ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بایگانی فروردين ۱۳۹۴ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۲۵۵ مطلب در فروردين ۱۳۹۴ ثبت شده است

مَحرَم و مُحَرَّم

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۱۷ ب.ظ

شاعری با تخلّص ( مَحرَم ) شعری در مصیبت عاشورا سرود؛ و در دربار ناصر الدین شاه حاضر شد و شروع کرد به خواندن آن.

وقتی مصرع اول را خواند که:

دیوانه شود ( مَحرَم ) در ماه مُحرَّم!

ناصر الدین شاه ادامه داد:

در ماه صفر هم! ده ماه دگر هم!!



تبرک به آب فرات

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۰۹ ب.ظ

شخصی کتابی نوشته و آن را خدمت مرحوم شیخ انصاری برد و عرض کرد:

" در تألیف این کتاب، زحمت زیادی کشیده ام و رنجها برده ام!

آن را به ضریح ائمه متبرک کرده ام! حال آورده ام شما هم بر آن تقریظی مرقوم فرمائید! "

شیخ فرمود:

" خوب بود این کتاب را به آب فرات هم متبرک می کردید!! "


منبع:

مردان علم در میدان عمل

در منزل شیخ هادی نجم آبادی، به فقرا سور می دادند؛ و برای هر سه نفر، یک سینی غذا گذاشته بودند و سینی جداگانه ای در مقابل شیخ.
از قضا یکی از ثروتمندان شهر که میهمان ناخوانده بود، به دیدن شیخ آمد و در کنار سینی وی نشست. در همان لحظه مرد فقیری هم از در وارد شد و منظره سینی غذاها را دید؛ و از آنجائی که سینی ها سه نفره بود و سینی شیخ دو نفره ؛ رفت و در کنار مرد ثروتمند نشست.
خان که برای خودش کسر شأن می دانست با مرد فقیری هم غذا شود، به مرد بیچاره گفت:

" آیا تو تنها زندگی می کنی؟ "

مرد گفت:

" خیر، با مادر پیرم زندگی می کنم ".
خان مقداری از غذا در ظرف جداگانه ای ریخت و یک تومان هم از کیسه لئامتش بیرون آورد و به مرد فقیر داد و گفت:

" برخیز و اینها را پیش مادرت ببر تا با هم غذا بخورید که ثواب بیشتری دارد! ". و با این حیله، او را از کنار سفره بلند کرد.

شیخ که به منظور خان پی برده بود گفت:

" آهای عمو ! غذا و پول را به مادرت برسان و خودت هر چه زودتر برگرد ؛ ما غذا نمی خوریم تا تو برگردی و با ما غذا بخوری! زود بیا که خان ، گرسنه است! ".
مرد، خندان و شتابان به نزد مادر رفت و فوراً برگشت و به اتفاق شیخ و خان، غذا خورد و به ریش تمام متکبرین عالم خندید!


نظر کردن به درویشان بزرگی کم نگرداند
سلیمان با همه حشمت، نظرها داشت با موران 


أنکحت و زوّجت...

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ

ناصر الدین شاه به ملاّ علی کنی رحمة الله علیه گفت

" این مسخره بازیها چیست که شما آخوندها در آورده اید؟ مگر چند تا لفظ چه تأثیری دارد که با « انکحت و زوّجت » زنی حلال گردد و با یک « طلّقت ... » حرام !! "

ملاعلی کنی تا این را شنید، شروع کرد به ناسزا گفتن؛ و چند فحش ناموسی جانانه! نثار ناصر الدین شاه کرد!!

شاه عصبانی شد و در حالی که صورتش سرخ شده بود گفت:

" آقا! از شما بعید است! چرا فحش می دهید؟! "

ملاعلی خندید و گفت:

" شما که گفتید چند کلمه، هیچ تأثیری ندارد! پس چطور شد که همین چند کلمه شما را غضبناک کرد؟! "

فهرستی از محبوبین و غیر محبوبین قرآنی

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۰۳ ب.ظ

محبوبین قرآنی


ا - محسنین:

وَأَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَلَا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَأَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (195) - بقره -

و در راه خدا، انفاق کنید! و (با ترک انفاق )، خود را به دست خود، به هلاکت نیفکنید! و نیکى کنید! که خداوند، نیکوکاران را دوست مى دارد.

الَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (134) - آل عمران -

 همانها که در توانگرى و تنگدستى انفاق مى کنند؛ و خشم خود را فرو مى برند؛ و از خطاى مردم مى گذرند، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.

فَآَتَاهُمُ اللَّهُ ثَوَابَ الدُّنْیَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآَخِرَةِ وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (148)  - آل عمران -

از این رو خداوند پاداش این جهان و پاداش نیک آن جهان را به آنها داد، و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.

فَبِمَا نَقْضِهِمْ مِیثَاقَهُمْ لَعَنَّاهُمْ وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَنَسُوا حَظًّا مِمَّا ذُکِّرُوا بِهِ وَلَا تَزَالُ تَطَّلِعُ عَلَى خَائِنَةٍ مِنْهُمْ إِلَّا قَلِیلًا مِنْهُمْ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (13) - مائده -

اما بخاطر پیمان شکنى ، آنها را از رحمت خویش دور ساختیم و دلهاى آنها را سخت و سنگین نمودیم (تا آنجا که ) سخنان (خدا) را از مورد خود تحریف مى کنند و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود فراموش کردند و هر زمان به خیانتى (تازه ) از آنها آگاه مى شوى ، مگر عده کمى از آنها، ولى از آنها در گذر و صرف نظر کن که خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.

لَیْسَ عَلَى الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جُنَاحٌ فِیمَا طَعِمُوا إِذَا مَا اتَّقَوْا وَآَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ثُمَّ اتَّقَوْا وَآَمَنُوا ثُمَّ اتَّقَوْا وَأَحْسَنُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ (93) - مائده -

بر کسانى که ایمان آورده اند و عمل صالح انجام داده اند گناهى در آنچه خورده اند نیست (و نسبت به نوشیدن شراب قبل از نزول حکم تحریم مجازات نمى شوند) مشروط بر اینکه تقوا پیشه کنند و ایمان آورند و عمل صالح انجام دهند، سپس تقوا پیشه کنند و ایمان آورند، سپس تقوا پیشه کنند و نیکى نمایند، و خداوند نیکوکاران را دوست مى دارد.

2 - متطهّرین:

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ (222) - بقره -

و از تو، درباره خون حیض سوال مى کنند، بگو: چیز زیانبار و آلودهاى است ، از این رو در حالت قاعدگى ، از زنان کناره گیرى کنید! و با آنها نزدیکى ننمایید، تا پاک شوند! و هنگامى که پاک شدند، از طریقى که خدا به شما فرمان داده ، با آنها آمیزش کنید! خداوند، توبه کنندگان را دوست دارد، و پاکان را (نیز) دوست دارد.


3 - مطّهّرین:

لَا تَقُمْ فِیهِ أَبَدًا لَمَسْجِدٌ أُسِّسَ عَلَى التَّقْوَى مِنْ أَوَّلِ یَوْمٍ أَحَقُّ أَنْ تَقُومَ فِیهِ فِیهِ رِجَالٌ یُحِبُّونَ أَنْ یَتَطَهَّرُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُطَّهِّرِینَ (108) - توبه -

هرگز در آن قیام (و عبادت ) مکن ، آن مسجدى که از روز نخست بر پایه تقوى بنا شده شایسته تر است که در آن قیام (و عبادت ) کنى ، در آن مردانى هستند که دوست مى دارند پاکیزه باشند و خداوند پاکیزگان را دوست دارد.

4 - توّابین:

وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْمَحِیضِ قُلْ هُوَ أَذًى فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِی الْمَحِیضِ وَلَا تَقْرَبُوهُنَّ حَتَّى یَطْهُرْنَ فَإِذَا تَطَهَّرْنَ فَأْتُوهُنَّ مِنْ حَیْثُ أَمَرَکُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ التَّوَّابِینَ وَیُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِینَ (222) - بقره -

و از تو، درباره خون حیض سوال مى کنند، بگو: چیز زیانبار و آلودهاى است ، از این رو در حالت قاعدگى ، از زنان کناره گیرى کنید! و با آنها نزدیکى ننمایید، تا پاک شوند! و هنگامى که پاک شدند، از طریقى که خدا به شما فرمان داده ، با آنها آمیزش کنید! خداوند، توبه کنندگان را دوست دارد، و پاکان را (نیز) دوست دارد.


5 - متّقین:

بَلَى مَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ وَاتَّقَى فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (76) - آل عمران -

آرى ، کسى که به پیمان خود وفا کند و پرهیزگارى پیشه نماید، (خدا او را دوست مى دارد، زیرا) خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.

إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئًا وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَدًا فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (4) - توبه -

مگر کسانى از مشرکان که با آنها عهد بستید و چیزى از آن فروگذار نکردند و احدى را بر ضد شما تقویت ننمودند، پیمان آنها را تا پایان مدتشان محترم بشمرید، زیرا خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.

کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعِنْدَ رَسُولِهِ إِلَّا الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (7) - توبه -

چگونه براى مشرکان پیمانى نزد خدا و رسول او خواهد بود (در حالى که آنها همواره آماده شکستن پیمانشان هستند) مگر کسانى که با آنها نزد مسجد الحرام پیمان بستید (این گروه که پیمان خود را محترم شمردند) مادام که در برابر شما وفادار باشند شما نیز وفادارى کنید که خداوند پرهیزکاران را دوست دارد.

6 - صابرین:

وَکَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثِیرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَکَانُوا وَاللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ (146) - آل عمران -

چه بسیار پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آنها جنگ کردند، آنها هیچگاه در برابر آنچه در راه خدا به آنها مى رسید سست نشدند، و ناتوان نگردیدند و تن به تسلیم ندادند و خداوند استقامت کنندگان را دوست دارد.


7 - متوکّلین:

 فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلِیظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ (159) - آل عمران -

به (برکت ) رحمت الهى ، در برابر آنها ( مردم ) نرم (و مهربان شدى )! و اگرخشن و سنگدل بودى ، از اطراف تو، پراکنده مى شدند. پس آنها را ببخش و براى آنهاآمرزش بطلب ! و در کارها، با آنها مشورت کن ! اما هنگامى که تصمیم گرفتى ، (قاطعباش ! و) بر خدا توکل کن ! زیرا خداوند متوکلان را دوست دارد.


8 - مقسطین:

سَمَّاعُونَ لِلْکَذِبِ أَکَّالُونَ لِلسُّحْتِ فَإِنْ جَاءُوکَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ أَوْ أَعْرِضْ عَنْهُمْ وَإِنْ تُعْرِضْ عَنْهُمْ فَلَنْ یَضُرُّوکَ شَیْئًا وَإِنْ حَکَمْتَ فَاحْکُمْ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (42) - مائده -

آنها بسیار به سخنان تو گوش مى دهند تا آنرا تکذیب کنند، مال حرام فراوان مى خورند اگر نزد تو آمدند در میان آنان داورى کن یا (اگر صلاح بود) آنها را بحال خود واگذار و اگر از آنها صرف نظر کنى به تو زیان نمى رسانند و اگر میان آنها داورى کنى با عدالت داورى کن که خدا عادلان را دوست دارد.

وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِی تَبْغِی حَتَّى تَفِیءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (9) - حجرات -

هر گاه دو گروه از مؤ منان با هم به نزاع و جنگ پردازند در میان آنها صلح برقرار سازید و اگـر یکى از آنها بر دیگرى تجاوز کند با طایفه ظالم پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد، هر گاه بازگشت (و زمینه صلح فراهم شد) در میان آن دو بر طبق عدالت صلح برقرار سازید، و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشه گان را دوست دارد.

لَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ (8) - ممتحنه -

خدا شما را از نیکى کردن و رعایت عدالت نسبت به کسانى که در امر دین با شما پیکار نکردند و از خانه و دیارتان بیرون نراندند نهى نمى کند، چرا که خداوند عدالت پیشگان را دوست دارد.


9 - الذین یقاتلون ...

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ (4) - صف -

خداوند کسانى را دوست مى دارد که در راه او پیکار مى کنند همچون بنائى آهنین و سدى فولادین.


غیر محبوبین:


1 - معتدین:

وَقَاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (190) - بقره

و در راه خدا، با کسانى که با شما مى جنگند، نبرد کنید! و از حد تجاوز نکنید، که خدا تعدى کنندگان را دوست نمى دارد!

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (87) - مائده -

اى کسانى که ایمان آورده اید چیزهاى پاکیزه را که خداوند براى شما حلال کرده بر خود حرام نکنید، و از حد تجاوز ننمائید، زیرا خداوند متجاوزان را دوست نمى دارد.

ادْعُوا رَبَّکُمْ تَضَرُّعًا وَخُفْیَةً إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (55) - اعراف -

پروردگار خود را از روى تضرع و در پنهانى بخوانید (و از تجاوز دست بردارید که ) او متجاوزان را دوست نمی دارد.


2 - فساد:

وَإِذَا تَوَلَّى سَعَى فِی الْأَرْضِ لِیُفْسِدَ فِیهَا وَیُهْلِکَ الْحَرْثَ وَالنَّسْلَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْفَسَادَ (205) - بقره -

(نشانه آن ، این است که ) هنگامى که روى بر مى گردانند (و از نزد تو خارج مى شوند)، در راه فساد در زمین ، کوشش مى کنند، و زراعتها و چهارپایان را نابود مى سازند، (با اینکه مى دانند) خدا فساد را دوست نمى دارد.


3 - مفسدین:

وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنْفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ وَلَیَزِیدَنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ طُغْیَانًا وَکُفْرًا وَأَلْقَیْنَا بَیْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ وَیَسْعَوْنَ فِی الْأَرْضِ فَسَادًا وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (64) - مائده -

و یهود گفتند دست خدا به زنجیر بسته است !، دستهایشان بسته باد و بخاطر این سخن از رحمت (الهى ) دور شوند! بلکه هر دو دست (قدرت ) او گشاده است هر گونه بخواهد مى بخشد، و این آیات که بر تو از طرف پروردگارت نازل شده بر طغیان و کفر بسیارى از آنها مى افزاید، و در میان آنها عداوت و دشمنى تا روز قیامت افکندیم ، و هر زمان آتش جنگى افروختند آنرا خداوند خاموش ساخت و براى فساد در زمین تلاش مى کنند و خداوند مفسدان را دوست ندارد.

وَابْتَغِ فِیمَا آَتَاکَ اللَّهُ الدَّارَ الْآَخِرَةَ وَلَا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیَا وَأَحْسِنْ کَمَا أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْکَ وَلَا تَبْغِ الْفَسَادَ فِی الْأَرْضِ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ (77) - قصص -

و در آنچه خدا به تو داده سراى آخرت را جستجو کن ، بهره ات را از دنیا فراموش منما، و همانگونه که خدا به تو نیکى کرده است نیکى کن و هرگز فساد در زمین منما که خدا مفسدان را دوست ندارد.


4 - کفّار اثیم:

یَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَیُرْبِی الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ کَفَّارٍ أَثِیمٍ (276) - بقره -

خداوند، ربا را نابود مى کند، و صدقات را افزایش مى دهد! و خداوند، هیچ انسان ناسپاس گنهکارى را دوست نمى دارد.


5 - خوّان اثیم:

وَلَا تُجَادِلْ عَنِ الَّذِینَ یَخْتَانُونَ أَنْفُسَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ خَوَّانًا أَثِیمًا (107) نساء -

و از آنها که به خود خیانت کردند دفاع مکن زیرا خداوند افراد خیانت پیشه گنهکار را دوست ندارد.


6 - خوّان کفور:

 إِنَّ اللَّهَ یُدَافِعُ عَنِ الَّذِینَ آَمَنُوا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ خَوَّانٍ کَفُورٍ (38) - حج -

خداوند از کسانى که ایمان آورده اند دفاع مى کند، خداوند هیچ خیانتکار کفران کننده اى را دوست ندارد.

7 - کافرین:

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (32) - آل عمران -

 بگو: از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمیدارد.

لِیَجْزِیَ الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْکَافِرِینَ (45) - روم -

این براى آنست که خداوند کسانى را که ایمان آورده و عمل صالح انجام داده اند از فضلش پاداش دهد، او کافران را دوست ندارد.


8 - ظالمین:

وَأَمَّا الَّذِینَ آَمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ فَیُوَفِّیهِمْ أُجُورَهُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (57) - آل عمران -

 اما آنها که ایمان آوردند، و اعمال صالح انجام دادند، خداوند پاداش آنان را بطور کامل خواهد داد، و خداوند، ستمکاران را دوست نمیدارد.

إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آَمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (140) - آل عمران -

 اگر به شما (در میدان احد،) جراحتى رسید (و ضربه اى وارد شد)، به آن جمعیت نیز (در میدان بدر)، جراحتى همانند آن وارد گردید. و ما این روزها(ى پیروزى و شکست ) را در میان مردم مى گردانیم ؛ (- و این خاصیت زندگى جهان است -) تا افرادى که ایمان آورده اند شناخته شوند و خداوند از میان شما قربانیانى بگیرد، و خداوند ظالمان را دوست نمى دارد.

وَجَزَاءُ سَیِّئَةٍ سَیِّئَةٌ مِثْلُهَا فَمَنْ عَفَا وَأَصْلَحَ فَأَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الظَّالِمِینَ (40) شوری -

و کیفر بدى مجازاتى همانند آن است ، و هر کس عفو و اصلاح کند اجر و پاداش او با خدا است خداوند ظالمان را دوست ندارد.

9 - مختال فخور:

وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ وَالصَّاحِبِ بِالْجَنْبِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتْ أَیْمَانُکُمْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ مَنْ کَانَ مُخْتَالًا فَخُورًا (36) - نساء -

و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را شریک او قرار ندهید! و به پدر و مادر، نیکى کنید؛ و همچنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان ، و همسایه نزدیک ، و همسایه دور، و دوست و همنشین و واماندگان در سفر و بردگانى که مالک آنها هستید، زیرا خداوند، کسى را که متکبر فخرفروش است ، (و از اداى حقوق دیگران سرباز مى زند،) دوست نمى دارد.

وَلَا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنَّاسِ وَلَا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحًا إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (18) - لقمان -

 (پسرم !) با بى اعتنائى از مردم روى مگردان ، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغرورى را دوست ندارد.

 لِکَیْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَکُمْ وَلَا تَفْرَحُوا بِمَا آَتَاکُمْ وَاللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتَالٍ فَخُورٍ (23) - حدید -

این به خاطر آن است که براى آنچه از شما فوت شده تاسف نخورید، و به آنچه به شما داده است دلبسته و شادمان نباشید، و خداوند هیچ متکبر فخرفروش ى را دوست ندارد.


10 - الجهر بالسوء:

لَا یُحِبُّ اللَّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَنْ ظُلِمَ وَکَانَ اللَّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا (148) - نساء -

 خداوند دوست ندارد کسى با سخنان خود بدیها را اظهار کند مگر آن کسى که مورد ستم واقع شده باشد، خداوند شنوا و دانا است.


11 - مسرفین:

وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشَاتٍ وَغَیْرَ مَعْرُوشَاتٍ وَالنَّخْلَ وَالزَّرْعَ مُخْتَلِفًا أُکُلُهُ وَالزَّیْتُونَ وَالرُّمَّانَ مُتَشَابِهًا وَغَیْرَ مُتَشَابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآَتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (141) - انعام -

او است که باغهاى معروش (باغهائى که درختانش روى داربستها قرار مى گیرند) و باغهاى غیر معروش (درختانى که نیاز به داربست ندارند) آفرید، و همچنین نخل و انواع زراعت را که از نظر میوه و طعم با هم متفاوتند و (نیز) درخت زیتون و انار را که از جهتى با هم شبیه و از جهتى تفاوت دارند (برگ و ساختمان ظاهریشان شبیه یکدیگر است در حالى که طعم میوه آنها فوق العاده متفاوت ) از میوه آن به هنگامى که به ثمر مى نشیند بخورید و حق آن را به هنگام درو بپردازید، اسراف نکنید که خداوند اسراف کنندگان را دوست نمى دارد.

یَا بَنِی آَدَمَ خُذُوا زِینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدٍ وَکُلُوا وَاشْرَبُوا وَلَا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْرِفِینَ (31) - اعراف -

اى فرزندان آدم ! زینت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود بردارید و بخورید و بیاشامید و اسراف نکنید که خداوند مسرفان را دوست نمى دارد.


12 - خائنین:

وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَى سَوَاءٍ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْخَائِنِینَ (58) - انفال -

و هر گاه (با ظهور نشانه هائى ) از خیانت گروهى بیم داشته باشى (که عهد خود را شکسته حمله غافلگیرانه کنند) به طور عادلانه به آنها اعلام کن (که پیمانشان لغو شده است ) زیرا خداوند خیانت کاران را دوست نمیدارد.


13 - مستکبرین:

لَا جَرَمَ أَنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعْلِنُونَ إِنَّهُ لَا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ (23) - نحل -

قطعا خداوند از آنچه پنهان مى دارند و آنچه آشکار مى سازند با خبر است او مستکبران را دوست نمی دارد.


14- فرحین:

إِنَّ قَارُونَ کَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَیْهِمْ وَآَتَیْنَاهُ مِنَ الْکُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِی الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ (76) - قصص -

قارون از قوم موسى بود اما بر آنها ستم کرد، ما آنقدر از گنجها به او داده بودیم که حمل صندوقهاى آن براى یک گـروه زورمند مشکل بود، به خاطر بیاور هنگامى را که قومش به او گفتند: این همه شادى مغرورانه مکن که خداوند شادى کنندگان ( مغرور ) را دوست نمى دارد.



نقاشى و تزیین مسجد

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۲۰ ب.ظ

51- بنابر احتیاط واجب مسجد را نباید به طلا زینت نمایند - توضیح المسائل مسأله 908 -
52- بنابر احتیاط واجب نباید صورت انسان وحیوان را در مسجد نقش کنند و نقاشى چیزهایى که روح ندارد، مثل گل و بوته مکروه است - توضیح المسائل، مسأله 908 -
53- سؤال : در رساله آن جناب، نقاشى و تصویر درمسجد به احتیاط واجب منع شده است، آیا این منع شامل عکس هم مى شود یا نه؟
جواب : شامل نیست - استفتاءات،ج 1،ص 150،س 79 -
54- سؤال : امروزه در بعضى از مساجد و یا مکانهایى که نماز جمعه اقامه مى شود، عکسها و پوسترهایى روبروى نمازگزاران نصب مى شود،آیا نماز خواندن دراین مکانها اشکال دارد؟
جواب : نماز صحیح است،هر چند در مقابل نمازگزار بودن آن کراهت دارد و کراهت رفع مى شود به اینکه روى آن را به وسیله اى بپوشانند - استفتاءات،ج 1،ص 150 س 80 -
55- سؤال : آیا در مقابل نمازگزار عکس مکه حرام است یا نه؟ چرا؟ و عکسهاى دیگر چطور؟
جواب : حرام نیست و اگر تصویر ذى روح (انسان وحیوان) باشد مکروه است - استفتاءات،ج 1،ص 150 س 81 -


مطابق فتاوای امام خمینی

منبع:

احکام مسجد
محمد حسین فلاح زاده

راوی

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۱:۳۸ ق.ظ

اشعب بن جابر بسیار شوخ و لطیفه گو بود.

وقتى پیر شد ، او را ملامت کردند که :

« تو دیگر پیر شده ‏اى و وقت هزل گوئى و شوخى کردن تو گذشته است! حال دیگر نوبت توبه و انابه است! در این آخر عمر، وقتی را هم برای وعظ و حدیث بگذار! »

گفت:

« به وَاللّه من حدیث هم بلدم »

گفتند:

« اگر راست می گویى، حدیثى برای ما بیان کن »

گفت:

« نافع بن بُدَیل از رسول خدا صلى‏ الله ‏علیه‏ و‏آله برایم نقل کرد که : دو خصلت پسندیده است که در هر کس باشد، سعادت دنیا و آخرت نصیب او مى‏ گردد! »

اهل مجلس که خیلى خوششان آمده بود، شروع به «به‏ به» و «چه چه» کردند و به او احسنت و آفرین گفتند.

سپس از او خواستند که ادامه حدیث را نقل کند.

اشعب گفت:

« یکى از خصلتها را نافع فراموش کرده بود و دیگرى را من از یاد برده ‏ام!! ».


خنده یوسف بر لب چاه!

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۳ ق.ظ


یوسف (ع) به شدت گریه می کرد!

هنگامی که برادران خواستند نقشه خود را عملی کنند و به چاهش افکنند، شروع کرد به خندیدن!

برادران تعجب کردند که این چه جای خنده است؟

او راز خنده اش را اینگونه بیان نمود:

« فراموش نمی کنم که روزی به شما برادران نیرومند با بازوان قوی و قدرت زیاد جسمانی نظر افکندم و خوشحال شدم. با خود گفتم کسی که این همه یار و یاور نیرومند دارد چه غم از حوادث سخت خواهد داشت. آن روز بر شما تکیه کردم و به بازوان شما دل بستم، اکنون در چنگال شما گرفتارم و از شما به شما پناه می برم و به من پناه نمی دهید، خدا شما را بر من مسلّط ساخت تا بیاموزم که به غیر او ـ حتّی به برادران ـ تکیه نکنم »


برگرفته از :

تفسیر نمونه ذیل آیه 15 سوره یوسف

عزت نفس

سه شنبه, ۱۱ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۱ ق.ظ

علی علیه السلام از مقابل دکان قصّابی می گذشت که مرد قصاب رو به حضرت کرده گفت:

از این گوشت پروار بخرید! گوشت خوبی ست!

فرمود :

فعلاً پول ندارم!

قصّاب :

نسیه می دهم و برای دریافت قیمت آن صبر می کنم.

امیر(ع) :

به جای صبر تو ، من به نفسم می گویم صبر کن!!

سخنرانی حجة الاسلام والمسلمین محمدحسن نبوی

اهمیت ازدواج :

در اهمیت ازدواج همین بس که پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند: "مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نِصْفَ دِینِهِ؛(1) هر کس ازدواج کند، نیمی از دین خود را حفاظت کرده [و نگهداشته است ]."
این روایت زیاد شنیده شده، اما لوازم این روایت دیده نشده و به آن کم توجهی شده است.

اگر نگران مشکلات دینی جامعه هستیم، باید به ازدواج بیندیشیم. که نیمی از مشکلات جامعه و همینطور مشکلات و نگرانیهای فرهنگی و دینی با آن حل می شود. هم مسئولین و هم والدین باید به این مهم توجه کنند.


در قرآن مجید می خوانیم: "وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصَّالِحینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ"؛(2) "مردان و زنان بی همسر خود را همسر دهید، همچنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را؛ اگر فقیر و تنگدست باشند، خداوند از فضل خود آنان را بی نیاز می سازد."

خیلی از مواقع ما فقر را مانع ازدواج می دانیم اما در فرهنگ و جهان بینی دینی ازدواج عامل فقر زدایی است نه تشدید فقر

فرهنگ ما به گونه ای شده که اگر به جوانی گفته شود ازدواج کن، من تو را تأمین اقتصادی می کنم، به حرف ما بیشتر اعتماد می کند تا به فرموده خداوند. آیا این شخص می تواند ادعای ایمان داشته باشد؟!
در روایت داریم: "مَنْ تَرَکَ التَّزْوِیجَ مَخَافَةَ الْعَیْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ بِاللَّهِ الظَّنَّ؛(3) کسی که از ترس مخارج زندگی ازدواج نکند، به خداوند سوء ظن برده است."
نظام جمهوری اسلامی برای اینکه بخواهد نیمی از دین مردم را حفظ کند، باید به ازدواج جداً بپردازد.
جمهوریت و تکیه بر آراء مردم با بار فرهنگی اسلام است و نیمی از فرهنگ دینی نظام ؛ در گرو ازدواج است. 

متأسفانه امروزه در بسیاری از موارد به جای پرداختن به خود مسئله، صورت مسئله را پاک می کنیم و فکر می کنیم مسئله حل شده است. یکی از این موارد، مسئله ازدواج است. در قرآن می خوانیم: "زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ و...(4)"؛ "محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و... در نظر مردم جلوه داده شده است."

در بین تمام جاذبه هایی که برای انسان ایجاد شده جاذبه زن اولین است. و همینطور جاذبه مرد برای زنان اولین جاذبه است.
در روایات بر برآورده کردن نیازهای مردم بسیار سفارش شده است. آیا نیاز به همسر از مهم ترین نیازها نیست؟!

در روایتی داریم که اگر کسی موجبات ازدواج فردی را با در گرو گذاشتن آبرویش فراهم کند در قیامت خداوند به او نظر رحمت می افکند.
همچنین در روایتی آمده است که همانطور که از مال و عمر و... سؤال می شود، از آبرو هم سؤال می شود که آیا از این آبرو در جهت حل مشکل دیگران استفاده کردی؟! چون آبرو یک نعمت است؛ اما

در فرهنگ امروز به جهت ترس از ناموفق شدن ازدواج، افراد حاضر نیستند پا پیش بگذارند و دو جوان را به ازدواج هم در آورند. آبرو برای چنین افرادی به مانند بت است.
...

زمانی آیة الله هاشمی رفسنجانی مطلبی را در مورد ازدواج مجدد و موقت مطرح کردند و عده ای مخالفت کردند و در مقابل ایشان موضع گیری نمودند. هر کسی باید خودش را بنگرد، اگر کسی نمی تواند یا نمی خواهد ازدواج مجدد یا موقت داشته باشد، اشکالی ندارد؛ اما چرا با حکم خدا مخالفت می کند؟ اگر کسی حکم خدا را قبول نکند و بر اساس دستور خدا حکم نکند خداوند در مورد او سه تعبیر دارد: کافر، ظالم و فاسق.

"وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْکافِرُونَ"؛(5) "و آنهایی که به احکامی که خدا نازل کرده حکم نمی کنند، کافرند."
"وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ"؛(6) "و هر کس به احکامی که خدا نازل کرده حکم نکند، ستمگر است."
"وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ"؛(7) "و کسانی که بر طبق آنچه خدا نازل کرده حکم نمی کنند، فاسقند."

در مقابل حکم خدا نباید کج دهنی کرد، اگر نمی خواهیم احکام الهی را انجام دهیم حداقل کج دهنی نکنیم.

امروزه در کشورهای عربی که متعه را به تبعیت از خلیفه دوم حرام می دانستند بسیاری از دانشمندان اهل سنت ازدواج موقت را با عنوان نکاح میسار مطرح می کنند. دلیل این امر آن است که برای حل بعضی از معضلات اجتماعی گریزی جز گردن نهادن به این حکم الهی نیست.

امام باقر علیه السلام از امیر المؤمنین علیه السلام نقل می کند که می فرمود: "لَوْ لَا مَا سَبَقَنِی بِهِ بَنِی الْخَطَّابِ مَا زَنَی إِلَّا شَقِیٌّ؛(8) اگر خلیفه دوم ازدواج موقت را حرام نمی کرد، زنا نمی کرد مگر آدم شقی [و بسیار رذل و پست ]."

کسی نمی گوید ازدواج موقت در بین پسران و دختران رواج یابد؛ اما اگر این هجمه ارتباط نامشروع بین پسران و دختران تنها با خواندن صیغه عقد موقت سامان پذیرد، جامعه به سوی سلامتی پیش می رود و به گناه مبتلا نمی شود.

یکی از برادرانی که در اینترنت کار می کند، گفت: جوانی با من ارتباط داشت، انواع ازدواج را برایش توضیح دادم. یکبار به من گفت: من تا دیروز نماز نمی خواندم اما از امروز نماز خوان شده ام. گفتم چطور شده؟ گفت: من تا حالا فکر می کردم دین برای ما محدودیت آور و مشکل ساز است؛ اما فهمیدم که این مائیم که دین را محدود می کنیم، ما مشکل داریم نه دین!

نظر مقام معظم رهبری این است که جوانان امروز با ایمان تر از جوانان اول انقلابند و این حرف در حد یک ادعا نیست؛ بلکه یک واقعیت است؛ اما ما چقدر توانسته ایم زمینه ای فراهم کنیم تا نیازهای جوانان به صورت مشروع حل شود. و این گرایش افزایش یابد.


پیامدهای سختگیری مفرط:

1. پذیرش فساد:
اگر باب ازدواج به تمام انواع آن را بستیم، باید فساد را بپذیریم. اگر می خواهیم زنا نباشد، باید ازدواج به تمام معنا و با همه گستردگی که در دین بیان شده است، پذیرفته شود. متأسفانه امروز در بسیاری از رسانه ها موضع گیری شدیدی نسبت به مردان چند همسر می شود؛ اما با کسانی که از طریق نامشروع ارتباط دارند برخورد تبلیغی جدّی صورت نمی گیرد!
بیشترین آمار وبلاگ نویسی و استفاده از چت در تهران است؛ اما آیا برای مبادله اطلاعات درست و در راه صحیح به کار گرفته می شود؟! اکثر آنها در راههای نادرست و منفی است.

2. پذیرش تبعات سیاسی:
جوانی که می بیند در خارج از کشور هر نوع ارتباطی می تواند داشته باشد؛ اما در داخل کشور امکانی برای ارضاء غریزه خود از راه صحیح و معقول و مشروع ندارد، نسبت به نظام و کشور بدبین می شود و دائم حرف از دمکراسی می زند؛ در حالی که بسیاری از کسانی که امروزه در میادین سیاسی با شعار دمکراسی خواهی به جنگ نظام آمده اند، معنای دمکراسی را نمی فهمند! وقتی حرف از آزادی می زنند دنبال این جور مسائل است نه آزادی سیاسی.

3. پر جاذبه کردن احزاب دگراندیش:
احزاب دگراندیش در فکر و ذهن جوانها راه ندارند؛ اما وقتی جوان می بیند امکان ارضای غریزه جنسی، آن هم به صورت مشروع را ندارد، هنگامی که صدای یک معاند بر ضد نظام بلند می شود، با او هم سو می گردد و زمینه جذب این گونه افراد به چنین حزبهایی که معاندند فراهم می شود.
برای چاره اندیشی و تشخیص معضلات باید راحت فکر کنیم و در فکر کردن خودمان را فریب ندهیم تا بتوانیم درست تصمیم بگیریم.

4. ایجاد جاذبه برای خروج از کشور:
جاذبه خروج از کشور را خواسته یا ناخواسته خودمان ایجاد کرده ایم ، بسیاری از مسافرانی که به خارج از کشور می روند، اهداف پاک و مقدسی ندارند. گرچه ظاهر مسافرت، تجارت و امثال آن است؛ اما واقعیت آن است که اهداف دیگری را تعقیب می کنند.
در بعضی کشورهای همسایه، برخی از بازرگانان ایرانی چندان موفق نیستند، اما تجار دیگر کشورها موفقند؛ به خاطر اینکه بازرگانان ایران اشباع شده نیستند و وقتی به این کشورها می آیند بازرگانی و تجارت در حاشیه قرار می گیرد و جای خود را به کارهای دیگر می دهد و بعد این سؤال مطرح می شود که چرا این همه ارز از کشور خارج می شود.

اسلام مشکل ندارد و می تواند به بهترین و متین ترین شکل ممکن، نیاز جامعه را برآورده کند؛ اما رفتارها، خرافات، سنتهای غلط اجتماعی و فرهنگ آسیب دیده اجتماعی ما باعث شده که این همه به دین انگ بزنند.

مردم برای دین هر کاری می کنند؛ اما با کسانی که سمبل محدودیت دین هستند، رابطه خوبی ندارند و بخشی از فرار مغزها و سرمایه ها، مربوط به این معضل است.

بخشی از خروج ارز و مشکلات سیاسی کشور در بیرون از مرزها، به واسطه جاذبه های جنسی است.
نظام جمهوری اسلامی کمکهای زیادی در زمینه ازدواج کرده است؛ مثل خدمات کمیته امداد امام خمینی رحمه الله در زمینه ازدواج، وامهایی که دولت می دهد، و...؛ اما همه این اقدامات کم است و مقررات آن زیاد. دولت اسلامی باید زمینه شغل و کار و کسب در آمد، ازدواج آسان و تأمین حداقلها برای ازدواج را فراهم کند و البته نظام در صدد است که این مهم انجام شود.
...

  • پاورقــــــــــــــــــــی


1) الکافی، ج 5، ص 328، ح 2.
2) نور / 32.
3) الکافی، ج 5، ص 330، ح 1.
4) آل عمران / 14.
5) مائده / 44.
6) مائده / 45.
7) مائده / 47.
8) الکافی، ج 5، ص 448، ح 2.

مهمانی بی تکلف

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۰۰ ق.ظ

ابوذر غفارى به همراه یکى دیگر از صحابه، مهمان سلمان فارسى بود.

سلمان، کمى نان و نمک آورد و گفت:

« اگر رسول خدا صلى‏ الله‏ علیه‏ و‏آله از تکلّف نهى نفرموده بود، چیز بهترى حاضر می کردم ».

ابوذر گفت:

« اگر مقدارى سبزى باشد، تکلّف نیست ».

سلمان به دکّان سبزى فروشى رفت و چون پولى نداشت، آفتابه ‏اش را گرو گذاشت! و کمى سبزى خرید!

وقتى غذا تمام شد ، ابوذر گفت:

« اَلْحَمْدُ لِلّهِ الَّذى قَنَعَنا بِما رَزَقَنا؛ شکر خداى را که ما را به آنچه که روزیمان فرموده، قانع ساخته است».

سلمان گفت:

« اگر قانع بودید، آفتابه من گرو نمى ‏رفت!! »

یادگیری عربی

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۴۳ ق.ظ

شخصی پس از چند سال اقامت در عربستان، به شهر و دیار خود بازگشت.

اقوام و نزدیکانش به دیدنش آمده و پرسیدند:

« این چند سالی که اونجا بودی، عربی رو هم خوب یاد گرفتی؟ »

گفت: « بعلـــــــه! ».

پرسیدند: « در عربی به شتر چی می گن؟ »

گفت: « چرا از آن گنده گنده ها سؤال می کنین؟ از چیزای کوچیکترش بپرسین ».

گفتند: « به خرگوش چی می گن؟ »

گفت: « گفتم کوچیک، ولی نه اینقدر کوچیک! از این وسط مسطها بپرسین ».

پرسیدند: « به بز چی می گن؟ »

گفت: « خود بز رو نمی دونم ، ولی به بچه ش یه چیزی می گفتن!! »

شرکت در عروسی بدون دعوتنامه!

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۷:۱۰ ق.ظ

در همسایگی شهید آیة الله سعیدی (ره) ، قرار است مجلس عروسی برگزار شود و از بعضی همسایه ها و افراد دیگر، جهت شرکت در این جشن دعوت به عمل می آید.

شهید سعیدی به یکی از دوستان خود می گوید:

« امشب ما هم در این مراسم شرکت می کنیم! »

می پرسد: بدون دعوتنامه؟!

می فرماید:

اگر حضور ما با لباس روحانیّت موجب می شود، گردانندگان مجلس از مطرب و لهو و لعب خودداری نمایند ؛ بله از باب نهی از منکر بر ما لازم است!

ما و سنت های غلط

دوشنبه, ۱۰ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ق.ظ

عقاید و آداب و رسوم هر قوم و ملّت، بخش مهمّی از فرهنگ آن ها را تشکیل می دهد و انحطاطِ آن نشانه ی انحطاط فرهنگ و تمدن آن ها محسوب می شود.

اعراب جاهلی از منحط ترین فرهنگ ها برخوردار بودند؛ زیرا:

1 ـ بت ها را پرستش می کردند.(1)

2 ـ از فرزند دختر متنفر بودند و گاهی، با دست خود او را زنده به گور می کردند.(2)

3 ـ ملائکه را دختران خدا می دانستند.(3)

4 ـ عبادات عجیبی داشتند، مثل: سوت کشیدن و کف زدن نزد خانه ی خدا، به عنوان نماز.(4) و طواف خانه ی خدا به حالت عریان و لخت مادرزاد.(5)

5 ـ احکام و قوانین زشت و بی معنا در مورد گوشت های حلال و حرام داشتند.(6)

6 ـ ازدواج با همسر مطلّقه فرزند خوانده و نیز ازدواج با همسر مطلّقه ی برده ی آزاد شده را حرام می دانستند.(7)

شکستن سنت های غلطی که مایه ی انحراف و عقب ماندگی جوامع بشری است، از اصول کلّی دعوت انبیا علیهم السلام بوده است.

خداوند متعال در قرآن مجید(8)، ضمن اشاره به مسأله ی ازدواج پیامبر صلی الله علیه و آله با همسر مطلّقه ی پسر خوانده ی خود که برای شکستن یک سنّت جاهلی صورت گرفت ـ زیرا آن ها پسر خوانده ها را پسر حقیقی محسوب می کردند ـ پیامبر را تشویق به سنت شکنی های ناروا می کند و می فرماید:

« اَلَّذینَ یُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللّهِ وَ یَخْشَوْنَهُ وَلا یَخْشَوْنَ اَحَدا اِلاّ اللّهَ وَ کَفی بِاللّهِ حَسیبا »؛(9)

آن ها که تبلیغ رسالت های الهی می کنند و از او می ترسند و از هیچ کس جز خدا واهمه ندارند و همین بس که خداوند حسابگر (و پاداش دهنده ی اعمال آن ها) است.

«... وَ تَخْشَی النّاسَ وَاللّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخشیهُ...»؛(10)

( تو [در انجام این مأموریت] از مردم واهمه داری و خداوند سزاوارتر است که از او بترسی ).

حال با توجّه به اصلِ « شکستنِ سنّت های غلط و آداب و رسوم باطل » از سوی پیامبران الهی، بر ما ست که به شکستن سنت های غلط در جامعه ی اسلامی، اقدام نموده و از کسی جز خدا هراسی به دل راه ندهیم!

بخشی از سنت های نادرست امروزی:

1 ـ استفاده از مطرب و نوارهای موسیقی مبتذل مخصوصا در مراسم عروسی.

2 ـ سوار کردن عروس بدون حجاب شرعی، در اتومبیل تزیین شده و گردش در سطح شهر، و بوق زدنِ ممتد و آزار دهنده در نیمه های شب.

3 ـ انتخاب دوست پسر و دوست دختر و ارتباطات غیر شرعی و ترویج بی بند و باری مخصوصا در فضاهای مجازی!

4 ـ پوشیدن لباس های تنگ و تحریک کننده ، برهنه گذاشتن پاها یا پوششهای بدن نما ، بیرون گذاشتن موی جلو سر ، آرایش غلیظ چهره از سوی بعضی خانم ها در منظر نامحرمان.

5 ـ گرایش به مُدها و شیوه هایِ غربیِ اصلاح موی سر و صورت و نوع پوشش و نگهداری سگهای خانگی و...

6 ـ گرایش به ماهواره و تماشای فیلم های مستهجن و منافی عفت در جمع خانواده ها.

7 ـ تراشیدن ریش.

8 ـ ساخت و خرید وفروش طلای مخصوص مردان از سوی بعضی زرگرها.

9 ـ زشت و قبیح شمردن ازدواج موقّت و ترک اوامر الهی همچون نماز و خمس و زکات و روزه و ... از سوی بعضی افراد که می رود به شکل عادت و سنت درآید!

روزی حضرت آیة الله بافقی جهت استحمام به حمام عمومی تشریف می برد.

فردی در برابر آینه مشغول تراشیدن ریش خود هست ؛ به او نزدیک می شود و برای ادای تکلیف دینی خود و شکستنِ این سنّت غلط که مورد تحریم مراجع بزرگوار است، به وی تذکّر می دهد.

آن شخص که یکی از سرهنگ های بلند پایه ی ارتش رضا شاه خائن بود، وقتی در برابر نصایح خیرخواهانه آن اُسوه ی تقوی و پرهیزگاری واقع می شود، غضبناک شده و بی درنگ سیلی محکمی به صورت آن عالِم وارسته می نوازد.

آیة الله بافقی با مواجه شدن با چنین عکس العملی، طرف دیگر صورت خویش را به سوی آن شخص می گیرد و می فرماید:

« به این طرف صورتم نیز سیلیِ دیگری بزن و از این کار حرام دست بردار!! »

آن شخص مغرور وقتی با این همه بزرگواری و سعه ی صدر آیة الله بافقی رو به رو می شود، از دلاّک حمّام سؤال می کند این آقای بزرگوار کیست؟! و او جواب می دهد ایشان حضرت آیة الله حاج شیخ محمدتقی بافقی می باشند.

وقتی سرهنگ ارتش رضاشاهی، آن عالم جلیل القدر را می شناسد، خدمت ایشان شرفیاب می شود و با نهایت پشیمانی، عذرخواهی و طلب عفوّ و بخش می کند و به ایشان قول می دهد که از آن زمان به بعد دست از عمل «ریش تراشی» بردارد و تا پایانِ عمرِ مرحوم آیة الله بافقی از نزدیکان و مریدان ایشان محسوب می گردد.(11)

«اَللّهُمَّ وَفِّقْنا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضی»




1 ـ مائده/ 76.

2 ـ نحل/ 58 و 59.

3 ـ زخرف/ 19.

4 ـ انفال/ 35.

5 ـ مجمع البیان، ج 5، ص 803.

6 ـ انعام/ 138 و 139.

7 ـ احزاب/ 37.

8 ـ همان/ 38.

9 ـ همان/ 39.

10 ـ همان/ 37.

11 ـ مجاهد شهید آیة الله حاج شیخ محمدتقی بافقی، ص 83.

کفش خوری!!!

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۱۱ ب.ظ

ابو هریره جهت شوخی با پیامبر صلی الله علیه و آله ، کفشهای آن حضرت را برداشت و پیش خرما فروش رفت و آنها را گرو گذاشت و کمی خرما گرفت و نزد پیامبر بازگشت و شروع کرد به خوردن خرماها

پیامبر پرسید: « ابوهریره! چه می خوری؟ »

گفت: « کفشهای رسول خدا را !! »


( لا ) و ( لنا )

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۱۰:۰۳ ب.ظ

حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام به همراه ابوبکر و عمر که در طرفین حضرت بودند، قدم می زدند. عمر گفت:

« یا ابالحسن! أنت بیننا کالنّون فی لنا »

یعنی : یا علی! تو در بین ما مثل نون « لنا » می باشی ( و منظورش این بود که ما دو تا، قدّمان بلندتر از توست! )

حضرت علی علیه السلام در جواب فرمود:

« لَوْ لَمْ أَکُنْ بَیْنَکُما لَکُنْتُما لا »

یعنی : اگر من در بین شما نبودم، شما « لا » می شدید و هیچ بودید!!!


منبع:

لطائف الطوائف، ص 25.

بهترین امّت!!

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۴۷ ب.ظ


کُنْتُمْ خَیْرَ اُمَّةٍ اُخْرِجَتْ لِلنّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وتُؤْمِنُونَ بِاللّه ِ - آل عمران/110 -

« شما بهترین امتی بودید که برای مردم پدید آمدید؛ امر به معروف و نهی از منکر می کنید و به خدا ایمان دارید »

در این آیه شریفه « امت اسلامی » به عنوان بهترین امت معرفی شده است.

و دلیل آن دو چیز ذکر شده است:

« امر به معروف و نهی از منکر » و « ایمان به خدا ».

نکته جالب توجه این است که :

در این آیه ( امر به معروف و نهی از منکر ) بر ( ایمان به خدا ) مقدم داشته شده که نشانه اهمیت و عظمت آن است.

به تبع این ویژگی برای بهترین امت اسلامی، باید گفت که مهم ترین ویژگی جامعه اسلامی هم همین مسئله است که امر به معروف و نهی از منکر شناخته شود و وجدانهای بیداری در جامعه پیوسته از آن پاسداری کنند.

داستان هجوم رضاخان به قم

نمونه ای از این بیداری آگاهانه در جامعه را نشان می دهد:

از قدیم الایام تا به امروز مرسوم بوده و هست که غالبا مردم هنگام تحویل سال نو در اماکن متبرکه به سر می برند و آن را به فال نیک می گیرند.

عید نوروز سال 1306 شمسی با 27 رمضان 1346 مطابق بود و زوّار بسیاری از نقاط مختلف به سوی شهر قم روی آوردند تا هنگام تحویل سال در حرم حضرت معصومه باشند. حرم مملوّ از جمعیت بود. اعضای خانواده پهلوی ـ که همسر رضاشاه هم جزو آنها بود ـ در غرفه بالای ایوان آیینه بدون حجاب کامل نشسته بودند، و این به طوری جلب نظر می کرد که صدای اعتراض مردم از هر سو بلند بود؛ ولی هیچ کس جرأت نمی کرد قدم پیش گذارد و به آنها تذکر دهد.

در همین موقع، سید ناظم واعظ که در مسجد جنب حرم مشغول وعظ بود، مردم را تهییج نمود تا امر به معروف و نهی از منکر کنند. خبر به مرحوم حاج شیخ محمد تقی بافقی رسید. او ابتدا به خانواده دربار پیغام فرستاد که:

اگر مسلمان هستید نباید با این وضع در این مکان مقدس حضور یابید و اگر مسلمان نیستید، باز هم حق ندارید در این مکان حضور یابید.

پیام موثر واقع نشد. حاج شیخ محمد تقی شخصا به حرم آمد و سخت به آنان اعتراض نمود و از آنها خواست که سر و صورت خود را بپوشانند یا از آنجا خارج شوند. در این وقت غوغایی به پا شد. خانواده پهلوی فورا به منزل تولیت حرم رفته و از آنجا با تلفن به رضاشاه خبر دادند. او فورا به سوی قم حرکت کرد و دستور داد یک عده سرباز پشت سرش حرکت کنند.

بعد از چند ساعت به شهر قم رسید و مستقیما وارد صحن حرم شد.چند نفر طلبه را که در آن اطراف بودند، شلاق زد و چند نفری را هم در جوار قبر حضرت معصومه با عصا و لگد مضروب کرد. سپس دستور داد مرحوم بافقی را دستگیر کرده به تهران فرستند و تحویل زندان شهربانی دهند. او را همچنان در حبس نگه داشتند تا بعد از پنج ماه که آیت اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی خواستار آزادی وی گردید - محمد عابدی، پیکار با منکر در سیره ابرار، دفتر اول، ص115 -

اگر این روحیه در جامعه ما زنده بماند، پیوسته جامعه اسلامی از بسیاری از ناهمواریها و گردابهای مهلک در امان خواهد بود.

ملایمت و محبت در امر به معروف و نهی از منکر:

قال رسول اللّه صلی الله علیه و آله «

لا یَأْمُرُ بِالْمَعْرُوفِ وَلا یَنْهی عَنِ الْمُنْکَرِ اِلاّ مَنْ کانَ فیهِ ثَلاثُ خِصالٍ: رَفیقٌ بِما یأْمُرُ بِهِ وَرَفیقٌ فیما یَنْهی عَنْهُ ... - خصال، ص109، ح79 - امر به معروف و نهی از منکر نکند مگر کسی که سه خصلت در او باشد: [اول اینکه:] در آنچه به آن امر و نهی می کند، طریق مدارا پیش گیرد...

در راه انجام دو فریضه بزرگ امر به معروف و نهی از منکر، پیوسته باید دلسوزی و حسن نیت و پاکی را سرلوحه کار خویش قرار داد و جز در موارد ضرورت، باید از راههای مسالمت آمیز وارد شد. متأسفانه بعضی، هنگام امر به معروف و نهی از منکر، از راه خشونت آمیز وارد می شوند و به الفاظ زشت و زننده متوسل می گردند، لذا می بینیم این نوع امر به معروفها نه تنها اثر خوبی ندارد، بلکه گاهی نتیجه معکوس می دهد.

در تفسیر المنار آمده است:

جوانی به خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد:

ای پیامبر خدا! آیا به من اجازه می دهی زنا کنم؟!

با گفتن این سخن فریاد مردم بلند شد و از گوشه و کنار به او اعتراض کردند، ولی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله با خونسردی و ملایمت فرمودند:

نزدیک بیا.

جوان نزدیک آمد و در برابر پیامبر نشست.

حضرت با محبت از او پرسید:

آیا دوست داری با محارم تو (مثل مادر، خواهر و دختر) چنین کنند؟!!

جوان ناراحت شد و گفت:

نه فدایت شوم.

حضرت فرمود:

همینطور مردم راضی نیستند با محارم آنها چنین شود.

جوان از سؤال خود پشیمان شد.

سپس پیامبر خدا دست بر سینه او گذاشت و در حق او دعا کرد و فرمود:

«خدایا قلب او را پاک گردان و گناه او را ببخش و دامان او را از آلودگی به بی عفتی نگاه دار».

از آن به بعد منفورترین کار نزد این جوان، زنا بود - تفسیر نمونه، ج3، ص42. به نقل از تفسیر المنار -

در سیره بزرگان و اولیاء الهی وارد شده است که گاهی در قالب طنز و شوخی امر به معروف می کردند.

به عنوان نمونه، روزی بهلول، کارگرانی را دید که به مسجد سازی مشغولند، از آنان پرسید:

بانی مسجد کیست؟

گفتند: هارون الرشید.

بهلول به سنگ تراش دستور داد که روی سنگی این جمله را حکاکی کند:« بانی مسجد: بهلول »!

سنگ تراش، سنگ را تراشید و به بهلول تحویل داد. او شبانه از نردبانی بالا رفت و این سنگ را بر سر در مسجد نصب کرد.

روز بعد وقتی کارگران تابلو را دیدند، به هارون خبر دادند.

هارون بهلول را احضار کرد و پرسید:

بانی مسجد من هستم، تو چرا خودت را بانی معرفی کردی؟!

بهلول گفت:

تو اگر برای خدا مسجد می سازی بگذار نام من باشد. خدا که می داند بانی کیست.!!

او با این طنز به هارون فهماند که کارش از اخلاص بی بهره است!

روزی دیگر بهلول وارد مجلس هارون شد؛ چون هارون در مجلس حضور نداشت، بهلول جای هارون نشست. خادمان او را از آنجا بلند کردند و کتک زدند.

همین که هارون وارد مجلس شد، به هارون گفت:

من چند دقیقه ای جای تو نشستم و کتک خوردم، وای به حال تو که عمری در جای اهل بیت پیامبر نشسته ای!!

آری او با این طنزها و با همین ملایمتها، هارون را متوجه خطاها و اشتباهات خود می کرد.

 امر به معروف و نهی از منکر با عمل و رفتار:

قال الصادق علیه السلام :

« کُونُوا دُعاةَ النّاسِ بِغَیْرِ اَلْسِنَتِکُمْ لِیُرَوا مِنْکُمُ الاِْجْتِهادَ وَالصِّدْقَ وَالْوَرَع - بحارالانوار، ج67، ص309، باب 57 - مردم را با غیر زبانتان دعوت ( به خوبیها ) کنید! تا از شما اجتهاد، راستگویی و پارسایی ببینند

قوانین اسلام مبتنی بر حکمت و کیفیتی نظام یافته است که خود بتواند نگهبان و حافظ خویش باشد.

امر به معروف ، و نهی از منکر دو قانون نگهبان هستند که از دیگر قوانین الهی پاسداری می کنند.

برای تأثیر بهتر این دو قانون در افراد و جامعه بهتر است که از روش غیر مستقیم و توأم با عمل، آن دو را به دیگران آموخت و اجرا کرد.

سعدیا گرچه سخندان و مصالح گویی           به عمل کار برآید، به سخندانی نیست

در این رابطه داستان جالبی از عالم الهی مرحوم آخوند ملاعباس تربتی نقل شده است:

یکی از محافظان فرزند آخوند ملاکاظم خراسانی نقل می کند: « در ایام زمستان برای سرکشی به املاک آقا به نیشابور رفته بودیم، در مراجعه به مشهد در راه برفگیر شدیم و در قهوه خانه ای وسط راه ماندیم. غیر از ما جمعی دیگر نیز به قهوه خانه پناه آورده بودند. شب فرا رسید و چهار نفر از جوانان پولدار و خوشگذران مشهد ـ که چهار خانم هم همراه خود داشتند ـ با ماشینی آمدند و چون گرفتار برف و تاریکی شده بودند، به قهوه خانه پناه آوردند. آمدن آنها در آن شب تاریک برفی در میان کوهستان بزم عیشی مجانی برای مسافران به وجود آورد، جوانان بطریهای مشروب و خوراکیها را چیدند و زنان، بعضی به خوانندگی و بعضی به رقص پرداختند. در گرما گرم این بساط، در قهوه خانه باز شد و مرحوم ملاعباس تربتی با سه چهار نفر که از تربت به مشهد می رفتند و مرکبشان الاغ بود، از ناچاری برف و تاریکی شب، آنها هم به این قهوه خانه پناه آوردند و از صاحب قهوه خانه اجازه خواستند که به آنها جایی بدهد. او گفت: سکّوی آن طرف خالی است.
حاج علی اکبر می گفت: من با مشاهده این وضع هراسان شدم و گفتم که نکند از جانب حاج آخوند نسبت به اینها تعرضی بشود و از جانب آنها نسبت به این مرد الهی اهانت شود. آماده دفاع از حاج آخوند شدم، ولی دیدم ایشان وارد شد و گویا نه کسی را می بیند و نه چیزی می شنود، به سوی آن سکّو رفت و چون نماز مغرب و عشاء را نخوانده بود، از قهوه چی قبله را پرسید و به نماز ایستاد و آن چهار نفر هم به وی اقتدا کردند. یکی اذان گفت و حاج آخوند اقامه گفت و وارد نماز شدند. من هم فرصت را غنیمت دانستم و اقتدا کردم، چند نفر دیگر از مسافران هم از آن بزم عیش و نوش فاصله گرفتند و به نماز جماعت پیوستند، بعد از آن قهوه چی هم آمد و به نماز ایستاد، وقتی از نماز فارغ شدیم از جوانها و خانمها اثری نبود، بساط خود را جمع کردند و نفهمیدیم که در آن شب برفی به کجا رفتند
-
فضیلتهای فراموش شده، حسینعلی راشد، ص128 -

پس گاهی با رفتار و برخورد می توان به صورت غیر مستقیم امر به معروف و نهی از منکر کرد، بدون آنکه هیچ گفتگو یا برخورد نامناسبی پیش آید.

تلاش فوق العاده برای امر به معروف و نهی از منکر:

قال الحسین علیه السلام :

« لا تَحِلُّ لِعَیْنٍ مُؤْمِنَةٍ تَری اللّه َ یُعْصی فَتَطْرِفَ حتّی تُغَیِّرَهُ - امالی شیخ طوسی، ص55 - بر هیچ چشم مؤمنی روا نیست که ببیند خدا نافرمانی می شود، پس خود را فرو بندد تا آنگاه که وضع را تغییر دهد.»

خداوند پیامبران و ائمه معصومین علیهم السلام را برای هدایت بشر، زنده کردن معروفها و از بین بردن منکرات برانگیخت و آنان در ادای این رسالت الهی از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. تلاش و اصرار آنان به سبب اهمیتی بود که برای این فریضه الهی قائل بودند. آنها به دلیل قلب سرشار از رأفت و رحمت، حاضر نبودند هیچ کس به منکرات آلوده شده و به خشم خدا گرفتار آید!!

ابن شهر آشوب می نویسد:

امیر مؤمنان علی علیه السلام وارد خانه شد، لحظه ای بعد بانویی آمد و از شوهرش شکایت داشت، حضرت فرمود: اندکی صبر کن تا از گرمای هوا کاسته شود، آن زن گفت: در این صورت خشم شوهرم بیشتر می شود، حضرت سر خود را پایین انداخت و لحظه ای بعد فرمود:

به خدا قسم نباید رسیدگی به دادخواهی مظلوم را به تأخیر انداخت، حق مظلوم را باید از ظالم گرفت و رعب او را از دل مظلوم بیرون کرد، تا با کمال شهامت در مقابل ستمگر بایستد و حق خود را بخواهد. آن گاه به آن زن گفت: برویم.

حضرت با آن زن همراه شد تا به در خانه زن رسید، آن گاه صدا زد:

درود بر شما! جوانی از خانه بیرون آمد.

حضرت بعد از احوالپرسی فرمود:

« یا عَبْدَ اللّه! اِتَّقِ اللّه َ فَاِنَّکَ قَدْ اَخَفْتَها وَأَخْرَجْتَها؛ ای بنده خدا! از خدا پروا کن؛ چرا که همسرت را ترسانده و از خانه بیرون رانده ای.»

جوان از این سخن سخت برآشفت و گفت:

به تو چه ربطی دارد! به خدا سوگند! به خاطر همین حرف تو، او را آتش خواهم زد.

امیرمؤمنان هم فرمود:

من تو را امر به معروف و نهی از منکر می کنم، تو در برابر من منکر دیگری مرتکب می شوی و معروف را رها می کنی.

در همین لحظات مرد جوان متوجه شد افرادی که از کوچه عبور می کنند به آن مرد با عنوان امیرالمؤمنین سلام می دهند. به همین خاطر امام را شناخت و هراسان گفت:

ای امیرمؤمنان من اشتباه کردم. به خدا سوگند در مقابل همسرم مانند زمینی آرام خواهم بود تا پا بر روی من بگذارد.

حضرت نیز رو به آن زن کرد و فرمود: به منزل برو و همسرت را به این کارها مجبور نکن - مناقب، ج2، ص106؛ بحارالانوار، ج41، ص57 -

زندگی سراسر برکت پیامبر اسلام و دوران نبوت آن حضرت، پر است از سختیها و تلاشهای طاقت فرسایی که آن حضرت برای دو فریضه الهی امر به معروف و نهی از منکر انجام دادند، تا آنجا که گاهی خداوند ایشان را از این همه تلاش و دلسوزی باز می داشت و می فرمود شاید جان خود را در این راه تباه کنی، که چرا مردم ایمان نمی آورند - شعراء/3 -


برگرفته از:

مبلغان ش 59

کف مرتب به افتخار علامه ؛ کف مرتب به افتخار علی!

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۴۲ ب.ظ

وَ قَالَ علی [علیه السلام]:

قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ

ارزش هر انسانی ناشی از آن امتیاز نیکو است که در اوست!

- - کلمات قصار شماره 81  ترجمه علامه جعفری


علّامه محمّد تقی جعفری نقل می کرد:

عدّه‌‌‌ای از جامعه‌‌‌ شناسان برتر دنیا در « دانمارک » جمع شده بودند تا درباره موضوع مهمّی به بحث و تبادل نظر بپردازند.

موضوع این بود:

« ارزش واقعی انسان به چیست؟ »

برای سنجش ارزش خیلی از موجودات، معیار خاصّی داریم؛ مثلاً : معیار ارزش طلا به وزن و عیار آن است. معیار ارزش بنزین به مقدار و کیفیّت آن است.

 معیار ارزش پول، پشتوانه آن است. امّا معیار ارزش انسان‌‌‌ها در چیست؟

هر کدام از جامعه شناس‌‌‌ها صحبت‌‌‌هایی داشتند و معیارهای خاصّی را ارائه دادند.


 وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم:

اگر می‌‌‌خواهید بدانید یک انسان چقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق می‌‌‌ورزد!!

کسی که عشقش یک آپارتمان دو طبقه است در واقع ارزشش به مقدار همان آپارتمان است!

کسی که عشقش ماشینش است، ارزشش به همان میزان است!

امّا کسی که عشقش خدای متعال است، ارزشش به اندازه خداست.


علّامه فرمودند:

من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعه شناس‌‌‌هایی که صحبت‌‌‌های مرا شنیدند برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند!

وقتی تشویق آنها تمام شد من دوباره بلند شدم و گفتم:

عزیزان! این کلام از من نبود ، بلکه از شخصی به نام علی علیه السلام  است. آن حضرت در نهج البلاغه می فرمایند:

قِیمَةُ کُلِّ امْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ؛

ارزش هر انسانی به اندازة چیزی است که دوست می‌‌‌دارد!

وقتی این کلام را گفتم دوباره به نشانه احترام به وجود مقدّس امیرالمؤمنین علیه السلام از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند!!

علّامه در ادامه می‌‌‌فرمودند:

عشق حلال به این است که انسان (مثلاً) عاشق 50 میلیون تومان پول باشد. حال اگر به انسان بگویند: آی!!! پنجاه میلیونی!!!. چقدر بدش می‌‌‌آید؟! در واقع می‌‌‌فهمد که این حرف توهین در حقّ اوست.

حالا که تکلیف عشق حلال امّا دنیوی معلوم شد ، ببینید اگر کسی عشق به گناه و معصیت داشته باشد چقدر پست و بی‌‌‌ ارزش است!!


از اینهایی نباش که خدا دوستشان ندارد!

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۵۰ ق.ظ

از کارهای ناشایستی که قرآن همواره انسانها را از آن پرهیز داده، اسراف است . چه اینکه اسراف تعادل زندگی اجتماعی را در هم می ریزد و مفاسد فراوانی به دنبال دارد .

اسراف به معنای :

خروج از حد اعتدال است، بی آنکه فرد چیزی را ظاهرا ضایع کرده باشد!

مثل : پوشیدن لباس گران قیمتی که بهایش صد برابر لباس مورد نیاز باشد.

یا مثل : تهیه غذای گران قیمتی که با پول آن بتوان عده زیادی را تغذیه کرد.

