ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

:) لبخندهای مستند :) :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

:) لبخندهای مستند :)

سه شنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۱۶ ق.ظ

سعید بیابانکی در کتاب لبخندهای مستند:


1 -

در خیابان اتفاقی می‌خورم به یکی از خوانندگان سرشناس کشور که دارد با تلفن همراه صحبت می‌کند. به او سلام  می‌کنم. جواب مرا می‌دهد. می‌گویم ببخشید عرضی داشتم.  می‌گوید من عجله دارم. حتماً به شما زنگ می‌زنم و دور می‌شود. بلافاصله می‌گویم: می‌خواستم بگویم در آلبوم جدیدتان پنج بیت از شعرها را غلط خوانده‌اید. با شنیدن این حرف مکثی می‌کند و به سمت من می‌آید و می‌پرسد: ببخشید کدام شعرها؟

در حالی که سوار تاکسی شده‌ام، می‌گویم: من عجله دارم بعداً به شما زنگ می‌زنم!!


2 -

یکی از دوستان که به تازگی صاحب فرزند شده تماس گرفته و  می‌گوید: دوست دارم تعدادی اسم دختر به من پیشنهاد بدهی تا با مشورت فامیل یکی از  آنها را برای دخترم انتخاب کنم. می‌گویم حداقل باید ده روز به من فرصت بدهی تا فکر کنم. می‌گوید: ای بابا یعنی در این ده روز دختر ما اسم ندارد؟ می‌گویم فعلاً اسمش را بگذارید New Folder!


3 -

یکی از نمایندگان شورای شهر را در خیابان دیده‌ام که عینک دودی گذاشته تا کسی او را نشناسد! کاری که پیش‌ترها عمراً نمی‌کرد. تعجب می‌کنم این همه تبلیغ کرده برود شورای شهر برای خدمت به مردم ، بعد عینک دودی گذاشته مردم او را نشناسند مبادا مزاحم اوقات شریف او شوند!


4 -

با ناصر فیض و رضا رفیع که هر دو طنازند دعوت شده‌ایم سمنان برای شعرخوانی. یکی از مدیران استان  می‌گوید در وصف سمنان شعری ندارید؟ این دو بیت را  فی‌المجلس در آن مجلس انشاد فرموده و پشت تریبون می‌خوانیم. جماعت کلی تشویق  می‌کنند:

شهری پر از کرشمه پر از بنز و خاور است
استان که نیست موطن مردان اکبر است

نصف جهان اگر به هنر شهره است و گز
سمنان ما ولی پرزیدنت‌پرور است... !


منبع:

تسنیم


  • محمد تدین (شورگشتی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی