ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

زنگ تفریح :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲۰۹ مطلب با موضوع «زنگ تفریح» ثبت شده است

« مـــــــوز » در « قــــــرآن »

يكشنبه, ۳۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۲ ب.ظ

وَأَصْحَابُ الْیَمِینِ مَا أَصْحَابُ الْیَمِینِ (27) فِی سِدْرٍ مَخْضُودٍ (28) وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ - سوره مبارکه واقعه -

 اصحاب یمین در میان درختان سدر بی خار و درختان موز هستند که میوه هایش روى هم چیده شده از پایین درخت تا بالاى آن!

برخی از تفاسیری که می گویند مراد از « طلح » درخت « موز » است: تفسیر صافی ، تفسیر المیزان ، تفسیر نمونه ، تفسیر غریب القرآن و ... ذیل آیه شریفه.

بعضى از مفسران گفته اند:

باتوجه به این که درخت سدر برگهائى بسیارکوچک و درخت موز برگهائى بسیار پهن و بزرگ و گسترده دارند ذکر این دو درخت اشاره لطیفى به تمام درختان بهشتى است که در میان این دو قرار دارد - تفسیر نمونه -



لوئیز سوارز

شنبه, ۲۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۴۰ ق.ظ
دوران سخت کودکی ام مایه شرمندگی نیست

دوران سخت کودکی ام مایه شرمندگی نیست!

وب سایت خبری Sport به بهانه درخشش های هفته های اخیر لوئیز سوارز فوق ستاره اروگوئه ای باشگاه بارسلونا و علی الخصوص دو گل انفرادی و زیبای وی در جریان دیدار چهارشنبه شب برابر پاریسن ژرمن مصاحبه این مهاجم پیرامون شرایط سخت دوران کودکی خود را با کانال 10 شبکه تلویزیونی این کشور را  بار دیگر منتشر کرده است.

حقیقتا هیچگاه نبود که شبی را گرسنه بخوابیم، اما کمبودهای زیادی در خانواده ما وجود داشت. من خجالت نمی کشم که در 10، 11 و 12 سالگی درتعمیرگاه ماشین پدربزرگم برای کمک به خانواده کار می کردم. البته که مادرم هیچگاه اجازه چنین کاری را به من نداد، اما مثلا به او می گفتم که به خانه دوستانم رفته و به جای آن به سر کار می رفتم.  

در آن دوران مادرم در یک مغازه کار می کرد و هنگامی که خانه نبود، مسئولیت آشپزی و کارهای خانه به من سپرده شده بود.  من از روی کاغذی که او می گذاشت برای برادر و پدرم غدا درست کرده و خرید می کردم. من از بازگو کردن آن خاطرات شرمنده و خجالت زده نمی شوم. آن سختی ها و فداکاری ها باعث شده که در زمین فوتبال نیز این گونه باشم و بتوانم سوای منافع شخصی برای موفقیت تیم تلاش کنم.

وی سپس پیرامون آشنایی خود با همسرش سوفیا نیز گفت:

اولین دیدار من با سوفیا وقتی بود که من 15 و او 12 سال سن داشت. من او را کمک می کردم تا تکلیف هایش را انجام دهد و او نیز با صحبت هایش باعث شده بود که احساسات جدیدی را در زندگی تجربه کنم. یادم هست که یک بار با خانواده اش به سونیمار رفته بود و من برای دیدن او از مونته ویدئو تا آن جا را پیاده راه رفتم! ( فاصله مونته ویدئو با سونیمار نزدیک به 20 کیلومتر است) 

خانواده سوفیا به همراه او در 16 سالگی اش به بارسلونا مهاجرت کردند. من پولی نداشتم که برای دیدن او بلیت هواپیما تهیه کنم و سرانجام از برادرم 70 دلار برای سفر به اسپانیا قرض کردم. به یاد دارم که تنها با یک دست لباس و پیراهنی سفید به فرودگاه رفتم. پس از رسیدن به فرودگاه بارسلون خون دماغ شدم و همین باعث شد که هنگام خروج پلیس ها که پسرکی با لباسی خونین را دیده بودند، مرا به کنار کشیده و از من باز جویی کنند. به آن ها گفتم که که برای دیدن نامزدم به بارسلون آمدم و شماره پدر سوفیا را به آن ها دادم. او به من گفت که سوفیا برای استقبال به فرودگاه آمده، اما مشکل این بود که فرودگاه بارسلون سه یا چهار ترمینال داشت و این باعث شده بود که وی دو یا سه ساعت دنبال من بگردد و سرانجام در حالی من را پیدا کند که با یک پیراهن سفید و خونی برابرش ایستاده بودم (می خندد)


منبع:




عربــــــــی را پاس بداریم!!

جمعه, ۲۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۱۱ ب.ظ

عربی را پاس بداریم:


کلمات صحیح با سبز نوشته شده 

و کلمات اشتباه با قرمز .


یا أبا عبدِاللَّهِ الحُسَین   

یا أبی عبداللَّه الحسین 


یا سَیِّدَ الشُّهَداء 

یا سِیّدُ الشّهداء


یَابنَ رسولِ اللَّه

یا بنُ رسول اللَّه


یا حُسَینُ بنُ علیّ

یا حُسِینِ بن علیّ


یا اباالفضل

یا ابوالفضل


یا ابافاضل

یا ابو فاضل


یا زینب أدرکینا

یا زینب ادرکنا


یا فاطِمَه

یا فاطِمِه


یا اهلَ بَیتِ النُّبُوَّه

یا اهل َ بِیتِ النَّبُوّه
_______________________________

این موارد را هم رعایت کنیم:

علَیهِ السلام برای مرد مثلا امام باقر علَیهِ السلام فرمود...

علَیهَا السلام برای خانم مثلا حضرت فاطمه علَیهَا السلام فرمود...

علَیهِمُ السلام برای چند نفر مثلا ائمه علَیهِمُ السلام فرمودند...

علَیهِمَا السلام برای دو نفر مثلا محمد بن علی علَیهِمَا السلام فرمودند...

السلامُ علَیکَ برای آقا

السلامُ علَیکِ برای خانم

السلامُ علَیکُم برای جمع



سوگلی حرم ^^

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۵۰ ب.ظ

در پى انتشار حکم تحریم تنباکو ( توسط آیت الله شیرازى ) مردم بی درنگ دست به کار شدند ، قلیانها را شکسته و مواد را در میادین آتش زدند!!

فتوا با سرعت در سراسر ایران انتشار یافت ، تمام توتون فروشها مغازه هاى خود را بستند!! در مدت قلیلى به طور کامل استعمال تنباکو و توتون در تمام کشور متروک گردید!!

در بعضى نقاط تظاهرات مستقیما علیه شاه صورت گرفت .

...

ناصر الدین شاه یک روز به اندرون براى سرکشى سراغ انیس الدوله ( سوگلى حرم ) مى رود ؛ مى بیند غلامان و کلفت ها مشغول پیاده کردن قلیانهاى نقره و مرصّع هستند و خانم ناظر بر اعمال آنها ؛ سؤ ال مى کند: چرا چنین می کنید؟

انیس الدوله می گوید:

( براى اینکه قلیان حرام شده! )

شاه ( به عنوان اعتراض و ) با تغیّر مى گوید: کى حرام کرده ؟

خانم جواب مى دهد:

همان کسى که مرا به تو حلال کرده !!


منبع:

تاریخ سیاسى معاصر ایران

دکتر سید جلال الدین مدنی

با اندکی تصرف

دعایی برای جلوگیری از کتک شوهر!!!!

پنجشنبه, ۲۷ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۴۰ ق.ظ

 زنی مرتب توسط شوهر آزار می دید، و کتک می خورد.

برای جلوگیری از این مسئله به دعانویس مراجعه کرد و از او خواست دعایی برای جلوگیری از کتک شوهر بنویسد.

دعانویس با زبانداری زن متوجه مشکل او شده ، قلوه سنگی به او داد و گفت:

هرگاه دعوا شروع شد این سنگ مخصوص را در دهانت می گذاری و گزندی به تو نخواهد رسید!!

اتفاقا یکی از روزها دعوا از طرف شوهر شروع شد و منتظر جواب زن بود که جوابی نیامد؛ چرا که قلوه سنگ مانع جواب دادن او شده بود!

برای اولین بار دعوا بدون کتک کاری خاتمه یافت!

زن رفت تا از دعانویس تشکر کند، دعانویس گفت:

دعایی در کار نبود! من فقط جلو زبان تو را بستم!


سر فرانسوى و بدن انگلیسى!!

چهارشنبه, ۲۶ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۲۰ ب.ظ

هانرى هشتم پادشاه انگلیس با فرانسیس اول پادشاه فرانسه هم عصر بودند و هر دو هم مستبد و سریع الغضب.

روزى هانرى تصمیم گرفت یکى از وزراى خود را به نام (سرتومس موز ) براى رساندن پیامى نزد فرانسیس بفرستد.

سفیر چون از تندى مزاج فرانسیس واقف بود به هانرى گفت :

اگر این پیام را به او بگویم دیگر مالک سر خود نخواهم بود!

هانرى گفت :

هیچ وحشت نکن به شرف بریتانیا قسم ، اگر سر تو را برید دستور مى دهم از تمامى فرانسویانى که در بریتانیا هستند سر ببرند!

سفیر با خضوع گفت :

از چاکر نوازى شما ممنونم ولی گمان نکنم که در تمام سرهاى فرانسوى ، سرى که موافق با گردن من باشد یافت شود!!

هانرى از این جواب خنده اش گرفت و او را از سفارت معاف داشت.


منبع:

شگفتنیهاى تاریخ
على سپهرى اردکانى

۶۲۳۶ آیه ، در ۷ آیه!

سه شنبه, ۲۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۵۱ ب.ظ

خلاصه قرآن :

سوره حمد، در اول قرآن قرار گرفته و ممکن است علت آن: فراگیر بودن این سوره باشد ؛زیرا این سوره ، با داشتنِ فقط هفت آیه ، تمام مطالب قرآن را، در برگرفته است .

قرآن شامل:

تحمید، تمجید، تسبیح ، تقدیس ، تهلیل ، شکر، ثناء و تکبیر است ، و همه اینها، در کلمه (( حمد)) مندرج است.
همچنین ، بیان ارزاق ، اِنعام ، احسان ، تربیتِ بندگان و اکرام و امهال ایشان ، در کلمه (( رحمان )) گنجانده شده است.

تمامى آنچه در قرآن ، از وسعت رحمت و عفو گناهان و رحمت بر بندگان ، در (( رحیم )) درج شده است.

تمام مفاهیم ثُباتِ قدرت الهى ، عظمت ، بقاء، و سرمدیّت حق ، تنزیه او از شرکاء، در کلمه (( مالک ))، نهفته است.

تمام مسائل مربوط به قیامت ، مواقف و مقامات و نعمتهاى اخروى ، کرامات و احوال اهل بهشت و درجات آن ، اهوال دوزخ و شدائد و درکات آن ، حساب و میزان و صراط ، در کلمه (( یوم الدین )) جمع شده است .

آنچه در قرآن از عبادات و کیفیت آن : از نماز و روزه و زکوة و حج و غیر آن ، در (( اِیّاکَ نَعْبُدُ )) مندرج است .

همینطور قرآن مشتمل بر توکل ، و طلب نصرت و فتح و استعانت از خدای تعالى و امثال اینها، در (( ایّاکَ نَسْتَعینْ )) نهفته است.

مفاهیم قرآنیی از قبیل هدایت ، توفیق ، تفویض ، ارشاد، اعتماد، دعا، سؤ ال ، التجاء و ابتهال در (( اهدنا )) گرد آمده است.

هر چه در قرآن ، از میان حلال و حرام و شرایع و احکام از امر و نهى مى باشد؛ کلمه (( صِراطَ الْمُسْتَقیم )) متضمن آن است .
و تمامى احوال و آثارِ انسانهاى خوشبخت و کیفیت طریقه و سیره آنان و علتِ نجات و ترفیع درجات آنان ، که در قرآن آمده است ؛ در جمله (( اَلّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ )) مندرج است

و خلاصه ی احوالِ اقوام لجوج و خودپرست و بت پرست ، قصه ها و اخبار ایشان ، از کفران نعمت و تکذیب انبیاء و قتل ایشان و اصرارِ بر مناهى و توجّه به ملاهى و عذاب و غضب حق تعالى بر ایشان ، در آیه (( غَیْرِالْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ )) بیان شده است.

و بالاخره حالات بقیه جبّاران و فرعون ها و نصارى و سایر مشرکین و گمراهان ، در کلمه (( ضالّین ))، درج مى باشد. 

و این یکى از محسّناتِ قرآن شریف ، مى باشد که گفته اند:

(( ذکر الشّى مجملا ثم مفصلاً اوقع فى النفوس ، ذکر چکیده مطلب و بعد شرح و بسط آن در دلها بهتر می نشیند )). 


منبع:

جلوه هائى از نور قرآن در قصه ها و مناظره ها و نکته ها
عبدالکریم پاک نیا


از جمله نام هایی که برای سوره حمد بیان نموده اند ( امّ الکتاب ) است به معنی ریشه قرآن.

ابن عباس مفسر معروف اسلامى مى گوید:

( ان لکل شى ء اساسا... و اساس ‍ القرآن الفاتحة ، هر چیزى اساس و شالوده اى دارد... و اساس وزیر بناى قرآن ، سوره حمد است! - تفسیر نمونه -


پناه بر ـــــــــــــ سگ!!

يكشنبه, ۲۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۱۶ ب.ظ

بشر وقتی دین را از دست داد، به همه جا و همه چیز جز خدا پناه می برد، حتی به حیوانات از جمله سگ.

اگر باور ندارید، به این آمار توجّه کنید:

به گزارش تلویزیون دولتی اتریش (DRF) میزان دخالت سگ در زندگی انسان به این شرح است:

65 درصد زنان و مردان متأهل اعلام کردند که سگهایشان را بیش از همسرانشان دوست دارند.

43 درصد مادران گفتند که سگشان را بر کودکشان ترجیح می دهند.

70 درصد فرزندان اعلام کردند که غم از دست دادن سگشان برای آنها ناگوارتر از فوت والدینشان است.

30 درصد گفتند که درد دلهایشان را به سگهایشان می گویند.

30 درصد اعلام کردند که بدون وجود سگ قادر به ادامه حیات نیستند!!

اکثریت قریب به اتفاق اینها گفته اند:

دیدن مرگ سگشان سخت تر از دیدن مرگ انسانی در مقابل چشمهایشان است!!


منبع:

آمارها پرده بر می دارند!

علی اصغر جدایی

نامه ای سه حرفی!!!

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۲۱ ب.ظ

سلطان محمود پیکی نزد خلیفه (القادر باللّه) فرستاد و او را تهدید کرد که:

بغداد را ویران خواهد کرد و خاک بغداد را بر پشت فیلها به غزنین خواهد آورد!

خلیفه نامه ای به سلطان محمود نوشت و در آن نامه فقط نوشته شده بود « الم »

سلطان معنی این کلمه را نفهمید و دانشمندان را گرد هم آورد تا آنها چیزی بگویند و آنها هم پاسخی مناسب نیافتند!

جوانی در میان آنان بود که به او توجهی نمی کردند.

او گفت: اگر سلطان اجازه دهد، رمز آن را خواهم گشود. سلطان به او اجازه داد.

گفت:

چون سلطان ، خلیفه را با « فیل » تهدید کرده، خلیفه نیز در پاسخ نوشته است « الم » که اشاره است به آیه:

« اَلَمْ تَرَ کیفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأصحاب الفیل ، آیا ندیدی که خدای تو با اصحاب فیل چه کرد؟!»

سلطان پاسخ را پسندید و به او جایزه داد.


منبع:

مبلغان ش 83

علمــــــاء بر دربار شــــــاه!

شنبه, ۲۲ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۶ ب.ظ

مرحوم شیخ حرّ عاملی ( صاحب کتاب نفیس وسائل الشیعه ) از لبنان به ایران آمد و وارد اصفهان شد،

علامه مجلسی ، از شاه سلیمان صفوی خواست که از شیخ دیدن کند.

شاه سلیمان نیز در نهایت احترام، به دیدن شیخ رفت.

پس از چند روز و در جواب آن دیدار ، شیخ حرّ به همراه علامه مجلسی و چند تن از علمای دیگر، به بازدید شاه رفتند.

در آن زمان، رسم! بر این بود که وقتی علماء به دربار شاه می رفتند، سلطان جهت احترام آنها، بر فرش مخصوص شاهی نمی نشست و اگر به علما تعارف می کردند که بر روی فرش مخصوص بنشینند، آنها هم به احترام سلطان، روی آن نمی نشستند!

اما از آنجایی که شیخ حرّ به رسومات دربار ایران آشنا نبود، پس از ورود به دربار، بر روی فرش مخصوص شاهی نشست.

سلطان صفوی از این کار، دلگیر شد! و به شیخ حرّ گفت:

« بین حرّ با خر چقدر فاصله است؟!! »

شیخ فوراً جواب داد:

« یک مسند!! » ( یعنی خر، دارای مسند شاهی است و حرّ، این مسند را ندارد!! )


- البته این داستان معلوم هم میکنه که خیلی از تعارفات ما ایرانی ها متأسفانه تعارف خشک و خالیه و گاهی این گونه نتایج و برخوردها را هم به دنبال داره! -


منبع:

مبلغان ش 68


خدایا! بنده پروری را هم که نمی دانی!

جمعه, ۲۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۴۶ ب.ظ

مرد فقیری، غلامهای عبید خراسانی را دید که لباسهای بسیار زیبا و پیراهنهای دیبا بر تن دارند.

رو به آسمان کرد و گفت:

« خدایا! بنده پروری را از عمید خراسانی یاد بگیر! که غلامهایش را با لباس زربافت و زیبا می آراید! »

از قضا پس از اندک زمانی، بین عمید و یکی از امیرانش، جنگی در گرفت و عمید شکست خورد و فرار کرد.

امیر، غلامهای عمید را دستگیر کرد و هر چه به آنها وعده و وعید داد و هرچه آنها را شکنجه کرد تا جای گنجینه عمید را به او بگویند ، نگفتند.

وقتی آن مرد فقیر، وفا و همت بالای آنها را دید، خودش انصاف داد و گفت:

« بندگی را هم باید از بندگان عمید خراسانی یاد گرفت!! »

منبع:

الکلام یجر الکلام، ج 1، ص 181


بر اساس یک پژوهش انجام شده در سطح نوزده کشور اروپایی، انگلیسیها فریبکارترین مردم این قاره شناخته شده اند، در این پژوهش اعلام شده است:

50 درصد انگلیسیها برای نپرداختن مالیات بر درآمد، میزان حقوق خود را مخفی نگه می دارند.

65 درصد نیز بدون بلیط، سوار قطار می شوند. و 60 درصد آنها هم، نوشت افزار اداره خود را می دزدند!!

خبر دیگر حاکی است که مغز 20 هزار بیمار، پس از مرگ برای انجام فعالیتهای تحقیقاتی دزدیده شده است!
- افق حوزه، ش24، ص6، و ر.ک: آمارها پرده بر می دارند، اصغر جدایی، ص185 -

________________________________________


تو قاره آسیا فکر میکننید کدام ملت فریبکارترینه؟؟؟!

و در کل دنیا کدام؟؟؟!


آبله صورت

چهارشنبه, ۱۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۵ ب.ظ

امیر اسماعیل گیلکی پسر خوانده ای داشت که دچار مرض آبله شد و زیبایی صورت وی در اثر این بیماری از بین رفت.

وی روزی در برابر امیر اسماعیل ایستاده بود؛ امیر از تغییر زیبایی صورت آن پسر تعجب می کرد که چگونه تبدیل به این زشتی شده است؟

قاضی ابو منصور که در آنجا حاضر بود، این آیه را خواند:

« لَقَدْ خَلَقْنَا الْاِنْسانَ فی اَحْسَنِ تَقْویم ثُمَّ رَدَدْناهُ اَسْفَلَ سَافِلینَ » - تین آیات 4 و 5 - « ما انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم، سپس او را به پایین ترین مرحله باز گرداندیم. »

چون خود قاضی نیز چهره زیبایی نداشت، پسر در پاسخ گفت:

« وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ...» - یس آیه 78 - « و برای ما مثالی زد و آفرینش خود را فراموش کرد!! »

قاضی خجل گشت و دیگران از حاضر جوابی پسر متعجب شدند.



سلاماً سلاماً

شنبه, ۱۵ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ب.ظ

مهدی عباسی، سومین خلیفه عباسی بود.

او پسر منحرفی به نام ابراهیم داشت که به حضرت علی علیه السلام کینه خاصی داشت.

وی روزی نزد مأمون ( هفتمین خلیفه عباسی ) آمد و به او گفت:

در خواب، علی علیه السلام را دیدم که با هم راه می رفتیم تا به پلی رسیدیم. او مرا در عبور از پل، مقدم داشت!

من به او گفتم:

تو ادعا می کنی که امیر بر مردم هستی؛ ولی ما از تو به مقام امارت و پادشاهی سزاوارتریم!

مأمون گفت: آن حضرت به تو چه پاسخی داد؟

ابراهیم گفت:

چند بار به من سلام کرد و گفت: سلاماً... سلاماً !

مأمون گفت:

او تو را نادانی که قابل پاسخ نیستی ، معرفی کرده است!!! چرا که قرآن در توصیف بندگان خاص خود می فرماید:

"و عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشونَ عَلَی الأرْضِ هوْناً وإذا خاطَبَهُمُ الجاهلونَ قالُوا سَلاماً"؛(5)

"بندگان [خاص خداوند] رحمان، کسانی هستند که با آرامش و بی تکبر بر زمین راه می روند و هنگامی که جاهلان آنها را مخاطب سازند [و سخنان نابخردانه گویند]، به آنها سلام می گویند [و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند]."

 

منبع:

مبلغان ش 81

گردن شکسته!

جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۲۹ ب.ظ

گویند:

کسى از بام افتاد و برگردن رهگذرى فرود آمد، و مهره گردنش شکست.

جمعى از دوستان به عیادتش آمدند و از حال وى پرسیدند؟!

گفت : بدتر از این چه باشد ، که دیگرى از بام افتد و گردن من بشکند!



وزیری که سواری داد!!

جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۲۲ ب.ظ

یکى از پادشاهان بی نهایت اظهار محبت و علاقه به زنها می نمود، و در مقابل آنها مفتون و بى اختیار می شد.
وزیر پیوسته پادشاه را از این خصلت نهى نموده ، و عواقب سوء آنرا براى سلطان تذکر می داد.
نصایح و تبلیغات وزیر در قلب سلطان تاءثیر کرده ، و تفاوت کلى در حال او پیدا گشته ، و نسبت به زنها و کنیزهاى خود اظهار خونسردى مى کرد.
یکى از کنیزهاى مخصوص با سلطان خلوت کرده : و از علت خونسردى و بى میلى او نسبت به زنها استفسار نمود.
سلطان در مقابل اصرار او ، جریان امر را ظاهر کرد.
کنیز تقاضا نمود که : او را به وزیر هبه و بخشش کند، و منتظر جریان عمل باشد.
سلطان کنیز را به وزیر خود بخشید.
کنیز هم با هر حیله ای که بود توانست محبت خود را در قلب وزیر وارد نماید.
وزیر در مقابل علاقه و عشق او بى اختیار شده : و چون اراده استمتاع و نزدیک شدن می نمود ، کنیز اظهار مخالفت می کرد.
در آخر امر کنیز پیشنهاد کرد که : بر آوردن شدن حاجت تو مشروط است به اینکه چند قدم مرا سوار خود کرده و راه بروى .
پیشنهاد کنیز مورد قبول واقع شده : و کنیز لجام و زینى براى وزیر تهیه کرده و سوار بر وزیر شد.
در اینحال و با هماهنگی قبلی سلطان وارد منزل وزیر شده ، و معامله کنیز را با وزیر مشاهده نموده ، و اظهار داشت: تو خود مرا از نزدیکى و محبت زنها منع میکردى ، چگونه خودت اینطور فریفته و مفتون گشتى ؟!

وزیر با کمال شرمسارى عرض کرد:

من هم از این روز می ترسیدم! و نمی خواستم سلطان را با این حالت مشاهده کنم!! این است که براى خود اختیار نمودم!


منبع:

مجموعه قصه هاى شیرین
آیت الله حاج شیخ حسن مصطفوى

ریاکــــــــاری خـــــــــدا!!

جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۳:۵۴ ب.ظ

ریاکارى روز عید قربان شترى نحر کرد.

در چندین مجلس براى مردم یادآور می شد که من برای عید شتر قربانى کرده ام .

شخصى از او پرسید:

تا کى مى خواهى این قضیه را این طرف و آن طرف نقل کنى ؟!

گفت :

سبحان الله! خداوند یک گوسفند به عنوان فدیه اسماعیل ذبح کرد، و در چند جاى قرآن آن را ذکر فرموده!!

چگونه من که شترى قربانى کرده ام ، در مجالس متعدد یادآور نشوم؟!

طالع بین محکوم به اعدام

جمعه, ۱۴ فروردين ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ
طالع بینى به جرم کلاهبردارى محکوم به اعدام شد 
هنگامى که او را براى به دار آویختن مى بردند، کسى از وى پرسید 
آیا سر انجام خویش دیده بودى ؟
گفت : رفعتى مى دیدم ، لیکن نمى دانستم در اینجا خواهد بود

خطبه در ته چاه!!

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۱۳ ب.ظ

روزى، متوکّل به همنشینان خود گفت:

« از مطاعنى که به عثمان، نسبت داده مى ‏شود این است که :

وقتى ابوبکر خلیفه شد و از منبر بالا رفت، یک پله پایین‏تر از جایگاه پیامبر صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله نشست! و وقتى عمر خلیفه شد، یک پله پایین‏تر از جایگاه ابوبکر نشست! ولى هنگامى که عثمان به خلافت رسید، احترام پیامبر صلى ‏الله ‏علیه ‏و‏آله و خلفاء را رعایت نکرد و در بالاترین نقطه منبر جلوس نمود! »

یکى از حضّار گفت:

« پس عثمان، حق زیادى بر گردن شما دارد. زیرا اگر او سنّت شیخین را نمى ‏شکست و هر یک از خلفاى بعد او، یک پله پایین‏تر مى ‏آمدند، حالا مى ‏بایست شما درون چاه، براى ما خطبه مى‏ خواندید!! »


منبع:

زهر الربیع

پیامبر پسرباز

پنجشنبه, ۱۳ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۰۵ ب.ظ

مردى را که ادعاى نبوّت مى‏ کرد، نزد هارون الرّشید بردند.

هارون پرسید: « معجزه ‏ات چیست؟ »

گفت: « هر چه بخواهى »

هارون گفت: « این چند نوجوان بى‏ ریش را که در مجلس حضور دارند، ریش‏دار کن! »

گفت: « حیف است که این صورتهاى زیبا و نیک را زشت کنم! اگر بخواهى، تو را بى‏ ریش سازم!! »


منبع:

ریاض الحکایات

ادعای خدایی!

چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۱۴ ق.ظ

در زمان هارون الرشید، شخصى مدّعى خدائى شد!!

او را نزد خلیفه بردند.

خلیفه براى اینکه او را بترساند گفت:

« چند روز قبل، شخصى ادعاى پیغمبرى کرد؛ او را کشتیم! »

مدعی گفت:

« بسیار کار خوبى کردید؛ چون من او را نفرستاده بودم!! »

همّت نادرشاه

چهارشنبه, ۱۲ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۷ ق.ظ

روزی نادرشاه با « سید هاشم خارکن » که از روحانیون به نام بود، در نجف ملاقات کرد.

نادر خطاب به سید هاشم گفت:

« شما واقعا همّت کرده اید که از دنیا گذشته اید. »

سید هاشم با همان وقار و آرامش روحانی مخصوص به خود گفت:

« همّت را شما کرده اید که از آخرت گذشته اید!! »

مَحرَم و مُحَرَّم

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ب.ظ

شاعری با تخلّص ( مَحرَم ) شعری در مصیبت عاشورا سرود؛ و در دربار ناصر الدین شاه حاضر شد و شروع کرد به خواندن آن.

وقتی مصرع اول را خواند که:

دیوانه شود ( مَحرَم ) در ماه مُحرَّم!

ناصر الدین شاه ادامه داد:

در ماه صفر هم! ده ماه دگر هم!!



تبرک به آب فرات

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹ ب.ظ

شخصی کتابی نوشته و آن را خدمت مرحوم شیخ انصاری برد و عرض کرد:

" در تألیف این کتاب، زحمت زیادی کشیده ام و رنجها برده ام!

آن را به ضریح ائمه متبرک کرده ام! حال آورده ام شما هم بر آن تقریظی مرقوم فرمائید! "

شیخ فرمود:

" خوب بود این کتاب را به آب فرات هم متبرک می کردید!! "


منبع:

مردان علم در میدان عمل

أنکحت و زوّجت...

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ

ناصر الدین شاه به ملاّ علی کنی رحمة الله علیه گفت

" این مسخره بازیها چیست که شما آخوندها در آورده اید؟ مگر چند تا لفظ چه تأثیری دارد که با « انکحت و زوّجت » زنی حلال گردد و با یک « طلّقت ... » حرام !! "

ملاعلی کنی تا این را شنید، شروع کرد به ناسزا گفتن؛ و چند فحش ناموسی جانانه! نثار ناصر الدین شاه کرد!!

شاه عصبانی شد و در حالی که صورتش سرخ شده بود گفت:

" آقا! از شما بعید است! چرا فحش می دهید؟! "

ملاعلی خندید و گفت:

" شما که گفتید چند کلمه، هیچ تأثیری ندارد! پس چطور شد که همین چند کلمه شما را غضبناک کرد؟! "

راوی

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ق.ظ

اشعب بن جابر بسیار شوخ و لطیفه گو بود.

وقتى پیر شد ، او را ملامت کردند که :

« تو دیگر پیر شده ‏اى و وقت هزل گوئى و شوخى کردن تو گذشته است! حال دیگر نوبت توبه و انابه است! در این آخر عمر، وقتی را هم برای وعظ و حدیث بگذار! »

گفت:

« به وَاللّه من حدیث هم بلدم »

گفتند:

« اگر راست می گویى، حدیثى برای ما بیان کن »

گفت:

« نافع بن بُدَیل از رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله برایم نقل کرد که : دو خصلت پسندیده است که در هر کس باشد، سعادت دنیا و آخرت نصیب او مى‏ گردد! »

اهل مجلس که خیلى خوششان آمده بود، شروع به «به‏ به» و «چه چه» کردند و به او احسنت و آفرین گفتند.

سپس از او خواستند که ادامه حدیث را نقل کند.

اشعب گفت:

« یکى از خصلتها را نافع فراموش کرده بود و دیگرى را من از یاد برده ‏ام!! ».


مهمانی بی تکلف

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ق.ظ

ابوذر غفارى به همراه یکى دیگر از صحابه، مهمان سلمان فارسى بود.

سلمان، کمى نان و نمک آورد و گفت:

« اگر رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله از تکلّف نهى نفرموده بود، چیز بهترى حاضر می کردم ».

ابوذر گفت:

« اگر مقدارى سبزى باشد، تکلّف نیست ».

سلمان به دکّان سبزى فروشى رفت و چون پولى نداشت، آفتابه ‏اش را گرو گذاشت! و کمى سبزى خرید!

وقتى غذا تمام شد ، ابوذر گفت:

« اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى قَنَعَنا بِما رَزَقَنا؛ شکر خداى را که ما را به آنچه که روزیمان فرموده، قانع ساخته است».

سلمان گفت:

« اگر قانع بودید، آفتابه من گرو نمى ‏رفت!! »

یادگیری عربی

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ق.ظ

شخصی پس از چند سال اقامت در عربستان، به شهر و دیار خود بازگشت.

اقوام و نزدیکانش به دیدنش آمده و پرسیدند:

« این چند سالی که اونجا بودی، عربی رو هم خوب یاد گرفتی؟ »

گفت: « بعلـــــــه! ».

پرسیدند: « در عربی به شتر چی می گن؟ »

گفت: « چرا از آن گنده گنده ها سؤال می کنین؟ از چیزای کوچیکترش بپرسین ».

گفتند: « به خرگوش چی می گن؟ »

گفت: « گفتم کوچیک، ولی نه اینقدر کوچیک! از این وسط مسطها بپرسین ».

پرسیدند: « به بز چی می گن؟ »

گفت: « خود بز رو نمی دونم ، ولی به بچه ش یه چیزی می گفتن!! »

کفش خوری!!!

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ب.ظ

ابو هریره جهت شوخی با پیامبر صلی الله علیه و آله ، کفشهای آن حضرت را برداشت و پیش خرما فروش رفت و آنها را گرو گذاشت و کمی خرما گرفت و نزد پیامبر بازگشت و شروع کرد به خوردن خرماها

پیامبر پرسید: « ابوهریره! چه می خوری؟ »

گفت: « کفشهای رسول خدا را !! »


( لا ) و ( لنا )

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ب.ظ

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه ابوبکر و عمر که در طرفین حضرت بودند، قدم می زدند. عمر گفت:

« یا ابالحسن! أنت بیننا کالنّون فی لنا »

یعنی : یا علی! تو در بین ما مثل نون « لنا » می باشی ( و منظورش این بود که ما دو تا، قدّمان بلندتر از توست! )

حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود:

« لَوْ لَمْ أَکُنْ بَیْنَکُما لَکُنْتُما لا »

یعنی : اگر من در بین شما نبودم، شما « لا » می شدید و هیچ بودید!!!


منبع:

لطائف الطوائف، ص 25.