ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

اخلاق :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۴۵ مطلب با موضوع «اخلاق» ثبت شده است

علّامه

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۹ ق.ظ

عصر رسول خدا(ص ) بود، روزى آن حضرت وارد مسجد شد ناگاه دید گروهى در اطراف شخصى حلقه زده اند و به گفتار او گوش فرا می دهند، پیامبر (ص )، از آنها پرسید: این شخصیت کیست ؟

شخصى گفت : این شخص ، ( علّامه ) است!
پیامبر (ص ) فرمود: علامه یعنى چه ؟

گفتند: علامه کسى است که از همه بیشتر به نسبتهای عرب و رخدادهاى بین انسانها، آگاهى دارد، و حوادث دوران جاهلیت و اشعار مردم آن عصر را مى داند.
پیامبر (ص ) فرمود:

(این گونه علم ، نه براى آن کسى که آن را نمى داند زیانبخش است! و نه براى آنکه آن را مى داند سودمند است! )

سپس ‍ فرمود:
انما العلم ثلاثة : آیه محکمة ، او فریضة عادلة اوسنة قائمة و ما خلاهن فهو فضل

( علم سودمند و علم شرع بر سه گونه است:

1- اصول عقائد(که براهین آیات روشن قران ، بیانگر آن است .)

2- علم اخلاق (که مرکب از لشگر عقل و جهل است ، و بر انسان واجب است لشگر عقل را بپذیرد و از لشگر جهل ، عدول و دورى کند).

3- احکام شریعت و مسائل حلال و حرام

و غیر از این سه علم ، زیادى است. )


توضیح :

علوم اصلى که بر همه مسلمانان ، آموختن آن لازم است و در رابطه با دین و معاد، سودمند است ، همان سه علم مذکور است ، اما بقیه علوم اگر زیانبار باشند(مثل علم سحر و شعبده و طلسمات )، زیادى است ، و اگر مفید باشند مانند علم طب و کشاورزى و...، برگشتش به همان علوم سه گانه است .
و یا اینکه منظور از واژه ( فضل )در حدیث فوق ( نه زیادی، بلکه ) یکنوع استحباب باشد، ولى آموختن آن سه علم ، واجب است ، و کسى که از آن سه علم بهره ندارد، علمهاى دیگر براى او بى فایده است ).


منبع:

داستانهاى اصول کافى جلدهاى 1 و 2
محمد محمدى اشتهاردى


زهد

پنجشنبه, ۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۹ ب.ظ

با یزید بسطامى :

زاهد آن نیست که مالک چیزى نباشد

زاهد آن است که چیزى مالک او نباشد!!

مراتب نفس

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۳۸ ب.ظ

1 - هرگاه نفس مسخّر دو قوه شهویّه و غضبیّه باشد، آن را نفس امّاره گویند.

اثر آن : بروز اخلاق رذیله و اعمال سیئه ،و نتیجه آن : سقوط به اسفل السافلین است.

وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ 

من هرگز نفس خویش را تبرئه نمى کنم که نفس (سرکش ) بسیار به بدیها امر مى کند مگر آنچه را پروردگارم رحم کند، پروردگارم غفور و رحیم است - سوره یوسف آیه 53 -

2 - هرگاه نفس مسخّر دو نیروى عقل و شرع باشد، آن را نفس مطمئنّه نامند.

اثر آن : ظهور اخلاق فاضله و اعمال حسنه و نتیجه آن : صعود به اعلى علیین است .

یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ (27) ارْجِعِی إِلَى رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً (28) فَادْخُلِی فِی عِبَادِی (29) وَادْخُلِی جَنَّتِی (30)

اى نفس مطمئن و آرام! باز گـرد به سوى پروردگارت که هم تو از او خشنود هستى ، و هم او از تو، و داخل در زمره بندگان خاص من شو ، و در بهشتم گام نه ! - سوره فجر -
3 - هرگاه نفس مسخّر هیچیک نباشد بلکه قواى اربعه با یکدیگر در ستیز باشند - گاهى شرع و عقل غلبه یابد و گاهى شهوت و غضب ، در این صورت آن را نفس لوّامه گویند.

اثر آن : - در هنگام غلبه شرع و عقل - ظهور حسن خلق و عمل صالح ؛ و در هنگام غلبه شهوت و غضب ، بروز سوء خلق و عمل قبیح مى باشد.

و چون در هر حال نور عقل و شرع در وجود او بکلى خاموش نگشته ، در وقت بروز خلق سوء و ارتکاب فعل قبیح خود را ملامت مى کند. و در غالب موارد همین حالت ملامت و ندامت ، منشاء توبه و انابه مى شود.

لَا أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ (1) وَلَا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ (2)

سوگند به روز رستاخیز و سوگند به نفس سرزنشگر! - سوره قیامت -

در هر حال وى گاهى سیر صعودى و گاهى سیر نزولى دارد.

بوى عمل!

سه شنبه, ۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۴ ق.ظ

شخصى از امام صادق علیه السلام پرسید:

هنگامى که انسان قصد کند طاعت یا معصیتى بجا آورد، آیا ملائکه موکل بر اعمال انسان مى دانند او چه قصدى دارد؟

فرمود: آیا بوى خوش و طیب ، و بوى ناخوش و خبیث ، باهم مساوى است ؟!

عرض کرد: نه .

فرمود: وقتى انسان قصد مى کند کار نیکى را انجام دهد، از نفس او بوى خوشى خارج مى شود. و هرگاه قصد انجام کار زشتى را دارد، بوى بدى از او بیرون مى آید.

به این ترتیب ، فرشتگان از طریق استشمام بوى خوش و ناخوش پى مى برند که قصد انسان چیست .

اگر قصد خیر داشته باشد هر چند عمل خیر از او صادر نشود، ثواب آن را در پرونده اش ثبت مى کنند.

و اگر قصد شر داشته باشد تا زمانى که عمل از او سر نزد، عذاب برایش منظور نمى شود.

مدیــــــون

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۰۴ ب.ظ

در روز قیامت افراد مدیون را که حق مردم را نپرداخته اند، در مکان مرتفعی قرار می دهند و از طلبکاران می خواهند بیایند و طلبشان را باز گیرند!

پس در مقابل یک درهم حق مردم، ثواب هفتصد نماز قبول شده!! آنان را از ایشان گرفته، به پرونده صاحب حق منتقل می کنند. »


منبع:

پندهای جاویدان

محمدی اشتهاردی

دشمن ترین

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۲۹ ب.ظ

حکیمى را از معناى حدیث اَعدى عَدُوِّکَ نَفسُکَ الَّتى بَینَ جَنبَیکَ پرسیدند؟


گفت :

به هر دشمنى احسان کنى دوست گردد، مگر نفس که هر اندازه بیشتر با او مدارا و موافقت نمائى ، بر مخالفت و عداوتش افزوده شود.


مراد هر که بر آرى ؛ مطیع امر تو شد
خلاف نفس که گردن کشد چو یافت مراد
!


منبع:  گلستان سعدى

این گناه را نکن ، بقیه آزاد

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۰۰ ق.ظ

مردى خدمت حضرت رسول (ص ) آمد و عرض کرد: مرا راهنمائى کن به نافعترین کارها.

حضرت فرمود:

اصدق و لا تکذب و اذنب من المعاصى ما شئت: راستگوئى را پیشه کن و از دروغ بپرهیز هر گناه دیگرى مى خواهى انجام ده!

از این سخن مرد در شگفت شد و فرمایش ‍ آنجناب را پذیرفته و مرخص گردید.

با خود گفت پیغمبر(ص ) مرا از غیر دروغگوئى نهى نکرده پس اکنون بخانه فلان زن زیبا مى روم و با او زنا مى کنم!

همینکه بطرف خانه او رفت ، فکر کرد اگر این عمل را انجام دهد و کسى از او بپرسد از کجا میآئى؟ نمى تواند دروغ بگوید و بر فرض راست گفتن به کیفر شدید و بدبختى بزرگى مبتلا مى شود ؛ لذا منصرف شد.

باز فکر کرد گناه دیگرى انجام دهد ؛ همین اندیشه و خیال سراغش آمد!!

در نتیجه: از همه گناهان بواسطه ترک دروغ ، دورى جست .


منبع:

داستانها و پندها جلد 1 .

گردآورى و تنظیم : مصطفى زمانى وجدانى

مساحت گردو!

دوشنبه, ۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۰۵ ق.ظ

ابن سینا در سن بیست سالگی تمام علوم زمان خود را فرا گرفته بود .

روزی به مجلس درس ابن مسکویه حاضر شده و با کمال غرور گردوئی را جلوی استاد گذاشت و گفت:

مساحت این گردو را حساب کن!

استاد در جواب او جزوه ای در علم اخلاق جلوی رویش گذاشت! و گفت : پیش از آن ، این لازم است!

سگ دو

شنبه, ۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۶ ب.ظ

سگى شکاری دنبال آهوئى مى دوید.

آهو به سگ گفت :

عمراً به من برسی!

سگ پرسید: چرا؟

گفت : چون من براى خودم مى دوم ، و تو براى دیگرى!

سؤالی که نباید جوابش داد !!!

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۰۵ ب.ظ

امام جواد علیه السلام به بعضى اصحاب فرمود:

هر گاه از شما بپرسند: از خدا مى ترسید؟!

پاسخ ندهید و سکوت اختیار کنید.

زیرا اگر بگوئید: نمى ترسیم : کافر باشید! و اگر بگوئید: مى ترسیم : دروغ گفته اید! ( زیرا اعمال شما عمل اهل خوف و خشیت نیست.)

ارزش کــــــــار ادارى

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ

ارزش کار اداریان:

اقتصاد هر مملکتى متوقف بر کار است : کار تولیدى ، کار توزیعى و کار خدماتى .

از نظر اسلام ، قرآن و روایات اهل بیت علیه السلام کارهاى خدماتى - نظیر اداره ها - اهمیت بیشترى دارد؛ یعنى اسلام که مردم را بر کار تولیدى و کار توزیعى مثل تجارت سفارش کرده ، به کار خدماتى بیشتر اهمیت داده و تاءکید نموده است ؛ تا جایى که مى توان گفت : عبادتى بالاتر از خدمت به جامعه نیست .
ثواب کار خدماتى ، از نماز شب ، روزه مستحبى ، حج و حتى از جهاد بالاتر است!!

در روایتى آمده است :
قضاء حاجة المؤ من یعدل سبعین حجة مبرورة
برآوردن حاجت مردم ، مساوى با هفتاد، حج مقبول است .
در این باره اگر همین یک روایت بود قبولش مشکل بود و به نوعى توجیه مى شد، اما آن چه آن را یقین آور مى کند این است که این روایت به طور پى در پى و متواتر، نقل شده است .
سعى و کوشش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله این بود که گرهى از کار مسلمانى باز کند. یا اگر امیرالمؤ منین علیه السلام گره اى از کار یک مسلمانى مى گشود، برایش از نماز شب خوش حال کننده تر بود. از تاریخ و سیره پیامبر و ائمه علیه السلام به خوبى استفاده مى شود که بى تفاوت بودن در کار مسلمانان ، توهین کردن به آنان ، به اندازه اى براى آن بزرگواران ناراحت کننده و غم انگیز بوده که حتى اگر فرزندشان از دنیا مى رفت ، آن اندازه ناراحت نمى شدند!!!

...

امام صادق علیه السلام مى فرماید:
من أهان ولیا فقد بارزنى بالمحاربة
اگر کسى به مسلمانى توهین کند گناهش همانند آن است که جنگ با خدا کرده باشد!

...
اهمیت گره گشایى از کار مردم:

هارون الرشید حاکمى ظالم و مغرور بود که وقتى ابر بالاى سرش مى آمد مغرورانه مى گفت : اى ابر! ببار، هر جا که ببارى بر مملکت من باریده اى و به راستى هم همینطور بود؛ یعنى آن زمان که آمریکا کشف نشده بود و تقریبا دو سوم دنیاى منهاى آمریکا تحت سلطه اسلام بود.

همین هارون ، وزیرى به نام على بن یقطین داشت ، وى از شیعیان راستین و از دوستداران واقعى ائمه اطهار بود، که زیر پرچم ظلم بود و زجر مى کشید، مرتب به امام موسى بن جعفر علیه السلام نامه مى نوشت که : آقا! من زیر پرچم ظلم زجر مى کشم ، آیا مى توانم خودم را از منصب وزارت هارون خلاص کنم ؟ امام علیه السلام سفارش مى کرد که: باید در منصب خود باقى بمانى ، چون کفاره گناه تو خدمت به مسلمان است ، اگر بتوانى گره اى از کار مسلمانى بگشایى کفاره گناهانت را پرداخته اى.

زیر پرچم ظالم و حاکم جور بودن بسیار گناه بزرگى است ، تا جایى که امام رضا علیه السلام مى فرماید: در روز قیامت خیمه اى به پا مى کنند و هر کسى که تجاوز و ظلمى کرده باشد به آن خیمه مى برند، و سپس مى فرماید: حتى آن افرادى را که آب در دوات ظالم ریخته اند و قلم براى ظالم مهیا کرده اند داخل آن خیمه مى کنند؛ یعنى یک مستخدم ظالم با خود او در یک میان جاى مى گیرند. با این که درجه گناه در خدمت ظالم بودن تا این حد بالاست ، اما امام موسى بن جعفر علیه السلام مى فرماید: کفاره چنین گناه بزرگى این است که گره اى از کار یک مسلمانى بگشایى .

خدمت خالصانه
کار اداریان خدمت به مردم و سامان دهى کار آنان است . این قشر عظیم و محترم همیشه در فکر آنند که گره اى از کار فرو بسته خلق خدا بگشایند. اما نکته این جاست که اگر بخواهند این کارها پربرکت و جاویدان شود و در دنیا و آخرت به کارشان بیاید باید با اخلاص هم آغوش گردد.

...

پرهیز از منت گذارى:

امیرالمؤ منین علیه السلام منشور بسیار ارزشمندى به مالک اشتر و در واقع خطاب به سیاست مداران و حکومت گران و نیز تمام کسانى که به نحوى با ارباب رجوع سر و کار دارند نوشته است . این منشور، افتخارى براى عالم اسلام است که حتى آن را منشور سازمان ملل مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده اند که این دو منشور از نظر محتوا و دقت در عدالت اجتماع با هم قابل قیاس نیستند؛ منشور سازمان ملل ، منشورى است که متفکران دنیا از کشورهاى مختلف بعد از جنگ جهانى دوم گرد هم آمدند، دو سال فکر کردند و تلاش نمودند تا آن را نوشتند.اما امیرالمؤ منین آن منشور را زمانى نوشت که مالک اشتر سوار بر مرکب ، و مهیاى رفتن براى حکومت بود.
على علیه السلام در این منشور به مالک اشتر مى فرماید:
ایاک و المن على رعیتک باحسانک ...فان المن یبطل الاحسان
مبادا هرگز با خدمت هایى که انجام دادى بر مردم ، منت گذارى ....زیرا منت نهادن پاداش نیکوکارى را از بین مى برد.

انسان وقتى سیره اهل بیت علیهم السلام را مطالعه مى کند مى بیند که آن بزرگواران تلاش فراوان داشتند که چشم ارباب رجوع ، و مستمندان و گرفتاران به چشم آنان نیفتد که در نتیجه خجالت بکشند،

...

ایستگاه خطرناک:

در روز قیامت چندین گردنه است بازرسى وجود دارد؛ یعنى زمانى که انسان وارد صف محشر مى شود باید در هفتاد مورد حساب و کتاب پس ‍ بدهد. یکى از ایستگاه ها خطرناک است و آن ایستگاه مرصاد نام دارد. در این ایستگاه ، بازرسى کننده خود خداوند است .
ان ربک لبالمرصاد:

آیه مذکور دو معنا دارد:
1- خداوند در کمین گاه تو بوده و ناظر اعمالت مى باشد؛
2- در روز قیامت حساب و کتاب تو که مربوط به حق الناس است با خداست و خداوند قسم خورده است که به عزت و جلالم سوگند از حق الله ممکن است بگذرم اما از حق الناس نخواهم گذشت .

على علیه السلام در نهج البلاغه مى فرماید:

خدایا پناه مى برم به تو از پلیس ‍ راه دوم مرصاد، که حتى اگر خارى در دست رفته باشد از آن هم سوال مى کنى که آیا این خار از درخت خودت بود یا از درخت دیگرى؟!
...


گزیده اى از:

 اخلاق در اداره
 آیت الله حسین مظاهرى


آقا! خانم! ببخشید: شما آدم متشخصى هستین؟!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۷ ب.ظ

ابتدا باید دید، اصولا شخصیت چیست که همه طالب آنند؛ هر کس آنرا در چیزى به اشتباه یا به واقعیت مى جوید، و موضوع یا نمونه ویژه اى را ملاک منش و شخصیت ایده آل خویش مى پندارد و با همه وجودش خواستار آن است؟

چنانچه مى بینیم : گروهى ، داشتن لباس گران قیمت و گلوبندهاى چند میلیون تومانى یا پالتو پوستى چند هزار دلارى (1) را ملاک عظمت و شخصیت خود مى دانند و برخى دیگر داشتن طرفداران زیاد را براى کسى ، نشانه بزرگى منش او مى دانند تا آنجا که به خاطر مرگ چنین کسى ، هزاران نفر خود کشى مى کنند یا ته سیگار و چند تار موى او را صدها هزاران تومان خریدارى مى نمایند و یا به داشتن یک عکس یا یک امضاء و یا به دیدن او حتى در لحظه اى کوتاه بر خود مى بالند...!

آیا واقعا شخصیت چیست ؟

آنچه از وارسى کتاب هاى گوناگون به ویژه کتاب هاى روانشناسى بر مى آید و در مجموع ، تعریف نسبتا جامعى است ؛ اینست : ((شخصیت: مجموعه اى از صفات طبیعى و اکتسابى ویژه هر فرد است که مسیر او را در زندگى و در روابط عمومى و سازش هاى اجتماعى ، تعین مى کند.))

اما اسلام ، از آنجا که از دیدگاه واقع بینانه تر، به پدیده مى نگرد، در این زمینه نیز، نظر اصلى آن ، به صفات روحى و فضائل ارزنده انسانى است و شخصیت فرد را به تقوا و پرهیزگارى و پاکدامنى و دانش مى داند و داشتن ثروت ، شوکت ، مقام و لباس و...را ملاک شخصیت نمى داند و مزیتى براى آنها قائل نمى باشد و تنها مى گوید: (( ان اکرمکم عندالله اتقیکم )) (2) یعنى گرامى ترین مردم نزد خداوند، پرهیز کارترین شماست . پیشواى اسلام مى فرماید: لا فضل للعرب على العجم و لا للابیض على الاسود؛ الا بالتقوى (3) عرب را به غیر عرب و سپید را به سیاه برترى نیست؛ مگر به تقوى و پرهیزگارى .

از دیدگاه اسلام ، شخصیتى که از تقوى تهى باشد، ارزشمند نیست. چرا که پرهیزگارى ، باعث به وجود آمدن شخصیت حقیقى و ژرف مى گردد آنکه از خدا بیم دارد، در کردار و برخوردها، آنچه را که او و جامعه اى را به نیکبختى مى رساند، رعایت مى کند. آویزهاى دیگرى که شخصیت افراد بدان آذین مى یابد، همه از لوازم پرهیزگارى است . پرهیزگار: بد کردار و بد رفتار و تند خو و خشن و کثیف نمى تواند بود. پلشتى و ناپاکى و رذالت و خشونت با پرهیزکارى جمع نمى گردد. اسلام ، این مکتب برتر تربیت و عمل ؛ اهتمامى ویژه دارد که افرادى با منش بلند پرورش دهد تا بتواند در همه مراحل زندگى ، سرافراز و مشخص و نمونه زیست کند، پس همه مراحل زندگى را تحت کنترل گرفته است .

پى ریزى هاى اسلام:

بنابر آنچه گفته آمد، اسلام ز گهواره تا گور، با چشمانى نگران و بینا همه کردارهاى افراد را زیر نظر گرفته است . و از آغاز انعقاد نطفه و حتى قبل از آن راهنمایى مى کند و دستورهایى مى دهد و این دستورها در همه مراحل ؛ باردارى مادر، شیرخوارگى طفل ، محیط تربیتى خانه ، محیط تحصیل و...ادامه دارد. رعایت این دستورهاست که منش بلند و عالى مى سازد، اینک با نمونه هایى از این دستورات آشنا مى شویم :

مرحله انعقاد نطفه و جنین:

مرحله بسیار حساس است . دانشمندان نظر مى دهند که عامل وراثت در این مرحله ، صفاتى را در نسل انسان به ودیعه مى گذارد که مشابه با صفات و ویژگیهاى پدر و مادر است . بنابر این اسلام ، با دستورهاى لازم توجه والدین را به اهمیت این مرحله جلب مى کند.

مثلا مى گوید: اگر یک الکلى به خواستگاریت آمد با او ازدواج نکن . (4) به بد اخلاق زن ندهید. (5) از ازدواج با زن بى شعور بپرهیزید؛ که همنشینى او گرفتارى و فرزندان او تباه و فاسد خواهند بود.(6) بهترین زنان شما کسانى هستند که عقیم نباشند، مهربان ، پاکدامن ، محترم ، فروتن در برابر شوى : و نسبت به دیگران سنگین و بى اعتنا باشد. (7) از ازدواج با زیبا رویانى که در خانواده آلوده پرورش یافته اند بپرهیزید. ایاکم وخضراء الدامن ... (8)

تلألؤ این همه باریک بینى و ژرف نگرى ، جز در چشم مهربان اسلام به هم نمى رسد. این همه دقت آشکار مى کند که اسلام چگونه با همه ریزه کارى هایى که در ساختن منش کودک از آغاز بسته شدن جنین ، موثر مى باشد آشنا است و بدانها توجه دارد. در مراحل دیگر نیز چون ایام باردارى مادر، شیر خوارگى نوزاد و کودکى ، دستورالعملهاى مفیدى در زمینه خوراک ، بهداشت ، خواب ، استراحت و هم در رفتار و کردار و روابط زناشویى داده است . حتى در گزینش دایه و پرستار و شیرى که نوزاد مى نوشد، شرایطى را گوشزد کرده است .

اسلام کردار و رفتار والدین را در بد آموزى یا تربیت صحیح کودک ، بسیار موثر مى داند تا آنجا که آنان را از از آمیزش و عشق بازى در برابر کودکان باز مى دارد. این نکات ارزنده را روانکاوان و دانشمندان زیست شناس و روانشناس به تازگى دریافته اند: (( دوران کودکى باید پاک و سالم و جدا از تحرکات جنسى باشد، کودک حساس است و این را همه مى دانند که مبارزه با حساسیت کودک دشوار مى نماید. هیچ چیز براى روانکاو دشوارتر از این نیست که ببیند از آغاز کودکى ، تحریکهاى جنسى یا چیزى شبیه آن ، با سلسله اعصاب کودک ، رویاروى بوده است . ریشه همه این تحریک ها در زمان کودکى است که بعد به گونه عقده روانى بروز مى دهد. بیشتر کودکان را، پدران و مادران به سوى فساد جنسى و طغیان غریزه مى کشانند چون در برابر دیدگان آنان آمیزش ‍ مى کنند)) (9)

تاثیر محیط:

محیط از عوامل بسیار مهم سازنده منش هر فردى است . و منظور همه محیط هایى است که فرد از آغاز تا پایان زندگى ، در آن به سر برده است ، چون محیط خانه ، آموزش و پرورش ، کار، معاشرت هاى فردى و سرانجام محیط اجتماعى . وضع ظاهر، طرز گفتار و رفتار، پوشاک ، و حتى سلامت و دانش و بسیارى از جنبه هاى دیگر منش انسان ، تابع محیط است . به ویژه کودک که همچون نهال نورس مى باشد. همچنانکه رشد و بالیدن و ثمر دادن نهال ، وابسته به این است که در کجاى باغ و بوستان قرار گرفته است و چقدر از نور آفتاب و چقدر آب به او مى رسد، و چگونه و از چه منبع ، آبیارى مى شود. کودک نو پا نیز، از عوامل محیطى خود، بسیار تاثیرپذیر است و بلکه بیشتر. اسلام به این نکته حساس نیز، بسیار توجه دارد. پیروان خود را از رفتن به مراکز آلوده باز مى دارد و به رفتن در محافل دانشمندان ، ترغیب مى کند و مى گوید:

با هرکس ، طرح دوستى میفکن که صفات دوست ، به دوست سرایت مى کند. حتى اسلام شرکت در بزمى را که در آن میخوارى نشسته است، نهى مى کند. درود بر اسلام با اینهمه واقع بینى و باریک بینى .

دو نمونه از شخصیت هاى برجسته اسلام:

1-بلال حبشى:

بلال از نمونه هاى سترگ است که با منشى اسلامى ، تربیت یافته است . آثار این عظیمت و تربیت را در این گوشه از زندگى او بخوانید: روزى به فرمان پیامبر، بر آن شد که به خواستگارى دختر یکى از بزرگان قبائل برود. او و برادرش نزد یک خانواده اى نسبتا بزرگ رفتند. بلال بجاى چرب زبانى و چابلوسى فقط گفت : ان ترجونا فالحمدلله و ان تمنعونا، فالله اکبر.(10)اگر با ما وصلت کنید، خداى را سپاس خواهیم گفت و گرنه خدا بزرگ است . او مى داند که عزت و بزرگى منش ، ویژه بندگان راستین خداست او تربیت شده مکتبى است که مى گوید: و لله العزة ولرسوله و للمومنین (11) او به خود اجازه نمى دهد در برابر خواسته دل خود یا قدرت مالى دختر، خود را کوچک کند و زبان به تملق باز کند. روح سترگ او زیر بار خوارى هایى در لفاف جمله هایى نظیر: ما را به غلامى بپذیرید نمى رود!

2- عبدالله بن حذاقه:

از یاران پیامبر (ص )بود. در زمان عمر با گروهى از مسلمانان گرفتار رومیان شد. دشمن ، دیگهایى آکنده از روغن زیتون به جوش آورده بود و با سنگدلى یکى از مسلمانان را که تن به نصرانى شدن ، در نداد، به درون دیگ افکند.لحظه اى بعد استخوانهایش روى سطح روغن ، در دیگ نمایان شد!!

