ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

سنگین ترین مهریه عالم :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

سنگین ترین مهریه عالم

دوشنبه, ۱۵ تیر ۱۳۹۴، ۱۰:۵۷ ب.ظ

قاتل على (ع )

ابن ملجم یکى از آن نه نفر زهّاد و خشکه مقدّس هاست که می روند در مکّه و آن پیمان معروف را مى بندند و مى گویند همه فتنه ها در دنیاى اسلام معلول سه نفر است : على ، معاویه ، عمرو عاص .

ابن ملجم نامزد مى شود که بیاید على (ع ) را بکشد.

قرارشان کى است ؟

شب نوزدهم ماه رمضان .

چرا این شب را قرار گذاشته بودند؟

ابن ابى الحدید مى گوید: 

نادانى را ببین ! اینها شب نوزدهم ماه رمضان را قرار گذاشتند، گفتند: چون این عمل ما یک عبادت بزرگ است آن را در شب قدر انجام بدهیم که ثوابش بیشتر باشد.

ابن ملجم آمد به کوفه و مدتها در کوفه منتظر شب موعود بوده در این خلالهاست که با دخترى به نام « قطام » که او هم خارجى و هم مسلک خودش است آشنا مى شود، عاشق و شیفته او مى گردد، شاید تا اندازه اى مى خواهد آن فکرها و قرار مدارها را فراموش کند. وقتى که می رود با او مسأله ازدواج را در میان بگذارد او مى گوید: من حاضرم ولى مهر من خیلى سنگین است . 

این هم از بس که شیفته اوست مى گوید: هر چه بگویى حاضرم .

مى گوید سه هزار درهم ، مى گوید مانعى ندارد. یک برده ، مانعى ندارد. یک کنیز، مانعى ندارد. چهارم : کشتن على بن ابى طالب .

اوّل که خیال مى کرد در مسیر دیگرى غیر از مسیر کشتن على (ع ) قرار گرفته است ، تکان خورد. گفت ما مى خواهیم ازدواج کنیم که خوش زندگى کنیم ، کشتن على که مجالى براى ازدواج و زندگى ما نمى گذارد. گفت : مطلب همین است . اگر مى خواهى به وصال من برسى باید على را بکشى . زنده ماندى که میرسى ، نماندى هم که هیچ .

مدتها در شش و پنج این فکر بود. خودش شعرهایى دارد که دو شعر آن چنین است :

ثَلاثةُ آلافٍ و عبدٌ و قِینَةٌ

و قَتلُ علىٍّ بِالحسامِ المُسَمَّمِ

و لا مَهرَ أعلَى مِن علىٍّ و اِن عَلا

و لا فَتکَ الّا دُونَ فَتکِ ابنِ مُلجَمِ

مى گوید: این چند چیز را به عنوان مهر از من خواستن بعد خودش میگوید: در دنیا مَهرى به این سنگینى پیدا نشده - و راست هم میگوید - مى گوید: هر مهرى در دنیا هر اندازه بالا باشد این قدر نیست که به حد اعلى برسد. مهر زن من خون على است . بعد مى گوید: و هیچ ترورى در عالم نیست و تا دامنه قیامت واقع نخواهد شد مگر اینکه از ترور ابن ملجم کوچکتر خواهد بود!! - و راست هم گفت -

آن وقت ببینید على چه وصیّت مى کند؟ 

على در بستر مرگ که افتاده است دو جریان را در کشورى که پشت سر خود مى گذارد مى بیند یکى جریان معاویه و به اصطلاح قاسطین ، منافقینى که معاویه در رأس آنهاست و یکى هم جریان خشکه مقدسها که خود اینها با یکدیگر تضاد دارند. حالا اصحاب على بعد از او چگونه رفتار بکنند؟ فرمود: بعد از من اینها را نکشید: لا تَقتُلُوا الخَوارِجَ بَعدِى درست است که اینها مرا کشتند، ولى بعد از من دیگر اینها را نکشتید، چون بعد از من شما هر چه که اینها را بکشند به نفع معاویه کار کرده اید، نه به نفع حق و حقیقت و معاویه خطرش خطر دیگرى است فرمود: لا تَقتُلُوا الخَوارِجَ بَعدِى فَلَیسَ مَن طَلَبَ الحَقَّ فَأخطاهُ کَمَن طَلَبَ الباطِلَ فَأدرَکَهُ خوارج را بعد از من نکشید، آن که حق را مى خواهد و اشتباه کرده مانند آن کسى که از ابتدا باطل را مى خواسته و به آن رسیده است نیست . اینها احمق و نادانند ولى او از اوّل دنبال باطل بود و به باطل خودش هم رسید.

على با کسى کینه ندارد، همیشه روى حساب حرف مى زند. همین ابن ملجم را که گرفتند و اسیر کردند آوردند، خدمت مولى على (ع ). حضرت با یک صداى نحیفى (در اثر ضربت خوردن ) چند کلمه با او صحبت کرد فرمود: چرا این کار را کردى ؟ آیا من بد امامى براى تو بودم ؟

یک بار مثل اینکه تحت تأثیر روحانیّت على قرار گرفته باشد، گفت : أَفَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِی النَّارِ (19) زمر - آیا یک آدم شقى و جهنمى را تو مى توانى نجات دهى ؟ من بدبخت بودم که چنین کارى کردم !

و هم نوشته اند که یک بار که على (ع ) با او صحبت کرد با على با خشونت سخن گفت ، گفت : على ! من آن شمشیر را که خریدم با خداى خودم پیمان بستم و دعا کردم که به توسط آن ، بدترین خلق خدا کشته شود و همیشه از خدا چنین خواسته ام و دعا کرده ام.

فرمود: اتفاقا این دعاى تو مستجاب شده است چون خودت را با همین شمشیر خواهند کشت !!


برگرفته از:

حکایتها و هدایتها در آثار استاد شهید آیة الله مرتضى مطهرى

محمّد جواد صاحبى


  • محمد تدین (شورگشتی)

نظرات  (۱)

شکست بیش از موفقیت آموزنده است;کسی که هیچ گاه اشتباه نمی کند،هرگز به جایی نمی رسد.
پاسخ:
جمله خوب اما نامتناسب با موضوع بود!
در هر حال ممنون

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی