ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

پوزمالیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

در منزل شیخ هادی نجم آبادی، به فقرا سور می دادند؛ و برای هر سه نفر، یک سینی غذا گذاشته بودند و سینی جداگانه ای در مقابل شیخ.
از قضا یکی از ثروتمندان شهر که میهمان ناخوانده بود، به دیدن شیخ آمد و در کنار سینی وی نشست. در همان لحظه مرد فقیری هم از در وارد شد و منظره سینی غذاها را دید؛ و از آنجائی که سینی ها سه نفره بود و سینی شیخ دو نفره ؛ رفت و در کنار مرد ثروتمند نشست.
خان که برای خودش کسر شأن می دانست با مرد فقیری هم غذا شود، به مرد بیچاره گفت:

" آیا تو تنها زندگی می کنی؟ "

مرد گفت:

" خیر، با مادر پیرم زندگی می کنم ".
خان مقداری از غذا در ظرف جداگانه ای ریخت و یک تومان هم از کیسه لئامتش بیرون آورد و به مرد فقیر داد و گفت:

" برخیز و اینها را پیش مادرت ببر تا با هم غذا بخورید که ثواب بیشتری دارد! ". و با این حیله، او را از کنار سفره بلند کرد.

شیخ که به منظور خان پی برده بود گفت:

" آهای عمو ! غذا و پول را به مادرت برسان و خودت هر چه زودتر برگرد ؛ ما غذا نمی خوریم تا تو برگردی و با ما غذا بخوری! زود بیا که خان ، گرسنه است! ".
مرد، خندان و شتابان به نزد مادر رفت و فوراً برگشت و به اتفاق شیخ و خان، غذا خورد و به ریش تمام متکبرین عالم خندید!


نظر کردن به درویشان بزرگی کم نگرداند
سلیمان با همه حشمت، نظرها داشت با موران 


  • محمد تدین (شورگشتی)

پوزمالی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی