ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

قلب در قرآن :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قلب در قرآن» ثبت شده است

*قلب* در قرآن

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ب.ظ

شاید نیازى به توضیح نباشد که مقصود از قلب در اصطلاح عرفانى و ادبى، آن عضو گوشتى که در سمت چپ بدن واقع شده و همچون یک تلمبه خون را در رگها جارى مى سازد؛ نیست.

مثلا در این تعبیر قرآن:
ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب  (سوره ق آیه 37)

و یا در این تعبیر عرفانى بسیار لطیف حافظ:
دلم رمیده شد و غافلم من درویش        که این شکارى سرگشته را چه آمد پیش

روشن است که منظور از دل و قلب، حقیقتى متعالى و ممتاز است که بکلى با این عضو بدن تفاوت دارد.

و همینطور آنجا که قرآن از بیمارى دلها یاد مى کند:
فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا (سوره بقره آیه 9)
معالجه این بیمارى از پزشک امراض قلب ساخته نیست اگر پزشکى بتواند این نوع بیماریها را علاج کند بی شک میباید متخصص دردهاى روحى باشد.


تعریف قلب:
پس مقصود از قلب چیست؟ پاسخ این سؤال را باید در حقیقت وجود انسان جستجو کرد. انسان در عین اینکه موجودى واحد است، صدها و هزارها بعد وجودى دارد. «من » انسانى عبارتست از مجموعه بسیارى اندیشه ها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و... همه اینها در حکم رودها و نهرهایى هستند که همه در یک مرکز بهم مى پیوندند. خود این مرکز دریایى عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهى ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند فلاسفه و عرفا و روانشناسان هر یک بسهم خود به غور در این دریا پرداخته اند و هر یک تا حدودى به کشف رازهاى آن موفق شده اند، اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بوده اند.

آنچه را که قرآن دل مى نامد عبارتست از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر مى نامیم، رشته ها و رودهائى است که به این دریا مى پیوندد. حتى خود عقل نیز یکى از رودهایى است که به این دریا متصل مى شود.

قرآن آنجا که از وحى سخن مى گوید هیچ سخنى از عقل بمیان نمى آورد بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است. معناى این سخن این است که قرآن به نیروى عقل و با استدلال عقلانى براى پیامبر حاصل نشده، بلکه این قلب پیغمبر بود که بحالتى رسیده غیر قابل تصور براى ما، و در آنحالت استعداد درک و شهود آن حقایق متعالى را پیدا کرده است. آیات سوره نجم و سوره تکویر کیفیت این ارتباط را تا حدودى بیان مى کنند.
قرآن آنجا که از وحى سخن مى گوید و آنجا که از قلب گفتگو مى کند، بیانش قراتر از عقل و اندیشه مى رود اما ضد عقل و اندیشه نیست. در این مورد قرآن بینشى فراتر از عقل و احساس را بیان مى کند اساسا عقل را بدان راهى نیست و از درک آن عاجز است.


خصوصیات قلب
قلب از دیدگاه قرآن یک ابزار شناخت به حساب مى آید. اساسا مخاطب بخش عمده اى از پیام قرآن، دل انسان است. پیامى که تنها گوش دل قادر به شنیدن آن است و هیچ گوش دیگرى را یاراى شنیدن آن نیست. از این رو قرآن تاکید زیادى در حفظ و نگهدارى و تکامل این ابزار دارد. در قرآن به کرات به مسایلى از قبیل تزکیه نفس و روشنائى قلب و صفاى دل برمى خوریم:
قد افلح من زکیها (سوره الشمس آیه 9)رستگار شد کسى که قلب خود را از آلودگیها پاک نگهداشت.
کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین آیه 14)سخن اینها را نخوان که کارهاى ناشایست اینان بر روى قلبهایشان تیرگیها و زنگارها قرار داده است.
و درباره روشنایى قلب مى گوید:
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره انفال آیه 29)اگر راه تقوا و پاکى را پیش گیرید خدا نور روشنائى در قلب شما قرا مى دهد.
و یا در آیه دیگر:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (سوره عنگبوت آیه 29)کسانى که در راه ما با خلوص نیت کوشش کنند ما راه خود را بر روى آنها باز مى کنیم.

متقابلا از اینکه کارهاى ناشایست انسان روح او را تیره و کدر مى کند و کشش ها و گرایشهاى پاک را از انسان مى گیرد، به کرات در قرآن سخن رفته است. از زبان مؤمنین مى گوید:
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا (سوره آل عمران آیه 8)و یا در وصف بدکاران:
کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطققین آیه 14)چنین نیست بلکه ظلمت ظلم و بد کاریهایشان بردلهاى آنها غلبه کرد.
فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم (سوره صف آیه 5)چون از حق روى گردانیدند خدا هم دلهایشان را از اقبال بحق بگردانید.
و یا از قفل زده شدن و مهر خوردن بردلها و قسى شدن قلبها سخن مى گوید:
ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة (سوره بقره آیه 7)و جعلنا على قلوبهم اکنة ان یفقهوه (سوره انعام آیه 25)بر دلهایشان پرده نهاده ایم که فهم نتوانند کرد.
کذلک یطبع الله على قلوب الکافرین (سوره حدید آیه 16)پس دلهایشان زنگ قساوت گرفت و بسیار فاسق و نابکار شدند.

همه این تاکیدها نشان مى دهد که قرآن یک جو روحى و معنوى عالى براى انسان قائل است و لازم مى داند که هر فردى این جو را پاک و سالم نگاه دارد. بعلاوه از آنجا که در یک جو اجتماعى ناسالم تلاش فردى براى پاک ماندن، اغلب عقیم و ناموفق خوادهد بود قرآن تاکید مى کند که انسانها تمام تلاش خود را براى تصفیه و تزکیه محیط اجتماعى خود بکار برند. قرآن صریحا عنوان مى کند که آن عشقها و ایمانها و بینشها و گرایشهاى متعالى و آن اثر گذشتهاى قرآن و پندپذیرى از آن و ... همه بستگى به این دارد که انسان و جامعه انسانى از رذالتها و دنائتها و هوى پرستى ها و شهوت رانى ها، دور بماند.

تاریخ بشر نشان مى دهد که هرگاه قدرتهاى حاکم مى خواهند جامعه اى را تحت سلطه خود قرار دهند و آن را استثمار کنند، تلاش مى کنند تا روح جامعه را فاسد کنند و براى این منظور تسهیلات شهوت رانى را براى مردم زیاد مى کنند و آنها را به شهوت رانى ترغیب مى کنند.

نمونه عبرت انگیزى از این شیوه کثیف فاجعه اى بود که در اسپانیاى مسلمان - که یکى از سرچشمه هاى رنسانس بحساب مى آید و از پیشرفته ترین تمدنهاى اروپا محسوب مى شد - براى مسلمانان اتفاق افتاد. مسیحیان براى خارج کردن اسپانیا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند. تا آنجا که توانستند وسایل لهو و لعب و شهوت رانى را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و در اینکار تا آنجا پیش رفتند که حتى سرداران و مقامات دولتى را نیز فریفتند و آنان را آلوده ساختند و به این ترتیب تواستند عزم و اراده و نیرو و شجاعت و ایمان و پاکى روح مسلمین را از میان بردارند و آنها را به آدمهایى زبون و ضعیف و شهوت ران و شرابخواره و زنباره مبدل کنند. و پرواضح است که غلبه و پیروزى بر چنین مردمى، کار دشوارى نیست. مسیحیان به انتقال حکومت 300 - 400 ساله مسلمانان آنچنان انتقامى از آنان گرفتند که تاریخ نیز بازگو کردن آن جنایات شرمسار است.

همان مسیحیانى که بر حسب تعلیمات حضرت مسیح موظفند وقتى سیلى به سمت راست صورتشان مى خورد سمت چپ صورت خود را نیز پیش بیاورند، در اندلس دریاى خون از کشتگان مسلمان به راه انداختند و روى چنگیز را سفید کردند البته شکست مسلمانان نتیجه دون همتى و فساد روح خود آنان بود و مکافات عمل نکردن به قرآن و دستورات آن.

در زمان ما نیز استعمار هر جا پا مى گذارد، تکیه روى همان موضوعى مى کند که قرآن درباره اش هشدار داده است. یعنى مى کوشد تا دلها را فاسد کند. دل که فاسد شد دیگر از عقل کارى که نمى آید هیچ، خود تبدیل به زنجیر بزرگترى بر دست و پاى انسان مى شود. این است که مى بینیم، استعمارکران و استثمارکنندگان انسان، از باز گردن مدرسه و دانشگاه بیم ندارند و حتى خود در تاسیس آن اقدام مى کنند، اما از سوى دیگر تمام قوا مى کوشند تا قلب و روح دانشجو و دانش آموز را فاسد و تباه کنند، آنها از این حقیقت بخوبى آگاهند که قلب و روح مریض و بیمار هیچ کارى نمى تواند صورت دهد و به هر پستى و بهره کشى و استثمار تن مى دهد.
قرآن به تعالى و پاکى روح جامعه اهمیت زیادى مى دهد، در آیه شریفه اى مى فرماید:
و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على اثم و العدوان (سوره مائده آیه 2)
با یکدیگر همکارى و تعاون و فعالیت مشترک داشته باشید در زمینه نیکى ها و پاکى ها. یعنى اولا دنبال خیر و نیک باشید و گرد پلیدى و زشتى نگردید و ثانیا کار نیکو را دسته جمعى و گروهى انجام دهید نه بصورت انفرادى و تنها.

