ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بایگانی ارديبهشت ۱۳۹۴ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۷۷ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

حملات بزرگ هکرها ( از سال 2005 تا 2011 )

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۳۲ ق.ظ

15 حمله بزرگ هکرها در قرن 21

خبرگزاری ایرنا , 16 اردیبهشت 1394 ساعت 9:26  کد مطلب: 35879

ایتنا- 15 نوع از بزرگترین حملات هکری در قرن بیست یک رخ داده است.




حملات و نقض امنیت به طور روزانه اتفاق می‌افتد؛ یکی بزرگ و دیگری کوچک. طبق بررسی شبکه‌های جمع کننده اطلاعات و امنیت ۱۵ مورد از بزرگترین نوع این حملات و نقض‌ها در قرن اخیر رخ داده است.


به گزارش ایتنا از ایرنا، نقض امنیت داده‌ها دراین موارد بیشترین خسارت‌ها را به دنبال داشت.

طبق این گزارش هفت مورد از بدترین حملات شامل موارد ذیل بود:
۱- هک سیستم پرداخت Heartland
زمان رخداد: مارس ۲۰۰۸
ضربه: ۱۳۴ میلیون کارت اعتباری در معرض نقض SQL قرار گرفتند تا نرم‌افزار جاسوسی که بر روی سیستم داده این شرکت نصب شود.

هیات منصفه فدرال آمریکا متهمان این اقدام ،'آلبرت گونزالز' و دو همدست روسی‌اش را در سال ۲۰۰۹ تحت تعقیب قرار داد.

گونزالس یکی از مغزهای متفکر این حمله بعد از گناهکار شناخته شدن توسط قضات فدرال، در مارس ۲۰۱۰ میلادی به ۲۰ سال زندان برای جرائم ارتکابی محکوم شد.

هنوز هم آسیب‌پذیری ادامه دارد. بسیاری از اپلیکیشن‌های وب پایه یکی از رایج‌ترین شکل حملات محسوب می‌شود.

۲- شرکت‌ها TJX
تاریخ رخداد : دسامبر ۲۰۰۶
ضربه : اطلاعات کارت‌های اعتباری ۹۴ میلیون نفر در معرض حمله قرارگرفت.اظهارات ضد و نقضیضی در خصوص چگونگی این حمله وجود دارد.

برخی تصور می‌کنند که این حمله به دست گروه از هکرها و با استفاده از یک سیستم رمزگذاری داده‌ها صورت گرفته است که طی آن اطلاعات ضعیف کارت‌های اعتباری کاربران را در طول یک انتقال بی‌سیم بین دو فروشگاه به سرقت رفته است.

‏TJX، یکی از شرکت‌های خرده فروشی ماساچوست آمریکاست. در این حمله نیز 'آلبرت گونزالس' به همراه ۱۱ تن از همراهانش متهم شناخته شدند و برای این اقدام نیز به ۴۰ سال زندان محکوم شدند.

۳- حمله اپسیلون
تاریخ رخداد: مارس ۲۰۱۱
ضربه: نام و ایمیل میلیون ها مشتری در بیش از ۱۰۸ فروشگاه خرده فروشی مانند سیتی گروپ هک شد.

منبع این نقض امنیتی هنوز نامشخص است اما کارشناسان می‌گویند این حمله می‌تواند منجر به کلاهبرداری فیشینگ متعدد و بی‌شمار و سرقت هویت منجر شود.

کارشناسان ضرر این نقض امنیتی چهار میلیارد دلار تخمین زده‌اند.

در لیست مشتریان شرکت اپسیلون بیش از دو هزار و ۲۰۰ برند جهانی و بیش از ۴۰ میلیارد ایمیل به طور سالیانه ثبت می‌شود.

این حمله به طور بالقوه می‌تواند بین ۲۲۵ میلیون تا ۴ میلیارد دلار خسارت وارد کرده باشد. این شرکت هنوز یکی از کاندیداهای قربانیان و پرهزینه ترین حمله سایبری تاریخ است.

این شرکت که در دالاس آمریکا قرار گرفته، سرویس‌های ایمیل و فروش و بازاریابی را برای شرکت‌های عظیمی چون Best Buy و JP فراهم می‌آورد.

به هر حال، اغلب اطلاعات دزدیده شده، آدرس‌های ایمیل بودند، که امکان استفاده مجرمانه بسیار گسترده از این اطلاعات، بدین معنی است که تخمین خسارت بسیار مشکل و شامل دامنه وسیعی از اعداد است.

۴- RSA SECURITY

تاریخ رخداد: مارس ۲۰۱۱
ضربه: سرقت ۴۰ میلیون پرونده کارمندان
تاثیر این حمله سایبری که طی آن اطلاعات شرکت به سرقت رفته است هنوز در حال بحث است.

شرکت RSA اعلام کرد که دو گروه هکر به طور جداگانه در همکاری با یک دولت خارجی برای راه‌اندازی یک سری حملات فیشینگ اقدام کرده بود.

۵- استاکسنت

تاریخ رخداد: ۲۰۱۰ اما ریشه آن به سال ۲۰۰۷ باز می گردد
ضربه: به عنوان یک الگو برای نفوذ ذر دنیای واقعی و ایجاد وقفه در سرویس دهی شبکه‌های قدرت، آب و یا سیستم‌های حمل و نقل عمومی استفاده می‌شود.

اثرات ابتدایی و فوری استاکسنت حداقل بود اما برخی کارشناسان آن را در زمره نقص‌های امنیتی با مقیاس بزرگ ارزیابی می‌کنند چراکه این نخستین‌باری بود که با یک حمله پلی بین دنیای مجازی و واقعی زده می‌شد.

۶- حمله به دپارتمان افسران بازنشسته

تاریخ رخداد: می ۲۰۰۶
ضربه: از پایگاه داده ملی آمریکا اطلاعاتی مانند نام‌ها، تاریخ تولد و برخی رتبه‌های ازکارافتادگی ۲۶ میلیون و ۵۰۰ نفر از جانبازان، و پرسنل نظامی و همسران آن‌ها به سرقت رفت.

این نقض امنیتی یک بار دیگر بر انسان به عنوان ضعیف‌ترین حلقه در زنجیره امنیتی اشاره دارد.

این پایگاه داده از لپ‌تاپ و هارد خارجی یک تحلیلگر در ایالت مریلند آمریکا دزدیده شده بود. شخص ناشناسی آیتم‌های دزدیده شده را در ۲۹ ژوئن ۲۰۰۶ بازگرداند.

VA تخمین می‌زند که این سرقت اطلاعات می‌تواند ۱۰۰ تا ۵۰۰ میلیون دلار ضرر و زیان به همراه داشته باشد.

۷- حمله به شبکه پلی استیشن سونی
تاریخ رخداد: ۲۰ آوریل ۲۰۱۱
ضربه: هک حساب ۷۷ میلیون کاربر شبکه پلی‌استیشن سونی.

سونی معتقد است که میلیون‌ها نفر از مشتریانش را از زمان هک این شبکه از دست داده است.

این حمله به عنوان بدترین نقض داده‌ها در جامعه بازی‌ها محسوب می‌شود که در آن علاوه بر تحت تاثیر قرار دادن ۷۷میلیون حساب کاربری، ۱۲ میلیون شماره کارت اعتباری رمزگشایی شده است.

به گفته سونی هنوز هم منبع این هک یافته نشده است. اما هکرها دسترسی کامل به نام‌ها، رمزهای عبور، ایمیل‌ها، تاریخچه پرداخت‌های کاربران داشته‌اند.



۸- هک EST soft
رخداد: آگوست ۲۰۱۱
ضربه: اطلاعات شخصی ۳۵ میلیون نفراز مردم کره جنوبی در معرض حمله قرار گرفت؛ در مرحله بعد هکرها به سایت‌های ارائه کنندگان موبایل حمله کردند.

این حمله به عنوان بزرگترین سرقت اطلاعات کره جنوبی در تاریخ شناخته می‌شود که تعداد زیادی از افراد راتحت تاثیر قرار داد.

رسانه‌های کره جنوبی گزارش دادند که مهاجمان به آدرس‌های آی.پی چینی حمله کرده بودند.

در این حمله بدافزارها را به سرورهای مورد استفاده برای بروز رسانی اپلیکیشن‌های فشرده‌سازی شرکت EST آپلود کرده بود.

حمله کنندگان موفق شدند تا نام کاربری و رمزهای عبور، تاریخ‌های تولد، جنسیت، شماره تلفن و آدرس ایمیل کاربران که در یک مرکز داده متصل به یک شبکه همسان بود را به دست آورند.

۹- هک شبکه اجتماعی آمریکایی 'Gawker'
تاریخ رخداد: دسامبر ۲۰۱۰
ضربه: به خطر افتادن ایمیل آدرس‌ها و رمزعبورهای یک میلیون و ۳۰۰ هزار نفر از اظهار نظرکنندگان در وبلاگ‌های عمومی نظیر Lifehacker, Gizmodo, and Jezebel, plus.

گروهی که خود را 'Gnosis' می‌نامیدند مسئولیت این حمله را به عهده گرفتند.

آن‌ها گفتند که این حمله به دلیل قوانین سخت‌گیرانه آشکار علیه هکرها انجام شده است.

برخی از کاربران رمزهای عبور یکسانی برای ایمیل‌ها و حساب توئیتر خود داشتند که این امر باعث شد تا هکرها با دست آوردن رمز عبور یک رسانه بتوانند به دیگر حساب آنها در دیگر رسانه‌های اجتماعی نیز دست یابند.

۱۰- حمله به گوگل و برخی شرکت های دره سیلیکون
تاریخ رخداد: نیمه ۲۰۰۹
ضربه: سرقت مالکیت معنوی
در یک عمل از جاسوسی صنعتی، یک گروه چینی حمله‌ای غیرمترقبه و عظیم را علیه گوگل، یاهو و ده‌ها شرکت دره سیلیکون به راه انداخت.

هکرهای چینی از یک ضعف قدیمی در مرورگر اینترنت اکسپلورر ( IE) برای دستیابی به شبکه داخلی گوگل استفاده کردند.

هنوز به درستی مشخص نشد که چه داده‌هایی از شرکت‌های آمریکایی به سرقت رفته است.

این شرکت با ارسال پیام فوری به کاربران اعلام کرد که هرچه زودتر مرورگرهای خود را بروز کنند.

۱۱- حمله به شرکت زیرساخت ارتباطی VeriSign
رخداد: در طول سال ۲۰۱۰
ضربه: هنوز اطلاعاتی از نتایج این سرقت فاش نشده است.

شرکت VeriSign کنترل و نظارت بر دو سرور 'دی ان اس' اصلی از مجموع ‪ ۱۳‬سرور 'دی ان اس' مورد استفاده در هدایت ترافیک در شبکه جهانی اینترنت را بر عهده دارد.

کارشناسان امنیتی متفق‌القول بر این باورند که هکرها به سیستم‌های اطلاعات این شرکت دست یافته‌اند اما VeriSign هرگز اطلاعاتی از این حمله را اعلام نکرد و تنها گفت که هیچکدام از سرورهای حیاتی این شرکت در معرض خطر قرار نگرفتند و تنها بخش کوچکی از اطلاعات کامپیوترها و سرورهای آنها از دست رفته است.

۱۲- هک داده‌های شرکت آمریکایی CardSystems

رخداد: ژوئن ۲۰۰۵
اثر: تحت تاثیر قرار گرفتن حساب کاربری ۴۰ میلیون نفر.

این شرکت به عنوان حساب رس و پردازنده شرکت‌هایی مانند Visa, MasterCard, American Express محسوب می‌شود.

هکرها با شکستن پایگاه داده شرکت CardSystems با استفاده از حمله تروجان SQL داده‌ها در یک فایل فشرده قرار دادند.

آنها با این روش به نام‌ها، شماره حساب‌ها و کدهای شناسایی بیش از ۴۰ میلیون دارنده کارت‌های اعتباری دست یافتند.



۱۳- حمله به سرورهای شرکت ارائه کننده ایمیل AOL
تاریخ رخداد: ششم آگوست ۲۰۰۶
ضربه: داده‌های کاربران به اشتباه در معرض دیده بیش از ۶۵۰ هزار کاربر قرار گرفت.

این اطلاعات شامل داده‌های بانکی و خریدی بود که بر روی وب سایت‌های خرید ارسال شده بود.

تیم پژوهش AOL به سرپرستی Abdur Chowdhury یک فایل متنی فشرده را بر رو یکی از وب سایت‌های این شرکت با بازدید بیش از ۶۵۰ هزار کاربر ارسال کرد؛ این در حالی بود که این اطلاعات برای اهداف پژوهشی در نظر گرفته شده بود.



۱۴- حمله به وبگاه کاریابی آمریکایی Monster

تاریخ رخداد رخداد: آگوست ۲۰۰۷
ضربه: اطلاعات محرمانه یک و سه دهم میلیون نفر از جویندگان کار به سرقت رفته و در یک کلاهبرداری فیشینیگی استفاده شد. هکرها رمزهای عبور سایت‌های استخدام آنلاین را شکستند.

این شرکت اعلام کرد که اطلاعات به سرقت رفته شامل نام، شماره تلفن، نشانی پست الکترونیک، آدرس بوده و اطلاعات مهم دیگری از جمله شماره حساب بانکی فاش نشده است.

گزارش دیگری که از سوی شرکت امنیت اطلاعات سیمانتک منتشرشد حاکی از این بود که هکرها اطلاعات محرمانه کارجویان از جمله شماره حساب بانکی آنها را نیز ارسال کرده‌اند.

آنها همچنین از کاربران خواستند تا بر روی لینک‌هایی کلیک کنند که می‌توانست کامپیوترهای شخصی آن ها را با نرم افزار مخرب آلوده کند.

با آلوده شدن کامپیوتر کابران و سرقت اطلاعات،هکرها این اطلاعات را به قربانیانی ارسال می‌کردند و ادعا می‌کرند کامپیوترهای آنها به ویروس‌هایی آلوده شده است.

هکرها با این روش قربانیان را تهدید به حذف داده‌ها می‌کردند و از این طریق از آن‌ها درخواست مبالغی پول می‌کرند.

۱۵- حمله به صندوق سرمایه گذاری Fidelity آمریکا

تاریخ رخداد: جولای ۲۰۰۷
ضربه: یکی از این شرکت اطلاعات سه و ۲ دهم میلیون کاربر را که شامل اطلاعات شخصی، اطلاعات بانکی و اطلاعات کارت‌های اعتباری را به سرقت برد.

شبکه جهانی گزارش داد که سرقت در ماه می ۲۰۰۷ کشف شده است.

جریان این سرقت اطلاعات به این صورت بود که یک مدیر شبکه به نام 'ویلیام سولیوان' این شرکت از کار اخراج و به همین دلیل با سرقت اطلاعات کاربران آنها را به شرکت‌های بازاریابی مختلف فروخته است.

سالیوان با شکایت صندوق سرمایه‌گذاری Fidelity در دادگاه فدرال به چهار سال و ۹ ماه زندان و پرداخت جریمه سه و ۲ دهم میلیون دلاری محکوم شد.


* روشن دل *

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۳۰ ق.ظ

مرد نابینائى حضور پیامبر گرامى آمد و تقاضاى دعا کرد، گفت از خدا بخواه که پرده نابینائى را از چشمم بر کنار کند و قدرت دید مرا به من برگرداند.

 حضرت فرمود:

اگر میل دارى دعا میکنم امید است مستجاب شود و چشمت بینا گردد و اگر میخواهى در قیامت بى آنکه مورد محاسبه واقع شوى خدا را ملاقات کنى ، به وضع موجود راضى و صابر باش!

عرض کرد:

 ملاقات بدون محاسبه را برگزیدم .

 آنگاه رسول گرامى (ص ) فرمود:

خداوند بزرگتر از این است که در دنیا هر دو چشم کسى را بگیرد سپس در قیامت عذابش نماید!


منبع:

داستانها و پندها جلد 1

مصطفى زمانى وجدانى



بیت العنکبوت

چهارشنبه, ۱۶ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۰ ق.ظ
 دیده ی آن عنکبوت بی‌قرار

در خیالی می‌گذارد روزگار


پیش گیرد وهم دوراندیش را

خانه‌ای سازد به کنجی خویش را


بوالعجب دامی بسازد از هوس

تا مگر در دامش افتد یک مگس !


بعد از آن خشکش کند بر جایگاه

قُوت خود سازد از و تا دیرگاه

*

*

ناگهی باشد که آن صاحب سرای

چوب اندر دست، برخیزد ز جای


خانهٔ آن عنکبوت و آن مگس

جمله ناپیدا کند در یک نفس !!

*

*

هست دنیا ، وانک در وی ساخت قوت

چون مگس ، در خانه ی آن عنکبوت !


گر همه دنیا مسلم آیدت

گم شود تا چشم بر هم آیدت !

...


شعر از:

عطار نیشابوری



لااله الا الله

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۲۷ ب.ظ

اگر سالکى ، بدان که :

طى مراحل و قطع منازل جز به گام هاى نفى و اثبات میسر نیست! و این معنى جز در کلمه طیبه لا اله الا الله یافت نشود.


اهل الله گفتند که :

هیچ نوع از انواع اذکار و عبادات در ترقى درجات و مقامات معنوى اثر این کلمه طیّبه را ندارد!


از این روى رسول الله (ص ) فرمود که :

در روز رستاخیز هر کار نیک سنجیده شود، جز گواهى دادن به لا اله الا الله که آن را در ترازو ننهند! چه اگر در ترازو رود، آسمان ها و زمین هاى هفتگانه با وى برابرى نکنند!! ( کنایه از این که ثواب این کلمه را نهایت نبود و به شمار نیاید و هیچ چیز همسنگ او نگردد )


منبع:

پندهاى حکیمانه علامه حسن زاده آملى

عباس عزیزى



عن ابى عبدالله علیه السلام قال:

 من توضا فذکر اسم الله طهر جمیع جسده و کان الوضوء الى الوضوء کفاره لما بینهما من الذنوب

و من لم یسم لم یطهر من جسده الا ما اصابه الماء .


امام صادق علیه السلام فرمودند:

کسى که هنگام وضو نام خدا را ببرد ، تمام بدنش پاک مى شود!! و این کار کفاره گناهان بین دو وضو خواهد بود!

و کسى که نام خدا را نبرد ، فقط آن مقدار از بدنش که آب به آن مى رسد پاک مى شود!!


منبع:

ثواب الاعمال و عقاب الاعمال

مرحوم شیخ صدوق (ره)


میهمانی بچه ها

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۷:۲۴ ب.ظ

روزی امام مجتبی علیه السلام از محلی عبور می کردند، کودکانی را در کوچه دیدند.

 آنان دور هم جمع شده، هم بازی می کردند و هم به خوردن خرده نانهایی مشغول بودند.

کودکان وقتی امام را دیدند، با شور و علاقه حضرت را به جمع کوچک و ساده خود دعوت کردند!

امام نیز با کمال تواضع دعوت آنان را پذیرفت! و به همراه آنان از آن نانهای خرده ریز تناول کرد!

*

*

آن گاه کودکان را مورد تفقد قرار داد و به منزل خود آورد و بعد از اطعام و پذیرایی کامل! لباسهای مناسبی نیز به ایشان اهدا کرد !

سپس خطاب به یارانش این جمله زیبا را فرمود:

"اَلْفَضْلُ لَهُمْ لِاَنَّهُمْ لَمْ یَجِدُوا غَیْرَ ما اَطْعَمُونِی وَنَحْنُ نَجِدُ اَکْثَرَ مِمَّا اَطْعَمْناهُمْ؛(20) [باز هم ] برتری [در این دید وبازدید از آنِ کودکان است!! زیرا آنان غیر از آنچه به ما اطعام کردند نیافتند! ولی ما بیشتر از آنچه به آنان اطعام کردیم، موجودی داریم!!"


منبع:

مجله مبلغان ش 95

کنار خانواده

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۵۵ ب.ظ

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله وسلّم به مردى فرمود :

آیا امروز را روزه گرفته ای ؟! 

گفت : نه .

فرمود: به فقیرى غذا داده اى ؟

گفت : نه .

فرمود : برو نزد خانواده ات که این خود انفاق است !!!


منبع:

اخلاق در خانواده و تربیت فرزند

سید محمد نجفى یزدى

بی غیرتی...

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ب.ظ

علی (ع):

یا اهل العراق نبئت ان نسائکم یدافعن الرجال فى الطریق اما تستحون لعن الله من لایغار

- وسائل الشیعه ش ح 25520 -


اى اهل عراق ! ( اى مردم ! )

شنیده ام که زنان شما در راه با مردان برخورد پیدا مى کنند !! 

آیا خجالت نمى کشید ؟! 

خدا لعنت کند بى غیرتها را !!



درخت ممنوعه ( و مقایسه ای بین معارف قرآن و تورات )

سه شنبه, ۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۰ ق.ظ

وَعَلَّمَ آَدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا ... قَالَ یَا آَدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ ... وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلَائِکَةِ اسْجُدُوا لِآَدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ أَبَى وَاسْتَکْبَرَ وَکَانَ مِنَ الْکَافِرِینَ (34) وَقُلْنَا یَا آَدَمُ اسْکُنْ أَنْتَ وَزَوْجُکَ الْجَنَّةَ وَکُلَا مِنْهَا رَغَدًا حَیْثُ شِئْتُمَا وَلَا تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ الظَّالِمِینَ (35) فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِ ... - آیات 31 تا 38 بقره -


مقایسه معارف قرآن با تورات

طبق آیات فوق بزرگترین افتخار و نقطه قوت ، در وجود آدم ، که او را به عنوان یک برگزیده آفرینش مى توان معرفى نمود، و به همین دلیل مسجود فرشتگان شد همان آگاهى او از ( علم الاسماء) و اطلاع از (حقائق و اسرار آفرینش و جهان هستى ) بود.


پیدا است آدم بخاطر این علوم آفریده شد، و فرزندان آدم اگر بخواهند تکامل پیدا کنند باید هر چه بیشتر از این علوم بهره گیرند، تکامل بیشتر هر کدام از آنها نسبت مستقیم با معلومات آنها از اسرار آفرینش دارد.


آرى قرآن با صراحت تمام عظمت مقام آدم را در اینها مى داند ( و سقوط او را مربوط به توجه او به درخت ممنوعه )


[ شجره ممنوعه چه درختى بوده است ؟

در شش مورد از قرآن مجید اشاره به شجره ممنوعه شده است ، بدون اینکه درباره کیفیت و یا نام آن سخنى به میان آید، ولى در منابع اسلامى دو نوع تفسیر براى آن آمده است ، یکى تفسیر مادى که طبق معروف در روایات ، گندم بوده است باید توجه داشت که عرب شجرة را تنها به درخت اطلاق نمیکند، بلکه به بوته هاى گیاهان نیز شجره مى گوید و لذا در قرآن مجید به بوته کدو شجره اطلاق شده است و انبتنا علیه شجرة من یقطین (صافات آیه 146).


و دیگرى تفسیر معنوى که در روایات از آن تعبیر به شجره حسد شده است ، زیرا طبق این روایات ، آدم پس از ملاحظه مقام و موقعیت خود چنین تصور کرد که مقامى بالاتر از مقام او وجود نخواهد داشت ، ولى خداوند او را به مقام جمعى از اولیاء از فرزندان او (پیامبر اسلام و خاندانش ) آشنا ساخت ، او حالتى شبیه به حسد پیدا کرد، و همین شجره ممنوعه بود که آدم مامور بود به آن نزدیک نشود ( و شد ) - تفسیر نمونه ذیل آیه 19 اعراف - ]

_______________________________________________


ولى در تورات مى خوانیم ، سرّ بیرون رانده شدن آدم از بهشت و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد مى داند!.


در فصل دوم (سفر تکوین ) از تورات آمده است :

( پس خداوند خدا، آدم را از خاک زمینى صورت داد و نسیم حیات را بر دماغش دمید، و آدم جان زنده شد.

و خداوند خدا، هر درخت خوشنما و بخوردن نیکو، از زمین رویانید، و هم درخت (حیات ) در وسط باغ و درخت ( دانستن نیک و بد ) را ... و خداوند خدا آدم را امر فرموده گفت که از تمامى درختان باغ مختارى که بخورى ، اما از درخت (دانستن نیک و بد) مخور چه در روز خوردنت از آن مستوجب مرگ مى شوى ! ...)


و در فصل سوم چنین آمده است :

( و آواز خداوند خدا را شنیدند که به هنگام نسیم روز در باغ مى خرامید و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا، در میان درختان باغ پنهان کردند!!

و خداوند خدا آدم را آواز کرده ، وى را گفت که کجائى ؟

او دیگر جواب گفت که آواز تو را در باغ شنیدم و ترسیدم ، زیرا که برهنه ام !

به جهت آن پنهان شدم !

و خدا به او گفت که تو را که گفت که برهنه اى ؟! آیا از درختى که تو را امر کردم که نخورى خوردى ؟!.

و آدم گفت زنى که از براى بودن با من دادى او از آن درخت به من داد که خوردم ! ...

و خداوند خدا گفت که اینک آدم نظر به دانستن نیک و بد چون یکى از ما شده است ، پس حال مبادا که دست خود را دراز کرده و هم از (درخت حیات ) بگیرد و خورده دائما زنده ماند!

پس از آن سبب خداوند خدا او را از باغ عدن راند، تا آنکه در زمینى که از آن گرفته شده بود فلاحت نماید! ...)


همانطور که مشاهده فرمودید این افسانه زننده که در تورات کنونى به عنوان یک واقعیت تاریخى آمده است علت اصلى اخراج آدم را از بهشت ، و گناه بزرگ او را توجه به علم و دانش و دانستن نیک و بد مى داند.

و چنانچه آدم دست به شجره نیک و بد دراز نمى کرد تا ابد در جهل باقى مى ماند تا آنجا که حتى نداند برهنه بودن زشت و ناپسند است ! و براى همیشه در بهشت باقى مى ماند !!

به این ترتیب مسلما آدم نباید از کار خود پشیمان شده باشد زیرا از دست دادن بهشتى که شرط بقاى در آن ندانستن نیک و بد است ، در برابر بدست آوردن علم و دانش تجارت پر سودى محسوب مى گردد، چرا آدم از این تجارت نگران و پشیمان باشد؟


بنابراین افسانه تورات درست در نقطه مقابل قرآن که ارزش مقام انسان و سر آفرینش او را در علم الاسماء معرفى کرده قرار دارد.


از این گذشته در افسانه مزبور مطالب زننده عجیبى درباره خداوند و یا مخلوقات او دیده مى شود که هر یک از دیگرى حیرت انگیزتر است و آن عبارت است از:

1- نسبت دادن دروغ به خدا (چنانکه در جمله شماره 17 فصل دوم مى گوید: خداوند گفت از آن درخت نخورید که مى میرید در حالى که نمى مردند بلکه دانا مى شدند).

2- نسبت بخل به خداوند ( چنانکه در جمله 22 فصل سوم مى گوید: که خدا نمى خواست آدم و حوا از درخت علم و حیات بخورند و دانا شوند و زندگى جاویدان پیدا کنند ).

3- امکان وجود شریک براى خداوند (چنانکه در همان جمله مى گوید: آدم پس از خوردن از درخت نیک و بد همچون یکى از ما خدایان شده است ).

4- نسبت حسد به خداوند (چنانکه از همان جمله استفاده مى شود که خداوند بر این علم و دانشى که براى آدم پیدا شده بود رشک برد!).

5- نسبت جسم به خداوند (چنانکه از فصل سوم استفاده مى شود که خداوند به هنگام صبح در خیابانهاى بهشت مى خرامید)!

6- خداوند از حوادثى که در نزدیکى او مى گذرد بى خبر است ! (چنانکه در جمله 9 مى گوید صدا زد آدم کجائى و آنها در لابلاى درختان خود را از چشم خداوند پنهان کرده بودند).


(البته نباید فراموش کرد که این افسانه هاى دروغین از نخست در تورات نبوده و بعدا به آن افزوده شده است. )


منبع:

تفسیر نمونه ذیل آیات فوق


راز زنده بودن الیاس علیه السلام

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۴:۰۹ ب.ظ

الیاس علیه السلام از پیامبرانی است که هنوز زنده و غایب از نظرهاست.

نقل شده:

حضرت عزرائیل علیه السلام نزد او رفت تا قبض روحش کند. الیاس علیه السلام به گریه افتاد.

عزرائیل علیه السلام گفت:

آیا گریه می کنی، در حالی که به سوی پروردگارت باز می گردی!

الیاس علیه السلام گفت:

گریه ام از ترس مرگ نیست، بلکه برای شبهای [طولانی] زمستان و روزهای [گرم و طولانی] تابستان است که دوستان خدا، در این شبها به عبادت می گذرانند و در این روزها روزه می گیرند و در خدمت خدا هستند و از مناجات با محبوب لذت می برند؛ ولی من از صف آنها جدا شده، اسیر خاک می گردم !!

خداوند به الیاس علیه السلام وحی کرد:

تو را به خاطر آنکه دوست داری در خدمت ما باشی، تا روز قیامت مهلت دادم تا زنده باشی [و در صف اولیاء خدا مشغول مناجات بمانی].


منبع:

مبلغان ش 83


أَمّن یُجیبُ ...

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۴ ب.ظ

آیه 62 نمل/ 27 را آیه « امّن یجیب » مى‏گویند و آیه با همین عبارت آغاز مى‏شود و به دلیل توجّه ویژه مسلمانان هنگام گرفتارى‏ها و مشکلات به آن، معروف شده است.

خداوند متعالى در این آیه توجّه مى‏دهد که هرگاه بندگان مضطرّش او را بخوانند، غم و اندوه و هر نوع مشکلى را از آنان برطرف مى‏سازد: « أَمّن یُجیبُ المُضطَرَّ إِذا دَعاهُ و یَکشِفُ السّوءَ ... ».

از وجود روایتى درباره تأثیر قرائت این آیه در رفع بلاها و رسیدن به حوائج آگاهى نداریم؛ امّا مى‏دانیم که از همان قرن‏هاى نخستین اسلامى، مسلمانان با توجّه به این آیه در ناراحتى‏ها، بیمارى‏ها و درماندگى‏ها، به خداوند روى آورده، براى رفع نیازهایشان او را مى‏خوانده و یا یکدیگر را به دعا کردن به درگاه الهى دعوت مى‏کرده‏اند.

از این‏رو، آن چه در عرف رایج است که قرائت این آیه را به منزله ختم قرار مى‏دهند (مانند ختم برخى دعاها)، از باب فال نیک گرفتن است که احتمالًا با توجّه به جمله معروفِ خذ القرآن ما شئت لما شئت: به هر آیه‏اى از قرآن که مى‏خواهى براى رسیدن به خواسته‏ات تمسّک کن، بوده است؛ بنابراین، قرائت آیه از باب درخواست و دعا نیست؛ بلکه تعریض به خداوند است که بنده، حال مضطرّ خود را به او عرضه مى‏کند و وعده پروردگار به گشایش مشکل و استجابت دعا را به یاد مى‏آورد.

در دو روایت از امام باقر و صادق علیهما السلام مضطر در این آیه، بر امام زمان هنگام ظهور تطبیق داده شده که نزد مقام [ابراهیم‏] دو رکعت نماز مى‏گزارد و ( جهت ظهور ) به درگاه الهى دعا مى‏کند؛ آن گاه خداوند دعایش را اجابت، مشکلات حضرت را برطرف، و او را در زمین خلیفه مى‏گرداند؛ سپس جبرئیل و 313 نفر با وى بیعت مى‏کنند.
- منابع‏ : تفسیر الصافى؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمى؛ تفسیر نور الثقلین؛ تقریب القرآن الى الأذهان -


منبع:

 دائرة المعارف قرآن کریم، ج‏1، ص: 421


از شاگرد هم میشه چیزی یاد گرفت !

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ

خاطره ای از زبان آیت الله مرعشی نجفی:


بعد از پایان درس به همراه استاد روانه مى شدم و سؤالات و اشکالهاى خود را از او مى پرسیدم .

 در یکى از روزها استاد با عصبانیت بر سینه من زده ، من را به عقب راند !

 امّا من دست استاد را گرفته ، بوسیدم !!

 این عکس العمل ، استاد را سخت متأثر نمود، اظهار داشت:

 اى شهاب ! من از تو ادب آموختم !!


منبع:

کرامات مرعشیّه

على رستمى چافى


به دنبال فضیلت

دوشنبه, ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ب.ظ

زن طالب فضیلت و امام باقر (ع) :


_ من زنی بریده از دنیا هستم ! 


_ منظورت چیست؟


_ نمی خواهم هرگز ازدواج کنم !


_ چرا؟


_ به جهت کسب فضیلت !


_ از این کار دوری کن، که اگر در این کار فضیلتی بود، فاطمه علیها السلام از تو نسبت به آن سزاوارتر بود !!


_ هیچ کس نیست که در فضیلت بر او سبقت گیرد !


منبع:

بحار الانوار، ج 100، ص 219


خستگی مفرط ( چرا روز تمام نشده انرژی ما تمام می شود؟! )

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۰۲ ب.ظ


شهرخبر: یکی از پرسش‌هایی که بیشتر اوقات برای افراد مطرح می‌شود این است که:

چرا زود خسته می‌شوند و چگونه می‌توانند انرژی بیشتری کسب کنند ؟!

تنها پاسخی که کارشناسان سلامت برای این سوال دارند :
عادت‌های غلط و روزمره و انتخاب یک الگوی ناسالم است که به خستگی زودتر و بیشتر می‌انجامند.

برخی از رفتارها و عادت‌های روزانه که باعث می‌شوند زودتر خسته شویم و در طول روز کم‌انرژی باشیم عبارتند از:


1- الگوی خواب نامنظم:
در صورتی که چرخه خواب فرد منظم نباشد، بدن و ذهن تمام مدت در تلاش برای جبران آن هستند. این مشکل می‌تواند پیامدهای جدی‌ همچون افسردگی، تغییر خلق و خو و افزایش وزن را به دنبال داشته باشد.

2- حذف وعده‌ غذایی صبحانه:
شروع فعالیت‌های روزانه بدون خوردن صبحانه و با معده خالی، بدن را بیش از ضرورت تحت استرس قرار می‌دهد. بنابراین مصرف این وعده غذایی که شامل غلات، پروتئین، مواد لبنی و میوه می‌شود در اولین ساعات روز و پس از بیدار شدن از خواب می‌تواند فرد را تا پایان روز پرانرژی نگه دارد.

3- کاهش مصرف مایعات:
از دست رفتن آب بدن فرآیند متابولسیم را کندتر می‌سازد. با نوشیدن مقدار آب کافی، عملکرد سیستم ایمنی بدن بهبود می‌یابد. همچنین باید به این نکته توجه داشت که نوشیدن آب پس از مدتی خسته‌کننده می‌شود به همین دلیل گنجاندن مواد خوراکی‌ آبدار در وعده‌های غذایی ضروری است.

4- نوشیدن بیش از حد قهوه:
یکی از راه‌های کسب انرژی بیشتر، کم کردن میزان مصرف کافئین و شکر است. نوشیدن قهوه به فرد احساس کاذب انرژی می‌دهد اما در اواخر روز دردسرساز می‌شود و به افزایش احساس خستگی می‌انجامد.

5- خیره شدن به صفحه مانیتور:
استراحت ندادن به چشم‌ها موجب سردرد، خستگی و تاری دید می‌شود. برای پیشگیری از خستگی چشم‌ها می‌توان هر 20 دقیقه یک بار مدت 20 ثانیه روی خود را به سمت یک شیء دیگر برگرداند.

6- مصرف کربوهیدرات‌های نامناسب:
گنجاندن کربوهیدرات‌های طبیعی و غیرفرآوری شده همچون غلات، میوه‌ها و سبزیجات یکی از شیوه‌های موثر کسب انرژی است. زمانی که فرد میزان کافی کربوهیدرات سالم و طبیعی مصرف نکند مغز مجبور می‌شود انرژی مورد نیازش را از ماهیچه‌ها دریافت کند و این امر موجب خستگی بیشتر می‌شود.

