راز خوشبختی
1 -
فکر کن همین الان که داری این مطلبو میخونی تو یه باغ زیبا هستی با درختان سرسبز سر به افلاک کشیده و رودی زلال و خنک که پیچان و تابان از پای درختان در حال گذره و آوای پرندگان زیبا و هوایی دلکش و بهاری...
تو ده سالگیت هستی و دست در دست یه همبازی قدیمی دارین از این درخت به اون درخت میدوین و میخندین
صدای خنده تون تمام باغ رو پر کرده!
خودتونو رو سبزه های زمین ولو میکنین و به آسمون آبی بالاسرتون که از لابلای شاخه های سبز درختان دیده میشه، خیره میشین! و برای هم بهترین ها رو آرزو می کنین!
جز اینه که از این تصور حسی قشنگ و دوست داشتنی سراغت میاد؟!
ولی مگه ده سالتونه؟! مگه چنین چیزی اصلا امکان داره؟! همبازی قدیمی کجا بود!؟
ولی با اینهمه این احساس به میزان عمق تصوری که کردی، در تو وجود خواهد داشت!
2 -
و باز خیلی جدی مجسّم کن تو یه دخمه ای تاریک و نمور حبست کردند نمیدونی کی هستند و چی ازت می خوان!!
لباسات بخاطر درگیری شدیدی که باهاشون داشتی پاره پوره شده!
قطرات خون از کنج لبانت آهسته آهسته بر زمین میریزه!
صدای حرکت موشها و سوسکها رو کنار خودت احساس می کنی!! اما نای بلند شدن و فریاد کشیدن نداری!
فقط خداخدا میکنی که از روی سر و صورت تو نگذرند!
صدای باز شدن در رو میشنوی و سایه ای بزرگ که تمام فضا رو پر می کنه با صدایی نخراشیده و سایه یه چاقو بر دیوار
از گریبانت گرفته تو رو بلند میکنه
اصرار داره چشمانتو باز کنی تا چهره کریه و سراسر غضبشو رو ببینی...
بوی دهنش بدجور داره آزارت میده...
آیا از همچین تصوری وجودت آکنده از وحشت و غم نمیشه؟!
در حالی که واقعی نیست و امکان تحققش هم در آینده میشه گفت بسیار اندک...
این است رمز شادابی و بی نشاطی اغلب مردمی که در اطراف ما زندگی میکنن
اونها که از تصورات زیبایی برخوردارند بالتبع از زندگی زیباتری هم برخوردارند و اونها که تصوراتشون منفی ست زندگیشون هم به همان میزان منفی خواهد بود!
خوشبختی و بدبختی در درون جان ما آدمهاست و ما نا آگاهانه اونو بیرون جستجو می کنیم!!
زندگیتون رؤیایی