ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

* این است شرط روزه اگر مرد روزه ای ... :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

* این است شرط روزه اگر مرد روزه ای ...

دوشنبه, ۱ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۴۷ ب.ظ
ای در غرور نفس به سر برده روزگار!
برخیز و کار کن که کنون است وقت کار

ای دوست! ماه روزه رسید و تو خفته ای؟
آخر ز خواب غفلت دیرینه سر برآر

سالی دراز بوده ای اندر هوای خویش
ماهی خدای را شو و دست از هوا بدار

پنداشتی که چون نخوری روزه کامل است؟!
بسیار چیز هست جز این شرط روزه دار

هر عضو را بدان که به تحقیق روزه ای است
تا روزه تو روزه بُوَد نزد کردگار

اول نگاه دار نظر تا رخ چو گل
در چشم تو نیفکند از عشق خویش خار

دیگر ببند گوش ز هر ناشنودنی
کز گفت و گوی هرزه شود عقل تار و مار

دیگر زبان خویش که جای ثنای اوست
از غیبت و دروغ فر وبند استوار

دیگر به وقت روزه گشادن مخور حرام
زیرا که خون خوری تو از آن به هزار بار

دیگر بسی مخسب که در تنگنای گور
چندانت خواب هست که آن نیست در شمار

دیگر به فکر آینه ی دل چنان بکن
کز غیر ذکر حق ننشیند برو غبار

این است شرط روزه اگر مرد روزه ای
گرچه ز روی عقل یکی گفتم از هزار

دیگر بسی مخور که هر آن کس که سیر خورد
اعضاش جمله گرسنه گردند و بی قرار

تو خود نشسته تا که کی آید پدید شب
چون شمع جان خویش بسوزی در انتظار

تا خوان و نان بسازی از غایت شره
گویی دو چشم تو شود از هر سویی چهار

چندان خوری که دم نتوانی زد از گلو!
ور دم زنی برآورد آن دم ز تو دمار

صد بار باشدت چو شکم پر شد از طعام
حالی ز پشت تو همه باز اوفتاد بار

این روزه نیست گر شرف روزه بایدت
بیرون شوی ز تویی بر مثال مار

مویت سپید گشت و دل تو سیاه شد!
تا کی کند سپیدگری ای سیاه کار!

یارب به حق طاعت پاکان پاک دل
یارب به حق روزه ی مردان روزه دار

کز هرچه دیده ای تو ز عطار ناپسند
کانرا نبوده ای تو به وجهی پسند کار

چون با در تو گشت و پشیمان شد از گناه
وز فعل خویش خیره فروماند و شرمسار

عفوش کن و ببخش تو دانی که لایق است
تا جرم آفریده کرم ز آفریدگار

 شاعر: عطار


  • محمد تدین (شورگشتی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی