نقد و نقّادی
مقدمه:
بنا به تصریح قرآن کریم، انسان با وجود نفس امّاره، همیشه در معرض لغزش قرار دارد. گاهی لغزشها به گونه ای هستند که دیگران بیش از خود انسان، متوجه آن می شوند و چنانچه انسان هر از چند گاه در مسیر زندگی، خود را از زاویه دید دیگران ملاحظه کند، بهتر به لغزشهای احتمالی خود پی می برد و اگر به فکر سعادت خویش باشد، بهتر می تواند به اصلاح بپردازد.
صلاح فرد و اصلاح جامعه، در سایه «شناختن عیوب» و تلاش برای «زدودن عیوب» است. این شناخت هم در خود فرد و نسبت به اندیشه ها و عملهای خویش است و هم نسبت به دیگران. زمینه ساز این عیب زدایی نیز «تذکر» از سویی و «تنبه» و «اقدام» از سوی دیگر است.
رشد انسان در گرو شناخت واقعیتهاست. آدمی در پرتو شناخت، راه بهره برداری از امکانات و نیروهای درونی خود و جهان را می آموزد. زندگی را بر اصول منطقی استوار می کند. بر مجهولات فائق می آید و مشکلات را یکی پس از دیگری از سر راه برمی دارد.
کشف مجهولات و رشد شناخت، راههای فراوانی دارد و «انتقاد و انتقادپذیری» یکی از عوامل مهم رشد شناخت است که بر نقطه های ابهام انگشت می گذارد، و ضعفها و سستیها را نشان می دهد.
در این نوشتار مختصر، برآنیم که مقوله انتقاد و انتقادپذیری را از نگاه دین، مورد بررسی و تحقیق قرار دهیم تا بتوانیم بی هیچ مانعی خود را در این برکه زلال ببینیم و درون خویش را بنگریم و به اصلاح خود و جامعه بپردازیم.
مفهوم انتقاد
انتقاد، یعنی «سره کردن، سره گرفتن، جداکردن درهمهای سره از میان ناسره، بهین چیزی برگزیدن، آشکار کردن عیب شعر بر قائل آن، جدا کردن کاه از دانه.»
و نیز در «لسان العرب» درباره «نقد» آمده است: «نقد به معنای سره کردن درهمها و شناخت درست از نادرست آن است.» در روزگار گذشته که داد و ستد، با نقره سکه زده شده انجام می گرفت، افرادی بودند که سرب را به گونه پول رایج سکه می زدند و با پولهای نقره می آمیختند. در مقابل، افراد خبره و کارشناسی بودند که به آنان «ناقد» گفته می شد. ناقد با سنگ محک و نگاه خبره خود، هرگونه تقلبی را در مسکوکات رایج، تشخیص می داد و سره را از ناسره جدا می کرد. بعدها این مفهوم به ادبیات نیز راه یافت و نقد الشعر شکل گرفت که عبارت بود از: شناسایی و بیان معایب و نقایص اشعاری که سروده می شد. نقد در این دو عرصه، به معنای عیب یابی و عیب جویی بوده است.
در زبان انگلیسی نیز واژه «Criticidm» معادل «انتقاد» و به همین معنا آمده است. به عنوان مثال، واژه نامه یک جلدی «آکسفورد» ذیل مدخل «Criticidm» انتقاد را به معنای «عیب جویی» و «آشکار ساختن عیوب» معرفی کرده است.
اهمیت انتقاد و انتقادپذیری در آموزه های اسلامی
در آموزه های دینی، واژه های نصیحت، تذکر، موعظه، استماع قول، اتّباع احسن، تواصی به حق، دعوت به خیر، و امر به معروف و نهی از منکر، هر یک به گونه ای، اهمیت و جایگاه انتقاد و انتقادپذیری را بیان می کنند.
قرآن کریم می فرماید:
«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» - زمر آیه 18 -
«پس بندگان مرا که به سخن گوش فرا می دهند، آنگاه بهترین آن را پیروی می کنند، مژده بده!»
در کلمه «استماع» نکته نغز ویژه ای نهفته که در «سماع» نیست. شنیدن سخن دیگران، با آن صورتی که ناخواسته سخن دیگری به گوش برسد، تفاوت دارد. آن که گوش فرا می دهد، نقد و بررسی نیز می کند، تمام پیامدهای خوب و بد و زیبا و زشت سخن را می سنجد، آن گاه دست به گزینش می زند. به هنگام برگزیدن نیز، میان خوبها و خوب ترها، به گونه ای ارزیابی می کند و در پایان با آگاهی و بررسی همه جانبه، سخن نیکوتر و پیشنهاد به واقع نزدیک تر و طرح و برنامه خردمندانه تر را برمی گزیند.
قرآن کریم می فرماید:
«وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْری تَنْفَعُ الْمُوءْمِنینَ» - ذاریات 55 -
« و پند ده! زیرا که پند در مؤمنان سودمند می افتد.»
تذکر، فراموشیها و ناآگاهیها را به هوشیاریها و بیداریها دگرگون می کند و همگان را در جامعه به حضور و مراقبت همه سویه فرا می خواند. در چنین جامعه ای، کم کاریها، کندکاریها و بدکاریها، کمتر به چشم می خورد و هر یک از افراد خود را موظف می دانند که به دیگران هشدار و تذکر دهند تا کارها در روال و روند واقعی خود قرار گیرد.
