گرامافون بدون صفحه !
جوان بودم و شاگردِ تراشکار و باشگاهِ کُشتی میرفتم و مذهبی هم بودم و چهارشنبهها به مسجدِ جلیلی پایِ منبرِ آقایِ مهدویِ کنی.
در عینِ حال جوان بودم و گرامافونی در پُشتِ پنجره یکی از مغازههای لالهزار دلم را بُرده بود. تا اینکه دل به دریا زدم و خریدماش و چون پولِ کافی نداشتم قسطی و بدونِ صفحه موسیقی البته! بعد شک کردم که نکند همین قدرش هم گناه است؟!
رفتم خدمت آقای مهدوی به پُرسشِ شرعی. که بلافاصله گفتند: خریدِ ادواتِ موسیقی بایّ نحوٍ کان حرام است. عرض کردم: بهخُدا برای قشنگیاش خریدم حاجآقا! استفادهاش که نمیکنم! فرمودند: نگهداریاش هم حرام است. گفتم: خیلی خوب، پساش میدهم. فرمودند: فروشاش هم حرام است! گفتم: ای بابا! پس مجانی میدهماش به کسی! فرمودند: هدیه دادناش هم حرام است. دیگر واقعا کم آورده بودم. با دلی خونین و دماغی سوخته گرامافونِ بخت برگشته را شکستم در حالیکه تا ماهها از همان چندرغاز حقوق شاگرد تراشکاری قسطش را میدادم.
گذشت... تا انقلاب شُد. و یک زمانی من فرمانده سپاهِ تهران شدم و حاجآقای مهدوی کنی از مقاماتِ کشور. روزی باید برای گزارشی فوری خدمتشان میرسیدم و در مراسمی و نشسته در ردیفِ جلویِ تالار وحدت پیدایشان کردم. آنبالا و رویِ سن اهالی موسیقی و دامبودومب قطعه پروپیمانی را به جهتِ یکی از مناسبتها اجرا میکردند. هاج و واج رفتم جلو... و آهسته کنارِ گوششان پرسیدم: حاجآقا! یعنی همه مُشکلِ اسلام مُنحصر به این گرامافونِ بدونِ صفحه ما بود؟
منبع:
تابناک از فیس بوک حسین دهباشی
- ۹۴/۰۳/۱۶