ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

همسایه ات کیه؟! چه کاره ست؟ از حالش باخبری؟! :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

همسایه ات کیه؟! چه کاره ست؟ از حالش باخبری؟!

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ب.ظ

سید جواد عاملى - فقیه معروف صاحب کتاب مفتاح الکرامه - شب مشغول صرف شام بود که صداى در را شنید.

وقتى که فهمید خادم استادش ( علامه سید مهدى بحرالعلوم ) دم در است با عجله به طرف در دوید.

خادم گفت :

(حضرت استاد، شما را الان احضار کرده است ، شام جلو ایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهند برد تا شما بروید).

جاى معطلى نبود. سید جواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند، با شتاب تمام به خانه سید بحرالعلوم رفت تا چشم استاد به سید جواد افتاد، با خشم و تغیّر بى سابقه اى گفت :

(سید جواد! از خدا نمى ترسى؟! از خدا شرم نمى کنى ؟!).

سید جواد غرق حیرت شد که چه شده و چه حادثه اى رخ داده ، تا کنون سابقه نداشته این چنین مورد عتاب قرار بگیرد. هرچه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممکن نشد، ناچار پرسید:

(ممکن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر این جانب چه بوده است ؟)
استاد گفت :

(هفت شبانه روز است فلان شخص همسایه ات و عائله اش ‍ گندم و برنج گیرشان نیامده ، در این مدت از بقال سر کوچه خرماى زاهدى نسیه کرده و با آن به سر برده اند. امروز که رفته است تا باز خرما بگیرد، قبل از آنکه اظهار کند، بقال گفته نسیه شما زیاد شده است . او هم بعد از شنیدن این جمله خجالت کشیده تقاضاى نسیه کند، دست خالى به خانه برگشته است . و امشب خودش و عائله اش بى شام مانده اند.)

سید جواب داد:
(به خدا قسم ! من از این جریان بى خبر بودم ، اگر مى دانستم به احوالش ‍ رسیدگى مى کردم ).

استاد فرمود:

(همه داد و فریادهاى من براى این است که تو چرا از احوال همسایه ات بى خبر مانده اى ؟ چرا هفت شبانه روز آنها به این وضع بگذرانند و تو نفهمى ؟ اگر با خبر بودى و اقدام نمى کردى که تو اصلاً مسلمان نبودى ، یهودى بودى ).

گفت:
(مى فرمایید چه کنم ؟).

فرمود:
( پیشخدمت من ، این سینی غذا را برمى دارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد بروید، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش کن که امشب با هم شام صرف کنید. این پول را هم بگیر و زیر فرش یا بوریاى خانه اش بگذار و از اینکه در باره او که همسایه تو است کوتاهى کرده اى معذرت بخواه . سینى را همانجا بگذار و برگرد. من اینجا نشسته ام و شام نخواهم خورد تا تو برگردى و خبر آن مرد مؤ من را براى من بیاورى. )

پیشخدمت سینى بزرگ غذا را که انواع غذاهاى مطبوع در آن بود برداشت و همراه سید جواد روانه شد، دم در پیشخدمت برگشت و سید جواد پس از کسب اجازه وارد شد. صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهى سید جواد و خواهش او دست به سفره برد. لقمه اى خورد و غذا را مطبوع یافت . حس ‍کرد که این غذا دست پخت خانه سید جواد که عرب بود نیست ، فورا از غذا دست کشید و گفت :

(این غذا دست پخت عرب نیست ، بنابراین از خانه شما نیامده تا نگویى این غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد).
آن مرد خوب حدس زده بود. غذا در خانه بحرالعلوم ترتیب داده شده بود. آنها ایرانى الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا، غذاى عرب نبود. سید جواد هر چه اصرار کرد که تو غذا بخور، چکار دارى که این غذا در خانه کى ترتیب داده شده ، آن مرد قبول نکرد و گفت :

(تا نگویى دست دراز نخواهم کرد).

سید جواد چاره اى ندید، ماجرا را از اول تا آخر نقل کرد.

آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول کرد، اما سخت در شگفت مانده بود. مى گفت :

(من راز خودم را به احدى نگفته ام ، از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشته ام ، نمى دانم سید از کجا مطلع شده است؟!)


منبع:

داستان راستان شهید مطهری ج 2

با کمی تصرف

  • محمد تدین (شورگشتی)

همسایه

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی