ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

برادرانه!

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۵۴ ب.ظ

درویشى نزد توانگرى رفت و گفت :

مگر نه این است که پدر من و تو آدم و مادرمان حوا است . پس ما با هم برادریم! از تو مى خواهم ثروت خویش را برادرانه تقسیم کنى .

خواجه یک پول سیاه به وى داد.

درویش : اى خواجه! چرا در تقسیم ، مساوات را رعایت نمى کنى ؟

خواجه سر را جلو آورده آهسته در گوش او گفت: 

خاموش باش ، اگر برادران دیگر خبر شوند، همین اندازه هم به تو نمى رسد!!

ویژگى هاى مدیران موفق:

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۶ ب.ظ

ویژگى هاى مدیران موفق:

1 - تخصص و تعهد:

درباره طالوت و جالوت در قرآن کریم آمده است که : جنگى بین حق و ناحق اتفاق افتاد، و از پیامبر آن زمان خواسته شد که رئیس و فرماندهى براى لشگر تعیین کند. آن پیامبر از خداوند خواست تا فرمانده اى معرفى نماید، پروردگار عالم جوانى را براى فرماندهى لشکر برگزید. مردم اعتراض کردند که این جوان است و مناسب فرماندهى و ریاست نیست . آن پیامبر از سوى خداوند به مردم اعلام کرد که این جوان ، دو صفت دارد تخصص و تعهد:
از این قرآن ، به خوبى مى فهمیم که این دو صفت ویژگى اولیه یک مدیر موفق است .

2 - ایجاد مواسات:
این شرط، بسیار مهم است ، و باید همگى سعى کنیم در خانه ، اداره و یا در هر جاى دیگر باز زیر دستان خود مدارا نموده و با آنان مثل یک رفیق صمیمى و برادر برخورد کنیم و قانون مواسات بین ما حاکم باشد.

امیرالمؤ منین علیه السلام به مالک اشتر مى فرماید:
اى مالک ! فرماندارها و فرماندهان لشکر تو باید از افرادى باشند که مواسات بر وجود آنان حاکم است.
مواسات ، قانون بسیار مهمى است ، و کپى شده از عالم تکوین است . مواساتى که اسلام دارد از عالم تکوین نشاءت گرفته است . انسان اعضاى مختلفى دارد: پا، دست ، چشم و...در بین اعضا، سر به منزله رئیس است در بدن . لذا مى گویند: سر انسان از اعضاى رئیسه است . بین سر و بقیه اعضاى بدن قانون مواسات و برابرى حاکم است و سر هیچ گاه تحمیل کننده بر بقیه اعضاى بدن نیست و با آنان مستبدانه بر خورد نمى کند.
سعدى علیه الرحمه بسیار عالى سروده است که :

بنى آدم اعضاى یکدیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
توکز محنت دیگران بى غمى
نشاید که نامت نهند آدمى

این شعار برگرفته از روایات است ؛ مرحوم کلینى حدود پنجاه روایت در این زمینه در جلد دوم اصول کافى آورده است . این همان قانون مساوات است ؛ یعنى اگر خارى به پا فرو رود مثل این است که به چشم فرو رفته باشد، نه تنها پا ناراحت است که دیگر اعضا نیز با پا همناله مى شوند. این جاست که فعالیت همگانى براى نجات پا شروع مى شود، و رئیس بدن ، یعنى سر به دست ، چشم مغز و...فرمان مى دهد تا با دقت تمام آن تیغ و خار را از پا در آورند. هیچ یک از اعضا بى تفاوت نبوده و خود را کنار نمى کشند، بلکه سر - که رئیس بدن است - مى گوید: درد پا درد من است ، لذت و خوشحالى پا لذت و خوشحالى من است . دستور اسلام در عالم تشریع نیز چنین است ، و مسلمانان باید چنین باشند.

پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله فرمود:
من اءصبح ولم یهتم باءمور المسلمین فلیس بمسلم
کسى که صبح کند و به امور مسلمانان ، همت نورزد، مسلمان نیست .

 3 - منطقى بودن:
یکى دیگر از ویژگى هاى مدیر موفق این است که رئیس و مسئول با استدلال و منطق به میدان کار وارد شود نه با زور و قلدرى . البته ممکن است با زور و تحمیل تشکل به وجود بیاید اما به قول شیخ الرئیس بوعلى سینا رحمه الله چنین نظمى دوام و استمرار نخواهد داشت . شما اگر سنگى را به وسیله زور و نیروى بازو به طرف بالا پرتاب کردید، آن سنگ به اندازه زور و بازوى شما بالا خواهد رفت و بیش از آن ادامه نخواهد یافت ، و سرانجام به طرف پایین خواهد آمد.
طبق فرموده قرآن ، اگر پدر، مادر و رئیسى بخواهد نظرش را بر زیر دستانش ‍ تحمیل کند نه تنها پیشرفتى ندارد که آنان را عقده اى بار خواهد آورد.لذا اگر تند خویى و خشونت به میان آمد انسان به جاى گرفتن نتیجه مثبت ، با سرعت تمام به سوى ضد مطلوب خود مى رود.

امام حسین علیه السلام سخنى دارد که باید پدران و مادران در خانه ، و مسئولان در اداره ، آن را با آب طلا بنویسند و در اتاقشان نصب کنند و آن این که امام علیه السلام فرمود:
من هاول اءمرا بمعصیة الله کان اءفوت لما یرجوا...
اگر کسى از راه گناه و خلاف چیزى را به دست آورد، مسلما امید او قطع مى شود و به ضد مطلوب خود مى رسد!

4 - پرهیز از تندخویى:
رئیس تندخو و نامهربان ، گذشته از این که در مسند مدیریت ناموفق بوده و شکست مى خورد، مصیبت فشار قبر را نیز براى خود خریده است .
معاذ، جوان پاک و خوبى است ، جبهه رفته و براى اسلام پیکارهاى فراوان نموده است ، زمانى که از دنیا رفت فرشتگان به قدرى در تشییع جنازه اش ‍ شرکت نموده اند که پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: زمین در تشییع معاذ از ملائکه پر شده است . رسول گرامى اسلام در تشییع و غسل و کفنش ‍ شرکت کردند، و با دست مبارک خود بر قبر گذاشتند، اما زمانى که قبر را با خاک پر نموده و روى آن را پوشانیدند، پیامبر رو به اصحاب کرده و فرمودند: قبر چنان فشارى به معاذ داد که استخوان هاى سینه اش در هم شکست ، اصحاب تعجب کردند و پرسیدند: یا رسول الله ! معاذ که انسان خوبى بود. پیامبر فرمود: آرى ، آدم خوبى بود، بهشت هم مى رود، اما در خانه با زیر دستانش رفتار تندى داشت و تندخو بود.

5 - سعه صدر:
دریا دلى و سعه صدر، از صفات لازم یک مدیر است . با این ابزار است که مسئولان و مدیران مى توانند با حوادث رو به رو شوند و مشکلات مردم را درک کنند. از همین روست که امیرالمؤ منین على علیه السلام فرمود:
آلة الریاسة سعة الصدر
ابزار ریاست ، سعه صدر است .

مسئول و رئیس ، در اثر زیادى ارباب رجوع و سختى کار، و بد بودن افراد زیر دست هر چه که خسته و عصبانى باشد باز نمى تواند بد اخلاقى کند و از مرز اعتدال خارج شود و برخورد خشن و نامناسب با ارباب رجوع داشته باشد و در نتیجه ، کار خوب و خدمات گذشته اش را حبط و نابود کند

...
هنگامى که حضرت موسى علیه السلام مبعوث به رسالت شد خداوند خطاب به او فرمود:
اذهب الى فرعون انه طغى
اى موسى! به سوى فرعون برو که او به سرکشى برخاسته است .
در این جا حضرت موسى نگفت ، خدایا یک لشکر مجهز و یا قدرت و مکنت به من عطا کن ! بلکه گفت : خدایا! سعه صدر به من عنایت فرما: رب اشرح لى صدرى ویسر لى امرى و احلل عقدة من لسانى یفقهوا قولى.
موسى گفت : پروردگارا! سینه ام را گشاده گردان و کارم را براى من آسان ساز و از زبانم گره بگشاى تا سخنم را بفهمند.

این ترتب و پشت سر آوردن به ما مى فهماند که اگر کسى دریا دل باشد کارها بر او آسان مى شود و اگر کسى سعه صدر داشته باشد، اراده اش قوى مى گردد. وقتى اراده اش قوى شد تسلط بر اعصاب پیدا مى کند و در نتیجه با آرامش و حوصله حرف مى زند. و با مراجعه کنندگانش برخورد منطقى مى کند و آنان را راضى و خوشحال راه مى اندازد.
به جراءت مى توان گفت که تاءثیر سعه صدر، از هر قدرت و مکنتى و از هر لشکر مجهزى براى انسان بیشتر است ،

در روان شناسى معیارى وجود دارد به نام قانون فشار که اگر بخواهند شخصیت و سعه صدر و تسلط بر اعصاب کسى را ارزیابى کنند تا کار و پست کلیدى را به او محول کنند، ابتدا او را با قانون فشار، آزمایش مى کنند. نحوه امتحان هم به این صورت است که : او را در جاى ناراحت کننده و آزار دهنده اى مى نشانند و یک لامپ قوى در مقابل چشمانش روشن مى کنند؛ به طورى که از نظر جسم او را صد در صد ناراحت مى کنند، سپس دو یا سه نفر با او مشغول حرف زدن مى شوند، ابتدا سؤ ال پیچش مى کنند و هنوز یک سؤ ال را جواب نداده سوال دوم و سوم و...، خطاب به او شروع مى کنند به حرف هاى رکیک و تند و تمسخرآمیز، تا جایى که از نظر روحى نیز صد در صد عصبانى اش ‍ مى کنند، در چنین وضعى شخص سه حالت پیدا مى کند:

1- به هیچ وجه کنترلش را از دست ندهد؛ یعنى بر اعصابش مسلط باشد و هیچ اثرى جسمى و روحى روى او نگذارد.
2- کنترل خود را از دست بدهد، به گریه بیفتد و بدنش بلرزد و هم چون انسان هاى ترسو و وحشت زده باشد.
4- انسانى است وسط، نه آن چنان شجاع و با شهامت که هیچ اثر جسمى و روحى در وجودش نگذارد و نه آن چنان ترسو و بزدل که وحشت زده باشد و بلرزد، بلکه حالتى بین این دو است ؛ یعنى خود خورى مى کند، ناراحت مى شود اما خود باخته نمى شود، همه را در دل نگه مى دارد و چیزى نمى گوید.
روان شناسان مى گویند: نمره انسان هاى قسم اول بیست است . گروه دوم رفوزه هستند و نمى توان کارها و پست هاى کلیدى را به آنان واگذار نمود. گروه سوم هم نمره متوسط دارند؛ به این گروه نیز نمى توان کارهاى حساس ‍ را محول کرد.

این قانون ، قانون بسیار خوبى است . بهتر از این ، معیارى است که امیرالمؤ منین علیه السلام براى ما تعیین کرده و فرموده است که :
الة الریاسة سعة الصدر
وسیله و آلت ریاست و سرپرستى ، دریا دلى است .

همان طور که اگر یک منشى قلم نداشته باشد نوشتن برایش ممکن نیست ، و یک آهنگر چکش و یک نجار تیشه نداشته باشند کارشان تعطیل مى شود، یک رئیس نیز اگر سعه صدر نداشته باشد نمى تواند ریاست کند...
رمز پیروزى مردان بزرگ و رهبران انقلاب هاى سرنوشت ساز، همین تسلط و سعه صدر بوده است ، نگاهى گذرا به زندگانى پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله نشان مى دهد که سعه صدر و دریا دلى ، یکى از رموز موفقیت آن حضرت بوده است و قرآن نیز در سوره انشراح به این نکته اشاره مى فرماید:
الم نشرح لک صدرک

مدیران و کارمندانى که در پشت میز نشسته اند، باید بدانند که حل مشکل مردم به دست آن هاست ، و مى توانند با رفتار و کردار اسلامى و سعه صدر مبلغ انقلاب باشند و اتاق اداره شان را مرکز تبلیغ کنند.
نقل مى کنند که : مرجع بزرگ ، مرحوم حاج سید ابوالحسن اصفهانى (ره) نامه هایى که به دستش مى رسید مى خواندند - اگر چه این کار برایش مشکل هم بود - و آن نامه هایى را که فحش و ناسزا بود جمع مى کرد و در هر ماه یک دستمال از آن ها را بسته و براى این کسى از متن آن ها آگاهى پیدا نکند خودش شخصا مى برد و در آب جوى مى ریخت .

اگر کسى بخواهد به چنین نامه هایى جواب بدهد؛ یعنى مثل آنان فحش ‍ بنویسد، او هم مى شود مثل فحش دهنده پاداش بدى را به خوبى بده ، نه به بدى اگر کسى به شما بدى کرد شما باید به او خوبى کنید.
اءحسن الى من اءساء الیک ؛ فان المسى ء یجزیه اساءته
به کسى که به تو بدى مى کند خوبى کن ، زیرا آدم بد به جزاى عملش خواهد رسید.

اگر مى خواهید کسى را که به شما بدى کرده است بکوبید، با او با عطوفت و مهربانى برخورد کنید و به دست مکافاتش بسپارید، مطمئن باشید که اگر بدى او زیاد شد و از حد گذشت ، به جزاى عملش خواهد رسید.

...

6 - قاطعیت:
انسان وقتى شرح زندگى افرادى که در دنیا پیروز و موفق بوده اند را مى شنود و یا درباره آنان مطالعه مى کند به این نتیجه مى رسد که پیروزى و موفقیت این گروه ، مرهون قاطعیت آنان است .

منظور از قاطعیت: تشخیص وظیفه ، تشخیص راه رسیدن به هدف ، جدیت در گفتار و ایمان به پروردگار عالم است ، اگر کسى این چهار صفت را دارا باشد قاطعیت دارد.

...
شما اگر اخلاق پیامبران و زندگى و مبارزات آنان را مطالعه کنید، در مى یابید که مانع زیادى داشته اند، اما از میدان در نرفتند و سرانجام به هدفشان رسیدند؛ مثلا حضرت موسى علیه السلام زمانى که به رسالت مبعوث شد، هیچ ابزار مادى نه لشکرى ، نه سلاحى ، نه پولى و نه امکانات مادى دیگرى در اختیار نداشت ؛ خودش بود و عصایى که هنوز اژدها نشده بود. از جانب خدا خطاب مى شود: اى موسى ! برو در مقابل فرعون و ماءموریت خود را به انجام رسان ، که فرعون ، طغیان کرده است . موسى با سلاح قاطعیت ، به راه مى افتد. او هدف را تشخیص داده و براى از بین بردن ظلم و نشر توحید، راه را نیز یافته است که باید به مقابله با ظلم و ستم برخیزد، استقامت کند تا سرانجام سردمدار ظلم را شکست دهد. او این قاطعیت را از اتکاى به خدا به دست آورده است و دریافته است که چون هدفش و راهش حق است ، خداوند نصرت و یاریش خواهد کرد. چنین انسانى هیچ گاه خسته نمى شود. لذا مقابل کاخ فرعون آمد و راهش ندادند، یک سال آن جا ایستاد! تا سرانجام به دست خود دشمن ، موفق شد که نزد فرعون برود و در همان برخورد اول ، فرعون را در معرض شکست قرار داد؛ تا بالاخره حضرت موسى توانست بساط مستبد آن چنانى را برچیده و به هدف مقدس و الهى خود نائل شود.

موانعى که بر سر راه موسى قرار داشت تنها دیکتاتور زمانش یعنى فرعون نبود، بلکه خود بنى اسرائیل نیز مانع بزرگى بودند؛ بنى اسرائیل که خونشان در رگ هاى صهیونیست هاى روزگار ما نیز جریان یافته است ، و امروز سرسخت ترین دشمنان اسلام همین ها هستند.
بنى اسرائیل انسان هاى بهانه جویى بودند، در بیابان ، مائده آسمانى برایشان نازل مى گشت و مرغ و پلو در اختیارشان قرار داده مى شد باز قانع نمى شدند و اطراف حضرت موسى علیه السلام را گرفته و مى گفتند:
ما سیر و پیاز مى خواهیم ، ما سبزى و...مى خواهیم ، آنان به قدرى سست عنصر بودند که وقتى چهل روز از پیامبرشان دور ماندند، گوساله پرست شدند و اعتقاد خود را از دست دادند. لشکر حضرت موسى چنین انسان هایى بودند! آیا مى توان گفت که این ها موسى را در مقابل فرعون به پیروزى رساندند؟ مسلما چنین نیست .بلکه تنها عاملى که موسى را بر دشمن برترى داد و پیروز نمود و تمام گردنه ها را پشت سر گذاشت و تمام موانع و سدها را شکست همانا توکلش به خدا بود و قاطعیت و ایستادگى اش در راه هدف ...

تا کنون دیده و یا شنیده نشده است که کسى بگوید: ابراهیم ، موسى ، عیسى علیه السلام و یا محمد صلى الله علیه و آله و ائمه اطهار علیه السلام شکست خوردند! امروز مسلمان ، غیر مسلمان ، سنى ، شیعه؛  امام حسین علیه السلام را مرادف و مصادف با ایثار، فدا کارى و شرف و آزادگى مى داند.

...

پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به تنهایى در مقابل تمام کفار قریش قد علم کرد، چرا که هدف دارد، راه را تشخیص داده است ، شعار تواءم با عمل دارد. لذا سیزده سال مصیبت هاى کمر شکن قریش را به جان خرید تا به هدفش ‍ برسد. کفار وقتى از راه اذیت و آزار و شکنجه موفق نشدند و ابوطالب عمومى پیامبر را خواستند و به او گفتند: پسر برادرت از ما چه مى خواهد، او تمام منافع ما را به خطر انداخته است ، به او بگو که اگر زن مى خواهى بهترین و زیباترین زن هاى حجاز را در اختیارت بگذاریم تا اول متمول و پولدار حجاز باشى ! و اگر ریاست مى خواهى فرمانروایى حجاز از آن تو باشد و همه طوائف زیر دست تو باشد! اتفاقا پیغمبر نه زن داشت و نه پول و نه ریاست ، یک بچه یتیم بى کس که حضرت ابوطالب ، بزرگش کرده بود.
پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمودند: به آنان بگو که اگر کره ماه را در دست راست من و خورشید را در دست چپم بگذارید دست از هدفم بر نمى دارم . بگویید: لا اله الا الله نه پول مى خواهم ، نه ریاست و نه زن .
این است معناى قاطعیت. چنین انسانى ولو تنها هم که باشد به هدفش ‍ مى رسد.

وقتى دیدند تطمیع ، کار ساز نیست ، از راه تهدید وارد شدند؛ مثلا یاسر و سمیه - پدر و مادر عمار را که مسلمان شده بودند - براى ارعاب دیگران آوردند و یک پاى سمیه را به یک شتر و پاى دیگرش را به شتر دیگر بستند و هر یک از شترها را به طرف راندند و آن زن قهرمان را که حاضر نشد از ایمانش دست بردارد، به دو نصف کردند. اول شهید که اسلام داد همین زن قهرمان ، یعنى سمیه ، مادر عمار بود.
سپس به سراغ یاسر آمدند، به وى تازیانه مى زند و او را بر روى ریگ هاى داغ و سوزان بیابان مى انداختند و آن قدر مى زدند تا غش مى کرد و بعد با ریختن آب او را به هوش مى آوردند و باز تازیانه مى زدند، تا این که سرانجام زیر تازیانه به شهادتش رساندند.

کفار هر چه بیشتر مسلمانان را شکنجه و آزار مى کردند، آنان با استقامت تر مى شدند. پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله همان شعار همیشگى خود یعنى لا اله الا الله را تکرار مى کرد. دیدند نمى شود؛ پیامبر و مسلمانان را تبعید کردند؛ باز به هدفشان نرسیدند، بالاخره سه سال آنان را در شعب ابوطالب زندانى کردند - از بین مسلمین فقط حضرت خدیجه خارج از شعب ابى طالب بود - و از بیرون شعب غذاى مختصرى به مسلمانان مى رساندند؛ به طورى که بچه ها در اثر تشنگى مردند، زن ها از گرسنگى و تشنگى پوست گذاشتند، فریاد زن ها و بچه ها از سرما و گرما بلند بود و پیران از بین رفتند. پیامبر چنین وضعى را تحمل مى کرد و مى فرمود: قولوا الا اله الا الله تفلحوا...
از طرف دیگر حدود هشتاد جنگ برایش پیش آمد آن هم با وضعى که نه عده داشت و نه عده ، به قول جرجى زیدان مسیحى ، مسلمانان اسب و حتى در بعضى موارد کفش هم نداشتند و پا برهنه به جنگ مى پرداختند و پاهایشان زخم مى شد.
جنگ ذات الرقاع یعنى جنگى که مسلمانان به پاهایشان کهنه بستند و پایشان زخم مى شد.

7 - صبر و استقامت:
یکى دیگر از شرایط مدیر و مسئول ، صبر و استقامت ، است . باید بدانیم که در دنیا مشکل فراوان است ، و هیچ کس بى مشکل و گرفتارى نیست . دنیا را بلا و گرفتارى احاطه کرده است .
دار بالبلاء محفوفة
دنیا با بلا و مصیبت ، پیچیده شده است .
همان طور که اگر انسانى در آب باشد، آب محیط بر اوست ، انسان نیز در دنیا به وسیله گرفتارى و مصیبت ها احاطه شده است و تنها چیزى که هست این که مشکل ها بزرگ و کوچک بوده و انواع مختلف دارد. امروز به رنگى است و فردا به رنگ دیگر!

...

از دیدگاه قرآن و روایات اهل بیت علیهم السلام اگر کسى بخواهد به کمال برسد باید با مصیبت ها و مشکلات دست و پنجه نرم کند.
پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله مى فرماید:
البلاء للولاء...؛ (57)
مصیبت و سختى ، براى اولیاء الله است .
آرى ، پروردگار عالم هر که را بیشتر دوست داشته باشد، او را با مرکب بلا، زودتر به هدف و کمال و سعادت مى رساند.

عالم تکوین نیز این گونه است.

...

درباره لنین گیاه شناس که افتخارى است براى کشورش سوئیس نقل مى کنند که : معلم و مدیرش روزهاى اول درس دیدند که حافظه اش ضعیف است و براى تحصیل علم مناسب نیست ، به پدرش گفتند پسر تو باید به دنبال کار و کاسبى برود و نمى تواند درس بخواند و به جایى برسد.

اما در اثر استقامت پدرش ، صبر و استقامت خودش نه تنها دانشمند و گیاه شناس شد - که خواست خودش بود - بلکه طبیب نیز شد، یعنى به خواسته پدر و مادرش که مى خواستند او طبیب بشود نیز جامعه عمل پوشید. در نتیجه هم گیاه شناس ماهرى شد و هم طبیب حاذق ، نوشته اند او پایان نامه خود را در مسافرت نوشت و وقتى به آلمان رفت به اسم جادوگر او را تبعید کردند، زجر و شکنجه اش دادند، باز وقت در یک مسافرت دیگرى پایان نامه دومش را نوشت و سرانجام به وطنش بازگشت و افتخارى براى کشورش شد.

درباره پاستور مى نویسند: استعدادش خیلى کم بود، فقر و فلاکت بر زندگى اش حاکم بود اما صبر و استقامت عجیبى داشت ، او در کلاس شاگرد ناشناخته اى بود و به خاطر استقامت و پشتکارى که داشت استادش دختر خود را به او داد. پاستور در چنین وضعى باید سر از پا نشناسد، چرا که استاد دانشگاه ، دخترش را به او داده است ، اما شب عروسى که شد همه آمدند جز پاستور، که نیمه هاى شب آمد و از همه معذرت خواست و گفت : آزمایشم ناقص بود و نتوانستم نیمه کاره رها کنم لذا از همه شما عذر خواهى مى کنم .

...
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل علیهم الملائکة الا تخافوا ولا تحزنوا و ابشروا بالجنة التى کنتم توعدون نحن اولیائکم فى الحیوة الدنیا و فى الاخرة ولکم فیها ما تشتهى انفسکم ولکم فیها ما تدعون

در حقیقت ، کسانى که گفتند: پروردگار ما خداست ، سپس ایستادگى کردند، فرشتگان بر آنان فرود مى آیند و مى گویند: هان ، بیم مدارید و غمگین مباشید و به بهشتى که وعده یافته بودید شاد باشید. در زندگى دنیا و در آخرت دوستانتان ماییم و هر چه دلهایتان بخواهد در بهشت براى شماست و هر چه خواسته باشید در آن جا خواهید داشت .
...


برگرفته از:

اخلاق در اداره
نویسنده : آیت الله حسین مظاهرى


ارزش کــــــــار ادارى

پنجشنبه, ۲۸ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۷ ب.ظ

ارزش کار اداریان:

اقتصاد هر مملکتى متوقف بر کار است : کار تولیدى ، کار توزیعى و کار خدماتى .

از نظر اسلام ، قرآن و روایات اهل بیت علیه السلام کارهاى خدماتى - نظیر اداره ها - اهمیت بیشترى دارد؛ یعنى اسلام که مردم را بر کار تولیدى و کار توزیعى مثل تجارت سفارش کرده ، به کار خدماتى بیشتر اهمیت داده و تاءکید نموده است ؛ تا جایى که مى توان گفت : عبادتى بالاتر از خدمت به جامعه نیست .
ثواب کار خدماتى ، از نماز شب ، روزه مستحبى ، حج و حتى از جهاد بالاتر است!!

در روایتى آمده است :
قضاء حاجة المؤ من یعدل سبعین حجة مبرورة
برآوردن حاجت مردم ، مساوى با هفتاد، حج مقبول است .
در این باره اگر همین یک روایت بود قبولش مشکل بود و به نوعى توجیه مى شد، اما آن چه آن را یقین آور مى کند این است که این روایت به طور پى در پى و متواتر، نقل شده است .
سعى و کوشش پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله این بود که گرهى از کار مسلمانى باز کند. یا اگر امیرالمؤ منین علیه السلام گره اى از کار یک مسلمانى مى گشود، برایش از نماز شب خوش حال کننده تر بود. از تاریخ و سیره پیامبر و ائمه علیه السلام به خوبى استفاده مى شود که بى تفاوت بودن در کار مسلمانان ، توهین کردن به آنان ، به اندازه اى براى آن بزرگواران ناراحت کننده و غم انگیز بوده که حتى اگر فرزندشان از دنیا مى رفت ، آن اندازه ناراحت نمى شدند!!!

...

امام صادق علیه السلام مى فرماید:
من أهان ولیا فقد بارزنى بالمحاربة
اگر کسى به مسلمانى توهین کند گناهش همانند آن است که جنگ با خدا کرده باشد!

...
اهمیت گره گشایى از کار مردم:

هارون الرشید حاکمى ظالم و مغرور بود که وقتى ابر بالاى سرش مى آمد مغرورانه مى گفت : اى ابر! ببار، هر جا که ببارى بر مملکت من باریده اى و به راستى هم همینطور بود؛ یعنى آن زمان که آمریکا کشف نشده بود و تقریبا دو سوم دنیاى منهاى آمریکا تحت سلطه اسلام بود.

همین هارون ، وزیرى به نام على بن یقطین داشت ، وى از شیعیان راستین و از دوستداران واقعى ائمه اطهار بود، که زیر پرچم ظلم بود و زجر مى کشید، مرتب به امام موسى بن جعفر علیه السلام نامه مى نوشت که : آقا! من زیر پرچم ظلم زجر مى کشم ، آیا مى توانم خودم را از منصب وزارت هارون خلاص کنم ؟ امام علیه السلام سفارش مى کرد که: باید در منصب خود باقى بمانى ، چون کفاره گناه تو خدمت به مسلمان است ، اگر بتوانى گره اى از کار مسلمانى بگشایى کفاره گناهانت را پرداخته اى.

زیر پرچم ظالم و حاکم جور بودن بسیار گناه بزرگى است ، تا جایى که امام رضا علیه السلام مى فرماید: در روز قیامت خیمه اى به پا مى کنند و هر کسى که تجاوز و ظلمى کرده باشد به آن خیمه مى برند، و سپس مى فرماید: حتى آن افرادى را که آب در دوات ظالم ریخته اند و قلم براى ظالم مهیا کرده اند داخل آن خیمه مى کنند؛ یعنى یک مستخدم ظالم با خود او در یک میان جاى مى گیرند. با این که درجه گناه در خدمت ظالم بودن تا این حد بالاست ، اما امام موسى بن جعفر علیه السلام مى فرماید: کفاره چنین گناه بزرگى این است که گره اى از کار یک مسلمانى بگشایى .

خدمت خالصانه
کار اداریان خدمت به مردم و سامان دهى کار آنان است . این قشر عظیم و محترم همیشه در فکر آنند که گره اى از کار فرو بسته خلق خدا بگشایند. اما نکته این جاست که اگر بخواهند این کارها پربرکت و جاویدان شود و در دنیا و آخرت به کارشان بیاید باید با اخلاص هم آغوش گردد.

...

پرهیز از منت گذارى:

امیرالمؤ منین علیه السلام منشور بسیار ارزشمندى به مالک اشتر و در واقع خطاب به سیاست مداران و حکومت گران و نیز تمام کسانى که به نحوى با ارباب رجوع سر و کار دارند نوشته است . این منشور، افتخارى براى عالم اسلام است که حتى آن را منشور سازمان ملل مقایسه کرده و به این نتیجه رسیده اند که این دو منشور از نظر محتوا و دقت در عدالت اجتماع با هم قابل قیاس نیستند؛ منشور سازمان ملل ، منشورى است که متفکران دنیا از کشورهاى مختلف بعد از جنگ جهانى دوم گرد هم آمدند، دو سال فکر کردند و تلاش نمودند تا آن را نوشتند.اما امیرالمؤ منین آن منشور را زمانى نوشت که مالک اشتر سوار بر مرکب ، و مهیاى رفتن براى حکومت بود.
على علیه السلام در این منشور به مالک اشتر مى فرماید:
ایاک و المن على رعیتک باحسانک ...فان المن یبطل الاحسان
مبادا هرگز با خدمت هایى که انجام دادى بر مردم ، منت گذارى ....زیرا منت نهادن پاداش نیکوکارى را از بین مى برد.

انسان وقتى سیره اهل بیت علیهم السلام را مطالعه مى کند مى بیند که آن بزرگواران تلاش فراوان داشتند که چشم ارباب رجوع ، و مستمندان و گرفتاران به چشم آنان نیفتد که در نتیجه خجالت بکشند،

...

ایستگاه خطرناک:

در روز قیامت چندین گردنه است بازرسى وجود دارد؛ یعنى زمانى که انسان وارد صف محشر مى شود باید در هفتاد مورد حساب و کتاب پس ‍ بدهد. یکى از ایستگاه ها خطرناک است و آن ایستگاه مرصاد نام دارد. در این ایستگاه ، بازرسى کننده خود خداوند است .
ان ربک لبالمرصاد:

آیه مذکور دو معنا دارد:
1- خداوند در کمین گاه تو بوده و ناظر اعمالت مى باشد؛
2- در روز قیامت حساب و کتاب تو که مربوط به حق الناس است با خداست و خداوند قسم خورده است که به عزت و جلالم سوگند از حق الله ممکن است بگذرم اما از حق الناس نخواهم گذشت .

على علیه السلام در نهج البلاغه مى فرماید:

خدایا پناه مى برم به تو از پلیس ‍ راه دوم مرصاد، که حتى اگر خارى در دست رفته باشد از آن هم سوال مى کنى که آیا این خار از درخت خودت بود یا از درخت دیگرى؟!
...


گزیده اى از:

 اخلاق در اداره
 آیت الله حسین مظاهرى


علامه مجلسى رحمه الله در بحارالانوار ج 20، ص 382 از کاذرونى نقل کرده :

رسول خدا صلى الله علیه و آله در سال ششم هجرت براى خود مهرى تهیه کرد، چون قصد نامه نوشتن به شاهان و امراء داشت ، به حضرتش گفتند: پادشاهان نامه بى مهر را اهمیت نمى دهند، در ذوالحجه همان سال شش نفر از صحابه ، نامه هاى آن حضرت را براى پادشاهان و امراى وقت بردند...

عبدالله بن حذاقه نامه آن حضرت را به کسرى خسروپرویز پادشاه ایران برد، عمروبن عبدالله ضمرى ، به نجاشى پادشاه حبشه ، حاطب بن ابى بلتعه به مقوقس پادشاه مصر، دحیة بن خلیفه کلبى ، به قیصر پادشاه روم ، شجاع بن وهب به ابى شهر پادشاه غساسى شام ، و سلیط بن عمرو عامرى به پادشاه یمن .و در نقل یعقوبى و دیگران : علاءبن حضرى را نیز با نامه به منذربن ساوى پادشاه بحرین فرستاد.


نامه حضرت رسول به خسرو پرویز:

بسم الله الرحمن الرحیم من محمد رسول الله الى کسرى عظیم فارس سلام على من اتبع الهدى و آمن بالله و رسوله و شهدان لااله الاالهل وحده لاشریک له و ان محمدا عبده و رسوله ، ادعوک بدعایة الله فانى رسول الله الى الناس کافة لانذر من کان حیا و یحق القول على الکافرین اسلم تسلم فان ابیت فعلیک اثم المجوس

ترجمه:

به نام خداى رحمان رحیم

نامه اى است از محمد رسول خدا صلى الله علیه و آله به کسرى بزرگ فارس ، سلام بر آنکه از هدایت پیروى کند، و به خدا و رسولش ایمان آورد و گواهى دهد که معبودى جز خدا نیست ، یکتا و بى شریک است و محمد بنده او و پیامبر اوست ، من تو را بدین خدا دعوت مى کنم زیرا که به همه مردم پیامبرم ، تا انداز کنم آنان را که حق شنو هستند و وعده عذاب بر کافران محقق شده است! اسلام بیاور تا سلامت باشى! اگر از پذیرفتن این دعوت امتناع کنى ، گناه ملت مجوس بر عهده توست!

خسرو پرویز به عبدالله حذاقه اجازه ورود به دربار داد، یکى از درباریان گفت : نامه را به من بدهید تا به شاه برسانم ، گفت نه باید خودم به او بدهم ، فرمان رسول الله چنین است ، خسرو گفت بگذارید، بیاورد، او نامه را به دست خسرو داد خسرو گفت : یکى از دبیران آن را بخواند، دبیر چنین خواند: من محمد رسول الله الى کسر عظیم فارس!

خسرو از این که حضرت نام خودش را پیش از او نوشته بود آتش گرفت ، فریاد کشید و نامه را پاره کرد بى آنکه از مضمون آن مطلع شود بعد گفت عبدالله بن حذاقه را از دربار بیرون کند، عبدالله چون جریان راچنین دید بر شترش نشست و راه مدینه را در پیش گرفت ، خسرو پس از فروشدن خشمش ، او را خواست گفتند: رفته است ، عبدالله چون به مدینه آمد، جریان را به حضرت گزارش کرد، حضرت فرمود: او با این کار حکومت خودش را پاره کرده ست : قال صلى الله علیه و آله: مزق کسرى ملکه 

در مناقب آمده : کسرى نامه حضرت را پاره کرد و او را تحقیر نمود و گفت : این کیست که مرا به دین خود مى خواند و نام خود را پیش از نام من مى نویسد آنگاه در جواب آن حضرت مقدارى خاک فرستاد، حضرت فرمود: خدا حکومتش را پاره کند چنان که کتاب مرا پاره کرد و در جواب من خاک فرستاد، شما مالک خاک او خواهید شد: مزق الله ملک کما مزق کتابى و بعث الى بتراب اما اءنکم تملکون اءرضه 

سپس خسرو به فرماندار یمن که باذان نام داشت ، نوشت :

به من خبر رسید که در زمین تو مردى است مى گوید: من پیامبرم او را دست بسته پیش من به فرست ، باذان نامه خسرو را با دو نفر محضر رسول خدا صلى الله علیه و آله فرستاد و به آن حضرت (به اصطلاح ) دستور داد که با آن دو پیش خسرو برود، آن دو طائف آمده و از آنجا رسول خدا صلى الله علیه و آله را از مردى سراغ گرفتند، مرد گفت او در مدینه است ، آن دو به مدینه آمد.

بعد به محضر حضرت آمده گفتند: شاهنشاه ملک الملوک کسرى به ملک باذان فرمان داده کسى را پیش شما بفرستد و شما را پیش او ببرد، او ما را محضر شما فرستاده ، اگر امتناع کنید خودتان و قومتان را به هلاک انداخته و دیارت را خراب کرده اى .
آن دو در زى فارسیان بوده ریشهاى خویش را تراشیده و سبیلها را بلند کرده بودند، حضرت با دیدن قیافه آن دو ناراحت شد، فرمود: واى بر شما کى به شما گفته شد که چنین کنید؟ پیشواى ما چنین فرمان داده است فرمود: ولى پروردگار من فرمان داده ریشم را بلند و شاربم را کوتاه نمایم ، بروید فردا پیش من بیایید...
فردا که آن دو محضر حضرت آمدند، فرمود: پروردگار من پیشواى شما را در فلان ماه و فلان شب و فلان ساعت کشت ، پسرش شیرویه را بر او مسلط گردانید، گفتند: مى دانى چه مى گویى ؟! ما با نامه نوشتن تو به خشم آمدیم حالا بدتر از آن را مى گویى ؟ این سخن را نوشته و به ملک باذان اطلاع مى دهیم !
فرمود: آرى به او از من این مطلب را خبر بدهید و بگویید: دین من و سلطه من به تمام حیطه حکومت کسرى خواهد رسید... و به او بگویید: اگر اسلام بیاورى آنچه در دست دارى به تو مى دهم و تو را بر قومت حاکم مى گردانم ، بعد به یکى از آن دو کمربندى داد که با طلا و نقره مرصع بود، و بعضى از شاهان به وى اهداء کرده بود، آنها چون به یمن آمدند جریان را به باذان نقل کردند، باذان گفت : به خدا این سخن پادشاه نیست ، من فکر مى کنم آن شخص پیامبر است چنانکه خود مى گوید، منتظر باشیم اگر گفته او حق باشد بى شک پیامبر است وگرنه درباره او فکر مى کنیم .

چندى نگذشت که نامه اى از شیرویه به باذان رسید، من پدرم کسرى را کشتم ، زیرا که ظالم بود، و اشراف فارس را کشت ، چون نامه من به تو رسید از مردم براى من بیعت بگیر و با مردى که (رسول الله صلى الله علیه و آله ) به خسرو نامه نوشته بود کارى نداشته باش تا فرمان من به تو برسد، باذان چون نامه شیرویه را خواند، گفت : این شخص ‍ لاشک پیامبر است ، لذا اسلام آورد و از ایرانیان آنها که در یمن بودند اسلام آوردند.

خسرو پرویز نوه انوشیروان بیست و سومین پادشاه ساسانى است که در سال 628 میلادى به دست پسرش شیرویه به قتل رسید چون در نظر داشت پسر دیگرش مردانشاه را به جانشینى خود برگزیند، این بر شیرویه گران آمد، و به قتل وى مصمم گردید.


منبع:

از هجرت تا رحلت
مؤ لف : سید على اکبر قریشى

با اندکى تصرف

آقا! خانم! ببخشید: شما آدم متشخصى هستین؟!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۰۷ ب.ظ

ابتدا باید دید، اصولا شخصیت چیست که همه طالب آنند؛ هر کس آنرا در چیزى به اشتباه یا به واقعیت مى جوید، و موضوع یا نمونه ویژه اى را ملاک منش و شخصیت ایده آل خویش مى پندارد و با همه وجودش خواستار آن است؟

چنانچه مى بینیم : گروهى ، داشتن لباس گران قیمت و گلوبندهاى چند میلیون تومانى یا پالتو پوستى چند هزار دلارى (1) را ملاک عظمت و شخصیت خود مى دانند و برخى دیگر داشتن طرفداران زیاد را براى کسى ، نشانه بزرگى منش او مى دانند تا آنجا که به خاطر مرگ چنین کسى ، هزاران نفر خود کشى مى کنند یا ته سیگار و چند تار موى او را صدها هزاران تومان خریدارى مى نمایند و یا به داشتن یک عکس یا یک امضاء و یا به دیدن او حتى در لحظه اى کوتاه بر خود مى بالند...!

آیا واقعا شخصیت چیست ؟

آنچه از وارسى کتاب هاى گوناگون به ویژه کتاب هاى روانشناسى بر مى آید و در مجموع ، تعریف نسبتا جامعى است ؛ اینست : ((شخصیت: مجموعه اى از صفات طبیعى و اکتسابى ویژه هر فرد است که مسیر او را در زندگى و در روابط عمومى و سازش هاى اجتماعى ، تعین مى کند.))

اما اسلام ، از آنجا که از دیدگاه واقع بینانه تر، به پدیده مى نگرد، در این زمینه نیز، نظر اصلى آن ، به صفات روحى و فضائل ارزنده انسانى است و شخصیت فرد را به تقوا و پرهیزگارى و پاکدامنى و دانش مى داند و داشتن ثروت ، شوکت ، مقام و لباس و...را ملاک شخصیت نمى داند و مزیتى براى آنها قائل نمى باشد و تنها مى گوید: (( ان اکرمکم عندالله اتقیکم )) (2) یعنى گرامى ترین مردم نزد خداوند، پرهیز کارترین شماست . پیشواى اسلام مى فرماید: لا فضل للعرب على العجم و لا للابیض على الاسود؛ الا بالتقوى (3) عرب را به غیر عرب و سپید را به سیاه برترى نیست؛ مگر به تقوى و پرهیزگارى .

از دیدگاه اسلام ، شخصیتى که از تقوى تهى باشد، ارزشمند نیست. چرا که پرهیزگارى ، باعث به وجود آمدن شخصیت حقیقى و ژرف مى گردد آنکه از خدا بیم دارد، در کردار و برخوردها، آنچه را که او و جامعه اى را به نیکبختى مى رساند، رعایت مى کند. آویزهاى دیگرى که شخصیت افراد بدان آذین مى یابد، همه از لوازم پرهیزگارى است . پرهیزگار: بد کردار و بد رفتار و تند خو و خشن و کثیف نمى تواند بود. پلشتى و ناپاکى و رذالت و خشونت با پرهیزکارى جمع نمى گردد. اسلام ، این مکتب برتر تربیت و عمل ؛ اهتمامى ویژه دارد که افرادى با منش بلند پرورش دهد تا بتواند در همه مراحل زندگى ، سرافراز و مشخص و نمونه زیست کند، پس همه مراحل زندگى را تحت کنترل گرفته است .

پى ریزى هاى اسلام:

بنابر آنچه گفته آمد، اسلام ز گهواره تا گور، با چشمانى نگران و بینا همه کردارهاى افراد را زیر نظر گرفته است . و از آغاز انعقاد نطفه و حتى قبل از آن راهنمایى مى کند و دستورهایى مى دهد و این دستورها در همه مراحل ؛ باردارى مادر، شیرخوارگى طفل ، محیط تربیتى خانه ، محیط تحصیل و...ادامه دارد. رعایت این دستورهاست که منش بلند و عالى مى سازد، اینک با نمونه هایى از این دستورات آشنا مى شویم :

مرحله انعقاد نطفه و جنین:

مرحله بسیار حساس است . دانشمندان نظر مى دهند که عامل وراثت در این مرحله ، صفاتى را در نسل انسان به ودیعه مى گذارد که مشابه با صفات و ویژگیهاى پدر و مادر است . بنابر این اسلام ، با دستورهاى لازم توجه والدین را به اهمیت این مرحله جلب مى کند.

مثلا مى گوید: اگر یک الکلى به خواستگاریت آمد با او ازدواج نکن . (4) به بد اخلاق زن ندهید. (5) از ازدواج با زن بى شعور بپرهیزید؛ که همنشینى او گرفتارى و فرزندان او تباه و فاسد خواهند بود.(6) بهترین زنان شما کسانى هستند که عقیم نباشند، مهربان ، پاکدامن ، محترم ، فروتن در برابر شوى : و نسبت به دیگران سنگین و بى اعتنا باشد. (7) از ازدواج با زیبا رویانى که در خانواده آلوده پرورش یافته اند بپرهیزید. ایاکم وخضراء الدامن ... (8)

تلألؤ این همه باریک بینى و ژرف نگرى ، جز در چشم مهربان اسلام به هم نمى رسد. این همه دقت آشکار مى کند که اسلام چگونه با همه ریزه کارى هایى که در ساختن منش کودک از آغاز بسته شدن جنین ، موثر مى باشد آشنا است و بدانها توجه دارد. در مراحل دیگر نیز چون ایام باردارى مادر، شیر خوارگى نوزاد و کودکى ، دستورالعملهاى مفیدى در زمینه خوراک ، بهداشت ، خواب ، استراحت و هم در رفتار و کردار و روابط زناشویى داده است . حتى در گزینش دایه و پرستار و شیرى که نوزاد مى نوشد، شرایطى را گوشزد کرده است .

اسلام کردار و رفتار والدین را در بد آموزى یا تربیت صحیح کودک ، بسیار موثر مى داند تا آنجا که آنان را از از آمیزش و عشق بازى در برابر کودکان باز مى دارد. این نکات ارزنده را روانکاوان و دانشمندان زیست شناس و روانشناس به تازگى دریافته اند: (( دوران کودکى باید پاک و سالم و جدا از تحرکات جنسى باشد، کودک حساس است و این را همه مى دانند که مبارزه با حساسیت کودک دشوار مى نماید. هیچ چیز براى روانکاو دشوارتر از این نیست که ببیند از آغاز کودکى ، تحریکهاى جنسى یا چیزى شبیه آن ، با سلسله اعصاب کودک ، رویاروى بوده است . ریشه همه این تحریک ها در زمان کودکى است که بعد به گونه عقده روانى بروز مى دهد. بیشتر کودکان را، پدران و مادران به سوى فساد جنسى و طغیان غریزه مى کشانند چون در برابر دیدگان آنان آمیزش ‍ مى کنند)) (9)

تاثیر محیط:

محیط از عوامل بسیار مهم سازنده منش هر فردى است . و منظور همه محیط هایى است که فرد از آغاز تا پایان زندگى ، در آن به سر برده است ، چون محیط خانه ، آموزش و پرورش ، کار، معاشرت هاى فردى و سرانجام محیط اجتماعى . وضع ظاهر، طرز گفتار و رفتار، پوشاک ، و حتى سلامت و دانش و بسیارى از جنبه هاى دیگر منش انسان ، تابع محیط است . به ویژه کودک که همچون نهال نورس مى باشد. همچنانکه رشد و بالیدن و ثمر دادن نهال ، وابسته به این است که در کجاى باغ و بوستان قرار گرفته است و چقدر از نور آفتاب و چقدر آب به او مى رسد، و چگونه و از چه منبع ، آبیارى مى شود. کودک نو پا نیز، از عوامل محیطى خود، بسیار تاثیرپذیر است و بلکه بیشتر. اسلام به این نکته حساس نیز، بسیار توجه دارد. پیروان خود را از رفتن به مراکز آلوده باز مى دارد و به رفتن در محافل دانشمندان ، ترغیب مى کند و مى گوید:

با هرکس ، طرح دوستى میفکن که صفات دوست ، به دوست سرایت مى کند. حتى اسلام شرکت در بزمى را که در آن میخوارى نشسته است، نهى مى کند. درود بر اسلام با اینهمه واقع بینى و باریک بینى .

دو نمونه از شخصیت هاى برجسته اسلام:

1-بلال حبشى:

بلال از نمونه هاى سترگ است که با منشى اسلامى ، تربیت یافته است . آثار این عظیمت و تربیت را در این گوشه از زندگى او بخوانید: روزى به فرمان پیامبر، بر آن شد که به خواستگارى دختر یکى از بزرگان قبائل برود. او و برادرش نزد یک خانواده اى نسبتا بزرگ رفتند. بلال بجاى چرب زبانى و چابلوسى فقط گفت : ان ترجونا فالحمدلله و ان تمنعونا، فالله اکبر.(10)اگر با ما وصلت کنید، خداى را سپاس خواهیم گفت و گرنه خدا بزرگ است . او مى داند که عزت و بزرگى منش ، ویژه بندگان راستین خداست او تربیت شده مکتبى است که مى گوید: و لله العزة ولرسوله و للمومنین (11) او به خود اجازه نمى دهد در برابر خواسته دل خود یا قدرت مالى دختر، خود را کوچک کند و زبان به تملق باز کند. روح سترگ او زیر بار خوارى هایى در لفاف جمله هایى نظیر: ما را به غلامى بپذیرید نمى رود!

2- عبدالله بن حذاقه:

از یاران پیامبر (ص )بود. در زمان عمر با گروهى از مسلمانان گرفتار رومیان شد. دشمن ، دیگهایى آکنده از روغن زیتون به جوش آورده بود و با سنگدلى یکى از مسلمانان را که تن به نصرانى شدن ، در نداد، به درون دیگ افکند.لحظه اى بعد استخوانهایش روى سطح روغن ، در دیگ نمایان شد!!

پس از او عبدالله را در آوردند. بدو نیز پیشنهاد کردند که : دست از اسلام بردار اگر جانت را دوست دارى ؟ گفت : هرگز. پس او را به سوى دیگ بردند، اما دیدند که او اشک مى ریزد. از سران سپاه دشمن یکى گفت : برگردانیدش پشیمان شده است .

عبدالله گفت : هرگز. - پس چرا گریه مى کنى ؟ - گریه شوق و حسرت است . شوق شهادت و حسرت آنکه بیش ‍ از یک جان ندارم تا در راه ایده خویش ، فدا کنم .... آن سردار از دلیرى او به شگفت آمد و در دل او را بسیار ستود؛ و گفت :

بیا سر مرا ببوس و آزاد باش ! هرگز. - نصرانى شو تا دخترم را به عقد تو در آورم و نیمى از آنچه که دارم نیز به تو واگذارم . - هرگز! - پس سرم را ببوس تا تو و هشتاد تن از مسلمانان را نیز با تو آزاد کنم . عبدالله چون دید جان دیگران را نیز خواهد خرید حاضر شد و سر او را بوسید و همه آزاد شدند.... (12)

این نمونه است از منش ‍ یک جوان که تربیت اسلامى یافته است و در پرتو تربیت ، شخصیتى چنان عظیم به هم رسانده که بى اختیار، همه ستایش آدمى را به کرنش خویش بر مى انگیزد درود بر او باد و بر شخصیت پولادین و منش بلند او.

گناه مهمترین عامل تخریب شخصیت:

آدمى به جز آنکه زیر بناى موقعیت ، آبروى و منش ظاهرى او را مى سازد؛ باید در صدد به دست آوردن عوامل دیگرى بر آید که بنیانگذار ارزش هاى معنوى مى شود. ترک گناه از بزرگترین این عوامل است که سازنده شخصیت حقیقى هر فرد است . امام باقر علیه السلام مى فرماید: شوربختى و حادثه ها و نکبت و شکست ، همه به دست انسان و بر اثر گناه آلودگى ، پیش مى آید....(13). آنکه خواهشهاى تن گمراهش ‍ سازد، به هلاکت خواهد رسید هلک من اضله الهوى ... (14)

بزرگترین و در همان حال دلفریب ترین الگوى منش الگوى نهایى شخصیت است که هر کسى در وجدان و ذات خود، بدان مى رسد. و گناه هر چند پنهانى ، این پیکره بلند و دلفریب را از درون مى شکند و گرچه در بیرون ، مردم آنرا سالم مى پندارند. و نیز آن گرامى مى فرماید: ((کسى که براى خود، شخصیتى قائل نیست و خویشتن را حقیر و پست مى کند، از او امید نیکى مدارید و چنین کس ، از ارتکاب پلیدى ها باکى ندارد)) من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره .(15) اصلا اجازه نمى دهد که مسلمانان به پلشتى گناه آلوده گردند و با نادانان و ناشایستگان در آمیزند.

___________________________________________________________________

1-الپورت و اودبروت از کتاب روانشناسى شخصیت ص 23 و روانشناسى رشد ص 453
2-قرآن سوره حجرات آیه 13
3-نوریکه به دنبال آن رفته اند ص 158 ترجمه کتاب (رجال حول الرسول )تالیف محمد خالد مصرى
4-وسلئل ج 14 باب 29 نکاح ص 53
5-وسائل ج 14 ص 54
6-وسائل ج 14 ص 56
7-وسائل باب 14 ص 14
8-وسائل ج 14 ص 19
9-کتاب انگیزه هاى روانى
10-نوریکه بهدنبال آن رفته اند 158 ترجمه فارسى کتاب : رجال حول الرسول
11-قرآن کریم -سوره منافقون آیه 8
12-سفینه البحار ج 2 ص 128
13-کافى ج 2 ص 269
14-غرر الحکیم طبع نجف ص 329
15- غرر الحکم ص 289


منبع:

الگوى شخصیت؛
هیئت تحریریه موسسه در راه حق

مستــــــــــى

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۳۸ ب.ظ

على(ع):

ینبغی للعاقل أن یحترس من سکر المال، وسکر القدرة، وسکر العلم، وسکر المدح، وسکر الشباب، فإن لکل ذلک ریاحا خبیثة تسلب العقل وتستخف الوقار

ترجمه:

بر عاقل است که محفاظت کند از مستى مال و مستى قدرت و مستى علم و مستى ستایش و مستى جوانى! به راستى براى هر یک از اینها بادهایى مخرب است زائل کننده عقل و سبک کننده وقار!


منبع:

میزان الحکمه: موضوع 1843؛ انواع مسکرات ح 6.

آدم وسواس ، عاقل نیست!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۴:۱۳ ب.ظ

یکى از مسلمانان در وضو گرفتن وسواس داشت ، چندین بار اعضاء وضو را مى شست ولى به دلش نمى چسبید و آن را نادرست مى خواند و تکرار مى کرد!
عبدالله بن سنان مى گوید: به حضور امام صادق (ع ) رفتم و از او یاد کردم ، گفتم : با اینکه او یک مرد عاقل است ، در وضو وسوسه مى کند.
امام صادق (ع ) فرمود:

(این چه عقلى است که در او وجود دارد، با اینکه از شیطان پیروى مى کند؟)

گفتم : چگونه از شیطان پیروى مى کند؟
فرمود: از او بپرس ، این وسوسه کارى از کجا به او روى مى آورد؟، خود او جواب خواهد داد که : (از کار شیطان است )
چرا که او مى داند وسوسه و تزلزل در اراده ، از القائات شیطان است!

زیرا خداوند(در قران در سوره ناس آیه 4، 5) مى فرماید:
(من شر الوسواس الخناس - الذى یوسوس فى صدور الناس )
:(پناه مى برم از شر وسوسه هاى شیطان مرموز، که در سینه هاى انسانها وسوسه مى کند) - ولى هنگام عمل بر اثر ضعف اراده ، قادر بر جلوگیرى از اطاعت شیطان نیست!


منبع:

داستانهاى اصول کافى جلدهاى 1 و 2
مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى


ازدواجهاى حــــــــــرام!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۴۵ ب.ظ

مساءله 311 :
ازدواج با زنهایى که به انسان مَحْرَم هستند مثل مادر و خواهر و مادر زن حرام است .

مساءله 312 :

اگر کسى زنى را براى خود عقد نماید اگر چه با او نزدیکى نکند، مادر و مادرِ مادر آن زن و مادر پدر او، و هر چه بالا روند به آن مرد مَحْرَم مى شوند.

مساءله 313 :
اگر زنى را عقد کند و با او نزدیکى نماید، دختر و نوه دخترى و پسرى آن زن هر چه پایین آیند چه در وقت عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند، به آن مرد مَحرَم مى شود.

مساءله 314 :
اگر با زنى که براى خود عقد کرده نزدیکى هم نکرده باشد تا وقتى که آن زن در عقد اوست نمى تواند با دختر او ازدواج کند ( توضیح: اما اگر قبل دخول؛ زن را طلاق دهد؛ اجازه ازدواج با دختر و نوه او را دارد )

مساءله 315 :
عمّه و خاله پدر، عمّه و خاله پدرِ پدر، عمّه و خاله مادر، عمّه و خاله مادرِ مادر هر چه بالا روند به انسان محرَم هستند.

مساءله 316 :
پدر و جدّ مرد، هرچه بالا روند، پسر و نوه پسرى و دخترى او هر چه پایین آیند چه در موقع عقد باشند یا بعداً به دنیا بیایند به زن او مَحْرَم هستند.

مساءله 317 :
اگر زنى را براى خود عقد کند دائم باشد یا غیر دائم تا وقتى که آن زن در عقد اوست نمى تواند با خواهر آن زن ازدواج نماید ( توضیح: اگر خواهر بمیرد یا طلاق داده و عده طلاقش تمام شود؛ مى تواند با خواهر او ازدواج کند حتى اگر دخولى صورت گرفته باشد)

مساءله 318 :
اگر انسان قبل از آن که دختر عمه یا دخترخاله خود را بگیرد. نعوذبالله با مادر آنان ( یعنى عمه و خاله خود) زنا کند، بنابر احوط، دیگر نمى تواند با آنان ازدواج کند.

مساءله 319 :
اگر با دخترعمه یا دخترخاله خود ازدواج نماید بعد نعوذ بالله با مادرشان زنا نماید، عقد آنان اشکال ندارد ( توضیح: ولو به آنان دخول نکرده باشد)

مساءله 320 :
اگر با زنى غیر از عمه و خاله خود زنا کند، بنابراظهر، مى تواند با دختر او ازدواج نماید، ولى احتیاط ( توضیح: احتیاط مستحبى ) در عدم ازدواج است. ولى اگر زنى را عقد نماید و با او نزدیکى کند بعد با مادر او زنا کند، آن زن بر او حرام نمى شود، و همچنین است اگر پیش از آن که با او نزدیکى کند با مادر او زنا نماید.

مساءله 321 :

زن مسلمان نمى تواند با مرد غیر مسلمان ( توضیح: ولو اهل کتاب ) ازدواج ( توضیح: دائم یا موقت ) نماید.  و مرد مسلمان هم نمى تواند با زنان کافرى که اهل کتاب نیستند ازدواج ( توضیح: دائم یا موقت ) کند. ولى مرد مسلمان با زنانى که یهودى و یا نصرانى باشند، موقّتاً به صورت صیغه مى تواند ازدواج نماید( و نه دائم )

مساءله 322 :
اگر با زنى که در عدّه طلاق رجعى است زنا کند، آن زن بر او حرام ( توضیح: حرام ابدى ) مى شود. و اگر با زنى که در عدّه طلاق بائن ، یا عدّه وفات است زنا کند، بعداً ( توضیح: بعد گذشت عده ) مى تواند او را عقد نماید.

مساءله 323 :
اگر با زن بى شوهرى که در عدّه نیست ، زنا کند، بنابراظهر مکروه است که بعداً آن زن را براى خود عقد نماید، بلکه احتیاط مستحب آن است که با او ازدواج ننماید، مگر این که زن از کار خود توبه نموده باشد.

مساءله 324 :
اگر زنى را که در عدّه دیگرى است براى خود عقد کند، چنانچه مرد و زن ( هر دو) ، یا یکى از آنان بدانند که عدّه زن تمام نشده و بدانند عقد کردن زن در عدّه حرام است ، آن زن بر او حرام مى شود، اگر چه مرد بعد از عقد با آن زن نزدیکى نکرده باشد.
مساءله 325 :

اگر انسان بداند زنى شوهر دارد و با او ازدواج کند، باید از او جدا شود و بعداً هم ( توضیح: که مرد بمیرد یا از هم جدا شوند) نمى تواند او را براى خود عقد کند، مگر این که نداند زن شوهر دارد و با او هم نزدیکى نکرده باشد، که در این صورت فقط عقد باطل است ، ولى بعد از طلاق او و تمام شدن ایّام عدّه ، ازدواج با آن زن ، بنابراظهر مانعى ندارد.

مساءله 326 :
اگر مرد طواف نساء را که یکى از اعمال حج است بجا نیاورد، زنش که به واسطه مُحْرِم شدن بر او حرام شده بود حلال نمى شود.
ونیز اگر زن طواف نساء نکند، شوهرش بر او حلال نمى شود، ولى اگر طواف نساء را انجام دهند، به یکدیگر حلال مى شوند.

مساءله 327 :
مادر، خواهر، و دخترى کسى که لواط داده ، بر لواط کننده حرام است ، اگر چه لواط کننده و لواط دهنده بالغ نباشند، ولى اگر گمان کند که دخول شده ، یا شک کند که دخول شده یا نه ، بر او حرام نمى شود.


منبع:

رساله احکام بانوان
مطابق با فتاواى حضرت آیة اللّه العظمى بهجت

و توضیحات حقیر

سخت تر از سخت!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۵۷ ب.ظ

محمد بن قیس از امام باقر علیه السلام نقل مى کند:

جمعیت زیادى در محضر امیرالمؤ منین علیه السلام بودند. شخصى برخاست و از حضرت سؤ الاتى کرد. و آشکار شد که او را معاویه فرستاده تا مسائلى را که پادشاه روم از معاویه کرده و او از جواب عاجز مانده ، از حضرت امیر بپرسد.

یکى از آن سؤ الات این بود:
ما عشرة اشیاء بعضها اشد من بعض ؟
- آن ده چیزى که یکى از دیگرى سختتر است چیست ؟ -

حضرت امیر پاسخ را بر عهده امام مجتبى گذاشت و ایشان در جواب فرمود:


1 - سخت ترین چیزى که خداوند آن را آفریده ، سنگ است .

2 - سخت تر از سنگ ، آهن است که به وسیله آن سنگ شکسته مى شود.

3 - سخت تر از آهن ، آتش است که آهن را ذوب مى کند.

4 - سخت تر از آتش ، آب است که آتش را خاموش مى کند.

5 - سخت تر از آب ، ابر است که آب را با خود در فضا حمل مى کند.

6 - سخت تر از ابر، باد است که ابر را به حرکت در مى آورد.

7 - سخت تر از باد، فرشته اى است که باد را مى فرستد.

8 - سخت تر از فرشته موکل بر باد، عزرائیل است که او را مى میراند.

9 - سخت تر از عزرائیل ، مرگ است که عزرائیل را مى میراند.

10 - سخت تر از مرگ ، فرمان پروردگار است که مرگ را نیز نابود مى سازد.


در اینجا مرد شامى گفت : گواهى مى دهم که تو به راستى ، فرزند رسول خدائى ، و حضرت على علیه السلام به امر حکومت از معاویه سزاوارتر است .
آنگاه مرد شامى پاسخ سؤ الات را نوشته و براى معاویه برد و معاویه هم براى قیصر روم فرستاد.
پس از چندى از پادشاه روم نامه اى به دست معاویه رسید که در آن نوشته شده بود:

اى معاویه! چرا با سخن دیگرى با من سخن مى گوئى ، و پاسخى که از خودت نیست ، به من مى دهى . به مسیح سوگند، این جواب از تو نیست و جواب جز از خاندان رسالت نمى باشد.

آرزوى مرگ

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۴ ب.ظ

پیامبر(ص) بر شخص گرفتارى گذشتند که از شدت ناراحتى آروزى مرگ مى کرد.

فرمود:

آروزى مرگ نکن ، زیرا اگر انسان نیکوکارى باشى ، اعمال نیکت را زیاد مى کنى . و اگر انسان بدکارى باشى ، با ادامه حیات ، امکان توبه و جبران بدى هاى گذشته را پیدا خواهى کرد.

مَثَل قرآنى : ( شتر و سوراخ سوزن )!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۰۸ ب.ظ

إِنَّ الَّذِینَ کَذَّبُوا بِآَیَاتِنَا وَاسْتَکْبَرُوا عَنْهَا لَا تُفَتَّحُ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ وَلَا یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ حَتَّى یَلِجَ الْجَمَلُ فِی سَمِّ الْخِیَاطِ وَکَذَلِکَ نَجْزِی الْمُجْرِمِینَ (40) - سوره مبارکه اعراف -

ترجمه:

کسانى که آیات ما را تکذیب کردند و در برابر آن تکبّر ورزیدند، (هرگز) درهاى آسمان به رویشان گشوده نمى شود و (هیچگاه ) داخل بهشت نمى شوند مگر این که شتر از سوراخ سوزن بگذرد! این گونه گنه کاران را جزا مى دهیم.

وجه تشبیه:

خداوند متعال در این آیه بهشت رفتن مستکبران لجوج را تشبیه کرده است به این که : اگر شتر از سوراخ باریک سوزن خیاطى بتواند عبور کند، آنها هم مى توانند وارد بهشت شوند!

وجه شباهت در این تشبیه ((محال و غیرممکن بودن )) است ؛ یعنى همان طور که امکان ندارد شتر با آن جثّه بزرگش از سوراخ باریک سوزن عبور کند، همچنین ممکن نیست افراد متکبّر مغرور داخل بهشت گردند. زیرا بهشت ((دارالسلام ))و خانه انسانهاى سالم است و آدم متکبّر تاوقتى که مرض کبرش را معالجه نکند، نمى تواند وارد بهشت شود.

((مولوى )) دراین زمینه مى گوید:

نیست سوزن را سر رشته دو تا
چون که یکتایى در این سوزن درآ
رشته را با سوزن آمد ارتباط
نیست در خور با جمل؛ سمّ الْخیاط

شیخ عطّار نیز در این باره مى گوید:

شنیدم من که موشى در بیابان

مگر دید اشترى را بى نگهبان
مهارش سخت بگرفت و دوان شد
که تا اشتر به آسانى روان شد
چو آوردش به سوراخى که بودش
نبودش جاى آن اشتر چه سودش
بدو گفت اشتر: اى گم کرده راهت
من اینک آمدم کو جایگاهت
کجا آیم درون اى تنگ روزن
چو من اشتر بدین سوراخ سوزن
برو دم درکش اى موش سیه سر
که نتواند گذشت اشتر از این در.


منبع:

چهل مثل از قرآن
مؤ لف : حسین حقیقت جو


خاطره اى شخصى از نماز آیت الله بهجت!

چهارشنبه, ۲۷ اسفند ۱۳۹۳، ۱۲:۵۱ ب.ظ

از فامیلا بود!

اومده بودند قم؛ زیارت و بازدید!

شب چارشنبه گفتم ببرمشون مسجد آیت ا... بهجت(ره) - فاطمیه - و یه نماز با حال درک کنند و خاطره اى بشه براشون!!

برگشتیم... منتظر عکس العملى ازشون بودم که یه پیرمردى ازشون گفت: میگم شیخ محمد! نماز این حاج آقا اشکال نداشت؟؟؟!!! (شاید به جهت گریه ای که در نماز داشتند!)

ما رو میگى!!

دو قطره ى دوست داشتنى!!

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۳۱ ب.ظ

على(ع):

... و من أحب السبل إلى الله قطرتان: قطرة دموع فی جوف اللیل، و قطرة دم فی سبیل الله ...

ترجمه:

و از دوست داشتنى ترین راه ها به سوى خدا ( دو قطره ) است: قطره ى اشکى در دل شب! و قطره ى خونى در راه خدا!


 منبع:

- بحارالانوار ج 75 ص 58 -


بد حسابـــــــــــــــــــــــــ

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۱۶ ب.ظ

 امام صادق علیه السلام به یکى از اصحاب خود فرمود:

چرا فلانى از تو شاکى است؟
عرض کرد:

چون حقم را تمام و کمال از او گرفتم!

امام با ناراحتى و غضب فرمود:

گمان مى کنى اگر حقت را تا به آخر بستانى، کار زشتى مرتکب نگشته اى؟!!!

آیا کلام خدا را ندیده اى که مى فرماید: وَ یَخافُونَ سُوءَ الحِسابِ - 21 رعد یعنى: گناهکاران از بدى حساب مى ترسند!

آیا تصور مى کنى ترس ‍آنها هنگام حسابرسى به خاطر آنست که خداوند بر آنان ستم کند؟! نه ، به خدا سوگند آنان نمى ترسند مگر از اینکه خداوند به طور دقیق به حساب آنان رسیدگى نماید.

خداوند اینگونه محاسبه دقیق را سوء حساب نامیده است . بنابراین هر کسى در رسیدگى به حساب دیگران بیش از اندازه سختگیرى کند، بد حسابى کرده است .


منبع:

بحارالانوار ج 7 ص 266

ثواب هفتــــــاد شهید!

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۰ ب.ظ

مردى خدمت پیامبر عرض کرد:

همسرى دارم که هنگام ورود به منزل از من استقبال ، و هنگام خروج از منزل مرا بدرقه مى کند. هنگامى که مرا غمگین مى بیند مى گوید: چه چیزى تو را اندوهگین ساخته؟ اگر غم روزى مى خورى ، خداوند آن را بر عهده گرفته ، و اگر براى امر آخرتت غمگین هستى ، خداوند بر غم و اندوه تو بیفزاید!

پیغمبر اکرم فرمود:

همسرت را به بهشت بشارت بده و بگو: تو یکى از کارگزاران الهى هستى! و در هر روز ثواب هفتاد شهید برایت خواهد بود!


منبع:

مکارم الاخلاق طبرسى ص 201

هر کى ریاضیش خوبه؛ حساب کنه؟!

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۲۶ ب.ظ

آموزگار:

طول اتاقى شش متر و عرض آن پنج متر است؛ حالا حساب کنید من چند سال دارم ؟!

همه دانش آموزان مات و مبهوت ماندند و سکوت کلاس را فرا گرفت .

سر انجام یکى از شاگردان گفت : شما چهل و هشت سال دارید.

آموزگار: آفرین ، پسر باهوش! بگو، بدانم چطور حساب کردى ؟


دانش آموز : من پسر عموى نیمه دیوانه اى دارم که بیست و چهار سال سن دارد، روى این حساب ، شما باید چهل و هشت سال داشته باشید!!

رتبه هاى اول تا هفتم مساجــــــد جهان!

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۸ ب.ظ

ترتیب اولویت مساجد براى نماز خواندن ازنظر ثواب بدین شرح است:


1- مسجــد الحــرام هر نماز معادل یک میلیون نماز
2- مسجد النبـى (ص)  هر نماز معادل ده هزار نماز
3- مسجد جامع کوفه -هر نماز معادل هزار نماز
4- مسجد الاقصـــى - هر نماز معادل هزار نماز
5- مسجد جامـــع هر شهر- هر نماز معادل صد نماز
6- مسجد قبیله - هر نماز معادل بیست و پنج نماز
7- مسجد بازار - هر نماز معادل دوازده نماز

و مستحب است در خانه اش هم مسجدى یعنى مکانى مهیا جهت نماز؛ قرار دهد اگرچه احکام مسجد بر آن بار نمى شود.

- العروة الوثقى -

مسجد فضایى! مسجد زیر زمینى!

سه شنبه, ۲۶ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۱۲ ب.ظ

مسجد فضایى:

مسأله 46 : جایز است پشت بام ساختمان یا طبقه فوقانى آن را مسجد قرار داد،بنابر این مى توان بالاى مغازه یامنزل را مسجد ساخت،یا در یک ساختمان چندطبقه یک طبقه آن را مسجد قرار داد.

( و چه بجاست در ساختمانهاى چند طبقه که از مسجد دور است؛ یک طبقه یا یک سالن آن را مسجد قرار دهند،تا ساکنان آن از ثواب نماز در مسجد محروم نباشند.)  


مسأله 47 : شخصى مى خواهد خانه مسکونى خودرا به این ترتیب وقف کند که زیر زمین و طبقه اول مسجد باشد و طبقه دوم و سوم را اجاره بدهد و مال الاجاره آن صرف مرکز نگهدارى معلولین و سالمندان شود آیا چنین وقفى صحیح است؟
جواب: ظاهر،جواز تفکیک است بین طبقات؛ وتخصیص بعض طبقات به وقف مسجد وبعضى را به وقف غیر مسجد «الوقوف على حسب ما یوقفها اهلها»
آیت الله اراکى قدس سره


مسجد زیر زمینى:

مسأله 48 : جایز است طبقه زیر زمین ساختمانى را به عنوان مسجد وقف کنند در حالى که طبقات فوقانى،خانه و مغازه و امثال اینهاست،همچنانکه مى توان در یک طبقه،برخى از اتاقها را مسجد قرار داده و این مساله تابع وقف است.


منبع:

احکام مسجد؛ مؤلف - محمد حسین فلاح زاده -

شریک هاى جنسى شیطان!!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۱۰:۱۳ ب.ظ


1- زنان:

آن گاه که مردى قصد هم بسترى با همسر خود را مى کند، اگر ( بسم الله ) نگوید، شیطان نیز حاضر مى شود و با مرد در عملش مشارکت مى کند! 

قرآن خطاب به شیطان مى فرماید:
...وَشَارِکْهُمْ فِی الْأَمْوَالِ وَالْأَوْلَادِ ...- سوره اسراء ایه 64 - در دارایى و فرزندان مردم مشارکت نما...

2- افراد مست:

وقتى کسى شراب مى خورد و مست مى شود و دیگر چیزى نمى فهمد؛ در این حال شیطان ملعون با او لواط مى کند!

حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در این زمینه مى فرماید:
من بات سکرانا " بات عروسا " للشیطان - بحارالانوار ج 76 ص 148 -

و نیز مى فرماید :

 ... و ما من أحد یبیت سکران إلا کان للشیطان عروسا " إلى الصباح فإذا أصبح وجب علیه أن یغتسل کما یغتسل من الجنابة، فان لم یغتسل لم یقبل منه صرف ولا عدل، ولا یمشی على ظهر الأرض أبغض إلى الله من شارب الخمر - بحارالانوار ج 76 ص 150 -

کسى که در شب شراب بخورد و با مستى به خواب رود؛ تا صبح عروس شیطان است! پس صبح گاه همان طور که از جنابت غسل مى کند باید غسل نماید. و اگر غسل جنابت نکند عملى از او قبول نخواهد شد! و بر روى زمین مبغوض تر از نوشنده شراب نزد خدا نیست!



با خدا هم؟؟؟!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۳:۲۵ ب.ظ

امام صادق علیه السلام مى فرماید:
شنیده بودم ، شخصى را مردم عوام تعریف مى کنند و از بزرگى و بزرگوارى او سخن مى گویند. فکر کردم به طورى که مرا نشناسد، او را از نزدیک ببینم و اندازه شخصیتش را بدانم .
یک روز در جایى او را دیدم که ارادتمندانش که همه از طبقه عوام بودند، اطراف وى را گرفته بودند. من هم صورت خود را پوشانده ، به طور ناشناس ‍ در گوشه اى ایستاده بودم و رفتار او را زیر نظر داشتم . او قیافه عوام فریبى به خود گرفته بود و مرتب از جمعیت فاصله مى گرفت تا آنکه از آنها جدا شد. راهى را پیش گرفت و رفت . مردم نیز به دنبال کارهایشان رفتند.
من به دنبال او رفتم ببینم کجا مى رود و چه مى کند.
طولى نکشید به دکان نانوایى رسید، همین که صاحب دکان را غافل دید، فهمید نانوایى متوجه حرکات او نیست ، دو عدد نان دزدید و زیر لباس ‍ خویش مخفى کرد و به راه خود ادامه داد.
من تعجب کردم ، با خود گفتم :
شاید با نانوا معامله دارد و پول نان را قبلا داده یا بعدا خواهد داد.
از آنجا گذشت و به انارفروشى رسید مقدارى جلوى انارفروش ایستاد. همین که احساس کرد به رفتار او متوجه ندارد، دو عدد انار برداشت و به راه افتاد.
تعجبم بیشتر شد! باز گفتم :
شاید با ایشان نیز معامله داشته است ، ولى با خود گفتم :
اگر معامله است چرا رفتارش مانند رفتار دزدهاست . وقتى که احساس ‍ مى کند متوجه نیستند، آنها را برمى دارد.
همچنان در تعجب بودم ، تا به شخص بیمارى رسید. نانها و انارها را به او داد و به راه افتاد. به دنبالش رفتم ، خود را به او رسانده ، گفتم :
بنده خدا! تعریف شما را شنیده بودم و میل داشتم تو را از نزدیک ببینم اما امروز کار عجیبى از تو مشاهده کردم ، مرا نگران نمود. مایلم بپرسم تا نگرانى ام برطرف شود.
گفت : چه دیدى ؟
گفتم :
از نانوا دو عدد نان دزدیدى و از انارفروش هم دو عدد انار سرقت کردى .
مرد، اول پرسید:
تو که هستى ؟
گفتم :
از فرزندان آدم از امت محمد صلى الله علیه و آله .
مرد: از کدام خانواده ؟
امام : از اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله .
مرد: از کدام شهر؟
امام : از مدینه .
مرد: تو جعفربن محمد هستى ؟
امام : آرى ، من جعفربن محمدم .
مرد: افسوس این شرافت نسبى ، هیچ فایده اى براى تو ندارد. زیرا این پرسش تو نشان مى دهد تو از علم و دانش جد و پدرت بى خبرى و از قرآن آگاهى ندارى ، اگر از قرآن آگاهى داشتى به من ایراد نمى گرفتى و کارهاى نیک را زشت نمى شمردى .
گفتم :
از چه چیز بى خبرم ؟
گفت : از قرآن .
- مگر قرآن چه گفته ؟
- مگر نمى دانى که خداوند در قرآن فرموده :
((من جاء بالحسنة فله عشر امثلها و من جاء بالسیئة فلا یجزى الا مثلها)):
هر کس کار نیک بجاى آورد، ده برابر پاداش دارد و هر کس کار زشت انجام دهد، فقط یک برابر کیفر دارد.
با این حساب وقتى من دو عدد نان دزدیدم دو گناه کردم و دو انار هم دزدیدم دو گناه انجام دادم ، مجموعا چهار گناه مرتکب شده ام .
اما هنگامى که آنها را صدقه در راه خدا دادم در برابر هر کدام از آنها ده ثواب کسب کردم ، جمعا چهل ثواب نصیب من شد. هرگاه چهار گناه از چهل ثواب کم گردد. سى و شش ثواب باقى مى ماند. بنابراین من اکنون سى و شش ثواب دارم
!! این است که مى گویم شما از علم و دانش بى خبرى .
گفتم : مادرت به عزایت بنشیند!! تو از قرآن بى خبرى ، خداوند مى فرماید:
((انما یتقبل الله من المتقین )):
خداوند فقط از پرهیزگاران مى پذیرد!!
تو با دزدیدن دو نان و دو انار مرتکب چهار سیئه شده اى و هنگامى که آنها را بدون رضایت صاحب مال به دیگران مى دهى مرتکب چهار گناه دیگر شده اى . پس باید براى تصرف غصبى ، چهار گناه دیگر بر آن چهار گناه سرقت بیفزائى ، و حسنه اى در کار نیست که چهل حسنه و چهار گناه باشد!

منبع:
داستانهاى بحارالانوار جلد 4
مؤ لف : محمود ناصرى

از پنج چیز اجتناب کن و گرنه خرید و فروش مکن!

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۱۱ ب.ظ

امام صادق (ع) از آباء و اجداد طاهرینش از امیرالمؤ منین(ع) از رسول الله(ص):

خریدار و فروشنده باید از پنج خصلت اجتناب ورزد وگرنه نباید چیزى خرید و فروش کند.

1 - ربا خوارى
2 - سوگند (هر چند راست)
3 - مخفى کردن عیب کالا
4 - ستایش کالا هنگام فروش
5 - مذمت کالا هنگام خرید


منبع:

خصال ص 287

*قلب* در قرآن

دوشنبه, ۲۵ اسفند ۱۳۹۳، ۰۱:۳۳ ب.ظ

شاید نیازى به توضیح نباشد که مقصود از قلب در اصطلاح عرفانى و ادبى، آن عضو گوشتى که در سمت چپ بدن واقع شده و همچون یک تلمبه خون را در رگها جارى مى سازد؛ نیست.

مثلا در این تعبیر قرآن:
ان فى ذلک لذکرى لمن کان له قلب  (سوره ق آیه 37)

و یا در این تعبیر عرفانى بسیار لطیف حافظ:
دلم رمیده شد و غافلم من درویش        که این شکارى سرگشته را چه آمد پیش

روشن است که منظور از دل و قلب، حقیقتى متعالى و ممتاز است که بکلى با این عضو بدن تفاوت دارد.

و همینطور آنجا که قرآن از بیمارى دلها یاد مى کند:
فى قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا (سوره بقره آیه 9)
معالجه این بیمارى از پزشک امراض قلب ساخته نیست اگر پزشکى بتواند این نوع بیماریها را علاج کند بی شک میباید متخصص دردهاى روحى باشد.


تعریف قلب:
پس مقصود از قلب چیست؟ پاسخ این سؤال را باید در حقیقت وجود انسان جستجو کرد. انسان در عین اینکه موجودى واحد است، صدها و هزارها بعد وجودى دارد. «من » انسانى عبارتست از مجموعه بسیارى اندیشه ها، آرزوها، ترسها، امیدها، عشقها و... همه اینها در حکم رودها و نهرهایى هستند که همه در یک مرکز بهم مى پیوندند. خود این مرکز دریایى عمیق و ژرف است که هنوز هیچ بشر آگاهى ادعا نکرده که توانسته است از اعماق این دریا اطلاع پیدا کند فلاسفه و عرفا و روانشناسان هر یک بسهم خود به غور در این دریا پرداخته اند و هر یک تا حدودى به کشف رازهاى آن موفق شده اند، اما شاید عرفا در این زمینه موفقتر از دیگران بوده اند.

آنچه را که قرآن دل مى نامد عبارتست از واقعیت خود آن دریا که همه آنچه را که ما روح ظاهر مى نامیم، رشته ها و رودهائى است که به این دریا مى پیوندد. حتى خود عقل نیز یکى از رودهایى است که به این دریا متصل مى شود.

قرآن آنجا که از وحى سخن مى گوید هیچ سخنى از عقل بمیان نمى آورد بلکه تنها سر و کارش با قلب پیامبر است. معناى این سخن این است که قرآن به نیروى عقل و با استدلال عقلانى براى پیامبر حاصل نشده، بلکه این قلب پیغمبر بود که بحالتى رسیده غیر قابل تصور براى ما، و در آنحالت استعداد درک و شهود آن حقایق متعالى را پیدا کرده است. آیات سوره نجم و سوره تکویر کیفیت این ارتباط را تا حدودى بیان مى کنند.
قرآن آنجا که از وحى سخن مى گوید و آنجا که از قلب گفتگو مى کند، بیانش قراتر از عقل و اندیشه مى رود اما ضد عقل و اندیشه نیست. در این مورد قرآن بینشى فراتر از عقل و احساس را بیان مى کند اساسا عقل را بدان راهى نیست و از درک آن عاجز است.


خصوصیات قلب
قلب از دیدگاه قرآن یک ابزار شناخت به حساب مى آید. اساسا مخاطب بخش عمده اى از پیام قرآن، دل انسان است. پیامى که تنها گوش دل قادر به شنیدن آن است و هیچ گوش دیگرى را یاراى شنیدن آن نیست. از این رو قرآن تاکید زیادى در حفظ و نگهدارى و تکامل این ابزار دارد. در قرآن به کرات به مسایلى از قبیل تزکیه نفس و روشنائى قلب و صفاى دل برمى خوریم:
قد افلح من زکیها (سوره الشمس آیه 9)رستگار شد کسى که قلب خود را از آلودگیها پاک نگهداشت.
کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطففین آیه 14)سخن اینها را نخوان که کارهاى ناشایست اینان بر روى قلبهایشان تیرگیها و زنگارها قرار داده است.
و درباره روشنایى قلب مى گوید:
ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا (سوره انفال آیه 29)اگر راه تقوا و پاکى را پیش گیرید خدا نور روشنائى در قلب شما قرا مى دهد.
و یا در آیه دیگر:
والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (سوره عنگبوت آیه 29)کسانى که در راه ما با خلوص نیت کوشش کنند ما راه خود را بر روى آنها باز مى کنیم.

متقابلا از اینکه کارهاى ناشایست انسان روح او را تیره و کدر مى کند و کشش ها و گرایشهاى پاک را از انسان مى گیرد، به کرات در قرآن سخن رفته است. از زبان مؤمنین مى گوید:
ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا (سوره آل عمران آیه 8)و یا در وصف بدکاران:
کلابل ران على قلوبهم ما کانوا یکسبون (سوره مطققین آیه 14)چنین نیست بلکه ظلمت ظلم و بد کاریهایشان بردلهاى آنها غلبه کرد.
فلما زاغوا ازاغ الله قلوبهم (سوره صف آیه 5)چون از حق روى گردانیدند خدا هم دلهایشان را از اقبال بحق بگردانید.
و یا از قفل زده شدن و مهر خوردن بردلها و قسى شدن قلبها سخن مى گوید:
ختم الله على قلوبهم و على سمعهم و على ابصارهم غشاوة (سوره بقره آیه 7)و جعلنا على قلوبهم اکنة ان یفقهوه (سوره انعام آیه 25)بر دلهایشان پرده نهاده ایم که فهم نتوانند کرد.
کذلک یطبع الله على قلوب الکافرین (سوره حدید آیه 16)پس دلهایشان زنگ قساوت گرفت و بسیار فاسق و نابکار شدند.

همه این تاکیدها نشان مى دهد که قرآن یک جو روحى و معنوى عالى براى انسان قائل است و لازم مى داند که هر فردى این جو را پاک و سالم نگاه دارد. بعلاوه از آنجا که در یک جو اجتماعى ناسالم تلاش فردى براى پاک ماندن، اغلب عقیم و ناموفق خوادهد بود قرآن تاکید مى کند که انسانها تمام تلاش خود را براى تصفیه و تزکیه محیط اجتماعى خود بکار برند. قرآن صریحا عنوان مى کند که آن عشقها و ایمانها و بینشها و گرایشهاى متعالى و آن اثر گذشتهاى قرآن و پندپذیرى از آن و ... همه بستگى به این دارد که انسان و جامعه انسانى از رذالتها و دنائتها و هوى پرستى ها و شهوت رانى ها، دور بماند.

تاریخ بشر نشان مى دهد که هرگاه قدرتهاى حاکم مى خواهند جامعه اى را تحت سلطه خود قرار دهند و آن را استثمار کنند، تلاش مى کنند تا روح جامعه را فاسد کنند و براى این منظور تسهیلات شهوت رانى را براى مردم زیاد مى کنند و آنها را به شهوت رانى ترغیب مى کنند.

نمونه عبرت انگیزى از این شیوه کثیف فاجعه اى بود که در اسپانیاى مسلمان - که یکى از سرچشمه هاى رنسانس بحساب مى آید و از پیشرفته ترین تمدنهاى اروپا محسوب مى شد - براى مسلمانان اتفاق افتاد. مسیحیان براى خارج کردن اسپانیا از چنگ مسلمانان، از راه فاسد کردن روحیه و اخلاق جوانان مسلمان وارد عمل شدند. تا آنجا که توانستند وسایل لهو و لعب و شهوت رانى را به سهولت در اختیار مسلمانان قرار دادند و در اینکار تا آنجا پیش رفتند که حتى سرداران و مقامات دولتى را نیز فریفتند و آنان را آلوده ساختند و به این ترتیب تواستند عزم و اراده و نیرو و شجاعت و ایمان و پاکى روح مسلمین را از میان بردارند و آنها را به آدمهایى زبون و ضعیف و شهوت ران و شرابخواره و زنباره مبدل کنند. و پرواضح است که غلبه و پیروزى بر چنین مردمى، کار دشوارى نیست. مسیحیان به انتقال حکومت 300 - 400 ساله مسلمانان آنچنان انتقامى از آنان گرفتند که تاریخ نیز بازگو کردن آن جنایات شرمسار است.

همان مسیحیانى که بر حسب تعلیمات حضرت مسیح موظفند وقتى سیلى به سمت راست صورتشان مى خورد سمت چپ صورت خود را نیز پیش بیاورند، در اندلس دریاى خون از کشتگان مسلمان به راه انداختند و روى چنگیز را سفید کردند البته شکست مسلمانان نتیجه دون همتى و فساد روح خود آنان بود و مکافات عمل نکردن به قرآن و دستورات آن.

در زمان ما نیز استعمار هر جا پا مى گذارد، تکیه روى همان موضوعى مى کند که قرآن درباره اش هشدار داده است. یعنى مى کوشد تا دلها را فاسد کند. دل که فاسد شد دیگر از عقل کارى که نمى آید هیچ، خود تبدیل به زنجیر بزرگترى بر دست و پاى انسان مى شود. این است که مى بینیم، استعمارکران و استثمارکنندگان انسان، از باز گردن مدرسه و دانشگاه بیم ندارند و حتى خود در تاسیس آن اقدام مى کنند، اما از سوى دیگر تمام قوا مى کوشند تا قلب و روح دانشجو و دانش آموز را فاسد و تباه کنند، آنها از این حقیقت بخوبى آگاهند که قلب و روح مریض و بیمار هیچ کارى نمى تواند صورت دهد و به هر پستى و بهره کشى و استثمار تن مى دهد.
قرآن به تعالى و پاکى روح جامعه اهمیت زیادى مى دهد، در آیه شریفه اى مى فرماید:
و تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على اثم و العدوان (سوره مائده آیه 2)
با یکدیگر همکارى و تعاون و فعالیت مشترک داشته باشید در زمینه نیکى ها و پاکى ها. یعنى اولا دنبال خیر و نیک باشید و گرد پلیدى و زشتى نگردید و ثانیا کار نیکو را دسته جمعى و گروهى انجام دهید نه بصورت انفرادى و تنها.

در مورد دل دو سه نکته هم از زبان پیامبر و ائمه نقل مى کنیم:

در کتب سیره نوشته اند: روزى مردى بخدمت رسول اکرم(ص) آمد و عرض کرد سؤالاتى دارم که مى خواهم مطرح کنم. پیامبر فرمودند آیا مى خواهى پاسخت را بشنوى یا آنکه مایلى سؤال کنى؟ عرض کرد شما پاسخ بفرمایید. پیامبر فرمود آمده اى از من معناى بر و نیکى، و اثم و زشتى را سؤال کنى، جواب داد آرى سؤال من همین بوده است. پیامبر سه انگشت خود را جمع کرد و آرام بر سینه مرد زد و فرمود این فتوا را از قلبت بپرس و بعد اضافه کرد: این دل انسان طورى ساخته شده است که پیوندى دارد با نیکى ها. با نیکى ها آرام مى گیرد. ولى بدیها و زشتى ها آن را مضطرب و ناراحت مى کند. درست همانگونه که بدن انسان اگر چیزى که با آن تجانس ندارد واردش شود،مریض مى شود. روح انسان نیز بواسطه اعمال ناشایست دچار اختلال و ناراحتى مى شود. آنچه که در میان عذاب وجدان نامیده مى شود ناشى از همین عدم تجانس روح است با زشتکارى و تباهى.
استفت قلبک و ان افتاک المفتون
نظر واقع بینانه را از قلبت بپرس؛ اگر چه صاحبنظران بخالفش نظر بدهند.

مولوى این حدیث را به شعر درآورده:
پس پیمبر گفت استفت القلوب      گر چه مفتیشان برون گوید خطوب

و یا در شعر دیگرى:
گوش کن استفت قلبک از رسول      گر چه مفتى برون گوید فضول

پیامبر بر این نکته انگشت مى گذارد که اگر انسان جوینده حقیقت باشد و براى کشف حقیقت خود را بیطرف و خالص بکند، در این صورت قلب او هرگز به او خیانت نخواهد کرد و او را در مسیر صحیح هدایت خودهد کرد. اساسا انسان تا زمانیکه جوینده راستین حق و حقیقت است، و در جاده حق گام بر مى دارد هر چه که به او برسد حق و حقیقت است. و البته این نکته ظریفى است که اغلب باعث اشتباه مى شود. آنجا که انسان به گمراهى کشیده مى شود دلیلش این است که از ابتدا جهت گیرى خاصى داشته و جویاى حقیقت خالص نبوده است. پیامبر در جواب کسى که سؤال کرده بود «بر» چیست، جوابداد اگر تو واقعا بدنبال بر هستى، آنگاه که قلبت به چیزى آرام مى گیرد و وجدانت آسوده مى شود بدان که آن بر است. ولى آنگاه که به چیزى راغب هستى آما دلت آرام و قرار نمى گیرد مطمئن باش که آن اثم است.
و در جاى دیگر از پیامبر درباره معناى ایمان مى پرسند. پیامبر مى فرماید:

آنکه هرگاه کار زشتى انجام مى دهد، دچار ناراحتى و پشیمانى مى شود و هر گاه کار شایسته اى انجام مى دهد، خوشحال و شاد مى گردد، او از ایمان بهرمند است.

از حضرت امام صادق(ع) نقل مى کنند که فرمود:

مؤمن وقتى از گرفتارى تعلق بدنیا آزاد شد حلاوت دوستى خدا را در قلب خود احساس مى کند و در این هنگام، گویى دیگر زمین برایش کوچک مى شود و با تمام وجود مى خواهد که از این عالم ماده رها شود و بیرون برود.

این واقعیتى است که اولیاء الله و مردان خدا با زندگى خود درستى آن را به اثبات رسانده اند.

در تاریخ زندگى پیامبر نوشته اند روزى بعد از نماز صبح به سراغ اصحاب صفه رفت. اینان مردمى فقیر بودند که از مال دنیا هیچ نداشتند و در مدینه در کنار مسجد پیامبر روزگار مى گذرانیدند. پیغمبر چشمش به یکى از آنان به نام زید یا حارث بن زید افتاد، دید که رنجور و نزار است و چشمهایش در کاسه سرش فرو رفته است. پرسید حالت چطور است؟ جواب داد در حالى صبح کرده ام که اهل یقین شده ام. پیامبر فرمود: ادعاى بزرگى مى کنى، علامت آن چیست؟

گفت: علامت یقین من این است که: شبها خواب از من گرفته شده و روزها همواره در روزه بسر مى برم و شب تا به صبح بى تاب عبادتم! پیامبر فرمود کافى نیست بیشتر بگو!! او هم شروع کرد به گفتن سایر علائم. عرض کرد یا رسول الله! من الان در حالتى هستم که گویى اهل بهشت و اهل جهنم را مى بینم و صدایشان را مى شنوم اگر بمن اجازه دهى باطن یک یک اصحاب تو را بگویم. پیامبر فرمود: سکوت، سکوت، بیشتر نگو. اما چه آرزویى دارى، عرض کرد آرزوى جهاد در راه خدا.

قرآن مى گوید صیقل زدن دل، انسان را به چنان مقامى مى رساند که به قول امیرالمؤمنین(ع) اگر پرده از جلوى او برداشته شود، چیزى بریقینش افزوده نمى گردد.

آنچه که قرآن در تعلیماتش مد نظر دارد، پرورش انسانهایى است که هم از سلاح عقل بهره مندند و هم از اسلحه دل و قلب و این هر دو را با بهترین شیوه و عالیترین کیفیت در راه حق بکار مى گیرند. انسانهایى که نمونه هاى زنده و مجسمش امامان ما و شاگردان شایسته و راستین آنها هستند.


منبع:

آشنایى با قرآن
شهید استاد مرتضى مطهرى

وقتى ( کلم ) حرف مى زنه!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۴۳ ب.ظ

ﯾﻪ ﺭﻭﺯﯼ ﯾﮑﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺎﺭ ﯾﻪ " ﮐﻠﻢ " ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻪ.
ﺍﻭﻟﯿﻦ ﺑﺮﮔﺶ ﺭﻭ ﻣﯿﮑﻨﻪ، ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﺯﯾﺮﺵ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﺴﺖ
ﻭ ﺯﯾﺮ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮒ ﯾﻪ ﺑﺮﮒ ﺩﯾﮕﻪ ﻭ ... ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ :
"ﭼﻪ ﭼﯿﺰ ﻣﻬﻤﯿﻪ ﮐﻪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﮐﺎﺩﻭ ﭘﯿﭽﺶ ﮐﺮﺩﻥ؟ "
ﺗﺎ ﺗﻬﺶ ﻣﯿﺮﻩ ﻭ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﺗﻤﻮﻡ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ
ﮐﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺗﻮﯼ ﺍﻭﻥ ﺑﺮﮔﻬﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻧﺸﺪﻩ...
ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﺯﻧﺪﮔﻲ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻠﻢ ﻫﺴﺘﺶ.
ﻣﺎ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﻭ ﺗﻨﺪ ﺗﻨﺪ ﻭﺭﻕ ﻣﻲ ﺯﻧﻴﻢ
ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ﭼﯿﺰﯼ ﺍﻭﻧﻮﺭ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺷﺪﻩ.
ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺁنچیزی ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﺭﮐﺶ ﮐﻨﯿﻢ ...
یک عمر باید بگذرد
تا بفهمیم بیشتر غصه هایی که خوردیم
نه خوردنی بود که دور ریختنی بود...!
و چقدر دیر می فهمیم که
زندگی همین روزهاییست که
منتظر گذشتنش هستیم ...!
زندگی کوتاه است...
زمان به سرعت می گذرد...
نه تکراری ...نه برگشتی ...
پس از هر لحظه ای که می آید
به سادگى نگذرید ...


شگفتیــــــــهاى آفرینش!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۱۱:۲۴ ب.ظ

اتم:

کوچکترین شیئى است که تاکنون براى بشر شناخته شده و مصالح اولیه ساختمان جهان ماده را تشکیل مى دهد. انواع مختلف موجودات عالم طبیعت از پیوستن میلیونها اتم به یکدیگر پدید آمده اند. اتم به اندازه اى ریز است که با میکروسکوپهاى بسیار قوى قابل رؤیت نیست و تنها به وسیله دستگاه خاصى که اشیاء را دو میلیون مرتبه بزرگتر نشان مى دهد قابل مشاهده است .

اتم از الکترون با بار منفى و هسته تشکیل شده است؛ هسته نیز تشکیل شده از دو جزء دیگر به نام پروتون با بار الکتریکى مثبت و نوترون که بار الکتریکى ندارد و خنثى است .
پروتون یکى از اجزاء هسته اتم آنقدر کوچک است که اگر هزار میلیارد پروتون در کنار هم چیده شود بیش از یک سانتیمتر نخواهد شد. و اگر کسى بخواهد تعداد پروتونهاى یک سانتیمتر را بشمارد بر فرض اینکه بتواند در هر ثانیه صد عدد را شماره کند و فقط کارش شمارش این پروتونها باشد، مدت سه هزار سال وقت لازم دارد.

الکترون با سرعت سرسام آور و غیر قابل تصور به دور هسته مى چرخد. سرعت حرکت الکترون در اتم هیدروژن که ساده ترین اتمها است و یک الکترون دارد، سه هزار کیلومتر در ثانیه است در حالى که سرعت حرکت زمین برگرد خورشید سى کیلومتر در ثانیه مى باشد.
پروتون که داراى بار الکتریسته مثبت است باید الکترون را که داراى بار الکتریسته منفى است به خود جذب کند، ولى حرکت سریع و دورانى الکترون باعث ایجاد نیروى گریز از مرکز مى شود. لذا تعادل بین قوه جاذبه پروتون و قوه گریز از مرکز الکترون بر قرار مى گردد و فاصله بین الکترون و هسته همواره ثابت مى ماند.
نکته قابل توجه آنست که نیروى گریز از مرکز ناشى از حرکت الکترون ، درست معادل قوه جاذبه هسته است ، نه کم و نه بیش .

شایان ذکر است که بین الکترونها و هسته اتم ، یک فضاى خالى وسیعى وجود دارد. یعنى بخش عمده اتم را خلا تشکیل مى دهد به طورى که طبق گفته ژولیو دانشمند معروف ، اگر فضاى خالى میان اتمهاى بدن یک انسان را از بین ببریم ، یعنى اتمهاى بدن را آنقدر فشرده کنیم که الکترون ها به هسته مرکزى بچسبند، بدن انسان به اندازه اى کوچک مى شود که تنها به وسیله میکروسکوپ مى توان آن را مشاهده نمود.
نکته شگفت آور آنست که اگر وزن بدن انسان در حالت عادى هفتاد کیلوگرم باشد، پس از اینکه فضاى خالى بین الکترونها و هسته را از بین بردیم و انسان به صورت یک موجود کوچک ذره بینى درآمد، از وزنش کاسته نمى شود.
همچنین گفته اند: اگر فضاى خالى اتمهاى کره زمین را از بین ببریم ، حجم آن به اندازه یک نارنج کوچک مى شود، ولى وزن آن ثابت باقى مى ماند.


حرکت وضعى زمین:

زمین در هر 24 ساعت یکبار حول محور خود مى چرخد. بنا بر این سرعت حرکت وضعى زمین تقریباً معادل هزار مایل در ساعت است .

حالا اگر فرض کنیم سرعت زمین به صد مایل در ساعت کاهش یابد، در این صورت زمین در هر 240 ساعت یکبار به دور محورش خواهد چرخید؛ در نتیجه طول شب و روز ده برابر مى شود. آنگاه آفتاب سوزان روزهاى بلند 160 ساعته تابستان همه گیاهان را مى سوزاند و اثرى از حیات نباتى باقى نمى ماند. سرماى شدید شبهاى دراز 140 ساعته زمستان همه چیز را منجمد مى ساخت و از بین مى برد.
بنابراین دیگر اثرى از حیات روى کره زمین نبود. زیرا حیات حیوانات از نظر تغذیه و تنفس به وجود نباتات وابسته است . چون حیوانات اکسیژن هوا را مصرف مى کنند وبه وسیله نباتات کمبود اکسیژن مصرفى حیوانات جبران مى شود و تعادل بر قرار مى گردد. زیرا حیوانات اکسیژن مى گیرند و کربن مى دهند، و نباتات کربن مى گیرند و اکسیژن مى دهند.


حرکت انتقالى زمین:

زمین داراى دو حرکت است یکى حرکت وضعى که بر اثر آن شب و روز ایجاد مى شود.دیگرى انتقالى که زمین به دور خورشید مى چرخد و بر اثر آن سال پدید مى آید.
وزن زمین 5955 میلیارد میلیارد تن ، و حجم آن بیش از یک میلیارد کیلومتر مکعب است . طول مدارى که زمین باید در آن مدار گرد خورشید بچرخد، تقریبا 942 میلیون کیلومتر مى باشد که این مسافت را زمین در مدت 365 روز طى مى کند. پس سرعت حرکت انتقالى در هر شبانه روز 000\085\2 کیلومتر، مى باشد.

در واقع زمین به منزله سفینه فضائى بسیار بزرگ ، مدرن و مجهزى است که ما به وسیله آن در یک سفر فضائى دائمى هستیم . این سفر به قدرى دقیق برنامه ریزى شده و از یک هماهنگى و نظم خاصى برخوردار است که هیچگاه احساس نمى کنیم در حال سفر هستیم و در حین انجام کارهاى روز مره ، یک مسافت بسیار طولانى را مى پیمائیم . انسانى که پس از شش ساعت از خواب بیدار مى شود در همین مدت کوتاه مسافتى معادل 645 هزار کیلومتر را در فضا پیموده است . اگر چه هرگز طى این مسیر طولانى به نظر نمى آید.
حال تصور کنید اگر روزى کره زمین از حرکت باز ایستد، چه قدرتى مى تواند آن را دو باره به حرکت در آورد؟ آیا اگر همه اهل زمین که سه میلیارد نفرند با تمام امکانات خویش جمع شوند، خواهند توانست زمین را به حرکت در آورند؟ هرگز، زیرا این عمل مستلزم آنست که هر نفر چنان قدرتى داشته باشد که بتواند وزنه اى به سنگینى 1985 میلیارد تن را جابجا کند، و مهمتر از همه استمرار حرکت است .


شکار ملخ:

نوعى زنبور قرمز وجود دارد که هنگام تخم گذارى ملخ را شکار مى کند. به این ترتیب که به نقطه حساسى از بدن ملخ نیش مى زند و با این عمل آن را بیهوش مى سازد. آنگاه آن را در گودال یا مکان مناسب دیگرى قرار مى دهد تا از آسیب مصون بماند.

سپس در یک نقطه خاصى از بدن ملخ تخم مى گذارد. زمانى که بچه ها از تخم در آمدند، گوشت تر و تازه ملخ در دسترس آنها است و از آن تغذیه و رشد مى کنند.

نکته قابل توجه آنست که هیچگاه این زنبور در نیش زدن خود اشتباه نمى کند که باعث مرگ ملخ گردد و هیچگاه نسل آینده ، نسل گذشته را نمى بیند تا از آنها این عمل دقیق بیهوشى را فرا گیرد. زیرا زنبوران قرمز به محض تخم گذارى ، سوراخى در زمین حفر مى کنند و در همانجا جان مى سپارند.

نظیر همین شیوه تخم گذارى را حشره اى به نام آموفیل دارد. او نیز با نیش زدن به بدن کرم ، آن را بیهوش مى کند و روى آن تخم مى گذارد و پس از تخم گذارى مى میرد. و نوزادان از مواد بدن کرمها استفاده مى کنند.


جزر و مد:

فاصله ماه تا زمین 240 هزار میل است . روزى دو مرتبه بر اثر جاذبه ماه ، در زمین جزر و مد رخ مى دهد تا جائى که حتى قشر خاکى زمین روزى دو بار به اندازه چند سانتیمتر به طرف ماه کشیده مى شود و جزر و مد دریاها در بعضى نقاط تا ارتفاع شصت پا مى رسد.

اگر فرض کنید فاصله بین ماه و زمین پنجاه هزار میل بود، در آن صورت ارتفاع جزر و مد بقدرى زیاد مى شد که آب همه دشتهاى پنج قاره زمین را روزى دو بار تا ارتفاع سه کیلومترى فرا مى گرفت .
در نتیجه از طرفى فشار آب در هر نوبت به قدرى شدید بود که کوهها به زودى از روى زمین شسته مى شد و هیچ قاره اى فرصت نمى یافت از زیر آب بیرون آید. و از طرف دیگر جریان هواى ناشى از جزر و مد به قدرى شدید بود که هر روز گردبادها و طوفانهاى هولناک در اطراف زمین پدید مى آمد. در چنین شرائطى ، بسیارى از موجودات امکان زیست نمى یافتند.


حیله حیوانات:

وقتى روباه طعمه اى نداشته باشد، خود را به صورت مرده اى در مى آورد و شکمش را باد مى کند به طورى که اگر پرنده اى آن را ببیند گمان برد مرده است . لذا به طمع خوردن گوشت روباه روى بدن آن مى نشیند و روباه به سادگى و در یک چشم به هم زدن آن پرنده را شکار مى کند.

وقتى دلفین مى خواهد در میان آب پرنده اى شکار کند، ابتداء ماهى را مى کشد و شکم آنرا مى شکافد و آن را روى آب قرار مى دهد و خودش در زیر ماهى پنهان مى شود و آب را حرکت مى دهد تا جثه اش زیر آب دیده نشود.
پرندگان به خیال اینکه آن ماهى مرده ، براى شکار ماهى مرده مى آیند. در این هنگام ناگهان دلفین مى جهد و پرنده را شکار مى کند.


انفجار اتمى:

هر لحظه در خورشید میلیاردها انفجار بر اثر تبدیل اتم هیدروژن به اتم هلیوم رخ مى دهد. بر اثر این انفجارهاى عظیم در هر ثانیه چهار میلیون تن انرژى تولید و در فضاپخش مى گردد. در میان این امواج نورى و انرژى حرارتى خورشید، امواج خطرناک و مهلکى وجود دارد.
روزى بیست میلیون از سنگهاى آسمانى بر اثر انفجارات خورشید و سایر ستارگان با سرعت چهل کیلومتر در ثانیه به سوى زمین پرتاب مى شوند. ولى خوشبختانه اطراف زمین را گازهائى (آتمسفر) به ضخامت هشت کیلومتر فرا گرفته که به منزله سپرى است که از زمین در مقابل این امواج خطرناک و سنگهاى آسمانى محافظت مى کند. اگر این کمربند ایمنى گرد زمین نمى بود، از برخورد این سنگها با زمین ، زلزله هاى عظیم وخوفناکى به طور مستمر در زمین به وقوع مى پیوست .

شایان ذکر است فاصله زمین تا خورشید در حدود یکصد و پنجاه میلیون کیلومتر است . و درجه حرارت سطح خورشید شش هزار درجه و در اعماق آن به بیست میلیون درجه سانتیگراد مى رسد. وزن خورشید 330 هزار و حجم آن 390\1 هزار برابر زمین مى باشد.


******************************************************************************************

حدیث قدسى:

لو ان الخلائق نظروا الى عجائب صنعى ما عبدوا غیرى و لوانهم نظروا الى لطائف برى ما اشتغلوا الى شیى ء سواى .

ترجمه :

اگر مردم در شگفتیهاى نظام خلقت مى اندیشیدند، جز مرا نمى پرستیدند. و اگر در ریزه کاریهاى من دقت کنند، به چیزى غیر از من انس نگیرند.

امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود:

لا عبادة کالتفکر فى صنعة الله عز و جل .
هیچ عبادتى مانند اندیشیدن در آفرینش الهى نیست.


منبع:

کشکول جبهه

نسخه اى براى گناه کردن!!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۵۸ ب.ظ

مردى خدمت امام حسین علیه السلام رسید، و عرض کرد:

شخص ‍ گنه کارى هستم و نمى توانم خود را از معصیت نگهدارم! لذا نیازمند نصایح آن حضرت مى باشم .

امام علیه السلام فرمودند:

پنج کار را انجام بده ، بعد هر گناهى مى خواهى بکن!

اول : روزى خدا را نخور، هر گناهى مایلى بکن !

دوم : از ولایت خدا خارج شو، هر گناهى مى خواهى بکن !

سوم : جایى را پیدا کن که خدا تو را نبیند، سپس هر گناهى مى خواهى بکن !

چهارم : وقتى ملک الموت براى قبض روح تو آمد اگر توانستى او را از خودت دور کن و بعد هر گناهى مى خواهى بکن !

پنجم : وقتى مالک دوزخ تو را داخل جهنم کرد، اگر امکان داشت داخل نشو و آن گاه هر گناهى مایلى انجام بده !

اسرار عدد ( هفــــــت )

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۷:۱۳ ب.ظ

علماء علم اعداد عدد هفت را عدد کامل مى دانند. زیرا این عدد از دو عدد زوج (4) و فرد (3) بدست مى آید که هر یک در فردیت و زوجیت خود داراى کمال است . اما کامل بودن عدد سه ، چون اولین عدد فردى است که جذر ندارد. و اما کامل بودن عدد چهار، چون اولین عدد زوجى است که جذر دارد.
همچنین گفته اند: وجه کامل بودن عدد هفت آنست که حاصل جمع عدد فرد اول (3) با عدد زوج ثانى (4) و یا عدد زوج اول (2) با عدد فرد ثانى (5) عدد هفت مى شود. در هر حال بدون تردید در عدد هفت سرى نهفته است . زیرا بسیارى از امور تکوینى و تشریعى موافق با عدد هفت مى باشد.

در قرآن 24 بار عدد هفت بکار رفته ، در حالى که هیچ عددى به این اندازه در قرآن ذکر نشده است . به همین جهت عدد هفت در عرف قداست یافته و بسیارى از موارد را با عدد هفت نامگذارى مى کنند.

شایان ذکر است عدد دو 15 بار، عدد سه 22 بار، عدد چهار 12 بار، عدد ده 9 بار، عدد دوازده 6 بار و عدد چهل 4 بار، در قرآن آمده است.

آیات متضمن عدد هفت عبارت است از:

1 - هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا ثم استوى الى السماء فسویهن سبع سموات
2 - مثل الذین ینفقون اموالهم فى سبیل الله کمثل حبة انبتت سبع سنابل فى کل سنبلة ماة حبة
3 - و قال الملک انى ارى سبع بقرات سمان یاءکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر یابسات
4 - یوسف ایها الصدیق افتنا فى سبع بقرات سمان یاءکلهن سبع عجاف و سبع سنبلات خضر و اخر یابسات لعلى ارجع الى الناس لعلهم یعلمون * قال تزرعون سبع سنین داءبا .... ثم یاءتى من بعد ذلک سبع شداد یاءکلن ما قدمتم لهن الا قلیلا مما تحصنون

5 - تسبح له السموات السبع و الارض و من فیهن
6 - و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق
7 - قل من رب السموات السبع و رب العرش العظیم
8 - فقضیهن سبع سموات فى یومین

9 - الله الذى خلق سبع سموات و من الارض مثلهن
10 - الذى خلق سبع سموات طباقا
11 - سخرها علیهم سبع لیال و ثمانیة ایام حسوما
12 - الم تروا کیف خلق الله سبع سموات طباقا

13 - و بنینا فوقکم سبعا شدادا
14 - و لقد اتیناک سبعا من المثانى و القرآن العظیم
15 - فمن لم یجد فصیام ثلثة ایام فى الحج و سبعة اذا رجعتم
16 - و ان جهنم لموعدهم اجمعین لها سبعة ابواب

17 - و یقولون سبعة و ثامنهم کلبهم
18 - و لو ان ما فى الارض من شجرة اقلام و البحر یمده من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الله 


 بعضى از امور طبیعى، شرعى، عرفى که تعداد آنها با عدد هفت تعیین شده است:

1 - عدد آسمانها هفت است : رفیع ، قیدوم ، مادوم ، ارقلون ، هیفون ، عروس ، عجما.
2 - اصول اسماء الهى هفت است : حى ، قادر، عالم ، مرید، متکلم ، جواد، مقسط.
3 - قرآن هفت بطن دارد.

4 - قراء مشهور هفت نفر هستند.
5 - فاتحة الکتاب هفت آیه دارد.
6 - دوزخ داراى هفت در مى باشد.

7 - اصول رنگها هفت رنگ است .
8 - دریاها در قرآن هفت است .
9 - هفت عضو اصلى بدن : سر، سینه ، پشت ، دو دست و دو پا.

10 - هفته ، هفت روز است .
11 - تکبیرات افتتاحیه نماز هفت تکبیراست .
12 - طواف کعبه در حج هفت شوط است

13 - سعى بین صفا و مروه هفت بار است .
14 - در سجده باید هفت موضع بدن روى زمین قرار گیرد.
15 - حضانت مادر براى دختر تا هفت سالگى است .

16 - اصحاب کهف هفت نفر بودند.
17 - فرشتگان هفت صنف هستند.
18 - رسول خدا هفت فرزند داشت .

19 - عدد رمى جمرات در هر نوبت هفت مى باشد.
20 - حجابهاى الهى هفت است .

21 - دوزخ هفت طبقه است .
22 - ابتلاء ایوب پیامبر هفت سال بود.
23 - خورشید و ماه هفت لایه و پوسته دارد.

24 - ساختمان کلمه از نظر علم صرف هفت قسم است .
صحیح است و مثال است و مضاعف
لفیف و ناقص و مهموز و اجوف
25 - افعال قلوب در علم نحو هفت فعل است : حسبت ، ظننت ، خلت ، علمت ، راءیت ، وجدت ، زعمت .

26 - هفت خوان رستم
27 - هفت شهر عشق .
28 - اقالیم سبعه : یاءجوج و ماءجوج ، روم ، چین ، افریقا، بابل ، فلسطین .

29- هفت سین نوروز

و...


منبع:

کشکول جبهه

( آسایـــــش خاطر ) با ...

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۵:۰۳ ب.ظ


گم شده انسان ها:

بشر در صحنه پرغوغاى حیات، بیش از هر چیز به «آسایش خاطر» نیازمند است.

در میدان نبرد زندگى کسى که بدون این سلاح مشغول پیکار شود، مبارزه اش منتهى به شکست خواهد گردید، هرقدر بار زندگى سنگین تر باشد، این نیازمندى هم به همان نسبت بیشتر خواهد بود.

باید دید چگونه مى توان از اسارت هیجانات و آشفتگى ها نجات یافت و در آغوش آسایش جاى گرفت؟!

جستجوى ثروت، قدرت، شهرت و امکانات مادى براى به چنگ آوردن آسایش بیهوده است و کلیه مساعى شخص در این راهها به هدر خواهد رفت; زیرا سرچشمه آسایش در نهاد خود انسان جریان دارد، همچنانکه منبع بدبختیها نیز همان دنیاى درونى است. آن چنانکه مى توان از ذخایر گرانبهاى نیروهاى باطنى براى این منظور; یعنى آسایش واقعى و آرامش درونى استفاده کرد، در مقتضیات خارجى پیدا نمى شود، چه تمام منابع رفاه خارجى و همه وسایل و ابزارى که در این راه به کار برده مى شود، موقتى و زودگذر است و محال است انسان را به آسایش کامل برسانند. بنابراین، تنها ثروت اندیشه و خصایص اخلاقى است که زوال نمى پذیرد و انسان را از توسل به امور ناپایدار کاملاً بى نیاز مى کند.

از گفته هاى «اپیکتتوس» فیلسوف نامى یونان است که:

«باید به مردم آموخت که سعادت و نیکبختى را در آن جایى که آنها کورکورانه جستجو مى کنند نمى توان بدست آورد، سعادت حقیقى در قدرت و قوت نیست; زیرا «مبرد» و «اقلیوس» با وجود قدرت و توانایى فوق العاده، خوشبخت نبودند. سعادت در ثروت و تمول بسیار نیست; زیرا «کروسوس» با همه گنجها و خزاین بى شمار خویش سعادتمند نبود و در اقتدارات دولتى و اختیارات سیاسى نیست; زیرا «کنسولهاى رم» با همه اقتدارات وسیع خود خوشبخت نبودند و در مجموع تمام این مزایا و عطایا هم نیست; زیرا «نرو» و «سارد ناپال» و «آگامنن» با آنکه تمام آنها را در حیطه تصرف خود داشتند معذلک همیشه آه مى کشیدند و مى گریستند و بازیچه دست حوادث و اتفاقات بودند. سعادت حقیقى را هرکس باید در نفس و ضمیر خویش جستجو کند!».

باید گفت حل بسیارى از معماهاى شگفت انگیز طبیعت و افزایش و تکمیل تجهیزات زندگى عصرکنونى، براى فراهم آوردن یک زندگى خالى ازتشویش کافى نیست واین امورنه تنها نتوانسته است از تألمات و رنجهاى زندگى بکاهد، بلکه نگرانیها و تشویشهاى تازه اى رابا خود به ارمغان آورده است. بنابراین، براى بیگانه شدن با ناکامیها و رنجهاى مداوم زندگى و عقب زدن ابرهاى تیره اى که روح ما را در برمى گیرند، به افکار روشن نیاز مبرم داریم.

( فکر ) بزرگترین نیروى فعال دنیاى ماست و همچنانکه بشر را بر دنیاى مادى مسلط کرده و تغییر شگرفى در همه شؤون حیات پدید آورده است، مى تواند آسایش وى را نیز تأمین کند. از همین جا نقش اساسى فکر و اثر شگرف آن در زندگى بشر روشن و آشکار مى گردد.
یک مغز درخشان، منبع فیض بخشى است که فکر انسان را به بالاتر از اندیشیدن درباره نیازمندیهاى مادى و برآوردن آن ترقى داده، و او را باعالم دیگرى آشنا مى سازد. افکار عمیق و عالى مانع آن است که شخص فهیم دستخوش آشفتگى گردد، آنکه قواى فکرى اش نافذ و قوى تربیت شده و مرکز ثقل در وجودش قرار دارد، در برخورد با حوادث تلخ و ناگوار، به جاى اتخاذ رویه منفى، عاقلانه و مثبت فکر مى کند و تدبیرى مى اندیشد و همچون صخره، تزلزل ناپذیر و استوار، پابرجا مى ماند.

براى رهایى یافتن از سلطه هیجانات و اینکه کشتى حیات ما گرفتار طوفانهاى افراط و تفریط نشود، باید کنترلى در افکار خویش به وجود آوریم تا تفکرات صحیح رهبرى ما را به عهده گیرند و تمام قواى روحى ما را، در مقابل عوامل زیانبخش و مولد هیجان مجهز و آماده کنند.

یکى از دانشمندان غربى مى گوید:

«شاید در استطاعت ما نباشد که دوستان و رفقا و یا کسانى را که از حیث اخلاق یا جهات دیگر شبیه ما هستند انتخاب نماییم، ولى در انتخاب افکار، آزاد هستیم; زیرا در کشور عقل، حاکم مطلق و فاعل مایشاء هستیم و در آنجا مقتضیات و ظروف و مؤثرات و یا چیزهاى دیگرى که از عالم خارج باشند، وجود ندارند که در افکار و عقول ما تحکم کنند و یا ما را مجبور سازند افکارى را که نمى خواهیم اختیار نماییم پس بر ما لازم است به افکار صحیح بپردازیم و هرفکرنارسایى رادوراندازیم. همیشه مابه سویى مى رویم که افکارما متوجه آن طرف است; به عبارت دیگرافکارمااست که مارابه هرجهت که بخواهد مى برد پس نباید به خود اجازه دهیم به هیچ نوع افکار بدى بپردازیم و نباید به آنچه از آن بیزاریم اجازه دهیم که عقل ما را مشغول کند; زیرا همین ها هستند که ما را اسیر بند و بلا مى کنند. همیشه باید به فکر کمال بود نه نقص. باید خود را به پرحرارت ترین امیدها و عالیترین هدفها مشغول نمود; زیرا سرّ هر موفقیت و سعادتى فقط فکر سالم است و بس».


نتایج و ثمرات خوش بینى:

همان طور که آسایش جسمانى به وسیله انواع بیماریها مختل مى گردد، آسایش فکرى نیز در اثر عوامل گوناگون و عادات و صفات مذموم اختلال پیدا مى کند. زیرا «فکر» با آن همه نیرومندى براى رشد خود از «اخلاق» بى نیاز نخواهد بود و هنگامى انسان طعم خوشبختى را مى چشد که به موهبت اخلاق آراسته شود و فعالیتهاى فکرى و اخلاقى با یکدیگر هماهنگ گردد، پس مى بایست به نیروى اراده، صفات جانکاه را که چون ابرى تیره افق زندگى را تاریک مى سازد، از وجود خویش ریشه کن نمود و به جاى آن عوامل مولد آرامش را جایگزین ساخت.

از عواملى که به آسایش فکرى کمک مى کند، حس «خوش بینى» و اعتماد به مردم است. براى کسى که در میدان زندگى قرار دارد، خوش بینى یک نوع تضمین و اطمینان است، برخلاف بدبینى که فعالیت فکرى را متوقف مى کند و از رشد و کمال و قدرت آن مى کاهد.

خوش بینى همچون برقى است که در آسمان حیات مى درخشد، در پرتو آن افق فکر وسعت یافته و علاقه به نیکى در مغز آدمى رشد مى کند و بدین وسیله در طرز جهان بینى شخص پیشرفتى حاصل مى گردد، دنیا در جلوه گاه چشم خوشبین رنگ دلپذیرترى دارد. فرد خوش بین همه چیز و همه کس را در روشنایى نگریسته و درباره آنها قضاوت مى کند، غمها و رنجها را کمرنگ و امید و آرزوها را شعله ورتر نشان مى دهد و تحت تأثیر همین صفت همواره روابط ظاهرى و معنوى و عاطفى خویش را با افراد اجتماع حفظ مى نماید.

هیچ چیز نمى تواند به اندازه خوش بینى از رنج انبوه مشکلات زندگى بکاهد، کسى که از این مزیت اخلاقى برخوردار است، نه تنها هنگام رضایت، فروغ مسرّت برچهره اش سایه مى اندازد، بلکه على رغم عوامل منفى و دشواریها، روحیه خویش را با آنها تطبیق و مشکلات را با رأى صایب و نیروى امید، به آسانى حل مى کند و همواره از کانون روحش جرقه هاى اطمینان و نشاط مى درخشد.

احتیاج به جلب اعتماد اشخاص مختلف در زندگى ضرورى است، براى پیدایش اعتماد باید اصل خوش بینى در معاشرتها و برنامه زندگى افراد وجود داشته باشد; این حقیقتى است که به طور مستقیم در سعادت فرد و جامعه اثر دارد. اعتماد و عدم اعتماد یکى از عوامل رشد یا شکست اجتماع است، هرقدر تماسهاى مردم با یکدیگر عمیق تر باشد، پیشرفت اجتماع بیشتر خواهد بود.

گسترش روح اطمینان و همکارى و الفت میان مردم؛ نخستین ثمره اجتماعى خوش بینى است، برخوردارى از یک زندگى مسالمت آمیز که براساس ارتباط عمیق قلبى استوار باشد، از این راه امکان پذیر خواهد شد، برعکس در محیطى که حسن ظن وجود ندارد و افراد به یکدیگر با نظر شک و تردید مى نگرند، اصول همکارى رعایت نمى شود، بلکه در جزئیات امور براى هم اشکال تراشى نموده و تزاحم ایجاد مى کنند. قهراً چنین اجتماعى، صورتى ظاهرى و سطحى دارد و فاقد آثار و نتایج سودبخش است.

دانشمندى مى گوید:«خوش بینى شکل ظاهرى ایمان است، تا ایمان و امید، وجود نداشته باشد هیچ کارى نمى توان انجام داد!».
اعتماد شخص به دیگران هرقدر بیشتر باشد، اعتماد متقابل دیگران نسبت به وى بیشتر است و این یک نحوه عکس العملى است که خواه و ناخواه در زندگى پیش مى آید، اما نباید فراموش کرد که بین «خوش بینى» و «خوش باورى» تفاوت بسیار است، چه خوش بینى این نیست که انسان یکباره تسلیم افراد ناشناخته شده و بدون آنکه در مقام کنجکاوى و آزمایش برآید، به گفته دیگران ترتیب اثر دهد، به علاوه نبایستى خوش بینى را درباره کسانى که ناپاکى و آلودگى آنها هویداست تعمیم داد; زیرا خوش بینى یک اصل استثنا ناپذیر نیست که در هر شرایط و موقعیتى و نسبت به همه کس قابل انطباق باشد. انسان خوش بین در عین حال که به مردم حسن ظن دارد و اعمال آنها را به صورت صحیحى تفسیر مى کند، حزم و مآل اندیشى را از دست نداده و همواره رفتارش آمیخته با احتیاط و عملش توأم با دقّت است.


خوش بینى از نظر اسلام

اسلام با ایجاد نیروى ایمان در قلوب پیروان خود، اصل خوش بینى و اعتماد را در میان آنها گسترش داده، و مسیر اجتماع را به محیط مطلوبى که مملو از اطمینان و آرامش است، سوق مى دهد. رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) به اندازه اى به این صفت برجسته آراسته بود که حتى منافقین مى خواستند حضرتش را به خوش باورى و سادگى متهم سازند و این خصلت ممتاز وى را به صورت زننده و نامطلوبى منعکس کنند.

مسلمانان موظفند نسبت به یکدیگر «حسن ظن» داشته و خوش بین باشند و عمل یکدیگر را به وجه صحیح و مشروعى تفسیر نمایند، هیچ کس مجاز نیست بدون در دست داشتن گواه قطعى و روشن، کردار مسلمانى را مغرضانه تلقى کرده و حمل بر فساد کند.
حضرت على(علیه السلام) مى فرماید:

«ضَعْ اَمْرَ اَخِیکَ على اَحْسَنِه حتّى یأتِیکَ ما یَغْلِبُکَ مِنه وَلا تَظْنُنْ بِکَلِمَة خَرَجَتْ مِنْ أَخِیکَ سُوءاً وَأَنتَ تَجِدُ لَها فِی الْخَیرِ مَحْملاً  ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 614 - کردار برادر ایمانى خود را به بهترین وجهى توجیه کن و تا هنگامى که جمله اى داراى یک احتمال صحیح و درست باشد، در مورد آن گمان بد نبر».

یکى از ثمرات و نتایج خوش بینى جلب دوستى مردم و پیدایش الفت و صمیمیت است.
امیرمؤمنان حضرت على(علیه السلام) با جملات گوناگون، ثمرات و نتایج خوش بینى را بیان مى فرماید:

«مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِالنّاسِ جازَ مِنْهُمُ الْمَحَبَّة ـ غررالحکم، ج 2، ص 687 - هرکس به مردم خوش بین باشد، محبت و دوستى آنها را پاداش مى گیرد».

«خود را مجبور کنید که با هر کس تماس بگیرید فقط خصایص خوب و مزایاى اخلاقى و روحى او را ببینید و این خصایص و مزایا را در مغز خود بزرگتر کنید اگر بتوانید به دقّت، این موضوع را در مغزتان جاى دهید زندگیتان خیلى خوشتر مى شود و هرکس به شما قیافه صلح و صفا نشان خواهد داد و هرکس خواهد کوشید که با شما رابطه دوستانه برقرار کند» -دکتر ماردن -

خوش بینى واعتماد حتى ممکن است در طرز فکر و رفتار افراد آلوده نیز اثر مثبت ببخشد و خلاصه از عواملى است که مى تواند زمینه اصلاح اخلاق چنین افرادى را فراهم سازد:

«حُسْنُ الظَّنِّ یُنْجى مِنْ تَقَلُّدِ الاِْثْمِ  ـ همان، ج 1، ص 378 - اعتماد و حسن ظن، مردم را از پیروى گناه و رذائل نجات مى دهد».

«به تازگى با یکى از مدیران «اتحادیه رستورانها» ملاقات کردم این اتحادیه مرکب از بیست و شش رستوران است که به طرز مخصوصى اداره مى شود که آن را «طرز شرافت» نام نهاده اند، در این بنگاهها که از سال 1885 تأسیس شده هرگز صورت حساب پیش مشترى نمى گذارند، شما هرچه میل دارید سفارش مى دهید و خودتان حساب غذایى را که صرف کرده اید مى کنید و در وقت بیرون رفتن وجه را به صندوق مى دهید و مى روید، نه بازبینى، نه بازرسى، نه ورقه حسابى و نه حواله صندوقى هیچ در کار نیست. من از روى حیرت به مدیر گفتم البته بازرس پنهانى دارید; زیرا که از همه مشتریها مطمئن نمى توان بود. مدیر گفت:«خیر ما هیچ مراقبتى نمى کنیم همین قدر مى دانیم که به طور کلى طرز کار ما صحیح است و الا ممکن نبود که متجاوز از نیم قرن بتوانیم این کار را گذرانده کسب خود را ترقى دهیم» در این رستوران هرکس احساس مى کند که او را مردى شرافتمند و خوش حساب دانسته اند از این رو، همه واردین از فقیر و غنى و سارق وسایل، مى خواهند لایق اعتمادى باشند که نسبت به آنها شده است».

مستر«لاویس»که دراین امورکارشناس ومجرب است مى گفت: «اگر با شخص حقه باز نابکارى سروکار پیدا کردید و خواستید او را به خیر و صلاح دعوت کنید چنان وانمایید که به او اطمینان دارید با او مثل مردى شرافتمند و محترم رفتار نمایید آن شخص چنان فریفته اطمینان شما خواهد شد که حتماً براى اینکه واقعاً شایسته و لایق آن شود به کوشش خواهد افتاد».

«دیل کارنگى»:
«به طفل اعتماد کنید; یعنى چنین با او رفتار کنید که گویى هیچ خلافى مرتکب نشده است; یعنى برگذشته قلم فراموشى بکشید; یعنى فرارى یا مختلس و یا شخص کثیفى که قواعد بهداشت را مراعات نمى کند و یا بالأخره کسى را که مخل نظم عمومى است، عهده دار وظایف مهمى کنید. گذشته از این، دقت کنید تا افعال وى نشان دهد که منش اصلى او بهتر شده و واقعاً شایسته آن اعتماد بوده است. با خوشرفتارى و اعتماد مى توان موانع را از بین برد از این رو، مى توان گفت که بیشتر افعال ناپسند عکس العمل هایى است که جهت جبران وضعى بوجودآمده است.

«سریل برت» راههاى بسیار عالى براى رفتار باغرایز پیشنهاد مى کند. او معتقد است که: باید بطفلى که دزدى مى کند پول سپرد کسى را که علاقه به ولگردى دارد باید به کارى گماشت که فعالیت بدنى داشته و مطابق ذوق او باشد».

«ژیلبرت روبن»
«خوش بینى» آسایش خاطر انسان را تأمین مى کند:

«حُسْنُ الظَّنِّ راحَةُ الْقَلْبِ وَسَلامَةُ الدّینِ  ـ غررالحکم، ج 1، ص 376 - خوش بینى سبب آسودگى دل و سلامتى دین است».
«حسن ظن» رنجها و حوادث ناگوار زندگى را بر انسان آسان مى سازد:«حُسْنُ الظَّنِّ یُخَفِّفُ الْهَمَّ  ـ همان، ص 377 - خوش بینى و اعتماد، بار گران غم و اندوه را سبک مى گرداند».

«هیچ چیز به اندازه خوشبینى نمى تواند زندگى را زیباتر سازد از رنجهاى آن بکاهد و راه موفقیت را هموار سازد همانطورى که از بیمارى و عوارض خطرناک وحشت دارید از افکار اندوهبار نیز بترسید و درهاى فکرتان را براى افکار خوشبینانه باز بگذارید به این ترتیب از دیدن اینکه با چه آسانى از قید افکار سیاه نجات یافتید تعجب خواهید کرد» - دکتر ماردن -

رفتار مسلمانان نسبت به یکدیگر باید طورى باشد که بدبینى و سوءظن در میان جامعه ریشه ندواند، لذا امیر مؤمنان(علیه السلام) توصیه مى کند که براساس خوش بینى، با دیگران رفتار کنید و اگر سایرین نسبت به شما حسن ظن دارند، بارفتار خود به حس خوش بینى آنها لطمه نزنید و موجبات بدبینى آنان را نسبت به خویش فراهم نسازید:

«مَنِ انْتَجَعَکَ مُؤَمِّلا فَقَدْ اَسْلَفَکَ حُسْنَ الظَّنِّ بِکَ فَلا تُخَیِّبْ ظَنَّهُ - همان، ج 2، ص 680 - هرکس در دل خود نسبت به تو احساس خوش بینى کرده و امید سود و منفعتى دارد، مبادا با رفتار خود حسن ظن او را دگرگون سازى و خوش بینى اش را به زیان تبدیل کنى».

همچنین حضرت على(علیه السلام) تخیلات و گمانهاى اشخاص را میزان سنجش عقل و خرد آنها قرار داده است:

«ظَنُّ الاِْنْسانِ مِیزانُ عَقْلِهِ وَفِعْلُهُ اَصْدَقُ شاهِد عَلى اَصْلِهِ - همان، ج 2، ص 474 - ظن و گمان انسان میزان سنجش عقل او و کردارش راستگوترین گواه بر پاکى یا بد گهرى اوست».

بنا به فرموده امیرالمؤمنین(علیه السلام) ترتیب اثر ندادن به خیالات و دنبال ظن و گمان نرفتن نشانه قدرت روحى و آسایش خاطر است:

«مَنْ کَذَّبَ سُوءَ الظَّنِّ بِاَخیهِ کانَ ذا عَقْل صَحیح وَقَلْب مُسْتَریح - همان، ص 676 -  هرکس سوء ظن خود نسبت به دیگران را تکذیب و به آن ترتیب اثر ندهد، صاحب عقلى نیرومند و سالم و دلى آسوده است».

«ثابت شده است که هرکس داراى طبیعتى قوى و روحى بزرگ است طبعاً شادمان و مسرور و امیدوار مى شود و به همه چیز و به همه کس با نظر اعتماد و اطمینان مى نگرد. خردمندان و صاحب نظران در پس هر ابر ظلمانى و تیره، آفتابى درخشنده و نورانى مى بینند. در پشت هر بدبختى و محنتى، دورنماى اقبال و سعادتى مشاهده مى کنند از هردرد و مصیبتى، زور و قوتى تازه مى گیرند و هر غم و رنج و اندوهى جرأت و معرفت و دانش جدیدى به آنها مى بخشد. اینگونه طبایع خوشبخت و سعادتمندند و به صاحبان آنها بایستى انصافاً رشک برد; زیرا همیشه در گوشه چشم آنها یک نور خوشحالى و مسرت و در گوشه لبشان یک تبسم فیلسوفانه دیده مى شود قلب این اشخاص مانند آفتاب مى درخشد و به هرچه که نظر بیندازند آن را به رنگهاى روشن و دلنشین رنگ آمیزى مى کنند». - ساموئیل اسمایلز -

امام صادق(علیه السلام) خوش بینى را از حقوق مسلمانان بر یکدیگر مى شمارد:

«إنّ مِنْ حَقِّ الْمُؤمِنِ عَلى الْمُؤمِنِ ... واَنْ لا یَکْذِبَهُ ـ وسائل الشیعه، ج 8، ص 545 ـ 546 - یکى از حقوق مؤمن بر برادر ایمانى اش آن است که او را در گفتارش تصدیق نموده و تکذیب وى نکند».

مهمترین نیرویى که سبب پیدایش خوش بینى مى شود، «ایمان» است.

اگر مردم داراى ایمان کامل باشند، قهراً به یکدیگر اعتماد مى کنند، درد جانفرساى بى ایمانى است که حسن ظن را از افراد سلب و به جاى آن سوء ظن و بدگمانى را جایگزین مى سازد.

یک مسلمان واقعى و خوشبین دلش لبریز از ایمان و اعتماد به پروردگار است، در لحظاتى که احساس ناتوانى مى کند به قدرت بالاتر و عالیتر از قدرت خویش اتّکا مى کند، در دشواریها از خداوندى که منبع بزرگترین نیروهاست، یارى مى طلبد و همین موضوع در تهذیب روح و اخلاق وى اثر عمیقى مى بخشد.


منبع:

بررسی مشخصات اخلاقی روانی

سید مجتبى موسوى لارى

چهــار چیز در چهــار چیز!!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۵۶ ب.ظ

الإمام علی (علیه السلام):

إن الله أخفى أربعة فی أربعة: أخفى رضاه فی طاعته، فلا تستصغرن شیئا من طاعته، فربما وافق رضاه وأنت لا تعلم. وأخفى سخطه فی معصیته، فلا تستصغرن شیئا من معصیته، فربما وافق سخطه معصیته وأنت لا تعلم. وأخفى إجابته فی دعوته، فلا تستصغرن شیئا من دعائه، فربما وافق إجابته وأنت لا تعلم. وأخفى ولیه فی عباده، فلا تستصغرن عبدا من عبید الله، فربما یکون ولیه وأنت لا تعلم - میزان الحکمة ش ح 2523 -

خداوند چهار چیز را در چهار چیز پنهان ساخته است:
الف: خشنودى خود را در اطاعتش؛ پس هیچ اطاعتى از او را سبک مشمار؛ زیرا ممکن است همان مرضى خدا باشد وتو ندانى!
ب: خشم خود را در معصیتش؛ پس هیچ گناهى را کوچک مشمار؛ مبادا خشم خدا در آن باشد وتو غافل باشى!
ج: اجابت خود را درمیان دعاها؛ پس هیچ خواسته اى را ناچیز مپندار؛ شاید همان دعا ندانسته مستجاب شود!
د: ولى خود را درمیان مردم؛ پس احدى را حقیر مشمار؛ شاید او ولى خدا باشد وتو ندانستى!

رهبرى؛ شورا یا فرد؟!

يكشنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۳، ۰۲:۳۲ ب.ظ

 

رهبرى؛ شورا یا فرد؟!

موضوعى که هر از گاهى بر زبان افراد رانده مى شود؛ اما به راستى کدام یک؟!


از آنجا که جوامع از افراد و بالتبع سلائق مختلف شکل گرفته اند؛ وجود یک ختم کننده براى هر جامعه اى که بخواهد به اختلافات فرصت عرض اندام ندهد و به هرج و مرج نینجامد؛ امرى ضرورى ست -کسى که دیگران ملتزم به اطاعت او باشند و نه او از دیرگان-

تفسیر نمونه ذیل ایات 7 و 8 حجرات می گوید:

(( این آیات بار دیگر تاءکید مى کند که وجود (رهبر الهى ) براى نمو و رشد یک جمعیت لازم است ، مشروط بر اینکه (مطاع ) باشد نه (مطیع ) پیروان خود. فرمان او را بر دیده گذارند نه اینکه او را براى اجراى مقاصد و افکار محدود خود تحت فشار قرار دهند؛ نه تنها در مورد رهبران الهى این اصل ثابت است که در مسأله (مدیریت ) و (فرماندهى ) همه جا این امر باید حکومت کند.))

بله آنجا که خداوند متعال براى یک اجتماع دو نفره در قالب خانواده؛ رئیس و مرئوس مشخص مى فرماید وپذیرش آن را دلیل بر صالح بودن مى داند در اجتماعات بزرگ تر تا برسد به کل اجتماع مسأله چگونه خواهد بود؟

الرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّسَاءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَى بَعْضٍ وَبِمَا أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوَالِهِمْ فَالصَّالِحَاتُ قَانِتَاتٌ حَافِظَاتٌ لِلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ... - 34 سوره نساء - مردان ، سرپرست و خدمتگزار زنانند، بخاطر برتریهایى که (از نظر نظام اجتماع ) خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان ) مى کنند، و زنان صالح آنها هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده ، مى کنند.

و آن کسى که قرار است در نظام اسلامى خدمت ختم کنندگى وفصل الخطابى را به مردم ارائه دهد رهبرى نظام ست با آن شرایط سخت و سنگینش!

اینک سؤال اساسى این است که این غرض با چه شکل وقیافه اى بهتر قابل حصول است؟ فردى یا گروهى؟!

یکى از جهانى که در ایه 23 شورى: قُلْ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبَى وَمَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فِیهَا حُسْنًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ شَکُورٌ مى شود بیان کرد: تأثیر عمیق محبت و مودت در اطاعت و تمکین محبین است و تحقق محبت فردى از گروهى به مراتب ساده تر و ریشه دارتر و قابل حفظ تر خواهد بود.

از طرفى پذیرش جمع - به معنى حقیقى اش - به معنى پذیرش آراء متفاوت بوده و خواه ناخواه - روزى نه؛ روزى دیگر- آن تفاوت وتضاد در بدنه اجتماع هم سرایت کرده و قوه اى که انتظار مى رود ختم کننده مناقشات باشد؛ خود گرفتار مناقشات گردد!

از این روست که حق جل وعلى در ایه 29 زمر مى فرماید: ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکَاءُ مُتَشَاکِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ یَسْتَوِیَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ خداوند مثالى زده است : مردى را که مملوک شرکائى است که درباره او پیوسته به مشاجره مشغولند، و مردى را که تنها تسلیم یکنفر است ، آیا این دو یکسانند؟ حمد مخصوص خدا است ولى اکثر آنها نمى دانند!!

لذا با ایه 159 آل عمران: وَشَاوِرْهُمْ فِی الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُتَوَکِّلِینَ در کنار توصیه عقل کل به مشورت؛ محکم کارى را در مقام بیان تکلیف لازم شمرده؛ به نحوى که در مرحله ابلاغ تنها وتنها یک حرف مطرح باشد وسایر دیدگاه ها به فراموشى سپرده شود و این وحدت با رهبر واحد قطعا میسورتر خواهد بود .

البته ناگفته نماند با توجه به غیر معصوم بودن رهبرى؛ مهمترین امتیازى را که در شورا مى توان قائل شد پرهیز از خودرأیى و دیکتاتورى رهبرى ست آنچنان که حضرت امیر(ع) مى فرماید: من استبد برأیه هلک.

اما این معنا در نظام جمهورى اسلامى قابل ترسیم نیست. چرا که علاوه بر شرایط اولیه اى که در مورد رهبرى ذکر شده است؛ ایشان از وجود مشاورانى متعدد- متعهد ومتخصص – بهره مى گیرند و مهمتر از همه مجلس خبرگان فارغ از حب وبغض هاى سیاسى وحزبى؛ ناظر بر رهبرى و فعالیت هاى ایشان هستند!

 

یک سر و گردن بلندتر از دیگران!

شنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۳، ۰۸:۴۶ ب.ظ

شعار بزرگ اسلام
هر ملتى در هر عصر و زمانى براى برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردى و اجتماعى شعارى داشته است و این موضوع در دنیاى امروز به صورت گسترده ترى دیده مى شود.

مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صداى ناموزون ناقوس پیروان خود را به کلیسا دعوت مى کنند، ولى در اسلام براى این دعوت از شعار اذان استفاده مى شود، که به مراتب رساتر و مؤ ثرتر است.

جذابیت و کشش این شعار اسلامى به قدرى است که به قول نویسنده تفسیر المنار، بعضى از مسیحیان متعصب هنگامى که اذان اسلامى را مى شنوند، به عمق و عظمت تاثیر آن در روحیه شنوندگان اعتراف مى کنند.

سپس نامبرده نقل مى کند که در یکى از شهرهاى مصر جمعى از نصارى را دیده اند که به هنگام اذان مسلمین اجتماع کرده تا این نغمه آسمانى را بشنوند!

چه شعارى از این رساتر که با نام خداى بزرگ آغاز مى گردد و به وحدانیت و یگانگى آفریدگار جهان و گواهى به رسالت پیامبر او اوج مى گیرد و با دعوت به رستگارى و فلاح و عمل نیک و نماز و یاد خدا پایان مى پذیرد، از نام خدا الله شروع مى شود و با نام خدا ( الله ) پایان مى پذیرد، جمله ها موزون ، عبارات کوتاه ، محتویات روشن ، مضمون سازنده و آگاه کننده است .

و لذا در روایات اسلامى روى مساله اذان گفتن تاکید زیادى شده است در حدیث معروفى از پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) نقل شده که اذان گویان در روز رستاخیز از دیگران به اندازه یک سر و گردن بلندترند!
این بلندى در حقیقت همان بلندى مقام رهبرى و دعوت کردن دیگران به سوى خدا و به سوى عبادتى همچون نماز است .

صداى اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از ماذنه شهرهاى اسلامى طنین افکن مى شود، مانند نداى آزادى و نسیم حیات بخش ‍ استقلال و عظمت گوشهاى مسلمانان راستین را نوازش مى دهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب مى افکند، و یکى از رموز بقاى اسلام است.

شاهد این گفتار اعتراف صریح یکى از رجال معروف انگلستان - گلادستون از سیاستمداران طراز اول انگلیس - است که در برابر جمعى از مسیحیان چنین اظهار مى داشت : تا هنگامى که نام محمد در ماذنه ها بلند است و کعبه پابرجا است و قرآن رهنما و پیشواى مسلمانان است امکان ندارد پایه هاى سیاست ما در سرزمینهاى اسلامى استوار و برقرار گردد!

اما بیچاره و بینوا بعضى از مسلمانان که گفته مى شود اخیرا این شعار بزرگ اسلامى را که سندى است بر ایستادگى آئین و فرهنگ آنان در برابر گذشت قرون و اعصار، از دستگاههاى فرستنده خود برداشته و بجاى آن برنامه هاى مبتذلى گذاشته اند، خداوند آنها را هدایت کند و به صفوف مسلمانان باز گرداند!!

بدیهى است همانطور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است ، باید کارى کرد که به صورتى زیبا و صداى خوب ادا شود، نه اینکه حسن باطن به خاطر نامطلوبى ظاهر آن پایمال گردد.

- تفسیر نمونه ذیل آیه 58 مائده -


کاربردهاى اذان واقامه:

اذان واقامه به جز نمازهاى یومیه کاربردهاى دیگرى هم دارد:

مستحب است:

1- اذان در گوش راست نوزاد واقامه در گوش چپ او؛ روز تولدش یا قبل از افتادن ناف.

2- و همچنین مستحب است اذان در بیابان هاى وحشت زا.

3- و همچنین اذان در گوش کسى که چهل شب گوشت نخورده وهرکه بد خلق و خو شده و بهترست در گوش راستش باشد؛ وهمچنین حیوان چموش - العروة الوثقى فصل فى الاذان والاقامة -