آیات و روایات بسیاری بر این معنی دلالت دارند که مؤمنان و باورمندان، نباید به افراد چاپلوس و کسانی که همواره از خوبیها سخن می گویند و بر سستیها سرپوش می گذارند، میدان دهند!
و اینان باید دوستانی برگزینند که در کنار ستایش، به نقد رفتار و کارکرد آنان نیز بپردازند و مثل آینه خوبی و بدی، شایستگیها و کاستیها را بر آنان بنمایانند.
امام صادق علیه السلام می فرماید:
«الْمُوءْمِنُ أَخُو الْمُوءْمِنِ عَیْنُهُ وَ دَلِیلُهُ لَا یَخُونُهُ وَ لَا یَظْلِمُهُ وَ لَا یَغُشُّهُ وَ لَا یَعِدُهُ عِدَةً فَیُخْلِفَهُ - بحار الانوار ج 71 ص 268 -
مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنمای اوست؛ هرگز به او خیانت و ستم نمی کند، با او غش و تقلب نمی کند و هر وعده ای به او دهد، سر برنخواهد تافت.»
و نیز امام کاظم علیه السلام می فرماید:
«... وَ سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ؛ ... - بحار الانوار ج 75 ص 321 -
و بخشی از زمان را برای رفت و آمد با برادران دینی و مورد اعتمادی که کاستیها و سستیهای شما را به شما معرّفی می کنند و در باطن برای شما اخلاص می ورزند، ویژه سازید.»
نکات آموزنده این روایات عبارت است از:
الف. بایستگی برنامه ریزی و سرمایه گذاری برای آسیب شناسی فردی و اجتماعی در جامعه دینی.
ب. انتقادپذیری و پیدا کردن ناقدان خالص و مورد اعتماد.
ج. ناقدان باید دردشناس و دارای معرفت در مسائل مورد نقد باشند.
د. نقد باید بدون خدعه و نیرنگ و خالص و ناب باشد.
انواع نقد
الف. خود انتقادی
انسان افزون بر پذیرش نقد، باید در گام نخست، به نقد خویش بپردازد و پیش از آنکه به کاستی و عیب دیگران توجه کند، در جستجوی زدودن عیبهای خویش باشد.
امام علی علیه السلام می فرماید:
«طُوبی لِمَنْ شَغَلَهُ عَیْبُهُ عَنْ عُیُوبِ النّاسِ - بحار الانوار ج 64 ص 350 -
خوشا به حال کسی که پرداختن به عیب خویش، وی را از عیب دیگران باز دارد!»
و نیز فرمود:
« مَنْ لَمْ یَسُسْ نَفْسَهُ اَضاعَها - غرر الحکم و درر الکلم ش ح 4827 -
آن که نفس خویش را سیاست [و ادب] نکند، آن را تباه ساخته است.»
اگر آدمی خود آینه خویش شود، از بسیاری انتقادها در امان می ماند و اگر همگان به فکر نقد خود برآیند، زمینه نقد اجتماعی کمتری پیدا می شود و در نتیجه پاره ای تنشها و تشنجها، به خودی خود، از بین می روند و جلو بسیاری از نقدهای ویرانگر گرفته می شود.
در احوال عرفا و علمای بزرگ آمده است که اغلب آنها در سکوت شب خود را به نقد می کشیدند و گاهی در یک اتاق خلوت و در چاله ای شبیه قبر می رفتند و اعمال و نیّات روز خود را به دقت مورد بررسی قرار می دادند. آنان با استفاده از نفس لوّامه در واقع به توصیه قرآن کریم و عترت علیهم السلام در مورد محاسبه نفس عمل می کردند.
نکته شایان توجه اینکه خود انتقادی در واقع، رفتار صادقانه انسان با خویش است که آثار تربیتی، اجتماعی، روحی و روانی فراوان دارد.
آثار نقد از خود
که بهترین نمونه آن بر اساس روایات، نقد شبانه نسبت به عملکرد روزانه است، عبارت اند از:
1. یادآوری کارهای روزانه موجب تقویت حافظه می شود.
2. بازنگری وقایع و اعمال روزانه، باعث جدا سازی مطالب و وسائل زائد می شود که نتیجه آن دسته بندی مسائل می باشد.
3. نقد اعمال و نیات روزانه عامل ایجاد آرامش روحی می شود؛ زیرا نقد خویش نوعی اکتساب بینش مثبت و شهامت خود بازنگری و موجب رضایت شخصی می شود.
4. نقد رفتارها، باعث بازنگری صادقانه و روشن رفتارها شده و موجب توجه بیشتر فرد به رفتارهای نیکو می شود.
5. نقد عملکرد روزانه، برنامه ریزی برای روزهای بعد را روان تر و دقیق تر می کند.
ب. نقد توسط دیگران
انسانها به جهت رفتارها و عملکرد و عکس العملهای گوناگونشان گاهی مورد ملامت نفس قرار می گیرند و گاه مورد ملامت و انتقاد دیگران؛ از فرد یا جمع.
از جمله سفارشهای تربیتی اسلام همین است که اولاً انسانها ضمن سعه صدر و حلم، گوش شنوا در مورد دیگران داشته باشند! و ثانیاً دیگران آینه وار! عیوب را همانند هدیه! به آنان تقدیم کنند!!
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:
«الْمُوءْمِنُ مِرْآةُ الْمُوءْمِنِ - بحار الانوار ج 71 ص 270 - مؤمن آینه مؤمن است.»
آثار نقدپذیری از دیگران
1. نقد پذیری موجب نوعی کسب معیار سنجش برای رفتارهای آینده است.
2. نقد پذیری باعث کاهش وسوسه انسان نسبت به انجام بسیار زیاد کارها در یک زمان و آگاهی نسبت به خطر پراکندگی قواست.
3. نقد پذیری موجب تبیین اولویتهای زندگی است؛ زیرا معمولاً رفتارهای اضافی وغلط مورد نقد قرار می گیرند.
4. نقد پذیری نوعی غربال رفتاری و اخلاقی است که عیوب را از محسنات جدا می کند.
5. نقد پذیری، موجب تشخیص دوستان مناسب نیز می شود؛
چنان که علی علیه السلام فرمود:
« برگزیده ترین مردم در نظر تو باید کسی باشد که عیبهای زندگی ات را به تو هدیه کند و در تکامل نفس کمک تو باشد.»
از این شاید بالاتر نشود گفت که امیر (ع) فرموده: من ساترک عیبک فهو عدوک
6. با توجه به محدودیت عمر، با پذیرش نقد دیگران (نقد صادقانه و خیرخواهانه)، انسان می تواند زمان عمر مفید خویش را بیشتر کند.
آداب انتقاد، منتقِد و منتقَد
الف. انتقاد با عمل نیک همراه باشد:
کسی که دیگران را پند می دهد، اما خودش اهل عمل به گفته هایش نیست، سخنش اثری در شخص مقابل ندارد.
امام علی علیه السلام فرمود:
« اِسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ وَاعِظٍ مُتَّعِظ ِ وَ اقْبَلُوا نَصِیحَة ناصِحٍ مُتَّعِظٍ - غرر و درر ش ح 4573 -
از فروغ واعظ و پند دهنده ای که خود، پندپذیر است، روشنایی برگیرید و نصیحت نصیحتگر موعظه پذیر را پذیرا باشید!»
این سخن، هم به پندپذیری اشاره دارد، هم به شیوه موءثر وعظ و نصیحت و انتقاد.
ب. انتقاد، سالم و اصلاحگرانه باشد:
نکته درخور توجه در فرهنگ نقد، رعایت آداب و ویژگیهایی است که انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و یا ویرانگر تقسیم می کند. انتقادهای برخاسته از حسدها و غرض ورزیها و...، نه تنها مشکلی را حل نمی کند، بلکه وضع را بدتر می سازد؛ زیرا انسان کینه توز نمی تواند به انتقاد درست دست یابد.
امام صادق (ع) می فرماید:
«النَّصِیحَةُ مِنَ الْحَاسِدِ مُحالٌ - بحار الانوار ج 71 ص 194 -
نصیحت و خیرخواهی از حسود، محال است.» از این رو، بسیاری از نقدهای وی انتقام است.
هدف از انتقاد، تنها برشمردن عیبها و کاستیها نیست، بلکه پیدا کردن راههای درمان برای دردهای موجود و رهایی از بحران و آشفتگی و نابسامانی نیز هست.
در انتقاد سالم، عالَم محضر خداست و انسانها همه آفریده های او. کاستیها و ضعفها، با توجه به این بینش، به گونه ای مطرح می شوند که ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خویی است حیوانی، در برابر انتقاد سالم.
انتقاد، غیر از انتقام جویی است. اگر دیو کینه توزی به جای مهرورزی و مهربانی بنشیند، پرده ای تار در پیش چشم آدمی می کشد که بین او و حقیقت و واقعیت، فرسنگها فاصله می اندازد و در نتیجه، نگاه او نگاهی دشمنانه و حرکتهای او هم حرکتهای براندازی خواهد شد.
اگر نقد و انتقاد به درگیری و دشمنی ـ و به قول معروف، مچ گیری و رو کم کنی ـ و انتقام جویی منجر شود، نه تنها مشکلی گشوده نخواهد شد، بلکه بر مشکلها افزوده می شود.
امام علی علیه السلام می فرماید:
«إِیَّاکُمْ وَ الْمِراءَ وَ الْخُصُومَةَ فَإِنَّهُما یُمْرِضانِ الْقُلُوبَ عَلَی الْإِخْوانِ وَ یَنْبُتُ عَلَیْهِمَا النِّفاقَ - بحار الانوار ج 70 ص 399 -
از بگو مگوهای بی حاصل و دشمنیها بپرهیزید! زیرا این دو مایه بیماری دلها و زمینه ساز نفاق در میان مؤمنان است.»
پرخاشگری و پریدن به یکدیگر و به کار گرفتن عبارتها و تعبیرهای نیشدار و کینه توزانه، بذر بدبینی و بدخواهی را در جامعه می افشاند و نتیجه ای جز تشنج و سلب آرامش و آسایش به دنبال ندارد.
امام علی علیه السلام می فرماید:
«لا سُؤْدَدَ مَعَ انْتِقامٍ - غرر و درر ش ح 7956 -
بزرگواری و آقایی از راه انتقام به دست نمی آید!»
کسی که به بهانه انتقاد می خواهد انتقام شخصی و یا گروهی خود را از دیگران بگیرد، دارای روحیه خود کم بینی و حقارت نفس گردیده است که شفای خاطر خود را در تخریب دیگران می بیند.
از این رو، هیچ گاه نمی تواند گام اصلاحی بردارد و سخن مصلحانه و خیرخواهانه بر زبان و قلم خودجاری سازد. ناقد مبتلای به این درد، نمی تواند نسخه شفابخش بپیچد و باید به او گفت: یک قدم بر خویشتن نِه و آن دگر در کوی دوست.
نقد باید به گونه ای باشد که شخصیت و منزلت افراد تحقیر نشود.
در مورد رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است که:
«اِذا بَلَغَهُ عَنِ الرَّجُلِ شَیْ ءٌ لَمْ یَقُلْ ما بالَ فِلانٌ وَ لکِنْ یَقُولُ ما بالَ اَقْوامٌ یَقُولُونَ حَتَّی لا یَفْضَحْ اَحَدا - سنن النبی ( السید الطباطبایی) ش ح 96 -
هنگامی که به آن حضرت خبر می رسید که فلانی عملی خلاف انجام داده، [در مقام انتقاد با حضور مردم از آن شخص نام نمی برد و به آبروی او لطمه نمی زد و] نمی فرمود: چرا فلانی چنین کرده؟ بلکه می فرمود: چرا کسانی چنین می گویند؟! [و چنین می کنند؟!] تا کسی رسوا نشود!»
ج. زمان و مکان در نقد رعایت شود:
نقّادی و سره از ناسره شناسی، فنّ و هنری است که در هر زمان و مکان شیوه و روش ویژه ای می طلبد. چه بسا در برهه ای از زمان، سخنی را به عنوان انتقاد بتوان گفت که همان سخن در شرایط دیگر روا نباشد.
گاه ناقدی از روی اخلاص، فرد و یا گروه و یا حاکم را به نقد می کشد که دشمن از آن، به سود خود و به زیان جامعه اسلامی بهره می برد
و از سخن حق بهره برداری تبلیغاتی علیه زمامداران و نظام اسلامی می کند. از این جهت، توجه به زمان و شناخت زمینه ها در طرح مسائل انتقادی نقش کلیدی و سرنوشت ساز دارد.
د. نقد صمیمی و خصوصی باشد:
روح حاکم بر جامعه دینی، روح برادری و حرمت و آبرومندی است. همگان در حفظ و پاسداشت آبرو و شرف یکدیگر می کوشند. آبرو و شرف فردی و اجتماعی افراد در امان است باید نگه داشته شود.
آنچه به شخصیت شهروندان صدمه می زند و بی حرمتی به شمار می رود، در جامعه دینی وجود ندارد. در پیدا و پنهان، حریمهای قانونی و ایمانی موءمنان محترم شمرده می شود.
این اصل اصیل، بیانگر این است که انتقادها نیز در چنین فضایی باید به گونه ای باشد که آبروی مؤمنی زیر سوءال نرود و موقعیت مدیر و مسئولی به ناحق دچار تزلزل نگردد.
شایسته است شیوه و روش برخورد با کاستیها و کژیها، به گونه ای گزینش شود که با این اصل اساسی، ناسازگاری نداشته باشد.
امام علی علیه السلام می فرماید:
«اَلنُّصْحُ بَیْنَ الْمَلَأِ تَقْرِیعٌ - مطلوب کل طالب ( رشید وطواط ) کلمه سی و هفتم -
نصیحت و خیرخواهی آشکارا و علنی ، نوعی سرکوب به شمار می رود!»
اگر انسان بتواند عیب و کاستی کسی را به گونه ای مطرح کند که جایگاه اجتماعی و حیثیت حقوقی و حقیقی او خدشه دار نشود، باید چنین کند و هرگز افشاگری و در بوق و کرنا دمیدن، پسندیده نیست.
گرهی که به آرامی و نرمی و با دست گشوده می شود، چرا با سر و صدا و با دندان بگشائیم!
در آموزه های علوی آمده است:
«هر که به مسلمانی سخنی بگوید و مقصودش بردن آبروی وی باشد، خداوند او را در لجنزار دوزخ زندانی کند تا از آنچه گفته، عذری آورد!»
امام خمینی رحمه الله با الهام از این آموزه ها، همواره سفارش می کرد:
«در انتقادها مواظب باشید با حیثیت و آبروی کسی بازی نکنید و کسی را از موقعیت و مسئولیتی که دارد؛ فرو نیفکنید. انتقاد آزاد است، به اندازه ای که نخواهند کسی را خفیف کنند یا یک گروهی را خفیف کنند و از صحنه خارج کنند. انتقادات برای اصلاح امور لازم است.»
اگر کسی خدای ناخواسته برای استوارسازی موقعیت اجتماعی خویش، به ویرانگری دیگران بپردازد و با اشاره و یا با بیان روشن، سبب فرو افتادن دیگران از جایگاه اجتماعی خود به ناحق گردد، دچار آفت اخلاقی بزرگی شده است که به آسانی قابل گذشت و جبران نیست.
درهم شکستن جایگاه اجتماعی افراد، کاری نیست که با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد.
کسی که به وسیله قلم مسموم و زهرآگین نویسنده ای و یا با زبان نیشدار گوینده ای، خوار می گردد و در دید جامعه و مردم جایگاه پست و گاه خیانتکار و خلافکار پیدا می کند، به آسانی نمی تواند نگاههای سرزنش آلود و بدبین را از خود برگرداند و ذهنیتها را دگرگون سازد و جایگاه ویژه خود را بیابد و این گناهی است بس بزرگ.
بنابراین، نقد و تذکر هر چه صمیمی تر و خودمانی تر و در خلوت و بدون آبروریزی و هتک حیثیت باشد هم مؤثرتر و هم از کینه توزی و کینه افروزی و لجاجت، دورتر است و افزون بر آن، مخرب نیست و ترور شخصیتی فردی را به دنبال ندارد.
گاهی نقادی آشکار و پند و تذکر در حضور دیگران، اثر منفی دارد و شخصیت فرد نقد شونده را خرد می کند و او را به عکس العمل وا می دارد.
ه . انتقاد خیرخواهانه باشد:
واژه «نصیحت» به معنای خیرخواه و از ریشه «نُصح» به معنای خالص شدن و خالص کردن است.
در زبان عرب، به عسل صاف و خالص گویند: «نصح العسل». و نیز به خیاط، «ناصح» گویند و به نخی که در دوختن به کار می برد، «نصاح» گفته می شود.
از این جهت، در نصیحت علاوه بر خیرخواهی، نوعی پیوند دادن نیز وجود دارد.
انتقاد اگر به انگیزه خیرخواهی صورت بگیرد، می شود انتقاد سالم و سازنده و در این گونه انتقادها، پیوند مردم با یکدیگر بر اساس خیرخواهی و وحدت تقویت می شود و نیروها و استعدادها در جهت شکوفایی و بالندگی به کار می افتد.
اگر انتقاد از روی خیرخواهی و بدون خدعه و نیرنگ انجام بگیرد، سالم و سودمند است و در برابر آن نقدی که بر اساس هدفهای شخصی و گروهی شکل می گیرد، انتقاد ناسالم و «غشّ» نام دارد. از این رو، ارباب لغت، واژه «غش» را در برابر واژه «نصیحت» دانسته اند.
کسی که از روی دلسوزی و مهرورزی و با انگیزه بهبود بخشیدن به پیوندهای اجتماعی لب به سخن می گشاید و دست به قلم می زند، ناصح و خیرخواه است. بدین جهت، قرآن کریم در موارد بسیاری از پیامبران الهی، به عنوان «ناصح امین - اعراف 68 -» نام برده است.
جامعه ای که زمینه پذیرش نقد سالم و ناصحان امین در آن وجود داشته باشد، جامعه ای است عزّتمند. در برابر، اگر در جامعه ای زمینه پذیرش نقد وجود نداشته باشد و ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد سالم خود را به گوش دیگران برسانند، آن جامعه بیمار است.
علی علیه السلام می فرماید:
« لا خَیْرَ فِی قَوْمٍ لَیْسُوا بِناصِحِینَ وَ لایُحِبُّونَ النّاصِحِینَ - غرر و درر ش ح 4557 -
آن مردمی که خیرخواه یکدیگر نیستند و خیرخواهان را دوست ندارند، از سعادت و بهروزی بی بهره اند.»
و. آگاهی و شناخت ناقد:
در منابع روایی اسلام برای کسانی که می خواهند امر به معروف و نهی از منکر کنند و این وظیفه و تکلیف دینی را به شایستگی انجام دهند، ویژگیهایی بیان شده است، از جمله:
« عَالِمٌ بِمَا یَأْمُرُ وَ عَالِمٌ بِمَا یَنْهی عَادِلٌ فیما یَأْمُرُ وَ عَادِلٌ فیما یَنْهَی؛
به آنچه فرمان می دهد و از آنچه باز می دارد، آگاهی داشته باشد و در هر دو مورد، عدل و داد را نگه دارد.»
روشن است که بدون آگاهی و شناخت واقعیتها، دیگران را زیر سوءال بردن و به نقد کشیدن آنها، کاری نافرجام و بی اثر و یا دست کم، کم اثر خواهد بود و زیانی که از سوی این گونه افراد به مردم و جامعه وارد می شود، بیش از سود آن خواهد بود.
ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر باید شرایط معروف و منکر و موارد واجب بودن و ... را بشناسند؛ چنان که امام خمینی رحمه الله در تحریرالوسیلة فرمود:
« کسی که امر و نهی می کند، باید آگاهی داشته باشد که آنچه از معروفها که در جامعه جامه عمل نمی پوشد، چیست؟ و آنچه انجام می گیرد از منکرها کدام است؟ بنابراین، کسی که چنین شناختی ندارد، بر او انجام این دو وظیفه لازم نیست.»
و نیز می افزاید:
« واجب است که [ناقدان و آمران به معروف و ناهیان از منکر] شرایط معروف و منکر را فرا گیرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند تا اینکه در انجام این دو فریضه، خود گرفتار منکر نشوند!»
از این دیدگاه فقهی، چنین به دست می آید که هرگونه نقد و انتقاد در مسائل فرهنگی، اجتماعی و حتی سیاسی و اقتصادی باید از روی آگاهی و شناخت انجام گیرد.
کسی که می خواهد از ارزشهای اسلامی دفاع کند و جلو ضدارزشها را در جامعه بگیرد، شایسته است پیش از آن، خود را با سلاح آگاهی همه سویه آماده سازد و وظیفه خود را به درستی بشناسد، آن گاه در پی انجام وظیفه برآید. هر موضوعی را که می خواهد به نقد بکشد و امر و نهی نسبت به آن داشته باشد، باید تمام زوایای آن را مورد جستجو قرار دهد و تمام احتمالها را پیش روی نهد؛ آن گاه با تجزیه و تحلیل منطقی و روش و شیوه ای خردپسند و همسو با شریعت اسلامی، نکته های مورد نظر خود را بیان کند. ناقد مبتلا به درد نادانی نمی تواند نسخه شفابخش بپیچد.
فواید انتقاد و نقدپذیری
روشن است که انتقاد عامل رشد و اصلاح امور است. معنای ضمنی این سخن آن است که نبود انتقاد، مانع رشد، و بی انتقادی عامل درجا زدن است.
برای اینکه به ارزش و اهمیت این داوری بهتر پی ببریم، آن را در سطح فردی و اجتماعی، مورد بررسی قرار می دهیم:
در سطح فردی:
کافی است که نگاهی به مهارتهای خویش بیفکنیم. حداقل مهارت هر فرد این است که توانایی سخن گفتن دارد. اما، همین مهارت به ظاهر ساده، یک شبه حاصل نشده، بلکه حداقل محصول چند ساله دوره کودکی است که زیر ضربات کوبنده انتقاد دیگران شکل گرفته است!
بسیاری از کودکان ـ اگر نگوییم تقریباً همه آنان ـ ادای برخی از حروف برایشان مشکل است و غلط ادا می کنند. ولی با هر بار ادای غلط، با انتقاد دیگران مواجه می شوند و دیگران بر این گفته خطا به آنان می خندند و شکل صحیح تلفظ کلمات را برایشان تکرار می کنند. این درس آموزی شبانه روزی، سالها بعد نتیجه می دهد و آن کودک دیروزی که ادای کلمات غلط او موجب خنده دیگران می شد، امروز به سخنوری توانا تبدیل می شود که از آن همه خطاهای آغازین خود، دیگر یادی نمی کند.
در سطح اجتماعی:
نیز همین داوری درست است. همه ابزارها و امکانات ساخته شده توسط بشر که شاخص تمدن امروز و نمایانگر تسلط و چیرگی انسان بر طبیعت به شمار می آید نیز چیزی جز اندیشه هایی خام که در دستان پرتوان انتقاد، به ابزارهای نیرومندی تبدیل شده اند، نیست!
بنابراین، با اندکی تأمل در می یابیم که در پس هر مهارت و پیشرفت و ترقی ای، انباری از انتقادها نهفته است. ناگفته نماند که این موضوع، اختصاص به صنعت و ... ندارد، بلکه همه عرصه های زندگی بشر را در برمی گیرد.
اگر روح انتقادگری از جامعه رخت بربندد و همگان هر چیز را آن گونه که هست، بپذیرند، در این صورت جامعه سیر تکاملی خویش را گم می کند و درجا می زند. مقررات اداری در این جامعه تغییر نمی کنند و اصلاح نمی گردند، نظام مبادله کالا ثابت می ماند، روش و عملکرد آموزش و پرورش بی تغییر می ماند، آثار هنری به آثار کلیشه ای و قالبی تبدیل می شوند، و به طور کلی، هر گونه خلاقیت و نوآوری کنار گذاشته می شود.
«جرج استاینر» در مورد جایگاه نقد در جامعه، مثالی دارد که قابل توجه است. هر چند او بر آن است تا انتقاد را در عرصه ادبیات نشان دهد، ولی حکم او عام است و همه اَشکال زندگی اجتماعی را در بر می گیرد. به گفته او:
« فرض کنیم که در جامعه ای، به هر دلیل، هرگونه سخن نقادانه ممنوع شده باشد و حکم بر این باشد که فقط کارهای اصیل هنری ارائه شوند، بی آنکه کسی بتواند در مورد آنها بحث کند و ارزیابی یا نقادی خود را از آن آثار به مردم ارائه کند. در این جامعه، ... چه رخ خواهد داد؟ خیلی ساده، کارهای ـ به اصطلاح ـ ناب هنری نیز ارائه نخواهد شد. نه فقط به این دلیل که برای رشد ادبیات و هنر نقادی ضرورت دارد، بلکه به این دلیل پیچیده تر نیز که هر اثر هنری جدید، خود در حکم نقادی آثار کهن است!»
البته ناگفته پیداست که چنین جامعه ای را نمی توان یافت؛ زیرا ظاهراً خصلت انتقادگری ریشه در سرشت انسان دارد و همه جا این خصلت کم و بیش خود را نشان می دهد و آثار خود را به جای می گذارد.
بنابراین، انتقاد عامل ضروری رشد و اصلاح فرد و جامعه است و گریزی از آن نیست؛ چنان که بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی رحمه الله ، در این باره فرمود:
« انتقاد باید بشود! تا انتقاد نشود، اصلاح نمی شود یک جامعه. عیب هم در همه جا هست؛ سر تا پای انسان عیب است و باید این عیبها را گفت و انتقادها را کرد؛ برای اینکه اصلاح بشود جامعه. »
این گونه نگرش به انتقاد، آن را از یک شرّ اجتناب ناپذیر، به خیری ضروری و هدیه ای الهی تبدیل می کند.
اگر پذیرفته باشیم که کمال فردی و اجتماعی انسانها در گرو انتقاد است، آن گاه به جای آنکه از آن بگریزیم و یا چون داروی تلخی آن را بپذیریم، آن را چونان هدیه ای گرامی خواهیم داشت و از آن بهره مند خواهیم گشت و خواهیم گفت: «اشکال، بلکه تخطئه یک هدیه ای الهی است برای رشد انسانها.»
چنین نگرشی است که انتقاد را زمینه ساز سعادت جامعه می داند و صاحب آن همگان را به گسترش فرهنگ انتقادی دعوت می کند و می گوید: «در جمهوری اسلامی، همه باید با انتقادها و طرح اشکالها، راه را برای سعادت جامعه باز کنند.»
بی گمان، نقد به عنوان عاملی اصلاحی و پیش برنده و بالنده، به برنامه ریزان، سیاستگذاران و مدیران و مجریان، مجال بازنگری، همه سونگری و واقعیت نگری می بخشد و جلوی بسیاری از ریزشها و دوباره کاریها و تکرویها را می گیرد و در نتیجه، طرحها را در راستای سوددهی و بهره مندی بهتر و بیشتری قرار می دهد و از اسرافها و اتلافها و گاه از ریخت و پاشهای حاشیه ای و جانبی نیز جلوگیری می کند.
بنابراین، در اصل نیاز انسان و جامعه و مدیران به نقد و بایستگی وجود نقادان تیزبین در اجتماع نمی توان تردید کرد؛ اما این نیمی از کار است، نیم دیگر که کامل کننده این بخش است، مسئله «نقدپذیری» و به کار بستن نقد ناقدان است.
نقدپذیری به عنوان خوی و خصلتی انسانی و اسلامی، نقش مهمی در فرو نشاندن آسیبها و آفتهای فردی و اجتماعی دارد. رواج فرهنگ نقدپذیری در اجتماع، کمک فراوانی به پایان دادن کشمکشها و درگیریها می کند.
به همان اندازه که نقد و نقادی مایه کمال و رشد رفتارها و عملکردهاست، نقدپذیری نیز زمینه ساز بسیاری از خوشبینیها و امیدواریها نسبت به اصلاح امور است. دست اندرکارانی که از نقد استقبال می کنند و از آن بیم و ترسی ندارند، از مدیریتی بهتر و کمال یافته تر برخوردارند و کمتر دچار چالش، دوباره کاری و نابسامانی می شوند.
سرزمینی که گود است، دو بهره از باران آسمان می برد: یکی بهره مستقیم و دیگر آنکه بارانی که در بلندی می بارد نیز به سوی آن سرازیر می گردد.
پذیرش نقد، نه تنها چیزی از بزرگواری و شخصیت سیاسی و اجتماعی انسان نمی کاهد، بلکه می توان گفت: روشن ترین گواه بر شخصیت و کمال آدمی است.
چنان که امام خمینی رحمه الله در این باره فرمود:
«اگر یک چیزی را دیدید که واقعاً خلاف کردید، اعتراف کنید و این اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ می کند، نه اینکه اعتراف به خطا، شما را کوچک می کند!»
تلخی نخستین نقد و انتقاد، با دستاوردهای شیرین آن از میان می رود. پیامدهای سازنده و سودمند نقد، سبب می شود که آدمی همواره خود را در دید نقد دیگران بگذارد و هیچ گاه کارکرد خویش را از آن بی نیاز نداند.
امام جواد علیه السلام می فرماید:
«الْمُوءْمِنُ یَحْتاجُ إِلی تَوْفِیقٍ مِنَ اللّهِ وَ وَاعِظٍ مِنْ نَفْسِهِ وَ قَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ - موسوعة الامام الجواد (السید الحسنی القزوینی ج 1 ) -
مؤمن، به توفیق الهی و پند دهنده درونی و پذیرش نصیحت ناصحان نیازمند است.»
و نیز امام علی علیه السلام می فرماید:
«اَلْعاقِلُ مَنْ اتَّهَمَ رَأْیَهُ وَ لَمْ یَثِقْ بِکُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفْسُهُ - غرر و درر ش ح 498 -
خردمند کسی است که نظر خود را متهم کند! و به آنچه که نفسش وسوسه می کند، اعتماد نداشته باشد!»
با توجه به تعبیر «اِتَّهَمَ رَأْیَهُ» مؤمن باید برای اندیشه های خود، دادگاه تشکیل دهد و از صاحب نظران بخواهد که درباره افکار او داوری کنند.
در تعبیری دیگر، این ضرورت را آن امام بزرگ چنین ترسیم فرموده است:
«حَقٌّ عَلَی الْعاقِلِ اَنْ یُضِیفَ اِلی رَأْیِهِ رَأْیَ الْفُضَلاءِ وَ یَضُمُّ اِلی عِلْمِهِ عُلُومَ الْحُکَماءِ - غرر و درر ش ح 496 -
شایسته است که انسان عاقل [با نظرخواهی و نقد و بررسی]، رأی اندیشمندان را بر نظر خود بیفزاید و دانش حکیمان را ضمیمه دانش خود سازد.»
بنابراین، نقد کردن دیگران و نقد پذیرفتن از دیگران، در کنار یکدیگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه است. اگر این نقد و بررسی در کار نباشد و اندیشه و کار، بدون بازنگری و بررسی و خرده گیری به راه خود ادامه دهد، بی گمان به نتیجه ای نمی رسد؛ زیرا، خالی از نقص و اشتباه نیست.
فلسفه گریز از انتقاد
علت گریز از انتقاد، ترس از روبه رو شدن با خویشتن خویش است. هر شخصی در پی آن است تا تصویر بی نقصی از خود ارائه دهد و همواره در آینه ای ساختگی که هیچ عیبی را نمی نمایاند، بنگرد.
روانشناسان از این گونه افراد به افراد «خود شیفته» تعبیر می کنند.
افراد خود شیفته، افرادی هستند که شیفته خویش اند و از خود، تصور قطب بودن دارند. این گونه افراد هستی خویش را وقف این می کنند که قلمرو و محدوده وجود خود را به صورت مطلق بنگرند. این افراد همه را پر اشکال می بینند و همیشه به سرزنش حضوری یا غیابی دیگران مشغول اند. این گرایش آدمی، او را بر آن می دارد تا نه تنها خود را کامل بپندارد، بلکه همه متعلقات خود را نیز بهترین بداند.
به گفته سعدی شیرین سخن، «همه کس عقل خود به کمال نماید و فرزند خود به جمال.»
طبیعت انتقادگر نیز آشکارا ساختن عیبها و نقصهاست و این کار حمله به ذات و رفتار شخص مورد انتقاد تلقی می شود. از این رو، او نیز می کوشد تا این حمله را دفع کند.
قرآن کریم در این باره می فرماید:
«وَ اِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْاِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ» - بقره 206 - «به برخی از مردم آن گاه که [انتقاد بشود و] گفته شود: از خدا بترس! غرور آمیخته به گناه او را می گیرد [و از پذیرش حق سر باز می زند]، پس آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است.»
این ویژگی انسانهای نادرست و ناقص و خود پسند است که از سخن حق سرباز می زنند. بر عکس انسانهای اندیشمند و آزاده در برابر سخن حق، سر فرود می آورند.
شایان ذکر است که چنین نیست که انسان همواره اسیر این خودخواهی باشد و نتواند از آن رها شود، بلکه بر اثر ممارست و تأمل در فواید انتقادپذیری و پیامدهای ناخوشایند خودپسندی، می تواند خود را رشد دهد و به آستانه ای برساند که به استقبال انتقاد برود و آن را چون شرابی طهور بنوشد. تنها کسی می تواند به این حالت برسد که خود را ساخته باشد.
امام خمینی رحمه الله در این باره فرمود:
«اگر انسان خودش را ساخته بود، هیچ بدش نمی آمد که یک رعیتی از او انتقاد کند. اصلاً بدش نمی آمد.»
پیامدهای ناگوار گریز از انتقاد
نقدپذیری با شرایط خاص، رشد و تعالی انسان را به ارمغان می آورد؛ اما اگر این روحیه تقویت نشود، عوارض سوئی به دنبال خواهد داشت که به مهم ترین آنها اشاره می کنیم:
1. استبداد رأی و احساس محوریت در کارها و مطلق اندیشی؛
که خود باعث و بانی گرفتاریهای دیگری است. چنان که امام علی علیه السلام در مورد آثار استبداد به رأی می فرماید: «اَلاِْسْتِبْدادُ بِرَأْیِکَ یُزِلُّکَ وَ یُهَوِّرُکَ فِی الْمَهاوِی؛ استبداد و تکیه بر اندیشه خودت، تو را دچار لغزش می کند و در پرتگاه سقوط می افکند.» همچنین در سخن دیگری می فرماید: «مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْیِهِ هَلَکَ؛ آن که استبداد در رأی به خرج دهد، به یقین نابود خواهد شد.»
2. سرسختی بی جا و خودسری در امور و در نتیجه آسیب روحی ـ روانی در اثر برخورد مستقیم با هر نوع نقد.
3. عدم بهره گیری از اندیشه ها و تجارب دیگران و سرمایه های فکری و انسانی.
4. از بین رفتن روحیه خلاقیت و نوآوری در کارها.
5. توقف و عدم همگامی با زمان. چنین فردی (کسی که روحیه نقدپذیری ندارد) توقف و ایستادن را می پذیرد و در واقع نمی خواهد حرکت کند.
6. جدایی و بیگانگی از دیگران.
انتقادناپذیری، روح یگانگی، دوستی، صفا و صمیمیت و یکرنگی را از بین می برد. در جامعه ای که هم رأیی و هم اندیشی در کار نباشد و گروهی خود محور، کارها را انجام دهند و به رأی و نظر دیگران هیچ احترامی نگذارند، مردم از یکدیگر بیگانه می شوند و سرانجام در چنین اجتماعی راههای درست و منطقی بسته می شود و خشونت و تحمیل و فشار آشکار می گردد.
( در پایان کلامی از حضرت امیر را اضافه می کنم که نهایت چیزی ست که در زمینه نقد ونقادی میتوان گفت :
من ساترک عیبک فهو عدوک - غرر و درر ش ح 9573 - دشمن تو آن کسی ست که عیبت را بر تو بپوشاند! )
منبع:
مبلغان ش 88
با دخل و تصرف
داخل پرانتز : مطلب طولانی!