ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

نگـــــــاه به لبـــــــــــاس زن! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

نگـــــــاه به لبـــــــــــاس زن!

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ق.ظ

یکی از خلفای بنی عباس دستور اکید داده بود که از مردم مالیات گرفته شود.

خانواده ای در شهر بلخ توانایی پرداخت مالیات را نداشت.

زن این خانواده که لباس زربافتی داشت، به شوهرش پیشنهاد کرد آن لباس را به جای مالیات بدهند؛ در حالی که ارزش آن بسیار بیشتر از مالیات تعیین شده بود.

شوهر، لباس را به خلیفه رساند.

خلیفه وقتی آن لباس با ارزش و همت بلند را دید، گفت:

این را به صاحبش برگردانید که من مالیات او را بخشیدم.

وقتی لباس را باز گرداندند، زن گفت:

آیا خلیفه این لباس را دید؟

گفتند: آری.

زن خطاب به شوهرش گفت:

من دیگر لباسی را که نامحرم دیده باشد، نمی پوشم!!! این لباس را بفروش و در بلخ مسجدی بساز و او هم چنین کرد.


منبع:

مروارید عفاف، محمود اکبری، ص 104

  • محمد تدین (شورگشتی)

لباس زن

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی