ابزار تلگرام

آپلود عکسابزار تلگرام برای وبلاگ

بایگانی خرداد ۱۳۹۵ :: آ خدا ( وب مهربانی )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

( مطلب نداری بردار ؛ مطلب داری بذار )

آ خدا ( وب مهربانی )

برای اولین بار
- بعد از دیوار مهربانی و طاقچه مهربانی -
اینک :
« وب مهربـــــــــــانی »
مطلـــــب داری بــــــــــذار
مطلــــب نداری بــــــــــــردار
( مطالب دوستان به اسم خودشان منتشر خواهد شد.
ترجیحا مطالبی متناسب با آ خدا )

*******************************
*******************************
تذکر:
لزوما داستان ها و خاطراتی که در این وبلاگ نوشته میشن مربوط به زمان حال نیست بلکه تجربیات تبلیغی سال ها ومحلات مختلف بنده و بعضا همکاران بنده است و حتی در مواردی پیاز داغ قضیه هم زیادتر شده تا جاذبه لازم را پیدا کنه.
بنابراین خواننده محترم حق تطبیق این خاطرات بر محل تبلیغی فعلی حقیر رو ندارد...

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
پیوندها
پیوندهای روزانه

۶۱ مطلب در خرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

اخبار مسابقه « سلطان نظر »

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۱۲ ب.ظ

امروز یک شنبه ( 16 خرداد ) است یعنی دو روز دیگر تا پایان مدت معرفی نامزد بهترین نظردهنده (سلطان نظر) باقی ست! دوستان جا نمونند ...

___________________________________________________________

1 - طبق نظر دوستان ، معرفی افراد برای کسب عنوان « سلطان نظر » فقط تا اول ماه مبارک رمضان ( 18 خرداد ) خواهد بود.

2 - علاوه بر بهترین نظردهنده ، به بهترین نقد پذیر هم جایزه ای تعلق خواهد گرفت...( پس بهترین نقد پذیر را هم دوستان می توانند معرفی فرمایند...

3 - بعد از لیست کردن افراد و شماره بندی آنها، هر وبلاگ حق رأی به یکی از بزرگواران را خواهد داشت ( که بلافاصله بعد از پایان فرصت معرفی افراد ، رآی گیری آغاز خواهد شد و تا یک هفته ادامه خواهد داشت) 

3 - مسابقه مخصوص به فقط وبلاگی ها نیست البته مخصوص وبلاگ نویسان چرا.

_______________________________________________________________


لیست پیشنهادی برای بهترین نظر دهنده، بر اساس تاریخ پیشنهاد: 

1 - عارفه بانوی دی ماه

2 - بابا لنگ دراز

3 - محمد شورگشتی

4 - دچار

5 - ایمان

6 - عین نون 

7 - رزمنده (وبلاگ فانوس جزیره)

8 - صالح (وب یا علی - حیرانی من- )

9 - علی احمدی (اشعاربلاگ قدیم)

10 -  رحمانی پور

11 - ...


لیست پیشنهادی برای بهترین نقد پذیر، بر اساس تاریخ پیشنهاد:

1 - ساقی

2 - ...

( به دلیل عدم رقابت، این بخش مسابقه برگزار نخواهد شد)


+ پست مربوط: 

لایک هایی که تو حلقوم آدم گیر می کنه!! + مسابقه «« سلطان نظر »» مخصوص وبلاگ نویسان محترم

ححححاج آقا! بببببریم عععقد

يكشنبه, ۱۶ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۴۳ ق.ظ

یادم نمیره محله ای بودیم صدای زنگ در خونه بلند شد 

متعاقب اون هم ضربات مشت و لگدی که حواله در می شد!

خدایا! چه خبره ؟! با عجله رفتم درو باز کردم

جوونکی عینک ته استکانی ، قیافه کج و کوله با لکنتی که تو زبونش بود!

بریده بریده گفت :

ححححاج آقا! بببببریم عععقد

نگاهی به این طرف و اون طرف کوچه ، کسی نبود!

ناراحت که یعنی یه آدم درست و حسابی تو خانواده اینا نبوده که این طفلک رو با این وضعیت فرستادند؟!

گفتم: باشه کارامو بکنم

با سرعت لباس پوشیدم و اومدم که راه بیفتیم دیدم عجب لنگ هم می زنه بنده خدا!

بین راه ازش پرسیدم حالا عقد کی هست؟!

گفت: خودم!!

تا اینو گفت اولش جا خوردم و بعد حدس زدم که لابد برا تقویت روحیه ش برنامه رو اینجور چیدن که احساس مردانگی و بزرگی کنه و ...

خلاصه رسیدیم در خونه ای...

زنگ رو زد و خودش کناری ایستاد!

خانمی میانسال درو باز کرد ، چشاش با دیدن من داشت از حدقه بیرون می زد!!

گفتم: ببخشین مجلس همینجاست؟!
چشمش که به جوونک افتاد از جلو در کنار رفت و ما رو تعارف منزل کرد.
با ورود ما خود او به سرعت بیرون زد و دو سه دقیقه بعد در معیّت پیرمردی برگشت!
متحیر شده بودم ! شرایط به هیچ عنوان عادی نمی نمود!
پیرمرد به محض ورودش به جوونک حمله ور شد و با نثار پس گردنی و فحش و ناسزا به زبون محلی اونو تحویل جوانی دم در داد و برگشت!
دخترک زیبای منزل که تا اون لحظه ساکت در گوشه ای نشسته بود ، به سمت آشپزخانه دوید و صداش به گریه بلند شد.
همچنان متحیر بودم که پیرمرد شروع به سخن کرد:
حاج آقا! ببخشید فکر کردیم این فلان فلان شده شوخی میکنه!
مرد این خونه راننده بیابونه ، خوبه نبود وگرنه که معلوم نبود چی میشد؟!
انکشف که طرف مستقیم برداشته ما رو برده بود خونه بختش!!
لامصب چه خوش سلیقه هم بود!!!
از خانم معذرت خواهی کردم و با حاجی زدیم بیرون...
گفتم: پدربزرگشین؟!
- بله
- فضولی نباشه، چشمش ضعیفه، زبونش لکنت داره، پاش می لنگه، اما دلیل نمیشه غریزه نداشته باشه!!
اجازه میدین به رفتارتون اعتراض داشته باشم؟!
رفتار رفتار مناسب با یه جوون ولو معلول نبود!
میگه خوب چه کار کنیم؟!
گفتم: زن می خواد زنش بدین...
- زن؟ ، این؟
- بله البته خوب به یکی مثل خودش
هستند دخترانی که به جهت مشکلاتشون آدمای سالم سراغشون نمیرن...
گفتم: این یه نقایصی داره کسی رو بگیرین که با نقایص او به جوری متضاد باشه که در کنار هم کامل بشن.
گفت: یعنی چی؟
گفتم یکی مثلا چشم نداره ولی گوش داره اگه این فرد همنشین بشه به کسی که چشم داره ولی گوش نداره خوب اینجوری میتونن نقایص هم  رو به خوبی پوشش بدن و در کنار هم تبدیل به یه آدم کامل بشن...
+ راستش دلم واقعا براش سوخت! به من واگذار می کردند زنی براش دست و پا می کردم!
حالا زنش نمیدین چرا فحش و ناسزا و کتک؟!

اگه شما جای اینا بودین، چه حسی داشتین؟!

شنبه, ۱۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۸:۲۸ ق.ظ

رَبُّکُمُ الَّذِی یُزْجِی لَکُمُ الْفُلْکَ فِی الْبَحْرِ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ إِنَّهُ کَانَ بِکُمْ رَحِیمًا (66) وَإِذَا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَکَانَ الْإِنْسَانُ کَفُورًا (67) أَفَأَمِنْتُمْ أَنْ یَخْسِفَ بِکُمْ جَانِبَ الْبَرِّ أَوْ یُرْسِلَ عَلَیْکُمْ حَاصِبًا ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ وَکِیلًا (68) أَمْ أَمِنْتُمْ أَنْ یُعِیدَکُمْ فِیهِ تَارَةً أُخْرَى فَیُرْسِلَ عَلَیْکُمْ قَاصِفًا مِنَ الرِّیحِ فَیُغْرِقَکُمْ بِمَا کَفَرْتُمْ ثُمَّ لَا تَجِدُوا لَکُمْ عَلَیْنَا بِهِ تَبِیعًا (69) سوره مبارکه اسراء -

66 - پـروردگارتان کسى است که کشتى را در دریا براى شما به حرکت در مى آورد تا از نعمت او بهره مند شوید، او نسبت به شما مهربان است .

67 - و هنگامى که در دریا ناراحتى به شما برسد همه کس را جز او فراموش خواهید کرد، اما هنگامى که شما را به خشکى نجات دهد روى مى گردانید، و انسان کفران کننده است !.

68 - آیا از این ایمن هستید که در خشکى (با یک زلزله شدید) شما را در زمین فرو ببرد یا طوفانى از سنگریزه بر شما بفرستد (و در آن مدفونتان کند) سپس حافظ (و یاورى ) براى خود نیابید؟!

69 - یا اینکه ایمن هستید که بار دیگر شما را به دریا بازگرداند و تندباد کوبنده اى بر شما بفرستد و شما را بخاطر کفرتان غرق کند، حتى کسى که خونتان را مطالبه نماید پیدا نکنید.


+ شخصى منکر خدا، از امام صادق علیه السلام دلیلى بر اثبات خدا مى خواست ، حضرت پرسید: 

آیا تاکنون سوار کشتى شده اى که دچار حادثه شود؟ 

گفت : آرى ، یک بار در سفرى دریایى کشتى ما متلاشى شد و من بر تخته پاره اى سوار شدم . 

امام پرسید: آیا در آن هنگام ، دل تو متوجّه قدرتى بود که تو را نجات دهد؟ !

گفت : آرى 

فرمود: همان قدرت غیبى « خدا » ست .

- تفسیر نور ذیل آیه -

_________________________________________________

بعدا نوشت:

یا فاطمة الزهراء در مطلب اگه شما جای اینا بودین، چه حسی داشتین؟! 
من چند وقتیه سعی کردم خودمو عادت بدم هر جا ترسیدم اسم خدا رو بگم 
احتمالا اینجام اسم خدا رو میگفتم البته بعد یه جیغ بنفش شاید -_- 
 پاسخ توسط محمد * شـــــــــورگشتی * در ۱۵ خرداد ۹۵، ۱۰:۰۵
نمیشه دقیقا ترسیمش کرد اما میشه کمک به ایجاد این حس بکنیم!!
حسی که به روح خفته انسانی میتونه شلاق بزنه و اونو به خودش بیاره.

اقیانوسی متلاطم که کرانه های اون معلوم نیست!
هر چه چشم کار می کنه آب است و آب
کشتی غرق میشه...
صدای ضجه و ناله بلنده...
انسان به هرچه دم دستش میاد چنگ میندازه ...
اما یواش یواش از این نیروهای مادی قطع امید می کنه...
در میان آب مثل پر کاهی بالا و پائین میره و آب شور دریا خودش رو به سر و صورت اون می کوبه که مگه راهی به حلقوم او پیدا کنه...
انسان ناامید نیست...
که اگر بود دست و پا نمی زد!!!!
همین دست و پا زدن او یعنی به یک نیرویی که میتونه در بحرانی ترین شرایط به دادش برسه، ایمان داره ( اسمش رو میذارن توحید فطری...)
دست به دامن او میشه ...
و خدای سراسر مهر هم دست رد به سینه ش نمی زنه...
اما این انسان کفور که در دل اقیانوس چشمم بیدار شده بود به مجرد رسیدن به خشکی شروع می کنه به فراموشی آنچه بین او و خداش گذشت...
و این حکایت من وشماست در سختی های زندگیمون...

+ الهی لاتکلنی الی نفسی طرفة عین ابدا

فرمول پیدا کردن سریع جزء های قرآن

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۲ ب.ظ

یه فرمول جالب براتون آوردم که میدونم خیلی بدردتون میخوره...

تاحالا شده لازم بشه بدونین هر جزء قرآن تو صفحه چنده؟؟؟!


خب حالا من بهتون میگم😊


فرض کنیم میخوایم جزء ۸ رو ببینیم از کدوم صفحه شروع میکنه

از ۸ یه عدد کم میکنیم میشه ۷ 

حالا ۷ رو ضرب در ۲ میکنیم میشه ۱۴

اون ۲ رو میزاریم بغل ۱۴ 

میشه :

۱۴۲

پس جزء ۸ از صفحه ۱۴۲ شروع میشه

به همین راحتی😊


حالا یکی دیگه رو امتحان کنیم

جزء ۲۱

20=21-1

40=2×20

۴۰۲

پس جزء ۲۱ از صفحه ۴۰۲ شروع میشه...

خوب بود!؟؟


سرِ جزءخوانی قرآن در ماه مبارک رمضان ما رو هم دعا بفرمائین.😊🌹


حالا راستی راستی فهمیدین علتش چیه؟!

حل معما: 

این نیست مگر به این جهت که جزء اول به خط عثمان طه 21 صفحه ای ست و دیگر جزء های قرآن 20 صفحه ای.

یعنی غیر جزء دوم که صفحه 22 شروع میشه هر 20 عدد که به اون اضافه کنین شروع جزء بعدی ست بنابراین اینجور هم میشه سریع به اول هر جزء دست پیدا کرد ( با حداکثر یک آیه تخلف) 

جزء2: ص 22

جزء3: ص 42

جزء4 : ص 62

جزء5 : ص 82

جزء6: ص102

جزء7 ص 122

و ...


+ ( نکته: کتابت جزء آخر قران هم به خط عثمان طه 22 صفحه شده است بنابراین سی جزء قرآن با عدد 604 پایان می پذیرد)

تلافى!

جمعه, ۱۴ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۱۰ ق.ظ

عارفى را گفتند:

فلانى غیبت تو را نموده است!
وى طبقى رطب برایش فرستاد و گفت :

شنیدم حسناتت را به من هدیه کرده اى! خواستم تلافى کرده باشم!!

***

عنه (صلى الله علیه وآله): یؤتى بأحد یوم القیامة یوقف بین یدی الله ویدفع إلیه کتابه فلا یرى حسناته، فیقول: إلهی لیس هذا کتابى ! فإنی لا أرى فیها طاعتی ؟ ! فیقال له: إن ربک لایضل ولاینسى، ذهب عملک باغتیاب الناس، ثم یؤتى بآخر ویدفع إلیه کتابه فیرى فیه طاعات کثیرة، فیقول: إلهی ما هذا کتابی ! فإنی ما عملت هذه الطاعات ! فیقال: لأن فلانا اغتابک فدفعت حسناته إلیک - بحارالانوار ج 72 ص 259

از حضرت رسول (ص) روایت است:

فردای قیامت کسی را نزد خدای تعالی آورند و نامه عملش را تحویلش دهند ، می بیند از کارهای نیکش خبری نیست می گوید:

این نامه عمل من نیست! چرا که عبادات خود را در آن نمی بینم!

به او گفته می شود:

خدای تو گم نمی کند و فراموش نمی کند! عمل تو بخاطر غیبت مردم از میان رفته است!

دیگری را آورند و نامه عملش را به دستش دهند، پس در آن طاعات زیادی می بیند می گوید:

خدایا! این پرونده من نیست من چنین اعمالی انجام نداده ام!! 

می گویند: فلانی غیبت تو کرد و حسنات او منتقل به تو شد!

مطهّرات

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۴۸ ب.ظ

جامه اش را آب پاک می کند

گیوه اش را خاک

خانه اش را خورشید

و آدمی را انقلاب

گمشده

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۷ ق.ظ

زنها همه ماردوش چون ضحّاکند!/ مردان همه مستان گریبان چاکند!/ 

چون دخترکی که راه را گم کرده ست/ پیش نظر من همه وحشتناکند!/

چاکرِ چه کسی باید بود؟!

پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۲۳ ق.ظ

المفید رفعه الى الصادق علیه السلام أنه قال: أخدم أخاک، فإن استخدمک فلا ولا کرامة - ألف حدیث فی المؤمن

الشیخ هادی النجفی شماره حدیث 516 / 3  -

امام صادق در روایتی مرفوعه:

خدمت گزاری کن مر برادرت را .

اما اگر اوست که تو را در خدمت خویشتن می خواهد ( و در پی سوء استفاده و بیگاری کشیدن از توست) پس نه !!

و کرامتی هم ندارد.

پای ضریح

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۰ ب.ظ

زن جمعیت رو با تمام توان از هم شکافت!

بچه خردسالشو چسبوند به ضریح!

مامانی! حالا از امام رضا هرچی دوست داری بخواه!

دخترک در حالی که پیشونیش به ضریح فشار می خورد و از هیاهوی جمعیت وحشت کرده بود گفت:

امام رضا! لطفا هرچه زودتر منو به خونه مون برگردون!!!

دختر سلام!

چهارشنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۷ ب.ظ

چند وقتیه داره تکرار میشه!!

نزدیکای اذون میاد دم در

از دور زل می زنه به دهانم

سلامش که می کنم، به جای جواب بدو می کنه داخل

صداشو می شنوم که با حرارت تمام میگه : 

مامان! مامان! دوباره سلامم کرد!!

رسول اللّه صلی الله علیه و آلهخَمسٌ لا أدَعُهُنَّ حَتَّى المَماتِ : الأکلُ عَلَى الحَضیضِ مَعَ العَبیدِ ، ورُکوبِیَ الحِمارَ مُؤَکَّفا وحَلبُ العَنزِ بِیَدی، ولُبسُ الصّوفِ، وَالتَّسلیمُ عَلَى الصِّبیانِ ؛ لِتَکونَ سُنَّةً مِن بَعدِی. حدیث

پیامبر خدا صلی الله علیه و آلهپنج چیز است که تا هنگام مرگ ، آنها را ترک نمى کنم : غذا خوردن روى زمین با بردگان ، سوار شدن بر درازگوشِ پالان دار ، دوشیدن شیر با دست خودم ، پوشیدن لباس پشمینه ، و سلام کردن به کودکان ، تا پس از من سنّت شود

- کتابخانه احادیث شیعه ، سلام کردن بر کودکان

عقل هایی که پاره آجر برداشته ند!!

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۳۶ ب.ظ

میگم: 

کاش عاقلامونم مثل فلانی بودند

مسجد میاد مرتب و مؤدب

به زبون خاص خودش نماز میخونه و دعا و روضه و نوحه و...

با لبخندی که همیشه رو لبشه !!

مهر جمع می کنه ، قندون میاره ، مصافحه و تقبل الله و ...

بماند بعضی بهش رو ترش می کنن!

میگن: 

از بقیه کاراش که خبر نداری!!

زنای غربتی (کولی) جرأت نمی کنن از تو کوچه اینا رد بشن!!!

میگم:

مسجد که خوب معلومه ، اما بگین کارای کوچه رو کی تعلیمش داده ؟! می زنن زیر خنده!!


کم ندیدم این طفلکیارو به کارای عجیب و غریب و مسخره وادار و یا تشویق می کنن و کناری میشینن به پوزخند!

محله قدیمی مون شاهد بودم به یکی از اینا گفتن برو دست بکن تو اون سوراخه بهت کیک و بیسکویت میدیم این طفلکم رفت و انگشت کرد تو سوراخ و زنبور قرمز بود که رو سرش آوار می شد! سر وصدای مخصوص او یک طرف و قهقهه بچه ها یک طرف!

مرّ رسول الله (صلى الله علیه وآله) بمجنون، فقال: ما له ؟ فقیل: إنه مجنون، فقال: بل هو مصاب، إنما المجنون من آثر الدنیا على الآخرة - میزان الحکمة باب الجنون -

رسول اکرم بر مجنونی گذر کردند فرمودند: او را چه می شود؟ گفتند: دیوانه ای ست. فرمود: نه، او مریضی ست! دیوانه کسی ست که دنیا را بر آخرت ترجیح دهد.

من میگم دیوونه اونایی هستند که یه انسان ولو به لحاظ ذهنی عقب مونده رو به سخره و مزاح می گیرند!!

دیوونه اونایی هستند که عقل و فهم مثلا دارند ولی آکبند و دست نخورده تحویل گور میدن!!!


+ (خاطره ای در خصوص غرایز طبیعی این دست افراد هم دارم که به زودی براتون تعریف خواهم کرد)

خسته

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۷:۳۸ ب.ظ

غریبی خسته ام پایی عطا کن/ مرا شوق و تمنّایی عطا کن/ اگر پایان اوجم ، منّتی باز/ خدایا! مرگ زیبایی عطا کن!/

17717000=1 ؛ شدنى ست؟!!

سه شنبه, ۱۱ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۳۵ ق.ظ

مدت زمان روز و شب ، و ماه و سال به شرائط اقلیمى و اوضاع کرات بستگى دارد.

به همین لحاظ ممکن است یک روز در کره اى معادل چندین روز کره دیگر باشد.


چنانکه یک سال در نپتون معادل 164 سال زمین، یک سال پلوتون معادل 249 سال کره زمین است (یعنى نپتون در هر 164 سال و پلوتون در هر 249 سال یکبار به دور خورشید مى چرخد. به عبارت دیگر طول یک روز در نپتون معادل 164 روز زمین ، و طول یک روز پلوتون 249 برابر روز زمین است.)

 

همچنین یک سال عطارد معادل 88 شبانه روز، و یک سال زهره معادل 125 شبانه روز زمین مى باشد (یعنى عطارد در مدت 88 روز، و زهره در مدت 125 روز به دور خورشید مى گردد. در حالى که زمین در هر 365 روز یک بار گرد خورشید مى چرخد.)


حتى در همین کره زمین ، مدت زمان شب و روز در نقاط مختلف ، اختلاف فاحشى دارد. چنانکه در قطب شمال و جنوب ، مدت زمان شب و روز تقریباً 6 ماه است (یعنى یک روز در قطب به اندازه 180 روز در منطقه استوائى مى باشد.)


شایان ذکر است که روز کره ماه ، معادل 15 روز کره زمین است .


بنابر این هیچ استبعادى ندارد در قیامت با تغییر نظام جهان و پیدایش اوضاع وشرائط جدید، طول یک روز به اندازه پنجاه هزار سال دنیا باشد.

تَعرُجُ المَلئِکَةُ وَالرُّوحُ اِلَیهِ فى یَومٍ کانَ مِقدارُهُ خَمسینَ اَلفَ سَنَةٍ - سوره معارج / آیه 4 -
فرشتگان و روح به سوى خدا بالا مى روند در روزى که مقدار آن 50 هزار سال است.

(1 روز= 50000 سال، هر سال قمری هم 354 و خورده ای روز که بگیریم میشه: هفده میلیون و هفتصدو هفده هزار روز !!! )


و این امر با تغییر نظام آفرینش کاملا امکان عقلى دارد، و قابل انکار و مورد شبهه و تردید نیست .

قرآن کریم بر این مطلب تصریح دارد که این زمین و آسمان در روز قیامت به زمین و آسمان دیگرى مبدل مى گردد. یَومَ تُبَدَّلُ الاَْرْضُ غَیْرَ الاَْرْضِ وَ السَّمواتُ - سوره ابراهیم / آیه 48 -


منبع:

کشکول جبهه - با اندکی تصرف -

سخت تر از کار در معدن!!

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ب.ظ

قبول دارین پیامک کردن با بعضیا و جواب پیامکاشونو دادن از کار در معدن هم سخت تره؟!!

شما ره م رو داره هر از گاهی سؤال شرعیی می پرسه

کلی حاشیه میره ، بماند.

می بینی بعد یه هفته پیام داده که از فلان کلمه آیا منظور بخصوصی داشتین؟!

شده بعد مدتها که پیامکشم حذف کردم پیام داده پیامک سومی که اون هفته بهتون دادم فکر بد نکنین یه وقت! منظور خاصی نداشتم!!

میگم : بابا! چقدر شما سخت گیرین!!

آخه نه کلام من وحی مُنزَله و نه کلام شما که بخواییم اینقدر رو کلمه کلمه ش دقیق بشیم و نکته دربیاریم!! والا

مبادا طوری عمل کنیم که کسی از همصحبتی با ما واهمه داشته باشه: ببینین پیامبرمون رو:


از: خبرگزاری شبستان 

شناسه خبر : ۹4 ۲۶۰۶

"من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می نوشید!!"

این را به عرب بیابانی گفت.

عرب بیابانی از هیبت پیامبری که همه ی قبایل به او ایمان آورده بودند،لکنت گرفته بود.

آمده بود جمله ای بگوید و نتوانسته بود و کلماتش بریده بریده شده بودند.

رسول الله (صلی الله علیه و آله) از جایش بلند شده بود.

آمده بود نزدیک و ناگهان او را در آغوش گرفته بود،تنگ تنگ. آن طور که تنشان تن هم را لمس کند.

در گوشش گفته بود:

"من برادر توام" ،"انا اخوک" گفته بود فکر می کنی من کی ام؟

فکر می کنی پادشاهم؟ نه! من از آن سلطان ها که خیال می کنی نیستم.
"من اصلا پادشاه نیستم" "لیس بملک"

من محمدم. پسر همان بیابان هایی هستم که تو از آن آمده ای.

"من پسر زنی هستم که با دست هایش از بزها شیر می نوشید"

حتی نگفته بود که پسر عبدالله و آمنه است. حرف دایه ی صحرانشینش را پیش کشیده بود که مرد راحت باشد!!

آخرش هم دست گذاشته بود روی شانه ی او و گفته بود:"هون علیک" "آسان بگیر ، من برادرتم"

مرد بیابانی خندید و صورت او را بوسید:

"عجب برادری دارم."

هجوم وحشت

دوشنبه, ۱۰ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۰۱ ق.ظ

چقدر تاریک و ظلمانی ست دنیا/ چه سرد و بی روح است عالم/ من امشب خواهم مرد از هجوم وحشت/ تو خورشیدی هستی که در نبودت هیچ ستاره ای نمی درخشد!!/


+ روایات حاکی ست: خورشید آن گاه رخ می نماید که بر ستاره ای امید نرود.

اعدامی

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۳ ب.ظ

اعلامیه درگذشت جوونی رو تابلو اعلانات مسجد خودنمایی می کرد...

چند نفر مشغول خوندن بودند...

رفتم جلو عکسش آشنا نبود...

ببخشید: 

این بنده خدا کیه؟!

پیرمردی از اون جمع :

بنده خدا؟!

این بنده شیطونه؟!!

یعنی چی؟!

حاج آقا! این نامرد فلانه وقت یه بچه ای رو برده بود و دیشب اعدامش کردن!!

دیدم نگاهها خیلی ناجوره!

شب اول قبر این بنده خدا و به جای استغفار ، پچ پچ و گپ و حرفه!!

وسط دو نماز میکروفونوگرفتم و بی مقدمه گفتم:


مرد و مردونه کیا تو این جمع هستند که گناه نکردند؟!

سر ها پائین افتاد


گفتم:

مگه میشه انسان باشی و بی اشتباه؟!

حالا یکی بیشترک و یکی کمترک

یکی گناهش رو میشه و یکی نمیشه.


گفتم : 

مهم اینه که انسان آخرالامر از گناهش پاک بشه!

زنی تو عصر پیغمبر عذاب وجدان گرفته بود خودش به پای خودش اومد و درخواست کرد:

یا رسول الله! طَهِّرنی ( اومدم منو پاک کنی، اشتباهی کرده ام که مستحق اجرای حدّم ... - بحارالانوار ج 21 ص 366 -)


خود ایشان می فرمایند: : من أذنب ذنبا فاقیم علیه حد ذلک الذنب فهو کفارته - میزان الحکمه حرف الحاء باب الحدود -

هر کس گناهی کند و حدّ بر او جاری گردد پس همان کفاره او خواهد بود.


این بنده خدا کار بدی کرده اما وقتی چوبشو خورد پاک شده دیگه...

خدا بخشیده ، بنده وشما نمیخوایم ببخشیمش؟!


پیغمبر در مقابل کسانی که به زناکاری که دستور رجمش صادر شده بود توهین کرده و خبیث خطابش نمودند فرمود:

نگوئید خبیث ، به خدا قسم او پیش خدا از مشک هم خوشبوتر است!!! - میزان الحکمة همان -


برادر و خواهر عزیز!

خدا عادل تر از اونه که کسی رو برای یه گناه بخواد دوبار عذاب کنه (فرمایش رسول است)

پس بی هیچ شبهه ای فاتحه بخونین، نماز وحشت بخونین، به مجلس ختمش برین...


اما یه سؤال

ما چی؟ از گناهانی که داشتیم، تونستیم گردنمونو بری کنیم؟!

مبادا بار گناه رو دوشمون بمونه که عذاب فردای خدا به راحتی عذاب دنیوی اش نیست!!!

نمیخواد برین اقرار کنین و چوب بخورین اینو ازمون نخواستن

راهش توبه و استغفار است اما حقیقی و نه لقلقه زبان


همه با هم:

استغفر الله الذی لااله الا هو الحی القیوم ، ذوالجلال والاکرام ، و اتوب الیه...


+ خدا رحمتش کنه درگذشتش بهونه استغفاری شد، ان شاءالله که خرابش نکنیم...

کذلک الله ربی

يكشنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۳۷ ق.ظ

بعضی فکر می کنند « کَذلِکَ اللهُ رَبِّی » مربوط به قنوته!

مخصوصاً که مکبّرینی هم با این جمله اعلان قنوت می کنن!


میگه:

مسافرت رفته بودم، اذون شد گفتم برم مسجد نمازی که قراره آخرش بخونم همین اولش بخونم که هم خدا خوشش بیاد هم خاطر خودم آسوده بشه.

میگه وارد مسجد شدم دیدم شکر خدا جماعت هم برقراره.

سوره انتخابی پیشنماز برا رکعت دوم سوره کوثر بود.

دیدم ته سوره میگه: کذلک الله ربی!!

گفتم شاید سهو کرده، اما وقتی دیدم نماز دوم رو هم اینجوری خوند بعد نماز سراغش رفتم و گفتم:

خدات چه شکلیه؟ 

مات و مبهوت نیگا می کرد!

گفتم: کذلک الله ربی یعنی خدای من اینجوریه ! سوره کوثر چه ربطی به خدا داره؟!

برا اینکه خودشو راحت کنه گفت: شیخا اینجوری می خونن!!

میگه: گفتم پیرمرد! اونا که اینجور می خونن سوره توحید (قل هوالله احد) رو میخونن نه کوثر رو.

سوره توحید اوصاف خدا رو بیان می کنه و بعد میگه: خدای من همچین خدایی ست!


 (توجه : کذلک و ذلک به ظاهر بی الف نوشته میشه اما هنگام قرائت باید الف خوانده شود: کَذَالِکَ ، و ذَالِکَ )


+ مسائلی از رساله امام :

مسأله 1017 - مستحب است در رکعت اول پیش از خواندن حمد بگوید اعوذ بالله من الشیطان الرجیم ... (من: و بعد از پایان حمد در هر رکعتی الحمدلله رب العالمین، به این صورت که) اگر نماز را به جماعت مى خواند، بعد از تمام شدن حمد امام ، و اگر فرادى مى خواند بعد از آن که حمد خودش تمام شد بگوید الحمد لله رب العالمین. ( من : به جای آمینی که اهل سنت می گویند)

بعد از خواندن سوره قل هو الله احد یک یا دو یا سه مرتبه کذلک الله ربى ، یا سه مرتبه کذلک الله ربنا بگوید.

...

مسأله 1018 - مستحب است در تمام نمازها (من: بعد از حمد) در رکعت اول سوره انا انزلناه ، و در رکعت دوم سوره قل هو الله احد را بخواند.

مسأله 1021 - سوره اى را که در رکعت اول خوانده مکروه است در رکعت دوم بخواند ولى اگر سوره قل هو الله احد را در هر دو رکعت بخواند مکروه نیست. (من: و اگر در رکعت اول سوره توحید بخواند استحباب گفتن کذلک ... به حال خود باقی ست و اگر در هردو رکعت بخواند، کذلک ... را هم در هردو رکعت تکرار کند.)

ببینم کسی حرفی داشت؟!

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۰۱ ب.ظ

ببینم کسی حرفی داشت؟!

آقا ایمان! شما چیزی گفتین؟!

سیدجون! شما که نبودین؟!

خانم مجد بودن؟!

یا بابا لنگ دراز؟!


 فقط گفته باشم، اعصاب معصاب ندارم ها!!!

ررررررررررررر (2)

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۲:۱۵ ب.ظ

امان از این روح درگیر صحنه ساز!!

خواب می دیدم میدان نبرده

رگبارو گرفته بودم رو دشمن

رررررررررررررر

رررررررررررررر

صدا اونقدر بلند و گوش خراش بود که بالاخره مثل فنری از جا پریدم...

دیدم ای بابا! تلفنه که داره کلّه هم زنگ می زنه!!! 

خخخخخخخ

رررررررررررررر

شنبه, ۸ خرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۲ ق.ظ

سرِ ساعت کوکش کرد ...

ررررررررررررررر (صدای زنگ)

تو سرِ ساعت کوبید !

ساعتی دیگر ... 

تو سرِ خودش هم !!!

آلبوم عکس

جمعه, ۷ خرداد ۱۳۹۵، ۱۲:۵۸ ب.ظ

چگونگی ارتباط « آقا » و « خانمای اطراف خانم »

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۱ ب.ظ

خانمی که به عقد آقایی در میاد در کنار خودش خانم هایی رو داره

ارتباط شوهر او با اونها چه جوریاست؟!

اگر مادرِ خانم هست (و مادربزرگ و همینجور بالاتر ) به مجرد خواندن عقد بر داماد محرم خواهد شد ( دخولی صورت بگیره یا نه ) ( زندگی اونها برقرار بمونه یا نمونه )

پس اگر همسر طرف فوت کنه باز هم مادرزن محرم باقی می مونه ولو دخولی نشده باشه.

حتی اگه از هم طلاق بگیرند ، باز هم مادرزن محرم باقی می مونه ولو باز هم دخولی نشده باشه.


اگر دخترِ خانم هست ( از شوهر دیگرش ) ( یا نوه او و همینجور پائین تر )  به مجرد عقد محرم نمی شه ، بلکه دخول هم باید صورت بگیره تا دختر این خانم به منزله دختر خود آقا (و نوه خانم به منزله نوه او ) محسوب بشه و محرم بشه.

پس اگر عقد خوانده شد و زن قبل از دخول از دنیا رفت، مرد می تواند با دختر زن ( یا نوه زن ) ازدواج کنه.

اگر عقد خوانده شد و زن و مرد قبل از دخول از هم جدا شدند، مرد می تواند با دختر زن ( یا نوه زن ) ازدواج کنه.

و اما اگه دخول صورت گرفته بود دختر خانم به منزله دختر خود آقا خواهد بود تا همیشه ( ولو مادر دختر فوت کنه یا اون دو از هم طلاق بگیرند.)


اگر خواهرِ خانم هست، به مجرد خواندن عقد ، شوهر خواهر حق ازدواج با او را نخواهد داشت.

بله اگه از هم جدا شدند یا همسر فوت کرد ، مرد می تواند با خواهر زن خود ازدواج کند ( اینجا بحث دخول و غیر دخول مطرح نیست. حتی با دخول)

( توجه: زن مطلقه به طلاق رجعی هنوز همسر فرد محسوب میشه بنابراین اگر زن را به این نحو طلاق داد، اگر قصد ازدواج با خواهر زن را دارد باید صبر کند که مدت عده هم تمام شود. )

یک نکته: علی رغمی که ازدواج با خواهر زن همزمان با زن ، حرامه اما او هرگز محرم فرد نخواهد بود.


اگر دخترِ برادر یا دخترِ خواهر هست. ازدواج با آنها همزمان با خاله و عمه شون باطله مگر با اجازه خود زن که در این صورت اشکال نداره.

اینجا هم علی رغم این حکم ، خواهر زاده و برادر زاده خانم مثل سایر زنان نامحرم با شوهر خواهد بود.


نتیجه:

پس از این 4 مورد، دو مورد منجر به محرمیت میشه، حالا یکیش مطلقاً (مورد اول) یکیش مقید به دخول (مورد دوم).

و دو مورد دیگه ش (3 و 4) فقط ایجاد محدودیت در ازدواج می کنه و معامله محارم را با آنها نباید کرد.


+ در این احکام فرقی بین عقد دائم و موقت نیست...( البته عقد موقت طلاق نداره و انقضاء مدت یا بخشش مدت مطرحه )

+ در تصویر حلقه مردونه ان شاءالله که طلا نیست !! 

میکروفون

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۱:۵۸ ب.ظ

میگن « همیشه در رو یه پاشنه نمی چرخه » راست میگن!!

اول باید این پست رو بخونین که درک کنین چی میگم:

سربسر مکبر


امروز (1) گیر یه مکبّر شوتی افتاده بودم که نگو!!!
تسبیحات حضرت زهرا (س) تموم شد ، سرمو بالا آوردم نگرفت.
با سر اشاره کردم نگرفت!
لبخند زدم نگرفت!
چشمک زدم نگرفت!
همه ش رو با هم آوردم نگرفت!!!
آخر سر مجبور شدم صداموبلند کنم که :
دِ بخون دیه ما رو کشتی!!!
ولی عجب خنده صلواتی شد!
جالب ترش وقتی بود که خادم می خواست بساط رو جمع کنه ، پسره تحفه میکروفون ندیده چسبیده بود به میکروفون و پس نمی داد!!! خخخخخ

(1) تاریخ اون روز محفوظ !

از همه چیــــــــــــــز ...

پنجشنبه, ۶ خرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۵ ق.ظ

معترضانه گفت:

قرآن می گوید:

وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (89) سوره نحل -

و ما این کتاب (آسمانى ) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است ، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است .

از من در کجای قرآن سخن گفته؟!

گفتند:

در کنار علماء !!! آنجا که می فرماید:

... قُلْ هَلْ یَسْتَویَ الّذینَ یَعْلَمونَ وَالّذینَ لا یَعْلْمون إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ (9) سوره زمر -

بـگـو آیا کسانى که مى دانند با کسانى که نمى دانند! یکسانند؟ تنها صاحبان مغز متذکر مى شوند!!

________________________


وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً وَتَفْصِیلًا لِکُلِّ شَیْءٍ... - سوره اعراف آیه 145 -


نکته:

از تعبیر من کل شى ء موعظة چنین استفاده مى شود که همه مواعظ و اندرزها و مسائل لازم در الواح موسى (علیه السلام ) نبود، زیرا می گوید از هر چیزى ، اندرزى براى او نوشتیم!

و این به خاطر آن است که آئین موسى (علیه السلام ) آخرین آئین و شخص ‍ موسى (علیه السلام ) خاتم انبیاء نبود، و مسلما در آن زمان به مقدار استعداد مردم ، احکام الهى نازل گشت ، ولى هنگامى که مردم جهان به آخرین مرحله از تعلیمات انبیاء رسیدند، آخرین دستور که شامل همه نیازمندیهاى مادى و معنوى مردم بود نازل گردید.


و از اینجا روشن میشود اینکه در بعضى از روایات در زمینه ترجیح مقام على (علیه السلام ) بر مقام موسى (علیه السلام ) آمده است که على (علیه السلام ) آگاه به همه قرآن بود و در قرآن بیان همه چیز آمده است ( نزلنا علیک الکتاب تبیانا لکل شى ء ) در حالى که در تورات بخشى از این مسائل آمده ، طبق همین مطلب است - تفسیر نمونه ذیل آیه -

___________________________


وَنَزَّلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ تِبْیَانًا لِکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ (89) سوره نحل -

و ما این کتاب (آسمانى ) را بر تو نازل کردیم که بیانگر همه چیز است ، و مایه هدایت و رحمت و بشارت براى مسلمانان است .


توجه:

 قرآن بیانگر همه چیز است .
از مهمترین مباحثى که در آیات فوق به میان آمده تبیان کل شى ء بودن قرآن است .

(تبیان ) (به کسر (ت ) یا فتح آن ) معنى مصدرى دارد، یعنى بیان کردن و از این تعبیر با توجه به وسعت مفهوم ( کل شى ء) به خوبى مى توان استدلال کرد که :


در قرآن ، بیان همه چیز هست ، ولى با توجه به این نکته که قرآن یک کتاب تربیت و انسان سازى است که براى تکامل فرد و جامعه در همه جنبه هاى معنوى و مادى نازل شده است روشن مى شود که منظور از همه چیز : تمام امورى است که براى پیمودن این راه لازم است ، نه اینکه قرآن یک دائرة المعارف بزرگ است که تمام جزئیات علوم ریاضى و جغرافیائى و شیمى و فیزیک و گیاه شناسى و مانند آن در آن آمده است.


هر چند قرآن یک دعوت کلى به کسب همه علوم و دانشها کرده که تمام دانشهاى یاد شده و غیر آن در این دعوت کلى جمع است.

به علاوه گاه گاهى به تناسب بحثهاى توحیدى و تربیتى ، پرده از روى قسمتهاى حساسى از علوم و دانشها برداشته است.

ولى با این حال آنچه قرآن به خاطر آن نازل شده و هدف اصلى و نهائى قرآن را تشکیل مى دهد، همان مساله انسان سازى است ، و در این زمینه چیزى را فروگذار نکرده است .


گاهى انگشت روى جزئیات این مسائل گذارده و تمام ریزه کاریها را بیان مى کند (مانند احکام نوشتن قراردادهاى تجارتى و اسناد بدهکارى که در طولانى ترین آیه قرآن یعنى آیه 282 سوره بقره طى 18 حکم ! بیان شده است ).


و گاهى مسائل حیاتى انسان را به صورتهاى کلى و کلى تر مطرح مى کند، مانند همین آیه بعدی: ان الله یامر بالعدل و الاحسان و ایتاء ذى القربى و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى (90) سوره نحل - : خداوند فرمان به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان مى دهد و شما را از هر گونه زشتى و منکر و ستم ، نهى مى کند.


وسعت این مفاهیم مانند وسعت مفهوم وفاى به عهد در آیه (ان العهد کان مسئولا - اسراء آیه 34) و (وفاى به عقد) در آیه اوفوا بالعقود (مائده آیه 1) و (لزوم اداء حق جهاد) در آیه (و جاهدوا فى الله حق جهاده ) (حج آیه 78) و (اقامه قسط و عدل ) در آیه (لیقوم الناس بالقسط) (حدید آیه 45) و (توجه به نظم در تمام زمینه ها) در آیه و السماء رفعها و وضع المیزان الا تطغوا فى المیزان و اقیموا الوزن بالقسط و لا تخسروا المیزان (سوره الرحمن 7 - 8 - 9) و (خوددارى از هر گونه فساد در روى زمین ) در آیه (و لا تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها) (اعراف آیه 85) و (دعوت به تدبر و تفکر و تعقل ) که در بسیارى از آیات قرآن وارد شده است ، و امثال این برنامه هاى انسان شمول که مى تواند راهگشا در همه زمینه ها باشد، دلیل روشنى است بر اینکه در قرآن بیان همه چیز هست .


حتى فروع این دستورهاى کلى را نیز بلاتکلیف نگذارده ، و مجرائى که باید از آن مجرا این برنامه ها تبیین شود بیان کرده و مى گوید: و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا: (آنچه پیامبر به شما دستور مى دهد اجرا کنید و آنچه شما را از آن نهى مى کند باز ایستید) (حشر آیه 7).


هر قدر انسان در اقیانوس بیکرانه قرآن ، بیشتر شناور شود و به اعماق آن براى استخراج گوهرهاى برنامه هاى سعادت بخش ، فروتر رود، عظمت این کتاب آسمانى و شمول و جامعیت آن آشکارتر مى شود.

و درست به همین دلیل آنها که در زمینه این برنامه ها دست نیاز به این سو و آن سو، دراز مى کنند، مسلما قرآن را نشناخته اند، و آنچه خود دارند، از بیگانه تمنا مى کنند.

این آیه علاوه بر اینکه اصالت و استقلال تعلیمات اسلام را در همه زمینه ها مشخص مى کند بار مسئولیت مسلمانان را سنگین تر مى گرداند، و به آنها مى گوید:

با بحث مستمر و پیگیر در قرآن ، هر چه را لازم دارید از آن استخراج کنید.


در روایات اسلامى مخصوصا روى جامعیت قرآن به مناسبت همین آیه و مانند آن بسیار تاکید شده است .

از جمله در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم :

ان الله تبارک و تعالى انزل فى القرآن تبیان کل شى ء حتى و الله ما ترک شیئا تحتاج الیه العباد، حتى لا یستطیع عبد یقول لو کان هذا، انزل فى القرآن ، الا و قد انزله الله فیه :

(خداوند در قرآن هر چیزى را بیان کرده است ، به خدا سوگند چیزى که مورد نیاز مردم بوده است کم نگذارده ، تا کسى نگوید اگر فلان مطلب درست بود در قرآن نازل مى شد، آگاه باشید همه نیازمندیهاى بشر را خدا در آن نازل کرده است! ).


در حدیث دیگرى از امام باقر (علیهالسلام ) مى خوانیم :

ان الله تبارک و تعالى لم یدع شیئا تحتاج الیه الامة الا انزله فى کتابه و بینه لرسوله (صلى الله علیه و آله و سلم ) و جعل لکل شى ء حدا، و جعل علیه دلیلا یدل علیه ، و جعل على من تعدى ذلک الحد حدا:

(خداوند متعال چیزى را که مورد نیاز این امت است در کتابش فرو گذار نکرده ، و براى رسولش تبیین نموده است ، و براى هر چیزى حدى قرار داده ، و دلیل روشنى براى آن نهاده ، و براى هر کسى که از این حد تجاوز کند، حد و مجازاتى قائل شده است ).


حتى در روایات اسلامى اشاره روشنى به این مساله شده که علاوه بر ظاهر قرآن و آنچه توده مردم و دانشمندان از آن مى فهمند، باطن قرآن نیز اقیانوسى است که بسیارى از مسائلى که فکر ما به آن نمى رسد در آن نهفته است ، این بخش از قرآن ، علم خاص و پیچیده اى دارد که در اختیار پیامبر و اوصیاى راستین او است ، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیهالسلام ) مى خوانیم:

ما من امر یختلف فیه اثنان الا و له اصل فى کتاب الله عز و جل و لکن لا تبلغه عقول الرجال :

(تمام امورى که حتى دو نفر در آن اختلاف دارند، اصل و ضابطه اى در قرآن دارد ولى عقل و دانش مردم به آن نمى رسد).

عدم دسترسى عموم به این بخش که آنرا مى توان تشبیه به وجدان ناخود آگاه آدمى کرد، هرگز مانع از آن نخواهد بود که بخش ‍ خود آگاه و ظاهرش مورد استفاده همگان قرار گیرد - تفسیر نمونه ذیل آیه -

نقابت کو؟ چقدر زشتی!!!

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۱۰:۴۷ ب.ظ

انسان می بایست تا میتونه صادق باشه، یعنی درون و برونش یکی باشه!

این رو هیچ کسی حرفی درش نداره.

حالا اگه اومد و ظاهر و باطن فرد متفاوت بود... 

صداقت میگه باید یکیشون کنی!!

اما مهم اینه : کدام رو باید اصل قرار بدیم؟!


هستن میگن : 

ما که باطنمون خرابه، پس چه دلیلی داره ظاهرمونو مراعات کنیم؟!

و می زنن اصطلاحا به سیم آخر و میگن:

یا زنگی زنگ یا رومی روم!

در حالی که دو مطلوب وجود داره:

 1 - باطن خوب

 2 - ظاهر خوب

اگه یکیش نشد، آیا قید دیگری رو هم باید زد؟!


در مباحث فقهی یه عنوان فاسق داریم و یه عنوان متظاهر به فسق ، اینها با هم فرق دارند و روش برخورد با اونها هم فرق داره!

اونی که از خود فسق بدتره ، تظاهر به فسقه !!


حتی اهل جزیه ( اهل کتاب) که در مملکت اسلامی زندگی می کنند ملزم هستند حلال و حرام اسلامی رو در ظاهر امر مراعات کنند!


پس ظاهر بدون هیچ عذرتراشی باید نیک و زیبا باشد، و متعاقب اون تمام تلاش رو هم باید مبذول داشت که باطن نیز آراسته و نیکو گردد.

و این بالاترین درجه ایمان است که دسترسی بدان به راحتی البته امکان پذیر نخواهد بود.


قال (ص) إن أعلى منازل الإیمان درجة واحدة من بلغ إلیها فقد فاز و ظفر و هو أن ینتهى سریرته فی الصلاح إلى أن لا یبالی بها إذا ظهرت و لا یخاف عقابها إذا سترت - مجموعه ورام ج 2 ص 117 -

نبی مکرم اسلام (ص) فرمودند:

بالاترین درجه ایمان ، درجه ی تکی ست. کسی که بدان رسد براستی به رستگاری و پیروزی دست یافته است و اون اینکه باطنش در درستی به حدی برسد که از ظاهر شدنش ترسی نداشته باشد! و اگر پنهان بماند، از عذاب الهی ترسی نداشته باشد!


+ از تأثیر زشت و زیبایی ظاهر و باطن بر یکدیگر هم که غافل نیستیم!!!

ظاهر خوب به مرور زمان بر باطن فرد تأثیر مثبت خودش رو خواهد گذاشت. و برعکس ظاهر خراب، اثرات نامطلوب خودش رو بر باطن او.

پس مباد که به بهانه خرابی باطن، از زیبایی ظاهر غفلت ورزیم...

موفق باشید.


بعدا نوشت:

یا فاطمة الزهراء در مطلب نقابت کو؟ چقدر زشتی!!! 
یعنی اگه کسی باطنش بده باید خوب نشون بده؟ این دورویی و دو رنگی نیست؟ 

 پاسخ توسط محمد * شـــــــــورگشتی * در ۵ خرداد ۹۵، ۲۳:۲۱
شما سؤال زیر رو که جواب بدین، جواب سؤال خودتونم می گیرین:
اگه کسی باطنش بده، برا اینکه از دورنگی و دورویی فرار کنه باید ظاهرشو هم بد کنه؟!

نفاق اونجاست که چیزی رو قبول نداره ولی تظاهر به قبولی میکنه.
نه چیزی رو قبول داری اما ظاهرت در اون حد نیست و دوست داشتی البته می بودی...
اینجا بذار مردم حسن ظنّ بهت داشته باشند... 
حق تخریب خودت رو به بهونه عدم هماهنگی ظاهر و باطن نداری... هرگز
والبته تلاش کن چنان باشی که دیگران در موردت فکر می کنن...

جالبه حکم به رعایت حلال و حرام اسلامی برا اهل کتابی که حتی اسلام رو هم قبول ندارند!! چرا که در همین تظاهر هم مصلحت نهفته... ( دیگه بالاتر از این ؟!)

بله ظاهرسازی به قصد فریب دیگران و سوء استفاده و  تخریب که کار منافقینه، اون مقوله دیگری ست.

سؤال :مگه ریا مذموم نیست، ظاهرسازی هم ریاکاری ست دیگه؟!
اولا آنچه در ریا مورد توبیخ است اغلب ظاهر فرد نیست : سیماهم من اثر السجود... ظاهر ایمانی مورد تأییداست بلکه توبیخ متوجه باطن اوست که چرا مثل ظاهرت نیست؟!
بعلاوه آنچه ما ازش دفاع می کنیم اینه که ظاهر فرد ظاهر انسان متدین معمولی باشه ولی ریا اونجاست که خودش رو بالاتر از دیگران می خواهد نشون بده که این اگه به قصد نمایش باشه خوب درست نیست ولی اگه واقعا دوست داره به زیّ اونها باشه چه اشکالی داره چرا که فرمودند: کسی خودشو به زیّ گروهی درنمیاره مگه روزی در شمار اون قوم درخواهد آمد.

نقش شما به عنوان یک فرزند ، در میزان موالید؟!

چهارشنبه, ۵ خرداد ۱۳۹۵، ۰۵:۵۵ ب.ظ

امام صادق (ع):

فلان کس (اسمش رو هم آوردند) اینجور تعریف کرد که:

من از بچه آوری طفره می رفتم تا در صحرای عرفات جوانکی را دیدم که با گریه اینجور خدا را می خواند : پروردگارا ! پدرم پدرم ... پس با شنیدن این کلام به داشتن فرزند رغبت نمودم! (که شاید فرزند من هم به جانم دعا کند و برایم از خدا استغفار خواهد) - میزان الحکمة. حرف واو ، باب الوالد و الولد -

حضرت زکریا هم وقتی از درگاه الهی طلب ذریه و نسل پاک کردند که در محراب عبادت، عنایات خداوند متعال به خانم مریم را مشاهده نمودند!

کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا قَالَ یَامَرْیَمُ أَنَّى لَکِ هَذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ (37) هُنَالِکَ دَعَا زَکَرِیَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ ذُرِّیَّةً طَیِّبَةً إِنَّکَ سَمِیعُ الدُّعَاءِ (38) أل عمران -


حالا ببینیم وضع امروز ما در زمینه موالید چه گونه ست؟!

و ما از کدام فرزندانیم؟

از اونها که اطرافیان با دیدن ما نسبت به فرزند راغب شوند یا خدای ناکرده پشیمان و دلسرد؟!!


کم نشنیدیم که واضح وبی پرده میگن همین اومده ها چه گلی به سر بابا ماماناشون زدن که بخوان نیومده ها بزنن...

برادر! خواهر! 

از توقعاتت کمی بکاه! 

شرایط والدینت رو هم درک کن!

دوست داری فرزند تو همون جور رفتار کنه که تو با والدینت می کنی؟!

خوب فکر کن!!

بیایین یه کم هوای مامان باباها رو بیشتر داشته باشیم... حتی مرحومینشونو.


+ باباهه میگه: 

هیچی نداشت زنش دادم، اومدیم خونه چای بخوریم قندونو از جلو من برداشته میذاره پیش زن یه روزه ش!

چای تلخ نخورده بودم که با ازدواج پسرم الحمدلله خوردم!!

میگه: 

عین کنه می چسبه پیش ما دست زنشو ماچ ماچ کردن و مثل اشیاء متبرک رو چشمش گذاشتن و ...

 آرزو به دلمون موند تو عمر بیست و چند ساله ش بخواد یه بار دست ما رو ببوسه!!

میگه: 

... ( ولش کن داره دیگه زیادی حرف می زنه!! خخخخخ )

بعضی لایک می زنن، احسنت و آفرین پای پستت میذارن...

میری وبلاگ دیگه ، مطلبی ناهمخوان با پست شما گذاشته شده ، می بینی عجب! اونجا هم لایک و احسنت و آفرین داده ند!

آدم اینقدر منافق؟! خخخخ

شایدم رودربایستی با هردو وبلاگ دارن!! که این هم اگه باشه قابل دفاع و توجیه نیست!

اگه قراره رشدی صورت بگیره ، باید تعارفاتمونو کنار بذاریم و درست و اصولی لایک بزنیم و تأیید و رد کنیم...

بعضی خواننده ها جرأت نقد ندارند شاید از ترس این که مبادا طرف ناراحت بشه!! و در نتیجه تو این وانفسای کم بازدیدی یکی از جمع دنبال کنندگانشو از دست بره!

در حالی که وبلاگ محل بیان دیدگاهها و ساختن اونهاست! 

می بینی مشکل داره بگو !

شاید اصلا درسته و تو داری بد می فهمی؟! تو همین گفت و گوها خیلی از مسائل حل میشه!

گاهی مشکل نداره ولی اضافه کردن یه نکته به کامل شدن بحث کمک می کنه چرا دریغ می کنی؟!

بعضیا میان فقط حاضری بزنن و برن، حتی ممکنه مطلب رو نصفه نیمه هم نخونده باشن!

بعضی بده بستانی لایک می زنن و نظر میدن! جالبه بعضاً این رو هم پیشتر شرط می کنن!!

بعضی از این گذر تنها و تنها هدفشون تبلیغات بازرگانی و ثبت وبلاگشون تو پستای دیگرانه!! عیبی هم نداره ، فقط کاش برا صاحب وبلاگ و مطلب اون هم احترامی قائل می شدن ولو به خوندنش!

بعضی انگار گروه ساخته ند! یکی که موضع می گیره دیگران هم به تبع اون موضع می گیرن! این ظلم نیست ؟! به خود؟ به طرف؟ به علم؟! به تکامل؟ به حق وحقیقت؟!

نکته حائز اهمیت اینه که فکر می کنید این لایک و نظرها در دادگاهی که مثقال ذره رو پای حساب میاره، بی سؤال و جواب خواهد بود؟!

آی عزیزی! که پای تصاویر و پستای جنسی لایک می زنی و تأیید می کنی!

آی عزیزی! که حرف حقی رو که به مذاقت سازگار نیست ، مورد بی مهری قرار میدی!


وقتتونو زیاد نگیرم :

به نظر شما بزرگوار! چند درصد لایک و نظراتمون آلوده هوا و هوسند؟! و اتخاذ این رویه ما رو به کجا خواهد رسوند؟! هدف از وبلاگ نویسی و وبلاگ گردیمون چی بوده؟ چی میخوایم باشه؟!


+ جهت ارتقاء روحیه نظردهی صحیح و اصولی ، با همکاری همه دوستان مسابقه ای برگزار می کنیم که در نوع خودش بی نظیره.

افراد و مؤسسات مختلف مسابقات مختلفی برگزار کردند اما تا آنجا که من اطلاع دارم ، این امر - در عین حالی که بسیار ضروری هم هست - بر آنها مغفول مانده:

مسابقه انتخاب بهترین نظر دهنده وبلاگ ، به عنوان « سلطان نظر » 

دوستان می تونند افرادی رو که شایسته این نام می دانند معرفی فرمایند، اگر بخشهایی از نظرات ایشون رو هم بتونند منتقل کنند که تصمیم گیری برا رأی دهندگان راحت بشه ، چه بهتر!

به برنده مبلغ 200/000 ریال و به سه نفر از معرفی کنندگان هر کدام مبلغ 50000 ریال به قید قرعه - و فقط برای خالی نبودن عریضه - تعلق خواهد گرفت.

فرصت معرفی افراد تا عید فطر و فرصت رأی دهی دوستان پس از آن اعلام خواهد شد.

(هر وبلاگ یک حق رأی خواهد داشت)

+ دوستان با گذاشتن لینک مسابقه تو وبلاگشون، در این فرهنگ سازی مشارکت فرمایند.

اجرکم عندالله

تمام هستی زهرا

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۹ ب.ظ

یکی ازمداحان اهل بیت ( آقای سازگار) برای شب شعر ، دعوت شده بودند بیت رهبری❗️

این خاطره رو تعریف می کردند:


همه ی شاعران ، شعرهای عریض و طویلشون رو خوندند ومورد تشویق جمع قرار گرفتند 

و هر کی بهتر بود به به و چه چه بیشتری می کردند❗️


تا نوبت به یکی از شعرا رسید ایشون رو کرد به حضار و گفت من برای امشب ، یک بیت آوردم.


حضار زدند زیر خنده 😄😄


جمعیت که ساکت شد ، گفت: 


تازه یک مصرعش هم از حافظ عاریه گرفتم 😊

این بار علاوه بر مردم ، خود حضرت آقا هم زد زیر خنده ... 


اما وقتی آروم شدند خواند:


👈🏼ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد


همه منتظر مصرع بعدی بودند که خواند:

.

.

.

.

.

.

.

.

👈🏼تمام هستی زهرا نصیب نرجس شد !!


(تا چندین دقیقه صدای تکبیر و صلوات از همه جا به گوش می رسید ...)


 @Baztab_News

دو کتاب اول اهل سنت صحیح بخاری و مسلم است و روایات این دو کتاب مورد پذیرش و تصدیق ایشان.

حال تصور بفرمائید روایتی در هر دو کتاب موجود باشد و نشود برای آن تفسیر درست و قابل قبولی داشت جز بر مبنای مذهب شیعه امامیه!!


متن روایت از صحیح بخاری باب الاستخلاف:

6796 - حَدَّثَنِى مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ حَدَّثَنَا شُعْبَةُ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِىَّ - صلى الله علیه وسلم - یَقُولُ « یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِیرًا - فَقَالَ کَلِمَةً لَمْ أَسْمَعْهَا فَقَالَ أَبِى إِنَّهُ قَالَ - کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ؛ جابر بن سمره : از پیغمبر شنیدم که: دوازده امیر خواهد بود ؛ پس کلمه ای فرمود که من نشنیدم به پدرم گفتم چه فرمود؟ گفت : فرمود: تمامشان از قریش.


گزیده ای از روایات باب ( النَّاسُ تَبَعٌ لِقُرَیْشٍ وَالْخِلاَفَةُ فِى قُرَیْشٍ )  از صحیح مسلم :

4807 - وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « لاَ یَزَالُ هَذَا الأَمْرُ فِى قُرَیْشٍ مَا بَقِىَ مِنَ النَّاسِ اثْنَانِ ». امر خلافت در قریش پابرجاست تا دو نفر از مردم باقی باشند.

4808 - حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ حَدَّثَنَا جَرِیرٌ عَنْ حُصَیْنٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِىَّ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ ح 4809 - وَحَدَّثَنَا رِفَاعَةُ بْنُ الْهَیْثَمِ الْوَاسِطِىُّ - وَاللَّفْظُ لَهُ - حَدَّثَنَا خَالِدٌ - یَعْنِى ابْنَ عَبْدِ اللَّهِ الطَّحَّانَ - عَنْ حُصَیْنٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ دَخَلْتُ مَعَ أَبِى عَلَى النَّبِىِّ -صلى الله علیه وسلم- فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ « إِنَّ هَذَا الأَمْرَ لاَ یَنْقَضِى حَتَّى یَمْضِىَ فِیهِمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً ». قَالَ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِکَلاَمٍ خَفِىَ عَلَىَّ - قَالَ - فَقُلْتُ لأَبِى مَا قَالَ قَالَ « کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ». جابر بن سمره می گوید با پدرم وارد بر رسول شدیم ؛ شنیدم پیغمبر می گفت : این امر ( خلافت ) پایان نخواهد گرفت تا دوازده خلیفه بر مردم بگذرند! بعد کلامی فرمود که من متوجه نشدم به پدرم گفتم چه فرمود؟ گفت: فرمود: تمامشان از قبیله قریشند.

4810 - حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِى عُمَرَ حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنْ عَبْدِ الْمَلِکِ بْنِ عُمَیْرٍ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ سَمِعْتُ النَّبِىَّ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ « لاَ یَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِیًا مَا وَلِیَهُمُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلاً ». ثُمَّ تَکَلَّمَ النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- بِکَلِمَةٍ خَفِیَتْ عَلَىَّ فَسَأَلْتُ أَبِى مَاذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَقَالَ « کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ».

4811 - وَحَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ عَنْ سِمَاکِ بْنِ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ عَنِ النَّبِىِّ -صلى الله علیه وسلم- بِهَذَا الْحَدِیثِ وَلَمْ یَذْکُرْ « لاَ یَزَالُ أَمْرُ النَّاسِ مَاضِیًا ».

4812 - حَدَّثَنَا هَدَّابُ بْنُ خَالِدٍ الأَزْدِىُّ حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ عَنْ سِمَاکِ بْنِ حَرْبٍ قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَةَ یَقُولُ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ « لاَ یَزَالُ الإِسْلاَمُ عَزِیزًا إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِیفَةً ». ثُمَّ قَالَ کَلِمَةً لَمْ أَفْهَمْهَا فَقُلْتُ لأَبِى مَا قَالَ فَقَالَ « کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ».

4813 - حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِى شَیْبَةَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنْ دَاوُدَ عَنِ الشَّعْبِىِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- « لاَ یَزَالُ هَذَا الأَمْرُ عَزِیزًا إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِیفَةً ». قَالَ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِشَىْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَقُلْتُ لأَبِى مَا قَالَ فَقَالَ « کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ».

4814 - حَدَّثَنَا نَصْرُ بْنُ عَلِىٍّ الْجَهْضَمِىُّ حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ زُرَیْعٍ حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْنٍ ح وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عُثْمَانَ النَّوْفَلِىُّ - وَاللَّفْظُ لَهُ - حَدَّثَنَا أَزْهَرُ حَدَّثَنَا ابْنُ عَوْنٍ عَنِ الشَّعْبِىِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ انْطَلَقْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- وَمَعِى أَبِى فَسَمِعْتُهُ یَقُولُ « لاَ یَزَالُ هَذَا الدِّینُ عَزِیزًا مَنِیعًا إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِیفَةً ». فَقَالَ کَلِمَةً صَمَّنِیهَا النَّاسُ فَقُلْتُ لأَبِى مَا قَالَ قَالَ « کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ». این دین عزیز وسربلند خواهد بود با دوازده خلیفه. پس کلمه ای گفت که مردم ( پچ پچ و هیاهوی آنها ) مانع شنیدن من شد از پدرم پرسیدم چه فرمود؟ گفت فرمود: تمامی از قریش.

4815 - حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ بْنُ سَعِیدٍ وَأَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِى شَیْبَةَ قَالاَ حَدَّثَنَا حَاتِمٌ - وَهُوَ ابْنُ إِسْمَاعِیلَ - عَنِ الْمُهَاجِرِ بْنِ مِسْمَارٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدِ بْنِ أَبِى وَقَّاصٍ قَالَ کَتَبْتُ إِلَى جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ مَعَ غُلاَمِى نَافِعٍ أَنْ أَخْبِرْنِى بِشَىْءٍ سَمِعْتَهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- قَالَ فَکَتَبَ إِلَىَّ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَوْمَ جُمُعَةٍ عَشِیَّةَ رُجِمَ الأَسْلَمِىُّ یَقُولُ « لاَ یَزَالُ الدِّینُ قَائِمًا حَتَّى تَقُومَ السَّاعَةُ أَوْ یَکُونَ عَلَیْکُمُ اثْنَا عَشَرَ خَلِیفَةً کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ...

4816 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ رَافِعٍ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِى فُدَیْکٍ حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِى ذِئْبٍ عَنْ مُهَاجِرِ بْنِ مِسْمَارٍ عَنْ عَامِرِ بْنِ سَعْدٍ أَنَّهُ أَرْسَلَ إِلَى ابْنِ سَمُرَةَ الْعَدَوِىِّ حَدِّثْنَا مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- فَقَالَ سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- یَقُولُ. فَذَکَرَ نَحْوَ حَدِیثِ حَاتِمٍ.


و خوب تعداد خلفائی که بعد رسول آمدند خیلی بیشتر از دوازده نفر است:


فهرست خلفاء راشدین و مدت خلافت و زمان وفات

1 - ابوبکر بن ابى قحافه ،2 سال و 4 ماه ، 13 ه‍ ق
2 - عمر بن الخطاب ، 10 سال و 6 ماه ، 23 ه‍ ق
3 - عثمان بن عفان ، 12 سال ، 35 ه‍ ق
4 - على بن ابیطالب ، 4 سال و 8 ماه ، 40 ه‍ ق
5 - حسن بن على ، 6 ماه ، 50 ه‍ ق


فهرست خلفاء اموى و مدت خلافت و زمان وفات
 
1 - معاویة بن ابى سفیان،  20 سال ، 60 ه‍ ق

2 - یزید بن معاویه، 4 سال ، 64 ه‍ ق
3 - معاویة بن یزید ، 2 ماه ، 64 ه‍ ق
4 - مروان بن حکم ، 6 ماه ، 65 ه‍ ق
5 - عبد الملک بن مروان ، 21 سال ، 86 ه‍ ق
6 - ولید بن عبدالملک ، 10 سال ، 96 ه‍ ق
7 - سلیمان بن عبدالملک ، 2سال و8ماه ، 99 ه‍ ق
8 - عمربن عبدالعزیز بن عبدالملک ، 2سال و6ماه ، 101ه‍ ق
9 - یزید ثانى بن عبدالملک ، 4 سال ، 105 ه‍ ق
10 - هشام بن عبدالملک ، 20سال ، 125 ه ق
11 - ولید بن یزید ثانى ، یک سال ، 126 ه ق
12 - یزید ثالث بن ولید اول ، 6 ماه ، 126 ه ق
13 - ابراهیم بن ولید ، 2 ماه ، 127 ه ق
14 - مروان بن محمد ، 5سال وسه ماه ، 132 ه ق


فهرست خلفاء عباسی ، و آغاز و پایان خلافت

1 ابوالعباس سفاح ۱۳۱–۱۳۶ . ه ق
۲ منصور
۱۳۶–۱۵۸ . ه ق
۳ مهدی
۱۵۸–۱۶۹ . ه ق
۵ هارون‌الرشید ۱۷۰–۱۹۳
۶ امین
۱۹۳–۱۹۸
۷ مأمون ۱۹۸–۲۱۸
۸ معتصم ۲۱۸–۲۲۷
۹ واثق ۲۲۷–۲۳۲
۱۰ متوکل ۲۳۲–۲۴۷
۱۱ منتصر ۲۴۷–۲۴۸
۱۲ مستعین ۲۴۸–۲۵۲
۱۳ معتز ۲۵۲–۲۵۵
۱۴ مهتدی ۲۵۵–۲۵۶
۱۵ معتمد
۲۵۷–۲۷۹
۱۶ معتضد ۲۷۹–۲۸۹
17 مکتفی ۲۸۹–۲۹۵
۱۸ مقتدر
۲۹۵–۳۲۰
۱۹ قاهر ۳۲۰–۳۲۲
۲۰ راضی
۳۲۲–۳۲۹
۲۱ متقی ۳۲۹–۳۳۴
22 مستکفی ۳۳۴–۳۳۶
۲۳ مطیع
۳۳۶–۳۶۳
۲۴ طائع ۳۶۳–۳۸۱
۲۵ قادر
۳۸۲–۴۲۲
۲۶ قائم
۴۲۲–۴۶۸
۲۷ مقتدی
۴۶۸–۴۸۷
۲۸ مستظهر ۴۸۷–۵۱۲
۲۹ مسترشد ۵۱۲–۵۳۰
۳۰ راشد ۵۳۰–۵۳۱
۳۱ مقتفی ۵۳۱–۵۵۵
۳۲ مستنجد ۵۵۵–۵۶۶
۳۳ مستضی ۵۶۶–۵۷۶
۳۴ ناصر
۵۷۶–۶۲۲
۳۵ ظاهر
۶۲۲–۶۲۳
۳۶ مستنصر
۶۲۳–۶۴۰
۳۷ مستعصم ۶۴۰–۶۵۶

 

با این حساب دوازده نفری که پیامبر خبر از آمدنشان می دهد کدامند؟!

دوازده نفر اولی منظور است؟! در حالی که در بین آنها از باب نمونه یزیدی هست که عملکردش به هیچ عنوان قابل دفاع نیست؟!  و عمر بن عبد العزیزی که مورد تمجید بسیار است جزء آنها نخواهد بود؟ - چه دلیلی بر این گزینش هست؟!

یا منتخبی از این خلفاء منظور است؟ خوب کدامینشان؟ و به چه حسابی؟ آیا اتفاقی بر آنها حاصل می شود؟!

در حالی که ظاهر کلام پیامبر این است که خلفاء دوازده نفر خواهد بود ، نه کم نه زیاد! و مشخص خواهند بود نه مبهم !

به علاوه هدف از بیان این خبر چیست؟! و قرار است چه آثاری بر آن مترتب شود؟ آیا منظور بشارت به آمدن آنها نیست؟ و اینکه وظیفه شما اطاعت از آنها و تقویت آنهاست؟! آنچنانی که فرمود:

4813 - حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِى شَیْبَةَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ عَنْ دَاوُدَ عَنِ الشَّعْبِىِّ عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ قَالَ النَّبِىُّ -صلى الله علیه وسلم- « لاَ یَزَالُ هَذَا الأَمْرُ عَزِیزًا إِلَى اثْنَىْ عَشَرَ خَلِیفَةً ». قَالَ ثُمَّ تَکَلَّمَ بِشَىْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ فَقُلْتُ لأَبِى مَا قَالَ فَقَالَ « کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ ». پیامبر گرامی عزت اسلام را به آن دوازده نفر گره می زند! - صحیح مسلم همان باب -

اگر شما این کلام را از ایشان می شنیدید در پی شناخت بیشتر آنها و خصوصیات آنها بر نمی آمدید؟!

باید اعتراف کرد از قرائن معلوم می شود که همه حقیقت در این زمینه بیان نشده و ملاحظه کار ی صورت گرفته و البته کتب شیعه پر است از روایاتی که خلفاء دوازده گانه را با نام و نشان به مردم معرفی می کنند - به عنوان نمونه می توانید به کتاب کافی باب ما جاء فی الاثنى عشر والنص علیهم مراجعه فرمائید. -

اگر بگوئید:

این نصف اعتقاد شیعه را اثبات می کند اما شیعه علاوه بر قائل شدن به خلفاء دوازده گانه معتقد است که خلیفه دوازدهم همین الان زنده و منتظر فراهم شدن شرایط ظهور است.

می گوئیم دقیقا چنین است چرا که قرار نیست بیش از دوازده خلیفه باشد و قرار هم نیست زمین خالی از خلفاء باشد آنجا که علاوه بر بیان عدد خلفاء فرمود: 4807 - وَحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ یُونُسَ حَدَّثَنَا عَاصِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ زَیْدٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ عَبْدُ اللَّهِ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ -صلى الله علیه وسلم- « لاَ یَزَالُ هَذَا الأَمْرُ فِى قُرَیْشٍ مَا بَقِىَ مِنَ النَّاسِ اثْنَانِ » صحیح مسلم همان باب - رسول الله : امر خلافت در قریش پابرجاست تا دو نفر از مردم باقی باشند ( یعنی هیچ زمانی زمین خالی از خلیفه نخواهد بود. و بر فرض دو نفر انسان بیشتر بر روی زمین نباشند ، یکی از آنها خلیفه قرشی است.) -

و از آنجا که یازده تن از ایشان به گواهی تاریخ به شهادت رسیده اند در مورد خلیفه دوازدهم جز این نمی شود قائل بود که ایشان زنده و در میان مردم است تا هنگامی که وعده الهی بر اقامه حکومت جهانی ایشان محقق گردد .

حالا چطور این عمر طولانی ممکن است؟ کجا زندگی می کند؟ امکان ملاقات هست یا خیر ؟ کی ظهور می کند؟ همه در جای خود مورد بحثهای گسترده قرار گرفته است.


+ مطلب مربوط به سال 94 که به مناسبت باز ارسال شد.

برپا

يكشنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۲۹ ق.ظ

ویستحبّ القیام عند ذکر هذا اللقب، لما روی فی کتاب إلزام الناصب عن تنزیه الخاطر: سئل مولانا الصّادق صلوات الله علیه عن سبب القیام عند ذکر لفظالقائم (علیه السلام) من ألقاب الحجّة. قال: لأنّ له غیبة طولانیّة ومن شدّة الرأفة إلى أحبّته ینظر إلى کلّ من یذکره بهذا اللقب المشعر بدولته، ومن تعظیمه أن یقوم العبد الخاضع عند نظر المولى الجلیل إلیه بعینه الشریفة فلیقم ولیطلب من الله جلّ ذکره تعجیل فرجه.

وروی أیضاً عن مولانا الرّضا (علیه السلام) فی مجلسه بخراسان، قام عند ذکر لفظة القائم ووضع یدیه فی رأسه الشریف وقال: اللّهمّ عجّل فرجه وسهّل مخرجه.
وذکر المحدّث النوری فی کتابه النجم الثاقب ما ترجمته بالعربیّة: هذا القیام والتعظیم سیرة تمام أبناء الشیعة فی کلّ البلاد الخ.
وروى العلاّمة المامقانی فی رجاله فی دعبل، عن محمّد بن عبدالجبار فی مشکاة الأنوار أنه لمّا قرأ دعبل قصیدته المعروفة على الرّضا (علیه السلام) وذکر الحجّة (علیه السلام) إلى قوله:
خروج إمام لا محالة خارج***یقوم على اسم الله والبرکات
وضع الرّضا (علیه السلام) یده على رأسه وتواضع قائماً ودعا له بالفرج.

- مستدرک سفینة البحار ج 8 ص 629 باب ما جری من الفتن ...، آیت الله نمازی -

مستحب است: از جا برخاستن هنگام ذکر این لقب (قائم) - از القاب حضرت حجت (ع) -

به خاطر روایت الزام الناصب از تنزیه الخاطر که نقل کرده:
از امام صادق (ع) علت این رفتار را که جویا شدند (توضیح من: معلوم می کند در بین شیعیان آن دور و زمانه هم معمول بوده است و به علاوه جواب امام هم تأیید مضاعفی ست بر آن) فرمود:
برای حضرت حجت (ع) غیبتی طولانی خواهد بود و از شدت محبت به دوستان ، به هر کسی که از ایشان با این لقب - که یادآور حکومت اوست - یاد نماید نظر محبت بیافکند ؛ و از ادب و احترام است که وقتی مولای جلیل به چشمان مبارک خویش نظر به عبدش کند، وی از جا برخاسته و از خدا تعجیل فرجش را درخواست دارد.

از امام رضا (ع) هم روایت شده در مجلسی در خراسان نام قائم که برده شد بلند شده و دو دستش را بر سر مبارک چسبانده فرمودند: الّلهُمَّ عَجِّل فرَجَهُ وَ سَهِّل مَخرَجَهُ

محدث نوری در کتاب نجم الثاقبش گفته: این قیام و احترام، روش همه شیعیان در همه شهرهاست.

علامه مامقانی هم در کتاب رجالش در مورد دعبل... دارد:
وقتی دعبل قصیده معروفش را بر امام رضا (ع) خواند و اسم حجت (ع) را برد تا آنجا که « خروج امام لامحالة خارج ... یقوم علی اسم الله وبرکات »
 امام رضا (ع) دست بر سر گذاشت و متواضعانه از جا برخاست و برای حضرت دعای فرج نمود.