ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

دزد خیر :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «دزد خیر» ثبت شده است

با خدا هم؟؟؟!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ

امام صادق علیه السلام مى فرماید:
شنیده بودم ، شخصى را مردم عوام تعریف مى کنند و از بزرگى و بزرگوارى او سخن مى گویند. فکر کردم به طورى که مرا نشناسد، او را از نزدیک ببینم و اندازه شخصیتش را بدانم .
یک روز در جایى او را دیدم که ارادتمندانش که همه از طبقه عوام بودند، اطراف وى را گرفته بودند. من هم صورت خود را پوشانده ، به طور ناشناس ‍ در گوشه اى ایستاده بودم و رفتار او را زیر نظر داشتم . او قیافه عوام فریبى به خود گرفته بود و مرتب از جمعیت فاصله مى گرفت تا آنکه از آنها جدا شد. راهى را پیش گرفت و رفت . مردم نیز به دنبال کارهایشان رفتند.
من به دنبال او رفتم ببینم کجا مى رود و چه مى کند.
طولى نکشید به دکان نانوایى رسید، همین که صاحب دکان را غافل دید، فهمید نانوایى متوجه حرکات او نیست ، دو عدد نان دزدید و زیر لباس ‍ خویش مخفى کرد و به راه خود ادامه داد.
من تعجب کردم ، با خود گفتم :
شاید با نانوا معامله دارد و پول نان را قبلا داده یا بعدا خواهد داد.
از آنجا گذشت و به انارفروشى رسید مقدارى جلوى انارفروش ایستاد. همین که احساس کرد به رفتار او متوجه ندارد، دو عدد انار برداشت و به راه افتاد.
تعجبم بیشتر شد! باز گفتم :
شاید با ایشان نیز معامله داشته است ، ولى با خود گفتم :
اگر معامله است چرا رفتارش مانند رفتار دزدهاست . وقتى که احساس ‍ مى کند متوجه نیستند، آنها را برمى دارد.
همچنان در تعجب بودم ، تا به شخص بیمارى رسید. نانها و انارها را به او داد و به راه افتاد. به دنبالش رفتم ، خود را به او رسانده ، گفتم :
بنده خدا! تعریف شما را شنیده بودم و میل داشتم تو را از نزدیک ببینم اما امروز کار عجیبى از تو مشاهده کردم ، مرا نگران نمود. مایلم بپرسم تا نگرانى ام برطرف شود.
گفت : چه دیدى ؟
گفتم :
از نانوا دو عدد نان دزدیدى و از انارفروش هم دو عدد انار سرقت کردى .
مرد، اول پرسید:
تو که هستى ؟
گفتم :
از فرزندان آدم از امت محمد صلى الله علیه و آله .
مرد: از کدام خانواده ؟
امام : از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله .
مرد: از کدام شهر؟
امام : از مدینه .
مرد: تو جعفربن محمد هستى ؟
امام : آرى ، من جعفربن محمدم .
مرد: افسوس این شرافت نسبى ، هیچ فایده اى براى تو ندارد. زیرا این پرسش تو نشان مى دهد تو از علم و دانش جد و پدرت بى خبرى و از قرآن آگاهى ندارى ، اگر از قرآن آگاهى داشتى به من ایراد نمى گرفتى و کارهاى نیک را زشت نمى شمردى .
گفتم :
از چه چیز بى خبرم ؟
گفت : از قرآن .
- مگر قرآن چه گفته ؟
- مگر نمى دانى که خداوند در قرآن فرموده :
((من جاء بالحسنة فله عشر امثلها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)):
هر کس کار نیک بجاى آورد، ده برابر پاداش دارد و هر کس کار زشت انجام دهد، فقط یک برابر کیفر دارد.
با این حساب وقتى من دو عدد نان دزدیدم دو گناه کردم و دو انار هم دزدیدم دو گناه انجام دادم ، مجموعا چهار گناه مرتکب شده ام .
اما هنگامى که آنها را صدقه در راه خدا دادم در برابر هر کدام از آنها ده ثواب کسب کردم ، جمعا چهل ثواب نصیب من شد. هرگاه چهار گناه از چهل ثواب کم گردد. سى و شش ثواب باقى مى ماند. بنابراین من اکنون سى و شش ثواب دارم
!! این است که مى گویم شما از علم و دانش بى خبرى .
گفتم : مادرت به عزایت بنشیند!! تو از قرآن بى خبرى ، خداوند مى فرماید:
((انما یتقبل الله من المتقین )):
خداوند فقط از پرهیزگاران مى پذیرد!!
تو با دزدیدن دو نان و دو انار مرتکب چهار سیئه شده اى و هنگامى که آنها را بدون رضایت صاحب مال به دیگران مى دهى مرتکب چهار گناه دیگر شده اى . پس باید براى تصرف غصبى ، چهار گناه دیگر بر آن چهار گناه سرقت بیفزائى ، و حسنه اى در کار نیست که چهل حسنه و چهار گناه باشد!

منبع:
داستانهاى بحارالانوار جلد 4
مؤ لف : محمود ناصرى