7- داشتن زندگی به‌هم‌ریخته و آشفته:
خانه شلوغ و ذهن آشفته به یک اندازه عامل خستگی ذهنی و جسمی هستند.

8- کم‌تحرکی یا فعالیت بدنی شدید:
هر ساعت یکبار به خود استراحت کوتاهی دهید، حرکات کششی سبک انجام داده یا در فاصله زمانی کوتاهی پیاده‌روی کنید. همچنین لازم است از انجام فعالیت‌های ورزشی سنگین در شروع کار خودداری کنید چرا که موجب می‌شود بدن مقدار زیادی هورمون استرس ترشح کند.

9- کمبود استراحت:
فعالیت‌های روزانه خود را به گونه‌ای دسته‌بندی کنید که مدت زمان کافی برای استراحت کردن داشته باشید.

10- ارتباط با افراد افسرده و مضطرب:
روابط اجتماعی می‌تواند تاثیر چشمگیری بر رفتار و ذهن فرد داشته باشند. اگر فکر می‌کنید در زندگی‌تان افرادی وجود دارند که موجب می‌شوند شما افسرده و خسته شوید در رابطه‌تان با آنان تجدیدنظر کنید.

منبع: سلامت نیوز


عسل زهر

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۳۰ ب.ظ

ابو الاسْوَد دُئلی از بزرگان علم و فصاحت و از شیعیان خالص امیرمؤمنان علیه السلام بود.


معاویه برای فریفتن او حلوای خاص یا عسل زعفرانی برای او فرستاد !


دختر کوچک وی مقداری از آن عسل بر دهانش گذاشت.


پدرش به او گفت:

 یَا بِنْتِی! اَلْقِیهِ فَاِنَّهُ سَمٌّ؛ ای دختر عزیزم! آن را بیرون بریز که سمّ است !


این عسل گر چه شیرین است، ولی به هدف شومی برای ما فرستاده شده است و از این طریق می خواهند ما را از محبت و ولایت علی علیه السلام دور کنند...


آن دختر با انگشت زدن در گلو ، هر چه خورده بود - بیرون ریخت و اشعار زیر را انشاء کرد:

اَبِا الشَّهْدِ المُزَعْفَر یَابْنَ هِنْدٍ نَبِیعُ لَکَ اِسْلَاما وَ دِینا
مَعَاذَ اللَّهِ کَیْفَ یَکُونُ هَذَا وَ مَوْلَیْنَا اَمِیرُ الْمُؤْمِنینا

یعنی:

ای پسر هند! با عسل زعفرانی می خواهی اسلام و ایمان را [از ما بگیری و ولایت را به همین ارزانی] به تو بفروشیم!

پناه بر خدا [از این معامله]! چگونه این کار ممکن است، در حالی که مولای ما و امام ما امیرالمؤمنین علیه السلام است!


منبع:

مبلغان ش 83


حضرت امام حسین (ع ) در آخرین وداع خود با خواهرش زینب (س ) فرمود:


( خواهرم !


هنگام نماز شب ،


مرا فراموش ‍ نکن )


منبع:

200 داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع )

عباس عزیزى




نگاه به زینب ...

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۴۹ ب.ظ

یحیى مازنى روایت کرده است :

مدتها در مدینه در خدمت حضرت على (ع ) به سر بردم و خانه ام نزدیک خانه زینب (س ) دختر امیرالمؤمنین (ع ) بود.

به خدا سوگند هیچ گاه چشمم به او نیفتاده صدایى از او به گوشم نرسید !!

به هنگامى که مى خواست به زیارت جد بزرگوارش رسول خدا (ص ) برود، شبانه از خانه بیرون مى رفت ، در حالى که حسن (ع ) در سمت راست او و حسین (ع ) در سمت چپ او و امیرالمؤمنین (ع ) پیش رویش راه مى رفتند.

هنگامى که به قبر شریف رسول خدا (ص ) نزدیک مى شد، حضرت على (ع ) جلو مى رفت و نور چراغ را کم مى کرد.

یک بار امام حسن (ع ) از پدر بزرگوارش درباره این کار سؤال کرد، حضرت فرمود:

مى ترسم کسى به خواهرت زینب نگاه کند !!


منبع:

200 داستان از فضایل ، مصایب و کرامات حضرت زینب (ع )

عباس عزیزى


___________داعش! لطفاً مرا هم ذبح کن!! 16+

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۱۶ ب.ظ

خبری که مدتها ست روی آنتن های تلویزیونی و صفحات اینترنت جا خوش کرده و انگار قصد رفتن هم ندارد ، اخبار مربوط به اعدامهای فجیع و همراه با تنوع داعش است!


هدف از این اقدامهای غیر انسانی و سعی در به تصویر کشیدن و انتشار وسیع آن ، نشان دادن خنجر و اشارات انگشت ، چیزی جز ایجاد رعب و وحشت در دل مردم و مخصوصا مبارزین در مقابل آنها نیست!

آیا ما به آنها در رسیدن به هدفشان کمک خواهیم کرد؟!


بنده بشخصه اولین صحنه سر بریدنی را که دیدم آنچنان تحت تأثیر قرار گرفته که برای چندین روز از اشتها افتادم !! تصویر مقتول و سرهای بریده از جلو چشمم محو نمی شد!

اما نگاه کردم و نگاه ...

فکر کردم و فکر ...

با هر تصویری که از قربانیان منتشر شد سعی کردم خودم را زیر خنجر آنها ببینم !

با هر اعدامی لوله تفنگ را بر شقیقه ام احساس کردم و آخرین جملاتی که بر زبان می راندم : توبه و تقاضای رحمت الهی و توسل به اولیاء الهی

آری من بارها و بارها توسط داعش ذبح شده و اعدام شده ام!

آری سر من بارها و بارها بریده و بر سینه ام گذاشته شده است!

اکنون از چه باید بترسم؟!


واقعیت این است که راه فراری از مرگ نیست! این که مرگ انسان چطور رقم بخورد هم غالبا در دست او نیست!

صحنه های فجیع تصادفات را کم و بیش دیده ایم ، کمتر از صحنه ذبح است؟!!

زلزله ها و سیل ها و سونامی ها و طوفان ها و سایر بلایای زمینی و آسمانی چه؟؟!

بدنهای پاره پاره ، بدنهای سوخته ، اندامی متلاشی ، تا آنجا که گاه غسلشان هم ناممکن می گردد!


درد جان دادن امری حتمی ست! آنقدر که از آن تعبیر به سکرات مرگ فرموده اند!

« مستی مرگ » چرا که محتضر مانند مستی که بر اثر شرب مسکرات حال خود را نمی فهمد از شدت درد ، تعادل روح و روانی خود را از دست داده و قدرت تشخیص نخواهد داشت!

پس فرقی چندانی بین مردنها نیست ...

مرگ مرگ است! مرگ درد است!

و البته آنجا که درد فائق بر مغز انسان بیاید، احساس دردی هم نخواهد بود ، بدون تفاوت بین اقسام مرگها!


آنچه این گرگهای وحشی با جنازه انجام می دهند تنها من و شما را که کنار نشسته ایم متأثر می سازد وگرنه برای شخص بعد از خروج جان چه فرقی دارد جنازه اش را در پر قو بگذارند یا تکه پاره کنند!


اگر چنین است پس چه بهتر این جان عزیز را در راه عزیزتر از جان فدا کرده و سیه رویی را با رنگ خون پوشانده در محضرش حاضر گردیم!


حضرت امیرالمؤمنین می فرماید:

إن الموت طالب حثیث لا یفوته المقیم ولا یعجزه الهارب، إن أکرم الموت القتل، و الذی نفس ابی طالب بیده لالف ضربة بالسیف أهون علی من میتة على الفراش - بحارالانوار ج97 ص 40 -

مرگ ، شتابان ، در طلب همگان است .

 نه اقامت گزیده و به جهاد روى ننهاده از چنگالش رسته ، نه آنکه از او مى گریزد، عاجزش یافته .

گرامیترین مرگها: مرگ در کارزار است .

سوگند به کسى که جان پسر ابو طالب در دست اوست ، که تحمل هزار ضربت شمشیر بر من آسانتر است از مردن در بستر !!

و حضرت ختمی مرتبت نیز می فرمایند:

والذی نفسی بیده لوددت أنی اقتل فی سبیل الله، ثم احیا، ثم اقتل، ثم احیا، ثم اقتل - میزان الحکمه ش ح 2108 -

قسم به خدایی که جانم در دست اوست ، چقدر دوست دارم که در راه خدا کشته شوم ، سپس زنده سپس کشته ، دوباره زنده و باز کشته گردم!


علاوه بر همه اینها کسی که یک عمر بر سر وسینه زده و سوز سینه اش « ارباب بی سر حسین » بوده است ، کسی که افسوس می خورد در کربلا نبوده است که در رکاب حسین فاطمه باشد ، از اینکه سر او نیز در راهی که سر ابی عبدالله بریده شد - بریده شود واهمه ای نخواهد داشت بالاتر به خود نیز می بالد که باطنش اگر نیست ظاهر او ظاهری حسینی یافته است!


و همه اینها بدون توجه به روایات فراوانی ست که :

مرگ را آغاز شادی مؤمن برمی شمرد! مرگ را ملاقات با اهل بیت و ملائکه و بشارت آنها بر می شمرد! مرگ را پلی به خوشی بر می شمرد!


از امام صادق علیه السلام سؤ ال شد:

آیا مؤ من از قبض روح خود کراهت دارد؟

فرمود: خیر به خدا سوگند هنگامى که فرشته مرگ براى قبض روحش ‍ مى آید به او گوید: اى ولى خدا ! ناراحت نباش سوگند به آن کس که محمد صلّى اللّه علیه و آله را مبعوث کرد من بر تو مهربانترم از پدر مهربان چشمهایت را بگشا و ببین او نگاه مى کند و رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله و حضرت على علیه السلام و فاطمه و حسن و حسین و سایر امامان را مشاهده مى کند.

در روایت دیگر دارد :

حرام است بر روح مؤ من از اینکه از بدنش جدا گردد مگر آنکه پنج نور مقدس حضرت محمد و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را مى بیند و چشم مؤ من به جمال آنها روشن مى گرددکافى / 3 / 135؛ بحار / 6/ 191 ؛ 150 موضوع از احادیث اهل بیت ویژه مبلّغان :اکبر دهقان -


و مخصوصا اگر مرگ با شهادت باشد که رسول الله فرمود:

للشهید سبع خصال من الله : اول قطرة من دمه مغفور له کلّ ذنب و الثانیة یقع راءسه فى حجر زوجته من الحور العین و الثالثة یکسى من کسوة الجنة و الرابعة تبتدره خزنة الجنة بکل ریح طیبه ایّهم یاءخذه معه و الخامسة ان یرى منزله و السادسه یقال لروحه اسرح فى الجنة حیث شئت و السابعة ان ینظر فى وجه الله ... - 150 موضوع از احادیث اهل بیت ویژه مبلّغان :اکبر دهقان 0 -

برای شهید هفت چیز از طرف خدا خواهد بود: با اولین قطره خونش تمام گناهانش آمرزیده گردد ، با قطره دوم سر او در دامن حورالعینش قرار می گیرد ، با قطره سوم لباس بهشتی بر او پوشانده می شود ، با قطره چهارم خازنین بهشت هرگونه عطری را پیشکشش خواهند کرد ، با قطره پنجم خانه بهشتی اش را خواهد دید ، با قطره ششم به او گفته می شود هرجای بهشت خواهی آزادی ، و با قطره هفتم نظر می کند به وجه الله!!


سخن ما در این راه ،سخن عدی بن حاتم ( پسر حاتم طائی معروف ) است.

او از سال دهم هجرى که مسلمان شد همواره در خدمت امام علی علیه السلام بود و در جنگ جمل و صفین و نهروان ملازم رکاب حضرت بوده است و در جنگ جمل یک چشم او مجروح شد و نابینا گشت .

به خاطر کارى وقتى به معاویه وارد شد، معاویه گفت : چرا پسران خود را نیاوردى ؟

گفت : در رکاب امیرالمؤ منین علیه السلام کشته شدند، معاویه زبان دراز کرد و گفت : على در حق تو انصاف نداد که فرزندان ترا به کشتن داد و فرزندان خود را باقى گذاشت !

عدى در جواب فرمود: من با على علیه السلام انصاف ندادم که او کشته شد و من زنده ماندم !!

 اى معاویه! بدان هنوز خشم از تو، در سینه هاى ما وجود دارد!

دانسته باش که قطع حلقوم و سکرات مرگ بر ما آسان تر است از اینکه سخنى ناهموار در حق على بشنویم!! - یکصد موضوع 500 داستان ،سید على اکبر صداقت -


________________________________________________________


به خون گر کشى خاک من، دشمن من - - بجوشد گل اندر گل، از گلشن من

تنم گر بدوزى، به تیرم بسوزى - - جدا سازى اى خصم! سر از تن من

کجا مى توانى، ز قلبم ربایى - - تو عشق میان من و میهن من؟!

مسلمانم و آرمانم شهادت - - تجلّى هستی ست، جان کندن من !

مپندار این شعله افسرده گردد - - که بعد از من، افروزد از مدفن من

نه تسلیم و سازش، نه تکریم و خواهش - - بتازد به نیرنگ تو، توسن من

کنون روى خلق است، دنیاى جوشان - - همه خوشه ی خشم شد، خرمن من

من آزاده، از خاک آزادگانم - - گل سرو مى پرورد، دامن من

جز از جام توحید، هرگز ننوشم - - زنى گر به تیغ ستم، گردن من !

برد تضمینی ! در بازی « گل یا پوچ »

يكشنبه, ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۱:۰۸ ق.ظ

برد تضمینی در بازی « گل یا پوچ » 


برای این کار کافی ست که :

 از رقیب بخواهید برای آن دستی که گل در آن قرار دارد عددی زوج و برای دست دیگر عددی فرد را در نظر بگیرد.

سپس از او بخواهید که عدد دست راست را در عددی زوج ضرب کرده و آنگاه حاصل آن را با عدد دست چپ جمع نماید.

پس اگر عدد بدست آمده فرد باشد، گل در دست راست و اگر زوج باشد در دست چپ قرار دارد.


اقتباس از:

 کتاب خزائن

 ملا احمد نراقی

+ فرار از حکومت

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۴۵ ب.ظ

عبدالله بصرى گوید:

دیوار خانه ام خراب شده رفتم دنبال کارگر، به جوانى برخورد کردم که نشسته قرآن مى خواند بیل و زنبیل نزدش گذاشته ؛ از او درخواست کردم بیاید کار کند گفت : مزد چقدر است ؟ گفتم : یک درهم ، قبول کرد، از صبح تا غروب باندازه دو نفر برایم کار کرده خواستم پول بیشتر بدهم قبول نکرد.

فردا رفتم دنبالش پیدا نکردم ، سؤال کردم ، گفتند: این جوان روزهاى شنبه فقط کار مى کند و بقیه ایام مشغول عبادت است !

روز شنبه رفتم دنبالش ، آمد برایم کار کرد، مزدش را دادم و رفت . شنبه دیگر رفتم ندیدمش ، گفتند: دو سه روز است که مریض احوال است و خانه اش ‍ فلان خرابه است .

رفتم او را پیدا کردم و گفتم : من عبدالله بصرى هستم ، گفت : شناختم ، گفتم : شما چه نام دارید؟ گفت : قاسم پسر هارون خلیفه عباسى !! بر خود لرزیدم !

 او گفت : در حال مردنم ، وقتى از دنیا رفتم این بیل و زنبیل مرا بده به آن کسى که قبر حفر مى کند! این قرآن را بده به کسى که برایم بتواند بخواند! این انگشتر را مى برى بغداد روز دوشنبه مجلس عام است به پدرم مى دهى و مى گوئى : این را بگذارد روى اموال دیگر، قیامت خودش جواب بدهد!!

عبدالله بصرى مى گوید: قاسم خواست حرکت کند نتوانست ، دو مرتبه خواست نتوانست ، گفت : عبدالله زیر بغلم را بگیر آقایم امیرالمؤ منین علیه السلام آمده است بلندش کردم بعد جان به جان آفرین داد.

__________________________________________________

هارون الرشید عباسى را پسرى به نام قاسم بود که از علایق دنیوى قرار کرده و پیوسته به گورستانها رفته ، همانند ابر بهار زار زار مى گریست .

روزى هارون در مجلس بود و قاسم آمد، جعفر برمکى وزیر خندید! هارون پرسید: چرا مى خندى ؟ گفت : احوال این پسر اصلا به شما خلیفه نمى خورد و دائما با فقراء همنشین و به گورستان ها مى رود!

هارون گفت : شاید به او حکومت جائى را نداده ایم اینطور رفتار مى کند. او را خواست نصیحت کرد و گفت : مى خواهم حکومت مصر را به تو بدهم و اگر دنبال عبادت هم مى روى وزیر صالح و کاردان به تو مى دهم ، اما قاسم قبول نکرد.

هارون حکومت مصر را برایش نوشت و مردم تهنیت گفتند و بنا بود فردا به آنجا برود، شبانه فرار کرد.

هارون رد پاى قاسم را توانست تا رودخانه را بگیرد اما بعدش را نتوانست پیدا کند. قاسم سوار کشتى شد به بصره رفت .


منبع:

موضوع 500 داستان

سید على اکبر صداقت

با دخل وتصرف


على (ع ) به دنبال کارگرى

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۶:۲۳ ب.ظ

روزى شرائط زندگى بر على (ع ) به قدرى تنگ شد که گرسنگى شدیدى امام على (ع ) را فرا گرفت .

امام على (ع ) از خانه بیرون آمد و در جستجوى آن بود تا کارى پیدا شود، و کارگرى کند و با مزد آن گرسنگى خود را رفع نماید.

در مدینه کار پیدا نکرد و تصمیم گرفت به حوالى مدینه (مزرعه اى به فاصله یکفرسخ و نیم مدینه ) برود بلکه آنجا کار پیدا شود، به آنجا رفت ، ناگاه دید زنى خاک علک کرده و جمع نموده است ، با خود گفت : لابد این زن منتظر کارگرى است تا آب بیاورد و آن خاک را براى ساختن ساختمان گل نمایدن نزد آن زن رفت و معلوم شد که او منتظر کارگر است .

پس از صحبت با او، قرار بر این شد که على (ع ) آب از درون چاه بیرون بکشد، و براى هر دلوى ، یک خرما اجرت بگیرد!!

شانزده دلو از چاه (عمیق آنجا) آب بیرون کشید به طورى که دستش تاول زد، آن آبها را طبق قرار داد بر سر آن خاک ریخت .

زن شانزده خرما به امام على (ع ) داد، و آنحضرت به مدینه بازگشت و با پیامبر نشسته آن خرماها را خوردند و گرسنگى آن روزشان برطرف گردید!


منبع:

داستان دوستان جلد 5

محمد محمدى اشتهاردى




بسمه تعالى

در زیر این وصیّت نامه 29 صفحه اى و مقدمه ، چند مطلب را تذکر مى دهم :


1 - اکنون که من حاضرم بعض نسبتهاى بى واقعیت به من داده مى شود و ممکن است پس از من در حجم آن افزوده شود. لهذا عرض مى کنم آنچه به من نسبت داده شده یا مى شود مورد تصدیق نیست مگر آنکه صداى من یا خط و امضاء من باشد با تصدیق کارشناسان یا در سیماى جمهورى اسلامى چیزى گفته باشم .


2 - اشخاصى در حال حیوة من ادعا نموده اند که اعلامیه هاى این جانب را مى نوشته اند. این مطلب را شدیدا تکذیب مى کنم تا کنون هیچ اعلامیه اى را غیر شخص خودم تهیه کسى نکرده است .


3 - از قرار مذکور بعضى ها ادعا کرده اند که رفتن من به پاریس به وسیله آنان بوده . این دروغ است . من پس از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد، پاریس را انتخاب نمودم زیرا در کشورهاى اسلامى احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند ولى پاریس این احتمال نبود.


4 - من در طول مدت نهضت و انقلاب به واسطه سالوسى و اسلام نمایى بعضى افراد ذکرى از آنان کرده و تمجیدى نموده ام که بعد فهمیدم از دغل بازى آنان اغفال شده ام! آن تمجیدها در حالى بود که خود را به جمهورى اسلامى متعهد و وفادار مى نمایاندند و نباید از آن مسائل سوء استفاده شود. و میزان در هر کس حال فعلى اوست .

روح اللّه الموسوى الخمینى

مثل بچه شتری که دنبال مادرش می دود ... >>>

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۳۶ ب.ظ


از آنجا که در آمد اهل مکه از تجارت بود، هاشم به فرزندانش آموخته بود که برای تجارت در تابستان به ایران و شام بروند و در زمستان به یمن و آفریقا سفر کنند.

 ابوطالب دو سال نتوانست تجارت کند و به همین دلیل فقیر شد.

در این زمان قحطی شدیدی در مکه پیش آمد؛ به حدی که مردم به صورت خانوادگی از مکه بیرون می رفتند تا اعضای هر خانوار که می میرند توسط بقیه اعضای خانواده دفن شوند.

در این شرایط از بنی هاشم دو تن از موقعیت خوبی برخوردار بودند:

یکی پیامبر اسلام که به واسطه ازدواج با حضرت خدیجه علیهاالسلام ثروتمند شده بود و دیگری عباس عموی پیامبر صلی الله علیه و آله که او نیز از دارایی برخوردار بود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نزد عموی خود، عباس، آمد و از او خواست تا با کمک یکدیگر از نان خورهای ابوطالب بکاهند.

هر دو نزد ابوطالب رفتند و گفتند:

« ما حاضریم هر کدام از فرزندانت را که صلاح بدانی نزد خود ببریم.

ابوطالب گفت:

«لو ترکتم لی عقیلاً فاصنعوا ماشئتم؛ اگر عقیل را برای من بگذارید [مانعی نداردو] هر چه خواستید انجام دهید. ( از این عبارت معلوم می شود که عقیل بزرگ و کارآمد بوده است

عباس، جعفر را و پیامبر اکرم، علی علیه السلام را با خود بردند.


- برای مطالعه بیشتر رجوع کنید به الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 2، ص 58، سیره ابن هشام، ج 1، ص 262، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 13، ص 119 -


و اینچنین علی علیه السلام به اراده و حکمت الهی در دامن پر مهر رسول الله قرار گرفت ، آنچنانی که خود رسول در دامن پرمهر فرشته الهی قرار گرفته بود ، تا به تدریج رشد و نمو یافته و برای مسئولیتهای سنگین فرداهای نیامده آماده گردند!


 همو خود در نهج البلاغه - خطبه 234 ، خطبه قاصعه - در این خصوص می فرماید:


... وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بِالْقَرابَةِ الْقَرِیبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ.

وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَ اءَنَا وَلَدٌ، یَضُمُّنِی إِلى صَدْرِهِ، وَ یَکْنُفُنِی فِی فِراشِهِ، وَ یُمِسُّنِی جَسَدَهُ، وَ یُشِمُّنِی عَرْفَهُ، وَ کانَ یَمْضَغُ الشَّیْءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ.

وَ ما وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ، وَ لا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ، وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ مِنْ لَدُنْ اءَنْ کانَ فَطِیما اءَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلاَئِکَتِهِ، یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ، وَ مَحاسِنَ اءَخْلاقِ الْعالَمِ، لَیْلَهُ وَ نَهارَهُ.

وَ لَقَدْ کُنْتُ اءَتَّبِعُهُ اتِّباعَ الْفَصِیلِ اءَثَرَ اءُمِّهِ، یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ اءَخْلاقِهِ عَلَما، وَ یَأْمُرُنِی بِالاقْتِداءِ بِهِ.

وَ لَقَدْ کانَ یُجاوِرُ فِی کُلِّ سَنَةٍ بِحِراءَ، فَاءَراهُ وَ لا یَراهُ غَیْرِی ، وَ لَمْ یَجْمَعْ بَیْتٌ واحِدٌ یَوْمَئِذٍ فِی الْإ سْلامِ غَیْرَ رَسُولِ اللَّهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ خَدِیجَةَ وَ اءَنَا ثالِثُهُما، اءَرَى نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسالَةِ، وَ اءَشُمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ.

وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ صَلّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ، فَقُلْتُ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا هَذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقالَ: (هذَا الشَّیْطانُ قَدْ اءَیسَ مِنْ عِبادَتِهِ، إِنَّکَ تَسْمَعُ ما اءَسْمَعُ، وَ تَرى ما اءَرى ، إِلا اءَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیِّ، وَ لکِنَّکَ لَوَزِیرٌ، وَ إِنَّکَ لَعَلى خَیْرٍ ... ).

 

... و شما از منزلت من در نزد رسول الله آگاه هستید! هم از جهت خویشاوندى و هم از جهت حرمت خاصى که براى من مى شناخت!

من خردسال بودم که ( مانند پدر و فرزندی ) مرا در کنار خود مى نشاند و بر سینه خود مى چسباند و در بستر خود مى خوابانید و تن من به تن او مى سایید و عطرش را استشمام می کردم. گاه چیزى را مى جوید و در دهان من مى نهاد.

او هرگز نه دروغى را از من شنید و نه در رفتارم خطایى دید!!


از آن زمان که رسول الله (صلى الله علیه و آله ) از شیر باز گرفته شد، خداوند، بزرگترین ملک خود را شب و روز همنشین او ساخت تا او را به راه بزرگواریها و خصال و اخلاق نیکو رهنمون باشد.

من همواره ، چون بچه شترى که در پى مادر رود در پى او مى رفتم و او هر روز یکى از صفات پسندیده اش ‍ را بر من آشکار مى نمود و مرا مى فرمود که بدان اقتدا کنم .


هر سال در غار حراء، زمانى چند خلوت مى گزید ؛ من او را مى دیدم و جز من کسى نمى دید.

روزگارى جز خانه اى که رسول الله (ص ) و خدیجه و من در آن مى زیستیم ، اسلام را دیگر خانه اى نبود.

 نور وحى و رسالت را به چشم مى دیدم و بوى نبوت را مى شنیدم .

هنگامى که وحى نازل مى شد صداى ناله شیطان را مى شنیدم . مى پرسیدم یا رسول الله ، این صداى چیست مى گفت که صداى شیطان است ، از اینکه او را بپرستند، نومید شده است .

تو هم مى شنوى ، هر چه من مى شنوم و مى بینى آنچه من مى بینم ، جز آنکه تو پیامبر نیستى ولى تو وزیر منى ، تو به راه خیر مى روى!

...



||| لوطی |||

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۳:۴۴ ق.ظ

ابوالفتوح رازى ، قاضى نعمان و ابوالقاسم کوفى آورده اند:


در زمان حکومت عمر بن خطّاب ، غلامى را نزد او آوردند که مولاى خود را کشته بود، عمر بدون آن که تحقیق و بررسى نماید، حکم قتل او را صادر کرد.


این خبر به امیرالمؤ منین علىّ علیه السلام رسید و شهود نیز شهادت دادند؛ که این غلام مولاى خود را کشته است .


حضرت خطاب به غلام کرد و اظهار نمود:

 تو چه مى گوئى ؟

غلام در پاسخ گفت : بلى ، من او را کشته ام .

حضرت فرمود: براى چه او را کشته اى ؟

گفت : اربابم خواست به من تجاوز لواط کند ولى من نپذیرفتم ، و چون خواست مرا مجبور کند، من او را از خود بر طرف ساختم ، ولیکن بار دیگر آمد و به زور با من چنان عمل زشتى را مرتکب شد و من هم از روى غیرت و انتقام او را کشتم .

حضرت اظهار داشت : باید بر ادّعاى خود شاهد داشته باشى ؟

غلام عرض کرد: یا امیر المؤ منین ! در حالى که من در آن شب تنها بودم ، چگونه مى توانم شاهد داشته باشم ؛ و او درب ها را بسته بود و من اختیارى از خود نداشتم .

امیر المؤ منین علىّ علیه السلام فرمود: چرا بر او حمله کردى و او را کشتى ؟ آیا او از این عمل زشت پشیمان نشده بود؟ و آیا ندامت و توبه او را نشنیدى ؟

غلام گفت : خیر، هیچ أثرى از آثار ندامت در او ندیدم .

حضرت با صداى بلند فرمود: اللّه اکبر! صداقت یا دروغ تو، هم اکنون روشن خواهد گشت .


بعد از آن دستور داد تا غلام را بازداشت نمایند و سپس به اولیاى مقتول خطاب کرد و فرمود:

سه روز که از دفن مرده گذشت ، جهت بیان و صدور حکم مراجعه کنید.


چون روز سوّم فرا رسید، امام علىّ علیه السلام به همراه عمر و اولیاء مقتول کنار قبر رفتند و حضرت دستور داد تا قبر را بشکافند؛ سپس ‍ اظهار نمود:

چنانچه جسد مرده موجود باشد، غلام دروغ گفته ؛ و اگر مفقود باشد غلام ، صادق و راستگو است .


پس وقتى که قبر را شکافتند، جسد را در قبر نیافتند؛ و چون به حضرت علىّ علیه السلام گزارش دادند که جسد در قبر نیست .


حضرت اظهار نمود:

اللّه اکبر! به خدا قسم ! نه دروغ گفته ام و نه تکذیب شده ام ، از پیغمبر خدا صلّى اللّه علیه و آله شنیدم که فرمود:

هر که از امّت من باشد و عمل زشت قوم لوط را انجام دهد - که همانا به وسیله فریب شیطان انجام مى دادند - و بدون توبه از دنیا برود و او را دفن کنند، بیش از سه روز در قبر نخواهد ماند؛ و او را با قوم لوط محشور مى گردانند؛ و به عذاب سخت و دردناک الهى گرفتار خواهد گشت .


پس از آن ، حضرت امیر علیه السلام فرمود: غلام را آزاد کنید.


منبع:

چهل داستان و چهل حدیث از امیرالمؤمنین على (ع )

عبداللّه صالحى

از: مستدرک الوسائل



23 سیاستمدار کوچک

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ق.ظ
شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۰۱:۳۰
مرجع : خبرگزاری مهر

راوی کتاب «آن ۲۳ نفر» گفت:
زمان حضور در اردوگاه ما اول صلیب‌ سرخی ها را تحریم کردیم ولی وقتی قول دادند همه حرف ها را منتقل کنند، مسئولشان به بچه ها گفت: سیاستمداران کوچک!

چرا «آن ۲۳ نفر» سیاستمداران کوچک نامیده شدند

به گزارش افکارنیوز، پایگاه اینترنتی دفتر حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای همزان با انتشار متن تقریظ معظم له بر کتاب «آن ۲۳ نفر» گفتگویی را با احمد یوسف زاده نویسنده این کتاب انجام داده است که متن آن در ادامه از نگاه شما می گذرد:

چرا کتاب «آن ۲۳ نفر» نمی‌توانست محوری غیر از آن ۲۳ نفر، و به تبع، نامی جز «آن ۲۳ نفر» داشته باشد؟

برای این‌که همه چیز، همان ۲۳ نفر بودند؛ برای این‌که این حماسه یک کار شخصی نبود، یک حماسه‌ گروهی بود. در کتاب هم آمده که وقتی ما می‌خواستیم دست به آن حرکت بزرگ بزنیم و اعتصاب غذا بکنیم در استخبارات عراق، یکی از شرط‌هایمان این بود که هیچ شخصی به عنوان لیدر برنامه معرفی نشود. چون در غیر این صورت، عراقی ها حتماً او را شناسایی و شکنجه می‌کردند و احتمالاً او شهید می‌شد. به‌خاطر همین تصمیم گرفتیم این کار را با هم جلو ببریم و در واقع آن‌جا بود که ۲۳ نفر شدند یک نفر. برای همین مصمم بودم اسم کتاب را بگذارم «آن ۲۳ نفر».

با توجه به قوی بودن بُن‌مایه‌ داستانی در نوشته‌های شما و این‌که اصالتاً داستان‌نویس هستید، فضاسازی در نوشته‌های شما به داستان نزدیک شده است. مرز بین داستان و خاطره را چگونه در این کتاب رعایت کرده‌اید؟

اتفاقاً هر کس این کتاب را می‌خواند، می‌گوید کتاب به رمان نزدیک شده است. من هم در واقع داستان‌نویس هستم و داستان‌‌های زیادی نوشته‌ام و در نشریات محلی و جاهای دیگر منتشر کرده‌ام. طبیعی بود که خاطرات این کتاب را در قالب داستان بپرورانم و بعد بنویسم. با این حال سعی کرده‌ام اصالت خاطره حفظ شود. در این کتاب همه چیز مستند است؛ اسامی واقعی هستند، مکان‌ها واقعی و افراد هم مشخص هستند. حتی دیالوگ‌ها، دیالوگ‌هایی هستند که از طرف خود اشخاص ادا شده‌اند. البته ممکن است یک ذرّه تغییر داشته باشند، که آن هم برای این است که امکان دارد عین عبارت را فراموش کرده باشم. ولی همه چیز در این‌جا خاطره است. اما تصورم این بود برای این‌که کار جذاب‌تر باشد و خواننده همه‌ی آن را بخواند، باید با زبانی شبیه داستان نوشته شود.

مشکل‌ترین بخش در مسیر نوشتن این کتاب چه بود؟

حقیقتاً سختی خاصی نداشت. برای این‌که من یک بار در سال هفتاد این کتاب را نوشته بودم. یعنی یک سال پس از آزادی از اسارت. یکی از دلایلی هم که می‌شود به واقعی بودن این نوشته‌ها استناد کرد، همین است.
من برای نوشتن کتاب مستندات بسیار جالبی هم در اختیار داشتم. یک مستند سیزده قسمتی که در آن با هر یک از بچّه‌های گروه مصاحبه‌های مفصلی شده بود و از رسانه‌ی ملی هم پخش شده بود، در اختیار داشتم. ضمن این‌که با همه‌ افراد گروه زندگی کرده و خاطرات را با آن‌ها تجربه کرده بودم. خاطرات افرادی را هم که بعد از اسارت آن‌ها را بازگو کرده بودند، در اختیار داشتم. گاهی وقت‌ها هم تماس می‌گرفتم با یکی از اعضای گروه و برای‌ مثال می‌پرسیدم آن شب چه کسانی بودند که عراقی‌ها با خودشان بردند و کتک‌شان زدند؟ در طول کار هم سؤال‌هایی که برایم پیش می‌‌آمد، از بچّه‌ها می‌پرسیدم.

آقای مرتضی سرهنگی در جایی گفته بودند اتفاق این ۲۳ نفر، جزو ده اتفاق مهم دفاع مقدّس است؛ چرا؟

چون این کار بر خلاف فطرت انسان صورت گرفته بود. شما اگر یک پرنده را در اتاقی رها کنید، اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد، این است که به سمت پنجره‌ای که باز است هجوم ببرد. یک زندانی هم اولین چیزی که به ذهنش می‌رسد، این است که از زندان خلاص شود و راهی برای رفتن از آن بیابد؛ حالا یا راه منطقی و یا راه غیرمنطقی. یا فرار کند، حتی اگر قرار باشد کشته شود، یا این‌که مثلاً زندان‌بانش را فریب دهد و یا از درِ معامله در بیاید و در ازای دادن اطلاعاتی بخواهد آزاد شود.

این اتفاق از آن جهت بسیار نادر است و آقای سرهنگی این تعبیر را به کار بردند که بر خلاف فطرت انسان صورت گرفته است. در نظر بگیرید به شما گفته باشند می‌توانید چند روز دیگر برگردید پیش خانواده‌هایتان. تضمین این حرف هم ضمانت یک فرد معمولی نیست، تضمین رئیس‌جمهور عراق است. آن هم نه در یک محفل خصوصی، بلکه در تلویزیون و مقابل میلیون‌‌ها بیننده که می‌گوید من شما را آزاد می‌کنم؛ نه تنها شما را آزاد می‌کنم، بلکه برایتان سوغاتی می‌گیرم. با هم عکس یادگاری می‌گیریم و به زودی مبادله می‌شوید و به خانه می‌روید. همه‌ی این‌ها در حالتی اتفاق می‌افتد که ما در اردوگاه هم نیستیم. حتی در یک محیط چند صدنفری هم که کار و فعالیتی داشته باشند و به نوعی مشکلات‌شان سرشکن شود بین آن‌ها، نبودیم. ما در یک فضای کاملاً وحشتناک، نمور، تنگ و پُر از شپش بودیم. هر روز صدای شکنجه‌ افرادی از زندان کناری یا شکنجه‌ی دوستان‌ خودمان را می‌شنیدیم. با این حال این گروه آزادی را نمی‌پذیرند و این فضا و وضعیت را تحمل می‌کنند که فقط حرف، حرف صدام نباشد. چرا که صدام گفته بود امام خمینی این بچّه‌ها را به زور به جبهه فرستاده و به همین دلیل بچّه‌ها مقاومت کردند. به همین دلیل این اتفاق نادر است. حتی گفته شده این اتفاق و مشابه آن در هیچ جنگی دیده و حتی گزارش نشده است.

کدام‌یک از اتفاقات کتاب را بیشتر می‌پسندید؟

اول این را بگویم که فکر می‌کنم یکی از کارهای خوب کتاب که اتفاقا مخاطب هم از آن خوشش آمده، فلش‌بک‌هایی است که در طول کتاب به گذشته زده می‌شود. در این کتاب، من نیامده‌ام از اول بنویسم که در چه سالی و کجا به دنیا آمده‌ام و روستای‌مان را توصیف کنم. به مقتضای خاطرات این کار انجام گرفته. برای مثال وقتی وارد شهر بصره شدم، دیدم باغ‌های اطراف بصره دقیقاً شبیه روستای خودمان بود. روستایی تابستانی به نام موردان که در حوالی شهرستان فاریاب است، با درخت‌های لیمو، نخل و کهور. به این جای کتاب که رسیدم، زندگی در روستای‌مان را توضیح دادم. آشنایی با روستای ما نه اول داستان، که ده‌ها صفحه جلوتر اتفاق افتاده. به نظرم، این یکی از نکات خوب این کتاب است.

در مورد اتفاقات هم، یک جایی است که من ابتدای پل بصره داخل آیفا نشسته‌ام و پسربچّه‌ای عراقی تقریباً هم سن خودم آمد نزدیک ماشین و با من یک دعوای لفظی و اشاره‌ای راه انداخت. در انتهای این جریان در کتاب نوشتم این جنگ دو شانزده ساله بود بر سر وطن، که هشت ثانیه هم طول نکشید. این‌جای کتاب را هم خودم دوست دارم و هم منتقدین به آن اشاره کرده‌اند.

اما مهم‌ترین بخش کتاب که در حقیقت اوج آن هم محسوب می‌شود، در صفحات آخر کتاب آمده است. همه‌ی اتفاق‌ها و ماجراهایی که توسط آن ۲۳ نفر روی داده، روایت آن چهار - پنج روز اعتصاب غذا و سختی‌هایی است که تحمّل می‌کنند و دست آخر منجر به پیروزی‌شان می‌شود. سخت‌ترین و مهم‌ترین جای کتاب هم همان‌جا است که این قهرمانی دارد روایت می‌شود. اتفاقاً این ماجرا، درست در آخر کتاب است و خواننده باید تحمّل کند و بیش از سیصد صفحه مطالعه کند تا برسد به صفحات آخر که این اتفاق روایت می‌شود.

چه شد که صدام خواست با شما ملاقات کند؟ ماجرای دیدار چگونه بود؟ چه اتفاقاتی در آن دیدار افتاد؟

شب اولی که اسیر شدیم و ما را به بصره بردند، صدام ما را در تلویزیون دیده بود. آن‌جا از ما فیلم‌برداری کردند. ما همه‌ بچهّ‌های لشکر ثارالله بودیم. صدام هم که دیده بود این گروه خیلی کم سن و سال و کوچک هستند، ظاهراً به ذهنش رسید که از ما استفاده‌ تبلیغاتی کند. این را بعدها ابووقاص فرمانده‌ اردوگاه به من گفت که صدام وقتی ما را می‌بیند، می‌گوید آن‌ها را نفرستید اردوگاه، من کارشان دارم. گویی همان‌جا جرقه‌ای در ذهنش زده می‌شود که از ما استفاده‌ تبلیغاتی کند. مخصوصاً که در آن زمان نمی‌توانست عملیات بیت‌المقدّس را تحمّل کند و مجبور به عقب‌نشینی شده بود و خرمشهر داشت از دستش گرفته می‌شد. این برایش فرصتی بود تا موج تبلیغاتی ایجاد کند و خودش را بازیابی کند. عراق هر روز با ما تبلیغات می‌کرد. یک روز ما را به عتبات عالیات می‌بردند، یک روز دیگر می‌بردندمان به شهربازی و ما را سوار ماشین برقی می‌کردند. ما خیلی ناراحت بودیم، ولی اجبار بود و نمی‌توانستیم کاری بکنیم. از این کارها فیلم و عکس می‌گرفتند که برخی عکس‌ها در کتاب موجود است.

یک روز ما را به یک کاخ بسیار بزرگ بردند. وقتی وارد شدیم، حس کردیم این‌جا باید مکان خیلی مهمی باشد. ناگهان خواستند بلند شویم. در همان لحظه بود که دیدیم صدام و دخترش دارند می‌آیند. همان‌جا سخنرانی معروفش را انجام داد که تیتر نشریات عربی شد. همان‌جا هم بود که رو به جمع گفت من شما را آزاد می‌کنم، فقط باید قول بدهید که وقتی برگشتید، دیگر به جنگ نروید و به مدرسه بروید و درس بخوانید و وقتی دکتر و مهندس شدید، برای من نامه بنویسید. من هم وقتی در سال ۷۴ از دانشگاه فارغ‌التحصیل شدم، نامه‌ای برایش نوشتم که تمام رسانه‌های آن زمان متن آن‌را منتشر کردند. متن این نامه هم در کتاب هست.

به عنوان نویسنده با توجه به تأکید رهبر انقلاب بر نوشتن رمان‌های فاخر در خصوص دفاع مقدّس، این عقب‌ماندگی را چگونه توجیه می‌کنید؟

دغدغه‌ مقام معظم رهبری خیلی به جا است. البته شما اگر روند کتاب‌های دفاع مقدّس را پیگیری کنید، متوجه می‌شوید که سیر صعودی داشته‌ایم و هر سال یک اتفاق خوب و تازه دارد می‌افتد. چه کسی می‌دانست خاطراتی از ماجرای خرمشهر در بیاید که تمام کشور مشتاق آن بشود که بداند از زاویه‌ی دید یک دختر هفده - هجده ساله چه اتفاقی در خرمشهر افتاد و چه دفاعی صورت گرفته؟ در حالی که تا قبل از انتشار کتاب «دا» عموم مردم کمتر اطلاع داشتند از این قضایا. بعد هم کتاب‌های دیگر آمدند. من فکر می‌کنم دیر نشده، اما ای کاش بیشتر داشتیم بچّه‌هایی را که خودشان در جبهه بودند و حالا بیایند بنویسند. حُسن این کار این بود که خودشان در صحنه حضور داشتند. به نظرم یکی از دلایلی که «آن ۲۳ نفر» را قابل قبول کرد، این است که خودم آن را نوشته‌ام و آن‌چه نوشته‌ام، حس کرده‌ام. برای مثال اگر دشتی را توصیف کرده‌ام، گرمایش به تنم خورده، آفتابش به سرم خورده و صفیر گلوله‌اش از بیخ گوشم گذشته و گوشم را لرزانده است.

اگر باشند کسانی که خودشان در جنگ حضور داشتند و حالا رمان بنویسند، خیلی عالی می‌شود. ولی من مطمئنم نویسندگانی هستند که خودشان را به فضای جنگ نزدیک کنند و بر مبنای خاطراتی که الآن جمع‌آوری می‌شود، رمان‌های خوبی بنویسند.

من امید دارم این دغدغه‌ی مقام معظم رهبری خیلی سریع برطرف شود. من هم دوست دارم بتوانم در این زمینه کاری انجام بدهم تا حداقل قدردانی کنم از رهبر بزرگوار انقلاب که به من افتخار دادند و راجع به کتاب من تقریظ نوشتند و با کلمات متعدد از قلم من تعریف کردند.

در مورد خاطرات اسرا هم وضع خیلی بهتر از گذشته شده است. الآن سه تا از کتاب‌هایی که آقا اخیراً تقریظ نوشته‌اند، راجع به آزادگان است. باید به این موضوع دقت کرد که سه سال پشت سر هم دارد این اتفاق در مورد کتاب‌های آزادگان می‌افتد. این، یعنی آزادگان حداقل همت بیشتری گذاشته‌اند در این قضیه.

چرا تاریخ نگاری اسارت و خاطرات اسرا مهم است؟

جواب این سؤال را می‌توان از قول یک نماینده‌ی صلیب‌سرخ که به‌طور ماهانه می‌آمد و ما را می‌دید، بدهم. ادبیات اردوگاهی ما با همه‌ ادبیات‌های اردوگاه‌های جهان در سال‌های گذشته و جنگ‌های جهانی کاملاً فرق می‌کرد. نماینده‌ صلیب‌سرخ آمده بود در اردوگاه ما. او یک خانم بود. می‌گفت وقتی که ما وارد اردوگاه‌های اسرای جنگی دیگر کشورها می‌شویم، چون زن هستیم و چون آن اسرا هیچ ارتباطی با زن و جنس مخالف در طول اسارت‌شان ندارند، احساس ناامنی می‌کنیم. برای همین فاصله‌ها را رعایت می‌کنیم و نسبت به ورود و خروج و همه‌چیز حساسیت داریم. ولی وقتی وارد اردوگاه اسرای ایرانی می‌شویم، انگار وارد خانواده‌ خودمان می‌شویم. با آسایش و آرامش کامل می‌نشینیم در جمع شما و شما دور ما حلقه می‌زنید و با ما صحبت می‌کنید. آن‌ها هم می‌دانستند که یک تفکر دیگری در اسرای ایرانی جریان دارد که با همه‌ی اسرای دنیا فرق دارند.

هیچ وقت یادم نمی‌رود ماجرای اردوگاه رمادی را که ما اول صلیبی‌ها را تحریم کردیم و گفتیم با آن‌ها صحبت نمی‌کنیم. آن‌ها هم قول دادند هیچ اتفاقی نیفتد و حرف‌های ما را به عراقی‌ها منتقل نکنند. همه‌حرف‌هایمان را به آن‌ها زدیم. وقتی مسئول‌شان از اردوگاه می‌رفت بیرون، موقع خداحافظی رو به بچّه‌‌ها کرد و گفت: «خداحافظ سیاست‌مداران کوچک». این است که ادبیات اردوگاهی در جنگ ایران و عراق و خاصه در بخش ایران، خیلی پُررنگ است. برای همین هم هست که سه کتاب پی‌در‌پی که توسط آقا بر آن‌ها تقریظ نوشته شده، مربوط به آزادگان است.

نحوه‌ خبر دار شدن شما از تقریظ رهبر انقلاب کِی و چگونه بود؟

من در تالار وحدت دانشگاه شهید باهنر کرمان بودم که تلفنم زنگ خورد. آقایی خودش را معرفی کرد و گفت از دفتر مقام معظم رهبری تماس می‌گیرد. به محض این‌که گفت از دفتر مقام معطم رهبری، من حس کردم که احتمالاً در رابطه با کتاب باشد. این سؤال خیلی زود پاسخ داده شد. چرا که ایشان بلافاصله پرسیدند شما نویسنده‌ی کتاب «آن ۲۳ نفر» هستید؟ وقتی مطمئن شد خودم هستم، گفت چند دقیقه دیگر با شما تماس می‌گیرم تا آقای محمدی با شما صحبت کنند. آقای محمدی با مهربانی به من تبریک گفتند و بعد تأکید کردند که فعلاً این موضوع را رسانه‌ای نکنید، ما فقط تماس گرفتیم که شما هم در این خوشحالی سهیم باشید. ایشان شروع کرد به خواند متن تقریظ. هر قدر گشتم، خودکاری پیدا نکردم، ولی خوب گوش می‌دادم.

وقتی خواندن متن تمام شد، به آقای محمدی گفتم من نتوانستم متن را یادداشت کنم. می‌توانم آن‌را داشته باشم؟ ایشان هم خیلی مهربانانه گفتند عیب ندارد، من از اول و به‌صورت شمرده می‌خوانم و شما هم یادداشت کنید. وقتی ایشان متن را می‌خواند، به نقطه و ویرگول هم که می‌رسید، می‌گفت تا آن‌ها را هم بگذارم. این حساسیت برای این بود که متن رهبر انقلاب بسیار ادبی بود و هنرمندانه نوشته شده است. آقا چهار مرتبه و با چهار تعبیر زیبا از نوشته‌ من یاد کرده‌اند که برایم افتخار است. به خصوص جاهایی که از استان کرمان تعریف کرده‌اند، یک یادگار خیلی خوب برای مردم کرمان است.

مهم‌ترین ویژگی تقریظ رهبر انقلاب را چه می‌دانید؟

مهم‌ترین ویژگی تقریظ به نظر من این است که کتاب خیلی سریع مطالعه شده است. در تقریظ آقا هم تاریخ ۵ فروردین ذکر شده و احتمالاً خواندن کتاب در ایام تعطیلات آخر سال گذشته و ابتدای سال جدید بوده است. این روزها مواجه بود با یکی از پر کارترین روزهای کشور. روزهایی که حوادث مهمی در عرصه‌ی داخلی و بین‌المللی در جریان بود.

دیگری، فاصله‌ بین تقریظ و رونمایی از آن است که برای کتاب‌‌های دیگر فاصله‌ای بیشتر از این کتاب‌ها دارد، اما در مورد این کتاب حدود یک ماه شده است.

دیگر هم این‌که به‌طور ناخواسته متوجه شدیم روزی که برای رونمایی از تقریظ تعیین شده، دهم اردیبهشت و سالگرد دهمین سال سفر مقام معظم رهبری به کرمان است. از طرفی دیگر، دهم اردیبهشت سالگرد شروع عملیات بیت‌المقدس است که اتفاقا «آن ۲۳ نفر» در همین روز اسیر شدند.

کد مطلب: 411805

 

گزارشــــــــــی از یک زایمــــــــــــان

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۴۸ ق.ظ

یزیدبن قعنب گوید:

با عباس بن عبد المطلب وگروهى از بنى عبد العزى روبروى خانه کعبه نشسته بودم که:

 فاطمه بنت اسد مادر امیرمؤمنان علیه السلام که نه ماهه حامله بود و زایمانش به تأخیر افتاده بود پیش آمد وگفت:

پروردگارا، من به تو و همه رسولان وکتابهاى آسمانى تو ایمان دارم ومن سخن جدم ابراهیم خلیل علیه السلام را باور دارم و اوست که این خانه کهن تو را بنا کرده است، پس به حق همان که این خانه را بنیان نهاد وبه حق کودکى که در شکم دارم ! از تو مى خواهم که زایمان را بر من آسان کنى.

ناگاه دیدیم که دیوار پشت خانه شکافت! فاطمه داخل شد واز دید ما پنهان گشت و دیوار به هم آمد! هر چه کردیم قفل در باز شود باز نشد!! دانستیم که این کارى خدایى است!


فاطمه پس از چهار روز بیرون آمد در حالى که امیرمؤمنان على علیه السلام را روى دست داشت وگفت:

من بر زنان پیش از خود برترى یافته ام، زیرا آسیه دختر مزاحم به طور نهانى در جایى به پرستش خدا پرداخت که دوست نمى داشت در آنجا پرستش شود مگر به ناچار ( کاخ فرعون )

و مریم دختر عمران شاخه درخت خشک خرما را با دست تکان داد تا خرماى تازه فروریخت و خورد.

 ولى من داخل خانه شکوهمند خدا شدم واز میوه ها وخوراکیهاى بهشت خوردم وچون خواستم بیرون شوم هاتفى مرا ندا داد:

اى فاطمه! او را (على) نام گذار که او (على) (یعنى والا وبلند جایگاه) است!

 وخداى على اعلى مى فرماید:

من نام او را از نام خود گرفتم وبه آموزش خود ادب آموختم! واو را بر علم پوشیده ام آگهى دادم! و او است که بتهاى نهاده در خانه مرا مى شکند و اوست که بر بالاى بام خانه ام اذان مى گوید ومرا به پاکى وبزرگى مى ستاید.

خوشا حال آن کس که او را دوست بدارد وفرمان برد، و واى بر آن کس که او را دشمن بدارد ونافرمانى کند  - بشارة المصطفى / 8 -


منبع:

الإمام علی (ع) (فارسی)

أحمد الرحمانی الهمدانی




کفاره ...

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۱:۱۵ ق.ظ

على (علیه السلام ) فرمود:


ما با رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم در مسجد به انتظار نماز بودیم که مردى برخاست و عرض کرد:

اى رسول خدا ! من گناهى کرده ام !

پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم روى از او برگرداند!


هنگامى که نماز تمام شد،  همان مرد برخاست و سخن اول خود را تکرار کرد.

پیامبر فرمود:

آیا با ما این نماز را انجام ندادى ؟ و براى آن بخوبى وضو نگرفتى ؟

عرض کرد:

 آرى

فرمود:

این کفاره گناه تو است !!


منبع:

1001 داستان از زندگانى امام على (علیه السلام )

مؤ لف : محمد رضا رمزى اوحدى

پیوند کعبه و علی!!

شنبه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۴۵ ق.ظ

حاکم نیشابوری ( از دانشمندان بزرگ اهل سنت ):

فقد تواترت الأخبار أن فاطمة بنت أسد ولدت أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب کرم الله وجهه فی جوف الکعبة - المستدرک على الصحیحین ، ذیل ح ش 6084 -

 اخبار در حد تواتر است ( چنان که دیگر کسی را یارای مخالفت با آن نیست ) که فاطمه بنت اسد ، امیرالمؤمنین علی را - که خداوند بر کرامتش بیفزاید - در درون کعبه به دنیا آورده است !!


سؤال:

از خود پرسیده ای : کعبه ای که خداوند ابراهیم و اسماعیل را امر به طهارتش کرده است : وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ أَنْ طَهِّرَا بَیْتِیَ لِلطَّائِفِینَ وَالْعَاکِفِینَ وَالرُّکَّعِ السُّجُودِ (125) سوره بقره - چطور بر فاطمه بنت اسد شکافته می شود تا علی در آن زاده گردد ؟!!

آیا رمزی در کار است؟!

آیا پیامی در حال مخابره است؟!


شاید همان که پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله به آقا امیرالمؤمنین فرمودند:

(( ... إنّما مثلک فی الأُمّة مثل الکعبة التی نصبها الله علماً ... )) - وسائل الشیعه ش ح 5213 -

 اى على ! همانا مثال تو در میان امّت ، همانند کعبــه است که خداوند آن را نشانه و پرچم براى مردم قرار داده است ( تا جهت خویش را گم نکنند ) !!


و جالب است آن گاه که علی خود در حال رفتن است اما یاد کعبه را با « فزت و رب الکعبه - به خدای کعبه رستگار شدم! - برای حق جویان زنده می دارد !! »

ولما ضربه ابن ملجم قال: فزت ورب الکعبة - بحار الانوار ج 41 ص 2 -

روز میلاد علی ... روز پدر

جمعه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ب.ظ

چرا روز تولد علی را به عنوان روز پدر برگزیده ایم؟:


جواب:

چون پدران واقعی جامعه ایشان و همچنین نبی مکرم اسلام هستند!


رسول الله می فرمایند:

... یا علی! أنا وأنت أبوا هذه الامة ... - بحار الانوار ج 23 ص 128 -

یا علی! من و تو پدران این امت هستیم!


چطور این دو بزرگوار پدران ما هستند ؟!

1 - آنچنانی که پدر واسطه در خلقت هست ، امت اسلام و بلکه بشریت و بالاتر کل عالم خلقت طفیلی وجود پیغمبر (ص) و علی (ع) ست.

در شب معراج خداوند متعال خطاب به پیامبرش می فرماید:

یا احمد! لولاک لما خلقت الافلاک ، و لولا علی لما خلقتک و ... - علی المرتضى(علیه السلام) نقطة باء البسملة ،السید عادل العلوی -

ای احمد! اگر تو نبودی افلاک را خلق نمی کردم ، و اگر علی نبود تو را ...

پس همه ما در وجودمان مدیون پیغمبر و علی هستیم! آنچنانی که در مرحله پایین تر مدیون پدر و مادران بلا واسطه خود هستیم !


2 - آنچنانی که پدر و معلم و استاد در تربیت انسان می کوشند حضرت محمد (ص) و علی (ع) با دلسوزی تمام ، نهایت تلاششان را برای تربیت و سعادت بشریت و امت اسلامی و برای رفع موانع سعادت آنها به کار گرفته و دراین راه بیش از هر استاد و پدر دیگری متحمل مصائب روزگار گردیدند!

حتی بعد از ایشان که بشریت از هدایت ائمه اطهار (ع)  و در عصر غیبت از ارشادات علماء بهره گرفته و می برند ، همچنان ریزه خور سفره هدایت آنها به شمار می آیند.

پس این دو بزرگوار از هردو جهت مادی و معنوی سمت پدری بر ما دارند!


سؤال :

چرا روز ولادت پیامبر (ص) روز پدر نامگذاری نشده است؟!

بى شک سخن از امام على علیه السلام سخن از پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه واله وسلم است. زیرا على علیه السلام نفس پیامبر و به شهادت کثیرى از محققان بى طرف، نسخه مطابق اصل است!

بنابراین با این انتخاب به این هر دو الگو اشاره می شود بعلاوه که ایشان پدر ائمه بزرگواری که خود به نوعی پدری بر جامعه انسانی دارند ، نیز می باشند و ذکر علی (ع) ذکر همه آنهاست و بدین ترتیب اثرات تربیتی آن بسیار گسترده و فراگیر خواهد بود !


یک نکته:

 پسر کو ندارد نشان از پدر؟!

وقتی سیره اهل بیت عصمت و طهارت مخصوصا حضرت رسول و امیرالمؤمنین را مطالعه می کنیم می بینیم در قله کمالات و اخلاقیات قرار دارند.

 سؤال این است ما مسلمانان مخصوصا ما شیعیان در علم ، عبادت ، عدالت ، زهد ، دلسوزی و ... نشانی از آن بزرگواران داریم؟! یا نکند آنچنانی که فرزند ناخلف مایه شرمساری پدر را فراهم می آورد ، ما هم چنین باشیم !!

علی (ع) و توجه به دنیای جوانی

جمعه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ق.ظ

روزى امام على علیه السّلام با یکى از غلامان خود به نام قنبر به بازار رفته و دو عدد پیراهن ، یکى به دو درهم ، و دیگرى به سه درهم خرید.

پیراهن نو و بهتر را به قنبر داد که بپوشد، و خود پیراهن ساده را پوشید!!

قنبر گفت :

مولاى من ! بهتر است که پیراهن بهتر را شما بپوشید ( چرا که شما ارباب من ، و من برده شما هستم )

حضرت امیرالمؤ منین على علیه السّلام فرمود :

تو جوانى و باید لباس خوب بپوشى !! و سنّ من بالاست باید لباس ‍ ارزانتر داشته باشم!!

...

من از خداى خود خجالت مى کشم ، که پیراهن نو را خودم ، و کهنه را به تو بپوشانم!


منبع:

الگوهاى رفتارى امام على علیه السّلام جلد اوّل

مرحوم محمّد دشتى