ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

تپه توبره ها! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

تپه توبره ها!

يكشنبه, ۷ تیر ۱۳۹۴، ۱۱:۵۳ ب.ظ

متوکل عباسى مى کوشید با اتکاء بر نیروى نظامى خویش مخالفانش را بترساند.

به همین جهت ، یک بار لشگر خود را - که به نود هزار تن مى رسید - دستور داد که توبره اسب خویش را از خاک سرخ پر کنند و در صحراى وسیعى ، آنها را روى هم بریزند.

سربازان به فرمان متوکل عمل کردند و از خاک هاى ریخته شده ، تپه بزرگی به وجود آمد، که آنرا تپه توبره ها نامیدند.

متوکل بر بالاى تپه رفت و امام هادى علیه السلام را به نزد خود فراخواند و گفت :

« شما را خواستم تا لشگر مرا تماشا کنید ! »

- به علاوه ، او دستور داده بود همه ، لباس هاى جنگ بپوشند و سلاح بر گیرند و با بهترین آرایش و کاملترین سپاه از کنار تپه عبور کنند -

منظورش ترسانیدن کسانى بود که احتمال مى داد بر او بشورند و در این میان بیشتر از امام هادى علیه السلام نگران بود که مبادا به پیروانش ‍ فرمان نهضت علیه متوکل را بدهد.

حضرت هادى علیه السلام به متوکل فرمود:

« آیا مى خواهى من هم سپاه خود را به تو نشان دهم؟! »

متوکل پاسخ داد:

- آرى !

امام دعایى کرد! ناگهان میان زمین و آسمان از مشرق تا مغرب از فرشتگان مسلح پر شد!!

خلیفه از مشاهده این منظره غش کرد!

وقتى که بهوش آمد، امام هادى علیه السلام به او فرمود:

« ما در کارهاى دنیا با شما مسابقه نداریم ما به کارهاى آخرت ( امور معنوى ) مشغولیم ، آنچه درباره ما فکر مى کنى درست نیست. »


منبع:

داستانهاى بحارالانوار جلد 1

محمود ناصرى


  • محمد تدین (شورگشتی)

نظرات  (۱)

سلام دوست عزیز مطالب خیلی خوبی دارین موفق باشی.

مسعود رضایی

پاسخ:

سلام عزیز!

تشکر

دعا بفرمائید.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی