ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

اخلاق :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۱۴۵ مطلب با موضوع «اخلاق» ثبت شده است

مَنِ المُسلِم؟!

چهارشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۴، ۰۹:۱۵ ب.ظ

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند:

"اَلا اُنَبِّئُکُمْ مَنِ الْمُسْلِمُ؟ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ یَدِهِ وَلِسانِهِ - بحار الانوار، ج 72، ص 148 -

آیا شما را خبر دهم که مسلمان [واقعی ] کیست؟ مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبانش آسوده باشند!"

سلب آسایش دیگران، تعدی به حریم و حقوق شخصی آنان است و ناروا می باشد.


سَمُرَة بن جُنْدَب مردی از اهل مدینه بود و نخلستانی داشت. مردی از انصار، کنار در باغ و بوستان او خانه ای داشت که درخت خرمای سمرة بن جندب داخل آن قرار گرفته بود، سمره گاه و بیگاه، بی خبر و سرزده وارد آن خانه می شد و سراغ درخت خرمایش می رفت و هنگام این آمد و شد، نگاه به داخل خانه و اوضاع زندگی آن مرد انصاری هم می انداخت و این خانواده از نگاه ها و رفت و آمدهای او در عذاب بودند.

آن مرد چون تذکرهای مکررش به صاحب درخت سودی نبخشید ، از رفتار او به رسول خداصلی الله علیه وآله شکایت کرد،

پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله کسی را نزد سمرة فرستاد و شکایت مرد انصاری را به اطلاع او رساند و فرمود:

هنگام ورود، اجازه بگیر. اما آن مرد حاضر به این کار نشد؛ نه حاضر بود آن درخت خرما را بفروشد و نه حتّی به پیشنهاد پیامبر حاضر شد با چندین درخت خرما در جای دیگر عوض کند.

رسول خداصلی الله علیه وآله فرمودند: از آن درخت درگذر، تا خداوند در بهشت سه درخت در مقابل آن به تو عطا کند.

آن مرد باز هم حاضر به این معاوضه نشد.

پیامبر خداصلی الله علیه وآله فرمودند:

ای سمرة! می بینم که تو مردی آسیب رسان هستی.

سپس به مرد انصاری چنین خطاب فرمود: برو و درخت او را از بیخ برکن و به طرف صاحبش بیانداز، چرا که در دین اسلام هیچ ضرر و زیانی پذیرفته نیست - وسائل الشیعه، ج 17، ص 340 -


منبع:

مبلغان 83


مذلّ المؤمنین!

يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۳۳ ب.ظ
(حسن بن ابى العلاء) گوید:
من به همراه بیست نفر به سوى مکه حرکت کردیم و در هر منزلى از براى آنها گوسفندى مى کشتم چون وارد بر امام صادق علیه السلام شدم .

حضرتش فرمود:
واى بر تو! ای حسن بن علاء! آیا مؤ منین را ذلیل مى کنى و آنها را اذیت مى نمایى؟!
 عرض کردم :
پناه مى برم به خدا از این موضوع
فرمود:
به من رسیده است که تو در هر منزلى گوسفندى از براى هم سفرى هاى خود مى کشتى .
عرض کردم :
آرى ولکن به خدا قسم من براى خشنودى پروردگار این کار را مى کردم
حضرت فرمود:
 آیا نمى بینى در آنها کسانى هستند که دوست دارند داراى مال باشند و مانند تو آنها نیز نیکوئى کنند، و حال آنکه قدرت ندارند، و بر آنها گران مى آید!
عرض کردم :
توبه مى کنم و دیگر این عمل را انجام نمى دهم!!
حضرت فرمود:
حرمت مؤ من نزد خدا بزرگتر است از هفت آسمان و هفت زمین و فرشتگان و کوهها و آنچه در آنهاست!


منبع:

یکصد موضوع 500 داستان
سید على اکبر صداقت

* نسخه ای ارزان برای علاج رنجش *

شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۳۶ ب.ظ

اگر از گوشه کنایه های دیگران می رنجید و کینه آنها را به دل می گیرید بدانید:


رنجیدن دلیل ناپختگى است ؛ زیرا :


1- چه بسا در حقیقت، توهین و تحقیرى در کار نبوده و شخص نازک دل و زودرنج بى جهت رنجیده.

( که اینجا حتی یک معذرت خواهی به جهت برداشت غلط ، بدهکار طرفش خواهد بود )


2 - ممکن است تحقیر و توهین بوده ولى عمدى نبوده باشد در اینصورت نیز جاى رنجش و شکایتى نیست.

( اگر پای شما بدون هیچ گونه تقصیری به گلدان کسی بخورد و آن را بشکند و او به شما کینه بردارد، نمی گویید چه انسان بی منطقی! آخر من که به عمد نکردم! خودمم بیشتر ناراحتم! چرا این را نمی فهمد؟! )


3 - اگر بداند توهین بوده و از روی عمد و به قصد آزار او:


الف : اگر با حقیقت ، مطابق باشد و به نقص و عیب واقعى اشاره کند ؛ براى آدم عاقل مایه تنبّه و بیدارى است و نه موجب رنجش! ( تشکر دارد و نه کینه )


ب : اگر بیجا و خلاف واقع باشد او یا حسود و بدخواه ست و یا نادانی که مى خواهد از کوچک کردن دیگرى خود را بزرگ کرده باشد ، گفتار و رفتار اینچنین آدمی ارزش توجه و اعتنا را ندارد!

( فرض کنید دیوانه ای به شما رو کرده و دیوانه خطابتان کند واکنش شما چیست؟ جز اینکه برای شفایش دعا کنید! )

ثانیا شما با رنجی که به خود تحمیل می کنید جز این است که در کنار او قرار گرفته و او را به هدفش رسانده اید؟! به علاوه از خود نقطه ضعفی نشان داده اید که او را به ادامه این روند امیدوار می کند و شما را در فشار بیشتری قرار می دهد!


دلتان بی کینه...

شاخصه های /// مردم دارى ///

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۴۴ ب.ظ

یکى از ضرورتهاى اخلاق مسلمانى و معاشرت مکتبى « مردم دارى » است، یعنى: با مردم بودن، براى مردم بودن، در خدمت دیگران بودن، شریک درد و رنج و راحت و غم دیگران بودن. همراهى و همدردى و همگامى و همخونى با دیگران و هر نام دیگرى که بتوانى بر آن بگذارى، لیکن واقعیت، همه یکى است، یعنى خود را خدمتگزارو غمخوار دیگران دیدن و دانستن.

این، رمز و راز حیات اجتماعى یک مسلمان است و براى او « پایگاه مردمى » و برخوردارى از رافت و رحمت و مودت و حمایت مردم رافراهم مى آورد.

ماهى به آب زنده است و یک مسلمان اجتماعى، به حسن سلوک بادیگران.

باید دید چه چیزهایى و چگونه رفتارهایى و چه روحیاتى این زمینه و موقعیت و پایگاه را براى انسان پدید مى آورد؟ وقتى هدف یک مسلمان، خدمت بیشتر به همنوعان است، باید راه و رسم آن را هم آموخت. مردم دارى، یکى از این رمزها است.


شاخص های مردم دارى :

بدون شناخت نمودها و شاخص هاى مردم دارى و این خصلت نیکو، نمى توان به رمز آن دست یافت. چه روحیه ها و خصلتهایى سبب جذب دیگران مى شود؟! جذبى که راهگشاى توفیق بیشتر براى خدمت و همدلى باشد. برخى از این نمودها از این قرار است:

1- خوش اخلاقى:

«حسن خلق »، کمندى است که دیگران را در دام محبت اسیر مى کند!

کیست که از برخورد شایسته خوشش نیاید و جذب چنین انسانى نشود؟!

از امام صادق(ع) پرسیدند:
حد و مرز اخلاق نیک، چیست؟

فرمود: آن است که: اخلاقت را نرم کنى، کلامت را پاکیزه سازى، و با چهره اى باز و گشاده با برادران دینى ات روبه رو شوى. (1) .

گشاده رویى، از بارزترین صفات رسول خدا (ص) بود که سهمى عمده در جذب مردم به اسلام و شیفتگى آنان به شخص پیامبر اسلام داشت. خداوند در باره این خصلت مردمى رسول اکرم(ص)مى فرماید:
« فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک »; (2) به خاطر رحمت الهى بود که براى مردم نرم شدى و اگر تندخو وخشن و سخت دل بودى، از دور تو پراکنده مى شدند!!

در ادامه آیه مى فرماید: پس، از آنان درگذر، برایشان استغفار کن، ودر کار با آنان مشورت نما.
گویا که «عفو»، «استغفار» و «مشورت »، نمونه هاى دیگرى از حسن خلق و رفتار مردم دارانه و جاذب است، چرا که نوعى اعتماد به مردم وبه حساب آوردن آنان است و چنین برخوردى، عامل جاذبه شخص مى گردد.

2- عفو و گذشت:

کینه توزى و لجاجت، ویژه روحهاى حقیر و همتهاى پایین است. برعکس، آنان که نظر بلند و روح بزرگ دارند، پوزشها را مى پذیرند، ازخطاهاى دیگران چشم مى پوشند و از حق شخصى خویش درمى گذرند. بلندنظرى انسان، عامل محبت دلهاى دیگران است. براى خود انسان نیز نوعى لذت روحى دارد و گفته اند: « در عفو، لذتى است که در انتقام نیست!».

عفو و گذشت و چشم پوشى و نادیده گرفتن لغزشهاى دیگران، دانه هاى جلب محبت است و دیگران را خوشبین، وفادار و بامحبت نگاه مى دارد.

امام سجاد (ع) در دعاى بلند « مکارم الاخلاق »، از خداوند این گونه مى طلبد:

«خداوندا!...
مرا ثابت قدم و استوار بدار، تا با ناخالصان و دغلها، خیرخواهانه برخوردکنم،
و هر کس از من دورى گزید، من به او نیکى کنم،
و به کسى که مرا محروم کرده، بذل و عطا کنم،
و با آن که با من قطع رابطه کرده، بپیوندم،
و کسى را که غیبت مرا کرده است، به خوبى یاد کنم،
توفیقم ده که نیکى را سپاسگزار باشم،
و ... از بدى، چشم پوشم و درگذرم
.
» (3) .

اینها گوهرهاى تابناکى در شیوه هاى معاشرت است. گفتن اینها درزبان، آسان است، اما عمل، بسیار سنگین است و جز از همتهاى والا وروحیه هاى زیبا برنمى آید و باید توفیقش را از خدا طلبید.

3- بخشش و محبت:

آدمیزاد، بنده احسان است. به هر کس نیکى کنى، او را رام و مطیع خویش مى سازى و به هر کس محبت و لطف کنى، قلعه دلش را فتح کرده اى.

به قول سعدى:

بنده حلقه بگوش، ار ننوازى، برود.
لطف کن لطف، که بیگانه شود حلقه به گوش!

این تعلیم حضرت رسول (ص) است که:
« اى مردم! مى دانم که نمى توانید با اموالتان همه مردم را راضى کنید، ولى با چهره باز وگشاده رویى و خوش اخلاقى، مى توانید.» (4) .
و سخن مولایمان حضرت امیر (ع) چنین است:
« بالایثار یسترق الاحرار »; (5) .
آزادمردان، با ایثار، بنده و غلام مى شوند!

البته بنده و غلام خوبیها و کرامتهاى اخلاقى. این هم گام دیگرى در جذب دلها و ایجاد الفتها و تحکیم رابطه هاى عاطفى در جامعه بشرى است.

4- تواضع و خاکسارى:

همچنان در پى بیان نمونه هایى از روحیه « مردم دارى » هستیم.افتادگى و تواضع و فروتنى، یکى دیگر از این ویژگیهاست.

چنین کسان مى توانند مردم را دور شمع وجود خودشان جمع کنند، آن گونه که پیامبر خدا بود و انجام مى داد.

تکبر، پشت انسانها را خالى مى کند و زیرپا را هم!

مردم، از پیرامون افراد مغرور و متکبر و خودخواه، پراکنده مى شوند. برعکس آن، تواضع، مردم را به محبت و عنایت و حمایت مى کشاند.

امام على(ع) فرموده است:

سه چیز موجب محبت دیگران مى شود: « الدین و التواضع والسخاء »; (6) دیندارى، فروتنى و بخشندگى.

مغروران و خود بزرگ بینان، هرگز نمى توانند با جمعى کار کنند وحمایت آنان را همواره همراه خود داشته باشند. اگر هم چند صباحى مردم در پى آنان باشند، به تدریج رهایشان مى کنند.

مى گویى نه؟ به اطراف و دوستانت بنگر، و به آنان که کارى در دستشان است دقت کن. ببین متکبران در میان مردم جا و محبوبیت دارند، یا متواضعان؟

5- حوصله و تحمل:
«سعه صدر»، وسعت نظر و ظرفیت لازم داشتن، از نمونه هاى دیگر« مردم دارى » است.

گاهى افراد، بى حوصله اند، از جایى و چیزى ناراحتى دارند، یا ضرر و آسیبى دیده اند، یا تحت فشار و گرفتارى اند، توقعهایشان بالاست، عصبانى مى شوند، حرف تند مى زنند و ... آن که صبور باشد و بردبار، مى تواند با مردم کنار آید.

آن که تحمل حرفها، تندیها و بداخلاقیها را در « مکتب صبر»، تمرین و تجربه کرده باشد، مى تواند در ارتباط با مردم، به خدمت خویش وحضور کریمانه در کنارشان ادامه دهد.

خود تحمل و مقاومت، براى انسان، هوادار درست مى کند. از کوره در نرفتن، بردبارى نشان دادن،خشمگین نشدن، از آثار این « ظرفیت » است. کسى که از این ویژگى اخلاقى برخوردار باشد، از یارى و حمایت دیگران هم برخوردارخواهد بود.

باز بشنویم از کلام امیرالمؤمنین (ع) که فرمود:
« بالحلم تکثر الانصار » (7) و نیز این کلام نورانى آن حضرت: « بالاحتمال و الحلم یکون لک الناس انصارا و اعوانا » (8) .
که هر دو سخن، معناى مشابه دارد، یعنى: در سایه حلم و بردبارى و تحمل است که یاوران زیاد مى شوند و مردم، پشتیبان و حامى تومى گردند.
این خصلت، به ویژه براى کسانى که با مردم در تماس و ارتباط بیشترى اند و در معرض مراجعات، طرح سؤالها، نیازها، توقعات ومشکلاتند، ضرورى تر و از مهمترین صفات شایسته براى مسؤولان است.

6- تفقد و رسیدگى:
مردم، به ویژه گرفتاران و دردمندان، نیازمند احوالپرسى، رسیدگى،سرکشى و در یک کلمه « تفقد»ند.

گاهى یک احوالپرسى و سلام، شادابى روح و نشاط زندگى فراوانى (براى هر دو طرف) پدید مى آورد.
گاهى نوشتن یک نامه یا تلفن کردن به یک آشنا و فامیل، محبتها وصفاهاى بسیارى ایجاد مى کند.
گاهى سر زدن به همسایه و عیادت یک بیمار و شرکت در یک مجلس ختم یا عروسى، مبدا بسیارى از دوستیهاى ماندگار مى شود.
دید و بازدیدهاى خانوادگى، دلها و زندگیها را به هم مربوطمى کند.
پرسیدن از گرفتاریها و مشکلات دیگران و تلاش در حل و رفع آنها، در دلها را به روى انسان مى گشاید.

پس چه باید کرد؟ روشن است: با مردم زیستن، با همسایه ها وهمشهریها و همکاران و معاشران و همنوعان، جوش خوردن، انس گرفتن، در رنج و راحت دیگران شریک شدن، فاصله ها را با دیگران کوتاه کردن، قطع رابطه ها را به «آشتى » بدل کردن، اختلافها و کدورتها رازدودن و ...

اینها همه «عمل صالح » است و خداوند چنین نیکوکاران را دوست مى دارد!

تا توانى به جهان خدمت محتاجان کن
به دمى یا درمى یا قلمى یا قدمى

« مردم دارى »، اخلاق زیبنده مسلمانى است که مى خواهد از الگوهاى دینى و ارزشهاى مکتبى الهام بگیرد و « زندگى اسلامى » داشته باشد.
باید با « عمل »، دیگران را جذب کرد، نه با « حرف »! « گفتار بى عمل،چک بى محل است ». و مردم دارى، اخلاق انبیا و اولیاست ..

__________________________________________
پى نوشتها:

1) معانى الاخبار، صدوق، ص 253.
2) آل عمران، آیه 159.
3) صحیفه سجادیه، دعاى 20 (دعاى مکارم الاخلاق).
4) مستدرک وسائل الشیعه، ج 2، ص 83.
5) غررالحکم، آمدى، ج 1، ص 329.
6) همان، ص 360.
7) همان، ص 329 و 335.
8) همان.


منبع:

اخلاق معاشرت
جواد محدثى

ریشه هاى « عبادت »

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۵۲ ق.ظ

ریشه هاى عبادت:

1. عظمت خدا :

برخورد با یک شخصیت برجسته ، انسان را به تواضع وا مى دارد، دیدار با یک دانشمند بزرگ ، آدمى را به تکریم و احترام وا مى دارد، چون که انسان در برابر عظمت و دانش آن شخصیت و این دانشمند، خود را کوچک و کم سواد مى بیند.

خداوند، مبداء همه عظمت ها و جلال هاست . شناخت خدا به عظمت وبزرگى ، انسان ناتوان وحقیر را به کُرنش وتعظیم در برابر او وا مى دارد.

2. احساس نیاز و وابستگى :

انسان ، عاجز، نیازمند و ناتوان است و خداوند، در اوج بى نیازى و غناى مطلق ، و سر رشته دار امور انسان هاست . این هم عاملى است ، تا انسان در برابر خداوند ((بندگى )) کند.

3. سپاس نعمت :

توجه به نعمت هاى بى حساب و فراوانى که از هر سو و در هر زمینه ما را احاطه کرده ، قوى ترین انگیزه را براى پرستش پروردگار ایجاد مى کند. نعمت هایى که حتّى پیش از تولّد شروع مى شود و در طول زندگى همراه ماست و در آخرت هم (اگر شایستگى داشته باشیم ) از آن بهره مند خواهیم شد.

قرآن به این نکته اشاره کرده و به مردم زمان پیامبر صلى الله علیه و آله مى فرماید:
((فَلْیَعْبُدُواْ رَبَّ هَذَا الْبَیْتِ الَّذِىَّ اءَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَءَامَنَهُم مِّنْ خَوْف )) -
قریش ، آیه 3 - 5 - باید خداى کعبه را عبادت کنند، خدایى که آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس ، ایمن ساخت .

4. فطرت :

در سرشت انسان ، پرستش و نیایش وجود دارد. اگر به معبود حقیقى دست یافت ، که کمال مطلوب همین است ، و اگر به انحراف و بیراهه دچار شد، به پرستش ‍ معبودهاى بدلى و باطل مى پردازد.

بت پرستى ، ماه و خورشید پرستى ، گوساله و گاو پرستى ، نمونه هایى انحرافى است که وجود دارد، کسانى هم پول و مقام و همسر و ماشین و مدال و ... را مى پرستند.
انبیا آمده اند تا فطرت را در مسیر حق ، هدایت کنند و انسان را از عبادت هاى عوضى نجات بخشند. حضرت على علیه السلام در مورد بعثت رسول خدا صلى الله علیه و آله مى فرماید:
((فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّدا بِالْحَقَّ لِیُخرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاوثانِ اِلى عِبادَتِهِ ...)) -
نهج البلاغه ، خطبه 147 - خداوند حضرت محمّد صلى الله علیه و آله را برانگیخت ، تا بندگانش را از ((بت پرستى )) به ((خدا پرستى )) دعوت کند.

روحِ عبادت در فطرت انسان نهفته است و اگر درست رهبرى نشود به عبادت بت و طاغوت مى گراید. مثل: میل به غذا که در هر کودکى هست ، ولى اگر راهنمایى نشود، کودک خاک مى خورد و لذّت هم مى برد!!

بدون هدایت صحیحِ این گرایش ‍ فطرى نیز، انسان به عشق هاى زودگذر پوچ یا پرستش هاى بى محتواى انحرافى دچار مى شود.


منبع:

راز نماز (براى جوانان )
محسن قرائتى


سلطان واقعی!!

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۳۷ ب.ظ

سلطان ملکشاه سلجوقی بر حکیم و عارفی گوشه نشین وارد شد.

حکیم سرگرم مطالعه بود و سر بر نداشت و به سلطان احترام نکرد.

او نیز عصبانی شد و گفت:

تو نمی دانی که من کیستم؟!!

من آنم که فلان گردنکش را به خواری کشتم! و فلان یاغی را به غل و زنجیر کشیدم! و کشوری را به تصرف آوردم!

حکیم خندید و گفت:

من نیرومندتر از تو هستم !!! زیرا من کسی را کشته ام که تو اسیر چنگال بی رحم او هستی!

شاه با حیرت پرسید: او کیست؟!

حکیم به نرمی پاسخ داد:

آن نفس اماره است که من آن را کشته ام ؛ و تو اینچنین اسیرش هستی!!

و اگر اسیر او نبودی، از من نمی خواستی که پیش پای تو به خاک بیفتم و عبادت خدا را بشکنم و ستایش کسی را کنم که چون من انسان است!

ملکشاه از شنیدن سخنان عالم حکیم، شرمنده شد و عذر خطا خواست!


منبع:

مبلغان ش 74

نماز با توجه...

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۵۴ ب.ظ

استاد مطهری با سید هاشم حداد ( عارف بزرگ ، و از مبرزترین شاگردان عرفان مرحوم قاضی طباطبایی ) بارها ملاقات داشته است. خود استاد می‌گوید:

یک بار که به دیدن ایشان رفتم ، از من سؤال کردند:

نماز را چگونه می‌خوانی؟!

گفتم:

با توجه کامل به معانی! و کلمات آن!

ایشان فرمودند:

پس کی نماز می‌خوانی؟!!

( توضیح : یعنی باید در نماز از الفاظ و معانی گذشته و به خدا رسید! )


منبع:

ناگفته‌های عارفان

محمد جواد نورمحمدی


دروغگـــــــــو! ... آره با توام ، بخیــــــــل!

سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۳۸ ب.ظ

حضرت صادق (ع ) فرمود:

امیرالمؤ منین علیه السلام براى مردى  پنج بار شتر خرما فرستاد و او شخصى آبرومند بود که جز از على علیه السلام از دیگرى درخواست و سؤ الى نمی کرد.

یک نفر خدمت حضرت بود گفت:

یا على! آن مرد از شما تقاضائى نکرد ( پس چرا کمکش می کنید؟ ) و هم از پنج بار شتر یک بار او را کفایت می نمود ( چرا اینقدر؟ )

ایشان فرمودند:

لا کثر الله فى المؤ منین مثلک ، خدا مثل تو را در میان مؤ منین زیاد نکند! من مى بخشم و تو بخل میکنى؟!

اگر به کسى کمک کنم بعد از آنکه سؤال نماید در این صورت آنچه به او داده ام قیمت همان آبرویی ست که ریخته!!! و سبب آبرو ریزى او من شده ام ! در صورتى که رویش را فقط در موقع عبادت و پرستش به پیشگاه خداوند بر زمین میگذارد (و آبرومند است. )

هر کس چنین کارى با برادر مسلمان خود بنماید با توجه به احتیاج طرف و موقعیت داشتن او جهت دستگیرى ؛ به خداى خویش دروغ گفته! زیرا براى همان برادر دینى خود درخواست بهشت میکند ولى از کمک مختصرى به مال بى ارزش ‍ دنیا مضایقه می نماید!!

چنانچه بسیار اتفاق مى افتد بنده مؤ من در دعاى خود میگوید:

الهم اغفر للمؤ منین والمؤ منات ، وقتى طلب مغفرت براى برادر خویش نماید یعنى براى او بهشت را درخواست میکند چنین شخصى دروغ میگوید که در زبان بهشت را میخواهد ولى در عمل از مال بى ارزشى مضایقه دارد! و کردار او مطابقت با گفتارش ندارد!


منبع:

داستانها و پندها جلد 1
مصطفى زمانى وجدانى

مرجعیت و دروغ ؟؟؟

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۴۸ ب.ظ

در زمان اقامت « حاج آقا حسین قمی » در عراق ، روزی یکی از فرزندانش برای گرفتن شناسنامه ، به کنسولگری ایران مستقر در کربلا مراجعه می‌کند و برای آنکه مشمول نظام وظیفه اجباری نشود، سن خود را کمتر از سن بلوغ اعلام می‌کند.

کنسول می‌گوید:

چون شما هنوز بالغ نیستید، باید ولیّ شما بنویسد تا ما شناسنامه را صادر نماییم.

فرزند نزد پدر می‌آید و چنین اظهار می‌کند:

به کنسولگری نامه‌ای بنویسید تا برای من شناسنامه صادر نمایند؛ زیرا من به آنها گفته‌ام که سن من به بلوغ نرسیده است.

آقا در جواب می‌گوید:

من دروغ بنویسم تا تو کاغذ را برای کنسول ببری؟! خاک بر سر حاج آقا حسین! که خود را مرجع بداند و مردم هم او را نائب امام ـ علیه السلام ـ بدانند و دروغ هم بگوید!

اگر من صد پسر هم داشته باشم و آنها را دم توپ بگذارند، یک دروغ نخواهم گفت!!...


منبع:

پیکار با منکر

محمد عابدی

خدایا! بنده پروری را هم که نمی دانی!

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

مرد فقیری، غلامهای عبید خراسانی را دید که لباسهای بسیار زیبا و پیراهنهای دیبا بر تن دارند.

رو به آسمان کرد و گفت:

« خدایا! بنده پروری را از عمید خراسانی یاد بگیر! که غلامهایش را با لباس زربافت و زیبا می آراید! »

از قضا پس از اندک زمانی، بین عمید و یکی از امیرانش، جنگی در گرفت و عمید شکست خورد و فرار کرد.

امیر، غلامهای عمید را دستگیر کرد و هر چه به آنها وعده و وعید داد و هرچه آنها را شکنجه کرد تا جای گنجینه عمید را به او بگویند ، نگفتند.

وقتی آن مرد فقیر، وفا و همت بالای آنها را دید، خودش انصاف داد و گفت:

« بندگی را هم باید از بندگان عمید خراسانی یاد گرفت!! »

منبع:

الکلام یجر الکلام، ج 1، ص 181


خشم آیت الله!

سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۴ ب.ظ

مرحوم آیت اللّه بروجردی رحمة الله علیه زمانی که در بروجرد بود نذر کرد که:

اگر خشم خود را کنترل نکند، و با مردم تندی نماید، یک سال پشت سر هم روزه بگیرد!!

روزی هنگام مباحثه علمی با یکی از شاگردان خود، که مطالب درسی را به خوبی نمی فهمید، طاقت نیاورد و به او تندی کرد، و چون نذر کرده بود، یک سال پشت سر هم روزه گرفت تا به نذرش عمل نماید! - صائمان صالح، ص 189 ، غلامرضا نیشابوری -

_________________________

یک راه مؤثر برای کنترل نفس از ارتکاب گناهان ، تنبیهاتی مالی و غیر مالی ست که میشه بر خود بست.

مثلا اگر اهل غیبتیم برای هر غیبت خود را ملزم کنیم مبلغی صدقه بدهیم.

برای هر نگاه حرام ، یک مرتبه سوره مبارکه نور ( که مربوط به حجاب و عفاف است) را قرائت کنیم.

برای شکم بارگی ، یک روز روزه و همینطور...


مؤید باشید.


شرم

سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۳۷ ب.ظ

مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله علیه و آله آمد وگفت:

(( یا رسول الله! گناهان من بسیار است . آیا در توبه به روى من نیز باز است؟ ))

پیامبر (ص) فرمود:

(( آرى، راه توبه بر همگان، هموار است . تو نیز از آن محروم نیستى . ))
مرد حبشى از نزد پیامبر (ص) رفت .

مدتى نگذشت که بازگشت و گفت:
((یا رسول الله! آن هنگام که معصیت مى کردم، خداوند مرا مى دید؟! ))
پیامبر (ص) فرمود:

(( آرى، مى دید ))

مرد حبشى، آهى سرد از سینه بیرون داد و گفت:

(( گیرم توبه ، جرم گناه را بپوشاند ؛ چه کنم با شرم آن؟! ))

در دم نعره اى زد و جان بداد .

- برگرفته از: عزالى، ترجمه احیاء علوم الدین، ربع منجیات، کتاب توبه، ص 43؛

همو، کیمیاى سعادت، به کوشش و تصحیح حسین خدیو جم، ص 654 -


منبع:

حکایت پارسایان
رضا بابایى


ازدواج؟! شغل؟! صلاحم را که می داند؟؟؟!

سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۲۳ ب.ظ
ما و خواسته هایمان :

اگر نظری به خواسته هایمان در طول زندگی بیندازیم ، می بینیم که بسیاری از چیزهایی که خواستیم و برای به دست آوردنش دعا کردیم و تلاش کردیم اصلا به صلاحمان نبوده!! بعد دچار پشیمانی شدیم و بر خودمان و خواسته خودمان لعنت فرستادیم!

... وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (216) سوره بقره -

حالا سؤال این است :
از کجا معلوم خواسته های الآنمان جزء آنها نباشند؟؟؟!
آیا می شود کاری کرد که تنها خواسته هایی از ما محقق بشود که واقعا به صلاحمان باشد؟!
آیا این شدنی ست؟!

بله شدنی ست :
راهش را خانم فاطمه زهرا (س) چنین بیان فرموده است؟
من اصعد الی الله خالص عبادته ، اهبط الله الیه افضل مصلحته - بحارالانوار ج 68 ص 184 -
هرکس عبادت خالصانه خود را به سمت خدا بالا ببرد ، خدا ( ی عالم به مصالح واقعی اشخاص ) بهترین مصلت را برای او فرود می آورد.
- بهترین مصلحت در مقابل بهترین عبادت -

آیا اخلاص در عبادت داریم؟
نقطه مقابل اخلاص ریاست و ریا دارای نشانه هایی! با عرضه خود بر این روایات درجه خلوصمان را مشخص کنیم:
علی(ع):
للمرائى اربع علامات: یکسل اذا کان وحده، وینشط اذا کان فى الناس. و یزید فى العمل اذا اثنى علیه، وینقص منه اذا لم یثنى علیه! - میزان الحکمه باب الریاء شماره موضوع: 1416 -
ریا کار را چهار علامت است: در تنهایی اعمال را با کسالت انجام دهد و در میان مردم  بانشاط !
او را که مدح و ثنا کنند بر عملش مى افزاید، و چنانچه ثنا نگویند از آن مى کاهد!

توفیق رفیق راهتان


غیرت شما کجاست؟!

سه شنبه, ۱۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۳۴ ب.ظ

گزارشى به على علیه السلام رسید که :

( سپاهیان معاویه به شهر الانبار هجوم آوردند، حسان بن حسان بکرى فرماندار شهر را کشتند و پاسداران شهر را پراکنده ساختند. بعضى از سربازان معاویه به منزل زنان مسلمان و غیر مسلمان وارد شدند و خلخال ، دست بند، گردنبند، و گوشواره را از برشان بیرون آوردند و آنان براى دفاع از خود وسیله اى جز زارى و استرحام نداشتند. سپس لشکریان معاویه با غنائم فراوان از شهر خارج شدند و در این جریان ، نه کسى از آنان زخم برداشت و نه خونى از آنها بزمین ریخت )

این گزارش رنج آور و دردناک ، آنحضرت را به سختى ناراحت و متاءلم نمود و ضمن خطابه اى تند و مهیّج شرح جریان را به اطلاع مردم رساند و در خلال سخنان خود فرمود:

فلو ان امرء مسلما مات من بعد هذا اسفا ما کان به ملوما بل کان به عندى جدیرا!
اگر مرد مسلمانى بر اثر این قضیه ، از شدت اندوه و تاءسف بمیرد ، ملامت ندارد بلکه در نظر من چنین مرگى شایسته و سزاوار است!!

وقتى مى نگرم که شما را آماج تاخت و تاز خود قرار مى دهند و از جاى نمى جنبید، بر شما مى تازند و شما براى پیکار دست فرا نمى کنید، مى گویم ، که اى قباحت و ذلت نصیبتان باد! خدا را معصیت مى کنند و شما بدان خشنودید. چون در گرماى تابستان به کارزارتان فراخوانم ، مى گویید که در این گرماى سخت چه جاى نبرد است ، مهلتمان ده تا گرما فروکش کند و، چون در سرماى زمستان به کارزارتان فراخوانم ، مى گویید که در این سوز سرما، چه جاى نبرد است مهلتمان ده تا سوز سرما بشکند. این همه که از سرما و گرما مى گریزید به خدا قسم از شمشیر گریزانترید.
اى به صورت مردان عارى از مردانگى ، با عقل کودکان و خرد زنان به حجله آرمیده ، کاش نه شما را دیده بودم و نه مى شناختمتان . این آشنایى براى من ، به خدا سوگند، جز پشیمانى و اندوه هیچ ثمره اى نداشت . مرگ بر شما باد، که دلم را مالامال خون گردانیدید و سینه ام را از خشم آکنده ساختید و جام زندگیم را از شرنگ غم لبریز کردید و با نافرمانیهاى خود اندیشه ام را تباه ساختید. تا آنجا که قریش گفتند:
پسر ابوطالب مردى دلیر است ولى از آیین لشکرکشى و فنون نبرد آگاه نیست خدا پدرشان را بیامرزد! آیا در میان رزم آوران ، رزمدیده تر از من مى شناسند، یا کسى را که پیش از من قدم به میدان جنگ نهاده باشد؟ وقتى که من به آوردگاه مى رفتم ، هنوز به بیست سالگى نرسیده بودم و حال آنکه ، اکنون از شصت سالگى برگذشته ام .
آرى ، کسى را که از او فرمان نمى برند چه راءى و اندیشه اى تواند بود.
شگفتا، به خدا سوگند، که همدست بودن این قوم با یکدیگر با آنکه بر باطل اند و جدایى شما از یکدیگر با آنکه بر حقید دل را مى میراند و اندوه را بر آدمى چیره مى سازد.



منبع:

خطبه 27 نهج البلاغه

خیر الناس...

يكشنبه, ۱۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۳۰ ق.ظ

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله :

« خَیْرُ النّاسِ مَنْ انْتَفَعَ بِهِ النّاسُ - بحارالانوار، ج72، ص23 - بهترین مردم کسی است که مردم از او سود و بهره برند

در قرآن کریم خداوند در یک مورد به پیامبر می فرماید:

« لَعَلَّکَ باخِعٌ نَفْسَکَ اَلاّ یَکُونُوا مُؤْمِنینَ » - شعراء/ 3 - « مبادا خودت را در اندوه اینکه مردم ایمان نمی آورند هلاک کنی!! ».

این مسئله نشان می دهد که رسول خدا صلی الله علیه و آله همه زندگی اش را برای حل مشکل مردم و تعالی آنها وقف کرده بود و شب و روز به فکر هدایت و ارشاد آنان بود.

خود حضرت فرمودند:

« هر کس حاجت مؤمنی را برآورده کند، خدا حاجتهای او را برآورده می کند، که کمترین آنها بهشت است.» - بحار الانوار، ج71، ص385 -

یکی از طلاب نقل می کند:

به مغازه سبزی فروشی رفته بودم، دیدم مرحوم حاج میرزا علی قاضی (استاد عرفان علامه طباطبایی) خم شده و مشغول جمع کردن کاهوهای پلاسیده و خشن است. بعد از آنکه آنها را خرید به دنبال او رفتم و علت این کار را سؤال کردم. فرمود:

این فروشنده انسان شریف و محتاجی است و من چون نمی خواهم چیزی بلاعوض به او بدهم تا عزت و شرف او پایمال شود و نیز برای اینکه به کمک بلاعوض عادت نکند، از این کاهوهایی که خریداری ندارد و در نهایت برای فروشنده ضرر است برمی دارم، تا هم از ضرر او جلوگیری کنم و هم به این وسیله کمکش کنم. ضمن اینکه برای من هم فرقی نمی کند که کاهوهای لطیف و نازک بخورم یا کاهوهای پلاسیده و کلفت!! - سیمای فرزانگان، ص349 -

ابان بن تغلب می گوید:

همراه امام صادق (ع ) طواف کعبه مى نمودم ، یکى از شیعیان با من ملاقات کرد، و از من در خواست رفع حاجتى نمود، گفت :(با من براى حاجتى بیا).
او به من اشاره مى کرد، ولى من مى خواستم به طواف ادامه دهم ، و خوش نداشتم به او توجه کنم ، و همراهى با امام صادق (ع ) را رها نمایم ، باز دیدم آن شخص به من اشاره کرد.
امام صادق (ع ) او را دید، و به من فرمود: (اى ابان ! آیا تو را مى طلبد؟)
گفتم : آرى .
فرمود: نزد او برو.
گفتم : آیا طوافم را بشکنم ؟
فرمود: آرى .
گفتم : گر جه طواف واجب باشد؟
فرمود: آرى ، (بشکن و برو ببین او چه نیازى دارد؟)
ابان مى گوید:
طواف را رها کردم و همراه آن شیعه نیازمند رفتم ، و سپس باز گشتم و به محضر امام صادق (ع ) رسیدم ، و از آن حضرت پرسیدم :
(به من خبر بده ، حق مؤ من بر مؤ من چه اندازه است ؟)
امام : اى ابان ، از این پاسخ بگذر! (زیرا بسیار مهم است و تو طاقت اداى آن را ندارى ).
ابان : چرا قربانت گردم ؟
سپس ابان همواره سؤ ال فوق را تکرار کرد، سر انجام امام صادق (ع ) فرمود:
(اى ابان ! آیا نصف اموالت را به آن نیازمند مى دهى ؟) وقتى آن حضرت چهره مرا دگرگون دید! فرمود:
اى ابان آیا نمى دانى که خداوند، مؤ منانى را که ایثارگرند و دیگران را بر خودشان ترجیح مى دهند (به بزرگى ) یاد فرموده است (در آنجا که در شاءن مؤ منان انصار مى گوید:
و یوثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة
(آنان (انصار)، مهاجران را بر خود مقدم مى دارند، هر چند خود شدیدا فقیر باشند.) (حشر - 9)
ابان : آرى ، خداوند چنین فرموده است .
امام :
آگاه باش که اگر نصف اموالت را به او بدهى ، تازه او را بر خودت ترجیح نداده اى ، بلکه به مساوات با او رفتار نموده اى ، وقتى به او ایثار کرده اى (و طبق آیه فوق ، ایثارگر هستى ) که از نصف دیگر اموالت نیز چیزى به او بدهى (تا اموال او بر تو، ترجیح یابد)!!  - داستانهاى اصول کافى ، محمد محمدى اشتهاردى -

سود دنیا و دین اگر خواهی        مایه هر دوشان نکوکاری است
راحت بندگان حق جستن          عین تقوا و زهد و دینداری است

(ابن یمین)

نکته جالب اینکه از نظر روانشناسی هم ثابت شده که :

انسانها تشنه محبت اند و از دشمنی و بدخواهی گریزان اند. در معاشرتها هیچ عاملی به اندازه خدمت و یاری رساندن به دیگران جلب کننده دلها و محبتها نیست، لذا وقتی محبت به میان آمد، کدورتها و دشمنیها از میان انسانها رخت برمی بندد و آنان به سمت صلاح کشیده می شوند.


منبع:

واحد احیای سنت های حسنه

با دخل و تصرف


آرزوی حضرت مریم (س)

شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۵ ب.ظ

بعد از آنکه حضرت مریم علیهاالسلام از دنیا رفت، حضرت مسیح علیه السلام جنازه مادرش را به خاک سپرد.

سپس روح مادر را در خواب دید، از او پرسید:

مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟

مریم علیهاالسلام پاسخ داد:

آرزویم این است که :

در دنیا بودم و شبهای سرد زمستانی به مناجات و عبادت در درگاه خدا به بامداد می رساندم! و روزهای گرم تابستانی را روزه می گرفتم!


منبع:

حکایتهای شنیدنی، ج5، ص62

بالاتر از کعبه!!

شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ق.ظ

قال الصادق علیه السلام :

« اَلْمُؤْمِنُ اَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْکَعْبَةِ - بحارالانوار، ج68، ص16 - احترام مؤمن از احترام کعبه هم بالاتر است!! »

انسان اشرف مخلوقات خداست و این ویژگی او موجب می شود که شخصیت هر انسانی را محترم بشماریم. یکی از ابعاد حقوق مؤمنین بر همدیگر همین مسأله مهم و دقیق است.

حضرت آیة اللّه العظمی بروجردی رحمه الله گاهی هنگام تدریس و بحث با شاگردان، عصبانی می شدند (البته نه آن عصبانیتی که او را در خلاف رضای خدا وارد کند) ولی پس از درس سخت از آن عصبانیت پشیمان می شدند و به دنبال طرف می فرستادند و از او عذرخواهی می کردند، و گاهی برای جلب محبت او، کمکهای مالی نیز می نمودند، از اینرو در میان دوستان، این مزاح معروف شده بود که « عصبانیت آیة اللّه بروجردی مایه برکت است »
گاهی به این هم قناعت نمی کردند، روز بعد هنگامی که بر منبر تدریس می نشستند، در حضور جمع شاگردان، از آن فرد عذرخواهی می کردند.

آیة اللّه سید مصطفی خوانساری از نزدیکان آیة اللّه بروجردی بود. او می گوید:

روزی آقا در کلاس درس نسبت به یکی از شاگردان به نام شیخ علی چاپلقی عصبانی شد تا حدی که آن شاگرد می خواست گریه کند، آن درس تمام شد، همان روز، بعد از نماز مغرب آقا مرا طلبید، با عجله به حضورشان رسیدم، تا مرا دید فرمود: «این چه حالتی بود که از من صادر شد؟ یک نفر عالم ربانی را رنجاندم، الان باید بروم و دست ایشان را ببوسم و حلالیت بطلبم و بعد بیایم نماز بخوانم. عرض کردم ایشان در مسجد «شاه زید» امام جماعت است و تا دو سه ساعت از شب گذشته به منزل خود نمی آید. من به ایشان اطلاع می دهم که آقا فردا صبح به منزل شما می آیند. صبح شد، من حرم رفتم و برگشتم، دیدم آقا سوار بر درشکه در کنار منزل ما منتظر من هستند، همراه ایشان به منزل شیخ علی رفتیم. آقا به ایشان فرمود: «از من بگذرید، از حالت طبیعی خارج شدم و به شما پرخاش کردم و...». شیخ علی عرض کرد: «شما سرور مسلمین هستید و برخورد شما باعث افتخار من است...». باز آقا تکرار کردند «از من بگذرید، مرا عفو کنید.» - محمدی اشتهاردی، داستان دوستان، ج5، ص80 -

آن بزرگمرد تا این اندازه به حقوق دیگران احترام می گذاشت و به حفظ آبروی آنها توجه عمیق داشت و این مسئله را عملاً به دیگران هم یاد می داد.

با توجه به حرمت مؤمن نزد خداوند، انسان تا حد امکان باید از عصبانی شدن و پرخاش کردن دوری کند و اگر هم اتفاق افتاد و عصبانی شد، در اسرع وقت جبران کند و عذرخواهی نماید و نگذارد عصبانیتش ادامه یابد.


برگرفته از:

مبلغان ش 59

ریاکــــــــاری خـــــــــدا!!

جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۵۴ ب.ظ

ریاکارى روز عید قربان شترى نحر کرد.

در چندین مجلس براى مردم یادآور می شد که من برای عید شتر قربانى کرده ام .

شخصى از او پرسید:

تا کى مى خواهى این قضیه را این طرف و آن طرف نقل کنى ؟!

گفت :

سبحان الله! خداوند یک گوسفند به عنوان فدیه اسماعیل ذبح کرد، و در چند جاى قرآن آن را ذکر فرموده!!

چگونه من که شترى قربانى کرده ام ، در مجالس متعدد یادآور نشوم؟!

همسایه ات کیه؟! چه کاره ست؟ از حالش باخبری؟!

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۱۰ ب.ظ

سید جواد عاملى - فقیه معروف صاحب کتاب مفتاح الکرامه - شب مشغول صرف شام بود که صداى در را شنید.

وقتى که فهمید خادم استادش ( علامه سید مهدى بحرالعلوم ) دم در است با عجله به طرف در دوید.

خادم گفت :

(حضرت استاد، شما را الان احضار کرده است ، شام جلو ایشان حاضر است اما دست به سفره نخواهند برد تا شما بروید).

جاى معطلى نبود. سید جواد بدون آنکه غذا را به آخر برساند، با شتاب تمام به خانه سید بحرالعلوم رفت تا چشم استاد به سید جواد افتاد، با خشم و تغیّر بى سابقه اى گفت :

(سید جواد! از خدا نمى ترسى؟! از خدا شرم نمى کنى ؟!).

سید جواد غرق حیرت شد که چه شده و چه حادثه اى رخ داده ، تا کنون سابقه نداشته این چنین مورد عتاب قرار بگیرد. هرچه به مغز خود فشار آورد تا علت را بفهمد ممکن نشد، ناچار پرسید:

(ممکن است حضرت استاد بفرمایند تقصیر این جانب چه بوده است ؟)
استاد گفت :

(هفت شبانه روز است فلان شخص همسایه ات و عائله اش ‍ گندم و برنج گیرشان نیامده ، در این مدت از بقال سر کوچه خرماى زاهدى نسیه کرده و با آن به سر برده اند. امروز که رفته است تا باز خرما بگیرد، قبل از آنکه اظهار کند، بقال گفته نسیه شما زیاد شده است . او هم بعد از شنیدن این جمله خجالت کشیده تقاضاى نسیه کند، دست خالى به خانه برگشته است . و امشب خودش و عائله اش بى شام مانده اند.)

سید جواب داد:
(به خدا قسم ! من از این جریان بى خبر بودم ، اگر مى دانستم به احوالش ‍ رسیدگى مى کردم ).

استاد فرمود:

(همه داد و فریادهاى من براى این است که تو چرا از احوال همسایه ات بى خبر مانده اى ؟ چرا هفت شبانه روز آنها به این وضع بگذرانند و تو نفهمى ؟ اگر با خبر بودى و اقدام نمى کردى که تو اصلاً مسلمان نبودى ، یهودى بودى ).

گفت:
(مى فرمایید چه کنم ؟).

فرمود:
( پیشخدمت من ، این سینی غذا را برمى دارد، همراه هم تا دم در منزل آن مرد بروید، دم در پیشخدمت برگردد و تو در بزن و از او خواهش کن که امشب با هم شام صرف کنید. این پول را هم بگیر و زیر فرش یا بوریاى خانه اش بگذار و از اینکه در باره او که همسایه تو است کوتاهى کرده اى معذرت بخواه . سینى را همانجا بگذار و برگرد. من اینجا نشسته ام و شام نخواهم خورد تا تو برگردى و خبر آن مرد مؤ من را براى من بیاورى. )

پیشخدمت سینى بزرگ غذا را که انواع غذاهاى مطبوع در آن بود برداشت و همراه سید جواد روانه شد، دم در پیشخدمت برگشت و سید جواد پس از کسب اجازه وارد شد. صاحبخانه پس از استماع معذرت خواهى سید جواد و خواهش او دست به سفره برد. لقمه اى خورد و غذا را مطبوع یافت . حس ‍کرد که این غذا دست پخت خانه سید جواد که عرب بود نیست ، فورا از غذا دست کشید و گفت :

(این غذا دست پخت عرب نیست ، بنابراین از خانه شما نیامده تا نگویى این غذا از کجاست من دست دراز نخواهم کرد).
آن مرد خوب حدس زده بود. غذا در خانه بحرالعلوم ترتیب داده شده بود. آنها ایرانى الاصل و اهل بروجرد بودند و غذا، غذاى عرب نبود. سید جواد هر چه اصرار کرد که تو غذا بخور، چکار دارى که این غذا در خانه کى ترتیب داده شده ، آن مرد قبول نکرد و گفت :

(تا نگویى دست دراز نخواهم کرد).

سید جواد چاره اى ندید، ماجرا را از اول تا آخر نقل کرد.

آن مرد بعد از شنیدن ماجرا غذا را تناول کرد، اما سخت در شگفت مانده بود. مى گفت :

(من راز خودم را به احدى نگفته ام ، از نزدیکترین همسایگانم پنهان داشته ام ، نمى دانم سید از کجا مطلع شده است؟!)


منبع:

داستان راستان شهید مطهری ج 2

با کمی تصرف

خوشبختانه بدبخـــــــــت نیستیم!!

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۳۹ ب.ظ

یَوْمَ یَأْتِ لَا تَکَلَّمُ نَفْسٌ إِلَّا بِإِذْنِهِ فَمِنْهُمْ شَقِیٌّ وَسَعِیدٌ (105) سوره هود -

تفسیر:

سعادت که گمشده همه انسانها است و هر کس آن را در چیزى مى جوید و در جائى مى طلبد به طور خلاصه عبارتست از فراهم بودن اسباب تکامل براى یک فرد یا یک جامعه ، و نقطه مقابل آن شقاوت و بدبختى است که همه از آن متنفرند و آن عبارت از: نامساعد بودن شرائط پـیروزى و پـیشرفت و تکامل است .
بنابراین هر کس از نظر شرائط روحى ، جسمى ، خانوادگى ، محیط و فرهنگ ، اسباب بیشترى براى رسیدن به هدفهاى والا در اختیار داشته باشد به سعادت نزدیکتر یا به تعبیر دیگر سعادتمندتر است .
و هر کس گـرفتار کمبودها، نارسائیها، از جهات بالا بوده باشد شقاوتمند و بى بهره از سعادت خواهد بود.
ولى باید توجه داشت که پایه اصلى سعادت و شقاوت ، اراده و خواست خود انسان است. او است که مى تواند وسائل لازم را براى ساختن خویش و حتى در منطق انبیاء سعادت و شقاوت چـیزى نیست که در درون ذات انسان باشد، و حتى نارسائیهاى محیط و خانوادگـى و وراثت در برابر تصمیم و اراده خود انسان ، قابل تغییر و دگـرگـونى است ، مـگـر اینکه ما اصل اراده و آزادى انسان را انکار کنیم و او را محکوم شرائط جبرى بدانیم و سعادت و شقاوتش را ذاتى و یا مولود جبرى محیط و مانند آن بدانیم که این نظر بطور قطع در مکتب انبیاء و همچنین مکتب عقل محکوم است .
جالب اینکه در روایاتى که از پـیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) و ائمه اهلبیت (علیهم السلام ) نقل شده ، انگشت روى مسائل مختلفى به عنوان اسباب سعادت یا اسباب شقاوت گـذارده شده که مطالعه آنها انسان را به طرز تفکر اسلامى در این مساله مهم ، آشنا مى سازد و بجاى اینکه براى رسیدن به سعادت و فرار از شقاوت به دنبال مسائل خرافى و پندارها و سنتهاى غلطى که در بسیارى از اجتماعات وجود دارد، و مسائل بى اساسى را اسباب سعادت و شقاوت مى پـندارند، به دنبال واقعیات عینى و اسباب حقیقى سعادت خواهد رفت .
به عنوان نمونه به چند حدیث پر معنى زیر توجه فرمائید:

1 - امام صادق از جدش امیرمؤمنان على (علیه السلام ) چـنین نقل مى کند: حقیقة السعادة ان یختم للرجل عمله بالسعادة و حقیقة الشقاوة ان یختم للمرء عمله بالشقاوة : حقیقت سعادت این است که آخرین مرحله زندگـى انسان با عمل سعادتمندانه اى پـایان پـذیرد و حقیقت شقاوت این است که آخرین مرحله عمر با عمل شقاوتمندانه اى خاتمه یابد.
این روایت با صراحت مى گـوید مرحله نهائى عمر انسان و اعمال او در این مرحله بیانگر سعادت و شقاوت او است و به این ترتیب سعادت و شقاوت ذاتى را به کلى نفى مى کند و انسانرا در گرو اعمالش مى گذارد و راه بازگشت را در تمام مراحل تا پایان عمر براى او باز مى داند.

2 - در حدیث دیگرى از على (علیه السلام ) مى خوانیم : السعید من وعظ بغیره و الشقى من انخدع لهواه و غروره : سعادتمند کسى است که از سرنوشت دیگران پند گیرد و شقاوتمند کسى است که فریب هواى نفس و غرورش را بخورد.
این سخن على (علیه السلام ) نیز تاکید مجددى است بر اختیارى بودن سعادت و شقاوت و بعضى از اسباب مهم این دو را بیان مى کند.

3 - پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) مى فرماید:
اربع من اسباب السعادة و اربع من الشقاوة فا لا ربع التى من السعادة المرئة الصالحة و المسکن الواسع ، و الجار الصالح ، و المرکب البهى ء و الاربع التى من الشقاوة الجار السوء و المرئة السوء و المسکن الضیق و المرکب السوء.
چهار چیز از اسباب سعادتند و چهار چیز از اسباب شقاوت :
اما آن چهار چیز که از اسباب سعادتند : همسر صالح ، خانه وسیع ، همسایه شایسته و مرکب خوب  و آن چهار چیز که از اسباب شقاوتند : همسایه بد و همسر بد و خانه تنگ و مرکب بد.

با توجه به اینکه این چهار موضوع در زندگى مادى و معنوى هر کس نقش مؤ ثرى دارد و از عوامل پـیروزى یا شکست مى تواند باشد، وسعت مفهوم سعادت و شقاوت در منطق اسلام روشن مى شود.
یک همسر خوب انسانرا به انواع نیکیها تشویق مى کند، یک خانه وسیع روح و فکر انسان را آرامش مى بخشد، و آماده فعالیت بیشتر مى نماید، همسایه بد بلا آفرین و همسایه خوب کمک مؤ ثرى به آسایش و حتى پیشرفت هدفهاى انسان مى کند، یک مرکب بدردخور براى رسیدن به کارها و وظائف اجتماعى عامل مؤ ثرى است ، در حالى که مرکب قراضه و زوار در رفته یک عامل عقب ماندگى است ، چرا که کمتر مى تواند صاحبش را به مقصد برساند.

4 - و نیز از پـیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) این حدیث نقل شده است :
من علامات الشقاء جمود العینین ، و قسوة القلب ، و شدة الحرص فى طلب الرزق ، و الاصرار على الذنب .

از نشانه هاى شقاوت آنست که هرگز قطره اشکى از چشم انسان نریزد، و نیز از علامات آن: سنگ دلى ، و حرص شدید در تحصیل روزى ، و اصرار بر گناه است .

این امور چـهارگـانه که در حدیث فوق آمده امورى است اختیارى که از اعمال و اخلاق اکتسابى خود انسان سرچشمه مى گیرد و به این ترتیب دور کردن این اسباب شقاوت در اختیار خود انسانها است .
اگـر اسبابى را که براى سعادت و شقاوت در احادیث بالا ذکر شده با توجه بر عینیت همه آنها و نقش مؤ ثرشان در زندگى بشر با اسباب و نشانه هاى خرافى که حتى در عصر ما، عصر اتم و فضا گروه زیادى به آن پایبندند مقایسه کنیم به این واقعیت مى رسیم که تعلیمات اسلام تا چه حد منطقى و حساب شده است .
هنوز بسیارند کسانى که نعل اسب را سبب خوشبختى ، روز سیزده را سبب بدبختى .
پـریدن از روى آتش را در بعضى از شبهاى سال سبب خوشبختى ، و آواز خواندن مرغ را سبب بدبختى .
پاشیدن آب را پشت سر مسافر سبب خوشبختى و رد شدن زیر نردبان را سبب بدبختى ، و حتى آویزان کردن خرمهره را به خود یا به وسیله نقلیه سبب خوشبختى و عطسه را نشانه بدبختى در انجام کار مورد نظر مى دانند و امثال این خرافات که در شرق و غرب در میان اقوام و ملل مختلف فراوان است .
و چـه بسیار انسانهائى که بر اثر گـرفتار شدن به این خرافات از فعالیت در زندگى باز مانده اند و گرفتار مصیبتهاى فراوانى شده اند.
اسلام بر تمام این پـندارهاى خرافى قلم سرخ کشیده و سعادت و شقاوت انسان را در فعالیتهاى مثبت و منفى و نقاط قوت و ضعف اخلاقى و برنامه هاى عملى و طرز تفکر و عقیده هر کس مى داند که نمونه هائى از آن در چهار حدیث فوق بروشنى بیان شده است .


منبع:

تفسیر نمونه

بندگی = آقایی

چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۴۸ ب.ظ

ابراهیم بن ادهم گوید:

در بیابان چوپانى را دیدم ؛ به او گفتم : آیا نزد تو مقدارى شیر یا جرعه اى آب هست ؟
گفت : کدام یک را دوست دارى ؟
گفتم : اگر آب باشد بهتر است .
چوپان چوبدستى خود را بر سنگى زد، آبى گوارا جارى شد.!

تعجب کردم ؛ گفت : شگفت نیست

فان العبد اذا اطاع مولاه اطاعه کل شى ء
هرگاه بنده ، اطاعت خدا کند همه چیز اطاعت او کنند!

________________

قال الحسن بن علی ( علیهما السلام ): من عبد الله عبّد الله له کلّ شیء - بحارالانوار ج 68 ص 184 -

امام مجتبی (ع): هر که بندگی خدا کند ؛ خدا همه چیز را بنده او سازد!

خنده یوسف بر لب چاه!

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ق.ظ


یوسف (ع) به شدت گریه می کرد!

هنگامی که برادران خواستند نقشه خود را عملی کنند و به چاهش افکنند، شروع کرد به خندیدن!

برادران تعجب کردند که این چه جای خنده است؟

او راز خنده اش را اینگونه بیان نمود:

« فراموش نمی کنم که روزی به شما برادران نیرومند با بازوان قوی و قدرت زیاد جسمانی نظر افکندم و خوشحال شدم. با خود گفتم کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد چه غم از حوادث سخت خواهد داشت. آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم، اکنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه می برم و به من پناه نمی دهید، خدا شما را بر من مسلّط ساخت تا بیاموزم که به غیر او ـ حتّی به برادران ـ تکیه نکنم »


برگرفته از :

تفسیر نمونه ذیل آیه 15 سوره یوسف

مهمانی بی تکلف

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ق.ظ

ابوذر غفارى به همراه یکى دیگر از صحابه، مهمان سلمان فارسى بود.

سلمان، کمى نان و نمک آورد و گفت:

« اگر رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله از تکلّف نهى نفرموده بود، چیز بهترى حاضر می کردم ».

ابوذر گفت:

« اگر مقدارى سبزى باشد، تکلّف نیست ».

سلمان به دکّان سبزى فروشى رفت و چون پولى نداشت، آفتابه ‏اش را گرو گذاشت! و کمى سبزى خرید!

وقتى غذا تمام شد ، ابوذر گفت:

« اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى قَنَعَنا بِما رَزَقَنا؛ شکر خداى را که ما را به آنچه که روزیمان فرموده، قانع ساخته است».

سلمان گفت:

« اگر قانع بودید، آفتابه من گرو نمى ‏رفت!! »

بهترین امّت!!

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ


کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وتُؤْمِنُونَ بِاللّه ِ - آل عمران/110 -

« شما بهترین امتی بودید که برای مردم پدید آمدید؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید »

در این آیه شریفه « امت اسلامی » به عنوان بهترین امت معرفی شده است.

و دلیل آن دو چیز ذکر شده است:

« امر به معروف و نهی از منکر » و « ایمان به خدا ».

نکته جالب توجه این است که :

در این آیه ( امر به معروف و نهی از منکر ) بر ( ایمان به خدا ) مقدم داشته شده که نشانه اهمیت و عظمت آن است.

به تبع این ویژگی برای بهترین امت اسلامی، باید گفت که مهم ترین ویژگی جامعه اسلامی هم همین مسئله است که امر به معروف و نهی از منکر شناخته شود و وجدانهای بیداری در جامعه پیوسته از آن پاسداری کنند.

داستان هجوم رضاخان به قم

نمونه ای از این بیداری آگاهانه در جامعه را نشان می دهد:

از قدیم الایام تا به امروز مرسوم بوده و هست که غالبا مردم هنگام تحویل سال نو در اماکن متبرکه به سر می برند و آن را به فال نیک می گیرند.

عید نوروز سال 1306 شمسی با 27 رمضان 1346 مطابق بود و زوّار بسیاری از نقاط مختلف به سوی شهر قم روی آوردند تا هنگام تحویل سال در حرم حضرت معصومه باشند. حرم مملوّ از جمعیت بود. اعضای خانواده پهلوی ـ که همسر رضاشاه هم جزو آنها بود ـ در غرفه بالای ایوان آیینه بدون حجاب کامل نشسته بودند، و این به طوری جلب نظر می کرد که صدای اعتراض مردم از هر سو بلند بود؛ ولی هیچ کس جرأت نمی کرد قدم پیش گذارد و به آنها تذکر دهد.

در همین موقع، سید ناظم واعظ که در مسجد جنب حرم مشغول وعظ بود، مردم را تهییج نمود تا امر به معروف و نهی از منکر کنند. خبر به مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی رسید. او ابتدا به خانواده دربار پیغام فرستاد که:

اگر مسلمان هستید نباید با این وضع در این مکان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستید، باز هم حق ندارید در این مکان حضور یابید.

پیام موثر واقع نشد. حاج شیخ محمد تقی شخصا به حرم آمد و سخت به آنان اعتراض نمود و از آنها خواست که سر و صورت خود را بپوشانند یا از آنجا خارج شوند. در این وقت غوغایی به پا شد. خانواده پهلوی فورا به منزل تولیت حرم رفته و از آنجا با تلفن به رضاشاه خبر دادند. او فورا به سوی قم حرکت کرد و دستور داد یک عده سرباز پشت سرش حرکت کنند.

بعد از چند ساعت به شهر قم رسید و مستقیما وارد صحن حرم شد.چند نفر طلبه را که در آن اطراف بودند، شلاق زد و چند نفری را هم در جوار قبر حضرت معصومه با عصا و لگد مضروب کرد. سپس دستور داد مرحوم بافقی را دستگیر کرده به تهران فرستند و تحویل زندان شهربانی دهند. او را همچنان در حبس نگه داشتند تا بعد از پنج ماه که آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی خواستار آزادی وی گردید - محمد عابدی، پیکار با منکر در سیره ابرار، دفتر اول، ص115 -

اگر این روحیه در جامعه ما زنده بماند، پیوسته جامعه اسلامی از بسیاری از ناهمواریها و گردابهای مهلک در امان خواهد بود.

ملایمت و محبت در امر به معروف و نهی از منکر:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله «

لا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَلا یَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ اِلاّ مَنْ کانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: رَفیقٌ بِما یأْمُرُ بِهِ وَرَفیقٌ فیما یَنْهی عَنْهُ ... - خصال، ص109، ح79 - امر به معروف و نهی از منکر نکند مگر کسی که سه خصلت در او باشد: [اول اینکه:] در آنچه به آن امر و نهی می کند، طریق مدارا پیش گیرد...

در راه انجام دو فریضه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر، پیوسته باید دلسوزی و حسن نیت و پاکی را سرلوحه کار خویش قرار داد و جز در موارد ضرورت، باید از راههای مسالمت آمیز وارد شد. متأسفانه بعضی، هنگام امر به معروف و نهی از منکر، از راه خشونت آمیز وارد می شوند و به الفاظ زشت و زننده متوسل می گردند، لذا می بینیم این نوع امر به معروفها نه تنها اثر خوبی ندارد، بلکه گاهی نتیجه معکوس می دهد.

در تفسیر المنار آمده است:

جوانی به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد:

ای پیامبر خدا! آیا به من اجازه می دهی زنا کنم؟!

با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند، ولی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با خونسردی و ملایمت فرمودند:

نزدیک بیا.

جوان نزدیک آمد و در برابر پیامبر نشست.

حضرت با محبت از او پرسید:

آیا دوست داری با محارم تو (مثل مادر، خواهر و دختر) چنین کنند؟!!

جوان ناراحت شد و گفت:

نه فدایت شوم.

حضرت فرمود:

همینطور مردم راضی نیستند با محارم آنها چنین شود.

جوان از سؤال خود پشیمان شد.

سپس پیامبر خدا دست بر سینه او گذاشت و در حق او دعا کرد و فرمود:

«خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگی به بی عفتی نگاه دار».

از آن به بعد منفورترین کار نزد این جوان، زنا بود - تفسیر نمونه، ج3، ص42. به نقل از تفسیر المنار -

در سیره بزرگان و اولیاء الهی وارد شده است که گاهی در قالب طنز و شوخی امر به معروف می کردند.

به عنوان نمونه، روزی بهلول، کارگرانی را دید که به مسجد سازی مشغولند، از آنان پرسید:

بانی مسجد کیست؟

گفتند: هارون الرشید.

بهلول به سنگ تراش دستور داد که روی سنگی این جمله را حکاکی کند:« بانی مسجد: بهلول »!

سنگ تراش، سنگ را تراشید و به بهلول تحویل داد. او شبانه از نردبانی بالا رفت و این سنگ را بر سر در مسجد نصب کرد.

روز بعد وقتی کارگران تابلو را دیدند، به هارون خبر دادند.

هارون بهلول را احضار کرد و پرسید:

بانی مسجد من هستم، تو چرا خودت را بانی معرفی کردی؟!

بهلول گفت:

تو اگر برای خدا مسجد می سازی بگذار نام من باشد. خدا که می داند بانی کیست.!!

او با این طنز به هارون فهماند که کارش از اخلاص بی بهره است!

روزی دیگر بهلول وارد مجلس هارون شد؛ چون هارون در مجلس حضور نداشت، بهلول جای هارون نشست. خادمان او را از آنجا بلند کردند و کتک زدند.

همین که هارون وارد مجلس شد، به هارون گفت:

من چند دقیقه ای جای تو نشستم و کتک خوردم، وای به حال تو که عمری در جای اهل بیت پیامبر نشسته ای!!

آری او با این طنزها و با همین ملایمتها، هارون را متوجه خطاها و اشتباهات خود می کرد.

 امر به معروف و نهی از منکر با عمل و رفتار:

قال الصادق علیه السلام :

« کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ لِیُرَوا مِنْکُمُ الاِْجْتِهادَ وَالصِّدْقَ وَالْوَرَع - بحارالانوار، ج67، ص309، باب 57 - مردم را با غیر زبانتان دعوت ( به خوبیها ) کنید! تا از شما اجتهاد، راستگویی و پارسایی ببینند

قوانین اسلام مبتنی بر حکمت و کیفیتی نظام یافته است که خود بتواند نگهبان و حافظ خویش باشد.

امر به معروف ، و نهی از منکر دو قانون نگهبان هستند که از دیگر قوانین الهی پاسداری می کنند.

برای تأثیر بهتر این دو قانون در افراد و جامعه بهتر است که از روش غیر مستقیم و توأم با عمل، آن دو را به دیگران آموخت و اجرا کرد.

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی           به عمل کار برآید، به سخندانی نیست

در این رابطه داستان جالبی از عالم الهی مرحوم آخوند ملاعباس تربتی نقل شده است:

یکی از محافظان فرزند آخوند ملاکاظم خراسانی نقل می کند: « در ایام زمستان برای سرکشی به املاک آقا به نیشابور رفته بودیم، در مراجعه به مشهد در راه برفگیر شدیم و در قهوه خانه ای وسط راه ماندیم. غیر از ما جمعی دیگر نیز به قهوه خانه پناه آورده بودند. شب فرا رسید و چهار نفر از جوانان پولدار و خوشگذران مشهد ـ که چهار خانم هم همراه خود داشتند ـ با ماشینی آمدند و چون گرفتار برف و تاریکی شده بودند، به قهوه خانه پناه آوردند. آمدن آنها در آن شب تاریک برفی در میان کوهستان بزم عیشی مجانی برای مسافران به وجود آورد، جوانان بطریهای مشروب و خوراکیها را چیدند و زنان، بعضی به خوانندگی و بعضی به رقص پرداختند. در گرما گرم این بساط، در قهوه خانه باز شد و مرحوم ملاعباس تربتی با سه چهار نفر که از تربت به مشهد می رفتند و مرکبشان الاغ بود، از ناچاری برف و تاریکی شب، آنها هم به این قهوه خانه پناه آوردند و از صاحب قهوه خانه اجازه خواستند که به آنها جایی بدهد. او گفت: سکّوی آن طرف خالی است.
حاج علی اکبر می گفت: من با مشاهده این وضع هراسان شدم و گفتم که نکند از جانب حاج آخوند نسبت به اینها تعرضی بشود و از جانب آنها نسبت به این مرد الهی اهانت شود. آماده دفاع از حاج آخوند شدم، ولی دیدم ایشان وارد شد و گویا نه کسی را می بیند و نه چیزی می شنود، به سوی آن سکّو رفت و چون نماز مغرب و عشاء را نخوانده بود، از قهوه چی قبله را پرسید و به نماز ایستاد و آن چهار نفر هم به وی اقتدا کردند. یکی اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند. من هم فرصت را غنیمت دانستم و اقتدا کردم، چند نفر دیگر از مسافران هم از آن بزم عیش و نوش فاصله گرفتند و به نماز جماعت پیوستند، بعد از آن قهوه چی هم آمد و به نماز ایستاد، وقتی از نماز فارغ شدیم از جوانها و خانمها اثری نبود، بساط خود را جمع کردند و نفهمیدیم که در آن شب برفی به کجا رفتند
-
فضیلتهای فراموش شده، حسینعلی راشد، ص128 -

پس گاهی با رفتار و برخورد می توان به صورت غیر مستقیم امر به معروف و نهی از منکر کرد، بدون آنکه هیچ گفتگو یا برخورد نامناسبی پیش آید.

تلاش فوق العاده برای امر به معروف و نهی از منکر:

قال الحسین علیه السلام :

« لا تَحِلُّ لِعَیْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَری اللّه َ یُعْصی فَتَطْرِفَ حتّی تُغَیِّرَهُ - امالی شیخ طوسی، ص55 - بر هیچ چشم مؤمنی روا نیست که ببیند خدا نافرمانی می شود، پس خود را فرو بندد تا آنگاه که وضع را تغییر دهد.»

خداوند پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام را برای هدایت بشر، زنده کردن معروفها و از بین بردن منکرات برانگیخت و آنان در ادای این رسالت الهی از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. تلاش و اصرار آنان به سبب اهمیتی بود که برای این فریضه الهی قائل بودند. آنها به دلیل قلب سرشار از رأفت و رحمت، حاضر نبودند هیچ کس به منکرات آلوده شده و به خشم خدا گرفتار آید!!

ابن شهر آشوب می نویسد:

امیر مؤمنان علی علیه السلام وارد خانه شد، لحظه ای بعد بانویی آمد و از شوهرش شکایت داشت، حضرت فرمود: اندکی صبر کن تا از گرمای هوا کاسته شود، آن زن گفت: در این صورت خشم شوهرم بیشتر می شود، حضرت سر خود را پایین انداخت و لحظه ای بعد فرمود:

به خدا قسم نباید رسیدگی به دادخواهی مظلوم را به تأخیر انداخت، حق مظلوم را باید از ظالم گرفت و رعب او را از دل مظلوم بیرون کرد، تا با کمال شهامت در مقابل ستمگر بایستد و حق خود را بخواهد. آن گاه به آن زن گفت: برویم.

حضرت با آن زن همراه شد تا به در خانه زن رسید، آن گاه صدا زد:

درود بر شما! جوانی از خانه بیرون آمد.

حضرت بعد از احوالپرسی فرمود:

« یا عَبْدَ اللّه! اِتَّقِ اللّه َ فَاِنَّکَ قَدْ اَخَفْتَها وَأَخْرَجْتَها؛ ای بنده خدا! از خدا پروا کن؛ چرا که همسرت را ترسانده و از خانه بیرون رانده ای.»

جوان از این سخن سخت برآشفت و گفت:

به تو چه ربطی دارد! به خدا سوگند! به خاطر همین حرف تو، او را آتش خواهم زد.

امیرمؤمنان هم فرمود:

من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم، تو در برابر من منکر دیگری مرتکب می شوی و معروف را رها می کنی.

در همین لحظات مرد جوان متوجه شد افرادی که از کوچه عبور می کنند به آن مرد با عنوان امیرالمؤمنین سلام می دهند. به همین خاطر امام را شناخت و هراسان گفت:

ای امیرمؤمنان من اشتباه کردم. به خدا سوگند در مقابل همسرم مانند زمینی آرام خواهم بود تا پا بر روی من بگذارد.

حضرت نیز رو به آن زن کرد و فرمود: به منزل برو و همسرت را به این کارها مجبور نکن - مناقب، ج2، ص106؛ بحارالانوار، ج41، ص57 -

زندگی سراسر برکت پیامبر اسلام و دوران نبوت آن حضرت، پر است از سختیها و تلاشهای طاقت فرسایی که آن حضرت برای دو فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر انجام دادند، تا آنجا که گاهی خداوند ایشان را از این همه تلاش و دلسوزی باز می داشت و می فرمود شاید جان خود را در این راه تباه کنی، که چرا مردم ایمان نمی آورند - شعراء/3 -


برگرفته از:

مبلغان ش 59

از اینهایی نباش که خدا دوستشان ندارد!

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ق.ظ

از کارهای ناشایستی که قرآن همواره انسانها را از آن پرهیز داده، اسراف است . چه اینکه اسراف تعادل زندگی اجتماعی را در هم می ریزد و مفاسد فراوانی به دنبال دارد .

اسراف به معنای :

خروج از حد اعتدال است، بی آنکه فرد چیزی را ظاهرا ضایع کرده باشد!

مثل : پوشیدن لباس گران قیمتی که بهایش صد برابر لباس مورد نیاز باشد.

یا مثل : تهیه غذای گران قیمتی که با پول آن بتوان عده زیادی را تغذیه کرد.

و ای بسا اسراف در منطقه ای از زمین باعث محرومیت منطقه ای دیگر شود، و یا اسراف انسانهای امروز باعث محرومیت نسلهای آینده گردد .

قرآن مجید اسراف را مایه هلاکت و مسرفین را از جمله هلاک شوندگان برمی شمرد .

« واهلکنا المسرفین » -
انبیاء/9 -

« و ما مسرفین را نابود ساختیم

حضرت علی علیه السلام درباره اسراف می فرماید:

« السرف مثواة والقصد مثراة - بحار الانوار، ج 68، ص 347 -

اسراف موجب هلاکت و میانه روی مایه زیاد شدن ثروت است

- خداوند می فرماید:

« ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین » -
انعام/141 و اعراف/31 - « اسراف نکنید که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد

- « و ان المسرفین هم اصحاب النار » -
غافر/43 - « و به راستی که اسرافکاران اهل آتش اند

- « و لا تطیعوا امر المسرفین » -
شعراء/151 - « امر اسرافکاران را اطاعت نکنید

« و ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین » -
غافر/28 - « و فرعون برتری جویی در زمین داشت و از اسرافکاران بود

« ان الله لایهدی من هو مسرف کذاب » -
غافر/28 - « خداوند کسی را که اسرافکار و دروغگو است، هدایت نمی کند

بعضی از موارد نهی اسراف: 

1 . در خوردن و آشامیدن:

« کلوا واشربوا ولا تسرفوا » -
اعراف/31 -

« بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید

2 . اسراف در انتقام گیری!:

« فلا یسرف فی القتل » -
اسراء/33 -

« پس نباید در قتل اسراف کند! »

3 . حتی در انفاق هم نباید اسراف کرد:

« والذین اذا انفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا » -
فرقان/67 -

« و [بندگان خدا] کسانی اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می کنند و نه تنگ می گیرند .» 


عبدالملک بن عمرو احول گوید:

امام صادق علیه السلام پس از تلاوت آیه فوق مشتی سنگریزه برداشت و آن را در مشتش نگه داشت و فرمود:

این همان سختگیری و خسّتی است که خدای عزوجل درکتاب خود فرموده است .

آن گاه مشتی دیگر برداشت و همه آنها را ریخت و فرمود:

این اسراف است .

سپس مشتی دیگر برداشت و قسمتی از آن را ریخت و مقداری را نگه داشت و فرمود:

این حد وسط است  - میزان الحکمه، ح 8485 -


نشانه های اسرافکار: 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

« اما علامة المسرف فاربعة: الفخر بالباطل ویاکل ما لیس عنده ویزهد فی اصطناع المعروف وینکر من لا ینتفع بشی ء منه » -
تحف العقول، انتشارات علمیه، ص 25 -

نشانه های اسرافکار چهار چیز است: 1 به کارهای باطل می نازد 2 آنچه را فراخور حالش نیست، می خورد 3 در انجام کارهای خیر بی رغبت است 4 هر کس را که از او سودی نمی برد انکار می کند .

حکایت: 

روزی بهلول نزد هارون الرشید رفت .

اتفاقا هارون در عمارت تازه ساز خود نشسته بود، همین که چشمش به بهلول افتاد، از او خواست چیزی بر دیوار عمارت بنویسد .

بهول نوشت:

« گل را برافراشتی و دین را فرو گذاشتی; گچ را بلند ساختی و نص را فرو گذاشتی . اگر این عمارت از مال خود توست، همانا اسراف کرده ای و خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد و اگر از مال دیگران است ظلم کرده ای و خداوند ستمگران را دوست نمی دارد. »


برگرفته از:

مجله مبلغان ش 47


بند

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۷ ب.ظ

جمعى از وزیرى نزد سلطان خبرچینی کرده و پیشنهاد دادند او را به جرم خیانت به بند کشد.
سلطان مجلسى آراست ، و وزیر را در صدر مجلس جاى داد، و هدایای نفیسى به وى اعطاء نمود!!

چون مجلس به پایان رسید، به سلطان اعتراض کردند چرا به جاى حبس او را احسان نمودى؟!
سلطان گفت : شما خواستید او را به بند کشم و من سخت ترین بند را برایش تدارک دیدم ؛ نه دست و پا ، دل او را به بند کشیدم!!

از کرامات ما

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ب.ظ

از بزرگترین کرامات ما اینست که:


با چندین خروار گناه بر دوش ، هنوز سالم هستیم! و به کار خود مشغول!

نصف قیمت!

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

روزى شخصى به بازار برده فروشان رفت .

برده اى زیبا و قوى که به انواع هنرها آراسته بود ؛ نظر وى را به خود جلب کرد.

نزدیک رفت و قیمت او را پرسید.

صاحب برده اعلام آمادگى کرد، او را به نصف قیمت متعارف بفروشد.

مشترى : سبب ارزانى او را پرسید.

گفت : او هیچ عیبى ندارد مگر یک عیب کوچک که چندان مهم نیست .

مشترى : عیب او چیست ؟

برده فروش : تنها عیب او سخن چینى است ، ولى در مقابل زیبائى و توانائى او این موضوع قابل توجه نمى باشد.

مشترى : در دستگاه ما کارى از او ساخته نیست! او را خرید وبه منزل آورد.

مدتــــــــــى گذشــــــــــــت.

یکروز غلام به همسر ارباب خود گفت :

تو به من احسان و انعام فراوان کرده اى ، و حق بزرگى بر عهده من دارى . من اخیرا متوجه مطلبى شده ام که بر خود لازم مى دانم آن را به اطلاع شما برسانم .

خانم ارباب باکنجکاوى پرسید: قضیه چیست ؟

غلام : ارباب عاشق دختر جوان زیبائى شده و تصمیم گرفته تو را طلاق دهد و با او ازدواج کند. و من بارها ارباب را با آن دختر دیده ام .

خانم ارباب : اى واى برمن ، راست مى گوئى ؟

غلام سوگند یاد کرد که جز حقیقت بر زبان جارى نکرده است .

خانم ارباب : راه چاره چیست ؟ چه باید کرد!؟

غلام : نمى دانم . مدتى به فکر فرو رفت . آنگاه گفت : یافتم ، راه علاج آنست که وقتى ارباب خوابیده ، مقدار از موى زیر گلویش را به تیغ بچینى ، و آن را نزد ساحر ببرى تا او افسونى بخواند و دل ارباب را مسخر تو گرداند، و محبت آن دختر از دلش بیرون رود.

خانم ارباب پذیرفت و تصمیم گرفت پیشنهاد غلام را بکار بندد.

غلام نزد ارباب رفت و گفت :

این لطف و محبتى که تو به من دارى ، هیچ کس در حق فرزند خویش ندارد. به همین خاطر بر خود لازم دانستم آنچه را برایم معلوم گشته ، برایتان بازگو کنم . شاید ذره اى از الطاف و مراحم شما جبران شود.

ارباب پرسید: داستان چیست ؟

غلام گفت : خانم با مرد دیگرى طرح دوستى ریخته و رابطه دارد، و چون شما مانع ازدواج آن دو هستید. تصمیم گرفته اند شما را در خواب به قتل برسانند.

ارباب : چگونه سخن تو را باور کنم . سالیان دراز با صفا و صمیمیت و صداقت بایکدیگر زندگى کرده ایم .

غلام : وقتى به منزل رفتى ، تظاهر به بیمارى کن و در بستر دراز بکش و وانمود کن که در خوابى عمیق هستى . آنگاه به صدق گفتار من پى خواهى برد.

ارباب پیشنهاد غلام را بکار بست . در حالى که در بستر على الظاهر خوابیده بود، ناگهان همسرش را بالاى سر خود دید که تیغ بدست گرفته و قصد جان وى دارد. بلافاصله از جاى برخاست و زن را کشت .

غلام بدون فوت وقت ، خود را به قبیله زن رساند و آنان را از وقوع قتل توسط شوهر مطلع ساخت . آنان بدون تفحص شوهر را کشتند.

سپس اقوام مرد از ماجرا آگاهى یافتند، در نتیجه شمشیرها کشیده شد، و دو قبیله زن و شوهر به جان هم افتادند و خون بسیاری به ناحق برزمین ریخت.

پس از چندى حقیقت امر آشکار گشت . هر دو قبیله از عمل خود پشیمان شدند، دست اتحاد و اتفاق به یکدیگر دادند، و غلام نمام را یافتند و به سزاى خویش رساندند.


امام صادق علیه السلام فرماید:

الساعى قاتِلُ ثَلاثَةٍ: قاتِلُ نَفسِهِ وَ قاتِلُ مَن یَسعى بِهِ وَ قاتِلُ من یَسعَى اِلَیهِ - خصال صدوق / ص 122 -
سخن چین قاتل سه نفر است :
1 - قاتل خویش .
2 - قاتل کسى که از او نمامى کرده است .
3 - قاتل کسى که نزد او سعایت کرده است .


منبع:

کشکول جبهه

سلام و مصافحه

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۲ ق.ظ

سلام و مصافحه:
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند « تحکیم » است.
استوارسازى این رشته ها با کلى گویى به دست نمى آید. باید نمونه هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. « سلام » و « دست دادن » از این امورند.

سلام، چراغ سبز آشنایى است!
وقتى دو نفر به هم مى رسند، نگاهها که به هم مى افتد، چهره ها که رو در رو قرار مى گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى،« سلام دادن » است و در پى آن، دست دادن و « مصافحه ».
دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر مى رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیامناسب تر از «سلام » چیزى سراغ دارید؟


مفهوم سلام:
سلام: اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندى به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه وکینه ورز و دشمن. نیز نوعى درود و تحیت اسلامى است که دو مسلمان به هم مى گویند. این معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان دیگرى از محبت و صمیمیت و خیرخواهى است. دلها را به هم نزدیکتر ومحبتها را بیشتر مى سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکترمى کند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!

«دست در دست، چو پیوند دو قلب
گرمتر مى گردد!
دل آزرده دوست،
نرمتر مى گردد ...
»

بارى ... سلام، نام خداست.

و تحیت الهى. سفارش پیامبر است وامامان. تا آنجا که فرموده اند:

اگر کسى پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید!
«من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه.» (1) .

در حدیث دیگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى کند که: بخیل، کسى است که از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد!
«البخیل من بخل بالسلام.» (2) .

راستى ... سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه انسان نمى کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى و ... ندارد، بلکه محبت آور و صفابخش است و خداپسند و سیره رسول خدا(ص) و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانه اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن کبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان نمى بینند، بلکه عزت و محبوبیت هم پیدا مى کنند.

امام صادق(ع)فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقیت »; (3) .
از نشانه هاى فروتنى این است که به هر کس برخوردى، سلام دهى.
پیامبر اکرم(ص) نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح »; (4) .
هرگاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام » و «دست دادن » با هم دیدارکنید.


ادب و آداب سلام:

سیره رفتارى پیامبر خدا آن بود که به هر که مى رسید - حتى کودکان - ابتدا به او سلام مى کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان مى فرمود:

پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکى هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من « سنت » گردد. (5) .

این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع اوسرچشمه مى گرفت. اینها درست; ولى ادب اقتضا مى کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند.

در حدیث آمده است که پیامبراکرم(ص) فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسى که ایستاده است.
و ایستاده بر کسى که نشسته است.
(6) .
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!

سلام را باید آشکارا، بلند و با صداى رسا ادا کرد. احادیث فراوانى با عنوان « الجهر بالسلام » و « افشاء السلام » آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.

اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. بااینکه شما سلام داده اید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یاهر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى ادب و بى اعتنا خواهندشمرد و متکبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید; اما آهسته و زیر لب، به گونه اى که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مساله اى، خصومتى و ...پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبر شده اید که حتى جواب سلامش را هم نمى دهید یا با دشوارى و بى علاقگى جواب مى دهید.
راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشکارا سلام کردن.
امام صادق(ع) مى فرماید:
«هرگاه یکى از شما سلام مى دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگوید که « سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هرگاه یکى ازشما جواب سلام مى دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگر نگوید که «سلام کردم ولى جوابم را ندادند!» (7) .

اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسى است که شروع به سلام کند.
آن که سلام مى دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یک مؤمن است و هدیه را بایدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیت دیگران را به گونه اى بهتر پاسخ دهید: «... فحیوا باحسن منها او مثلها » (8) ، یا مثل همان را بازگردانید.


دست دادن:

گفتیم که «مصافحه » هم، «دوستى آور»، «کدورت زدا» و «محبت آفرین »است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مى کنیم. برعکس، اگر با کسى کدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با او پرهیز مى کنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربرکت اسلامى،در تحکیم رابطه هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است.

امام باقر(ع) فرمود:

هر دو نفر مؤمنى که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد. (9) .

و نیز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که دو برادر دینى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند،خداوند با نظر رحمت به آنان مى نگردد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان مى ریزد، فرو مى ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند. (10) .


شیوه مصافحه:

دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یکى از آنها پیوستگى و تکرار است. در یک سفر و همراهى و دیدار، حتى چند باردست دادن نیز مطلوب است.

ابوعبیده نقل مى کند:

همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار مى شدیم، سلام مى داد و احوالپرسى مى کرد، چنان که گویى قبلا یکدیگر راندیده ایم. آنگاه مصافحه مى کرد. هرگاه هم از مرکب فرود مى آمدیم وروى زمین قرار مى گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مى کرد ودست مى داد و احوالپرسى مى کرد و مى فرمود: « با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى ریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (11) .

از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى که سبب رنجش و درد گردد. (12) .

جابر بن عبدالله مى گوید:

در دیدار با رسول خدا(ص) بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (13) .
همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش کسى بیشتر است که دستش را بیشتر نگه دارد. (14) .
پیامبر اسلام(ص) نیز این سنت نیکو را داشت که چون با کسى دست مى داد، آن قدر دست خود را نگه مى داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد. (15) .


بارى ... محبت قلبى را باید آشکار ساخت!

علاقه، گنجى نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکار کرد، تا از برکاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیهاو تحکیم آشناییها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى را ملاقات مى کنید، مصافحه کنید، خوشرویى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهید. (16) .

از آثار دیگر مصافحه، « کینه زدایى » است. پیامبر خدا(ص) فرمود:
« تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمة » (17) و « تصافحوا فانه یذهب بالغل ». (18) مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را مى زداید.


دست دادن با زنان:

بر اساس مکتبى بودن مرز دوستیها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى وهمکار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى ودیدارهاى رسمى، دلیل نمى شود که کسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه کند. روشنفکر مآبى در این مساله جایى ندارد!

رسول خدا فرمود: با زنان دست نمى دهم (19) ( البته زنان نامحرم ).

و در حدیث نبوى دیگرى آمده است:
« اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد (که نباید دست دهد) و ناچار باشد، یا بخواهد با او « بیعت » کند، از پشت لباس (و با وجود حایل و پوشش دست،دستکش) مانعى ندارد.» (20) .

البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است که از او تقلید مى کنید و هرمسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاک و حجت شرعى داشته باشد.

پى نوشتها:
1) سفینة البحار، محدث قمى، ج 1، ص 645.
2) میزان الحکمه، رى شهرى، ج 4، ص 535.
3) خصال صدوق، ص 11.
4) سفینة البحار. ج 1، ص 465.
5) بحارالانوار (بیروت)، ج 73، ص 10.
6) میزان الحکمه، ج 4، ص 538.
7) اصول کافى (عربى) کلینى، ج 2، ص 645.
8) نساء، آیه 86.
9) اصول کافى، ج 2، ص 179.
10) همان، ص 183.
11) همان، ص 179.
12) بحارالانوار، ج 73، ص 26.
13) همان، ص 23.
14) همان، ص 28.
15) همان، ص 30.
16) میزان الحکمه، ج 5، ص 355.

17) بحارالانوار، ج 74، ص 158.
18) میزان الحکمه، ج 5، ص 354.
19) کنزالعمال، حدیث 475.
20) همان، حدیث 25346.

منبع:

اخلاق معاشرت

جواد محدثى

عاشقانه یک مرد زشت!

جمعه, ۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۵۶ ب.ظ

مردى زشت روى به همسر زیبایش گفت :

من و تو هر دو قطعا به بهشت مى رویم .

زن با تعجب پرسید: چطور؟

شوهر:

چون تو صورت زشت مرا مى بینى و صبر مى کنى!

و من نیز رخسار زیباى ترا مى بینم و شکر مى کنم!

و جایگاه شاکران و صابران بهشت است .