پس از او عبدالله را در آوردند. بدو نیز پیشنهاد کردند که : دست از اسلام بردار اگر جانت را دوست دارى ؟ گفت : هرگز. پس او را به سوى دیگ بردند، اما دیدند که او اشک مى ریزد. از سران سپاه دشمن یکى گفت : برگردانیدش پشیمان شده است .

عبدالله گفت : هرگز. - پس چرا گریه مى کنى ؟ - گریه شوق و حسرت است . شوق شهادت و حسرت آنکه بیش ‍ از یک جان ندارم تا در راه ایده خویش ، فدا کنم .... آن سردار از دلیرى او به شگفت آمد و در دل او را بسیار ستود؛ و گفت :

بیا سر مرا ببوس و آزاد باش ! هرگز. - نصرانى شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و نیمى از آنچه که دارم نیز به تو واگذارم . - هرگز! - پس سرم را ببوس تا تو و هشتاد تن از مسلمانان را نیز با تو آزاد کنم . عبدالله چون دید جان دیگران را نیز خواهد خرید حاضر شد و سر او را بوسید و همه آزاد شدند.... (12)

این نمونه است از منش ‍ یک جوان که تربیت اسلامى یافته است و در پرتو تربیت ، شخصیتى چنان عظیم به هم رسانده که بى اختیار، همه ستایش آدمى را به کرنش خویش بر مى انگیزد درود بر او باد و بر شخصیت پولادین و منش بلند او.

گناه مهمترین عامل تخریب شخصیت:

آدمى به جز آنکه زیر بناى موقعیت ، آبروى و منش ظاهرى او را مى سازد؛ باید در صدد به دست آوردن عوامل دیگرى بر آید که بنیانگذار ارزش هاى معنوى مى شود. ترک گناه از بزرگترین این عوامل است که سازنده شخصیت حقیقى هر فرد است . امام باقر علیه السلام مى فرماید: شوربختى و حادثه ها و نکبت و شکست ، همه به دست انسان و بر اثر گناه آلودگى ، پیش مى آید....(13). آنکه خواهشهاى تن گمراهش ‍ سازد، به هلاکت خواهد رسید هلک من اضله الهوى ... (14)

بزرگترین و در همان حال دلفریب ترین الگوى منش الگوى نهایى شخصیت است که هر کسى در وجدان و ذات خود، بدان مى رسد. و گناه هر چند پنهانى ، این پیکره بلند و دلفریب را از درون مى شکند و گرچه در بیرون ، مردم آنرا سالم مى پندارند. و نیز آن گرامى مى فرماید: ((کسى که براى خود، شخصیتى قائل نیست و خویشتن را حقیر و پست مى کند، از او امید نیکى مدارید و چنین کس ، از ارتکاب پلیدى ها باکى ندارد)) من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره .(15) اصلا اجازه نمى دهد که مسلمانان به پلشتى گناه آلوده گردند و با نادانان و ناشایستگان در آمیزند.

___________________________________________________________________

1-الپورت و اودبروت از کتاب روانشناسى شخصیت ص 23 و روانشناسى رشد ص 453
2-قرآن سوره حجرات آیه 13
3-نوریکه به دنبال آن رفته اند ص 158 ترجمه کتاب (رجال حول الرسول )تالیف محمد خالد مصرى
4-وسلئل ج 14 باب 29 نکاح ص 53
5-وسائل ج 14 ص 54
6-وسائل ج 14 ص 56
7-وسائل باب 14 ص 14
8-وسائل ج 14 ص 19
9-کتاب انگیزه هاى روانى
10-نوریکه بهدنبال آن رفته اند 158 ترجمه فارسى کتاب : رجال حول الرسول
11-قرآن کریم -سوره منافقون آیه 8
12-سفینه البحار ج 2 ص 128
13-کافى ج 2 ص 269
14-غرر الحکیم طبع نجف ص 329
15- غرر الحکم ص 289


منبع:

الگوى شخصیت؛
هیئت تحریریه موسسه در راه حق

آدم وسواس ، عاقل نیست!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ

یکى از مسلمانان در وضو گرفتن وسواس داشت ، چندین بار اعضاء وضو را مى شست ولى به دلش نمى چسبید و آن را نادرست مى خواند و تکرار مى کرد!
عبدالله بن سنان مى گوید: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و از او یاد کردم ، گفتم : با اینکه او یک مرد عاقل است ، در وضو وسوسه مى کند.
امام صادق (ع ) فرمود:

(این چه عقلى است که در او وجود دارد، با اینکه از شیطان پیروى مى کند؟)

گفتم : چگونه از شیطان پیروى مى کند؟
فرمود: از او بپرس ، این وسوسه کارى از کجا به او روى مى آورد؟، خود او جواب خواهد داد که : (از کار شیطان است )
چرا که او مى داند وسوسه و تزلزل در اراده ، از القائات شیطان است!

زیرا خداوند(در قران در سوره ناس آیه 4، 5) مى فرماید:
(من شر الوسواس الخناس - الذى یوسوس فى صدور الناس )
:(پناه مى برم از شر وسوسه هاى شیطان مرموز، که در سینه هاى انسانها وسوسه مى کند) - ولى هنگام عمل بر اثر ضعف اراده ، قادر بر جلوگیرى از اطاعت شیطان نیست!


منبع:

داستانهاى اصول کافى جلدهاى 1 و 2
مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى


آرزوى مرگ

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ب.ظ

پیامبر(ص) بر شخص گرفتارى گذشتند که از شدت ناراحتى آروزى مرگ مى کرد.

فرمود:

آروزى مرگ نکن ، زیرا اگر انسان نیکوکارى باشى ، اعمال نیکت را زیاد مى کنى . و اگر انسان بدکارى باشى ، با ادامه حیات ، امکان توبه و جبران بدى هاى گذشته را پیدا خواهى کرد.

بد حسابـــــــــــــــــــــــــ

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۱۶ ب.ظ

 امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خود فرمود:

چرا فلانى از تو شاکى است؟
عرض کرد:

چون حقم را تمام و کمال از او گرفتم!

امام با ناراحتى و غضب فرمود:

گمان مى کنى اگر حقت را تا به آخر بستانى، کار زشتى مرتکب نگشته اى؟!!!

آیا کلام خدا را ندیده اى که مى فرماید: وَ یَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ - 21 رعد یعنى: گناهکاران از بدى حساب مى ترسند!

آیا تصور مى کنى ترس ‍آنها هنگام حسابرسى به خاطر آنست که خداوند بر آنان ستم کند؟! نه ، به خدا سوگند آنان نمى ترسند مگر از اینکه خداوند به طور دقیق به حساب آنان رسیدگى نماید.

خداوند اینگونه محاسبه دقیق را سوء حساب نامیده است . بنابراین هر کسى در رسیدگى به حساب دیگران بیش از اندازه سختگیرى کند، بد حسابى کرده است .


منبع:

بحارالانوار ج 7 ص 266

ثواب هفتــــــاد شهید!

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۰ ب.ظ

مردى خدمت پیامبر عرض کرد:

همسرى دارم که هنگام ورود به منزل از من استقبال ، و هنگام خروج از منزل مرا بدرقه مى کند. هنگامى که مرا غمگین مى بیند مى گوید: چه چیزى تو را اندوهگین ساخته؟ اگر غم روزى مى خورى ، خداوند آن را بر عهده گرفته ، و اگر براى امر آخرتت غمگین هستى ، خداوند بر غم و اندوه تو بیفزاید!

پیغمبر اکرم فرمود:

همسرت را به بهشت بشارت بده و بگو: تو یکى از کارگزاران الهى هستى! و در هر روز ثواب هفتاد شهید برایت خواهد بود!


منبع:

مکارم الاخلاق طبرسى ص 201

شریک هاى جنسى شیطان!!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۱۳ ب.ظ


1- زنان:

آن گاه که مردى قصد هم بسترى با همسر خود را مى کند، اگر ( بسم الله ) نگوید، شیطان نیز حاضر مى شود و با مرد در عملش مشارکت مى کند! 

قرآن خطاب به شیطان مى فرماید:
...وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ...- سوره اسراء ایه 64 - در دارایى و فرزندان مردم مشارکت نما...

2- افراد مست:

وقتى کسى شراب مى خورد و مست مى شود و دیگر چیزى نمى فهمد؛ در این حال شیطان ملعون با او لواط مى کند!

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در این زمینه مى فرماید:
من بات سکرانا " بات عروسا " للشیطان - بحارالانوار ج 76 ص 148 -

و نیز مى فرماید :

 ... و ما من أحد یبیت سکران إلا کان للشیطان عروسا " إلى الصباح فإذا أصبح وجب علیه أن یغتسل کما یغتسل من الجنابة، فان لم یغتسل لم یقبل منه صرف ولا عدل، ولا یمشی على ظهر الأرض أبغض إلى الله من شارب الخمر - بحارالانوار ج 76 ص 150 -

کسى که در شب شراب بخورد و با مستى به خواب رود؛ تا صبح عروس شیطان است! پس صبح گاه همان طور که از جنابت غسل مى کند باید غسل نماید. و اگر غسل جنابت نکند عملى از او قبول نخواهد شد! و بر روى زمین مبغوض تر از نوشنده شراب نزد خدا نیست!



وقتى ( کلم ) حرف مى زنه!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ " ﮐﻠﻢ " ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ.
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺮﮔﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺯﯾﺮﺵ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﺴﺖ
ﻭ ﺯﯾﺮ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮒ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻭ ... ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ :
"ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻬﻤﯿﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐﺎﺩﻭ ﭘﯿﭽﺶ ﮐﺮﺩﻥ؟ "
ﺗﺎ ﺗﻬﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ...
ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻠﻢ ﻫﺴﺘﺶ.
ﻣﺎ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻭﺭﻕ ﻣﻲ ﺯﻧﻴﻢ
ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁنچیزی ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﮐﺶ ﮐﻨﯿﻢ ...
یک عمر باید بگذرد
تا بفهمیم بیشتر غصه هایی که خوردیم
نه خوردنی بود که دور ریختنی بود...!
و چقدر دیر می فهمیم که
زندگی همین روزهاییست که
منتظر گذشتنش هستیم ...!
زندگی کوتاه است...
زمان به سرعت می گذرد...
نه تکراری ...نه برگشتی ...
پس از هر لحظه ای که می آید
به سادگى نگذرید ...


نسخه اى براى گناه کردن!!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ

مردى خدمت امام حسین علیه السلام رسید، و عرض کرد:

شخص ‍ گنه کارى هستم و نمى توانم خود را از معصیت نگهدارم! لذا نیازمند نصایح آن حضرت مى باشم .

امام علیه السلام فرمودند:

پنج کار را انجام بده ، بعد هر گناهى مى خواهى بکن!

اول : روزى خدا را نخور، هر گناهى مایلى بکن !

دوم : از ولایت خدا خارج شو، هر گناهى مى خواهى بکن !

سوم : جایى را پیدا کن که خدا تو را نبیند، سپس هر گناهى مى خواهى بکن !

چهارم : وقتى ملک الموت براى قبض روح تو آمد اگر توانستى او را از خودت دور کن و بعد هر گناهى مى خواهى بکن !

پنجم : وقتى مالک دوزخ تو را داخل جهنم کرد، اگر امکان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهى مایلى انجام بده !

( آسایـــــش خاطر ) با ...

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۰۳ ب.ظ


گم شده انسان ها:

بشر در صحنه پرغوغاى حیات، بیش از هر چیز به «آسایش خاطر» نیازمند است.

در میدان نبرد زندگى کسى که بدون این سلاح مشغول پیکار شود، مبارزه اش منتهى به شکست خواهد گردید، هرقدر بار زندگى سنگین تر باشد، این نیازمندى هم به همان نسبت بیشتر خواهد بود.

باید دید چگونه مى توان از اسارت هیجانات و آشفتگى ها نجات یافت و در آغوش آسایش جاى گرفت؟!

جستجوى ثروت، قدرت، شهرت و امکانات مادى براى به چنگ آوردن آسایش بیهوده است و کلیه مساعى شخص در این راهها به هدر خواهد رفت; زیرا سرچشمه آسایش در نهاد خود انسان جریان دارد، همچنانکه منبع بدبختیها نیز همان دنیاى درونى است. آن چنانکه مى توان از ذخایر گرانبهاى نیروهاى باطنى براى این منظور; یعنى آسایش واقعى و آرامش درونى استفاده کرد، در مقتضیات خارجى پیدا نمى شود، چه تمام منابع رفاه خارجى و همه وسایل و ابزارى که در این راه به کار برده مى شود، موقتى و زودگذر است و محال است انسان را به آسایش کامل برسانند. بنابراین، تنها ثروت اندیشه و خصایص اخلاقى است که زوال نمى پذیرد و انسان را از توسل به امور ناپایدار کاملاً بى نیاز مى کند.

از گفته هاى «اپیکتتوس» فیلسوف نامى یونان است که:

«باید به مردم آموخت که سعادت و نیکبختى را در آن جایى که آنها کورکورانه جستجو مى کنند نمى توان بدست آورد، سعادت حقیقى در قدرت و قوت نیست; زیرا «مبرد» و «اقلیوس» با وجود قدرت و توانایى فوق العاده، خوشبخت نبودند. سعادت در ثروت و تمول بسیار نیست; زیرا «کروسوس» با همه گنجها و خزاین بى شمار خویش سعادتمند نبود و در اقتدارات دولتى و اختیارات سیاسى نیست; زیرا «کنسولهاى رم» با همه اقتدارات وسیع خود خوشبخت نبودند و در مجموع تمام این مزایا و عطایا هم نیست; زیرا «نرو» و «سارد ناپال» و «آگامنن» با آنکه تمام آنها را در حیطه تصرف خود داشتند معذلک همیشه آه مى کشیدند و مى گریستند و بازیچه دست حوادث و اتفاقات بودند. سعادت حقیقى را هرکس باید در نفس و ضمیر خویش جستجو کند!».

باید گفت حل بسیارى از معماهاى شگفت انگیز طبیعت و افزایش و تکمیل تجهیزات زندگى عصرکنونى، براى فراهم آوردن یک زندگى خالى ازتشویش کافى نیست واین امورنه تنها نتوانسته است از تألمات و رنجهاى زندگى بکاهد، بلکه نگرانیها و تشویشهاى تازه اى رابا خود به ارمغان آورده است. بنابراین، براى بیگانه شدن با ناکامیها و رنجهاى مداوم زندگى و عقب زدن ابرهاى تیره اى که روح ما را در برمى گیرند، به افکار روشن نیاز مبرم داریم.

( فکر ) بزرگترین نیروى فعال دنیاى ماست و همچنانکه بشر را بر دنیاى مادى مسلط کرده و تغییر شگرفى در همه شؤون حیات پدید آورده است، مى تواند آسایش وى را نیز تأمین کند. از همین جا نقش اساسى فکر و اثر شگرف آن در زندگى بشر روشن و آشکار مى گردد.
یک مغز درخشان، منبع فیض بخشى است که فکر انسان را به بالاتر از اندیشیدن درباره نیازمندیهاى مادى و برآوردن آن ترقى داده، و او را باعالم دیگرى آشنا مى سازد. افکار عمیق و عالى مانع آن است که شخص فهیم دستخوش آشفتگى گردد، آنکه قواى فکرى اش نافذ و قوى تربیت شده و مرکز ثقل در وجودش قرار دارد، در برخورد با حوادث تلخ و ناگوار، به جاى اتخاذ رویه منفى، عاقلانه و مثبت فکر مى کند و تدبیرى مى اندیشد و همچون صخره، تزلزل ناپذیر و استوار، پابرجا مى ماند.

براى رهایى یافتن از سلطه هیجانات و اینکه کشتى حیات ما گرفتار طوفانهاى افراط و تفریط نشود، باید کنترلى در افکار خویش به وجود آوریم تا تفکرات صحیح رهبرى ما را به عهده گیرند و تمام قواى روحى ما را، در مقابل عوامل زیانبخش و مولد هیجان مجهز و آماده کنند.

یکى از دانشمندان غربى مى گوید:

«شاید در استطاعت ما نباشد که دوستان و رفقا و یا کسانى را که از حیث اخلاق یا جهات دیگر شبیه ما هستند انتخاب نماییم، ولى در انتخاب افکار، آزاد هستیم; زیرا در کشور عقل، حاکم مطلق و فاعل مایشاء هستیم و در آنجا مقتضیات و ظروف و مؤثرات و یا چیزهاى دیگرى که از عالم خارج باشند، وجود ندارند که در افکار و عقول ما تحکم کنند و یا ما را مجبور سازند افکارى را که نمى خواهیم اختیار نماییم پس بر ما لازم است به افکار صحیح بپردازیم و هرفکرنارسایى رادوراندازیم. همیشه مابه سویى مى رویم که افکارما متوجه آن طرف است; به عبارت دیگرافکارمااست که مارابه هرجهت که بخواهد مى برد پس نباید به خود اجازه دهیم به هیچ نوع افکار بدى بپردازیم و نباید به آنچه از آن بیزاریم اجازه دهیم که عقل ما را مشغول کند; زیرا همین ها هستند که ما را اسیر بند و بلا مى کنند. همیشه باید به فکر کمال بود نه نقص. باید خود را به پرحرارت ترین امیدها و عالیترین هدفها مشغول نمود; زیرا سرّ هر موفقیت و سعادتى فقط فکر سالم است و بس».


نتایج و ثمرات خوش بینى:

همان طور که آسایش جسمانى به وسیله انواع بیماریها مختل مى گردد، آسایش فکرى نیز در اثر عوامل گوناگون و عادات و صفات مذموم اختلال پیدا مى کند. زیرا «فکر» با آن همه نیرومندى براى رشد خود از «اخلاق» بى نیاز نخواهد بود و هنگامى انسان طعم خوشبختى را مى چشد که به موهبت اخلاق آراسته شود و فعالیتهاى فکرى و اخلاقى با یکدیگر هماهنگ گردد، پس مى بایست به نیروى اراده، صفات جانکاه را که چون ابرى تیره افق زندگى را تاریک مى سازد، از وجود خویش ریشه کن نمود و به جاى آن عوامل مولد آرامش را جایگزین ساخت.

از عواملى که به آسایش فکرى کمک مى کند، حس «خوش بینى» و اعتماد به مردم است. براى کسى که در میدان زندگى قرار دارد، خوش بینى یک نوع تضمین و اطمینان است، برخلاف بدبینى که فعالیت فکرى را متوقف مى کند و از رشد و کمال و قدرت آن مى کاهد.

خوش بینى همچون برقى است که در آسمان حیات مى درخشد، در پرتو آن افق فکر وسعت یافته و علاقه به نیکى در مغز آدمى رشد مى کند و بدین وسیله در طرز جهان بینى شخص پیشرفتى حاصل مى گردد، دنیا در جلوه گاه چشم خوشبین رنگ دلپذیرترى دارد. فرد خوش بین همه چیز و همه کس را در روشنایى نگریسته و درباره آنها قضاوت مى کند، غمها و رنجها را کمرنگ و امید و آرزوها را شعله ورتر نشان مى دهد و تحت تأثیر همین صفت همواره روابط ظاهرى و معنوى و عاطفى خویش را با افراد اجتماع حفظ مى نماید.

هیچ چیز نمى تواند به اندازه خوش بینى از رنج انبوه مشکلات زندگى بکاهد، کسى که از این مزیت اخلاقى برخوردار است، نه تنها هنگام رضایت، فروغ مسرّت برچهره اش سایه مى اندازد، بلکه على رغم عوامل منفى و دشواریها، روحیه خویش را با آنها تطبیق و مشکلات را با رأى صایب و نیروى امید، به آسانى حل مى کند و همواره از کانون روحش جرقه هاى اطمینان و نشاط مى درخشد.

احتیاج به جلب اعتماد اشخاص مختلف در زندگى ضرورى است، براى پیدایش اعتماد باید اصل خوش بینى در معاشرتها و برنامه زندگى افراد وجود داشته باشد; این حقیقتى است که به طور مستقیم در سعادت فرد و جامعه اثر دارد. اعتماد و عدم اعتماد یکى از عوامل رشد یا شکست اجتماع است، هرقدر تماسهاى مردم با یکدیگر عمیق تر باشد، پیشرفت اجتماع بیشتر خواهد بود.

گسترش روح اطمینان و همکارى و الفت میان مردم؛ نخستین ثمره اجتماعى خوش بینى است، برخوردارى از یک زندگى مسالمت آمیز که براساس ارتباط عمیق قلبى استوار باشد، از این راه امکان پذیر خواهد شد، برعکس در محیطى که حسن ظن وجود ندارد و افراد به یکدیگر با نظر شک و تردید مى نگرند، اصول همکارى رعایت نمى شود، بلکه در جزئیات امور براى هم اشکال تراشى نموده و تزاحم ایجاد مى کنند. قهراً چنین اجتماعى، صورتى ظاهرى و سطحى دارد و فاقد آثار و نتایج سودبخش است.

دانشمندى مى گوید:«خوش بینى شکل ظاهرى ایمان است، تا ایمان و امید، وجود نداشته باشد هیچ کارى نمى توان انجام داد!».
اعتماد شخص به دیگران هرقدر بیشتر باشد، اعتماد متقابل دیگران نسبت به وى بیشتر است و این یک نحوه عکس العملى است که خواه و ناخواه در زندگى پیش مى آید، اما نباید فراموش کرد که بین «خوش بینى» و «خوش باورى» تفاوت بسیار است، چه خوش بینى این نیست که انسان یکباره تسلیم افراد ناشناخته شده و بدون آنکه در مقام کنجکاوى و آزمایش برآید، به گفته دیگران ترتیب اثر دهد، به علاوه نبایستى خوش بینى را درباره کسانى که ناپاکى و آلودگى آنها هویداست تعمیم داد; زیرا خوش بینى یک اصل استثنا ناپذیر نیست که در هر شرایط و موقعیتى و نسبت به همه کس قابل انطباق باشد. انسان خوش بین در عین حال که به مردم حسن ظن دارد و اعمال آنها را به صورت صحیحى تفسیر مى کند، حزم و مآل اندیشى را از دست نداده و همواره رفتارش آمیخته با احتیاط و عملش توأم با دقّت است.


خوش بینى از نظر اسلام

اسلام با ایجاد نیروى ایمان در قلوب پیروان خود، اصل خوش بینى و اعتماد را در میان آنها گسترش داده، و مسیر اجتماع را به محیط مطلوبى که مملو از اطمینان و آرامش است، سوق مى دهد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به اندازه اى به این صفت برجسته آراسته بود که حتى منافقین مى خواستند حضرتش را به خوش باورى و سادگى متهم سازند و این خصلت ممتاز وى را به صورت زننده و نامطلوبى منعکس کنند.

مسلمانان موظفند نسبت به یکدیگر «حسن ظن» داشته و خوش بین باشند و عمل یکدیگر را به وجه صحیح و مشروعى تفسیر نمایند، هیچ کس مجاز نیست بدون در دست داشتن گواه قطعى و روشن، کردار مسلمانى را مغرضانه تلقى کرده و حمل بر فساد کند.
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:

«ضَعْ اَمْرَ اَخِیکَ على اَحْسَنِه حتّى یأتِیکَ ما یَغْلِبُکَ مِنه وَلا تَظْنُنْ بِکَلِمَة خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَأَنتَ تَجِدُ لَها فِی الْخَیرِ مَحْملاً  ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 614 - کردار برادر ایمانى خود را به بهترین وجهى توجیه کن و تا هنگامى که جمله اى داراى یک احتمال صحیح و درست باشد، در مورد آن گمان بد نبر».

یکى از ثمرات و نتایج خوش بینى جلب دوستى مردم و پیدایش الفت و صمیمیت است.
امیرمؤمنان حضرت على(علیه السلام) با جملات گوناگون، ثمرات و نتایج خوش بینى را بیان مى فرماید:

«مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنّاسِ جازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّة ـ غررالحکم، ج 2، ص 687 - هرکس به مردم خوش بین باشد، محبت و دوستى آنها را پاداش مى گیرد».

«خود را مجبور کنید که با هر کس تماس بگیرید فقط خصایص خوب و مزایاى اخلاقى و روحى او را ببینید و این خصایص و مزایا را در مغز خود بزرگتر کنید اگر بتوانید به دقّت، این موضوع را در مغزتان جاى دهید زندگیتان خیلى خوشتر مى شود و هرکس به شما قیافه صلح و صفا نشان خواهد داد و هرکس خواهد کوشید که با شما رابطه دوستانه برقرار کند» -دکتر ماردن -

خوش بینى واعتماد حتى ممکن است در طرز فکر و رفتار افراد آلوده نیز اثر مثبت ببخشد و خلاصه از عواملى است که مى تواند زمینه اصلاح اخلاق چنین افرادى را فراهم سازد:

«حُسْنُ الظَّنِّ یُنْجى مِنْ تَقَلُّدِ الاِْثْمِ  ـ همان، ج 1، ص 378 - اعتماد و حسن ظن، مردم را از پیروى گناه و رذائل نجات مى دهد».

«به تازگى با یکى از مدیران «اتحادیه رستورانها» ملاقات کردم این اتحادیه مرکب از بیست و شش رستوران است که به طرز مخصوصى اداره مى شود که آن را «طرز شرافت» نام نهاده اند، در این بنگاهها که از سال 1885 تأسیس شده هرگز صورت حساب پیش مشترى نمى گذارند، شما هرچه میل دارید سفارش مى دهید و خودتان حساب غذایى را که صرف کرده اید مى کنید و در وقت بیرون رفتن وجه را به صندوق مى دهید و مى روید، نه بازبینى، نه بازرسى، نه ورقه حسابى و نه حواله صندوقى هیچ در کار نیست. من از روى حیرت به مدیر گفتم البته بازرس پنهانى دارید; زیرا که از همه مشتریها مطمئن نمى توان بود. مدیر گفت:«خیر ما هیچ مراقبتى نمى کنیم همین قدر مى دانیم که به طور کلى طرز کار ما صحیح است و الا ممکن نبود که متجاوز از نیم قرن بتوانیم این کار را گذرانده کسب خود را ترقى دهیم» در این رستوران هرکس احساس مى کند که او را مردى شرافتمند و خوش حساب دانسته اند از این رو، همه واردین از فقیر و غنى و سارق وسایل، مى خواهند لایق اعتمادى باشند که نسبت به آنها شده است».

مستر«لاویس»که دراین امورکارشناس ومجرب است مى گفت: «اگر با شخص حقه باز نابکارى سروکار پیدا کردید و خواستید او را به خیر و صلاح دعوت کنید چنان وانمایید که به او اطمینان دارید با او مثل مردى شرافتمند و محترم رفتار نمایید آن شخص چنان فریفته اطمینان شما خواهد شد که حتماً براى اینکه واقعاً شایسته و لایق آن شود به کوشش خواهد افتاد».

«دیل کارنگى»:
«به طفل اعتماد کنید; یعنى چنین با او رفتار کنید که گویى هیچ خلافى مرتکب نشده است; یعنى برگذشته قلم فراموشى بکشید; یعنى فرارى یا مختلس و یا شخص کثیفى که قواعد بهداشت را مراعات نمى کند و یا بالأخره کسى را که مخل نظم عمومى است، عهده دار وظایف مهمى کنید. گذشته از این، دقت کنید تا افعال وى نشان دهد که منش اصلى او بهتر شده و واقعاً شایسته آن اعتماد بوده است. با خوشرفتارى و اعتماد مى توان موانع را از بین برد از این رو، مى توان گفت که بیشتر افعال ناپسند عکس العمل هایى است که جهت جبران وضعى بوجودآمده است.

«سریل برت» راههاى بسیار عالى براى رفتار باغرایز پیشنهاد مى کند. او معتقد است که: باید بطفلى که دزدى مى کند پول سپرد کسى را که علاقه به ولگردى دارد باید به کارى گماشت که فعالیت بدنى داشته و مطابق ذوق او باشد».

«ژیلبرت روبن»
«خوش بینى» آسایش خاطر انسان را تأمین مى کند:

«حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَسَلامَةُ الدّینِ  ـ غررالحکم، ج 1، ص 376 - خوش بینى سبب آسودگى دل و سلامتى دین است».
«حسن ظن» رنجها و حوادث ناگوار زندگى را بر انسان آسان مى سازد:«حُسْنُ الظَّنِّ یُخَفِّفُ الْهَمَّ  ـ همان، ص 377 - خوش بینى و اعتماد، بار گران غم و اندوه را سبک مى گرداند».

«هیچ چیز به اندازه خوشبینى نمى تواند زندگى را زیباتر سازد از رنجهاى آن بکاهد و راه موفقیت را هموار سازد همانطورى که از بیمارى و عوارض خطرناک وحشت دارید از افکار اندوهبار نیز بترسید و درهاى فکرتان را براى افکار خوشبینانه باز بگذارید به این ترتیب از دیدن اینکه با چه آسانى از قید افکار سیاه نجات یافتید تعجب خواهید کرد» - دکتر ماردن -

رفتار مسلمانان نسبت به یکدیگر باید طورى باشد که بدبینى و سوءظن در میان جامعه ریشه ندواند، لذا امیر مؤمنان(علیه السلام) توصیه مى کند که براساس خوش بینى، با دیگران رفتار کنید و اگر سایرین نسبت به شما حسن ظن دارند، بارفتار خود به حس خوش بینى آنها لطمه نزنید و موجبات بدبینى آنان را نسبت به خویش فراهم نسازید:

«مَنِ انْتَجَعَکَ مُؤَمِّلا فَقَدْ اَسْلَفَکَ حُسْنَ الظَّنِّ بِکَ فَلا تُخَیِّبْ ظَنَّهُ - همان، ج 2، ص 680 - هرکس در دل خود نسبت به تو احساس خوش بینى کرده و امید سود و منفعتى دارد، مبادا با رفتار خود حسن ظن او را دگرگون سازى و خوش بینى اش را به زیان تبدیل کنى».

همچنین حضرت على(علیه السلام) تخیلات و گمانهاى اشخاص را میزان سنجش عقل و خرد آنها قرار داده است:

«ظَنُّ الاِْنْسانِ مِیزانُ عَقْلِهِ وَفِعْلُهُ اَصْدَقُ شاهِد عَلى اَصْلِهِ - همان، ج 2، ص 474 - ظن و گمان انسان میزان سنجش عقل او و کردارش راستگوترین گواه بر پاکى یا بد گهرى اوست».

بنا به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام) ترتیب اثر ندادن به خیالات و دنبال ظن و گمان نرفتن نشانه قدرت روحى و آسایش خاطر است:

«مَنْ کَذَّبَ سُوءَ الظَّنِّ بِاَخیهِ کانَ ذا عَقْل صَحیح وَقَلْب مُسْتَریح - همان، ص 676 -  هرکس سوء ظن خود نسبت به دیگران را تکذیب و به آن ترتیب اثر ندهد، صاحب عقلى نیرومند و سالم و دلى آسوده است».

«ثابت شده است که هرکس داراى طبیعتى قوى و روحى بزرگ است طبعاً شادمان و مسرور و امیدوار مى شود و به همه چیز و به همه کس با نظر اعتماد و اطمینان مى نگرد. خردمندان و صاحب نظران در پس هر ابر ظلمانى و تیره، آفتابى درخشنده و نورانى مى بینند. در پشت هر بدبختى و محنتى، دورنماى اقبال و سعادتى مشاهده مى کنند از هردرد و مصیبتى، زور و قوتى تازه مى گیرند و هر غم و رنج و اندوهى جرأت و معرفت و دانش جدیدى به آنها مى بخشد. اینگونه طبایع خوشبخت و سعادتمندند و به صاحبان آنها بایستى انصافاً رشک برد; زیرا همیشه در گوشه چشم آنها یک نور خوشحالى و مسرت و در گوشه لبشان یک تبسم فیلسوفانه دیده مى شود قلب این اشخاص مانند آفتاب مى درخشد و به هرچه که نظر بیندازند آن را به رنگهاى روشن و دلنشین رنگ آمیزى مى کنند». - ساموئیل اسمایلز -

امام صادق(علیه السلام) خوش بینى را از حقوق مسلمانان بر یکدیگر مى شمارد:

«إنّ مِنْ حَقِّ الْمُؤمِنِ عَلى الْمُؤمِنِ ... واَنْ لا یَکْذِبَهُ ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 545 ـ 546 - یکى از حقوق مؤمن بر برادر ایمانى اش آن است که او را در گفتارش تصدیق نموده و تکذیب وى نکند».

مهمترین نیرویى که سبب پیدایش خوش بینى مى شود، «ایمان» است.

اگر مردم داراى ایمان کامل باشند، قهراً به یکدیگر اعتماد مى کنند، درد جانفرساى بى ایمانى است که حسن ظن را از افراد سلب و به جاى آن سوء ظن و بدگمانى را جایگزین مى سازد.

یک مسلمان واقعى و خوشبین دلش لبریز از ایمان و اعتماد به پروردگار است، در لحظاتى که احساس ناتوانى مى کند به قدرت بالاتر و عالیتر از قدرت خویش اتّکا مى کند، در دشواریها از خداوندى که منبع بزرگترین نیروهاست، یارى مى طلبد و همین موضوع در تهذیب روح و اخلاق وى اثر عمیقى مى بخشد.


منبع:

بررسی مشخصات اخلاقی روانی

سید مجتبى موسوى لارى

مناجات خواجه عبدالله

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۴۹ ق.ظ


الهى آنچه تو کشتى ، آب ده ، و آنچه عبدالله کشت ، بر آب ده .

الهى ما معصیت مى کردیم و دوست تو محمد مصطفى (ص ) اندوهگین مى شد ودشمنت ابلیس شاد. فرداى قیامت اگر مرا عقوبت کنى باز دوست اندوهگین ودشمنت شاد شود .الهى دو شادى به دشمن مده و دو اندوه بر دل دوست منه .
الهى اگر کاسنى تلخ است از بوستان است ، و اگر عبدالله مجرم است از دوستان است.

الهى چون توانستم ، ندانستم ، و چون دانستم ، نتوانستم .

الهى اگر چه طاعت بسیار ندارم ، اما جز تو کسى را ندارم ، اى دیر خشم زود آشتى .

الهى همچون بید به خود مى لرزم که مباد آخر به جوى نیرزم .

الهى اگر دوستى نکردم دشمنى هم نکردم ، اگر چه بر گناه مصرم اما بر یگانگى تو مقرم .

الهى دست گیر که دستاویز نداریم ، و بپذیر که پاى گریز نداریم .

الهى هر که را عقل دادى چه ندادى ، و هر که عقل ندادى چه دادى ؟

الهى مگو چه آورده اى که رسوا شوم ، و مپرس چه کرده اى که رو سیاه شوم .

الهى اگر مجرمم مسلمانم ، و اگر گناهکارم پشیمانم .

الهى چون حاضرى تو را چه جویم و چون ناظرى تو را چه گویم .

الهى آنرا که خواهى آب در جوى او روان است و آن را که نخواهى چه درمان است ؟

الهى گل بهشت در چشم عارفان خار است ، و جوینده تو را با بهشت چه کار است ؟

الهى اگر تن مجرم است ، دل مطیع است ، و اگر بنده بد کار است ، کرم تو شفیع است .

الهى روزگارى تو را مى جستم و خود را مى یافتم ، اکنون خود را مى جویم و تو را مى یابم .

الهى چون در تو نگرم از جمله تاجدارانم و تاج بر سر، و چون در خود نگرم ازجمله خاکسارانم و خاک بر سر.

الهى از هر دو جهان مهر تو گزیدم و جامه پلاس پوشیدم و پرده عافیت دریدم .

الهى عمر خود برباد کردم و بر تن خود بیداد کردم و شیطان لعین را شاد کردم .

الهى اگر چه بهشت چشم و چراغ است ، ولى بى دیدار تو درد و داغ است .

الهى اگر نفسى به تو پردازم ، به حور و قصور کى نازم .

الهى جمال ترا است ، باقى همه زشتند، و زاهدان مزدور بهشتند.

الهى همه از تو ترسند و عبدالله از خود، زیرا که از تو همه نیک آید و از وى همه بد.

الهى خواندى ، تاءخیر کردم ، فرمودى ، تقصیر کردم ، هیهات ، هیهات ، آنچه کردم بى تدبیر کردم .

الهى تو همه و ما هیچ ، تو هوشیارى و ماگیچ ، سخن همین است ، بر ما مپیچ .

الهى آنچه در دست من است ندانم روزى کیست ، و آنچه روزى من است ندانم در دست کیست .

الهى پاکان را استغفار باید کرد، ناپاکان را چه کار باید کرد؟

الهى اگر تو مرا به جرم من بگیرى ، من ترا به کرم تو بگیرم ، زیرا کرم تو از جرم من بیش است .

الهى همه ترسند که فردا چه خواهد شد، ولى عبدالله مى ترسد که دى چه رفته است .

الهى اگر کار به گفتار است بر سر همه تاجم ، و اگر به کردار است بر پشه و مور محتاجم .

الهى هرکه ترا شناخت ، هر چه غیر تو بود بینداخت .

دعاء جهــــــــــاد

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۱ ب.ظ

امام صادق علیه السلام طبق روایت فرمود:

امیرالمؤ منین على علیه السلام هنگامى که مى خواست با دشمن بجنگد این دعا را مى خواند:

اللهم انک اعلمت سبیلا من سبلک جعلت فیه رضاک و ندبت الیه اولیائک وجعلته اشرف سبلک عندک ثوابا و اکرمها لدیک مآبا و احبها الیک مسلکا ثم اشتریت فیه من المؤ منین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل اللّه فیقتلون و یقتلون وعداً علیک حقاً فاجعلنى ممن اشترى فیه منک نفسه ثم وفى لک ببیعه الذى بایعک علیه غیر ناکث و لاناقض عهدا و لامبدل تبدیلا بل استیجاباً لمحبتک و تقربا به الیک فاجعله خاتمة عملى و صیر فیه فناء عمرى وارزقنى فیه لک و به مشهدا توجب لى به منک الرضا و تحبط به عنى الخطایا وتجعلنى فى الاحیاء المرزوقین بایدى العداة و العصاة تحت لواء الحق و رایة الهدى ماضیا على نصرتهم قد ما غیر مول دبرا و لا محدث شکا
اللهم و اعوذ بک عند ذلک من الجبن عند موارد الاهوال و من الضعف عند مساورة الابطال و من الذنب المحبط للاعمال فاحجم من شک او امضى بغیر یقین فیکون سعیى فى تباب و عملى غیر مقبول.

ترجمه:

بار الها! تو راهى از راههایت را نشان دادى و رضاى خویش را در آن راه قرار دادى ، و اولیاء خود را به آن راه دعوت کردى و آن را بهترین راهها از حیث ثواب ، و بلند مرتبه ترین راهها از حیث مقام ، و دوست داشتنى ترین راهها از حیث مسلک قرار دادى .

سپس جانها و مالهاى مؤ منان را در این راه در مقابل بهشت خریدى به اینکه در راه خدا قتال کنند و بکشند و کشته شوند، و این وعده حق و راستى بر عهده تواست ، پس مرا از کسانى قرار بده که در این راه جانشان را به تو مى فروشند و به معامله اى که با تو کرده اند وفا مى کنند بدون اینکه در معامله خیانت ورزند، یا عهد خود را با تو بشکنند و یا تبدیلى در آن ایجاد نمایند، بلکه به گونه اى باتو معامله کنم که مستوجب محبت و لطف تو شوم و به وسیله این معامله به تو نزدیک گردم و در قرب تو جاى گیرم .

پس این راه را پایان کار من و پایان عمرم را در این راه قرار بده و در این راه و براى تو و به وسیله معامله با تو شهادتى نصیبم فرما که موجب رضاى تو باشد و گناهانم به وسیله این معامله پاک شود.

اى خداوند بزرگ! مرا در میان کسانى قرار ده که زنده هستند و روزى مى خورند. و شهادت مرا به دست دشمنان و سرکشان ، تحت لواء حق و پرچم پر افتخار اسلام قرار بده . در حالى که بر نصرت ایشان قادر هستم و یک گام از مقابل دشمن به عقب بر نگردم و هیچ شک و تردیدى در این راه برایم پدید نیاید.

پروردگارا! در این راه جهاد به تو پناه مى برم از ترس و سستى هنگام وحشتها ومواقع خطر، و از ضعف و ناتوانى هنگام تهاجم دشمنان ، و از گناهى که اعمال نیک مرا از بین ببرد، تا اینکه به واسطه ترس و ضعف از روى شک و تردید بر دشمن حمله کنم و بدون یقین به حقانیت راه بر او پیروز گردم و در نتیجه تلاشم در هلاکت و عمل من غیر قابل قبول باشد.


منبع:

کشکول جبهه؛ از:

بحار الانوار کتاب الفتن و المحن باب 55 وسائل الشیعة 11/ 104 فروع کافى 5 / 46.

واعظى به سلطانى گفت :

اگر تو در حالى که عطش دارى ، از نوشیدن آب منع شوى ، جرعه اى آب را به چند مى خرى ؟
گفت : به نیمى از سلطنت.

پرسید: اگر نتوانستى بول کنى ، چقدر مى دهى تا بتوانى ؟
پاسخ داد: نیم دیگر سلطنت .

گفت : پس سلطنتى که به یک جرعه آب ، و یک بول کردن مى ارزد، ترا نفریبد!

اخلاص یعنى این:

جمعه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۱ ق.ظ

عابدى چهل سال روزه مى داشت . هیچکس بدان آگاهى نمى یافت .

زیرا غذایش را از خانه با خود به سر کار مى برد و در راه خدا صدقه مى داد.

اهل خانه تصور مى کردند او در محل کار غذا مى خورد،

و همکارانش مى پنداشتند براى صرف غذا به خانه خود مى رود!

عبادت براى سگ سیاه!

دوشنبه, ۱۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۶ ب.ظ

مردى که هر کار مى کرد نمى توانست اخلاص خود را حفظ کند و ریاکارى نکند، روزى چاره اندیشى کرد و با خود گفت:

در گوشه شهر، مسجدى متروک هست که کسى به آن توجه ندارد و رفت و آمد نمى کند ، خوب است شبانه به آن مسجد بروم ، تا کسى مرا ندیده خالصانه خدا را عبادت کنم!

در نیمه هاى شب تاریک ، مخفیانه به آن مسجد رفت ، آن شب باران مى آمد و رعد و برق و بارش ، شدت داشت .
او در آن مسجد مشغول عبادت شد، در وسط هاى عبادت ، ناگهان صدایى شنید.

با خود گفت : حتما شخصى وارد مسجد شده؛ خوشحال گردید ( که آن شخص فردا مى رود و به مردم مى گوید این آدم چقدر انسان خداشناسى وارسته اى است که در نیمه هاى شب به مسجد متروک آمده و مشغول نماز و عبادت است!)

او بر کیفیت و کمیت عبادتش افزود و همچنان با کمال خوشحالى تا صبح به عبادت ادامه داد.

وقتى که هوا روشن شد، دید سگ سیاهى است که بر اثر رعد و برق و بارندگى شدید، نتوانسته در بیرون بماند و به مسجد پناه آورده است!! ...


منبع:

داستانها و حکایتهاى مسجد
مؤلف : غلامرضا نیشابورى