در مورد دل دو سه نکته هم از زبان پیامبر و ائمه نقل مى کنیم:

در کتب سیره نوشته اند: روزى مردى بخدمت رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد سؤالاتى دارم که مى خواهم مطرح کنم. پیامبر فرمودند آیا مى خواهى پاسخت را بشنوى یا آنکه مایلى سؤال کنى؟ عرض کرد شما پاسخ بفرمایید. پیامبر فرمود آمده اى از من معناى بر و نیکى، و اثم و زشتى را سؤال کنى، جواب داد آرى سؤال من همین بوده است. پیامبر سه انگشت خود را جمع کرد و آرام بر سینه مرد زد و فرمود این فتوا را از قلبت بپرس و بعد اضافه کرد: این دل انسان طورى ساخته شده است که پیوندى دارد با نیکى ها. با نیکى ها آرام مى گیرد. ولى بدیها و زشتى ها آن را مضطرب و ناراحت مى کند. درست همانگونه که بدن انسان اگر چیزى که با آن تجانس ندارد واردش شود،مریض مى شود. روح انسان نیز بواسطه اعمال ناشایست دچار اختلال و ناراحتى مى شود. آنچه که در میان عذاب وجدان نامیده مى شود ناشى از همین عدم تجانس روح است با زشتکارى و تباهى.
استفت قلبک و ان افتاک المفتون
نظر واقع بینانه را از قلبت بپرس؛ اگر چه صاحبنظران بخالفش نظر بدهند.

مولوى این حدیث را به شعر درآورده:
پس پیمبر گفت استفت القلوب      گر چه مفتیشان برون گوید خطوب

و یا در شعر دیگرى:
گوش کن استفت قلبک از رسول      گر چه مفتى برون گوید فضول

پیامبر بر این نکته انگشت مى گذارد که اگر انسان جوینده حقیقت باشد و براى کشف حقیقت خود را بیطرف و خالص بکند، در این صورت قلب او هرگز به او خیانت نخواهد کرد و او را در مسیر صحیح هدایت خودهد کرد. اساسا انسان تا زمانیکه جوینده راستین حق و حقیقت است، و در جاده حق گام بر مى دارد هر چه که به او برسد حق و حقیقت است. و البته این نکته ظریفى است که اغلب باعث اشتباه مى شود. آنجا که انسان به گمراهى کشیده مى شود دلیلش این است که از ابتدا جهت گیرى خاصى داشته و جویاى حقیقت خالص نبوده است. پیامبر در جواب کسى که سؤال کرده بود «بر» چیست، جوابداد اگر تو واقعا بدنبال بر هستى، آنگاه که قلبت به چیزى آرام مى گیرد و وجدانت آسوده مى شود بدان که آن بر است. ولى آنگاه که به چیزى راغب هستى آما دلت آرام و قرار نمى گیرد مطمئن باش که آن اثم است.
و در جاى دیگر از پیامبر درباره معناى ایمان مى پرسند. پیامبر مى فرماید:

آنکه هرگاه کار زشتى انجام مى دهد، دچار ناراحتى و پشیمانى مى شود و هر گاه کار شایسته اى انجام مى دهد، خوشحال و شاد مى گردد، او از ایمان بهرمند است.

از حضرت امام صادق(ع) نقل مى کنند که فرمود:

مؤمن وقتى از گرفتارى تعلق بدنیا آزاد شد حلاوت دوستى خدا را در قلب خود احساس مى کند و در این هنگام، گویى دیگر زمین برایش کوچک مى شود و با تمام وجود مى خواهد که از این عالم ماده رها شود و بیرون برود.

این واقعیتى است که اولیاء الله و مردان خدا با زندگى خود درستى آن را به اثبات رسانده اند.

در تاریخ زندگى پیامبر نوشته اند روزى بعد از نماز صبح به سراغ اصحاب صفه رفت. اینان مردمى فقیر بودند که از مال دنیا هیچ نداشتند و در مدینه در کنار مسجد پیامبر روزگار مى گذرانیدند. پیغمبر چشمش به یکى از آنان به نام زید یا حارث بن زید افتاد، دید که رنجور و نزار است و چشمهایش در کاسه سرش فرو رفته است. پرسید حالت چطور است؟ جواب داد در حالى صبح کرده ام که اهل یقین شده ام. پیامبر فرمود: ادعاى بزرگى مى کنى، علامت آن چیست؟

گفت: علامت یقین من این است که: شبها خواب از من گرفته شده و روزها همواره در روزه بسر مى برم و شب تا به صبح بى تاب عبادتم! پیامبر فرمود کافى نیست بیشتر بگو!! او هم شروع کرد به گفتن سایر علائم. عرض کرد یا رسول الله! من الان در حالتى هستم که گویى اهل بهشت و اهل جهنم را مى بینم و صدایشان را مى شنوم اگر بمن اجازه دهى باطن یک یک اصحاب تو را بگویم. پیامبر فرمود: سکوت، سکوت، بیشتر نگو. اما چه آرزویى دارى، عرض کرد آرزوى جهاد در راه خدا.

قرآن مى گوید صیقل زدن دل، انسان را به چنان مقامى مى رساند که به قول امیرالمؤمنین(ع) اگر پرده از جلوى او برداشته شود، چیزى بریقینش افزوده نمى گردد.

آنچه که قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسانهایى است که هم از سلاح عقل بهره مندند و هم از اسلحه دل و قلب و این هر دو را با بهترین شیوه و عالیترین کیفیت در راه حق بکار مى گیرند. انسانهایى که نمونه هاى زنده و مجسمش امامان ما و شاگردان شایسته و راستین آنها هستند.


منبع:

آشنایى با قرآن
شهید استاد مرتضى مطهرى