ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

دختر فوکولی: حاج آقا! بفرما پفک !! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

دختر فوکولی: حاج آقا! بفرما پفک !!

پنجشنبه, ۲۴ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۱۰:۲۳ ب.ظ

یک روز عصر برای رفتن از قم به شهرستان همراه با خانواده سوار یک اتوبوس سیر و سفر شدیم. راننده جایی وسط اتوبوس به ما داد. دو دختر هم که حجابشان کامل نبود در ردیف ما نشستند. روسری هایشان وسط سر بود و با صدای بلند می گفتند و می خندیدند.

من در آن فضا و جو چه می توانستم بکنم و چه باید می کردم؟ آیا باید مصداق «عبس و تولی » (1) می شدم یا آنکه آن ها را در موضع «ذرهم فی خوضهم یلعبون » (2) رها می کردم؟

در آن شرایط تنها فکری که به ذهنم رسید سکوت بود و سکوت.

وقتی نتیجه کار یا گفته خودت را نمی دانی هر گونه اقدام یا عملی به منزله تیر در تاریکی رها کردن است.

در جایی که نسبت به انجام یک کار شبهه داری بهترین کار در وهله اول دست از کار کشیدن و فکر کردن است. «فان الوقوف عند الشبهات خیر من الاقتحام فی الهلکات » (3) با خود گفتم این ها را که فقط برای امتحان مرکز مدیریت و ارتقاء رتبه نخوانده ای. در برخوردها هم باید بتوانی از آن ها استفاده کنی. از این رو فقط ساکت شدم و منتظر فرصت ماندم.

ربع ساعتی گذشت، اما «بگو و بخند» همچنان ادامه داشت. کم کم حرف ها کوتاه و صداها فروکش کرد.

یکی از دخترها خم شد و یک پاکت پفک در آورد. آن را باز کرد و به کناریش داد، بعد هم به طرف من گرفت.

- بفرمایید.

اینجا باید چه می کردم؟ قصد او چه بود؟ آیا واقعا می خواست پفک تعارف کند یا قصد داشت سکوت مرا در هم شکن؟

آیا باید او را تحریم می کردم؟

 آیا باید تعارفش را ولو محترمانه رد می کردم؟!

باز هم تردید و دودلی.

- می بینی که برخوردها چقدر ظریف و لطیف اند و ریزبینی و باریک اندیشی می طلبند

دست دراز کردم، چند دانه پفک برداشتم و تشکر کردم. (4)

گفت: به خانمتان هم بدهید.

- خودتان بدهید.

خانم هم برداشت و تشکر کرد. تا اینجا او ابتکار عمل را به دست داشت.

او شروع کرده بود و من واکنشی (و انفعالی) عمل کرده بودم.

حالا وقت آن بود که ابتکار را به دست می گرفتم. اما چگونه؟

چند قوطی سوهان گرفته بودیم. به خانم گفتم: سوهان را در بیاور. سوهان را تعارف کردم. اول تعارف کرد. بعد با اصرار من تکه ای برداشت و بسیار تشکر کرد. گفتم: به دوستتان هم بدهید. او هم برداشت و تشکر کرد.

تا اینجا مسابقه یک به یک بود. (5)

اما باید نتیجه را تغییر می دادم.

چگونه؟ از چه راهی؟ با چه شیوه و روشی؟ نمی دانستم.

چون نه هیچگونه اطلاعی از او داشتم و نیز هیچ نقطه مشترکی با او.

و هر گونه اقدام تبلیغی سازنده متفرع بر شناختن روحیه مخاطب است.

باز هم سکوت کردم و به انتظار ماندم.

دیدم جزوه ای در دست گرفتند و از یکدیگر درس پرسیدند. حدس زدم باید دانشجو باشند اما یقین نداشتم. پرسیدم:

- دانشجو هستید؟

- بله.

- چه رشته ای؟

- حقوق.

- این رشته را از روی علاقه و انگیزه انتخاب کرده اید یا چون امتیازش را آورده اید به این رشته رفتید؟

- نه، دوست داشتم.

چند سؤال حقوقی از او پرسیدم: «اصالة اللزوم در معاملات چه معنایی دارد؟»

فکری کرد و گفت: والله نمی دانم. تازه ترم اول هستیم.

توضیح دادم که «اصالة اللزوم » همان مفاد ماده 219 قانون مدنی است که مقرر می دارد: «عقودی که بر طبق قانون واقع شده باشد بین متعاملین... لازم الاتباع است.» و توضیح دادم: لازم الاتباع بودن قراردادهای لازم را اصالة اللزوم گویند.

حس تازه ای درونش به جوش آمد.

پرسید: شما در دانشگاه درس خوانده اید؟ گفتم: خوانده ام اما این مباحث را بیشتر در حوزه مورد کالبد شکافی قرار داده ایم.

- یکی از دردهای بزرگ ما تصویری است که از یک عالم دینی در ذهن ها ایجاد کرده ایم و موارد استفاده محدود و تنگ نظرانه ای است که برای او ترسیم کرده و خود را نیز به آن ها پایبند و وفادار ساخته ایم.

چرا باید برداشت عموم مردم از یک روحانی این باشد که فقط مسائلی از اسلام مثل غسل، خمس، طهارت و نجاست را می داند. کارش گفتن و تکرار همین هاست.

البته در روستاها موارد مصرف دیگری نیز برای «آقا» قائلند: استخاره گرفتن، سعد و نحس ایام را مشخص کردن، اوقات عقد و عروسی و اثاث کشی را معین نمودن، به هنگام ازدواج، صیغه عقد را جاری کردن و وقت مردن تلقین و نماز میت را خواندن. آیا به راستی «هویت صنفی روحانی » همین هاست؟

آیا هنوز وقت آن نرسیده که بر این برداشت سنتی از روحانی نگاهی مجدد بیندازیم و وظایف اصلی را از فرعی تفکیک و بازشناسی کنیم؟! سخن در آن نیست که آیا موارد فوق را روحانی باید انجام دهد یا نه تا شبهه واجب عینی و کفائی مطرح گردد. سخن بر سر انحصار وظایف روحانیت در موارد یاد شده است.

مهمترین ویژگی عالمان موفق و تاثیرگذار همچون مطهری رحمه الله، بهشتی رحمه الله و... آن نبود که کارهایی مثل عقد و استخاره و تلقین را وظیفه اصلی تلقی کنند و از وظایف عمده ای که عالمان بر عهده دارند چشم بپوشند. مهمترین ویژگی آن ها عنصر زمان شناسی و آگاهی بر مقتضیات و شرایط سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و حضور در زمان بود. همان که امام صادق علیه السلام بر آن بسیار پای می فشرد و می فرماید: «العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس; عالمی که زمان شناس باشد، اشتباهات [در موضعگیری ها، برخوردها، تربیت ها، و هدایت ها] بر او هجوم نمی آورد.» (6)

به تعبیر اسلام شناس معاصر، استاد مطهری رحمه الله:

«مفهوم مخالف جمله گرانقیمت فوق این است: «الجاهل بزمانه تهجم علیه اللوابس » ، آنکه نمی داند در جهانی که زندگی می کند چه می گذرد، چه عواملی دست اندرکار ساختن جامعه به میل خود هستند، چه تخم هایی در زمان حاضر پاشیده می شود که در آینده سر بر خواهند آورد، روزگار آبستن چه حوادثی است، هرگز نمی تواند به مقابله با نیروهای مهاجم برخیزد و یا از فرصت های طلائی زودگذر اغتنام جوید...

اگر وضع امروز خود را با هشتاد سال پیش (پیش از مشروطیت ایران) مقایسه کنیم می بینیم روحانیت آن روز مواجه بوده با جامعه ای بسته و راکد، با جامعه ای که هیچگونه واردات فکری نداشته جز آنچه از حوزه علمی دینی صادر می شده است. فرضا از آن حوزه ها جز رساله ای عملی یا کتاب هایی در حدود جلاء العیون و حلیة المتقین و معراج السعاده صادر نمی شده است، آن جامعه نیز مصرف فکری جز این ها نداشته است.

ولی امروز این توازن به شدت به هم خورده است. امروز به طور مستمر از طریق دبستان ها، دبیرستان ها، دانشگاه ها، مؤسسات آشکار و پنهان نشر کتاب، وسائل ارتباط جمعی از قبیل رادیو، تلویزیون، سینماها، روزنامه ها، مجلات هفتگی و ماهانه و سالانه، (7) کنفرانس ها، سخنرانی ها و از طریق برخورد با مردمی که از سرزمین های دیگر به کشورما آمده اند و از طریق مسافرت ها به کشورهای خارج، هزاران نوع اندیشه به این جامعه صادر می شود که اگر اندیشه هائی که از حوزه های علمی دینی و یا وسیله شخصیت های مبرز مذهبی در خارج این حوزه ها صادر می شود - با اینکه نسبت به گذشته در سطح بالاتری قرار گرفته است - با آنچه از جاهای دیگر صادر می شود مقایسه شود، رقم ناچیزی را تشکیل می دهد و می توان گفت نزدیک به صفر است... اینجاست که هر فرد متدین آگاه، ضرورت تجدید نظر در برنامه های حوزه های علمیه را شدیدا احساس می کند.» (8)

به هر حال پس از آن، بحث به جاهای دیگر حقوق کشیده شد. همه بحث که بیست دقیقه بیشتر طول نکشید در کل باعث شد که نقش سائل و مجیب تغییر کند (حالا آن ها می پرسیدند و من پاسخ می دادم). و من این را هرچند قدم اول بود اما موفقیت بزرگی به شمار می آوردم; یعنی «ایجاد تشنگی در مخاطب

آب کم جو تشنگی آور به دست     تا بجوشد آبت از بالا و پست (9)

در آخر من و خانم جایمان را تغییر دادیم و او مشغول صحبت با آن ها شد. حالا آن ها بیشتر از احکام می پرسیدند و خانم من که دوره جامعة الزهرا علیها السلام را گذرانده بود به آن ها پاسخ می داد.

وقتی به مقصد رسیدیم و پیاده شدیم بسیار تشکر کردند. روسری آن ها نیز بدون اینکه اشاره ای به آن کرده باشیم در جای بایسته قرار گرفت!

________________________________________________________________________

1) چهره درهم کشید و روی برتافت.» (عبس/1).

2) آنان را رها کن تا در حرف های بیهوده شان رفته، بازی کنند.» (انعام/91).

3) در هنگام روی آوردن امور شبهه آمیز (اشتباه انداز) دست باز داشتن (و اندیشه کردن) برتر از فرو افتادن در دام هلاکت هاست.» (وسائل الشیعه، ج 27، ص 106).

4) قال علی علیه السلام: «لا یابی الکرامة الا الحمار; تنها الاغ از پذیرش احترام سرباز می زند. (بحار الانوار، ج 41، ص 53).

5) قال علی علیه السلام: «استغن عمن شئت فانت نظیره، واحتج الی من شئت فانت اسیره، و احسن الی من شئت فانت امیره; از هر که خواهی بی نیازی جو تا نظیرش باشی، دست نیاز به سوی او گشا تا در بندش باشی و به او نیکویی کن تا فرمانروایش باشی.» (مجموعه ورام، ج 1، ص 169).

6) الکافی، ج 1، ص 26 و بحارالانوار، ج 68، ص 307.

7) و امروزه باید ویدئو، اینترنت و ماهواره را نیز به این عوامل افزود.

8) پیرامون جمهوری اسلامی، استاد مرتضی مطهری، ص 32.

9) مثنوی معنوی.

منبع:

مبلغان ش 38 . خاطرات خطیب توانا فلسفی


  • محمد تدین (شورگشتی)

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی