وارد شده است: بهتر سخنى که در قبرستان بگویى، وقتى که از آنجا بگذرى این است که بایستى و بگویى:
اللَّهُمَّ وَلِّهِمْ مَا تَوَلَّوْا وَ احْشُرْهُمْ مَعَ مَنْ أَحَبُّوا .

سیّد ابن طاووس در «مصباح الزائر» گفته:
چون زیارت اهل ایمان را قصد کنى، شایسته است روز پنجشنبه باشد، و گرنه هر وقت که خواستى، و کیفیت زیارت ایشان چنین است، که رو به جانب قبله نمایى، و دست خود را بر قبر گذارى و بگویى:
اللَّهُمَّ ارْحَمْ غُرْبَتَهُ وَ صِلْ وَحْدَتَهُ وَ آنِسْ وَحْشَتَهُ وَ آمِنْ رَوْعَتَهُ وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِ مِنْ رَحْمَتِکَ رَحْمَةً یَسْتَغْنِی بِهَا عَنْ رَحْمَةِ مَنْ سِوَاکَ وَ أَلْحِقْهُ بِمَنْ کَانَ یَتَوَلاهُ
سپس سوره «قدر» را هفت بار مى خوانى.

و در صفت زیارتشان و ثواب آن، حدیث دیگرى از فضیل روایت شده است که:
هر که سوره «قدر» را هفت بار نزد قبر مؤمنى بخواند حق تعالى فرشته اى به سوى قبر او بفرستد که خدا را نزد قبر او عبادت کند، و حق تعالى ثواب عمل این فرشته را براى آن مرده بنویسد، پس زمانى که از قبرش برانگیخته شود به هیچ هراسی از هراس هاى قیامت نگذرد جز آنکه خدا آن هراس را به سبب آن فرشته از او بر گرداند، تا خدا او را وارد بهشت سازد.
 و با هفت بار «قدر» ، سوره «حمد» و «فلق» و «ناس» و «توحید» و «آیة الکرسى» را هر کدام سه بار بخواند.

و نیز در صفت زیارت آنها روایت دیگرى از محمد بن مسلم روایت شده که گفت:
خدمت حضرت صادق علیه السّلام عرض کردم: مردگان را زیارت کنیم؟ فرمود: آرى، گفتم: آیا آنها میدانند که ما به زیارتشان رفته ایم؟ فرمود: آرى به خدا قسم میدانند، و شاد میشوند، و به شما انس میگیرند، عرض کردم وقتى به زیارتشان میرویم چه بگوییم؟ فرمود بگو:
اللَّهُمَّ جَافِ الْأَرْضَ عَنْ جُنُوبِهِمْ وَ صَاعِدْ إِلَیْکَ أَرْوَاحَهُمْ وَ لَقِّهِمْ مِنْکَ رِضْوَاناً وَ أَسْکِنْ إِلَیْهِمْ مِنْ رَحْمَتِکَ مَا تَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُمْ وَ تُونِسُ بِهِ وَحْشَتَهُمْ إِنَّکَ عَلَى کُلِّ شَیْ ءٍ قَدِیرٌ.

سپس سیّد ابن طاووس فرموده است:
وقتی که بین قبرهای مؤمنان می باشی، یازده مرتبه <توحید> بخوان و آن را برای ایشان هدیه کن، به تحقیق روایت شده: که خدا به خواننده آن به عدد مردگان ثواب می دهد!
...
در مجموعه ی شیخ شهید از حضرت رسول (صلّی الله علیه و آله) روایت شده است که:
هیچکس نزد قبر مرده ای سه مرتبه نمی گوید:
بِحَقِّ مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّدٍ أَنْ لا تُعَذِّبَ هَذَا الْمَیِّتَ (خدایا از تو می خواهم به حق محمّد و خاندان محمّد، که این مرده را عذاب نکنی)
مگر اینکه خدای تعالی عذاب را در روز قیامت، از او دور گرداند.


+ پس حفظ کنیم:《قبر》و《قدر》

اینو گفتم یادم اومد شب اول قبر یه مرحومی بود در رکعت دوم نماز لیله الدفن (یا وحشت) که بعد از حمد، ده مرتبه باید سوره قدر خوانده بشه... بلند میخوندم که بقیه تکرار کنن، یکی از پشت سر میخوند: انا انزلناه فی لیله القبر و ما ادراک ما لیله القبر لیله القبر خیر ... (لابد چون فکر کرده شب اول قبره اونم لیله القبره خخخخ)

بالاخره پیوندشون رو نمیشه کتمان کرد

هم در شب اول و تحت عنوان نماز وحشت، و هم در طی سال و تحت عنوان زیارت قبور مومنین

داستان ضرب المثل (عجله از شیطانه)

پنجشنبه, ۲۷ دی ۱۳۹۷، ۰۵:۵۰ ق.ظ

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن جَاءَکُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَیَّنُوا أَن تُصِیبُوا قَوْمًا بِجَهَالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلَىٰ مَا فَعَلْتُمْ نَادِمِینَ
(حجرات/6)

شان نزول:
پیامبر(صلى الله علیه وآله) ولید بن عقبه را براى جمع آورى زکات از قبیله بنى المصطلق اعزام داشت.
هنگامى که اهل قبیله با خبر شدند نماینده رسول اللّه(صلى الله علیه وآله) مى آید، با خوشحالى به استقبال او شتافتند.
ولى از آنجا که میان ولید و آنها در جاهلیت خصومت شدیدى بود، تصور کرد آنها به قصد کشتنش آمده اند!!

خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) بازگشت (بى آنکه تحقیقى در مورد این گمان کرده باشد) و عرض کرد:
آنها از پرداخت زکات خوددارى کردند! (و مى دانیم امتناع از پرداخت زکات، یک نوع قیام بر ضد حکومت اسلامى تلقى مى شد، بنابراین مدعى بود آنها مرتد شده اند!).
...
بعد از اخبار ولید درباره ارتداد قبیله بنى المصطلق ، پیامبر(صلى الله علیه وآله) به خالد بن ولید بن مغیره دستور داد: به سراغ قبیله بنى المصطلق برود، ولى فرمود: شتابزده کارى انجام مده!

خالد شبانه به نزدیکى قبیله رسید و مأموران اطلاعاتى خود را براى تحقیق فرستاد، آنها خبر آوردند که بنى المصطلق به اسلام کاملاً وفادارند، و صداى اذان و نماز آنها را با گوش خود شنیده اند.
صبحگاهان خالد شخصاً به سراغ آنها آمد و صدق گفتار مخبرین را ملاحظه کرد.
به خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله)بازگشت و ماجرا را به عرض رسانید، در این هنگام آیه فوق نازل شد که:
اى کسانى که ایمان آورده اید! اگر شخص فاسقى خبرى براى شما بیاورد، درباره آن تحقیق کنید، مبادا به گروهى از روى ناآگاهى آسیب برسانید و از کرده ی خود پشیمان گردید.
و به دنبال آن پیامبر صلی الله علیه و آله مرتب مى فرمود:
التَّأَنِّى مِنَ اللّهِ، وَ الْعَجَلَةُ مِنَ الشَّیْطانِ!
درنگ کردن و تحقیق از سوى خدا است، و عجله از شیطان است!
-تفسیرنمونه ذیل آیه با اندکی تصرف-

+ این شان نزولو که گفتم طرف میگه:
یعنی پیامبر به زور زکات می گرفت؟!
گفتم برا خودشون
 گفت یعنی چه؟!
گفتم تو خودتم که راننده ای، اگه یه جاده بالا پائین داشته باشه چطور میشه هموارش کرد و دلنشین؟!
یکی از گوشه مسجد جواب داد: وقتی گودی ها رو با بلندی ها پر کنیم.
گفتم زکات همینه!
و مسئول این کار هم حاکم وحکومت اسلامیه

جربذه

پنجشنبه, ۲۰ دی ۱۳۹۷، ۰۶:۰۱ ق.ظ

دو برادر دوقلوی شبیه به هم بودند که به سختی می‌شد آن دو را از یکدیگر تشخیص داد.
یکی صاحب چند فروشگاه زنجیره‌ای بزرگ طراحی و فروش لباس در سراسر دنیا، و دیگری صاحب یک تعمیرگاه بی‌رونق در گوشه‌ ی دور افتاده ای از شهر.
در یک سفر که با هم داشتند بر اثر حادثه‌ای، هر دو حافظه خود را از دست دادند و نتیجتا در تشخیص هویت واقعی آنان اشتباه شد.
او که فقیرتر بود را به عنوان صاحب چندین فروشگاه بزرگ به دفتر کارش بردند و ثروتمند را به عنوان تعمیرکار فقیر به دوستان تعمیرگاهی‌اش سپردند.
یک سال گذشت.
برادری که صاحب ثروتی عظیم شده بود، با بی‌برنامگی و بی نظمی، جز فروشگاه کوچکی در حومه شهر همه دار و ندارش را از دست داد.
برادر دیگر در عرض یک سال همان تعمیرگاه ضعیف حومه شهر را به بزرگ‌ترین مجموعه تعمیر و تنظیم خودرو در سراسر کشور تبدیل کرد و تصمیم داشت کارش را به کشورهای اطراف گسترش بدهد.

+ الان شما در چه موقعیت و شرایطی از زندگی هستین؟!
فکر نمیکنین شاید اگه همین موقعیت که معمولا هم ازش شاکی هستیم، در اختیار آدم بافکر و پرکاری قرار می گرفت میتونست خیلی بهتر ازش بهره بگیره؟!
توسعه ش بده؟!
اصلاحش بکنه؟!
سعی کن خودت برا خودت همچین کسی باشی!!
راکد نمون...
حرکت کن و به عالم حرکت بده...
جربذه مثل چشمه ایه که از درون ادم میجوشه و شرایط بیرونی چندان تعیین کننده نمیتونن باشن

پیروز باشین

دروغ انتظار

چهارشنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۷، ۰۲:۳۳ ب.ظ

از جمله دعاهای همیشگی محافل و مجالسمون دعای فرج امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریفه.
خیلی ام پیاز داغشو داریم زیاد می کنیم و خودمونو مشتاق و واله جلوه میدیم و از درد فراق گریان و نالان.

بد نیست مقداری در واقعه تاریخی زیر تامل کنیم:

از امام صادق(علیه السلام) نقل شده:
یهود در کتاب هاى خویش دیده بودند هجرتگاه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بین کوه عیر و کوه اُحد (دو کوه در دو طرف مدینه) خواهد بود، یهود از سرزمین خویش بیرون آمدند و در جستجوى سرزمین مهاجرت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) پرداختند، در این میان به کوهى به نام حداد رسیدند.

گفتند: حداد همان اُحد است در همانجا متفرق شدند و هر گروهى در جائى مسکن گزیدند.

بعضى در سرزمین تیما .
و بعضى دیگر در فدک و عده اى در خیبر .

آنان که در تیما بودند میل دیدار برادران خویش نمودند، در این اثناء عربى عبور مى کرد، مرکبى را از او کرایه کردند، وى گفت: من شما را از میان کوه عیر و اُحد خواهم برد، به او گفتند: هنگامى که بین این دو کوه رسیدى ما را آگاه نما.

مرد عرب هنگامى که به سرزمین مدینه رسید اعلام کرد: اینجا همان سرزمین است که بین دو کوه عیر و اُحد قرار گرفته است.

سپس اشاره کرده گفت: این عیر است و آن هم اُحد، یهود از مرکب پیاده شدند و گفتند: ما به مقصود رسیدیم دیگر احتیاج به مرکب تو نیست، و هر جا مى خواهى برو.

نامه اى به برادران خویش نوشتند که ما آن سرزمین را یافتیم، شما هم به سوى ما کوچ کنید.

آنها در پاسخ نوشتند ما در اینجا مسکن گزیده ایم، خانه و اموالى تهیه کرده ایم و از آن سرزمین فاصله اى نداریم، هنگامى که پیامبر موعود به آنجا مهاجرت نمود به سرعت به سوى شما خواهیم آمد!

آنها در سرزمین مدینه ماندند و اموال فراوانى کسب نمودند این خبر به سلطانى به نام تُبَّع رسید با آنها جنگید، یهود در قلعه هاى خویش متحصن شدند، وى آنها را محاصره کرد، سپس به آنها امان داد، آنها به نزد سلطان آمدند تُبَّع گفت: من این سرزمین را پسندیده ام و در این سرزمین خواهم ماند، در پاسخ وى گفتند: این چنین نخواهد شد; زیرا این سرزمین هجرتگاه پیامبرى است که جز او کسى نمى تواند به عنوان ریاست در این سرزمین بماند.

تُبَّع گفت: بنابراین من از خاندان خویش کسانى را در اینجا قرار خواهم داد تا آن زمانى که پیامبر موعود بیاید وى را یارى نمایند، لذا او دو قبیله معروف اوس و خزرج را در آن مکان ساکن نمود.

این دو قبیله هنگامى که جمعیت فراوانى پیدا کردند به اموال یهود تجاوز نمودند، یهودیان به آنها مى گفتند: هنگامى که محمّد(صلى الله علیه وآله)مبعوث گردد شما را از سرزمین ما بیرون خواهد کرد!

هنگامى که محمّد(صلى الله علیه وآله)مبعوث شد، اوس و خزرج که به نام انصار معروف شدند به او ایمان آوردند و یهود وى را انکار نمودند این است معنى آیه وَ کانُوا مِنْ قَبْلُ یَسْتَفْتِحُونَ عَلَى الَّذینَ کَفَرُوا...

آرى، همان جمعیتى که با عشق و علاقه مخصوص براى ایمان به رسول خدا (صلى الله علیه وآله) آمده بودند و در برابر اوس و خزرج افتخارشان این بود که پیامبرى مبعوث خواهد شد و آنها یاران خاص وى خواهند بود. بر اثر تعصب، لجاج و دنیاپرستى در صف دشمنان او قرار گرفتند در حالى که دور افتادگان گرد او را گرفته و به یارانش پیوستند.
- تفسیر نمونه ذیل آیه 89 بقره -

این مربوط به یه قوم مدعی انتظار بود در مورد اشخاص هم داریم:
وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذی آتَیْناهُ آیاتِنا فَانْسَلَخَ مِنْها فَأَتْبَعَهُ الشَّیْطانُ فَکانَ مِنَ الْغاوینَ... - اعراف 175 و 176 -
این که بعضى احتمال داده اند، مراد شخص امیة بن ابى صلت همان شاعر معروف زمان جاهلیت است که نخست بر اثر آگاهى از کتب آسمانى پیشین در انتظار ظهور آخرین پیامبر بود، ولى کم کم به این فکر فرو رفت که ممکن است خودش پیامبر باشد و به همین دلیل پس از بعثت پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) نسبت به او حسد ورزید و بناى مخالفت را گذاشت.

و یا این که منظور ابوعامر راهب معروف است که در زمان جاهلیت، مردم را نوید به ظهور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) مى داد، اما پس از ظهور پیامبر راه مخالفت را پیش گرفت، هر دو احتمال بسیار بعید به نظر مى رسد.

زیرا جمله وَ اتْلُ و کلمه نَبَأَ و جمله فَاقْصُصِ الْقَصَصَ نشان مى دهد: این جریان مربوط به افراد معاصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نبوده، بلکه از سرگذشت اقوام پیشین است.
...
ولى از آنجا که افرادى همانند بلعم در عصر و زمان پیامبر(صلى الله علیه وآله) همانند ابوعامر و امیة بن ابى صلت وجود داشته اند، مفهوم آیات بر آنها تطبیق شده است، همان گونه که بر افراد مشابه او در هر عصر و زمان نیز منطبق خواهد شد... - تفسیر نمونه ذیل آیه -


با این حساب نمی ترسیم انتظار ما هم از این دست انتظارها باشه؟! قوممون و شخصمون؟!
مایی که انتظارمون برای امام موعود(ع) در همون حد حرف و دعا و ادعا اگه باشه و نه بیشتر.

در حالی که اینها کسانی بودند که خونه و زندگی خودشونو به عشق درک پیغمبر موعود(ص) رها کرده بودند و یا فوق منتظرین عادی از زمره مبلغین بزرگ انتظار به شمار میومدند، در نهایت اما کارشون به مقابله با پیامبرشون رسید!

و ما علی الرسول الا البلاغ

سه شنبه, ۳۰ شهریور ۱۳۹۵، ۱۰:۴۴ ب.ظ

یَاأَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ (67) مائده

اى پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است به مردم ابلاغ کن! و اگر نکنى، رسالت او را انجام نداده اى!! و خداوند تو را از شرّ مردم نگاه می دارد! و خداوند جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند.


تفسیر ابن کثیر - در مقدمه سوره مبارکه مائده

[وَهِیَ مَدَنِیَّةٌ]

قَالَ الْإِمَامُ أَحْمَدُ: حَدَّثَنَا أَبُو النَّضر، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ شَیْبان، عَنْ لَیْث، عَنْ شَهر بْنِ حَوْشَب، عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ یَزِیدَ قَالَتْ: إِنِّی لَآخِذَةٌ بزِمَام العَضْباء ناقةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِذْ نَزَلَتْ عَلَیْهِ الْمَائِدَةُ کُلُّهَا، وَکَادَتْ مِنْ ثِقْلِهَا تَدُقّ عَضُد الناقةَ.

وَرَوَى ابْنُ مَرْدُویه مِنْ حَدِیثِ صَالِحِ بنِ سُهَیْل، عَنْ عَاصِمٍ الْأَحْوَلِ قَالَ: حَدَّثَتْنِی أُمُّ عَمْرٍو، عَنْ عَمِّهَا؛ أَنَّهُ کَانَ فِی مَسِیر مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فنزلت عَلَیْهِ سُورَةُ الْمَائِدَةِ، فاندَقَّ عُنُق الرَّاحِلَةِ مِنْ ثِقْلِهَا.

وَقَالَ أَحْمَدُ أَیْضًا: حَدَّثَنَا حَسَنٌ، حَدَّثَنَا ابْنُ لَهِیعَة، حَدَّثَنِی حُیَیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ الحُبُلی عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: أُنْزِلَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سُورَةُ الْمَائِدَةِ وَهُوَ رَاکِبٌ عَلَى رَاحِلَتِهِ، فَلَمْ تَسْتَطِعْ أَنْ تَحْمِلَهُ، فَنَزَلَ عَنْهَا.

تَفَرَّدَ بِهِ أَحْمَدُ وَقَدْ رَوَى التِّرْمِذِیُّ عَنْ قُتَیْبَة، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَهْب، عَنْ حُیَیٍّ، عَنْ أَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: آخِرُ سُورَةٍ أُنْزِلَتْ: سُورَةُ الْمَائِدَةِ وَالْفَتْحِ، ثُمَّ قَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ حَسَنٌ. وَقَدْ رُوِیَ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ قَالَ: آخِرُ سُورَةٍ أُنْزِلَتْ: " إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ " [سُورَةُ النَّصْرِ] .

وَقَدْ رَوَى الْحَاکِمُ فِی مُسْتَدْرَکِهِ، مِنْ طَرِیقِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَهْبٍ بِإِسْنَادِهِ نَحْوَ رِوَایَةِ التِّرْمِذِیِّ، ثُمَّ قَالَ: صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.

وَقَالَ الْحَاکِمُ أَیْضًا: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ، حَدَّثَنَا بَحْرُ بْنُ نَصْرٍ قَالَ: قُرئ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ وَهْب، أَخْبَرَنِی مُعَاوِیَةُ بْنُ صَالِحٍ، عَنْ أَبِی الزَّاهِرِیَّةِ، عَنْ جُبَیْرِ بْنِ نُفَیْر قَالَ: حَجَجْتُ فَدَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ، فَقَالَتْ لِی: یَا جُبَیْرُ، تَقْرَأُ الْمَائِدَةَ؟ فَقُلْتُ: نَعَمْ. فَقَالَتْ: أَمَا إِنَّهَا آخِرُ سُورَةٍ نَزَلَتْ فَمَا وَجَدْتُمْ فِیهَا مِنْ حَلَالٍ فَاسْتَحِلُّوهُ، وَمَا وَجَدْتُمْ فِیهَا من حرام فحرموه. ثم قال:صَحِیحٌ عَلَى شَرْطِ الشَّیْخَیْنِ وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.


تفسیر المنار - در مقدمه سوره مبارکه مائده -

هِیَ مَدَنِیَّةٌ بِنَاءً عَلَى الْمَشْهُورِ مِنْ أَنَّ الْمَدَنِیَّ مَا نَزَلَ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَلَوْ فِی مَکَّةَ، وَإِلَّا فَقَدْ رُوِیَ فِی الصَّحِیحِ عَنْ عُمَرَ أَنَّ قَوْلَهُ تَعَالَى: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ (5: 3) إِلَخْ. نَزَلَ عَشِیَّةَ عَرَفَةَ یَوْمَ الْجُمُعَةِ عَامَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ، وَمَا رَوَاهُ ابْنُ مَرْدَوَیْهِ عَنْ أَبِی سَعِیدٍ، أَنَّهَا نَزَلَتْ یَوْمَ غَدِیرِ خَمٍّ، وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَنَّهَا نَزَلَتْ فِی ثَامِنِ عَشَرِ ذِی الْحِجَّةِ مَرْجِعَ النَّبِیِّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - مِنْ حَجَّةِ الْوَدَاعِ، کِلَاهُمَا لَا یَصِحُّ، وَرَوَى الْبَیْهَقِیُّ فِی شُعَبِ الْإِیمَانِ أَنَّ أَوَّلَ الْمَائِدَةِ نَزَلَ بِمِنًى، أَیْ عَامَ حَجَّةِ الْوَدَاعِ، وَرَوَى عَنْ عُبَیْدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ کَعْبٍ، أَنَّهَا نَزَلَتْ کُلُّهَا فِی حَجَّةِ الْوَدَاعِ بَیْنَ مَکَّةَ وَالْمَدِینَةِ.

طبق این روایاتی که به عنوان نمونه از دو کتاب تفسیری اهل سنت ذکر کردیم: سوره مائده اگر آخرین سوره ای نباشد که بر پیامبر نازل شده، از دوتای آخری هست!

طبق روایاتی در بین مسیر بر پیامبر نازل شده در حالی که حضرت سوار بر شتر بودند!

طبق تصریح بعض روایات تمام این سوره (من جمله آیه مورد بحث) در فاصله بین مکه و مدینه و در حجة الوداع نازل شده، یعنی: دو سه ماه قبل از رحلت نبی مکرم اسلام (ص) و در بین خیل عظیم مسلمانان.


با توجه به این حقایق سؤال می کنیم:

1 - آن چه مسأله مهمی ست که خداوند عالمیان در پایان یک عمر تلاش و زحمت پیامبر در راستای رساندن پیام الهی، با زبانی تهدید گونه می فرماید: اگر آن را ابلاغ نکردی، رسالتت را به اتمام نرسانده ای؟!
آیا غیر از این است که مسأله ای باید باشد همسنگ خود رسالت؟!

2 - با توجه به زمان نزول و لحن آیه شریفه و دلالت روایات، مخاطبین آن کسی جز مسلمین نیستند! 
اینک سؤال اساسی این است: چه پیام مهم و حساسی وجود دارد که بیان آن می تواند حضرتش را در معرض سیل اعتراضات و اتهامات آن هم از طرف مدعیان اسلام!! قرار دهد و خداوند می فرماید: ما توی پیغمبر را از شر این مردم حفظ خواهیم کرد؟!


آیا حرف از توحید است؟! که مدتها پیش مردم پذیرفته اند! 
بحث از نماز و روزه و حج و خمس و زکات و ... هست؟! تمام اینها را مدتها ست که مردم دارند بهش عمل می کنند!
بحث مبارزه با اهل کتاب است چنان که قبل و بعد این آیه در مورد آن است؟! با اینکه می دانیم مسأله اهل کتاب بعد از ماجراى بنى النضیر و بنى قریظه و بنى قینقاع و خیبر و فدک و نجران، مشکلى براى مسلمانان محسوب نمی شد.
بحث از منافقین است؟! در حالى که می دانیم پس از فتح مکه و سیطره و نفوذ اسلام در سراسر جزیره عربستان منافقان از صحنه اجتماع طرد شدند، و نیروهاى آنها در هم شکسته شد، و هر چه داشتند در باطن بود.

3 - با توجه به قرائن موجود (اهمیت فوق العاده و حیاتی این دستور، و همزمانی آن با واپسین روزهای حیات پر برکت پیغمبر، و نزول در جمع عظیم مسلمین) آیا چیزی جز جانشینی ایشان، می تواند مد نظر بوده باشد؟! 
امری که موضع گیری در مقابل آن، با توجه به خوی قبیله گرایی اعراب و حس سهم خواهی پیشگامان مسلمان، امری کاملا مورد انتظار خواهد بود!

چنان که مشهور است پیش از این در اقدامی پیش دستانه عهد و پیمانی بین خودشان گذارده بودند بر منع تداوم خلافت در بنی هاشم! و خدا و پیامبرش در وقت نزول این آیه از آن مطلع بودند!
- جهت مزید اطلاعات عنوان صحیفه ملعونه اول و صحیفه ملعونه دوم رو سرچ و مطالعه فرمائید -

سؤال : 
آخر آیه از کسانی که مفاد ابلاغ رسول الله (ص) را نپذیرند، تعبیر به کافر شده: إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ آیا شما واقعا در مورد اهل سنت که از ولایت امیرالمؤمنین سر باز زده اند، قائل به تکفیر هستید؟!
جواب : 
از بررسی معانی کفر در قرآن مجید، یافتن جواب این سؤال کار چندان شاقی محسوب نمی گردد! چنانکه در آیه شریفه ذیل، خود خداوند متعال از عمل کسانی که از حج - که یکی از فروع دین است - سرباز می زنند تعبیر به کفر فرموده است:
وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا وَمَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعَالَمِینَ (97) آل عمران -

برگرفته از: 
تفسیر نمونه، ذیل آیه شریفه
با تصرف و اضافات

رو هوا

جمعه, ۲۵ تیر ۱۳۹۵، ۱۱:۱۶ ب.ظ

نظر شما در مورد این تصویر؟!

___________________________________________

با تشکر از مشارکت دوستان...

بله یه عکس کاملا معمولیه که البته در نگاه اول شاید احساس بشه طرف رو هو است و نقطه سیاه سایه اونه. اما با کمی دقت معلوم میشه طرف رو آسفالت ایستاده و کمی جلوتر از اون رو مرطوب کردند که سایه بنظر بیاد...

تازه میخواستم بگم مواظب ترفندهای اذهان خلاق باشیم که الحمدلله همه بهوشند!!! خخخخخ

البته این سطحی ترین کاریه که میشه برا فریب مردم انجام داد.

ابزار فریب با گسترش علم و تکنولوژی به سرعت در حال پیشرفته و متناسب با اون دقت ها را هم باید مضاعف کرد.


مؤید باشین...

قند شویی !!!

سه شنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۳۳ ب.ظ

خیلی وقتها داشته های زندگیت رو خودت به دست خودت به آب میدی ، و بعد با حسرت تمام دنبالش می گردی!!!

می خوای بدونی کارت چقدر خنده داره؟! 

اینو ببین:



فشار؟!

چهارشنبه, ۱۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۷:۳۹ ب.ظ

اون چیزی که مردم رو بیش از مشکلات اقتصادی زجر میده و ناراحت میکنه : سوءاستفاده های اقتصادی و مالی ست، اون هم عمدتا از قِبَل مسئولین و منتسبین نظام!

قالبش فرق نمیکنه، اختلاس باشه یا فیش های حقوقی یا هرچیز دیگه...

نمیدونم واقعا چه جوری بعضی اینقدر راحت یه همچین مبالغ سنگینی از گلوشون پایین میره در حالی که بخشی از جامعه ، تو نون شبشون مونده ند؟!!

فقط یه کلام : قرار مردم و نظام این نبود!!

دعا اینجوری می چسبه !! ( عکس )

يكشنبه, ۶ تیر ۱۳۹۵، ۰۶:۱۸ ب.ظ

مگر در روایات نداریم انسان با « ازدواج » لااقل نصف دینش کامل میشه؟!

مگر نداریم عبادت متأهل هفتاد برابر عبادت مجرده؟!

با این حساب چقدر خوبه وقت مناجات « همسرمون » رو هم که باعث کامل شدن دینمون شده ، که باعث مضاعف شدن ثوابمون شده ، در کنار خودمون بنشونیم و به درگاه الهی دعا کنیم!

چقدر این جور دعا کردنو دوست دارم!


- عباداتتان قبول -

جناب استاد علامه حسن زاده آملى فرمودند:

رساله اى در امامت نوشتم چون به پایان رسید آن را به حضور شریف استاد علامه طباطبایى صاحب تفسیر المیزان رضوان الله تعالى علیه ارایه دادم ، مدتى در نزد او بود و لطف فرمودند و یک دوره تمام آن را مطالعه فرمودند.

در یک جاى آن رساله دعاى شخصى درباره خودم کرده بودم که : « بار خدایا! مرا به فهم خطاب محمدى صلى الله علیه و آله و سلم اعتلاء ده »

علامه در هنگام ردّ رساله به این جانب فرمود: « آقا! تا من خودم را شناختم دعاى شخصى! در حق خودم نکرده ام! بلکه دعایم عامّ است!!! »


منبع:

داستانهاى عارفانه در آثار علامه حسن زاده آملى

عباس عزیزى


شیخ کفعمی در « مصباح » و « بلدالامین » ، و شیخ شهید در مجموعه خود ، از حضرت رسول صلی الله علیه وآله نقل کرده اند که آن حضرت فرمود: هر که این دعا را در ماه رمضان بعد از هر نماز واجبی بخواند حق تعالی بیامرزد گناهان او را تا روز قیامت و دعا این است:

اَللّهُمَّ اَدْخِلْ عَلى اَهْلِ الْقُبُورِ السُّرُورَ اَللّهُمَّ اَغْنِ کُلَّ فَقیر، اَللّهُمَّ اَشْبِعْ کُلَّ جائِع، اَللّهُمَّ اکْسُ کُلَّ عُرْیان، اَللّهُمَّ اقْضِ دَیْنَ کُلِّ مَدین، اَللّهُمَّ فَرِّجْ عَنْ کُلِّ مَکْرُوب، اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریب، اَللّهُمَّ فُکَّ کُلَّ اَسیر، اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کُلَّ فاسِد مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمینَ، اَللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَریض، اللّهُمَّ سُدَّ فَقْرَنا بِغِناکَ، اَللّهُمَّ غَیِّر سُوءَ حالِنا بِحُسْنِ حالِکَ، اَللّهُمَّ اقْضِ عَنَّا الدَّیْنَ وَاَغْنِنا مِنَ الْفَقْرِ، اِنَّکَ عَلى کُلِّ شَیء قَدیرٌ .

فرمول پیدا کردن سریع جزء های قرآن

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

یه فرمول جالب براتون آوردم که میدونم خیلی بدردتون میخوره...

تاحالا شده لازم بشه بدونین هر جزء قرآن تو صفحه چنده؟؟؟!


خب حالا من بهتون میگم😊


فرض کنیم میخوایم جزء ۸ رو ببینیم از کدوم صفحه شروع میکنه

از ۸ یه عدد کم میکنیم میشه ۷ 

حالا ۷ رو ضرب در ۲ میکنیم میشه ۱۴

اون ۲ رو میزاریم بغل ۱۴ 

میشه :

۱۴۲

پس جزء ۸ از صفحه ۱۴۲ شروع میشه

به همین راحتی😊


حالا یکی دیگه رو امتحان کنیم

جزء ۲۱

20=21-1

40=2×20

۴۰۲

پس جزء ۲۱ از صفحه ۴۰۲ شروع میشه...

خوب بود!؟؟


سرِ جزءخوانی قرآن در ماه مبارک رمضان ما رو هم دعا بفرمائین.😊🌹


حالا راستی راستی فهمیدین علتش چیه؟!

حل معما: 

این نیست مگر به این جهت که جزء اول به خط عثمان طه 21 صفحه ای ست و دیگر جزء های قرآن 20 صفحه ای.

یعنی غیر جزء دوم که صفحه 22 شروع میشه هر 20 عدد که به اون اضافه کنین شروع جزء بعدی ست بنابراین اینجور هم میشه سریع به اول هر جزء دست پیدا کرد ( با حداکثر یک آیه تخلف) 

جزء2: ص 22

جزء3: ص 42

جزء4 : ص 62

جزء5 : ص 82

جزء6: ص102

جزء7 ص 122

و ...


+ ( نکته: کتابت جزء آخر قران هم به خط عثمان طه 22 صفحه شده است بنابراین سی جزء قرآن با عدد 604 پایان می پذیرد)

سخت تر از کار در معدن!!

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ب.ظ

قبول دارین پیامک کردن با بعضیا و جواب پیامکاشونو دادن از کار در معدن هم سخت تره؟!!

شما ره م رو داره هر از گاهی سؤال شرعیی می پرسه

کلی حاشیه میره ، بماند.

می بینی بعد یه هفته پیام داده که از فلان کلمه آیا منظور بخصوصی داشتین؟!

شده بعد مدتها که پیامکشم حذف کردم پیام داده پیامک سومی که اون هفته بهتون دادم فکر بد نکنین یه وقت! منظور خاصی نداشتم!!

میگم : بابا! چقدر شما سخت گیرین!!

آخه نه کلام من وحی مُنزَله و نه کلام شما که بخواییم اینقدر رو کلمه کلمه ش دقیق بشیم و نکته دربیاریم!! والا

مبادا طوری عمل کنیم که کسی از همصحبتی با ما واهمه داشته باشه: ببینین پیامبرمون رو:


از: خبرگزاری شبستان 

شناسه خبر : ۹4 ۲۶۰۶

"من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می نوشید!!"

این را به عرب بیابانی گفت.

عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند،لکنت گرفته بود.

آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بودند.

رسول الله (صلی الله علیه و آله) از جایش بلند شده بود.

آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود،تنگ تنگ. آن طور که تنشان تن هم را لمس کند.

در گوشش گفته بود:

"من برادر توام" ،"انا اخوک" گفته بود فکر می کنی من کی ام؟

فکر می کنی پادشاهم؟ نه! من از آن سلطان ها که خیال می کنی نیستم.
"من اصلا پادشاه نیستم" "لیس بملک"

من محمدم. پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آن آمده ای.

"من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می نوشید"

حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایه ی صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد!!

آخرش هم دست گذاشته بود روی شانه ی او و گفته بود:"هون علیک" "آسان بگیر ، من برادرتم"

مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید:

"عجب برادری دارم."

ببینم کسی حرفی داشت؟!

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ب.ظ

ببینم کسی حرفی داشت؟!

آقا ایمان! شما چیزی گفتین؟!

سیدجون! شما که نبودین؟!

خانم مجد بودن؟!

یا بابا لنگ دراز؟!


 فقط گفته باشم، اعصاب معصاب ندارم ها!!!

به روایتی برخوردم که مرا سخت به یاد فرضیه تکامل داروین انداخت و تاکنون ندیده ام کسی به آن استدلال کرده باشد.

با این حساب پیش از داروین، آقا امام صادق (ع) است که به این امر اشاره فرموده اند.

قال الصادق علیه السلام:

کانت الروح فی رأس آدم علیه السلام مائة عام، وفی صدره مائة عام، وفی ظهره مائة عام، وفی فخذیه مائة عام، وفی ساقیه وقدمیه مائة عام فلما استوى آدم علیه السلام قائما " أمر الله الملائکة بالسجود

- بحارالانوار ج 15 ص 33 -

( در مواردی عدد به معنی واقعی اش نیست بلکه اشاره به کثرت است اینجا هم به نظر از آن جمله است )

روح دمیده شده الهی در سر آدم (ع) صد سال باقی ماند، و در سینه اش صد سال، و در پشتش صد سال، و در رانهایش صد سال، و در ساق و پاهایش هم صد سال!! پس وقتی به کمال رسیده قد راست کرد ، خدا ملائکه را امر به سجده او نمود...


آیا این اشاره ای به نظریه تکامل نمیتواند باشد؟!

نظریه ای از امام صادق که به پای داروین نوشته شده است!

(البته با پذیرش این نکته که تکامل انواع تا برسد به حضرت آدم، در واقع تکامل خود آدم محسوب میشود!! چرا که هدف رسیدن به او بوده است)


یک سؤال: از داستان آدم برمیاد او و همسرش در بهشت سکنی داشته و متعاقب فریب از شیطان به زمین رانده شده و این با حضور انسان بر زمین و تکامل تدریجی او نمی سازد:

جواب از تفسیر نمونه ذیل آیه 36 بقره:

بهشت آدم کدام بهشت بود؟

در پاسخ این پرسش باید به این نکته توجه داشت که گرچه بعضى آنرا بهشت موعود نیکان و پاکان مى دانند، ولى ظاهر این است که آن بهشت نبود. بلکه یکى از باغهاى پر نعمت و روح افزاى یکى از مناطق سر سبز زمین بوده است .

زیرا اولا بهشت موعود قیامت ، نعمت جاودانى است که در آیات بسیارى از قرآن به این جاودانگى بودنش اشاره شده ، و بیرون رفتن از آن ممکن نیست و ثانیا ابلیس آلوده و بى ایمان را در آن بهشت راهى نخواهد بود، نه وسوسه هاى شیطانى است و نه نافرمانى خدا.

ثالثا در روایاتى که از طرق اهل بیت (علیهمالسلام ) به ما رسیده این موضوع صریحا آمده است .

...

و از اینجا روشن مى شود که منظور از هبوط و نزول آدم به زمین نزول مقامى است نه مکانى یعنى از مقام ارجمند خود و از آن بهشت سر سبز پائین آمد.



سؤال دوم: به صورت کلی آیا فرضیه تکامل را با داستان آدم در قرآن و کتب آسمانی می توان سازش داد؟!

جواب: از تفسیر نمونه ذیل آیه 28 سوره حجر :


قرآن و خلقت انسان

...

مى دانیم قرآن یک کتاب علوم طبیعى نیست ، بلکه یک کتاب انسان - سازى است ، و بنابر این نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل ، تشریح ، جنین شناسى ، گیاه شناسى و مانند آن در قرآن مطرح شود، ولى این مانع از آن نخواهد بود که به تناسب بحثهاى تربیتى اشاره کوتاهی به قسمتهائى از این علوم در قرآن بشود.


به هر حال بعد از توجه به این مقدمه کوتاه، در اینجا دو بحث داریم که طرح آنها لازم به نظر می رسد:

1 - تکامل انواع از نظر علمى

2 - تکامل انواع از دیدگاه قرآن


نخست به سراغ بحث اول مى رویم و منهاى آیات و روایات و تنها با تکیه بر معیارهاى خاص علوم طبیعى روى این مسأله بحث مى کنیم :

مى دانیم در میان دانشمندان علوم طبیعى دور فرضیه درباره آفرینش موجودات زنده ، اعم از گیاهان و جانداران ، وجود داشته است :


الف : فرضیه تکامل انواع یا (ترانسفورمیسم ) که مى گوید انواع موجودات زنده در آغاز به شکل کنونى نبودند، بلکه آغاز موجودات تک سلولى در آب اقیانوسها و از لابلاى لجنهاى اعماق دریاها با یک جهش پیدا شدند، یعنى موجودات بى جان در شرائط خاصى قرار گرفتند که از آنها نخستین سلولهاى زنده پیدا شد.

این موجودات ذره بینى زنده تدریجا تکامل یافتند و از نوعى به نوع دیگر تغییر شکل دادند، از دریاها به صحراها و از آن به هوا منتقل شدند، و انواع گیاهان و انواع جانوران آبى و زمینى و پرندگان به وجود آمدند.

کاملترین حلقه این تکامل همین انسانهاى امروزند که از موجوداتى شبیه به میمون ، و سپس میمونهاى انسان نما ظاهر گشتند.


ب - فرضیه ثبوت انواع یا (فیکسیسم ) که مى گوید انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونى ظاهر گشتند، و هیچ نوع به نوع دیگر تبدیل نیافته است ، و طبعا انسان هم داراى خلقت مستقلى بوده که از آغاز به همین صورت آفریده شده است .


دانشمندان هر دو گروه براى اثبات عقیده خود مطالب فراوانى نوشته اند و جنگها و نزاعهاى زیادى در محافل علمى بر سر این مسأله در گرفته است ،

تشدید این جنگها از زمانى شد که لامارک (دانشمند جانورشناس معروف فرانسوى که در اواخر قرن 18 و اوائل قرن 19 میزیست ) و سپس داروین دانشمند جانورشناس انگلیسى که در قرن نوزدهم مى زیست نظرات خود را در زمینه تکامل انواع با دلائل تازه اى عرضه کرد.

ولى در محافل علوم طبیعى امروز شک نیست که اکثریت دانشمندان طرفدار فرضیه تکاملند.


دلائل طرفداران تکامل .

به آسانى میتوان استدلالات آنها را در سه قسمت خلاصه کرد:

نخست دلائلى است که از دیرین شناسى و به اصطلاح مطالعه روى فسیلها، یعنى اسکلتهاى متحجر شده موجودات زنده گذشته ، آورده اند آنها معتقدند مطالعات طبقات مختلف زمین نشان مى دهد که موجودات زنده ، از صورتهاى ساده تر به صورتهاى کاملتر و پیچیده تر تغییر شکل داده اند.

تنها راهى که اختلاف و تفاوت فسیلها را مى توان با آن تفسیر کرد، همین فرضیه تکامل است .

دلیل دیگر قرائنى است که از (تشریح مقایسه اى ) جمع آورى کرده اند، آنها طى بحثهاى مفصل و طولانى مى گویند هنگامى که استخوان بندى حیوانات مختلف را تشریح کرده ، با هم مقایسه کنیم شباهت زیادى در آنها مى بینیم که نشان مى دهد همه از یک اصل گرفته شده اند.

بالاخره سومین دلیل آنها قرائتى است که از (جنین شناسى ) بدست آورده اند و معتقدند اگر حیوانات را در حالت جنینى که هنوز تکامل لازم را نیافته اند در کنار هم بگذاریم خواهیم دید که جنینها قبل از تکامل در شکم مادر، یا در درون تخم تا چه اندازه با هم شباهت دارند، این نیز تأیید مى کند که همه آنها در آغاز از یک اصل گرفته شده اند.


پاسخهاى طرفداران ثبوت انواع

ولى طرفداران فرضیه ثبوت انواع یک پاسخ کلى به تمام این استدلالات دارند و آن اینکه هیچیک از این قرائن قانع کننده نیست ، البته نمى توان انکار کرد که هر یک از این قرائن سه گانه احتمال تکامل را در ذهن به عنوان یک احتمال ظنى توجیه مى کند، ولى هرگز یقین آور نخواهد بود.


به عبارت روشنتر اثبات فرضیه تکامل ، و تبدیل آن از صورت یک فرضیه به یک قانون علمى و قطعى ، یا باید از طریق دلیل عقلى بوده باشد، و یا از طریق آزمایش و حس و تجربه ، و غیر از این دو راهى نیست .

اما از یکسو مى دانیم دلائل عقلى و فلسفى را به این مسائل ، راهى نیست ، و از سوى دیگر دست تجربه و آزمایش از مسائلى که ریشه هاى آن در میلیونها سال قبل نهفته است کوتاه است !.


آنچه ما با حس و تجربه درک مى کنیم این است تغییرات سطحى با گذشت زمان به صورت جهش (موتاسیون ) در حیوانات و گیاهان رخ میدهد، مثلا از نسل گوسفندان معمولى ناگهان گوسفندى متولد مى شود که پشم آن با پشم گوسفندان معمولى متفاوت است ، یعنى بسیار لطیفتر و نرمتر میباشد، و همان سرچشمه پیدایش نسلى در گوسفند بنام (گوسفند مرینوس ) مى شود، با این ویژگى در پشم .

و یا اینکه حیواناتى بر اثر جهش ، تغییر رنگ چشم یا ناخن و یا شکل پوست بدن و مانند آن پیدا مى کند.

ولى هیچکس تاکنون جهشى ندیده است ، که دگرگونى مهمى در اعضاى اصلى بدن یک حیوان ایجاد کند و یا نوعى را به نوع دیگر مبدل سازد.

بنابر این ما تنها مى توانیم حدس بزنیم که تراکم جهشها ممکن است یک روز سر از تغییر نوع حیوان در بیاورد، و مثلا حیوانات خزنده را تبدیل به پرندگان کند، ولى این حدس هرگز یک حدس قطعى نیست ، بلکه تنها یک مسأله ظنى است چرا که ما هرگز با جهشهاى تغییر دهنده اعضاء اصلى به عنوان یک حس و تجربه روبرو نشده ایم .


از مجموع آنچه گفته شد چنین نتیجه مى گیریم که دلائل سه گانه طرفداران ترانسفورمیسم نمیتواند این نظریه را از صورت یک فرضیه فراتر برد، و به همین دلیل آنها که دقیقا روى این مسائل بحث مى کنند، همواره از آن به عنوان (فرضیه تکامل انواع ) سخن مى گویند نه قانون و اصل .


فرضیه تکامل و مسأله خداشناسى

با اینکه بسیارى کوشش دارند میان این فرضیه و مسأله خداشناسى یکنوع تضاد قائل شوند و شاید از یک نظر حق داشته باشند، چرا که پیدایش عقیده داروینیسم جنگ شدیدى میان ارباب کلیسا از یکسو، و طرفداران این فرضیه از سوى دیگر به وجود آورد، و روى این مساله در آن عصر به دلائل سیاسى ، اجتماعى که اینجا جاى شرح آن نیست تبلیغات وسیعى در گرفت که داروینیسم با خداشناسى سازگار نمى باشد.

ولى امروز این مسأله براى ما روشن است که این دو با هم تضادى ندارند یعنى ما چه فرضیه تکامل را قبول کنیم و چه آنرا بر اثر فقدان دلیل رد نمائیم در هر دو صورت مى توانیم خداشناس باشیم .

فرضیه تکامل اگر فرضا هم ثابت شود، شکل یک قانون علمى که از روى علت و معلول طبیعى پرده بر مى دارد به خود خواهد گرفت ، و فرقى میان این رابطه علت و معلولى در عالم جانداران و دیگر موجودات نیست .

آیا کشف علل طبیعى نزول باران و جزر و مد دریاها و زلزله ها و مانند آن مانعى بر سر راه خداشناسى خواهد بود؟ مسلما نه .

بنابر این کشف یک رابطه تکاملى در میان انواع موجودات نیز هیچگونه مانعى در مسیر شناخت خدا ایجاد نمى کند.

تنها کسانى که تصور مى کردند کشف علل طبیعى با قبول وجود خدا منافات دارد مى توانند چنین سخنى را بگویند، ولى ما امروز به خوبى مى دانیم که نه تنها کشف این علل ضررى به توحید نمى زند بلکه خود دلائل تازه اى از نظام آفرینش براى اثبات وجود خدا پیش پاى ما مى گذارد.


جالب اینکه خود داروین در برابر اتهام الحاد و بیدینى قد علم کرده ، و در کتابش (اصل انواع ) تصریح میکند که من در عین قبول تکامل انواع ، خدا پرستم ، و اصولا بدون قبول وجود خدا نمى توان تکامل را توجیه کرد.

به این عبارت دقت کنید: او با وجود قبول علل طبیعى براى ظهور انواع مختلف جانداران ، همواره به خداى یگانه ، مؤمن باقى مى ماند، و تدریجا که سن او افزایش حاصل میکند احساس درونى مخصوصى به درک قدرتى ما فوق بشر در او تشدید مى گردد، به حدى که معماى آفرینش را براى انسان لا ینحل مى یابد.

اصولا او معتقد بود که هدایت و رهبرى انواع ، در این پیچ و خم عجیب تکامل ، و تبدیل یک موجود زنده بسیار ساده به این همه انواع مختلف و متنوع جانداران بدون وجود یک نقشه حساب شده و دقیق از طرف یک عقل کل امکان پذیر نیست !

راستى هم چنین است آیا از یک ماده واحد و بسیار ساده و پست ، این همه مشتقات شگفت انگیز و عجیب ، که هر کدام براى خود تشکیلات مفصلى دارد، به وجود آوردن بدون تکیه بر یک علم و قدرت بى پایان امکان پذیر است ؟


نتیجه اینکه : غوغاى تضاد عقیده تکامل انواع با مسأله خداشناسى یک غوغاى بی اساس و بى دلیل بوده است (خواه فرضیه تکامل را بپذیریم یا نپذیریم ).


تنها این مسأله باقى مى ماند که آیا فرضیه تکامل انواع با تاریخچه اى که قرآن براى آفرینش آدم ذکر کرده است تضادى دارد یا نه ؟! که ذیلا از آن بحث مى شود.


قرآن و مسأله تکامل:

جالب اینکه هم طرفداران تکامل انواع و هم منکران آن یعنى آنها که در میان مسلمین بوده اند به آیات قرآن براى اثبات مقصد خویش تمسک جسته اند، ولى شاید هر دو گروه گاهى تحت تأثیر عقیده خود به آیاتى استدلال کرده اند که کمتر ارتباطى با مقصود آنها داشته است ، لذا ما از هر دو طرف آیاتى را انتخاب مى کنیم که قابل بحث و مذاکره باشد.


مهمترین آیه اى که طرفداران تکامل روى آن تکیه مى کنند، آیه 33 سوره آل عمران است:

ان الله اصطفى آدم و نوحا و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین : (خداوند آدم و نوح و آل ابراهیم و آل عمران را بر جهانیان برگزید).


آنها مى گویند همانگونه که نوح و آل ابراهیم و آل عمران در میان امتى زندگى مى کردند و از میان آنها برگزیده شدند، همچنین آدم نیز باید چنین باشد، یعنى در عصر و زمان او انسانهائى که نام عالمین (جهانیان ) بر آنها گزارده شده ، حتما وجود داشته اند و آدم برگزیده خدا از میان آنهاست ، و این نشان میدهد که آدم اولین انسان روى زمین نبوده است ، بلکه قبل از او انسانهاى دیگرى بوده اند و امتیاز آدم همان جهش فکرى و معنوى او است که سبب برگزیده شدنش از افراد همسانش شد.

آیات متعدد دیگرى نیز ذکر کرده اند، که بعضى از آنها اصلا ارتباط با مسأله تکامل ندارد، و تفسیر آن به تکامل بیشتر از قبیل تفسیر به رأى است ، و قسمتى دیگر، هم با تکامل انواع سازگار است ، و هم با ثبوت آنها و خلقت مستقل آدم ، و به همین دلیل بهتر دیدیم که از ذکر آنها صرف نظر کنیم .


اما ایرادى که به این استدلال مى توان کرد این است که عالمین اگر به معنى مردم معاصر بوده باشد و اصطفاء (برگزیدن ) حتما باید از میان چنین اشخاصى صورت گیرد، این استدلال قابل قبول خواهد بود، اما اگر کسى بگوید عالمین اعم از معاصران و غیر معاصران است ، همانگونه که در حدیث معروف در فضیلت بانوى اسلام حضرت فاطمه (سلام الله علیها) از پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل شده که مى فرماید:

اما ابنتى فاطمه فهى سیدة نساء العالمین من الاولین و الاخرین : دخترم فاطمه بانوى زنان جهان از اولین و آخرین است .

در این صورت آیه فوق دلالتى بر این مقصود نخواهد داشت و درست به این میماند که کسى بگوید خداوند، عده اى را از میان انسانها (انسانهاى تمام قرون و اعصار) برگزید که یکى از آنها آدم است در این صورت هیچ لزومى ندارد که در عصر و زمان آدم ، انسانهاى دیگرى وجود داشته باشند که نام عالمین بر آنها اطلاق گردد و یا آدم از میان آنها برگزیده شود.

به خصوص اینکه سخن در برگزیدن خدا است خدائى که از آینده و نسلهائى که در زمانهاى بعد مى آیند به خوبى آگاه بوده است .


و اما مهمتر دلیلى که طرفداران ثبوت انواع از آیات قرآن ، انتخاب کرده اند، آیات مورد بحث و مانند آن است که مى گوید:

خداوند انسان را از گل خشک که از گل تیره رنگ بد بوى گرفته شده بود آفریده جالب اینکه این تعبیر هم در مورد خلقت (انسان ) گفته شده (و لقد خلقنا الانسان من صلصال من حما مسنون - آیه 26 حجر) و هم درباره (بشر) (و اذ قال ربک للملائکة انى خالق بشرا من صلصال من حماء مسنون - آیه 28 حجر) و هم به قرینه ذکر سجده فرشتگان بعد از آن در مورد شخص آدم آمده است (به آیات 29 و 30 و 31 سوره حجر دقت کنید).


ظاهر این آیات در بدو نظر چنین مى گوید که آدم نخست از گل تیره رنگى آفریده شد و پس از تکمیل اندام ، روح الهى در آن دمیده شد و به دنبال آن فرشتگان در برابر او به سجده افتادند، بجز ابلیس .

طرز بیان این آیات چنین نشان میدهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونى، انواع دیگرى وجود نداشته است .

و تعبیر به (ثم ) که در بعضى از آیات فوق آمده و در لغت عرب براى ترتیب با فاصله آورده مى شود، هرگز دلیل بر گذشتن ملیونها سال و وجود هزاران نوع نمى باشد، بلکه هیچ مانعى ندارد که اشاره به فاصله هائى باشد که در میان مراحل آفرینش آدم از خاک و سپس گل خشک و سپس دمیدن روح الهى وجود داشته .

لذا همین کلمه (ثم ) درباره خلقت انسان در عالم جنین و مراحلى را که پشت سر هم طى مى کند آمده است ، مانند: یا ایها الناس ان کنتم فى ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفة ثم من علقة ثم من مضغة ... ثم نخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم : (اى مردم اگر تردید در رستاخیز دارید (به قدرت خدا در آفرینش انسان بیندیشید) که ما شما را از خاک آفریدیم سپس از نطفه . سپس از خون بسته شده ، سپس از مضغه (پاره گوشتى که شبیه گوشت جویده است )... سپس شما را به صورت طفلى خارج میسازیم ، سپس به مرحله بلوغ مى رسید (سوره حج آیه 5 ).

ملاحظه میکنید که هیچ لزومى ندارد (ثم ) براى یک فاصله طولانى باشد، بلکه همانگونه که در فواصل طولانى به کار میرود در فاصله هاى کوتاه هم استعمال مى شود. از مجموع آنچه در بالا گفتیم چنین نتیجه میگیریم که آیات قرآن هر چند مستقیما در صدد بیان مسأله تکامل یا ثبوت انواع نیست ، ولى ظواهر آیات (البته در خصوص انسان ) با مساله خلقت مستقل سازگارتر است ، هر چند کاملا صریح نیست اما ظاهر آیات خلقت آدم بیشتر روى خلقت مستقل دور میزند، اما در مورد سایر جانداران قرآن سکوت دارد.

( توضیح من: از روایت امام صادق(ع) میتونیم بهره بگیریم که ثم در اینجا (آیه 28 حجر) به معنی حقیقی خودش (تدریج) است و وجود فاصله بین خلقت اولیه او و مسأله سجده بر او)

به قرآن قسم

يكشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۴، ۱۱:۱۵ ق.ظ

پیر زن منو کناری کشید و گفت:

خیلی ناراحته!

حاضریم پولشم بدیم

گفتند هم وزنش باید پول بدین

حالا اومدم سؤال کنم هم وزن همون قرآنی که قسم خورده باید بدیم یا هر قرآنی که باشه فرقی نمیکنه؟!!!

کاغذی دراورد و به دستم داد و گفت:

خودش تو نامه توضیح داده.


نامه رو گرفتم و وارد مسجد شدم

تا اذان و نماز فرصت خوبی بود که نامه را مورد مطالعه قرار بدم


متن نامه :

« سلام حاجاقا

من یه دختر بیست ساله هستم چند سال پیش برای من یه مشکلی پیش آمد که به خاطر این که خانوادم اذیتم نکنن به قرآن قسم خوردم.

قرآن را در دستم گرفتم و دستم را گذاشتم روی قرآن و از همان روز زندگیم روز به روز بدتر می شود و رسوای عالم شدم!

حالا از شما می خواهم تا کمکم کنید! این قسمی که خوردم را خدا ببخشید! لطفا کمکم کنید!

ممنون »


نماز که تمام شد بیرون آمدم دیدم حاج خانم کناری منتظر ایستاده

گفتم:

نمیشه بر اساس این نامه جوابی بدم

خودشو بیارین دقیقا بدانم چه جوری قسم خورده

دیدم شماره ای گرفت و یواشکی زمزمه ای کرد و گوشی رو به دستم داد:

دخترک صداش می لرزید

گفتم :

میشه دقیقا توضیح بدین چی شده:

نوشتین قسم خوردین

به کی و چی قسم خوردی؟

قسم خوردی که چکار مثلا یکنی یا نکنی؟!

گفت:

داداشم بهم تهمت زد که با کسی ارتباط تلفنی داری

منم ترسیدم اذیتم کنه دست به قرآن گذاشتم و به قرآن مجید قسم خوردم که : نه

و از اون روز به بعد زندگیم روز به روز سیاهتر داره میشه

گفتم به دروغ قسم خوردی؟

به آرامی: « بله »

گفتم پول مولی به گردنت نیست، فقط توبه کن و خاطرت جمع .

ان شاء الله زندگیتم روبه راه میشه.

____________________________________________________________

احکام قسم خوردن

مسأله : قسم دو نوع است:

الف: قسم براى انجام یا ترک کارى در آینده.

ب: قسم براى اثبات یا نفى چیزى.

توضیح :

الف: اگر قسم بخورد که کارى را انجام دهد یا ترک کند مثلا قسم بخورد که روزه بگیرد، یا دود استعمال نکند، چنانچه عمداً مخالفت کند، باید کفاره بدهد، یعنى یک بنده آزاد کند، یا ده فقیر را سیر کند، یا آنان را بپوشاند، و اگر اینها را نتواند باید سه روز پى درپى، روزه بگیرد.

ب: کسى که براى اثبات یا نفى چیزى قسم مى خورد، اگر حرف او راست باشد قسم خوردن او مکروه است و اگر دروغ باشد حرام و از گناهان بزرگ مى باشد، ولى کفاره قسم را ندارد.

( ولى اگر براى این که خودش یا مسلمان دیگرى را از شر ظالمى نجات دهد، قسم دروغ بخورد اشکال ندارد بلکه گاهى واجب مى شود امّا اگر بتواند توریه کند یعنى: موقع قسم خوردن طورى نیّت کند که دروغ نشود بنابر احتیاط واجب باید توریه نماید; مثلا اگر ظالمى بخواهد کسى را اذیّت کند و از انسان بپرسد که او را ندیده اى؟ و انسان یک ساعت قبل او را دیده باشد، ولى بگوید او را ندیده ام به این قصد که از پنج دقیقه پیش ندیده ام. )


مسأله : قسم کسى شرعاً اعتبار دارد که: 1 ـ بالغ باشد. 2 ـ عاقل باشد. 3 ـ با اختیار و قصد باشد. 4 ـ اگر نسبت به امور مالى قسم مى خورد سفیه و مفلس نباشد. بنابراین قسم کودک یا دیوانه یا کسى که مجبور است قسم بخورد یا از فرط عصبانیت نمى فهمد چه مى گوید اعتبارى ندارد و همین طور قسم کسى که سفیه یا ورشکسته است و حاکم شرع او را از تصرفات مالى منع کرده اعتبارى ندارد.


مسأله : اگر قسم مى خورد کارى را انجام دهد یا ترک کند: 1 ـ باید شرعاً بد نباشد. 2 ـ باید شرعاً خوب باشد. 3 ـ اگر قسم بخورد کار مباحى که شرعاً نه خوب است نه بد انجام دهد یا ترک کند باید طبق قسم خود عمل کند و اگر قسم بخورد که کارى را که فعلاً خوب است انجام دهد ولى هنگام انجام آن کار شرعاً از جهاتى بد شود قسم او به هم مى خورد و لازم نیست آن را انجام دهد.


مسأله : 1 ـ قسم را باید با زبان و لفظ صریح بیان کرد. 2 ـ قسمى اعتبار دارد که یکى از اسماء خداوند متعال باشد مثل خدا یا الله. 3 ـ اگر به برخى از اوصاف خداى سبحان قسم بخورد که معمولاً از آن صفت خداى سبحان اراده مى شود یا قرینه اى به کار ببرد که مراد او را بفهماند قسم صحیح است. 4 ـ شخص لال اگر با اشاره قسم بخورد قسم او صحیح است ولى کسى که مى تواند سخن بگوید قسم او با اشاره صحیح نیست. 5 ـ قسم به مقدسات دیگر مثل قرآن و پیامبر و ائمه اطهار (علیهم السلام) احکام قسم را ندارد.


مسأله : قسم در صورتى صحیح است که انسان توانایى انجام آن را داشته باشد و اگر هنگام قسم خوردن بتواند آن کار را انجام دهد و هنگام عمل از انجام آن ناتوان شود یا براى او مشقت داشته باشد عمل به آن لازم نیست و قسم به هم مى خورد.


مسأله : کارى را که عهد مى کند یا نذر مى کند که انجام دهد نیز همین حکم را دارد یعنى اگر هنگام عمل غیر مقدور شود لازم نیست آن را انجام دهد.


مسأله : اگر پدر از قسم خوردن فرزند جلوگیرى کند، یا شوهر از قسم خوردن زن جلوگیرى نماید، قسم آنان صحیح نیست.


مسأله : اگر فرزند بدون اجازه پدر و زن بدون اجازه شوهر قسم بخورد، قسم آنان بعید نیست صحیح نباشد لکن نباید احتیاط را ترک کنند.


مسأله : اگر انسان از روى فراموشى، یا ناچارى به قسم عمل نکند، کفاره بر او واجب نیست، و همچنین است اگر مجبورش کنند که به قسم عمل ننماید. و قسمى که آدم وسواسى مى خورد، مثل این که مى گوید والله الآن مشغول نماز مى شوم و بواسطه وسواس مشغول نمى شود، اگر وسواس او طورى باشد که بى اختیار به قسم عمل نکند کفاره ندارد.


توجه: 

فتاوای فوق از رساله مرحوم آیت الله فاضل لنکرانی نقل شده که به نحو زیبا و کاملتری احکام قسم را بیان فرمودند و اختلاف فتاوا بین مراجع در این موضوع بسیار ناچیز است.

ـــــــ فحش به آخوند ! ـــــــ

چهارشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۴، ۱۱:۱۳ ق.ظ

آیت الله ستوده :

روزی چند نفر از شمال به محضر امام خمینی (ره) آمده بودند تا یک نفر روحانی را به روستای خود برای تبلیغ ببرند.

به آقا عرض کردند:

« سیّد نباشد!! »

امام فرمود: چرا؟

گفتند: اگر خُلقمان تنگ شد و خواستیم به او فحش بدهیم، سیّد نباشد که بی احترامی شود!!


منبع: حوزه نیوز


+ خدا به داد ما برسد که مبلغ هستیم و سید نیستیم!!! خخخخ

ولی بی تعارف میگم: اونقدری از مردم احترام و محبت دیده و می بینیم که تک و توک اخم و فحشی هم اگه باشه به چشممون نمیاد!

«دیوار مهربانی» این بار برای «یارمهربان»

شنبه, ۱۷ بهمن ۱۳۹۴، ۰۹:۴۵ ق.ظ

دیوار مهربانی ( ویژه کتاب ) :

کتاب می خوانی، بردار

کتاب خوانده شده داری، بگذار


+ آفت هاش گرفته بشه عالی ست!

مثلا باید خیلی مراقب بود کتب ضالّه به این سبد راه پیدا نکنه !

همچنین اسم و شماره و آدرسی بر آن درج نشده باشه !

از دسترس دستفروش ها به دور نگه داشته بشه !

و ..

« خسر الدنیا و الآخرة » های قرآنی :

دوشنبه, ۱۲ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۰۴ ب.ظ

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآَخِرَةَ ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ (11) حج -


ترجمه :

و از (میان ) مردم ، کسى است که خداوند را تنها با زبان مى پرستد (ایمان او در حاشیه و در مرز کفر است و با حادثه اى کوچک مى لغزد!) پس اگر خیرى به او برسد، به آن اطمینان یابد، و اگر مصیبت و آزمایشى به او رسد، دگرگون شود (و به سوى کفر رود، چنین کسانى ) هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را !!! و این خسران و زیان آشکارى است !



پیام ها :


1 ایمان بعضى ها موسمى و سطحى است و حوادث تلخ و شیرین آن را تغییر مى دهد. (و من النّاس ...)


2 حساب عقیده و عملى که بر اساس منطق است ، از حساب فراز و نشیب هاى مادّى جداست . (دین را براى نان نخواهیم ) (فَاِن اَصابَه خَیر...)


3 انسان در معرض هجوم حوادث تلخ و شیرین است . (اَصابَه ... اَصابته )

4 فقر و ناملایمات وسائل آزمایشند. (اَصابته فِتنة )

5 ارتداد و بازگشت از راه خداوند، قهر شدید الهى و عذاب دوزخ را به دنبال دارد. (اِنقَلَب على وَجهه خَسِرالدّنیا و الا خره )

- تفسیر نور -

______________________________________________


در آیات گـذشته سخن از دو گروه در میان بود گروه پیروان گمراه ، و رهبران گمراه کننده ، اما در آیات مورد بحث سخن از گروه سومى است که همان افراد ضعیف الایمان هستند.

...

(ابن عباس ) و جمعى دیـگـر از مفسران پـیشین در شأن نزول این آیه چنین نقل کرده اند که :

گاهى گروهى از بادیه نشینان خدمت پیامبر مى آمدند، اگر حال جسمانى آنها خوب مى شد، اسب آنها بچه خوبى مى آورد، زن آنها پسر مى زائید و اموال و چـهار پـایان آنان فزونى مى گرفت خشنود مى شدند و به اسلام و پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) عقیده پیدا مى کردند!

اما اگر بیمار مى شدند، همسرشان دختر مى آورد و اموالشان رو به نقصان مى گذاشت وسوسه هاى شیطانى قلبشان را فرا مى گرفت و به آنها مى گفت تمام این بدبختیها بخاطر این آئینى است که پذیرفته اى و آنها هم روى گردان مى شدند!.


قابل توجه اینکه :

قرآن در مورد « روى آوردن دنیا به این اشخاص » تعبیر به خیر مى کند، و در مورد « پـشت کردن دنیا » تعبیر به فتنه (وسیله آزمایش ) نه شرّ ؛ اشاره به اینکه این حوادث ناگوار ، شر و بدى نیست ؛ بلکه وسیله اى است براى آزمایش .


این گروه هم دنیا را از دست داده اند و هم آخرت را و این روشنترین خسران و زیان است!


در حقیقت این گونه افراد دین را تنها از دریچه منافع مادى خود مى نگریستند و معیار و محک حقانیت آن را روى آوردن دنیا مى پـنداشتند.

 این گروه که در عصر و زمان ما نیز تعدادشان کم نیست ، و در هر جامعه اى وجود دارند، ایمانى آلوده به شرک و بت پرستى دارند منتها بت آنها : همسر و فرزند و مال و ثروت و گاو و گوسفند آنها است و بدیهى است که چنین ایمان و اعتقادى سست تر از تار عنکبوت است !

...


آیه بعد به عقیده شرک آلود این گروه مخصوصا بعد از انحراف از توحید و ایمان به خدا ، اشاره کرده مى گوید:

یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنْفَعُهُ ذَلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ (12) حج -

او جز خدا کسى را مى خواند که نه زیانى مى تواند به او برساند و نه سودى!


اگـر به راستى او خواهان منافع مادى و گـریزان از زیان است ، و به همین دلیل معیار حقانیت دین را اقبال و ادبار دنیا مى گیرید، پس چرا به سراغ بتهائى مى رود که نه امیدى به نفعشان است ، نه ترسى از زیانشان ، موجوداتى بى خاصیت و فاقد هر گونه اثر در سرنوشت انسانها؟!


آرى (این گـمراهى بسیار عمیقى است ) (ذلک هو الضلال البعید).

فاصله آن از خط صراط مستقیم آنچنان زیاد است که امید بازگشتشان به سوى حق بسیار کم است .


باز مطلب را از این فراتر برده مى گوید:

یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَى وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ (13) حج -

(او کسى را مى خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است )!

چـرا که این معبودهاى ساختگى در دنیا فکر آنها را به انحطاط و پستى و خرافات سوق مى دهند! و در آخرت آتش سوزان را براى آنها به ارمغان مى آورند !


- تفسیر نمونه -


توضیح من:

کسانی که دین و دنیایشان را به هم گره می زنند ، خسر الدنیا والاخره اند چرا که:

وقت انجام کار آخرتی از آنجا که نگاهشان متوجه دنیا و بهره های دنیوی آن است و از خلوص و نیت الهی که شرط صحت و قبولی اعمال در پیشگاه خداوند متعال است ، خالی ست، پس بالتبع از پاداش های اخروی خبری نخواهد بود.

 و وقت بهره گیری از دنیا هم چون بالاخره نیم نگاهی به آخرت و حساب و کتاب ها و مجازات آن دارند ، سبب می گردد لذت و شیرینی گناه به درستی و آنچنانی که باید و شاید به مذاقشان ننشیند و همراه و همزمان با آن ، تلخی عذاب وجدان را هم به نوعی بر جانشان احساس کنند.

البته معنای این سخن این نیست که طالبین آخرت از دنیا محروم باید باشند ، بلکه یعنی آلوده به دنیا و محبت دنیا نشده و دین را برای دنیا نخواهند. 


« درک » کجاست که میگیم: « برو به درک »

چهارشنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ق.ظ

مثلی ست برای خودش:

« برو به درک ! »


 این درک کجاست؟

به نظر می رسه این مثل از آیه زیر گرفته شده باشه ( هرچند راء در ایه ساکن است و در مثل متحرک اما هردو به یک معناست! )

إِنَّ الْمُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ وَلَنْ تَجِدَ لَهُمْ نَصِیرًا (145) نساء -

ترجمه :

قطعاً منافقان ، در پائین ترین جای دوزخ هستند! و هرگز براى آنان هیچ یاورى نمى یابى!


نکته ها :

O ((دَرک )) عمیق ترین نقطه ى دریاست ؛ به مطلبى هم که عمق آن فهمیده شود، مى گویند: درک شد.

به پله هایى که رو به پایین مى رود ((درَک )) و به پله هایى که رو به بالا مى رود ((درجه )) مى گویند ؛ همان گونه که بهشت ، درجات دارد، دوزخ هم درکات دارد.


پیام ها

1- جایگاه منافقان در دوزخ از کفّار بدتر است . (فى الدرک الاسفل )

2- دوزخ ، مراتب و درجاتى دارد. (فى الدرک الاسفل )

3- در قیامت ، راهى براى نجات منافقان نیست . (لن تجدلهم نصیراً)

4- شفاعت ، شامل حال منافقان نمى شود. (لن تجدلهم نصیراً)

- تفسیر نور -


از این آیه به خوبى استفاده مى شود که از نظر اسلام « نفاق » بدترین انواع کفر، و منافقان دورترین مردم از خدا هستند و به همین دلیل جایگاه آنها بدترین و پست ترین نقطه دوزخ است ، و باید هم چنین باشد، زیرا خطراتى که از ناحیه منافقان به جوامع انسانى مى رسد با هیچ خطرى قابل مقایسه نیست!

آنها با استفاده از مصونیتى که در پناه اظهار ایمان پیدا مى کنند، ناجوانمردانه ، و آزادانه به افراد بى دفاع حمله ور شده ، از پشت به آنها خنجر مى زنند، مسلما حال چنین دشمنان ناجوانمرد و خطرناک که در قیافه دوست آشکار مى شوند از حال دشمنانى که با صراحت اعلان عداوت کرده و وضع خود را مشخص ساخته اند بمراتب بدتر است ، در حقیقت نفاق راه و رسم افراد بى شخصیت و پست ، و مرموز و ترسو، و به تمام معنى آلوده است .


توجه :

براى اینکه روشن شود حتى این افراد فوق العاده آلوده راه بازگشت به سوى خدا و اصلاح موقعیت خویشتن دارند، اضافه مى کند:

 إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَاعْتَصَمُوا بِاللَّهِ وَأَخْلَصُوا دِینَهُمْ لِلَّهِ فَأُولَئِکَ مَعَ الْمُؤْمِنِینَ وَسَوْفَ یُؤْتِ اللَّهُ الْمُؤْمِنِینَ أَجْرًا عَظِیمًا (146) نساء -

مگر آنها که توبه کرده و اعمال خود را اصلاح نمایند (و گذشته را جبران کنند) و به دامن لطف پروردگار چنگ بزنند و دین و ایمان خود را براى خدا خالص گردانند. چنین کسانى سرانجام اهل نجات خواهند شد و با مؤمنان قرین مى گردند و خداوند پاداش عظیمى به همه افراد با ایمان خواهد داد.


نکته:

( اینها همراه مؤمنان خواهند بود، اشاره به اینکه مقام مؤمنان ثابت قدم از آنها برتر و بالاتر است ، آنها اصلند و اینها فرع ، و از پرتو وجود مؤمنان راستین نور و صفائى مى یابند )

- تفسیر نمونه -


بنابرین آنهایی هم که ما از رفتار و کردارشان رنجیده خاطر شدیم و مثل خدا از خود رانده و گفتیم : « برو به درک » مثل خدا هم راه برگشت را برایشان باز نگه داریم و بگوئیم: الا ...


دلتان بی کینه

بعد از بازیگرا حالا نوبت پرستارا ست!!!

سه شنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۴۱ ب.ظ
همیشه افرادی هستند که قصد دارند با هنجارشکنی خود به مرور زمان رفتارهای غیرمعمول را در اجتماع عادی‌سازی کنند؛ با رونق گرفتن استفاده از شبکه‌های اجتماعی در بین عموم مردم پای این سودجویان نیز به دنیای مجازی باز شده است.


بتازگی چالشی با عنوان «چالش روپوش» به پرستاران ایرانی پیشنهاد می‌کند که عکس‌های بدون پوشش و فرم پرستاری خود را به همراه نام و شهر محل خدمت منتشر کنند که در این میان تعداد بسیاری از بانوان مخاطبان این صفحه با درج عکس بی حجاب خود اقدام به همراهی با این صفحه اینستاگرامی می‌کنند.


در ادامه برخی از تصاویر افراد دعوت شده به این چالش را مشاهده می‌کنید:

منبع: پارسینه

_______________________________________________________________________________________

با این حساب و ازین پس روز تولد خانم زینب کبری (س) و روز پرستار آیا تناسبی با هم می توانند داشته باشند؟؟؟!

حیف از این روز بزرگ و نام برجسته!


اینجوری به ذهن میرسه که پرستارا از اونجا که با انواع بیمار و بیماری ها و حتی مرگ و میرها برخورد دارند، از آمادگی روحی بیشتری هم جهت پذیرش امور دینی و معنوی می بایست برخوردار باشند و این حرکت نقطه مقابل این انتظار است!


اگر بحث اینه که فشار از ناحیه کار را به نوعی کاهش بدن و از افسردگی و ناراحتی فرار کنند ، به نظر نمی رسه این نسخه ، نسخه مناسب و مؤثری باشه.


و در نهایت فکر می کنید این چالش بعد از پرستارا ، سراغ کدوم قشر و تا کجا پیش خواهد رفت؟!


ده دقیقه به ملاقات <<<

پنجشنبه, ۲۴ دی ۱۳۹۴، ۰۳:۲۳ ب.ظ

در زمان طاغوت قرار ملاقاتى با شهید بهشتى داشتم، براى اینکه بیشتر با ایشان صحبت کنم، ده دقیقه زودتر رفتم.

وقتى در زدم؛ خودش در را باز کرد و گفت:

قرار ما با شما ساعت 4 بود، الآن ده دقیقه به چهار است؛ شما تشریف داشته باشید من دَه ‏دقیقه دیگر مى‌‏آیم!!!


استاد قرائتی


« نظـــــــم » همان چیزی که هر هفته از تریبون نماز جمعه ها در کنار توصیه به تقوی ، به آن توصیه می گرددد:

اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم

« نظـــــــم » همان چیزی که علی رغم همه تأکیدات ، در اجتماعات خرد و کلان ما ، در برنامه های ملت و دولت ما کمترین اثر و نشان را از آن شاهد هستیم!


پـــول بابت نـــام

چهارشنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۴۴ ق.ظ

شیخ انصارى (ره) در زمان گمنامى به سلمانى مى‌رفت و یک قِران مى‌داد.

بعد هم که مشهور شد به همان سلمانى مى‌رفت و یک قِران مى‌‏داد.

پیرایشگر گفت:

زمانى که ناشناخته بودید یک قِران مى‏‌دادید، حالا هم یک قران؟!

شیخ گفت: نامم مشهور شده، مساحت سرم که زیاد نشده !!!

*

*

حالا واقعا چه پول ها که بابت نام و عناوین از افراد گرفته نمیشه؟!!

کافیه مثلا اسم عروس و دامادی بیاد ببینین عوض همراهی و کمک ، چطور از کاسب و آرایشگر و گل فروش و تالاری و مجری و خواننده و راننده و ... دست تو جیب بنده خدا میندازند و حالا نگیر کی بگیر ... 

کاش می شد بچه های مردم رو بچه های خودمون می دونستیم!

إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ

فلسفه مهریه :

از اعتراضاتی که جدیداً از طرف بعضی آقایان زیاد مطرح می شود و به مشروعیت آن می تازند این است که:

بلاشک در ازدواج زن و مرد هر دو منتفع و بهره مندند ، پس چرا مردان می بایست به خانم ها مهریه بپردازند؟!

جواب های زیادی میشه داد من جمله این جواب که در تفسیر نمونه آورده شده:

درست است که مرد و زن هر دو از زندگى زناشویى بطور یکسان سود مى برند، ولى نمى توان انکار کرد که در صورت جدائى زن و مرد ، زن متحمل خسارت بیشترى خواهد شد زیرا:

اولا مرد طبق استعداد خاص بدنى معمولا در اجتماع نفوذ و تسلط بیشترى دارد، و هر چند بعضى مى خواهند به هنگام سخن گفتن این حقیقت روشن را انکار کنند اما وضع زندگى اجتماعى بشر که با چشم مى بینیم حتى در جوامع اروپائى که زنان به اصطلاح از آزادى کامل برخوردارند نشان مى دهد که ابتکار اعمال پر درآمد بیشتر در دست مردان است .

بعلاوه مردان براى انتخاب همسر مجدد امکانات بیشترى دارند ولى زنان بیوه مخصوصا با گذشت قسمتى از عمر آنها، و از دست رفتن سرمایه جوانى و زیبائى ، امکاناتشان براى انتخاب همسر جدید کمتر است .

با توجه به این جهات روشن مى شود که:

امکانات و سرمایه اى را که زن با ازدواج از دست مى دهد بیش از امکاناتى است که مرد از دست مى دهد، و در حقیقت مهر چیزى است به عنوان جبران خسارت براى زن و وسیله اى براى تأمین زندگى آینده او.

و علاوه مسأله مهر معمولا به شکل ترمزى در برابر تمایلات مرد نسبت به جدائى و طلاق محسوب مى شود.


هرچند که مهر از نظر قوانین اسلام با برقرار شدن پیمان ازدواج به ذمه مرد تعلق مى گیرد و زن فوراً حق مطالبه آن را دارد، ولى چون معمولا به صورت بدهى بر ذمه مرد مى ماند، هم اندوخته اى براى آینده زن محسوب مى شود، و هم پشتوانه اى براى حفظ حقوق او و از هم نپاشیدن پیمان زناشوئى (البته این موضوع استثنائاتى دارد ولى آنچه گفتیم در غالب موارد صادق است )

...

تفسیر نمونه ذیل آیه 4 سوره نساء: وَآَتُوا النِّسَاءَ صَدُقَاتِهِنَّ نِحْلَةً


_____________________________________________________________________________


اما روایتی از امام صادق دیدم که به فلسفه قشنگی برای این امر اشاره فرموده و حقیر آن را بازتر می کنم:

الإمام الصادق (علیه السلام):

إنما صار الصداق على الرجل دون المرأة وإن کان فعلهما واحدا فإن الرجل إذا قضى حاجته منها قام عنها ولم ینتظر فراغها فصار الصداق علیه دونها لذلک - میزان الحکمة باب الزواج ش 1643 -

درست است مرد و زن هر دو از ارتباط جنسی لذت می برند، اما مرد کامی گرفته و تمام.

ولی این ارتباط چند دقیقه ای برای زن آغاز کار است!

اوست که حامل نطفه مرد می گردد!

در ادامه ی آن ... ایام طولانی بارداری ، تحمل درد و رنج زایمان ، شیردهی و رسیدگی به کودک و ...

این تفاوت کم نیست! آنقدر که از طرف یک مرد حق شناس حتماً و حتماً نیاز به جبران دارد!

و مهر است که در این وادی دست مرد را گرفته و به خواست اخلاقی او جواب می دهد!


(ناگفته نماند مهر البته آنچنان نباید باشد که در حق مرد اجحاف گردد که متأسفانه در اغلب موارد هست )

پیام پاپ به اسقف ها : مهاجرین را میزبانی کنید!!

دوشنبه, ۱۶ شهریور ۱۳۹۴، ۰۱:۰۶ ق.ظ

پاپ از اماکن مذهبی مسیحی خواستار پذیرش خانواده های مهاجران و نیز حمایت اسقف ها در اروپا از این موضوع شد.
به گزارش شفقنا به نقل از واحد مرکزی خبر، پاپ فرانسیس در مراسم مذهبی روز یکشنبه در میدان سان پیئترو در واتیکان، از کلیساها و اماکن مذهبی در همه نقاط اروپا خواست، مهاجران را پذیرا باشند.

پاپ سپس از اسقف های اروپا خواستار حمایت از این موضوع شد.
در همین زمینه، پاپ گفت:

من به کلیساها، صومعه ها، اماکن مذهبی و جوامع مذهبی در کل اروپا اعلام می کنم یک خانوار از مهاجران را پذیرش کنند.

هر کلیسا، هر جامعه مذهبی، هر صومعه و هر مکان مقدس اروپا، با شروع آن از مکان اسقف نشین در رم (پایتخت ایتالیا)، یک خانواده را میزبانی کند.
من به برادران اسقف خود در اروپا اعلام می کنم، در مراسم مذهبی خود از این پیام من حمایت کنند.
پاپ ادامه داد:

دو کلیسای واتیکان نیز در این روزها، دو خانوار آواره ها را پذیرش خواهد کرد.

_______________________________________________________________________________

بعد از حادثه دردناک ایلان و آرام گرفتن جسد این پسر بچه پناهجوی سوری بر سواحل ترکیه، که جامعه انسانی را به شدت تکان داد و باعث باز شدن مرزهای بسته به روی خیل مهاجران شد ، بعضی از اظهار نظرها اما در نیت خیرخواهی غربی ها انسان را دچار تردید می کند! 

من جمله سخن خود پاپ.

من نمی دانم انگیزه از این پناه دادن واقعا چیست؟

انسان دوستی؟!

یا تبلیغ دینی؟

و در نهایت گرفتن هویت دینی مهاجران!

مخصوصاً با توجه به فرار جامعه غرب از فرزندآوری ، شاید کودکان و خانواده های مهاجر بهترین گزینه برای جبران این کمبود در آینده باشند.

دقت کنید:

مخاطب پیام پاپ کیست؟!

- اسقف ها (که تبلیغ مسیحیت در اولویت کار آنهاست)

محل پذیرش مهاجرین کجاست؟

- کلیساها ،صومعه ها ، جوامع مذهبی ، اماکن مقدسه اروپا

به چه نحو؟

- میزبانی هر مکان از یک خانواده ( فاصله انداختن بین مهاجرین )


به نظر شما پیام نداره؟!


این از پاپ!

اما سیاستمداران که هر اخم و لبخند آنها حساب شده و بر ساعت ها فکر و نقشه و برنامه بنا شده است ، بماند.


دو همسفر با دو حکم متضاد!

جمعه, ۱۳ شهریور ۱۳۹۴، ۰۳:۱۴ ب.ظ

روزى دو نفر مسافر از راه دور به محضر امام رضا علیه السلام وارد شدند و پیرامون حکم نماز و روزه از آن حضرت سؤال کردند؟

امام علیه السلام به یکى از آن دو نفر فرمود:

نماز تو شکسته ، و روزه ات باطل است.

و به دیگرى فرمود:

نماز تو تمام ، و روزه ات صحیح مى باشد!!


دوستان قبل از آنکه به ادامه مطلب بروید و علت را ببینید، خودتان چه حدسی می زنید؟!

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

اعتراض دختران دانش آموز به مزاحمت های بین راهی پسران - 1337 -

به گزارش آنا، متن نامه این دانش‌آموزان که در موزه کاخ رامسر به نمایش گذاشته شده بود، به این شرح است:

«ریاست دبیرستان پروین اعتصامی!

بعرض میرسانیم ما دانش‌آموزان ساکن رامسر و رمک ناچاریم برای رفتن به منزل یا آمدن به مدرسه از جلوی دبیرستان اردیبهشت رامسر عبور کنیم در نتیجه اکثر روزها عده ای از دانش‌آموزان دبستان (!!) و دبیرستان اردیبهشت جلوی راه ما را گرفته و حرفهایی میزنند که از گفتن آن شرم داریم (!!) 

تمنّی داریم از این مزاحمین جلوگیری نموده تا بتوانیم براحتی به مدرسه بیائیم (!!)»


+

و من دارم به شدت فکر می کنم به 57 سال قبل!!

به آن پسر و دخترها که روزی به شر و شوری الان ما بودند و الان ؟؟!

و فکر می کنم به 57 سال بعد هم!

و اینکه از ما چه به یادگار خواهد رسید به جوانان آن روز؟؟!

و فکر می کنم به این بازی مسخره ی دنیا ...


مؤذِّن مصری: ألصَّلوةُ خَیرٌ مِن فیسبوک !!

دوشنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

مؤذن مصری ، در عصر اینترنت:

به جای « ألصَّلوةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم - که در اذان صبحگاهی اهل سنت معمول استألصَّلوةُ خَیرٌ مِن فیسبوک »  سر داد!!

و

 آغاز تحقیقات اداره اوقاف این کشور از او...


منبع:

الهداف الجزائر


خوب باید گفت کار عُمَری نتایجی جز این هم به بار نخواهد آورد!

مطلب ذیل برگرفته از « انسان کامل » (شهید مطهری) و دارای نکات ارزشمندی ست:


روشنفکری " عُمَری "

بعضی می گویند نماز خواندن یعنی چه ؟ ! عبادت یعنی چه ؟ !

اینها مال پیرزنها است ، انسان باید اجتماعی باشد .

این حرفها یک نوع روشنفکری است اما " روشنفکری عمری " .

شنیده اید که عمر ، " حَیَّ عَلَی خَیرِ العَمَل " را از اذان برداشت ، چرا ؟

به خاطر یک روشنفکری ئی که پیش خود کرد.

ولی در واقع یک اشتباه بزرگ [ مرتکب شد ] .


زمان او [ دوران اوج ] فتوحات اسلامی و مجاهده اسلامی بود و سربازها خیل خیل به جنگ دشمن می رفتند و با عده کم ، دشمن قوی را به زانو درمی آوردند .

عده همه مسلمانان پنجاه ، شصت هزار بیشتر نیست و با دو امپراطوری بزرگ ایران و روم که هر کدام با سپاههای چند صدهزاری به جنگ اینها آمده اند ، می جنگند و اینها عده ای کمتر از صد هزار هستند و در هر دو جبهه دشمنان را شکست می دهند . 

جهاد بار دیگر ارزش خود را ثابت می کند و [ مشخص می شود ] که وقتی اسلام ، مجاهد می پرورد یعنی چه؟ .


عمر گفت :

وقتی مؤذن در اذان با صدای بلند می گوید : " الله اکبر " و بعد شهادتین و " حی علی الصلوة " و " حی علی الفلاح " ( به نماز روبیاور ، به رستگاری روبیاور ) را می گوید عیبی ندارد .

اما " حی علی خیرالعمل " ( به بهترین اعمال رو بیاور ) [ که معنای آن این است که ] نماز بهترین اعمال است ، روحیه مجاهدین را خراب می کند!! چون مجاهدین پیش خود می گویند:

حال که نماز بهترین اعمال است ، ما به جای اینکه برویم در میدان جنگ جهاد کنیم ، در مسجد مدینه می مانیم و در جوار قبر پیغمبر ( ص ) نماز می خوانیم که بهترین عملهاست . آنها بروند بکشند و خود را به کشتن بدهند ، زخم بردارند ، چشمشان کور شود ، دستشان بریده شود ، پایشان قطع شود ، شکمشان سفره شود ولی ما اینجا راحت در خانه و پیش زن و بچه خود می مانیم و چهار رکعت نماز می خوانیم و از آنها افضل هستیم .

عُمَر گفت :

نه ، این بد آموزی دارد ، مصلحت این است که این عبارت را از اذان برداریم . به جای این جمله بگوئید : " الصلوة خیر من النوم " نماز ، خوب چیزی است ، از خواب بهتر است - یعنی به جای اینکه بخوابید ، بیائید در مسجد نماز بخوانید -


این مرد ( عُمَر ) آن قدر فکر نکرد که آخر این چند ده هزار سرباز که قطعا تعدادشان به صد هزار نمی رسیده با چه قدرتی دارد با دو تا چند صدهزار نفر ، در دو جبهه مختلف می جنگد و فاتح می شود ؟!!

این فتح ، فتح چیست ؟

فتح اسلحه است ؟

آیا اسلحه عرب بر اسلحه ایرانی و رومی می چربید ؟

 ابداً.

ایرانیان و رومیان از دو کشور متمدن بودند و عالیترین سلاحهای زمان خود را در اختیار داشتند ، در حالی که شمشیر عرب ، در مقابل شمشیرهایی که در ایران یا روم وجود داشت ، مثل یک آهن شکسته بود .

آیا نژاد عرب از نژاد روم یا نژاد ایران قویتر و نیرومندتر و پهلوانتر بود ؟

ابداً.

مگر نمی دانید که [ قبل از اسلام ] شاپور ذوالاکتاف چه به سر عربها آورد ؟

مگر شاپور ذوالاکتاف نبود که هزاران عرب را اسیر کرد ؟

مگر شانه های آنها را سیاه [ و سوراخ ] نکرد و آنان را به زنجیر نکشید ؟

زور عرب در آن ایام کجا بود ؟

مگر صد سال بعد همین ایران ، عرب را شکست نداد ؟

پس عرب با چه نیروئی با ایران و روم می جنگد و آنها را شکست می دهد ؟

نیروی او ، نیروی ایمانش است ، همان نیرویی است که از " حی علی خیرالعمل " گرفته ، نیروئی است که از نماز گرفته ، نیروئی است که از راز و نیاز با خدای خودش گرفته است .

...

این روحیه را از الله اکبر گرفته است . وقتی که در نماز چندین بار می گوید : " الله اکبر " جواب همه را می دهد ، همه اینها هیچ است .

وقتی چند صدهزار سرباز را در مقابل خود می بیند ، می گوید : " لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم " ،

...

همین نماز است که به او نیرو داده است ، اگر این نماز نبود ، آن سرباز مجاهد ، مجاهد نبود .

تو او را از اشتباه بیرون بیاور .

مگر اسلام نمی گوید که این دستورها به یکدیگر وابسته است ؟

آنکه جهاد بر او واجب است ، باید جهاد کند و ماندنش برای نماز در مسجد مدینه حرام است .

شرط قبول نماز جهاد است ، و شرط قبول جهاد ، نماز .

...

قرآن به ما گفته است که نماز ، آن وقت نماز است که اثرش هویدا باشد ، اثر خود را نشان دهد . چطور نشان می دهد ؟

" « ان الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر »"خصلت نماز درست ، این است که انسان را از کارهای زشت باز می دارد .

اگر دیدی نماز می خوانی و در عین حال معصیت می کنی ، بدان که نمازت نماز نیست .

پس نمازت را درست کن . نماز ، تو را به همه ارزشهای دیگر می رساند به شرط اینکه نمازت واقعا نماز باشد .


 همه درسها را باید از علی ( ع ) یاد بگیریم . علی ( ع ) مجمع تمام ارزشهای اسلامی است ...

یک جا منطقش ، منطق حماسه است ، گوئی پس از دوره کودکی ، وارد نظام شده و دوره سربازی و بعد درجات نظامی را طی کرده و یک فرمانده شده است ، و غیر از مسائل فرماندهی چیز دیگری نمی داند ، روحی است مملو از حماسه نظامی .

در جای دیگر سراغ همین علی می رویم ، او را عارفی می بینیم که گوئی جز راز و نیاز عاشقانه چیز دیگری را متوجه نیست...

حرم امامزاده و آغل گوسفند !!

شنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۰۷ ب.ظ

مجله مبلغان شماره 42 مقاله: یادداشتهای طلبگی بر بیست و یکمین جشنواره فیلم فجر:
در فیلم «اینجا چراغی روشن است » شبهه ای ضمنی وارد می شود به این مضمون که:

آیا بهتر نیست به جای تزیین امامزاده ها و سقف و در و پیکر آنها، پولهای متعلق به آنها را بین مستحقین تقسیم کنیم تا امامزاده و خدا و مردم همگی راضی تر باشند؟!! (کاری که در فیلم انجام می شود و می بینیم خیلی هم بهتر شد)

البته فیلمساز این شبهه را با ظرافت مطرح کرده و شاید هم برای فرار از موضع اتهام و حساسیتهایی که مردم در مورد حرم امامان و امامزادگان دارند امامزاده فیلم را امامزاده ای گرفته که چندان معتبر نیست و معجزه ندارد ، تا طبق نظریه فیلم به راحتی بتواند سقف و در و پنجره آن را به واسطه جوان نیمه خلی که نگهبانی امامزاده را به عهده دارد به خانواده بی سرپرستی که خانه شان سقف ندارد اهداء کرده، پولها را به دزدی که از شدت فقر مجبور به دزدی شده بدهد و نهایتا حتی از دیواره های بدون سقف و در و پنجره امامزاده هم به عنوان آغل گوسفندان!!! در شبی بارانی بهره برداری بهینه کند!


اخیرا در مورد حرم امام راحل هم حرف و گپ های زیادی مطرح شد که هرچند بعضی از اعتراضات بیراه نبود، اما از بعضی چنین برداشت می شود که انها با اصل چنین هزینه هایی مخالف هستند!

اگر به دیدی عمیق تر نگاه بکنیم ، بعضی اموری که به مذاق ما سازگار نیست و آن را اسراف یا بدهزینگی به شمار می آوریم در واقع نوعی سرمایه گذاری ست که عائدی های بسیاری به دنبال خود دارد!

وجود این اماکن تقویت دین و تعظیم شعائر محسوب می شود!

تجلیل از بزرگان و صالحین الگوسازی برای نسل های بعدی ست!

زنده کننده روحیه تشکر و قدر شناسی ست و ...

اگر حرف اسراف است آنجا جلوش گرفته شود که دور ریختن منابع صدق می کند نه جایی که تبدیل و تغییر منافع است.

نظر عزیزان را به آیات روشنگر قرآن مجید و روایات عقل کلّ پیغمبر ختمی مرتبت (ص ) در زمینه مودت و احترام به سادات - از کتاب: چهره درخشان قمر بنى هاشم ابوالفضل العباس علیه السلام (جلد دوم ) علی ربانی خلخالی - جلب می کنم!

نتیجه گیری و برداشت به خود شما واگذار می گردد.


قل لا اسئلکم علیه اجرا الا الموده فى القربى - سوره شورى ، آیه 23 -

بگو اى پیغمبر! صلى الله علیه و آله : مزدی از شما (بر تبلیغ رسالت خود و رساندن احکام الهی ) نمی خواهم ، مگر دوستی خویشانم.


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : من اکرم اولادى فقد اکرمنى ، و من اهانهم فقد اهاننىینابیع الحکمه ، ج 3، ص 220 -

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

کسى که اولاد مرا اکرام و احترام کند، به من احترام کرده! و کسى که به آنها اهانت کند به من اهانت کرده است!!


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : حقت شفاعتى لمن اعان ذریتى بیده و لسانه و ماله - مستدرک ، ج 12، ص 376، ب 17 -

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

حق کسى که ذریه مرا به دست و زبان و مالش یارى نمود، آن است که من او را شفاعت کنم .


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : احفظوا فى عترتى ، فانهم و دیعتى - تاریخچه خواجو -

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

حق مرا درباره عترت من نگهدارى کنید، چه آنان امانت من در نزد شمایند.


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : اکرموا اولادى و حسنوا آدابى - ینابیع الحکمه ، ج 3، ص 218 -

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

اولاد مرا اکرام کنید، و آداب مرا نیکو انجام دهید.


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : من احتقر اولادى اذهب الله عنه السمع و البصر - میزان الانساب  -

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

کسى که ذریه مرا کوچک شمارد، خدا گوش و چشم (بصیرت ) را از او سلب مى کند! و توفیق هدایت به او عنایت نمى فرماید!!


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : اکرموا اولادى الصالحون لله تعالى و الطالحون لى - ینابیع الحکمه ، ج 3، ص 218 به نقل از مستدرک -

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

گرامى بدارید اولاد مرا ؛ خوبانشان را براى خشنودى خدا! و بدان ایشان را براى خشنودى من!


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : انى شافع یوم القیامه لاربعه اصناف و لو جاووا بذنوب اهل الدنیا: رجل نصر ذریتى ، و رجل بذل ماله لذریتى عند المضیق ، و رجل احب ذریتى باللسان و القلب ، و رجل سعى فى حوائج ذریتى اذا طردوا و شردوا - من لا یحضره الفقیه ، ج 2، ص 65، غوالى اللئالى ، ج 4 الاخبار، ج 2، ص 318 -

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

من شفیع چهار دسته از مردم در روز قیامت مى باشم اگر چه باگناهان اهل دنیا به عرصه محشر در آیند.

اول : کسى که یارى نماید ذریه مرا.

دوم : کسى که از مالش به ذریه من - هنگامى که آنان دست تنگند - بذل نماید.

سوم : کسى که ذریه مرا با زبان و قلب دوست بدارد.

چهارم : کسى که در قضا حوائج ذریه من سعى و کوشش کند، هنگامى که آنها مطرود واقع شده و یا آواره گردیده اند.

...


قال رسول الله صلى الله علیه و آله : من راى اولادى و لم یقم بین یدیه فقد جفانى ، و من جفانى فهو منافق

رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمودند:

هر کس یکى از اولاد مرا ببیند و از جاى خود برنخیزد، هر آینه به من جفا کرده است ، و هر کس به من جفا کند او منافق است .

...


در کتاب (فضائل السادات ) روایت شده است که :

عابد و زاهد روزگار آخوند ملا احمد مقدس اردبیلى در حال اشتغال به مباحثه و تدریس بى اختیار بر مى خاست و مى نشست!!

از سبب این کار پرسیدند.

فرمود:

طفلى علوى در برابر من با اطفال دیگر به بازى مشغول است ، هر وقت با من مقابل مى شود شرم دارم که او ایستاده و من نشسته باشم ، از این جهت به پا مى خیزم !! - اختران تابناک ، ج 2، ص137 -