و ای بسا اسراف در منطقه ای از زمین باعث محرومیت منطقه ای دیگر شود، و یا اسراف انسانهای امروز باعث محرومیت نسلهای آینده گردد .

قرآن مجید اسراف را مایه هلاکت و مسرفین را از جمله هلاک شوندگان برمی شمرد .

« واهلکنا المسرفین » -
انبیاء/9 -

« و ما مسرفین را نابود ساختیم

حضرت علی علیه السلام درباره اسراف می فرماید:

« السرف مثواة والقصد مثراة - بحار الانوار، ج 68، ص 347 -

اسراف موجب هلاکت و میانه روی مایه زیاد شدن ثروت است

- خداوند می فرماید:

« ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین » -
انعام/141 و اعراف/31 - « اسراف نکنید که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد

- « و ان المسرفین هم اصحاب النار » -
غافر/43 - « و به راستی که اسرافکاران اهل آتش اند

- « و لا تطیعوا امر المسرفین » -
شعراء/151 - « امر اسرافکاران را اطاعت نکنید

« و ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین » -
غافر/28 - « و فرعون برتری جویی در زمین داشت و از اسرافکاران بود

« ان الله لایهدی من هو مسرف کذاب » -
غافر/28 - « خداوند کسی را که اسرافکار و دروغگو است، هدایت نمی کند

بعضی از موارد نهی اسراف: 

1 . در خوردن و آشامیدن:

« کلوا واشربوا ولا تسرفوا » -
اعراف/31 -

« بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید

2 . اسراف در انتقام گیری!:

« فلا یسرف فی القتل » -
اسراء/33 -

« پس نباید در قتل اسراف کند! »

3 . حتی در انفاق هم نباید اسراف کرد:

« والذین اذا انفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا » -
فرقان/67 -

« و [بندگان خدا] کسانی اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می کنند و نه تنگ می گیرند .» 


عبدالملک بن عمرو احول گوید:

امام صادق علیه السلام پس از تلاوت آیه فوق مشتی سنگریزه برداشت و آن را در مشتش نگه داشت و فرمود:

این همان سختگیری و خسّتی است که خدای عزوجل درکتاب خود فرموده است .

آن گاه مشتی دیگر برداشت و همه آنها را ریخت و فرمود:

این اسراف است .

سپس مشتی دیگر برداشت و قسمتی از آن را ریخت و مقداری را نگه داشت و فرمود:

این حد وسط است  - میزان الحکمه، ح 8485 -


نشانه های اسرافکار: 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید:

« اما علامة المسرف فاربعة: الفخر بالباطل ویاکل ما لیس عنده ویزهد فی اصطناع المعروف وینکر من لا ینتفع بشی ء منه » -
تحف العقول، انتشارات علمیه، ص 25 -

نشانه های اسرافکار چهار چیز است: 1 به کارهای باطل می نازد 2 آنچه را فراخور حالش نیست، می خورد 3 در انجام کارهای خیر بی رغبت است 4 هر کس را که از او سودی نمی برد انکار می کند .

حکایت: 

روزی بهلول نزد هارون الرشید رفت .

اتفاقا هارون در عمارت تازه ساز خود نشسته بود، همین که چشمش به بهلول افتاد، از او خواست چیزی بر دیوار عمارت بنویسد .

بهول نوشت:

« گل را برافراشتی و دین را فرو گذاشتی; گچ را بلند ساختی و نص را فرو گذاشتی . اگر این عمارت از مال خود توست، همانا اسراف کرده ای و خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد و اگر از مال دیگران است ظلم کرده ای و خداوند ستمگران را دوست نمی دارد. »


برگرفته از:

مجله مبلغان ش 47


دنیا و آخرت

يكشنبه, ۹ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۰۰ ق.ظ

شخصی نزد ابن سیرین آمد و گفت:

« خواب دیدم دنیا و آخرت را از دست داده ام »

گفت: قدری بنشین .

بعد از دقایقی شخصی دیگر آمد و گفت:

« خواب دیدم دنیا و آخرت نصیبم شده است »

ابن سیرین به آن مرد اول گفت:

تو قرآن گم کرده ای و این دومی یافته است!!!

پس رفت و قرآن خود را گرفت .»

خلاصی از پا درد

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۹:۰۳ ب.ظ

پیامبر صلی الله علیه و آله در جمع اصحاب و انصار نشسته بودند و پای مبارکشان خسته شده بود؛ ولی با توجه به حیا و ادب بسیار بالایی که داشتند، پای مبارک را دراز نمی کردند. پس از گذشت لحظاتی، یک پایشان را دراز کردند و از حاضران پرسیدند: « این پای من، به چه چیزی شبیه است؟! »

هر یک از حضّار، به مقتضای ذوق و سلیقه خود، تشبیهاتی کردند و پیامبر هیچ یک را نپذیرفت.

گفتند: « یا رسول اللّه! خودتان بفرمایید که پای مبارکتان شبیه به چیست؟ »

حضرت، تبسمی کرده و پای دیگرشان را نیز دراز نموده و فرمودند: « آن پای من، به این پای من شبیه می باشد.» ( و اینچنین رفع خستگی کردند )


پرخور ...

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۵۲ ب.ظ

حضرت رسول صلی الله علیه و آله و حضرت امیر علیه السلام مشغول خوردن خرما بودند.

پیامبر صلی الله علیه و آله هر خرمائی که می خورد، هسته اش را به طور پنهانی در مقابل حضرت امیر علیه السلام قرار می داد.

وقتی خرما تمام شد ـ و هسته های زیادی جلوی حضرت علی علیه السلام جمع شد و مقابل پیامبر صلی الله علیه و آله هیچ نبود ـ حضرت رسول صلی الله علیه و آله به شوخی فرمودند: « مَن کَثُرَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولُ » یعنی: هر کس که هسته بیشتری جلویش جمع شده، پرخور است.

امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کرد: « مَن أَکَلَ نَواهُ فَهُوَ أَکُولُ » یعنی: پرخور آن است که خرما را با هسته خورده است!!

لطائف الطوائف، ص90

پاکیزه ترین شغل!!

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۸:۳۷ ب.ظ

تجارت در فرهنگ قرآن به دو معنای معنوی و مادی آمده است:

الف) معنوی: 

« ان الذین یتلون کتاب الله واقاموا الصلاة وانفقوا مما رزقناهم سرا وعلانیة یرجون تجارة لن تبور » فاطر/29  ;

«در حقیقت، کسانی که کتاب خدا را می خوانند و نماز بر پا می دارند و از آنچه بدیشان روزی داده ایم، نهان و آشکارا انفاق می کنند، امید به تجارتی بسته اند که هرگز زوال نمی پذیرد

در این آیه خداوند متعال تلاوت آیات الهی، اقامه نماز، و انفاق را تجارت زوال ناپذیر دانسته است .

در آیات 10 و 11 سوره صف نیز برخی دیگر از تجارتهای معنوی را این گونه بیان فرموده است:

«یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم × تؤمنون بالله ورسوله وتجاهدون فی سبیل الله باموالکم وانفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون » ;

«ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با اموال و جانهایتان جهاد کنید . این [گذشت و فداکاری] اگر بدانید، برای شما بهتر است

در این آیه ایمان به خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جهاد در راه خدا با مال و جان به عنوان تجارت معنوی معرفی شده است .

خداوند متعال یکی دیگر از مصادیق این تجارت معنوی را چنین بیان فرموده است:

« ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والانجیل والقرآن » - توبه/111 -

« در حقیقت، خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهای] اینکه بهشت برای آنان باشد، خریده است; [همان کسانی که] در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند . [این] به عنوان وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست

هر معامله ای در حقیقت پنج رکن اساسی دارد: خریدار، فروشنده، متاع، قیمت و بها، سند معامله .

خداوند متعال نیز در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است: خودش خریدار ، مؤمنان فروشنده ، جانها و اموال آنان متاع ، بهشت را ثمن ، و کتب آسمانی را سند این معامله قرار داده است .

ب) مادی: 

در مورد تجارت مادی آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:

1 . تجارت، مردان خدا را از ذکر خدا باز نمی دارد:

« رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله » - نور/37 -

« مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا غافل نمی سازد .»

2 . معاملات بازرگانی باید با رضایت انجام گیرد:

« الا ان تکون تجارة عن تراض منکم » - نساء/29 -

« مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر از شما انجام گرفته باشد .»

3 . در تجارت غیر نقد نیاز به سند و شهود است:

« یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه ولیکتب بینکم کاتب بالعدل »  - بقره/282 -

«ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگاه بدهی مدت داری به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید . و باید نویسنده ای [صورت معامله را] براساس عدالت، میان شما بنویسد .»

4 . معامله نقدی نیازی به سند ندارد:

« الا ان تکون تجارة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الا تکتبوها » - بقره/282 -

«مگر آنکه داد و ستدی نقدی باشد که آن را در میان خود دست به دست برگزار می کنید; در این صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید .»

5 . هنگام نماز جمعه، دست از تجارت بردارید:

« و اذا راو تجارة او لهوا انفضوا الیها وترکوک قائما قل ما عند الله خیر من اللهو ومن التجارة » - جمعه/11 -

«و چون داد و ستد یا سرگرمی ببینند، به سوی آن روی می آورند و تو را در حالی که ایستاده ای، ترک می کنند . بگو آنچه نزد خداست، از سرگرمی و از داد و ستد بهتر است .»

شرایط تجارت:

رسول اکرم صلی الله علیه و آله از تجارت به عنوان پاکیزه ترین شغل یاد فرموده اند، اگر دارای شرایط لازم باشد:

« ان اطیب الکسب کسب التجار الذین اذا حدثوا لم یکذبوا واذا ائتمنوا لم یخونوا واذا وعدوا لم یخلفوا واذا اشتروا لم یذموا واذا باعوا لم یطروا واذا کان علیهم لم یمطلوا واذا کان لهم لم یعسروا - میزان الحکمة، ح 17622 -

« همانا پاکیزه ترین شغل، شغل بازرگانانی است که چون سخنی گویند، دروغ نگویند و هرگاه امانتی به آنها سپرده شود، خیانت نکنند و هرگاه وعده دهند، خلف وعده نکنند و وقتی چیزی می خرند، [از آن] نکوهش نکنند و وقتی چیزی می فروشند، تعریف و تبلیغ نکنند و هرگاه بدهکارند [در پرداخت بدهی خود] تعلل نورزند و هرگاه طلبکار باشند [برای گرفتن حق خود] فشار نیاورند


برگرفته از:

مجله مبلغان ش 47

بند

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۲۷ ب.ظ

جمعى از وزیرى نزد سلطان خبرچینی کرده و پیشنهاد دادند او را به جرم خیانت به بند کشد.
سلطان مجلسى آراست ، و وزیر را در صدر مجلس جاى داد، و هدایای نفیسى به وى اعطاء نمود!!

چون مجلس به پایان رسید، به سلطان اعتراض کردند چرا به جاى حبس او را احسان نمودى؟!
سلطان گفت : شما خواستید او را به بند کشم و من سخت ترین بند را برایش تدارک دیدم ؛ نه دست و پا ، دل او را به بند کشیدم!!

نام های دخترانه ( مذهبی )

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۵:۵۸ ب.ظ


پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:

 از حقوق فرزند این است که نام نیکو و زیبا برای او انتخاب شود. - وسائل الشیعه، ج15، ص123 -

امام صادق علیه السلام می فرمایند:

اگر نام دختر را «فاطمه» گذاشتی، به او حرف بد نزن و وی را نفرین نکن و او را کتک نزن. - کافی، ج6، ص49 -

اما کاظم علیه السلام می فرمایند:

در خانه ای که نام «فاطمه» باشد، سختی و تنگدستی وارد نمی شود. - کافی، ج6، ص49 -

با نام تو دل چه با صفا می گردد            با مهر تو دل زغم رها می گردد
باشی تو کلید راز هستی، زهرا!           با نام تو قفل بسته وا می گردد



نامهای زهرایی:

چهل نام و لقب مربوط به حضرت زهرا علیهاالسلام که از آیات، روایات، زیارات وادعیه برگرفته شده اند و شایسته و نیکوست که در نامگذاری دختران از آنها استفاده شود، به ترتیب حروف الفبا عبارتند از:

  1. اِنسیه؛ 2. بتول؛ 3. حانیه؛ 4. حبیبه؛ 5. حَورا؛ 6. حوریه؛ 7. راضیه؛ 8. راکعه؛ 9. رضیه؛ 10. ریحانه؛ 11. زکیه؛ 12. زهرا؛ 13. زهره؛ 14. ساجده؛ 15. شفیعه؛ 16. شهلا؛ 17. شهیده؛ 18. صابره؛ 19. صدیقه؛ 20. طاهره؛ 21. طیبه؛ 22. عذرا؛ 23. عزیزه؛ 24. فائزه؛ 25. فاطمه؛ 26. کریمه؛ 27. کوثر؛ 28. کوکب؛ 29. مبارکه؛ 30. مُبَشّره؛ 31. محبوبه؛ 32. مُحَدّثه؛ 33. مرضیه؛ 34. مِشکات؛ 35. مُطَهَّره؛ 36. معصومه؛ 37. منصوره؛ 38. منیره؛ 39. مهدیه؛ 40. وجیهه.

نامهای دیگر:

چهل نام دیگر از زنان نمونه که از آنها نیز می توان برای نامگذاری دختران استفاده کرد، به ترتیب حروف الفبا عبارتند از:

1. آسیه (پرورش دهنده حضرت موسی علیه السلام )

2. آمنه (مادر پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله )

3. اَسماء (همسر حضرت جعفر طیار علیه السلام )

4. ام البنین (مادر حضرت ابوالفضل علیه السلام )

5. انیسه (خواهر رضاعی پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله )

6. بلقیس (همسر حضرت سلیمان علیه السلام )

7. جمیله (همسر حنظله از شهدای اسلام)

8. حدیثه (نام مادر امام حسن عسکری علیه السلام )

9. حکیمه (دختر امام جواد علیه السلام )

10. حلیمه (دایه پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله )

11. حمیده (مادر امام کاظم علیه السلام )

12. حوّا (همسر حضرت آدم علیه السلام )

13. خدیجه (همسر پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله )

14. رباب (مادر حضرت علی اصغر علیه السلام )

15. رقیه (دختر امام حسین علیه السلام )

16. زینب (دختر حضرت علی علیه السلام )

17. ساره [سارا] (مادر حضرت اسحاق علیه السلام )

18. سبیکه (مادر امام جواد علیه السلام )

19. سکینه (دختر امام حسین علیه السلام )

20. سمانه (مادر امام هادی علیه السلام )

21. سُمَیّه (نخستین زن شهید در اسلام)

22. سوده (همسر پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله )

23. سوسن (نام دیگر مادر امام حسن عسکری علیه السلام )

24. شهربانو (مادر امام سجاد علیه السلام )

25. شیما (خواهر رضاعی پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله )

26. صفورا (همسر حضرت موسی علیه السلام )

27. صَفیّه (عمه پیامبر عزیز اسلام علیه السلام )

28. عاتکه (عمه پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله )

29. علیّه (دختر امام سجاد علیه السلام )

30. فضّه (کنیز حضرت زهرا علیهاالسلام )

31. اُمّ کلثوم (دختر حضرت علی علیه السلام )

32. لیلا (مادر حضرت علی اکبر علیه السلام )

33. مریم (مادر حضرت عیسی علیه السلام )

34. ملیکه (نام مادر امام زمان علیه السلام )

35. نجمه (مادر امام رضا علیه السلام )

36. نرجس [نرگس] (نام دیگر مادر امام زمان علیه السلام )

37. نسیبه (از زنان نمونه صدر اسلام)

38. نفیسه (عروس امام صادق علیه السلام )

39. هاجر (مادر حضرت اسماعیل علیه السلام )

40. هاله (خواهر حضرت خدیجه علیه السلام )


منبع:

مجله مبلغان ش 56

فرار شیخ از دام

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۱:۵۰ ب.ظ

یکى از شاگردان مرحوم شیخ انصارى چنین مى گوید:

زمانى که در نجف در محضر شیخ به تحصیل علوم اسلامى اشتغال داشتم یک شب شیطان را در خواب دیدم که بندها و طنابهاى متعدّدى در دست داشت .

از شیطان پرسیدم : این بندها براى چیست ؟ پاسخ داد: اینها را به گردن مردم مى افکنم و آنها را به سوى خویش مى کشانم و به دام مى اندازم . روز گذشته یکى از این طنابهاى محکم را به گردن شیخ مرتضى انصارى انداختم و او را از اتاقش تا اواسط کوچه اى که منزل شیخ در آنجا قرار دارد کشیدم ولى افسوس که علیرغم تلاشهاى زیادم شیخ از قید رها شد و رفت .
وقتى از خواب بیدار شدم در تعبیر آن به فکر فرو رفتم . پیش خود گفتم : خوب است تعبیر این رؤ یا را از خود شیخ بپرسم . از این رو به حضور معظم له مشرّف شده و ماجراى خواب خود را تعریف کردم .

شیخ فرمود:

آن ملعون (شیطان ) دیروز مى خواست مرا فریب دهد ولى به لطف پروردگار از دامش گریختم .
دیروز پولى نداشتم و اتّفاقاً چیزى در منزل لازم شد که باید آنرا تهیّه مى کردم . با خود گفتم : یک ریال از مال امام زمان (عج ) در نزدم موجود است و هنوز وقت مصرفش فرا نرسیده است . آنرا به عنوان قرض برمى دارم و انشاءاللّه بعداً ادا مى کنم . یک ریال را برداشتم و از منزل خارج شدم . همین که خواستم جنس مورد احتیاج را خریدارى کنم با خود گفتم : از کجا معلوم که من بتوانم این قرض را بعداً ادا کنم ؟
در همین اندیشه و تردید بودم که ناگهان تصمیم قطعى گرفته و از خرید آن جنس صرف نظر نمودم و به منزل بازگشتم و آن یک ریال را سر جاى خود گذاشتم .


منبع:

داستانهائى از علماء
علیرضا خاتمى


از کرامات ما

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۱۷ ب.ظ

از بزرگترین کرامات ما اینست که:


با چندین خروار گناه بر دوش ، هنوز سالم هستیم! و به کار خود مشغول!

نصف قیمت!

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۱۲:۰۹ ب.ظ

روزى شخصى به بازار برده فروشان رفت .

برده اى زیبا و قوى که به انواع هنرها آراسته بود ؛ نظر وى را به خود جلب کرد.

نزدیک رفت و قیمت او را پرسید.

صاحب برده اعلام آمادگى کرد، او را به نصف قیمت متعارف بفروشد.

مشترى : سبب ارزانى او را پرسید.

گفت : او هیچ عیبى ندارد مگر یک عیب کوچک که چندان مهم نیست .

مشترى : عیب او چیست ؟

برده فروش : تنها عیب او سخن چینى است ، ولى در مقابل زیبائى و توانائى او این موضوع قابل توجه نمى باشد.

مشترى : در دستگاه ما کارى از او ساخته نیست! او را خرید وبه منزل آورد.

مدتــــــــــى گذشــــــــــــت.

یکروز غلام به همسر ارباب خود گفت :

تو به من احسان و انعام فراوان کرده اى ، و حق بزرگى بر عهده من دارى . من اخیرا متوجه مطلبى شده ام که بر خود لازم مى دانم آن را به اطلاع شما برسانم .

خانم ارباب باکنجکاوى پرسید: قضیه چیست ؟

غلام : ارباب عاشق دختر جوان زیبائى شده و تصمیم گرفته تو را طلاق دهد و با او ازدواج کند. و من بارها ارباب را با آن دختر دیده ام .

خانم ارباب : اى واى برمن ، راست مى گوئى ؟

غلام سوگند یاد کرد که جز حقیقت بر زبان جارى نکرده است .

خانم ارباب : راه چاره چیست ؟ چه باید کرد!؟

غلام : نمى دانم . مدتى به فکر فرو رفت . آنگاه گفت : یافتم ، راه علاج آنست که وقتى ارباب خوابیده ، مقدار از موى زیر گلویش را به تیغ بچینى ، و آن را نزد ساحر ببرى تا او افسونى بخواند و دل ارباب را مسخر تو گرداند، و محبت آن دختر از دلش بیرون رود.

خانم ارباب پذیرفت و تصمیم گرفت پیشنهاد غلام را بکار بندد.

غلام نزد ارباب رفت و گفت :

این لطف و محبتى که تو به من دارى ، هیچ کس در حق فرزند خویش ندارد. به همین خاطر بر خود لازم دانستم آنچه را برایم معلوم گشته ، برایتان بازگو کنم . شاید ذره اى از الطاف و مراحم شما جبران شود.

ارباب پرسید: داستان چیست ؟

غلام گفت : خانم با مرد دیگرى طرح دوستى ریخته و رابطه دارد، و چون شما مانع ازدواج آن دو هستید. تصمیم گرفته اند شما را در خواب به قتل برسانند.

ارباب : چگونه سخن تو را باور کنم . سالیان دراز با صفا و صمیمیت و صداقت بایکدیگر زندگى کرده ایم .

غلام : وقتى به منزل رفتى ، تظاهر به بیمارى کن و در بستر دراز بکش و وانمود کن که در خوابى عمیق هستى . آنگاه به صدق گفتار من پى خواهى برد.

ارباب پیشنهاد غلام را بکار بست . در حالى که در بستر على الظاهر خوابیده بود، ناگهان همسرش را بالاى سر خود دید که تیغ بدست گرفته و قصد جان وى دارد. بلافاصله از جاى برخاست و زن را کشت .

غلام بدون فوت وقت ، خود را به قبیله زن رساند و آنان را از وقوع قتل توسط شوهر مطلع ساخت . آنان بدون تفحص شوهر را کشتند.

سپس اقوام مرد از ماجرا آگاهى یافتند، در نتیجه شمشیرها کشیده شد، و دو قبیله زن و شوهر به جان هم افتادند و خون بسیاری به ناحق برزمین ریخت.

پس از چندى حقیقت امر آشکار گشت . هر دو قبیله از عمل خود پشیمان شدند، دست اتحاد و اتفاق به یکدیگر دادند، و غلام نمام را یافتند و به سزاى خویش رساندند.


امام صادق علیه السلام فرماید:

الساعى قاتِلُ ثَلاثَةٍ: قاتِلُ نَفسِهِ وَ قاتِلُ مَن یَسعى بِهِ وَ قاتِلُ من یَسعَى اِلَیهِ - خصال صدوق / ص 122 -
سخن چین قاتل سه نفر است :
1 - قاتل خویش .
2 - قاتل کسى که از او نمامى کرده است .
3 - قاتل کسى که نزد او سعایت کرده است .


منبع:

کشکول جبهه

ماجراى ازدواج مقام معطم رهبرى

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۳۴ ق.ظ

درکتاب شرح اسم خاطره جالبی از ازدواج رهبری نقل شده است .  شرح اسم" عنوان همان کتابی است از زندگینامه رهبر معظم انقلاب از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۵۷ که توسط هدایت الله بهبودی به رشته تحریر در آمده و توسط موسسه مطالعات و پژوهش‌های سیاسی به چاپ رسید. در باره این خاطره نوشته شده است:

مدتی از بازگشت به مشهد نمی گذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانواد ه ای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد. همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود. همان راهی را که چهار پنج سال پیش برای سیدمحمد رفته بود، این بار برای سیدعلی پیمود.

حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبة تازه از قم برگشته ای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیت الله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را می شناسند و تأیید می کنند و به او علاقه دارند. هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیت الله حاج سیدجواد خامنه ای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. " آنها مرفه بودند، می توانستند و کردند."

اوایل پاییز 1343 سیدعلی خامنه ای و خانم خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط آیت الله میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که هفده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنه ای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تک فرازهای آن در آن روزگار، یاری غم خوار و دوستی مهربان بود. کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار می شد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنه ای در آستانه ورودی خانه ایستاده بود و از میهمانان استقبال می کرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانواده های مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.

پس از عقد و پیش از هم خانه شدن، نوعروس خانواده خامنه ای باخبر شد که شوی 25 ساله اش پا در میدان مبارزه دارد. " شاید اولین روزها و ... یا هفته های پیوند [مان ] ...بود، مسائل سیاسی من به وسیله خودم برای ایشان مطرح شد ... شاید قبلاً هم می دانستند که من توی این مسائل سیاسی هستم، لکن مرا به [چشم] طلبه ای ... که مورد توجه و علاقه... بزرگان و اساتید... هستم... نگاه می کردند."
زندگی مشترک آقای خامنه ای و خانم خجسته شروع شده بود. نخستین خانه این زوج، منزل شوهرخواهر سیدعلی خامنه ای بود : دو اتاق از شیخ علی تهرانی اجاره کردند. "چند ماهی منزل خواهرم بودیم ...آقاشیخ علی آقا ماهی 50-60 تومان از ما اجاره می گرفت. البته دغدغه ای نداشتم، چون او فشاری نمی آورد."

فردای روز تبعید امام برای شرکت کنندگان در جلسه خانه آقای قمی اتفاقی نیفتاد. به همسرش گفته بود که شاید از این نشست برنگردد، اما زندان رفتن ها، دربه دری ها و تعقیب و گریز ها، انزوا، سکوت، تبعید و دیگر رخدادهای بعدی نشان داد که سنگینی سقف این زندگی مشترک روی ستون های صبر و پایداری این زن قرار دارد؛ زنی که از خانواده ای دارا به همسری طلبه ای ندار درآمده، و با حوادث زندگی با گشاده رویی برخورد می کند، مرد خانواده را در ادامه راهی که بدان ایمان داشت و پای می فشرد استوارتر کرد.

"همسرم هیچ وقت اظهار نگرانی و گله مندی از دست من نکرده، حتی مشوق من در قضایای عدیده ای هم بوده [است.] مواقعی ... بود که بعضی از افراد و گروه های مخفی از اشخاص مهم و سطح بالای شان منزل ما رفت و آمد می کردند. من البته به همسرم نمی گفتم که اینها کی هستند، اما او از نحوه رفت و آمد ... می فهمید که اینها اشخاصی مهم و حساس هستند . از من سئوال نمی کرد، مرا نمی خواست سئوال پیچ کند ... هیچ گونه مخالفتی نداشت، بلکه کمک هم می کرد."

خانم خجسته می گوید: "دوران مشقت بار و امتحان الهی بود و من خودم را برای تمام مشکلات ممکن آماده کرده بودم و هرگز درباره هیچ چیز لب به شکوه نگشودم ... فکر می کنم بزرگترین نقش من حفظ جو آرامش درخانه بود؛ طوری که ایشان بتوانند با خیال راحت به کارشان ادامه دهند. من سعی داشتم تا ایشان را از نگرانی در مورد خود و فرزندانم دور نگه دارم."

سلام و مصافحه

شنبه, ۸ فروردين ۱۳۹۴، ۰۶:۱۲ ق.ظ

سلام و مصافحه:
پیوندهاى اجتماعى، نیازمند « تحکیم » است.
استوارسازى این رشته ها با کلى گویى به دست نمى آید. باید نمونه هاى عملى و مصداقهاى خاص و روشن ارائه شود، تا مرزهاى دوستى و پیوندهاى عاطفى استوارتر گردد و پایدار بماند. « سلام » و « دست دادن » از این امورند.

سلام، چراغ سبز آشنایى است!
وقتى دو نفر به هم مى رسند، نگاهها که به هم مى افتد، چهره ها که رو در رو قرار مى گیرد، نخستین علامت صداقت و مودت و برادرى،« سلام دادن » است و در پى آن، دست دادن و « مصافحه ».
دو نفر را تصور کنید که به یکدیگر مى رسند، آشنا و دوست هم هستند. در این برخورد، بهتر است نخستین کلامشان چه باشد؟ آیامناسب تر از «سلام » چیزى سراغ دارید؟


مفهوم سلام:
سلام: اطمینان دادن به طرف مقابل است که: هم سلامتى وتندرستى تو را خواستارم، هم از جانب من آسوده باش و مطمئن، که گزندى به تو نخواهد رسید. من خیرخواه تو هستم، نه بدخواه وکینه ورز و دشمن. نیز نوعى درود و تحیت اسلامى است که دو مسلمان به هم مى گویند. این معناى شعار اسلامى سلام است.
دست دادن و دست هم را صادقانه به گرمى فشردن، نشان دیگرى از محبت و صمیمیت و خیرخواهى است. دلها را به هم نزدیکتر ومحبتها را بیشتر مى سازد. تماس دو دست، قلبها را نیز به هم نزدیکترمى کند، اگر منافقانه و دروغ و فریب نباشد!

«دست در دست، چو پیوند دو قلب
گرمتر مى گردد!
دل آزرده دوست،
نرمتر مى گردد ...
»

بارى ... سلام، نام خداست.

و تحیت الهى. سفارش پیامبر است وامامان. تا آنجا که فرموده اند:

اگر کسى پیش از سلام، شروع به سخن کرد، جواب ندهید!
«من بدء بالکلام قبل السلام فلا تجیبوه.» (1) .

در حدیث دیگرى امام صادق(ع) از قول خداوند نقل مى کند که: بخیل، کسى است که از سلام دادن به دیگرى بخل ورزد!
«البخیل من بخل بالسلام.» (2) .

راستى ... سلام دادن به دیگرى نه تنها چیزى از قدر و جایگاه انسان نمى کاهد و هیچ گونه ضرر و زیان مادى، پولى، آبرویى و ... ندارد، بلکه محبت آور و صفابخش است و خداپسند و سیره رسول خدا(ص) و روش و منش اولیاء الهى است. به علاوه، نشانه اى ازتواضع و فروتنى و نداشتن کبر است. انسانهاى متواضع، نه تنها زیان نمى بینند، بلکه عزت و محبوبیت هم پیدا مى کنند.

امام صادق(ع)فرمود:
«من التواضع ان تسلم على من لقیت »; (3) .
از نشانه هاى فروتنى این است که به هر کس برخوردى، سلام دهى.
پیامبر اکرم(ص) نیز فرمود:
«اذا تلاقیتم، فتلاقوا بالتسلیم و التصافح »; (4) .
هرگاه یکدیگر را دیدار کردید، با «سلام » و «دست دادن » با هم دیدارکنید.


ادب و آداب سلام:

سیره رفتارى پیامبر خدا آن بود که به هر که مى رسید - حتى کودکان - ابتدا به او سلام مى کرد، بخصوص در مورد سلام کردن به کودکان مى فرمود:

پنج صفت است که تا زنده ام، آنها را رها نخواهم کرد، یکى هم سلام دادن به کودکان است، تا پس از من « سنت » گردد. (5) .

این خصلت خجسته، از اخلاق حسنه و روحیه پاک و تواضع اوسرچشمه مى گرفت. اینها درست; ولى ادب اقتضا مى کند که کوچکترها به بزرگترها سلام کنند.

در حدیث آمده است که پیامبراکرم(ص) فرمود:
کوچک به بزرگ سلام کند،
یک نفر به دو نفر،
و جمعیت کم به جمعیت فراوان،
و سواره بر پیاده،
و رهگذر، بر کسى که ایستاده است.
و ایستاده بر کسى که نشسته است.
(6) .
و البته که اگر جز این باشد، نشان تواضع نخواهد بود!

سلام را باید آشکارا، بلند و با صداى رسا ادا کرد. احادیث فراوانى با عنوان « الجهر بالسلام » و « افشاء السلام » آمده که سفارش اکید دارد که سلامها، رسا و بلند باشد، نه زیر لب و آهسته و نامفهوم و ناقص. جواب سلام نیز باید همین گونه باشد، یعنى بلند و واضح، تا طرف بشنود.

اگر در برخورد با دیگران یا ورود به جلسه و جمعى، یا رسیدن به خانه و محل کار، سلام بگویید، ولى آهسته، شاید سلامتان را نشنوند. بااینکه شما سلام داده اید، ولى به دلیل سر و صدا یا جمع نبودن حواس یاهر عامل دیگر، سلامتان را نشنوند، شما را بى ادب و بى اعتنا خواهندشمرد و متکبر خواهند پنداشت.
یا اگر سلام دیگرى را جواب دهید; اما آهسته و زیر لب، به گونه اى که نفهمد و نشنود، شاید پیش خود فکر کند مساله اى، خصومتى و ...پیش آمده، یا شما سرسنگین و متکبر شده اید که حتى جواب سلامش را هم نمى دهید یا با دشوارى و بى علاقگى جواب مى دهید.
راه جلوگیرى از این سوءتفاهمها و بدگمانیها، رعایت همان دستور دینى در معاشرتها است، یعنى آشکارا سلام کردن.
امام صادق(ع) مى فرماید:
«هرگاه یکى از شما سلام مى دهد، سلامش را آشکارا بگوید. نگوید که « سلام دادم، ولى جوابم ندادند»، شاید سلام داده ولى آنان نشنیده باشند! و هرگاه یکى ازشما جواب سلام مى دهد، جواب را آشکارا و بلند بگوید، تا آن مسلمان دیگر نگوید که «سلام کردم ولى جوابم را ندادند!» (7) .

اگر سلام مستحب است، جوابش واجب است. البته بیشترین ثواب نیز از آن کسى است که شروع به سلام کند.
آن که سلام مى دهد، پاسخش را باید گرمتر و بیشتر داد، چرا که سلام نوعى تحیت و هدیه از سوى یک مؤمن است و هدیه را بایدپاسخى بهتر ارائه داد، تا نشان قدرشناسى باشد. و این تعلیم قرآن کریم است که تحیت دیگران را به گونه اى بهتر پاسخ دهید: «... فحیوا باحسن منها او مثلها » (8) ، یا مثل همان را بازگردانید.


دست دادن:

گفتیم که «مصافحه » هم، «دوستى آور»، «کدورت زدا» و «محبت آفرین »است. ما علاقه خود و صمیمیت را با دست دادن ابراز مى کنیم. برعکس، اگر با کسى کدورت و دشمنى داشته باشیم، از دست دادن با او پرهیز مى کنیم. به همین خاطر، این دستور مقدس و پربرکت اسلامى،در تحکیم رابطه هاى دوستى و اخوت، ثمربخش است.

امام باقر(ع) فرمود:

هر دو نفر مؤمنى که با هم دست بدهند، دست خدا میان دست آنان است و دست محبت الهى بیشتر با کسى است که طرف مقابل را بیشتر دوست بدارد. (9) .

و نیز امام صادق(ع) فرمود:
هنگامى که دو برادر دینى به هم مى رسند و با هم دست مى دهند،خداوند با نظر رحمت به آنان مى نگردد و گناهانشان، آن سان که برگ درختان مى ریزد، فرو مى ریزد، تا آنکه آن دو از هم جدا شوند. (10) .


شیوه مصافحه:

دست دادن نیز، همچون سلام، ادب و آدابى دارد. یکى از آنها پیوستگى و تکرار است. در یک سفر و همراهى و دیدار، حتى چند باردست دادن نیز مطلوب است.

ابوعبیده نقل مى کند:

همراه امام باقر(ع) بودم. اول من سوارمى شدم، سپس آن حضرت. چون بر مرکب خویش استوار مى شدیم، سلام مى داد و احوالپرسى مى کرد، چنان که گویى قبلا یکدیگر راندیده ایم. آنگاه مصافحه مى کرد. هرگاه هم از مرکب فرود مى آمدیم وروى زمین قرار مى گرفتیم، باز هم به همان صورت، سلام مى کرد ودست مى داد و احوالپرسى مى کرد و مى فرمود: « با دست دادن دو مؤمن،گناهانشان همچون برگ درختان فرو مى ریزد و نظر لطف الهى با آنان است، تا از هم جدا شوند.» (11) .

از آداب دیگر مصافحه، فشردن دست، از روى محبت و علاقه است، اما نه در حدى که سبب رنجش و درد گردد. (12) .

جابر بن عبدالله مى گوید:

در دیدار با رسول خدا(ص) بر آن حضرت سلام کردم. آن حضرت دست مرا فشار داد و فرمود: دست فشردن، همچون بوسیدن برادر دینى است. (13) .
همچنین هنگام مصافحه، طول دادن و دست را زود عقب نکشیدن از آداب دیگر این سنت اسلامى است. در مصافحه، پاداش کسى بیشتر است که دستش را بیشتر نگه دارد. (14) .
پیامبر اسلام(ص) نیز این سنت نیکو را داشت که چون با کسى دست مى داد، آن قدر دست خود را نگه مى داشت، تا طرف مقابل دست خود را سست کند و عقب بکشد. (15) .


بارى ... محبت قلبى را باید آشکار ساخت!

علاقه، گنجى نهفته در درون است که باید آن را استخراج و آشکار کرد، تا از برکاتش بهره برد. روشنترین خیر و برکتش، تقویت دوستیهاو تحکیم آشناییها و رابطه ها است. به دستور اسلام، هرگاه مؤمنى را ملاقات مى کنید، مصافحه کنید، خوشرویى و چهره گشاده و بشاش وخندان به هم نشان دهید. (16) .

از آثار دیگر مصافحه، « کینه زدایى » است. پیامبر خدا(ص) فرمود:
« تصافحوا، فان التصافح یذهب السخیمة » (17) و « تصافحوا فانه یذهب بالغل ». (18) مصافحه کنید و دست دهید، چرا که آن، کینه و کدورت را مى زداید.


دست دادن با زنان:

بر اساس مکتبى بودن مرز دوستیها و رابطه ها و معاشرتها، دست دادن با نامحرم، حرام است و صرف دوستى و رفاقت و آشنایى وهمکار بودن یا ملاحظات سیاسى و دیپلماسى در سفرهاى خارجى ودیدارهاى رسمى، دلیل نمى شود که کسى با نامحرم و اجنبى، مصافحه کند. روشنفکر مآبى در این مساله جایى ندارد!

رسول خدا فرمود: با زنان دست نمى دهم (19) ( البته زنان نامحرم ).

و در حدیث نبوى دیگرى آمده است:
« اگر زنى بخواهد با مرد نامحرم دست بدهد (که نباید دست دهد) و ناچار باشد، یا بخواهد با او « بیعت » کند، از پشت لباس (و با وجود حایل و پوشش دست،دستکش) مانعى ندارد.» (20) .

البته معیار عمل، فتواى مجتهدى است که از او تقلید مى کنید و هرمسلمان متعهد، باید براى عمل خود ملاک و حجت شرعى داشته باشد.

پى نوشتها:
1) سفینة البحار، محدث قمى، ج 1، ص 645.
2) میزان الحکمه، رى شهرى، ج 4، ص 535.
3) خصال صدوق، ص 11.
4) سفینة البحار. ج 1، ص 465.
5) بحارالانوار (بیروت)، ج 73، ص 10.
6) میزان الحکمه، ج 4، ص 538.
7) اصول کافى (عربى) کلینى، ج 2، ص 645.
8) نساء، آیه 86.
9) اصول کافى، ج 2، ص 179.
10) همان، ص 183.
11) همان، ص 179.
12) بحارالانوار، ج 73، ص 26.
13) همان، ص 23.
14) همان، ص 28.
15) همان، ص 30.
16) میزان الحکمه، ج 5، ص 355.

17) بحارالانوار، ج 74، ص 158.
18) میزان الحکمه، ج 5، ص 354.
19) کنزالعمال، حدیث 475.
20) همان، حدیث 25346.

منبع:

اخلاق معاشرت

جواد محدثى